ماهيت انقلاب
واژه انقلاب در زبان فارسي نيز کاربردهاي متفاوت داشته است.در فقه به معناي استحاله و دگرگوني ظاهري و محسوس، در فلسفه به معناي دگرگوني ذات و حقيقت شيء، در عرفان به معناي تغييرات اساسي حالات روحي و در زبان عاميانه به معناي تغيير و دگرگوني حالات جسمي به کار مي رفته است.
لفظ «انقلاب»با اينکه واژه اي عربي است اما در زبان فارسي با بار سياسي و معناي جديد خود استعمال مي شود و در زبان عربي اين معنا را با واژه «الثوره»نشان مي دهند.
واژه انقلاب در قرآن نيز آمده است اما نه با محتوا و بارسياسي.آنجا که مي فرمايد:«افأئن مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا؛ (3)آيا اگر پيامبر بميرد و يا کشته شود به دين اجداد خود بر مي گرديد؟ کسي که به آن بر گردد به خداوند هيچ ضرري نمي رساند.» و «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين کفروا يردوکم علي اعقابکم فتنقلبوا خاسرين؛(4)اي مؤمنين در صورتي که از کفار اطاعت کنيد شما را به دين اجدادتان باز مي گردانند، پس بازگشتي زيانبار خواهيد داشت.»
انقلاب سياسي
از اواخر قرن هيجدهم، با شکل گيري انقلاب فرانسه که سخن از حق بشر در برابر حکومت ها به ميان آمد تکليف اطاعت از حکومت زير سؤال رفت و برخي انديشمندان هوادار حقوق طبيعي، حق شورش مردم را به صراحت تأييد نمودند.(5) با وجودي که عده اي از انديشمندان محافظه کار چون «ادموند برک» و «توماس هابز» با احتياط بيشتري در اين خصوص سخن مي گفتند و «هابز» ستمگرترين حکومت ها را بهتر از هرج و مرج ناشي از انقلاب مي دانست و انقلاب را به هر حال ناموجه تلقي مي نمود.
«پليب» از جمله نخستين انديشمنداني بود که مفهوم انقلاب را به معني بازگشت امور به وضع متعادل و درست گذشته تفسير کرد. (6) در قرن نوزدهم «کارل مارکس» براي نخستين بار انديشه ي تبيين علمي پديده انقلاب را پيش کشيد و انقلاب را وسيله اصلي دگرگوني بنيادي تاريخ خواند.(7) از آن پس بحث انقلاب يکي از مباحث عمده علم سياست شد. در قرون جديد انقلاب هاي کوچک و بزرگ سياسي که در کشورهاي جهان سوم رخ مي داد، موضوع انقلاب را بسيار بحث انگيز نمود. (8)
پيچيدگي پديده ي انقلاب موجب گرديد تا در مورد معني ومفهوم انقلاب همچون ديگر مفاهيم مهم سياسي و اجتماعي در بين انديشمندان اجتماعي اختلاف نظر ايجاد شود. علت اصلي اين اختلاف نظر را مي بايد در تأکيد نويسندگان بر ابعاد متفاوت پديده انقلاب جستجو کرد.
برخي تنها تحولات سياسي که موجب ورق خوردن تاريخ، پيدايش يا توسعه ي نگرش ها و ارزش هاي کاملا متفاوت با نظم سنتي مي گردد را انقلاب به شمار مي آورند. بعضي بين انقلاب سياسي و انقلاب اجتماعي تفاوت قائل هستند (9) و انقلاب به معناي فوق را تنها نوع خاصي از انقلاب يعني انقلاب اجتماعي مي خوانند ولي تحولات مهم سياسي که به دنبال برخي تحولات ديگر به وجود مي آيد و باعث تغيير در سياست ها و پايگاه هاي اجتماعي و ايدئولوژي گروه حاکمه مي گردد را انقلاب سياسي مي دانند.
تعريف انقلاب
براساس نيات انقلابيون:از آنجا که اقدام انقلابي هميشه با موفقيت همراه نيست، گروهي از انديشمندان در عين حال که مي کوشند انقلاب را از ساير اشکال تحولات خشونت آميز متمايز سازند، سعي دارند تعريف انقلاب را به گونه اي مطرح کنند که شامل انقلاب هاي ناموفق نيز بشود لذا بر نيات انقلابيون به همراه اهداف آنها تأکيد مي کنند.«آرتورباوئر»انقلاب ها را عبارت از تلاش هاي موفق يا ناموفقي مي داند که به منظور ايجاد تغييراتي در ساخت جامعه از طريق اعمال خشونت انجام مي گيرد.»(11) شهيد مطهري نيز معتقد است:«انقلاب نوعي عصيان و طغيان است عليه نظم موجود و وضع حاکم به منظور برقراري نظمي و نظمي مطلوب»(12).
اين تعريف از آنجا که دامنه تغييرات را مشخص نمي کند، مي تواند شامل انقلاب هاي سياسي و تغيير در سطح نخبگان يا سياستها، انقلاب اجتماعي و يا تغييرات عميق در کليه ساختارهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي باشد و از آن جا که به گستره ي مشارکت يا عناصر اقدام کننده نمي پردازد، تحولاتي چون کودتا را نيز شامل مي شود.
بر اساس پيامدها: اين گروه تعاريف انقلاب را بر اساس نتايج و پيامدهاي آن تعريف مي کنند.يکي از معروف ترين اين تعاريف از آن «ساموئل هانتينگتون»است. به نظر او:«انقلاب يک دگرگوني سريع، بنيادين و خشونت آميز داخلي در ارزشها، اسطوره هاي مسلط جامعه، نهادهاي سياسي، ساختار اجتماعي، رهبري، فعاليت هاي حکومتي و سياست هاي آن است.»(13)
در اين تعريف اولاً ريشه هاي کوتاه مدت يا دراز مدت اين «تحول سريع» را مورد توجه قرار نداده است.ثانيا به سادگي نمي توان عمق يک تحول را روشن کرد که آيا بنيادين هست يا نه؟ و يا انيکه اين دگرگوني در بسياري از انقلابات در همه ي ابعاد نبوده و انقلابيون معمولا موفق به تغيير در ابعاد مختلف نمي شوند.
براساس مدل سياسي: تأکيد اين تعاريف بر مسئله چگونگي انتقال قدرت سياسي با تکيه بر کاربرد زور و خشونت است. «نئوتروتسکي» و «فريدريش انگليس» معتقد هستند:انقلاب با تجزيه اقتدار حکومتي در يک سرزمين به يک يا چند بخش که هر يک ادعاي مشروعيت دارند، شروع مي شود و هنگامي خاتمه مي يابد که يک گروه يا ائتلاف با پيروزي به قدرت انحصاري با ثبات برسد.براساس اين برداشت آغاز حاکميت چندگانه وقتي است که صاحبان قدرت، در خواست مبارزان سياسي بسيج شده را براي شرکت در اقتدار رد مي کنند.در اين مبارزه، حاکميت شناسائي رسمي بخش وسيعي از مردم را در مورد خود از دست مي دهد. تا قبل از اين، انحصار حاکميت کاربرد خشونت، قدرت و اخذ ماليات در دست يک گروه بوده است ولي گروه دوم از اين زمان نظم موجود را نمي پذيرد.اين مقدمه فروپاشي موقتي يا طولاني مدت انحصار قدرت دولت است که با پايداري به نتيجه مي رسد. در اين تعريف بيان وضعيت انقلابي با مجموعه اي از سه روند برابر گرفته شده است: 1- ويراني اقتدار سابق 2- دوراني از بي نظمي و تعدد مراکز قدرت3- دوران ايجاد نظم نوين.(14)
چنانچه ملاحظه شد اين تعريف بشتر به روند کوتاه مدت پيروزي انقلاب و کشمکش سياسي توجه دارد و علل دراز مدت انقلاب را مورد توجه قرار نمي دهد، پيامدهاي انقلاب و نتايج آن نيز به درستي تبيين نمي شود.
بر اساس آنچه بيان شد نيات انقلابيون به تنهايي تبيين کننده ي پديده ي انقلاب نيست و قائل شدن به آثار و نتايج مطلق براي تحولات انقلابي با واقعيت انقلاب هاي جهان هم خواني ندارد.به نظر مي رسد تلقي فرايند در تعريف انقلاب ها گامي واقعي تر براي تبيين مفهوم انقلاب است، به شرطي که علل دراز مدت و تحولات عميق در فرايند انقلاب نيز در آن لحاظ شود. بنابراين انقلاب تحول در ذهنيت توده هاي مردم نسبت به مشروعيت نظام حاکم است که باعث گسست از نظام حاکم و مقابله اي خشونت بار گشته و تحولاتي چشمگير را در ساختار هايي از نظام موجب شود.
ويژگي هاي اساسي انقلاب
1- خشونت و طغيان:
2- مردمي بودن:
3- رهبري و سازمان:
4- ايدئولوژي:
با توجه به ويژگي هاي بيان شده از انقلاب، مي توان تفاوت هاي اساسي بين انقلاب، کودتا، شورش، قيام، نهضت، جنبش و اصلاح را مشخص نمود.
کودتا
شورش
قيام
نهضت
جنبش
اصلاح
تلقي از اصلاحات با توجه به کاستي هاي وضعيت موجود متفاوت است. برخي اصلاحات را تجديد نظر در رفتار ناپسند يا ضعيف گذشته مي دانند و عده اي ديگر اصلاحات را بازگشت به وضع مطلوب گذشته اي که به مرور زمان اهميت خود را از دست داده است اطلاق مي کنند و گروهي اصلاحات را بازسازي ابعاد مختلف جامعه بر اساس مواد خام مطلوب گذشته مي دانند. از نظر بعضي اصلاحات فقط سرعت بخشيدن به حرکت کند رشد و توسعه اجتماعي در سير تکاملي جامعه است.
مرحوم شهيد مطهري معتقد است؛ اگر خواسته باشيم واژه اي را که بار اجتماعي، سياسي انقلاب را داشته باشد در فرهنگ ديني مثال بزنيم هيچ واژه اي مناسب تر از واژه اصلاح نيست.(19) شاهد گفتار ايشان کاربرد آن در کتاب و سنت است. قرآن کريم کلام حضرت شعيب را اينگونه نقل مي کند که: «من تا حد توان تصميمي جز انجام اصلاحات ندارم. از خداوند توفيق مي طلبم و به او توکل مي کنم که بازگشت من به سوي اوست.»(20) اميرالمؤمنين (ع) هدف نظام سياسي خود را اصلاح اعلام مي کند و مي فرمايد: خدايا قيام ما براي کسب قدرت و فزون طلبي نبود بلکه براي اين بود که سنن تو را که نشانه هاي راه تو هستند باز گردانيم و اصلاح آشکار و چشمگير در شهرهاي تو به عمل آوريم تا بندگان مظلوم و محروم امان يابند و مقررات زمين مانده تو به پا داشته شوند.» (21) سيدالشهداء (ع) نيز در جريان کربلا همين تعبير را بکار مي برند و انگيزه قيام خويش را اينگونه ترسيم مي دارند: قيام من در جهت اصلاح کار امت جدم انجام مي پذيرد. اراده کرده ام امر به معروف و نهي از منکر کنم و به سيره جد پو پدرم رفتار نمايم.(22)
چنانچه ملاحظه شد اصلاح قرآني مفهومي وسيع دارد و با اصلاح در فرهنگ سياسي امروز که معادل رفرم و مقابل انقلاب است متفاوت است. اصلاح قرآني، اعم از حرکت انقلابي و اصلاحات محافظه کارانه، قانوني و سطحي است و در مقابل مطلق افساد مورد استفاده قرار مي گيرد.(23)
پی نوشت:
1- دکتر معين، فرهنگ فارسي، ج1، تهران، اميرکبير، 1360.
2- غلام رضا علي بابايي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، نشر ويس، 1369، ص 36.
3- سوره آل عمران - آيه ي 144.
4- سوره آل عمران - آيه ي 149.
5- بحث مفصل حقوق طبيعي و تاريخچه آن را از کتاب حقوق طبيعي و تاريخ نوشته لئواسترادي، ترجمه باقر برهام نشر آگاه و فلسفه سياسي آنتوني کوئينتن، ترجمه: مرتضي اسعدي مقاله: آيا هيچگونه حقوق طبيعي وجود دارد؟ص 105 انتشارات بين المللي المهدي و مجله فرهنگ شماره 12، فلسفه سياسي چيست، لئواسترادي ترجمه فرهنگ رجائي، ص7، مطالعه کنيد.
6- ر.ک، حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي، انتشارات دانشگاه تهران، ص 1.
7- حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي، ص 2.
8- عبدالحميد ابوالحمد، مباني سياست، ج نخست ص 358.
9- براي توضيح بيشتر رجوع کنيد: حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي، ص 5 -4.
10- حميرا مشيرزاده، «نگرشي اجمالي به نظريه هاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، مجموعه مقالات (1)، معاونت امور اساتيد، قم، ص 15.
11- چالمرز جانسون، تحول انقلابي، حميد الياسي، امير کبير 1363، ص 17.
12- مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، 1368، ص 141.
13- حميرا مشيرزاده، «نگرشي اجمالي به نظريه هاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، مجموعه مقالات (1)، ص 19.
14- حميرا مشيرزاده، «نگرشي اجمالي به نظريه هاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، مجموعه مقالات (1)، ص 21 - 20.
15- بين معناي عرفي خشونت و معناي اصطلاحي آن تفاوت وجود دارد. در معناي عرفي به اعمال قدرت آزار دهنده خشونت گفته مي شود ولي در اصطلاح سياسي فقط به اعمال قدرت سياسي غيرقانوني خشونت اطلاق مي شود.
16- ر.ک. گي روشه، تغييرات اجتماعي، منوجهر وثوقي، ص 145 به بعد.
17- ر.ک. گي روشه، تغييرات اجتماعي، ص 118 - 95.
18- ر.ک. انقلاب و بسيج سياسي، ص 6 و 7. گي روشه تغييرات اجتماعي.
19- مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، 1374، ص6.
20- «ان اريد الا الاصلاح ما استعطت و ما توفيقي الا بالله، عليه توکلت و اليه انيب.(سوره هودآيه ي 88)
21- «اللهم انک تعلم... و نظهر الاصلاح في بلادک فيأمن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک؛». (نهج البلاغه، خطبه - 131)
22- «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيرة جدي و ابي» مقتل خوارزمي. ص 188.
23- «والله يعلم المفسد من المصلح.» سوره بقره، آيه ي 220.
سایت راسخون(www.rasekhoon.net)
/خ