تصفيه

(اصطلاحي عرفاني) و عبارت است از صيقل زدن و صافي نمودن دل با ذکر و فکر و سلوک و رياضت کشيدن. اين کلمه در لغت به معناي خالص شده‌ي هر چيز و برگزيده‌ي از هر شيء و روشن و پاک کردن است (لسان
سه‌شنبه، 2 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تصفيه
 تصفيه

نويسنده: علي رفيعي

 

تصفيه:

(اصطلاحي عرفاني) و عبارت است از صيقل زدن و صافي نمودن دل با ذکر و فکر و سلوک و رياضت کشيدن. اين کلمه در لغت به معناي خالص شده‌ي هر چيز و برگزيده‌ي از هر شيء و روشن و پاک کردن است (لسان العرب، 462/14-463). اما در اصطلاح اهل عرفان عبارت از تصفيه‌ي درون و زدودن غبارها و حجابها و صفا دادن دل و پيراستن آينه‌ي دل از زنگار اغيار است تا جمال حق در آن متجلي گردد (شرح گلشن‌ راز، 611). تصفيه‌ي دل عبارت است از آنکه خانه‌ي دل را که مهبط انوار حضرت حق است از زشتيها و پليدهاي و خار و خاشاک و قاذورات اين جهاني با آب تجريد که عبارت از قطع علائق مادي و ظاهري است مانند: دوستي دنيا، جاه، مال، زن و فرزند پاک ساخته و با صيقل تفريد که همان قطع علائق باطني و معنوي و دروني است از هر نوع غبار محبوب و آثار هر مطلوب که غير حق باشد بزدايد، و بر عزلت‌نشيني و خلوت‌گزيني ملازمت نمايد و از صحبت و مخالطت بپرهيزد و خود را از محسوسات که آفات و بلاهاي ظاهري هستند برهاند و مداومت بر ذکر حق نمايد و خواطر را نفي کند تا از وسوسه‌هاي شيطاني و هواجس نفساني که هر يک آفت بسيار خطرناک باطني هستند خود را خلاص سازد. و چون دل را از زنگار طبيعت و قلب را از غبار شک و ترديد و ريب پاک ساخت سالک و عارف به مقام فرديت احدي دست يابد حقيقت حق و سلطان ازل و ابد که از هر نوع تعين منزّه و از هرگونه تلوّن مبرّاست در او تجلي نمايد (حاشيه‌ي اشعة اللمعات، 99). و به حقيقت که خود همان تصفيه‌ي احوال از ملاحظات اغيار است متصل خواهد شد (مجموعه‌ي آثار سلمي، درجات المعاملات، 487).
شرائط: در طريقت و سير و سلوک مشايخ نخست به تصفيه‌ي دل مي‌کوشند نه تبديل اخلاق. زيرا که چون تصفيه‌ي دل دست دهد و توجه به شرط حاصل گردد، سالک قابليت فراگيري فيض حق را پيدا مي‌کند، و با فيوضات حق که بر وي ريزش مي‌کند در يک طرفةالعين و وقتي اندک چندان تبديل صفات به دست مي‌آيد و چنان اخلاق وي متحول مي‌گردد که با صرف يک عمر مجاهدت و رياضت حاصل نمي‌گردد. تصفيه‌ي دل داراي شرايطي است به اين شرح: 1) نخستين شرط تصفيه‌ي دل - تجريد است و با تجريد از دنيا دوري گزيد و از خلق منقطع شده و عزلت اختيار سازد و از هواهاي نفساني سرباز زند و دست از گردآوري و حب مال و جاه بشويد تا به مقام تفريد دست يابد. و در مقام تفريد است که باطن وي از هر حجاب و خواهش و خواسته‌اي که غير از حق باشد دور مي‌شود و حقيقت توحيد و جمال حق را در مي‌يابد؛ 2) دومين شرط، دوري از هر نوع خودنمايي کردن است. زيرا هيچ حجابي بدتر از غرور و خودبيني نيست و هر که از خودبيني و غرور نجات يافت از همه‌ي حجابهاي صوري و معنوي رها مي‌گردد؛ 3) و آنگاه که به اندازه‌ي توان خويش از عهده‌ي تجريد و تفريد صوري و باطني برآمد و از خودخواهي و خودنمايي نجات يافت، بايد که شرط سوم را ايجاد نمايد و آن ملازمت کردن و خلوت گزيدن و مداومت نمودن بر ذکر و نفي خواطر است و دل را به ذکر حق مشغول دارد تا نور حق بر جوهر وي تجلي نمايد و به اين وسيله به سر منزل طمأنينه و آرامش خاطر نايل مي‌گردد و در اين زمان است که سلطان عشق رايت سلطنت بر شهر دل سالک فرو مي‌فرستد و بر قله‌ي رفيع قلب وي مسکن مي‌گزيند و دل محل ظهور جملگي صفات حق مي‌شود، و سالک چون در مجاهدت و رياضت کش نفس و تصفيه‌ي دل به اين پايگاه رفيع دست يافت، سير و سلوک رخ خواهد نمود و او را بر ملک و ملکوت عبور خواهند داد (مرصاد العباد، 202-209، 289؛ شرح گلشن راز، 612).
منبع مقاله :
دائرة‌المعارف‌تشيع، جلد 4، (1391)، تهران: مؤسسه‌ي انتشارات حکمت، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.