گامی مؤثر در جهت افزایش سهم نقش زنان در جامعه (1)

امروزه زنان به عنوان نیمی از شهروندان و كسانی كه در فرهنگ سازی جامعه نقش عمده ای دارند، مورد توجه ویژه قرار گرفته اند و لازم است جهت نیل به توسعة پایدار به توانمندسازی آن ها توجه خاص مبذول شود. در
دوشنبه، 11 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
گامی مؤثر در جهت افزایش سهم نقش زنان در جامعه (1)
گامی مؤثر در جهت افزایش سهم نقش زنان در جامعه (1)

نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 

توانمندسازی زنان

امروزه زنان به عنوان نیمی از شهروندان و كسانی كه در فرهنگ سازی جامعه نقش عمده ای دارند، مورد توجه ویژه قرار گرفته اند و لازم است جهت نیل به توسعة پایدار به توانمندسازی آن ها توجه خاص مبذول شود. در ادبیات توانمندسازی، برای تعریف این مفهوم به مفاهیمی نظیر حق انتخاب، کنترل داشتن و دسترسی به منابع؛ احساس استقلال و اعتماد به نفس بیشتر اشاره شده است. توانمندسازی فرآیندی است كه طی آن زنان از نیازها و خواسته های درونی خود آگاه می شوند، جرأت دست یابی به هدف را در خود تقویت می كنند و از توانایی لازم برای عملی ساختن خواسته های خود برخوردار می شوند. در تعریفی دیگر از توانمندسازی زنان آمده است كه توانمندسازی زنان یعنی آن ها بر شرم بی مورد خود فائق آیند، كردار وگفتارشان حاكی از اعتماد به نفس و اطمینان خاطر باشد، قادر به ارزیابی صحیح و شناخت واقعی خویشتن باشند، به استعدادها و محدودیت های درونی خویش آگاه باشند، قدرت رویارویی با دشواری ها را داشته باشند و در رفع آن ها بكوشند، از اهداف مورد نظر و توان عملی ساختن آن شناختی دقیق داشته باشند، از توانایی و قابلیت نیل به هدف های خویش برخوردار باشند و بتوانند با افزایش توانمندی خویش به هدف های مورد نظر دست یابند. نظریه های توانمندسازی خواستار قدرت دادن به زنان نه به معنای برتری یك فرد بر فرد دیگر، بلكه به معنای افزایش توان آن ها برای اتكا به خود و گسترش حق انتخاب در زندگی هستند. کلر و ام بی وو (1991) توانمندسازی زنان را فرآیندی تعریف می کنند که به وسیله آن زنان برای سازماندهی خودشان توانمند می شوند و اعتماد به نفس خود را افزایش می دهند و از حقوق خود برای انتخاب مستقل و کنترل بر منابع که منجر به از بین رفتن جایگاه فرودستی ایشان می گردد دفاع می کنند. توانمندسازی زنان نیز همچون مفهوم کلی توانمندسازی به معنای مقابله به وضعیت بی قدرتی زنان است. این مفهوم به تدارک و تسلط بیشتر بر منابع و کسب منافع برای زنان اطلاق می شود. توانمندسازی فرایندی است که طی آن افراد، برای غلبه بر موانع پیشرفت، فعالیت هایی انجام می دهند که باعث تسلط آن ها در تعیین سرنوشت خود می شود. این واژه به مفهوم غلبه بر نابرابری های بنیانی است. توانمندسازی یک زن به این معنی است که او برای انجام برخی کارها توانایی پیدا می کند. این امر به رفع تبعیض میان زنان و مردان منجر شده و در مقابله با تبعیض های جنسیتی در جامعه مؤثر واقع می شود. توانمندسازی زنان به معنای کسب قدرت تفکر و اقدام آزادانه، توسعه احساس خودارزشمندی، اعتقاد به توانایی ایجاد تغییرات مطلوب در خود، حق کنترل زندگی خود، حق انتخاب، قدرت چانه زنی، بالفعل نمودن همه پتانسیل های زنان و برابری در جامعه است. به طورکلی توانمندسازی زنان کنترل آن ها بر زندگی خودشان در هر فرآیند و فعالیتی است. فارست توانمندسازی را به معنای به چالش کشیدن مناسبات سنتی قدرت بین زن و مرد و تلاشی برای باز توزیع قدرت و منابع جهت یاری به زنان تعریف می کند.
توانمندی حاوی سه عنصر یا مفهوم مشترک در غالب تعاریف و مفاهیم است. نخستین عنصر، منابع است که شامل متغیرهایی مانند آموزش و اشتغال می باشد و به قول کبیر (2002) از عوامل تسریع کننده توانمندسازی به شمار می آید. دومین عنصر عاملیت می باشد، عاملیت زنان به این موضوع اشاره دارد که زنان را نباید فقط به عنوان دریافت کنندگان خدمات در نظر گرفت، بلکه خود زنان باید به عنوان بازیگران اصلی در فرایند تغییر به ویژه در تدوین انتخاب های مهم زندگی و کنترل بر منابع و تصمیماتی که تأثیر مهمی در زندگی ایشان دارند، در نظر گرفته شوند. این عنصر معرف اهمیت گفتمان از پایین به بالا نسبت به رویکرد از بالا به پایین است.
سومین عنصر دستاوردها یا نتایج و پیامدهاست که در اثر فرایند توانمندسازی ایجاد می شود. دستاوردها می تواند از برآورده شدن نیازهای اساسی تا دستاوردهای پیچیده تری مانند خشنود بودن، عزت نفس داشتن، مشارکت در زندگی اجتماعی و سیاسی و غیره را در برگیرد. با توجه به تعاریف و اجزاء توانمندسازی زنان، اصولاً توانمندسازی یک فرایند محسوب می شود، یعنی معرف پیشرفت از یک موقعیت (نابرابری جنسیتی) به موقعیت دیگر (برابری جنسیتی) می باشد. این فرایند از سطح فردی (احساس ذهنی و توان عینی برای انجام امور) شروع می شود و تا سطوح اجتماعی (توان مشارکت در فعالیت های گروهی و جمعی)، سیاسی(کنترل بر تصمیمات سیاسی)، اقتصادی (توان کنترل تصمیم گیری های اقتصادی) و نهادی (به چالش کشیدن نهادها و ساختارهای نابرابر موجود) را در برمی گیرد.
براساس تعریف رسمی ارائه شده توسط سازمان ملل متحد، «توانمندسازی زنان و مشارکت کامل آن ها بر اساس برابری در همه حوزه های اقتصادی و اجتماعی، از جمله مشارکت در فرآیند تصمیم گیری و دسترسی به قدرت» به عنوان یکی از شالوده های اصلی «دستیابی به برابری، توسعه و صلح» محسوب می شود. ضمن آنکه بیانیه پایانی چهارمین کنفرانس سازمان ملل متحد در حوزه مسایل زنان، اینچنین بیان می کند که متأسفانه، افراط در رویکرد ارزیابی روند توسعه یافتگی بر مبنای افزایش شاخص های کمی رشد اقتصادی، باعث عدم توجه به میزان مشارکت زنان در این پروسه شده است و در نتیجه شاخص تغییر در ساختار های اقتصادی و اجتماعی برای توانمند سازی زنان که زیر بنای توسعه بلندمدت و پایدار به حساب می آید، مورد بی توجهی قرار گرفته است.
از زمان طرح موضوع نقش زنان در توسعه، رهیافت های متفاوتی برای تعریف محتوای برنامه های آن در مقاطع تاریخی مختلف بیان شده است که می توان آن را در سه نوع کلی مطرح نمود:
1- نظریات رفاهی، مساوات و فقر زدایی
2- نظریه کارآیی
3- نظریه توانمندسازی
نظریه مقبول تر امروزی توانمند سازی می باشد.این نظریه استقلال سیاسی و اقتصادی را دو جزء مهم دانسته و مشارکت زنان در حیات اجتماعی را توصیه می کند. نظریه توانمندسازی بیشتر براساس نوشته های محققان جهان سوم بر حسب نیازشان شکل گرفته است و نشان می دهد که ورود زنان به فرایند توسعه یک جنبش وارداتی از غرب نیست. تعاریف گوناگونی توسط صاحب نظران در زمینه توانمندسازی ارائه شده است که از آن جمله می توان به نظرات زیر اشاره کرد:
«توانمند سازی یعنی اینکه مردم باید به سطحی از توسعه فردی دست یابند که به آن ها امکان انتخاب بر اساس خواست های خود را بدهد.»
«توانمند سازی اصطلاحی است برای توصیف هموار کردن راه خود یا دیگران برای تلاش در جهت دستیابی به اهداف شخصی».
دیدگاه های توانمندسازی زنان را در دو گروه می توان طبقه بندی کرد. گروه اول توانمندی را در سطح وسیعتری با موضوعات ساختاری مانند حقوق بشر و جامعه دموکراتیک و فرصت های برابر مرتبط می دانند. گروه دوم آن را به مشارکت در تصمیم گیری و دسترسی به منابع تولیدی محدود نموده و عمدتاً نیازهای عملی را مرکز توجه خود قرار می دهند. این دیدگاه که فایق آمدن بر بی قدرتی زنان را به بهبود وضعیت زنان ازطریق ارایه خدمات برای پاسخ به این نیازهای عملی و دسترسی آنان به خدمات بهداشتی، آموزشی و منابع حیاتی منوط می دانند؛ مورد انتقاد گروه اول قرار گرفته است. به زعم آن ها تنزل دادن موضوع توانمندی زنان به موضوعات خاص و محدود، مغایر با چالش های موجود در فرودستی زنان است. حتی اگر در بعدی خاص بهبودی مشاهده شده، به هیچ وجه به معنای توانمندسازی زنان نبوده است. تداوم تبعیض ها و نابرابری ها مؤید عدم موفقیت این دیدگاه هاست. از اینرو به نظر منتقدین هر نوع رهیافت توانمندسازی زنان بایستی این دغدغه ها را مرکز توجه خود قرار دهد.
از اینرو هر نوع تلاشی درخصوص توانمندی زنان باید همه جانبه بوده و بر اصلاح نگرش ها و رفتارهای تبعیض آمیز و همچنین معطوف به خوداتکایی بیشتر زنان، مبتنی باشد. در این راستا، مبارزه با نابرابری های ساختاری و برآوردن نیازهای راهبردی به طور غیرمستقیم از طرق سازماندهی حرکت زنان و با تأمین نیازهای عملی همراه با افزایش آگاهی امکانپذیر خواهد بود که سبب به چالش کشاندن فرودستی زنان می گردد. با این نگاه به توانمندسازی، زنان موجوداتی صرفاً نیازمند، ملاحظه نمی شوند، بلکه افزایش آگاهی از مناسبات قدرت و جنسیت، ایجاد احساس با ارزش بودن و ارتقاء توانایی و مهارت برای استفاده از حق انتخاب به منظور کنترل بر زندگی و اعمال نفوذ بر تغییرات اجتماعی به منظور ایجاد مناسبات عادلانة اجتماعی و اقتصادی محور توانمندسازی زنان قرار می گیرد.
در تحقیق ارائه شده توسط شکوری و همکاران مفهوم توانمندی، دارای چهار بعد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و روانی است. شاخص های توانمندی اقتصادی شامل کسب یا افزایش درآمد، توانایی باز پرداخت وام و قدرت پس انداز کردن است. توانمندی روانی شامل معرف هایی چون افزایش عزت نفس، استقلال فکری، احساس قدرت و افزایش خوداثربخشی هستند. توانمندی سیاسی به افزایش مشارکت سیاسی، مبارزه برای کسب حقوق برابر، حذف تبعیض علیه زنان اطلاق می شود. توانمندی اجتماعی با متغیرهای تغییر نگرش نسبت به نقش زنان، مشارکت در امور اجتماعی، جمع گرایی و تمایل به حضور در فضاهای عمومی تعریف شده است.
بقا در شرایط توسعه یافتگی، هدفی است که همه کشورها برای رسیدن به آن تلاش می کنند. ارزش های اساسی توسعه پایدار بر محور ارتقای کیفیت زندگی و توانمندسازی انسان ها تعریف می شوند و تحقق عدالت اجتماعی یکی از مهم ترین لوازم پایداری توسعه است. ضمن اینکه یکی از مواردی که توسعه یافتگی را تحت تأثیر قرار می دهد، وجود فرصت های برابر برای توسعه توانمندی زنان و مردان است. به ویژه توانمندسازی زنان که در توسعه پایدار نقشی اساسی دارد؛ در واقع ارزش های اصلی توسعه پایدار را باید در ارتقای کیفیت زندگی، یعنی توانمندسازی زنان و مردان در تأمین نیازهای اساسی، تلاش در جهت رفع اختلافات طبقاتی در جامعه، رشد آگاهی عمومی، اعتماد به نفس و اعتقاد عامه مردم به اهداف توسعه و حفظ امنیت و آزادگی جستجو کرد.

بحث

طبق بیانیه سازمان ملل در 1979، باید زنان همگام و همپای مردان (با توانمندی) در فرآیندهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توسعه سهیم و شریک باشند. توانمندسازی فرایندی است که طی آن، زنان نسبت به سازماندهی خود توانمند می شوند، اعتماد به نفس خود را ارتقا می بخشند و از حقوق خود در ارتباط با انتخاب آزاد و کنترل بر منابع استفاده می کنند. در این فرایند، زنان جرات دستیابی به هدف را در خود تقویت می کنند و از توانایی لازم برای عملی ساختن خواسته های خود بهره مند می شوند. در رابطه با توانمندسازی زنان، مواردی چون اعطای استقلال مالی و رفع تبعیض از بازار کار را در افزایش توانمندسازی زنان مؤثر می دانند. برای حضور و فعالیت بیشتر زنان می توان به ایجاد انگیزه در آن ها پرداخت؛ و با برنامه های مناسب، موجبات توانمندی و در نتیجه، درآمدزایی آن ها را فراهم ساخت. اشتغال زنان را می توان کلید موفقیت اقداماتی دانست که برای بهبود وضعیت جامعه صورت می گیرد. با این همه، در زمینه توانمندسازی زنان، موانعی نیز وجود دارد. موانع مؤثر در ایفای نقش زنان در توسعه به عدم دسترسی آن ها به عوامل تولید و خدمات توسعه ای، آموزشی و ترویجی باز می گردد. آموزش کلید توسعه به شمار می رود و می تواند در اشتغال زنان و افزایش خوداتکایی اقتصادی آن ها نقشی ویژه داشته باشد.
بررسی ها نشان می دهد که زنان بیش از مردان در معرض فقر و تبعیض جنسیتی قرار دارند. این مسئله به این دلیل است که زنان از قابلیت ها و امکانات لازم برای توانمندی و کاهش فقر برخوردار نیستند. وجود موانع و محدودیت ها بر سر راه تغییر و تحول پایگاه اقتصادی و اجتماعی زنان متأثر از عوامل فرهنگی و حقوقی، هرگونه تلاشی را برای از بین بردن فقر آنان با مشکل مواجه ساخته است. براساس گزارش های بانک جهانی، بیش از 66 درصد از فقرای جهان را زنان تشکیل می دهند. این در حالی است که زنان در سراسر جهان، همواره بیش از دو سوم از بار کار را بر دوش داشته اند اما تنها ده درصد از کل درآمد جهانی و فقط یک درصد از ثروت جهان نصیب آنان شده است.
عوامل بسیاری باعث افزایش فقر و کاهش برابری جنسیتی می شوند. نکته اساسی که در غالب بررسی ها مورد تأکید قرار می گیرد این است که زنان به خاطر زن بودن بیشتر در معرض فقر قراردارند. رویکردهای جدیدی برای بهبود کارکردهای اساسی و مؤلفه های قابلیتی زنان ایجادشده است. مفهوم اساسی و مشترک در این رویکردها و راهکارها، مفهوم توانمندسازی زنان است به گونه ای که برنامة توسعه سازمان ملل «ارتقا برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان در سطحی گسترده، یکی از اهداف کلیدی اعلامیة هزاره سوم» را اعلام کرده است. تأکید بر توانمندسازی زنان، نه تنها به دلایل انسان دوستانه و عدالت جنسیتی بلکه به دلیل اهداف توسعه ای و نقشی که در ارتقاء بهره وری و رشد اقتصادی جوامع دارد صورت گرفته و زنان به عنوان عاملان توسعه قلمداد شده اند.
توانمندی زنان نه تنها دارای بعد اقتصادی بلکه دارای ابعادی سیاسی، اجتماعی و روانی نیز است. در نتیجه، توانمندسازی زنان مستلزم برخوردی جامعتر و عمیقتر و همانگونه که اسکاپ (2003) تأکید می کند مستلزم برداشتن موانع و تحول در کلیة نهادهایی است که زنان را از بدست آوردن توانمندی های خود بازمی دارند. همچنین از این جهت که زنان گروه متجانسی را تشکیل نمی دهند و لزوماً زیر یک گروه واحد قرار نمی گیرند قابلیت ها و ویژگی های زمینه ای و عاملیت زنان، در فرآیند توانمندسازی نقش بسزایی ایفا می کنند. تحصیلات و اشتغال و فرهنگ نقش مهمی در توانمندسازی زنان دارند.
بر اساس مطالعات، دسترسی بیشتر زنان به تحصیلات و اشتغال درآمدزا در طی دهه های گذشته، ارتباطات قدرت را در درون خانواده ها در برخی از فرهنگ ها به میزان قابل توجهی تغییر نداده است؛ در این موارد زنان تحصیل کرده و شاغل به اندازه زنان بدون شغل و تحصیلات، محروم می شوند. هنجارهای اجتماعی می توانند به طور مستقیم و یا غیر مستقیم، میزان توانمندسازی زنان را محدود نمایند. هنجارهای اجتماعی ممکن است مستقیماً میل به توانمندی را تحت تأثیر قرار دهند و یا به طور غیرمستقیم دسترسی زنان به درآمد و تحصیلات را متأثر سازند. گاه این هنجارها اجازه کسب ثروت بدون حق کنترل بر آن و یا بدون کسب مقام در خانواده یا اجتماع را به زنان اعطا می کنند که در این حالت ذینفعان نهایی توانمندسازی زنان، مردان هستند. در برخی موارد حتی اگر زنان بتوانند درآمدشان را در درون خانواده کنترل کنند، ممکن است نتیجه برای آن ها یا خانواده شان، کاملاً مثبت نباشد؛ در این موارد زنان از کسب موقعیت مالی بهتر، خشنودند و همچنین از امکان نگهداری و ذخیره آن برخوردار هستند اما کسب ثروت آن ها به معنی ثروت بیشتر برای کل خانواده نیست، چرا که همسران و پدران به محض اطلاع از موقعیت مالی آنان، ثروت خود را از آن ها دریغ می نمایند. همچنین ممکن است این امر منجر به مشکلات زناشویی شود چرا که کسب ثروت ممکن است تهدیدی برای توازن قدرت در خانواده به نظر آید. اگر نهادهای اجتماعی زمینه لازم را برای حضور زنان در دانشگاه ها و محیط های کاری تسهیل نکنند، آموزش و درآمد چندان به توانمندسازی زنان منجر نخواهد شد و زنان توانمندتر وضعیت مساعدی نخواهند داشت. حتی مطالعات نیز نشان داده اند که در برخی از کشورها زنان تحصیل کرده و شاغل نسبت به زنان بی سواد و بی کار (خانه دار) وضعیت بدتری دارند یعنی انتظارات و تجویزات فرهنگی در این زمینه بسیار تعیین کننده است. این احتمال وجود دارد که زنان ایرانی تحصیل کرده و شاغل نیز آزادی و توانمندی لازم را با وجود نهادهای فعلی کسب نکنند.
اشتغال از دیدگاه کلان اقتصادی از جنبه های مختلفی همچون درآمدزایی، تولید وکارآفرینی، توسعه دانش و فناوری و غیره اهمیت دارد و از دیدگاه اجتماعی نیز به انسان منزلت، جایگاه و موقعیت اجتماعی و حس اعتماد به نفس می بخشد. میزان اشتغال نیز مانند هر متغیر اقتصادی و اجتماعی دیگر به طور مستقیم یا غیرمستقیم از عوامل مختلفی تأثیر می پذیرد که از آن جمله می توان به میزان تولید، کاربرد فنون و فناوری های نوین، سرمایه گذاری، سطح دستمزدها، سطح قیمت ها، سیاست های دولت و تجارت خارجی اشاره کرد. توانمندی و شایستگی از مهمترین عوامل کسب فرصت های شغلی و مشارکت مؤثر در توسعه اقتصادی و اجتماعی و همچنین کار شایسته است.
از جمله نظریاتی که در خصوص توانمندسازی زنان مطرح شده، نظریه تواناسازی است. این نظریه براساس شرایط کشورهای درحال توسعه و ناشی از تجربیات سازمان های دست اندرکار مسایل زنان مطرح شده است. محور اصلی این نظریه تغییر ساختار و شرایطی است که نابرابری را به زنان تحمیل می کند. از نظر طرفداران این نظریه، برآورده ساختن نیازهای اساسی از حقوق اولیه تمام افراد است و هر فردی باید امکان آن را داشته باشد که از تمام توانایی ها و خلاقیت های خود استفاده کند. با توجه به این نظریه که ترکیبی از نظریه های رفاه، برابری و فقرزدایی است لازم است که علاوه بر سطوح بالای سازمان های دولتی، سازمان های غیردولتی زنان نیز برای بسیج سیاسی، آگاه سازی و آموزش همگانی تلاش نمایند. به عبارتی علاوه بر تغییر قوانین، جهت تواناسازی زنان، لازم است با ارتقای آگاهی های زنان و مردان توسط سازمان های دولتی و غیردولتی راه نیل به این هدف را هموار نمود. اهداف کوتاه مدتی که در این نظریه دنبال می شود شامل آموزش های کوتاه مدت در بخش های رسمی و غیررسمی، و تمرین حضور در صحنه های اجتماعی است که البته این اهداف بیشتر به نیازهای عملی جنسیتی مربوط می شود. اصلاح قوانین مدنی، نظام های حقوقی مالکیت، حق کنترل، قوانین کار و... از جمله اهداف راهبردی است که در این نظریه جهت تحقق تواناسازی زنان و عدالت اجتماعی دنبال می شود. این نظریه سعی در برآوردن احتیاحات راهبردی جنسیتی به طور غیر مستقیم به وسیله به دست آوردن احتیاجات عملی جنسیتی دارد. به این ترتیب تلاش می شود تا با تواناسازی زنان از راه ترویج فکرهای نو، آموزش های مهارتی برای فعالیت در بخش های اقتصادی، ارتقای آگاهی همه اعضای جامعه از نقش های زنان و بهبود سطح رفاه آن ها، پایه های استواری برای اقدامات بعدی در تأمین نیازهای راهبردی و حذف نابرابری ها در همه عرصه ها فراهم شود.
به طورکلی روش های توانمندسازی زنان از دو طریق میسرمی شود: 1) حذف عواملی که مانع فعالیت زنان می شود، 2) افزایش توانایی و قابلیت ها. افزایش سطح تحصیلات، دسترسی به منابع مالی، بهبود وضع سلامت، برخورداری از حقوق مالکیت قانونی، رفع تبعیض از بازار کار و حذف باورهای سنتی در توانمندسازی.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.