ميراث مهرباني و مدارا

وقتي در دوازدهم سپتامبر 2006 (21 شهريور 85)، پاپ بنديکت شانزدهم، اسلام را دين شمشير و محمد را پيام آور خشونت ناميد، و بر خلاف تصور بسياري از ما، نخستين انتقاد کنندگان از او، اسلام شناسان غربي بودند که رسانه هاي غرب را براي دفاع از رهبر کاتوليک هاي جهان، نا اميد کردند، محمد را «پيامبر رحمت» و اسلام را «دين صلح» ناميدند (1) و چشم جهانيان را بر عباراتي از انجيل گشودند که مسيح (ع) مي گويد: «من به شمشير مبعوث شده ام و نه به صلح» (2) و «هر که شمشير
يکشنبه، 18 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ميراث مهرباني و مدارا
ميراث مهرباني و مدارا
ميراث مهرباني و مدارا

وقتي در دوازدهم سپتامبر 2006 (21 شهريور 85)، پاپ بنديکت شانزدهم، اسلام را دين شمشير و محمد را پيام آور خشونت ناميد، و بر خلاف تصور بسياري از ما، نخستين انتقاد کنندگان از او، اسلام شناسان غربي بودند که رسانه هاي غرب را براي دفاع از رهبر کاتوليک هاي جهان، نا اميد کردند، محمد را «پيامبر رحمت» و اسلام را «دين صلح» ناميدند (1) و چشم جهانيان را بر عباراتي از انجيل گشودند که مسيح (ع) مي گويد: «من به شمشير مبعوث شده ام و نه به صلح» (2) و «هر که شمشير ندارد، رداي خويش را بفروشد و شمشير بخرد»! (3)
دو بانوي اسلام شناس غربي، آن ماري شيمل و کارن آرمسترانگ، در دو اثر برجسته و پر فروشي که درباره ي پيامبر اسلام و تعاليم وي نوشته اند، (4) هر کدام، دست کم، يک فصل را به مدارا و خوش خلقي و صلح طلبي و گذشت و مهرباني پيامبر (ص) اختصاص داده اند و او را «پيام آور رحمت» براي تمامي انسان ها دانسته اند، در حالي که همه ي مسلمانان، اين سخن مشهور پيامبر خدا را باور دارند که فرمود: «هيچ کس در عالم، به اندازه ي من در راه خدا آزار نديده است». (5) پس او آزار مي ديد و باز هم مهرباني مي ورزيد.

پيام رحمت

رحمت که در قرآن کريم، صدها بار به عنوان صفت خدا و پيامبرش و مسلمانان به کار رفته و يا به آن توصيه شده است، (6) در نگاه لغت شناسان عرب و مفسران قرآن، صفتي جاع و آميزه اي از تمامي جلوه هاي محبت (از جمله: نرم خويي، دلسوزي، سعه ي صدر، بردباري، عفو، کرم، مدارا، چشمپوشي، تسامح، گشاده رويي، مسالمت جويي، آسان گيري، انصاف و دوستي) است. (7)
در قرآن مي خوانيم که: «خدا، رحمت را بر خود، تکليف کرد» (8) و «رحمتش همه ي موجودات عالم را در بر مي گيرد». (9) يک بررسي ساده نشان مي دهد که هيچ صفحه اي از قرآن کريم نيست که در آن، به صفت «رحمت» خداوند، اشاره نشده باشد و تازه، اين، با صرف نظر از ساير صفاتي است که ياد کرديم و زير مجموعه ي صفت رحمت و مندرج در آن هستند، مثل: عفو، مغفرت، شرح صدر، لطف، الفت و ... . با اين حساب، قرآن کر يم را مي توان «پيام رحمت» از جانب خداوند شمرد؛ خداوندي که خود، «ارحم الراحمين» يا «مهربان ترين مهربانان» (10) است.
قرآن، همچنين به اين نکته اشاره مي کند که خداوند، محمد (ص) را «پيام آور رحمت» قرار داده است: «ما تو را نفرستاديم، مگر براي آن که رحمتي براي جهانيان باشي» (11) و پيامبر نيز در نتيجه ي رحمتي که خدا در وجودش نهاده، «نرم خو» (12) و «رئوف و مهربان» (13) است، تا آن جا که علي (ع) مي فرمايد: «چنان نرم خو و گشاده رو بود که مسلمانان، او را پدر خويش مي دانستند». (14)
بدين ترتيب، روشن است که «آموزگار رحمت»، خداوند است و محمد (ص)، آيينه ي تمام نماي صفات پروردگار خويش (از جمله صفت رحمت) و ميراث بر اين صفات است.

رحمت با همگان

خداوند به پيامبرش مي گويد که: «مسلمانان را [چون جوجگان]، در زير بال و پر رحمت خويش بگير». (15) اما از نگاه خداوند، رحمت پيامبر، بايد فراگير باشد و به صورت «مدارا» و «مصالحه جويي» و «گفتگو»، در رفتار با دشمنان خدا و پيامبر (مشرکان) نيز ظاهر شود. بدين ترتيب، به پيامبر (ص) دستور داده مي شود که سهمي از غنايم جنگي را در راه به دست آوردن دل آنان و ترغيب آنان به مسلمان شدن و ترک دشمني، خرج کند. (16) حتي وقتي حمزه (عموي پيامبر و بزرگ بني هاشم) در جنگ احد به شهادت مي رسد و هند (همسر ابوسفيان) جسد وي را مثله مي کند و جگر وي را مي خورد و پيامبر (ص) سوگند مي خورد که در انتقام، هفتاد تن از مشرکان را بکشد و به همان گونه مثله نمايد، آيه نازل مي شود که: «هر گاه خواستيد مجازات کنيد، تنها به مقداري که به شما تعدي شده است، کيفر دهيد و البته اگر شکيبايي ورزيد [و در گذريد]، اين براي شما بهتر است». (17)
خداوند، در قرآن، پس از آن که احکام قصاص مجرمان را بيان مي کند، از مسلمانان مي خواهد که حق خود را در قصاص، ببخشند تا کفاره ي گناهانشان باشد، در عين اين که مي توانندن آن را نبخشند. (18)
بالاتر از بخشش مجرم، ضرورت گفتگو و مدارا با فرعون است که ادعاي خدايي کرده است. در قرآن مي خوانيم که خداوند به موسي و هارون، دستور داد که به سوي فرعون بروند و با او به نرمي و ملايمت سخن بگويند تا شايد بيدار شود. (19)
با اين همه تأکيد خداوند بر جنبه هاي گوناگون رحمت، واضح است که وظيفه ي مسلمان در برابر يکديگر چيست: «محمد، پيام آور خداست و کساني که با اويند، در برابر کافران، سختگير و در ميان خويش، مهربان اند». (20) در اين زمينه، به يقين، چنان که در قرآن آمده است، پيامبر خدا «بهترين الگو» (21) است.

پيامبر (ص)، الگوي رحمت

محمد (ص) «بهترين الگو» و داراي «خلق عظيم» (22) است. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «رسول را از طريق شناخت رسالتش (يعني قرآن) بشناسيد» (23) و امام باقر (ع) فرمود: «خلق عظيم» که خداوند، پيامبرش را به داشتن آن توصيف مي کند، همان «اسلام» است. (24) پيامبر (ص) خود فرمود: «پروردگارم مرا تربيت کرد و ادب آموخت» (25). پس مي توان نتيحه گرفت که اولاً اسلام (يعني همان مجموعه ي عقايد و احکام و اخلاق که ميراث پيامبر براي ماست)، راه شبيه شدن به پيامبر و نزديک شدن به او و خداي اوست و ثانياً آنچه ما امروزه به عنوان اسلام مي شناسيم، اگر با اخلاق عملي و سلوک فردي و اجتماعي پيامبر (ص) تفاوت دارد، يقيناً برداشت ما از اسلام، خطاست و بايد به استناد الگوي نبوي، آن را تصحيح کنيم.

الف. نمونه ي گفتارها

پيامبر (ص) مي فرمود: «من به عنوان رحمت، مبعوث شده ام. (26) شبيه ترين شما به من، کسي است که خوش اخلاق تر و نرم خوتر و با خويشانش نيکوکارتر و با برادران ديني اش دوست تر و در کار حق، شکيباتر و بر خشم، چيره تر باشد و ديگران را بيشتر ببخشد و در خرسندي و ناخرسندي، با انصاف تر باشد. (27) با زمينيان مهرباني کنيد تا آنها که در آسمان اند، بر شما رحمت آورند. (28) اگر رحمت (شفاعت) مرا در آخرت انتظار داريد، به مردم، مهر بورزيد. (29) محبوب ترين شما در نزد من و نزديک ترين شما به من در آخرت، کساني هستند که خوش خوتر باشند و با مردم، انس بگيرند و مردم نيز با آنها الفت داشته باشند. (30) نيمي از ايمان، دوستي با مردم است (31) و اساس عقل، پس از ايمان به خدا، جلب محبت مردم است. (32)
با مسالمت و ملايمت، مخالفت ها و دشمني ها کم مي شوند و کينه ها از ميان مي روند و دل ها نرم و کارهاي سخت، آسان مي شوند. (33) پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم، فرمان داد، به همان سان که مرا به انجام دادن واجبات، فرمان داد. (34) نيمي از زندگي خوش، مدارا کردن با مردم است. (35) خردمندترين مردم، کسي است که بيشترين مدارا از او سر بزند. (36) مؤمن، آسان گير و نرم و با گذشت و خوش اخلاق است و کافر، بر خلاف او، تندخو و سخت دل و داراي اخلاقي بد است. (27) ملايمت، ميمنت (شگون) مي آورد و تندي، نحوست را با خود دارد. (38)
آسان بگيريد و سخت نگيريد و نويد دهنده باشيد و گريزان کننده نباشيد. (39) دين خدا، آسان است. (40) خداوند، مرا با دين آسان و با گذشت، مبعوث فرموده است. (41) من مبعوث شده ام که محور بردباري و تحمل باشم. (42)».

ب. نمونه ي رفتارها

پيامبر خدا، در سال هاي پس از بعثت، در مکه، آزارهاي فراواني از همشهريان مشرک خويش ديد، از جمله آن که در حال نماز، در کنار کعبه، شکمبه ي شتر بر سرش خالي کردند و در راه خانه، هر روز، خاشاک و خاکستر و سرگين بر سر و رويش مي پاشيدند. (43) با اين همه، هرگز آنان را نفرين نکرد؛ بلکه به تعبير قرآن، براي هدايت آنان، جان خود را به خطر مي انداخت (44) و پيوسته مي گفت: «پروردگارا! قوم مرا ببخش. آنها نمي دانند چه مي کنند». (45)
ابوسفيان، بي ترديد، بزرگ ترين و زيرک ترين و خونريزترين دشمن اسلام و مسلمانان و پيامبر بود؛ اما پيامبر (ص)، در شب فتح مکه، در حالي که شهر را در حاصره ي خود داشت و تمامي مشرکان قريش، تا ساعاتي بعد به اسارت او در مي آمدند، با ابوسفيان مذاکره کرد و مسلمان شدن او را پذيرفت و خانه ي او همچون کعبه، پناهگاه امن اعلام کرد و هرگز درباره ي مجازات هند، همسر ابوسفيان ـ که دستور قتل حمزه را داده و سپس جسد او را مثله کرده و جگر او را به دندان کشيده بود ـ سخني بر زبان نياورد و صبح روز فتح مکه نيز در کنار کعبه ايستاد و همه ي مکيان را ـ با همه ي آزار و ستم و جنايتي که در حق ايشان و مسلمانان روا داشته بودند ـ بخشيد و فرمود: «برويد که همگي شما آزاديد!». (46)
در هنگام ورود پيامبر و سپاه اسلام به شهر مکه، سعد بن عباده که پرچمدار سپاه بود، فرياد زد که: «امروز، روز انتقام است. امروز، روز ذلت قريش است». پيامبر (ص) سريعا علي (ع) را فرستاد تا پرچم را بگيرد و به عبدالله، پسر سعد بسپارد و اين شعار را فرياد بزند که: «امروز، روز رحمت است. امروز، خداوند، قريش را عزيز گردانيد». (47)
ام حبيبه ـ که دختر ابوسفيان، بزرگ قريش بود ـ ، در مکه مسلمان شد و با همسرش و گروهي ديگر از مسلمانان، به حبشه هجرت کرد. پيامبر در مدينه بود که خبر درگذشت (يا مسيحي شدن همسر وي را شنيد و اندوهگين شد و از بي پناه شدن وي در سرزمين غريب، آزرده خاطر گرديد و با آن که ام حبيبه، دختر سر کرده ي دشمنان ايشان بود، از طريق نامه و وکالت، او را به شرط رضايتش به همسري خويش درآورد. ام حبيبه به مدينه آمد و در خانه ي پيامبر، سکونت گزيد و در همان خانه، پيش از فتح مکه، از پدرش ابوسفيان، پذيرايي کرد و پيامبر (ص) نيز اين کار وي را صحيح شمرد. (48)
عبدالله بن ابي، از بزرگان يثرب بود و پيش از ورود پيامبر خدا به اين شهر، رياست او بر دو قبيله ي اوس و خزرج، مورد توافق قرار گرفته بود. با ورود پيامبر، عبدالله، جايگاه پيشين خود را از دست داد و با آن که مسلمان شد، در صف مخالفان پنهان سياسي قرار گرفت و سر کرده ي گروهي شد که قرآن، آنان را «منافق» ناميد؛ اما با اين حال، پيوسته در صف جماعت در مسجد النبي حاضر مي شد و پيامبر خدا، حرمت مسلماني او را نگه مي داشت و اجازه نمي داد که يارانش به عبدالله و ديگر منافقان مدينه ـ که پيوسته در پي توطئه بودند ـ بدون دليل و شاهد، نسبتي بدهند يا اتهامي بزنند. (49)
پيامبر (ص)، مسلمان شدن وحشي (غلام هند و قاتل حمزه) را پذيرفت و فرمود: «اسلام آوردن، گناهان پيش از مسلماني را پاک مي کند» (50) و تنها از وي خواست که پيش چشم وي نباشد. (51)
گاهي مسلمانان، کودکان خود را به محضر پيامبر مي آوردند تا ايشان نامي بر کودک بنهد يا دعايي بر وي بخواند يا اذان و اقامه در گوش وي بگويد؛ اما کودک، دامان پيامبر را نجس مي کرد. والدين، آشفته مي شدند و بر سر کودک، فرياد مي زدند؛ اما رسول خدا، کودک را باز پس نمي داد تا کودک به راحتي بول کند و مي فرمود: «هيچ گاه از بول کردن طفل، جلوگيري نکنيد» و چون کار به پايان مي رسيد و کودک را مي بردند، حضرت به تطهير جامه و تن خود، اقدام مي کرد. (52)
رسول خدا، در برابر رفتاهايي که نمي پسنديد خود را به غفلت (نديدن) مي زد، به طوري که هيچ يک از مردم، از او مأيوس نمي شد. اگر اهل مجلس از چيزي مي خنديدند، او هم مي خنديد و اگر از چيزي تعجب مي کردند، او هم اظهار تعجب مي کرد... . اگر يارانش درباره ي آخرت سخن مي گفتند، با آنان همراهي مي کرد و اگر در موضوعي از دنيا و زندگي روزمره بحث مي کردند، در بحث آنها مشارکت مي جست، حتي اگر بحث درباره ي خوردني يا نوشيدني بود. (53) و اگر کسي را سه روز نمي ديد، از احوال او سراغ مي گرفت و اگر بيمار بود، به عيادت او مي رفت، حتي اگر يهودي بود. (54)

پى نوشتها

1. اسلام شناساني که ديدگاه هايشان فقط در سايت فارسي BBC از 22 تا 27 شهريور 1385 منعکس شده، عبارت اند از: پرنس چارلز (ولي عهد انگليس)، جان اسپوزيتو، ويليام چيتيک، ويلفرد مادلونگ، کارن آرمسترانگ، نعام چامسکي، مايکل کوک، و ... . اين عده، غير از غربيان برجسته ي ديگري (همچون: گوته، گورويچ، ولتر، گيوم، کارلايل، شيمل، فلوگل، ماسينيون، وسينک، گيب، پتروشفسکي و ...) اند که پس از سال ها پژوهش درباره ي اسلام و محمد (ص) و قرآن، چنين ديدگاهي را مطرح نموده اند. (ر.ک: قرآن در نگاه خاورشناسان، ع، عطايي اصفهاني، ج 2: شرق شناسي، ادوارد سعيد، ترجمه: عبدالرحيم گواهي؛ ماه نامه ي صفحه ي اول، ش 39، سخنراني پرنس چارلز؛ ماه نامه ي اخبار اديان، ش 28).
2. انجيل متي، باب 10، آيه ي 34.
3. انجيل لوقا، باب 22، آيه ي 36.
4. محمد رسول خدا، آنه ماري شيمل، مترجم: حسن لاهوتي، تهران: علمي و فرهنگي؛ محمد، کارن آرمسترانگ، مترجم؛ کيانوش حشمتي، تهران: حکمت.
5. کنزالعمال، علي المتقي الهندي، ج 3، ص 138.
6. بر اساس کتاب المعجم المفهرس لألفاظ القرآن، خداوند، جمعا بيش از پانصد بار در کتاب خويش، خود را با صفت «رحمت» ياد کرده است که نمونه ي آن، کاربرد «بسم الله الرحمن الرحيم» در آغاز تمامي سوره هاست.
7. مجمع البيان، طبرسي، ج 1، ص 39 ـ 46؛ تاج العروس، زبيدي، ج 6، ذيل «رحم».
8. سوره ي انعام، آيه ي 12.
9. سوره ي اعراف، آيه ي 56.
10. سوره ي اعراف، آيه ي 151.
11. سوره ي انبياء، آيه ي 107.
12. سوره ي آل عمران، آيه ي 159.
13. سوره ي توبه، آيه ي 128.
14. أنساب الأشراف، بلاذري، ج 1، ص 388.
15. سوره ي حجر، آيه ي 88؛ سوره ي شعرا، آيه ي 215.
16. سوره ي توبه، آيه ي 60. نيز. ر.ک: الموسوعه الفقهيه، کويت: وزارت اوقاف، ج 11 (ذيل: خمس)، ج 23 (ذيل: المؤلفه قلوبهم).
17. سوره ي نحل، آيه ي 126.
18. سوره ي مائده، آيه ي 45؛ سوره ي نساء، آيه ي 92.
19. سوره ي طه، آيه ي 44.
20. سوره ي فتح، آيه ي 29.
21. سوره ي احزاب، آيه ي 21.
22. سوره ي قلم، آيه ي 4.
23. الکافي، کليني، ج 1، ص 85.
24. بحارالأنوار، مجلسي، ج 71، ص 391.
25. همان، ج 71، ص 382.
26. مسند أبي يعلي الموصلي، ج 11، ص 35.
27. الکافي، ج 2، ص 240.
28. کنزالعمال، ج 3، ص 163.
29. مستدرک الوسائل، ميرزا حسين نوري، ج 9، ص 54.
30. بحارالأنوار، ج 71، ص 387.
31. تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 108.
32. بحارالأنوار، ج 74، ص 409.
33. ادب الدنيا والدين، الماوردي، ص 243.
34. الکافي، ج 8، ص 540.
35. همان، ج 2، ص 120.
36. بحارالأنوار، ج 75، ص 52.
37. همان، ج 71، ص 391.
38. الکافي، ج 2، ص 119.
39. السيره النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 260.
40. کنزالعمال، ج 3، ص 47.
41. الکافي، ج 5، ص 494.
42. مصباح الشريعه، [منسوب به] امام صادق (ع)، ص 155.
43. تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 24؛ السيره النبويه، ج 2، ص 26.
44. سوره ي کهف، آيه ي 6.
45. مجمع البيان، ج 7، ص 109.
46. تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت)، غلامحسين زرگري نژاد، ص 526 ـ 533.
47. سيره ي صحيح پيامبر، سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه: محمد سپهري، ج 4، ص 87.
48. سيري در سيره ي نبوي، مرتضي مطهري، ص 118.
49. سيره ي نبوي، مصطفي دلشاد، ج 2، ص 512.
50. أنساب الأشراف، ج 1، ص 358.
51. راه روشن (ترجمه ي المحجه البيضاء)، فيض کاشاني، مترجم: علي حجتي کرماني، ج 2، ص 65.
52. سنن النبي، [علامه] سيد محمد حسين طباطبايي، مترجم: حسين استاد ولي، ص 45.
53. مکارم الأخلاق، طبرسي، ص 17 و 21.
54. همان، ص19؛ أمالي الصدوق، ص 481.

منبع: مجله ي حديث زندگي




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.