الگوی همیشگی
نويسنده:محمد صفر جبرئیلی
جلوههایی از شخصیت امام علی علیه السلام در نهج البلاغه
برای شناخت امام(علیه السلام) علاوه بر مطالعه تاریخ و تحلیل آن، میتوان به سخنان آن حضرت درباره خودشان یا سخنان کسانی که حضرت را درک کرده و در مکتبش پرورش یافتهاند - بیواسطه یا با واسطه - و حتی دشمنانش مراجعه کرد.
از آنجا که امام(علیه السلام) از مقام عصمتبرخوردار است، شناختحضرتش برای غیر معصوم کاری مشکل و چه بسا غیر ممکن است; به همین جهت، شاید بهترین راه شناختحضرت مراجعه به سخنان معصومان(علیه السلام) و از جمله خود ایشان باشد.
لذا در این نوشتار بنابر آن است که امام(علیه السلام) را از زبان مبارکش معرفی کنیم. طبیعی است که با بضاعت ناچیز نگارنده و محدودیت مقاله، فقط به جلوههای اندکی از شخصیت آن بزرگوار پرداختهایم.
1) علی(علیه السلام) پرورش یافته مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است
الف: دوران طفولیت امام (علیه السلام)
هنگامی که امام(علیه السلام) نوزاد بود، پیامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار میداد; حتی گاهی بدن او را میشست و در مواقعی شیر در کام او میریخت و او را به سینه میفشرد. (1)
امام(علیه السلام) خود در این باره چنین میفرماید:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) بالقرابة القریبة، والمنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشیء ثم یلقمنیه» (2)
شما میدانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندیام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود میخوابانید چنان که تنم را به تن خویش میسود و بوی خوش خود را به من میبویانید. و گاه بود که چیزی را میجوید، سپس آن را به من میخوراند.
ب : دوران نوجوانی امام(علیه السلام)
در سال خشکسالی مکه، ابوطالب که بزرگ قریش بود به جهت زیادی عایله خود - و شاید رسیدگی به امور دیگران - با مشکل اقتصادی شدیدی مواجه شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از این فرصت استفاده کرد و برای مساعدت به ابوطالب و به همراه عمویش عباس، کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتیجه جعفر به کفالت عباس و امام(علیه السلام) که کوچکترین پسر خانواده بود، به کفالت پیامبر اکرم درآمدند و بدین وسیله، حضرت که هنوز سنین کودکی خود را میگذرانید، به طور کامل تحت تربیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت. (3)
امام(علیه السلام) در این باره میفرماید:
«لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به.» (4)
من همچون فرزندی که همواره همراه مادر است، همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت میکردم و او هر روز نکته تازهای را از اخلاق نیک برای من آشکار میساخت و مرا فرمان میداد که به او اقتدا کنم.
ج - امام(علیه السلام) هنگام بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت در این وقتحدود ده سال داشتند، اما شخصیت ذاتی آن بزرگوار و تاثیرات تربیتی مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به جایی رسانده بود که خود میفرمایند:
«لقد کان(صلی الله علیه و آله و سلم) یجاور فی کل سنة بحراء فاراه، و لایراه غیری ... اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة.» (5)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مدتی از سال مجاور کوه حراء میشد، پس تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید. من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت را استشمام میکردم.
2) ایمان امام (علیه السلام)
الف : اول کسی که ایمان آورد امام(علیه السلام) است
بعد از آن که پیامبر به رسالت مبعوث شد، اول کسی که ایمان آورد امام(علیه السلام) بود.
چنانکه فرموده است: «والله لانا اول من صدقه.» (6)
به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که وی را تصدیق کردم.
یا فرموده است:
«انی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان.» (7)
من بر فطرت توحید تولد یافتهام و در ایمان از همه پیش قدمتر بودهام.
ابن ابی الحدید معتزلی - از بزرگان اهل سنت - دلایل زیادی بر اینکه اول کسی که به پیامبر ایمان آورد امام علی(علیه السلام) است اقامه میکند و اشکالاتی را که به این ادعا وارد کردهاند جواب میدهد. (8)
ب : ایمان امام (علیه السلام) توام با یقین بود
حضرت میفرمایند: «انی لعلی یقین من ربی و غیر شبهة من دینی.» (9)
من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شک و تردید نیستم!
و یا فرموده است: «ما سککت فی الحق مذ اریته.» (10) من از زمانی که حق را یافتهام، در آن تردید نکردهام.
3) امام(علیه السلام) معیار هدایت و راه نجات است
امامی که با حق است و حق هم با اوست: «علی مع الحق والحق مع علی.» (11) کسی که قرآن ناطق است.
پس چراغ هدایت و راه نجات نیز هست.
میفرماید: «انما مثلی بینکم کمثل السراج فی الظلمة، یستضیء بها من ولجها.» (12)
من در میان شما همچون چراغی در تاریکی هستم; هر کس به سوی آن چراغ روی آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهرهمند میگردد.
امام(علیه السلام) چراغ هدایتی است که هیچ گاه کسی را گمراه نمیکند.
«لا ضللت و لا ضل بی.» (13)
هرگز گمراه نبودهام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشد.
4) امام(علیه السلام) مطیع خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود
یکی از ویژگیهای امامان(علیه السلام) اطاعت از پروردگار متعال است و امام علی(علیه السلام) نیز در این ویژگی سرآمد میباشد. حضرت میفرمایند:
«انی لم ارد علی الله و لا علی رسوله ساعة قط و لقد وآسیته بنفسی...» (14)
من حتی یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر برنخاستهام.
آری، ایشان خود را در مقابل پیامبر اکرم مطیع محض میدانست. چنانکه به مناسبتی کسی به ایشان عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین فنبی انت؟ قال: ویلک، انما انا عبد من عبید محمد(ص).» (15)
ای امیرمؤمنان پس تو پیامبر هستی؟ فرمود: وای بر تو! من بندهای از بندگان پیامبر اکرم(محمدص) هستم!
5) موقعیت علمی امام (علیه السلام)
الف: از محضر پیامبر کمال استفاده را برد.
حضرت که از طفولیت تا واپسین لحظات عمر پیامبر ملازم ایشان بود، بیشترین بهره علمی را از مکتب عالی نبوت برد. امام(علیه السلام) میفرمایند: «لیس کل اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجیء الاعرابی الطاری فیساله(علیه السلام) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شییء و الا سالته عنه و حفظته.» (16)
این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عدهای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم میگذشت از او میپرسیدم و حفظ مینمودم.
ابن ابی الحدید در شرح این فراز از بیانات امام مینویسد:
«واعلم ان امیرالمؤمنین(علیه السلام) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لایطلع احد من الناس علی ما یدور بینهما و کان کثیر السؤال للنبی(صلی الله علیه و آله و سلم) عن معانی القرآن و عن معانی کلامه(صلی الله علیه و آله و سلم) و اذا لمیسال ابتداءه النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) بالتعلیم والتثقیف و لمتکن احد من اصحاب النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یساله و هم الذین یحبون ان یجیء الاعرابی او الطاری فیساله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمة فی النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانی اما بعبادة او دنیا، و منهم المقلد یری ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانیء الذی لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الی الامر الخاص بعلی(علیه السلام) ذکاؤه و فطنته و طهارة طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المؤیر موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر علی اتم مایمکن، فلذلک کان علی(علیه السلام) کما قال الحسن البصری. ربانی هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسمیه الفلاسفة امام الائمة و حکیم العرب.» (17)
بدان که امیرمؤمنان نسبتبه پیامبر ویژگیهایی داشت که دیگر صحابه آن ویژگیها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتی داشت که هیچ کس نمیدانست در آن لحظات بین آن دو چه میگذرد. از معانی قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش میپرسید، اگر او سؤال نمیکرد، پیامبر خود او را تعلیم میداد و آگاه میساخت; در حالی که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:
1- گروهی که خود از پیامبر سؤال نمیکردند، ولی دوست داشتند کسی بیاید از پیامبر چیزی بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.
2- گروهی از فهم ناچیزی برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتی کم داشتند.
3- گروهی نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4- گروهی دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سؤال میدانستند.
5- بعضی نیز برای دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقتخود را در یادگیری دقایق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام(علیه السلام) که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگی و قبول معارف الهی را داشت، به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بهره گرفت.
ب ) دعای پیامبر در حق امام نسبتبه علم و آگاهی او.
امام(علیه السلام) میفرماید: «... علم علمه الله نبیه فعلمنیه، و دعالی بان یعیه صدری و تضطم علیه جوانحی». (18)
علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم کرد و او نیز به من آموخت و برایم دعا کرد که خدا آن را در سینهام جای دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.
ج) گستره علم امام (علیه السلام)
از آن جایی که امام(علیه السلام) از دو منبع لایزال قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بهره گرفته و مشمول دعای خاص پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته بود، از گستردگی علمی فوقالعادهای برخوردار بود.
چنان که فرمود: «ایها الناس، سلونی قبل ان تفقدونی، فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض». (19)
ای مردم، پیش از آن که مرا نیابید آنچه میخواهید بپرسید، زیرا من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم!
ابن ابی الحدید در این باره مینویسد:
«اجمع الناس کلهم علی انه لم یقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلونی) غیر علی بن ابیطالب.» (20)
همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعای (سلونی قبل ان تفقدونی) نکردند، غیر از علی بن ابی طالب!
امام(علیه السلام) در جای دیگر فرمودهاند: «فو الذی نفسی بیده لاتسالونی عن شییء فیما بینکم و بین الساعة، و لا عن فئة تهدی مئة و تضل مئة الا انباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محط رحالها...» (21)
سوگند به کسی که جانم در دست قدرت او است ممکن نیست از آنچه بین امروز تا قیامت واقع میشود یا درباره گروهی که صد نفر را هدایت و یا صد نفر را گمراه کنند از من پرستش کنید جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسی که زمام این گروه را به دست دارد و جایگاه خیمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه میسازم!
امام(علیه السلام) عامل به علم بود:
امام میفرماید: «ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا واتناهی قبلکم عنها.» (22)
ای مردم، به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمیکنم مگر این که پیش از شما خودم به آن عمل میکنم و شما را از معصیتی نهی نمیکنم، مگر اینکه خودم پیش از شما (از آن) کنارهگیری میکنم.
د) کمبود ظرفیتها برای استفاده از علم امام
علیرغم این گستره بینهایت علمی، امام(علیه السلام) به خاطر شرایط نامساعد آن روزگار، فرصت تعلیم این علوم را به جامعه نیافت. عواملی مانع کسب فیض از محضر امام(علیه السلام) شد از جمله:
1- نبود افراد شایسته.
امام(علیه السلام) خطاب به کمیل بن زیاد فرمود:
«ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بیده الی صدره) لو اصبت له حملة! بلی اصبت لقنا غیر مامون علیه.» (23)
(بدان) در اینجا علم فراوانی است. (با دستش اشاره به سینه مبارکش کرد) اگر افراد لایقی مییافتم به آنها تعلیم میدادم. آری تنها کسی را مییابم که زود درک میکند، ولی قابل اطمینان نیست.
2- نبود ظرفیت مناسب در افراد
امام(علیه السلام) چنین فرمودهاند:
«والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) الا و انی مقضیه الی الخاصة ممن یؤمن ذلک منه.» (24)
به خدا سوگند، اگر بخواهم، میتوانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شؤون زندگیاش آگاه سازم، ولی از آن میترسم که این کار موجب کافر شدن شما به پیامبر گردد (دربارهام غلو کنید)!
آگاه باشید من این اسرار را به خاصانی که مورد اطمینان هستند خواهم سپرد.
6) امام(علیه السلام) شریک غم و همراه سختی های مردم
امام(علیه السلام) در نامهای که خطاب به «عثمان بن حنیف» فرماندار بصره نوشتهاند فرمودهاند: «ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش.» (25)
آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم! اما با آنان در سختیهای روزگار شرکت نکنم؟ و پیشوا و مقتدای آنان در تلخیهای زندگیشان نباشم؟
7) امام و ساده زیستی
عثمان بن حنیف، در بصره به مهمانی یکی از سرمایهداران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود. امام بعد از شنیدن این خبر در نامهای، ضمن توبیخ او، شیوه خود را نیز بیان کرد وفرمود: «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا، و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبرة.» (26)
به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوختهام. و از غنایم و ثروتهای آن مالی ذخیره نکردهام و برای این لباس کهنهام بدلی مهیا نیساختهام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفتهام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی بهره نبردهام.
8) سیاست امام علی(علیه السلام)
امام(علیه السلام) در هیچ شرایطی حاضر به عدول از مبانی قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نشدند، حتی زمانی که به خلافت رسیدند، علیرغم اینکه بعضیدوستان حضرت توصیههایی - که در ظاهر با حسن نیت و در نظر گرفتن مصالح امام و حکومت همراه بود - به ایشان مینمودند، اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحتاندیشی و ظاهرنگری پرهیز میکردندو در جواب این قبیل پیشنهادات میفرمودند:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله لا اطور به ما سمر سمیر. و ما ام نجم فی السماء نجما.» (27) آیا به من دستور میدهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق کسانی که بر آنها حکومت میکنم استمداد جویم. به خدا سوگند تا عمر من باقی است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد!
ابن ابی الحدید میگوید:
«سیاست امام علیه السلام در واقع همان سیاست پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.» سپس وجوه تشابه سیاست امام(علیه السلام) با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر میکند; در ادامه نیز میان سیاستخلیفه دوم و امام(علیه السلام) مقایسه میکند و سیاست امام را از هر جهت مقدم بر سیاست عمر میداند. (28)
امام (علیه السلام) خود نیز نسبتبه سیاست معاویه میفرماید:
«والله ما معاویة بادهی منی، ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة.» (29)
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست; اما او نیرنگ میزند و مرتکب انواع گناهان میشود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر!
ابن ابی الحدید میگوید:
«کان علی لایستعمل فی حربه الا ما وافق الکتاب والسنة و کان (معاویة) یستعمل خلاف الکتاب والسنة و یستعمل جمیع المکاید حلالها و حرامها.» (30)
امام(علیه السلام) در جنگها از چیزهایی که با کتاب و سنت پیامبر موافق نبود استفاده نمیکرد، ولی معاویه علاوه بر اینکه از امور مخالف قرآن و سنتبهره میگرفت، تمام مکر و حیلهها را خواه حلال یا حرام به کار میبست.
9) شجاعت امام علی (علیه السلام)
امام(علیه السلام) در تمام عمر شریف خود از شجاعت فوق العادهای برخوردار بودند. ایشان درباره نوجوانی خود میفرماید:
«انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة و مضر.» (31)
من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخههای بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.
امام(علیه السلام) در جای دیگر میفرماید: آن ویژگی که در جوانی داشتم، در سن کهولتبه همان صورت باقی است:
«اما والله ان کنت لفی ساقتها حتی تولتبحذافیرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسیری هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.» (32)
به خدا سوگند، من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروی وامیداشتم تا باطل به کلی عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت; در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نیز به دنبال همان راه میروم و پرده باطل را میشکافم تا حق از درون آن خارج گردد.
در جواب نامه معاویه نیز میفرماید:
«انا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخا یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی.» (33)
من ابوالحسن، درهم کوبنده جد و برادر و دایی تو در روز بدرم اکنون همان شمشیر با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو میشوم!
10) شخصیت منحصر به فرد امامعلی(علیه السلام) در نگاه دیگران
الف. امام حسن مجتبی(علیه السلام) پس از شهادت امام(علیه السلام) فرمود:
«الا انه قد مضی فی هذه اللیلة رجل لم یدرکه الاولون و لن یری مثله الآخرون.» (34)
امشب مردی درگذشت که پیشینیان به حقیقت او نرسیدند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید.
ب. تعقاع بن زراره درباره امام گفت:
«رضوان الله علیک یا امیرالمؤمنین فوالله لقد کانتحیاتک مفتاح خیر ولو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولکنهم غمطوا النعمة و آثروا الدنیا علی الآخرة.» (35)
رضوان خدا بر تو باد ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند زندگیات کلید هر خیر بود و اگر مردم تو را میپذیرفتنتد، از بالای سر وزیر پای خود میخوردند ونعمتخدا آنان را فرا میگرفت; لکن اینان نعمت را ناسپاسی کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند.
آری، امام(علیه السلام) شخصیتی است که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید. شخصیتی که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همتا و همانندی نداشت، دارای خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فردی میبود و وجود مبارکش مجموعهای از اضداد مینمود.
جمعت فی صفاتک الاضداد فلهذا عزت لک الافداد زاهد حاکم حلیم شجاع فاتک نامیک فقیر جواد (36)
برای تو صفات گوناگون گرد آمده است و از این رو برای تو همتایی نمیتوان یافت: تو انسانی وارسته، سیاستمدار، بردبار، شجاع، عابد، جریء، تهیدست، سخاوتمند و ایثارگر هستی!
پینوشتها:
1. فروغ ولایت، ص17.
2. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، ص198 و 199. تاریخ طبری، 2 / 313.
4. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
5. همان.
6. همان، خطبه 37 و 71.
7. همان، خطبه57.
8. ر.ک به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 4 / 116 - 125 و 13/224 - 240.
9. نهج البلاغه، خطبه22.
10. همان، خطبه4.
11. الغدیر، ج3.
12. نهج البلاغه، خطبه187.
13. همان، حکمت 185.
14. همان، خطبه197.
15. میزان الحکمة (ترجمه فارسی)، 1 / 268.
16. نهج البلاغه، خطبه 210.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 11 / 48.
18. نهج البلاغه، خطبه 128.
19. همان، خطبه189.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 7 / 46 و 13 / 106.
21. نهج البلاغه، خطبه 93.
22. همان، خطبه175.
23. همان، حکمت147.
24. همان، خطبه 175.
25. همان، نامه 45.
26. همان.
27. همان، خطبه126.
28. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 10 / 212 - 222.
29. نهج البلاغه، خطبه 200.
30. شرح نهج البلاغه، 10 / 228 - 232.
31. نهج البلاغه، خطبه192.
32. همان، خطبه 34.
33. همان، نامه 10.
34. تاریخ یعقوبی، 2 / 213.
35. همان.
36. فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق(علیه السلام) /785.
منبع: پایگاه حوزه
برای شناخت امام(علیه السلام) علاوه بر مطالعه تاریخ و تحلیل آن، میتوان به سخنان آن حضرت درباره خودشان یا سخنان کسانی که حضرت را درک کرده و در مکتبش پرورش یافتهاند - بیواسطه یا با واسطه - و حتی دشمنانش مراجعه کرد.
از آنجا که امام(علیه السلام) از مقام عصمتبرخوردار است، شناختحضرتش برای غیر معصوم کاری مشکل و چه بسا غیر ممکن است; به همین جهت، شاید بهترین راه شناختحضرت مراجعه به سخنان معصومان(علیه السلام) و از جمله خود ایشان باشد.
لذا در این نوشتار بنابر آن است که امام(علیه السلام) را از زبان مبارکش معرفی کنیم. طبیعی است که با بضاعت ناچیز نگارنده و محدودیت مقاله، فقط به جلوههای اندکی از شخصیت آن بزرگوار پرداختهایم.
1) علی(علیه السلام) پرورش یافته مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است
الف: دوران طفولیت امام (علیه السلام)
هنگامی که امام(علیه السلام) نوزاد بود، پیامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار میداد; حتی گاهی بدن او را میشست و در مواقعی شیر در کام او میریخت و او را به سینه میفشرد. (1)
امام(علیه السلام) خود در این باره چنین میفرماید:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) بالقرابة القریبة، والمنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشیء ثم یلقمنیه» (2)
شما میدانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندیام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود میخوابانید چنان که تنم را به تن خویش میسود و بوی خوش خود را به من میبویانید. و گاه بود که چیزی را میجوید، سپس آن را به من میخوراند.
ب : دوران نوجوانی امام(علیه السلام)
در سال خشکسالی مکه، ابوطالب که بزرگ قریش بود به جهت زیادی عایله خود - و شاید رسیدگی به امور دیگران - با مشکل اقتصادی شدیدی مواجه شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از این فرصت استفاده کرد و برای مساعدت به ابوطالب و به همراه عمویش عباس، کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتیجه جعفر به کفالت عباس و امام(علیه السلام) که کوچکترین پسر خانواده بود، به کفالت پیامبر اکرم درآمدند و بدین وسیله، حضرت که هنوز سنین کودکی خود را میگذرانید، به طور کامل تحت تربیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت. (3)
امام(علیه السلام) در این باره میفرماید:
«لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به.» (4)
من همچون فرزندی که همواره همراه مادر است، همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت میکردم و او هر روز نکته تازهای را از اخلاق نیک برای من آشکار میساخت و مرا فرمان میداد که به او اقتدا کنم.
ج - امام(علیه السلام) هنگام بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت در این وقتحدود ده سال داشتند، اما شخصیت ذاتی آن بزرگوار و تاثیرات تربیتی مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به جایی رسانده بود که خود میفرمایند:
«لقد کان(صلی الله علیه و آله و سلم) یجاور فی کل سنة بحراء فاراه، و لایراه غیری ... اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة.» (5)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مدتی از سال مجاور کوه حراء میشد، پس تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید. من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت را استشمام میکردم.
2) ایمان امام (علیه السلام)
الف : اول کسی که ایمان آورد امام(علیه السلام) است
بعد از آن که پیامبر به رسالت مبعوث شد، اول کسی که ایمان آورد امام(علیه السلام) بود.
چنانکه فرموده است: «والله لانا اول من صدقه.» (6)
به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که وی را تصدیق کردم.
یا فرموده است:
«انی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان.» (7)
من بر فطرت توحید تولد یافتهام و در ایمان از همه پیش قدمتر بودهام.
ابن ابی الحدید معتزلی - از بزرگان اهل سنت - دلایل زیادی بر اینکه اول کسی که به پیامبر ایمان آورد امام علی(علیه السلام) است اقامه میکند و اشکالاتی را که به این ادعا وارد کردهاند جواب میدهد. (8)
ب : ایمان امام (علیه السلام) توام با یقین بود
حضرت میفرمایند: «انی لعلی یقین من ربی و غیر شبهة من دینی.» (9)
من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شک و تردید نیستم!
و یا فرموده است: «ما سککت فی الحق مذ اریته.» (10) من از زمانی که حق را یافتهام، در آن تردید نکردهام.
3) امام(علیه السلام) معیار هدایت و راه نجات است
امامی که با حق است و حق هم با اوست: «علی مع الحق والحق مع علی.» (11) کسی که قرآن ناطق است.
پس چراغ هدایت و راه نجات نیز هست.
میفرماید: «انما مثلی بینکم کمثل السراج فی الظلمة، یستضیء بها من ولجها.» (12)
من در میان شما همچون چراغی در تاریکی هستم; هر کس به سوی آن چراغ روی آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهرهمند میگردد.
امام(علیه السلام) چراغ هدایتی است که هیچ گاه کسی را گمراه نمیکند.
«لا ضللت و لا ضل بی.» (13)
هرگز گمراه نبودهام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشد.
4) امام(علیه السلام) مطیع خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود
یکی از ویژگیهای امامان(علیه السلام) اطاعت از پروردگار متعال است و امام علی(علیه السلام) نیز در این ویژگی سرآمد میباشد. حضرت میفرمایند:
«انی لم ارد علی الله و لا علی رسوله ساعة قط و لقد وآسیته بنفسی...» (14)
من حتی یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر برنخاستهام.
آری، ایشان خود را در مقابل پیامبر اکرم مطیع محض میدانست. چنانکه به مناسبتی کسی به ایشان عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین فنبی انت؟ قال: ویلک، انما انا عبد من عبید محمد(ص).» (15)
ای امیرمؤمنان پس تو پیامبر هستی؟ فرمود: وای بر تو! من بندهای از بندگان پیامبر اکرم(محمدص) هستم!
5) موقعیت علمی امام (علیه السلام)
الف: از محضر پیامبر کمال استفاده را برد.
حضرت که از طفولیت تا واپسین لحظات عمر پیامبر ملازم ایشان بود، بیشترین بهره علمی را از مکتب عالی نبوت برد. امام(علیه السلام) میفرمایند: «لیس کل اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجیء الاعرابی الطاری فیساله(علیه السلام) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شییء و الا سالته عنه و حفظته.» (16)
این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عدهای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم میگذشت از او میپرسیدم و حفظ مینمودم.
ابن ابی الحدید در شرح این فراز از بیانات امام مینویسد:
«واعلم ان امیرالمؤمنین(علیه السلام) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لایطلع احد من الناس علی ما یدور بینهما و کان کثیر السؤال للنبی(صلی الله علیه و آله و سلم) عن معانی القرآن و عن معانی کلامه(صلی الله علیه و آله و سلم) و اذا لمیسال ابتداءه النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) بالتعلیم والتثقیف و لمتکن احد من اصحاب النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یساله و هم الذین یحبون ان یجیء الاعرابی او الطاری فیساله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمة فی النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانی اما بعبادة او دنیا، و منهم المقلد یری ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانیء الذی لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الی الامر الخاص بعلی(علیه السلام) ذکاؤه و فطنته و طهارة طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المؤیر موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر علی اتم مایمکن، فلذلک کان علی(علیه السلام) کما قال الحسن البصری. ربانی هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسمیه الفلاسفة امام الائمة و حکیم العرب.» (17)
بدان که امیرمؤمنان نسبتبه پیامبر ویژگیهایی داشت که دیگر صحابه آن ویژگیها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتی داشت که هیچ کس نمیدانست در آن لحظات بین آن دو چه میگذرد. از معانی قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش میپرسید، اگر او سؤال نمیکرد، پیامبر خود او را تعلیم میداد و آگاه میساخت; در حالی که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:
1- گروهی که خود از پیامبر سؤال نمیکردند، ولی دوست داشتند کسی بیاید از پیامبر چیزی بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.
2- گروهی از فهم ناچیزی برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتی کم داشتند.
3- گروهی نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4- گروهی دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سؤال میدانستند.
5- بعضی نیز برای دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقتخود را در یادگیری دقایق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام(علیه السلام) که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگی و قبول معارف الهی را داشت، به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بهره گرفت.
ب ) دعای پیامبر در حق امام نسبتبه علم و آگاهی او.
امام(علیه السلام) میفرماید: «... علم علمه الله نبیه فعلمنیه، و دعالی بان یعیه صدری و تضطم علیه جوانحی». (18)
علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم کرد و او نیز به من آموخت و برایم دعا کرد که خدا آن را در سینهام جای دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.
ج) گستره علم امام (علیه السلام)
از آن جایی که امام(علیه السلام) از دو منبع لایزال قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بهره گرفته و مشمول دعای خاص پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته بود، از گستردگی علمی فوقالعادهای برخوردار بود.
چنان که فرمود: «ایها الناس، سلونی قبل ان تفقدونی، فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض». (19)
ای مردم، پیش از آن که مرا نیابید آنچه میخواهید بپرسید، زیرا من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم!
ابن ابی الحدید در این باره مینویسد:
«اجمع الناس کلهم علی انه لم یقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلونی) غیر علی بن ابیطالب.» (20)
همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعای (سلونی قبل ان تفقدونی) نکردند، غیر از علی بن ابی طالب!
امام(علیه السلام) در جای دیگر فرمودهاند: «فو الذی نفسی بیده لاتسالونی عن شییء فیما بینکم و بین الساعة، و لا عن فئة تهدی مئة و تضل مئة الا انباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محط رحالها...» (21)
سوگند به کسی که جانم در دست قدرت او است ممکن نیست از آنچه بین امروز تا قیامت واقع میشود یا درباره گروهی که صد نفر را هدایت و یا صد نفر را گمراه کنند از من پرستش کنید جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسی که زمام این گروه را به دست دارد و جایگاه خیمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه میسازم!
امام(علیه السلام) عامل به علم بود:
امام میفرماید: «ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا واتناهی قبلکم عنها.» (22)
ای مردم، به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمیکنم مگر این که پیش از شما خودم به آن عمل میکنم و شما را از معصیتی نهی نمیکنم، مگر اینکه خودم پیش از شما (از آن) کنارهگیری میکنم.
د) کمبود ظرفیتها برای استفاده از علم امام
علیرغم این گستره بینهایت علمی، امام(علیه السلام) به خاطر شرایط نامساعد آن روزگار، فرصت تعلیم این علوم را به جامعه نیافت. عواملی مانع کسب فیض از محضر امام(علیه السلام) شد از جمله:
1- نبود افراد شایسته.
امام(علیه السلام) خطاب به کمیل بن زیاد فرمود:
«ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بیده الی صدره) لو اصبت له حملة! بلی اصبت لقنا غیر مامون علیه.» (23)
(بدان) در اینجا علم فراوانی است. (با دستش اشاره به سینه مبارکش کرد) اگر افراد لایقی مییافتم به آنها تعلیم میدادم. آری تنها کسی را مییابم که زود درک میکند، ولی قابل اطمینان نیست.
2- نبود ظرفیت مناسب در افراد
امام(علیه السلام) چنین فرمودهاند:
«والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) الا و انی مقضیه الی الخاصة ممن یؤمن ذلک منه.» (24)
به خدا سوگند، اگر بخواهم، میتوانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شؤون زندگیاش آگاه سازم، ولی از آن میترسم که این کار موجب کافر شدن شما به پیامبر گردد (دربارهام غلو کنید)!
آگاه باشید من این اسرار را به خاصانی که مورد اطمینان هستند خواهم سپرد.
6) امام(علیه السلام) شریک غم و همراه سختی های مردم
امام(علیه السلام) در نامهای که خطاب به «عثمان بن حنیف» فرماندار بصره نوشتهاند فرمودهاند: «ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش.» (25)
آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم! اما با آنان در سختیهای روزگار شرکت نکنم؟ و پیشوا و مقتدای آنان در تلخیهای زندگیشان نباشم؟
7) امام و ساده زیستی
عثمان بن حنیف، در بصره به مهمانی یکی از سرمایهداران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود. امام بعد از شنیدن این خبر در نامهای، ضمن توبیخ او، شیوه خود را نیز بیان کرد وفرمود: «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا، و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبرة.» (26)
به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوختهام. و از غنایم و ثروتهای آن مالی ذخیره نکردهام و برای این لباس کهنهام بدلی مهیا نیساختهام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفتهام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی بهره نبردهام.
8) سیاست امام علی(علیه السلام)
امام(علیه السلام) در هیچ شرایطی حاضر به عدول از مبانی قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نشدند، حتی زمانی که به خلافت رسیدند، علیرغم اینکه بعضیدوستان حضرت توصیههایی - که در ظاهر با حسن نیت و در نظر گرفتن مصالح امام و حکومت همراه بود - به ایشان مینمودند، اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحتاندیشی و ظاهرنگری پرهیز میکردندو در جواب این قبیل پیشنهادات میفرمودند:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله لا اطور به ما سمر سمیر. و ما ام نجم فی السماء نجما.» (27) آیا به من دستور میدهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق کسانی که بر آنها حکومت میکنم استمداد جویم. به خدا سوگند تا عمر من باقی است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد!
ابن ابی الحدید میگوید:
«سیاست امام علیه السلام در واقع همان سیاست پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.» سپس وجوه تشابه سیاست امام(علیه السلام) با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر میکند; در ادامه نیز میان سیاستخلیفه دوم و امام(علیه السلام) مقایسه میکند و سیاست امام را از هر جهت مقدم بر سیاست عمر میداند. (28)
امام (علیه السلام) خود نیز نسبتبه سیاست معاویه میفرماید:
«والله ما معاویة بادهی منی، ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة.» (29)
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست; اما او نیرنگ میزند و مرتکب انواع گناهان میشود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر!
ابن ابی الحدید میگوید:
«کان علی لایستعمل فی حربه الا ما وافق الکتاب والسنة و کان (معاویة) یستعمل خلاف الکتاب والسنة و یستعمل جمیع المکاید حلالها و حرامها.» (30)
امام(علیه السلام) در جنگها از چیزهایی که با کتاب و سنت پیامبر موافق نبود استفاده نمیکرد، ولی معاویه علاوه بر اینکه از امور مخالف قرآن و سنتبهره میگرفت، تمام مکر و حیلهها را خواه حلال یا حرام به کار میبست.
9) شجاعت امام علی (علیه السلام)
امام(علیه السلام) در تمام عمر شریف خود از شجاعت فوق العادهای برخوردار بودند. ایشان درباره نوجوانی خود میفرماید:
«انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة و مضر.» (31)
من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخههای بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.
امام(علیه السلام) در جای دیگر میفرماید: آن ویژگی که در جوانی داشتم، در سن کهولتبه همان صورت باقی است:
«اما والله ان کنت لفی ساقتها حتی تولتبحذافیرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسیری هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.» (32)
به خدا سوگند، من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروی وامیداشتم تا باطل به کلی عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت; در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نیز به دنبال همان راه میروم و پرده باطل را میشکافم تا حق از درون آن خارج گردد.
در جواب نامه معاویه نیز میفرماید:
«انا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخا یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی.» (33)
من ابوالحسن، درهم کوبنده جد و برادر و دایی تو در روز بدرم اکنون همان شمشیر با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو میشوم!
10) شخصیت منحصر به فرد امامعلی(علیه السلام) در نگاه دیگران
الف. امام حسن مجتبی(علیه السلام) پس از شهادت امام(علیه السلام) فرمود:
«الا انه قد مضی فی هذه اللیلة رجل لم یدرکه الاولون و لن یری مثله الآخرون.» (34)
امشب مردی درگذشت که پیشینیان به حقیقت او نرسیدند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید.
ب. تعقاع بن زراره درباره امام گفت:
«رضوان الله علیک یا امیرالمؤمنین فوالله لقد کانتحیاتک مفتاح خیر ولو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولکنهم غمطوا النعمة و آثروا الدنیا علی الآخرة.» (35)
رضوان خدا بر تو باد ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند زندگیات کلید هر خیر بود و اگر مردم تو را میپذیرفتنتد، از بالای سر وزیر پای خود میخوردند ونعمتخدا آنان را فرا میگرفت; لکن اینان نعمت را ناسپاسی کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند.
آری، امام(علیه السلام) شخصیتی است که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید. شخصیتی که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همتا و همانندی نداشت، دارای خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فردی میبود و وجود مبارکش مجموعهای از اضداد مینمود.
جمعت فی صفاتک الاضداد فلهذا عزت لک الافداد زاهد حاکم حلیم شجاع فاتک نامیک فقیر جواد (36)
برای تو صفات گوناگون گرد آمده است و از این رو برای تو همتایی نمیتوان یافت: تو انسانی وارسته، سیاستمدار، بردبار، شجاع، عابد، جریء، تهیدست، سخاوتمند و ایثارگر هستی!
پینوشتها:
1. فروغ ولایت، ص17.
2. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، ص198 و 199. تاریخ طبری، 2 / 313.
4. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
5. همان.
6. همان، خطبه 37 و 71.
7. همان، خطبه57.
8. ر.ک به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 4 / 116 - 125 و 13/224 - 240.
9. نهج البلاغه، خطبه22.
10. همان، خطبه4.
11. الغدیر، ج3.
12. نهج البلاغه، خطبه187.
13. همان، حکمت 185.
14. همان، خطبه197.
15. میزان الحکمة (ترجمه فارسی)، 1 / 268.
16. نهج البلاغه، خطبه 210.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 11 / 48.
18. نهج البلاغه، خطبه 128.
19. همان، خطبه189.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 7 / 46 و 13 / 106.
21. نهج البلاغه، خطبه 93.
22. همان، خطبه175.
23. همان، حکمت147.
24. همان، خطبه 175.
25. همان، نامه 45.
26. همان.
27. همان، خطبه126.
28. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 10 / 212 - 222.
29. نهج البلاغه، خطبه 200.
30. شرح نهج البلاغه، 10 / 228 - 232.
31. نهج البلاغه، خطبه192.
32. همان، خطبه 34.
33. همان، نامه 10.
34. تاریخ یعقوبی، 2 / 213.
35. همان.
36. فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق(علیه السلام) /785.
منبع: پایگاه حوزه