رويارويي امام (ره) و صهيونيسم پهلوي

توطئه اي در مدرسه فيضيه و در مراسمي در سالگرد شهادت امام صادق(علیه السّلام) كه توسط آيت الله گلپايگاني برپا شده بود، به فاجعه اي تاريخي انجاميد. در آنجا كه روحاني مبارزي به نام انصاري سخنراني مي كرد و در مورد حفظ و حراست احكام اسلام و استقلال ايران صحبت مي كرد، چندين بار صداي بلند صلوات سخنانش را قطع كرد. وي كه متوجه توطئه در شرف وقوع نشده بود، با اين تصور كه برخي از حاضرين تشخيص درستي در مورد زمان فرستادن صلوات نداشته اند، از آنها
پنجشنبه، 22 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رويارويي امام (ره) و صهيونيسم پهلوي
رويارويي امام (ره) و صهيونيسم پهلوي
رويارويي امام (ره) و صهيونيسم پهلوي

نويسنده: سعيد متين
توطئه اي در مدرسه فيضيه و در مراسمي در سالگرد شهادت امام صادق(علیه السّلام) كه توسط آيت الله گلپايگاني برپا شده بود، به فاجعه اي تاريخي انجاميد. در آنجا كه روحاني مبارزي به نام انصاري سخنراني مي كرد و در مورد حفظ و حراست احكام اسلام و استقلال ايران صحبت مي كرد، چندين بار صداي بلند صلوات سخنانش را قطع كرد. وي كه متوجه توطئه در شرف وقوع نشده بود، با اين تصور كه برخي از حاضرين تشخيص درستي در مورد زمان فرستادن صلوات نداشته اند، از آنها درخواست كرد كه هركجا صلوات فرستادن لازم باشد، وي درخواستش را از شركت كنندگان خواهد كرد. اما به محض آغاز سخن، مجددا صلوات هاي پي در پي، صحبت هايش را قطع كرد. در اين هنگام يكي از جوانان پاي منبر به فردي كه در كنارش مدام صلوات مي فرستاد، اعتراض كرد كه در همين هنگام با تهاجم وي و ساير همراهانش مواجه گشت. درگيري شروع شد و مزدوران شاه كه در ميان جمعيت حضور داشتند، نقاب از چهره برداشته و با باتوم و چوب و چاقو به جان طلاب و روحانيون حاضر در مجلس افتادند. عمليات تهاجم به مدرسه فيضيه توسط سرهنگ مولوي (معاون ساواك تهران) كه با لباس مبدل در آن صحنه خونين حضور داشت، رهبري مي شد.
اصل ماجرا را از زبان مرحوم آيت الله گلپايگاني مي خوانيم كه برپادارنده و صاحب مجلس سوگواري سالگرد حضرت امام جعفرصادق(ع) به تاريخ 2فروردين 1342 در مدرسه فيضيه قم بودند:
«... در اين روز كه مصادف با شهادت امام جعفر صادق بود و هر ساله مجلس بزرگداشتي برگزار مي كرديم، اما هيئت حاكمه كه از قبل به خاطر مخالفت هايي كه بر عليه او از جانب ما مي شد، مي خواست هر وقت كه شده انتقامي بگيرد. اين روز را كه جمعيت هم زياد بود براي اين مقصود پليدش انتخاب نمود. با اينكه صبح هم در مسجد امام، مجلسي منعقد بود ولي چون اهل علم در آنجا كمتر بودند، كاري نكرد تا اينكه بعدازظهر در مدرسه فيضيه كه روحانيون اكثرا حضور داشتند، اين توطئه را عملي نمود... رهبري عمليات بوسيله عمال آمريكايي رهبري مي شد. از همان اول تعداد زيادي از مامورين كه شب قبل به قم آمده بودند، با لباس هاي شخصي در ميان مردم مستقر شده و شروع به اخلالگري نمودند و معلوم بود كه اوضاع عادي نيست. و خيلي از مردم از رفتن من به فيضيه ممانعت مي نمودند ولي به آنها گفتم كه من مردم را به روضه دعوت كرده ام و اگر كشته هم بشوم بايستي در اين مجلس شركت كنم و در ميان مردم باشم. چون مجلس جنبه سياسي هم داشت، جمعيت، فوق العاده زياد بود. رژيم هم توپ و تانك زيادي را در خيابان هاي اطراف مدرسه مستقر نموده بود. مامورين گارد با لباس شخصي فضاي دور و بر فيضيه را اشغال نموده بود، آنها را به اسم دهقان آورده بودند كه مي خواهند به حمايت از رفراندوم شاه تظاهرات به پا كنند. تا اينكه بعد از سخنراني با گفتن شعار جاويد شاه و شكستن درختان به جان مردم افتادند و عده زيادي را مجروح كردند. كماندوها در جستجوي من بودند، دامادمان آقاي علوي را با من اشتباهي گرفتند و پس از اينكه وي را كتك زيادي زده بودند، آزادش كردند...»(1)
سندي از ساواك صحت ادعاي مرحوم گلپايگاني و ساير شاهدان ماجرا و اكثر مورخين را تاييد مي كند. اينكه اشخاصي كه در مراسم 2 فروردين 1342 با عنوان دهقان و كشاورز در مدرسه فيضيه حضور يافتند، جز مامورين رژيم شاه نبوده، جهت سركوب روحانيون و طلاب آزاديخواه اعزام گرديده بودند و براساس نقشه اي از پيش طراحي شده، درگيري را آغاز كردند، اين سند به تاريخ سوم فروردين (يعني يك روز پس از فاجعه خونين فيضيه و در ادامه درگيري ها) است
«تيمسار رياست ساواك
وضع شهر قم تا ساعت 9.00 روز 42.1.3 عادي و تظاهراتي ديده نمي شود. سرهنگ ستاد مهدي احترامي، ساعت 5.00 روز 42.3.3 براي سرپرستي سربازان به قم وارد و اطلاع دادند:
1-طبق دستور جناب نخست وزير با بردن عده اي كارگر، موجبات وحشت طلاب فراهم شود.
2-حاج انصاري واعظ كه منبر او در عصر روز 42.1.2 موجب اغتشاش جلسه شده بود، دستگير شود.
3-رفت و آمد طلاب به خارج از قم و به منزل مراجع تقليد و فعاليت آنها تحت مراقبت قرار گيرد...»(2)
اما ماجراي برخورد رژيم شاه با حركت آغاز شده نهضت امام خميني(ره) كه در مقطع 2فروردين 1342 در مدرسه فيضيه به خاك و خون كشيده شد و اولين شهداي نهضت اسلامي تقديم راه خدا شدند، تنها به ترساندن طلاب و كنترل فعاليت آنها در رفت و آمد به منزل علماء و مراجع تقليد محدود نمي شد، اگر چه همين حد هم نشان از اوج ترس و وحشت رژيم شاه و اربابان خارجي اش از يك عده طلبه و روحاني بي دفاع داشت كه به جز عشق اسلام و مرجعيت ديني، سلاح ديگري در كف نداشتند. اما تحليل و روايت عميق تر را سپهبد محسن مبصر كه از فرماندهان و معاونت انتظامي شهرباني كل كشور شاهنشاهي و تحت امر نعمت الله نصيري (رئيس وقت شهرباني) ارائه مي دهد، او در خاطراتش چنين شرح مي دهد:
«... داستان رويداد بهار 1342
رويداد مدرسه فيضيه قم:
از آغاز نخست وزيري اسدالله علم، زمزمه اعتراض و مخالفت روحانيت به اقدامات دولت و به ويژه اصلاحات شاه و مردم، به گوش مي خورد و روز به روز به شدت آن مخالف گويي ها افزوده مي شد. شبنامه هايي از سوي طلبه هاي قم در آن شهرستان و تهران و... منتشر مي گرديد و در آنجا مخالف بودن همه اصلاحات با اسلام به گونه تحريك كننده اي نوشته مي شد و روي نه تنها مردم كوچه و بازار كه در دانشگاه ها و برخي ادارات دولتي و كارخانجات و... بسيار موثر و برانگيزاننده مي بود. از اين كارها، هم سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) و هم شهرباني و همه سازمان هاي كسب خبر، آگاهي داشتند و بر آن بودند كه عكس العمل كوبنده اي را برابر آخوندها نشان دهند.
در روزهاي نخستين فروردين 1342، سازمان هاي اطلاعاتي اطلاع يافتند كه روز دوم فروردين از همه مسلمان ها خواسته شده، در مدرسه فيضيه قم گرد آيند و در تظاهرات مخالفت با همه اصلاحات، شركت كنند و آنها را بدعتي در اسلام بخوانند و مسلمان ها را از زير بار رفتن به اين گونه كارهاي خلاف شرع بازدارند. در برابر اين تصميم و جلوگيري از آن، كميسيون هايي تشكيل و مسئله رازير بررسي قرار دادند و سرانجام طرح نابخردانه و مي شود گفت كودكانه اي فراهم و به تصويب رسانيده و به اجرا درآوردند كه نخستين گام بسيار موثر در قراردادن روحانيت در برابر شاه به شمار مي آيد. شماري از سربازان گارد شاهنشاهي (گارد جاويدان) را با پوشاك غيرنظامي در روزي كه قرار بود در مدرسه فيضيه تظاهرات برپا شود، به آنجا فرستادند و آن سربازان روز دوم فروردين به مدرسه فيضيه ريختند
و با طلبه هاي تحريك شده، درگير شدند و با آنها كتك كاري كردند و مي گويند دو يا سه نفر هم از طلبه ها كشته شدند.
به هر رو پس از انجام ماموريت، سربازهاي پوشاك غيرنظامي پوشيده (با كفش هاي يك شكل سربازي) به صف ايستاده و شعار جاويد شاه سر دادند و با اين كار ناشيانه و بچگانه ثابت كردند كه يورش آورندگان به مدرسه فيضيه، سرباز، آن هم سرباز گارد جاويدان بودند و با اين ترتيب، روحانيت را يكپارچه برانگيختند و وادار كردند كه عكس العملي از خود بر عليه شاه نشان دهند.
اين طرح را تيمسار نصيري پيشنهاد كرده و آقاي علم آن را پسنديده و معلوم نيست چگونه به تصويب اعليحضرت رسانيده و دستور اجراي آن را از سوي ايشان صادر كرده بوده است. به كار بستن چنين طرحي، آن هم به ناپختگي و ناشيانه، نه تنها آتش دشمني را با شاه و شورش بر عليه ايشان را خاموش نكرد، كه بدگماني و بدبيني مردم مذهبي را نسبت به پادشاه شدت بخشيد و بهانه بسيار مردم پسندي به آخوندها داد كه پاتك (حمله متقابلانه) به حمله توام با خشونت سربازان گارد شاهنشاهي را توجيه و آن را نه تنها كار لازم كه تكليف شرعي و واجب بنمايانند...»(3)
در همين ايام است كه همكاري نظامي و امنيتي شاه با رژيم صهيونيستي آغاز شده بود و اسراييل براي حفظ و تقويت حكومت پشتيبانش از هيچ كمكي فروگذار نمي كرد. مارك گازيوروسكي استاد دانشگاه لوييزياناي آمريكا كه تحقيقات وسيعي در مورد تاريخ كشورهاي خاورميانه به خصوص ايران دارد، در كتاب «سياست خارجي آمريكا و شاه» مي نويسد:
«... سازمان اطلاعات و جاسوسي اسرائيل (موساد) نيز از لحاظ آموزش كادرهاي اطلاعاتي به ايران كمك هاي عمده اي كرد. همكاري امنيتي ساواك- موساد پس از اين كه در سال 1960 (يعني 1339)، گروه آموزشي سيا ايران را ترك كرد، مستحكم تر گشت و گروهي از مربيان آموزشي موساد، امر آموزش در ساواك را در دست گرفتند...»
اين نكته را عليرضا ازغندي در كتاب «روابط خارجي ايران: دولت دست نشانده»، تقي نجاري راد در كتاب «ساواك و نقش آن در تحولات داخلي رژيم شاه» و كريستين دلانوا نيز در كتاب «ساواك» مورد تاكيد قرار مي دهند.
ساواك و موساد در زمينه هاي مختلف به همكاري پرداختند. نخستين و مهم ترين عرصه همكاري همانا آموزش نيروهاي ساواك توسط موساد بود. سعيده لطفيان در كتاب «ارتش و انقلاب اسلامي» مي نويسد:
«...(طبق اسناد ساواك) در سال 1960 يعني 1339، تعداد 2الي 8مامور موساد كار آموزش نيروهاي ساواك را برعهده داشتند...»
سهراب سبحاني كه توسط لابي اسراييل در آمريكا به نام «آيپك» كانديداي نخست وزيري رژيم جانشين جمهوري اسلامي اعلام شده، در كتاب خود تحت عنوان «توافق مصلحت آميز» نيز مي گويد:
«... همزمان تعدادي از ماموران ساواك نيز براي آموزش ارتباطات، جاسوسي، ضدجاسوسي و حملات برق آسا به اسرائيل رفتند...»
اما در دوم فروردين 1342 طلاب قهرمان حوزه علميه قم، مقابله جانانه اي با مزدوران شاه انجام دادند و چندين بار آنها را تا درب مدرسه به عقب نشيني واداشتند. ولي آنگاه كه مزدوران يادشده با پيشرفته ترين سلاحهاي آمريكايي و اسراييلي هجوم بردند، مجاهدان حوزه با مظلومانه ترين صورت شهيد و يا مجروح شدند.
دراين نبرد بايستي ياد دانش آموزان مبارز دبيرستان دين و دانش را گرامي داريم كه مديريت آن را آيت الله شهيد دكتر بهشتي برعهده داشت و در آن روز از خارج مدرسه فيضيه دلاورانه و با دست هاي خالي بر مزدوران شاه يورش بردند و به ياري مدرسه فيضيه شتافتند. اين دبيرستان چندي بعد به وسيله رژيم شاه تعطيل شد.
فرداي آن روز بار ديگر به مدرسه فيضيه هجوم بردند، روحانيون مدرسه را هدف گلوله قرار دادند، با چاقو و دشنه شكم پاره كردند، سينه شكافتند، پهلو دريدند، درب و پنجره حجره ها را شكستند و هرچه بر سر راه خود ديدند، خرد كردند و مدرسه فيضيه را به حمام خون بدل ساختند و همزمان مدرسه طالبيه تبريز را نيز به خاك و خون كشيدند.
حضرت امام خميني(ره) در همان لحظه اي كه خبر يورش به مدرسه فيضيه را شنيدند، بي درنگ از اندروني منزلشان خارج شدند و پس از دلگرمي دادن به مردمي كه در آنجا اجتماع كرده بودند، قصد عزيمت به مدرسه فيضيه را نموده و گفتند:
«... آنها با من كار دارند، من بايد به فيضيه بروم و ببينم به طلبه هايم چه مي گذرد...»
ولي با التماس و ناله و قسم دادن حاضرين از اين تصميم منصرف شده و سخناني ايراد كردند كه در آن شرايط حساس فقط مي توانست از سوي رهبري ديني همچون امام خميني(ره) بيان شود كه اساس اراده و تصميمش، توكل بر ذات احديت بود و مخالفت و مبارزه با طاغوت را تنها، تكليف مذهبي و الهي خويش مي دانستند.
ايشان در حالي كه روحانيون و طلاب و ساير طبقات مردم تحت تاثير سبوعيت و ددمنشي مزدوران شاه در مدرسه فيضيه، ملتهب و برافروخته بودند، گفتند:
«... ناراحت و نگران نشويد، مضطرب نگرديد، ترس و هراس را از خود دور كنيد. شما پيرو پيشواياني هستيد كه در برابر مصائب و فجايع، صبر و استقامت كردند... عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير(ع) و امام حسين(ع) را دارند، در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه خود را ببازند. دستگاه حاكمه با ارتكاب اين جنايت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهيت چنگيزي خود را به خوبي نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به اين فاجعه، شكست و نابودي خود را حتمي ساخت.
ما پيروز شديم... امروز وظيفه ماست كه در برابر خطراتي كه متوجه اسلام و مسلمين مي باشد، براي تحمل هرگونه ناملايمات آماده باشيم تا بتوانيم دست خائنين به اسلام را قطع نماييم.»(4)
اين سخنان در شرايطي گفته شد كه بسياري از روحانيون، نهضت را از بين رفته و سركوب شده مي پنداشتند.
اما مسیر تاریخ خلاف این را ثابت کرد.
پی نوشت :
1-روزنامه كيهان- 29شهريور 1358-صفحه 6
2-مدرسه فيضيه- پايگاههاي انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك- انتشارات مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات- صفحه 49- تهران- چاپ اول، 1380
3-خسرو معتضد- جلد اول «هويدا، سياستمدار پيپ، عصا، گل اركيده»- صفحات 479و 480- به نقل از يادداشت هاي سپهبد مبصر كه در لندن به چاپ رسيد- انتشارات زرين- تهران- چاپ اول، 1378
4-صحيفه امام- جلد اول- صفحه 166-موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني(س)

منبع : روزنامه کیهان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط