در مرحلهي پس از پيدايش نيز پژوهش، ژرفکاوي، تعليم و تعلم، به رشد و بالندگي دانشها کمک ميکنند. از اين رو، تعريف علوم نيز تکامل تدريجي دارد که از تعاريف بَدويِ غير منقح شروع ميشود و به تعريفهاي دقيق و حد و رسم دارِ منطقي ميرسد. اين، سرنوشت تماميِ دانشهاست و طبعاً علوم اسلامي هم از اين قاعده مستثنا نيستند؛ بلکه به آساني ميتوان در تماميِ آنها اين قاعده و روند را نشان داد.
يکي از علوم اسلامي - که اين گفتار بدان اختصاص دارد - «علم حديث» يا «علوم حديث» است. بررسي اجمالي پيدايش اين دانش و تطورات آن، موضوع اين نوشتار است. البته بايد دانست که تاريخ حديث، غير از تاريخ علوم حديث است و موضوع سخن در اين مقال، عنوان دوم است.
در اين نوشتار، تلاش ميشود تا زمينهي دستيابي به پاسخ اين پرسشها فراهم آيد:
علم حديث يا علوم حديث، از چه زماني به عنوان يک دانش رسميت يافته است؟
در آغاز، آن را چگونه تعريف کردهاند؟
چه مراحل و تطوراتي را پشت سر نهاده است؟
وضعيت کنوني علوم حديث و تعريف آن چيست؟
آيا ميتوان تعاريف گذشته و حال را نقادي کرد؟
معيار نقد اين تعاريف کدام است؟
چه قالبها و تعاريف جديدي در اين دانش بايد شکل بگيرد؟
چه دانشهايي بايد برآن افزوده گردد؟
و...
اينها پرسشهاي جدياي هستند که نيازمند مطالعات تاريخي و دقت نظرند، تا به ساماندهي منطقي اين دانش، کمک کنند.
مراحل تطور علوم حديث (2)
ترديدي نيست که آنچه پس از قرآن در اختيار مسلمانان قرار داشت، حديث و روايت بود. مشکلاتي که حديث، در زمينهي سَنَد و متن بدان برخورد کرد، و نيز ماهيت معرفت و دانش بشري، بستر ساز پيدايش علوم حديث شد. برخي از دانشوران، به درستي، پيدايش علوم حديث را پي آمد علل طبيعي و وضعي دانستهاند. (3) مراد آنان از علل طبيعي، ماهيت معرفت و دانش بشري، و مقصودشان از علل وضعي، همان جعل و اختلاف و تعارض اخبار بود.به گمان ما براي نشان دادن آنچه بر دانشهاي حديثي گذشته است، ميتوان اين تطورات را در چهار مرحله پيگيري کرد.
مرحله اول: تدوين دانشهاي حديثي
در اين مرحله، دانشهاي حديثي به رفع مشکلات حديث نظر داشتند و علومي چون: رجال، جرح و تعديل، مختلف الحديث، علل الحديث، و غريب الحديث، با اين پيش زمينه شکل گرفتند.عصر آغاز تدوين اين دانشها قرن سوم هجري است. دکتر محمود طحّان مينويسد:
با شروع قرن سوم، دانشهاي حديثي تدوين گشت و هر يک از آنها به صورت مستقل و جدا از ديگري، پديدار شد؛ دانشهايي مانند علم ناسخ و منسوخ، علم جرح و تعديل، و...
براي هر يک از اين علوم، کتابهايي ويژه تأليف گشت. (4)
مراجعه به فهرست نامهها اين رأي را تأييد ميکند. در اين جا براي هر يک از پنج دانش پيش گفته، نمونههايي از کتب شيعه و اهل سنت ياد ميکنيم:
1. علم رجال الحديث (5)
در شيعه: کتاب الرجال، عبدالله بن جبلة الکناني (م 219 ق).کتاب الرجال، حسن بن فضال (م 224 ق).
کتاب الرجال، احمد بن حسن بن فضال (و 206 ق).
کتاب الرجال، احمد بن محمد بن خالد بَرقي (م 280 ق).
کتاب الرجال، ابن عُقده (249-333 ق).
در اهل سنت:
آثار رجالي نويسندگاني چون: محمد بن اسماعيل بخاري (م 256 ق)، يعقوب بن سفيان (م 277 ق)، ابوبکر بن خَيثمه (م 279 ق)، حافظ بَغَوي (م 330 ق) و...
2. علم جرح و تعديل (6)
در شيعه:کتاب معرفة رواة الأخبار، حسن بن محبوب (149-224 ق).
کتاب مناقب رواة الحديث و مهالبهم، سعد بن عبدالله اشعري (م 299 ق).
کتاب الممدوحين و المذمومين، احمد بن عمار کوفي
(م 346 ق).
کتاب الممدوحين و المذمومين، احمد بن احمد قمي (م 368 ق).
در اهل سنت:
آثار جرح و تعديلي مؤلفاني چون: يحيي بن مَعين (م 233 ق)، احمد بن حنبل (م 241 ق)، ابن سعد (م 230 ق)، ابوخَيثمه (م 234 ق)، ابن المديني (234 ق) و...
3. علم مختلَف الحديث (7)
در شيعه:کتاب اختلاف الحديث، محمد بن ابي عُمير (م 217 ق).
کتاب اختلاف الحديث، يونس بن عبدالرحمان (ق 3).
کتاب اختلاف الحديث، احمد بن خالد بَرقي (280 ق).
کتاب الحديثين المختلفين، عبدالله بن جعفري حِميَري (م 290 ق).
در اهل سنت:
کتاب اختلاف الحديث، ابن ادريس شافعي (م 204 ق).
تأويل مختلف الحديث، ابن قُتيبه دينَوَري (م 276 ق).
تهذيب الآثار، محمد بن جَرير طبري (م 310 ق).
شرح معاني الآثار، ابوجعفري طحاوي (م 321 ق).
المؤتلَف و المختلَف، ابن بِشر آمِدي (م 370 ق).
4. علم علل الحديث (8)
در شيعه:کتاب علل الحديث، يونس بن عبدالرحمان (ق 3).
کتاب علل الحديث، احمد بن خالد برقي (م 280 ق).
در اهل سنت:
التاريخ و العلل، يحيي بن مَعين (158-233 ق).
کتاب علل الحديث، احمد بن حنبل (164-241 ق).
المسند المعلل، ابن شَيبَه (182-262 ق).
کتاب العلل، محمد بن عيسي تِرمِذي (209-279 ق).
5. علم غريب الحديث (9)
در شيعه:غريب حديث النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)، شيخ صدوق (م 381 ق).
در اهل سنت:
غريب الحديث، ابوعُبيد قاسم بن سلام (م 224 ق).
اصلاح غلط أبي عُبيد، ابن قُتبه (م 276 ق).
و آثار غريب الحديثي نويسندگاني چون:
ابن اعرابي (م 231 ق)، شيباني (م 231 ق)، اَثرم (م 232 ق)، و...
از اين مرحله (مرحله اول: تدوين) آثارياندک بر جاي مانده و غالباً فقط عنوان آنها در فهرست نامه ثبت است. بدين ترتيب، روشن است که تعريف واضح و فراگيري نيز از علم حديث يا علوم حديث در اين زمان در دست نباشد.
ويژگيهاي اين دوره را ميتوان چنين برشمرد: 1) تطبيقي بودن آثار در حوزهي علم حديث، 2) از ميان رفتن بيشتر اين نوشتارها، 3) برابري شيعه و اهل سنت در توجه به اين دانشها.
مرحله دوم: فراگير شدن دانشها
در مرحله دوم، نگاه فراگير به دانشهاي حديثي در ميان عالمان حديث رواج يافت. نتيجه اين جامع نگريها تأليف کتابهايي با عنوان «علوم حديث» يا تعبيرهاي مُشابه بود. البته اين حرکت، در کنار آثار تطبيقي بود که تأليف آنها از دوره نخست شروع شده بود و همچنان استمرار داشت.دکتر محمود طحان، مرحله دوم از تطورات علوم حديث را که از قرن چهارم آغاز ميشود، چنين توصيف ميکند:
در قرن چهارم، عالمان حديث به اين نکته التفات پيدا کردند که نوشتههاي قرن سوم، حاوي قواعد و اصطلاحات ويژه حديث پژوهان است که راوي و مروي (يعني سند و متن) در پرتو آنها شناخته ميشوند و در نتيجه، حديث مقبول يا مردود به دست ميآيد. از اين رو، همت گماشتند تا آن قواعد و اصطلاحات را تجريد نموده، در کتابهاي مستقل، با عنوان «علوم حديث» جاي دهند و مُرادشان قواعد و اصطلاحاتي بود که تمامي شاخههاي دانشهاي حديثي را فرا ميگرفت. همين نامگذاري، در دورهاي بعد، براي اين رشته (شناخت حديث)، عَلَم شد. البته گاه به جاي علوم حديث، مصطلح الحديث، علم اصول الحديث، و علم الحديث درايتاً نيز اطلاق ميگردد. (10)
آثار فراگير (جامعِ) اين دوره اختصاص به نوشتههاي عالمان اهل سنت دارد. در اين مرحله، از اين آثار برجسته ميتوان نام برد:
المحدّث الفاصل بين الراوي و الواعي، حسن بن عبدالرحمان رامهرمزي (م 360 ق). (11)
معرفة علوم الحديث، حاکم نيشابوري (م 405 ق).
المستخرج علي معرفة علوم الحديث، ابونعيم اصفهاني (م 430 ق).
الکفاية في علم الدراية، خطيب بغدادي (392-463 ق).
الجامع لأخلاق الراوي و آداب السامع، خطيب بغدادي (392-463 ق).
الإلماع الي معرفة أصول الرواية تقييد السماع، قاضي عياض بن موسسي (479- 546 ق).
مالايَسَع المحدث جهله، ابوحفص ميانَجي (م 581 ق).
علوم الحديث، ابن الصلاح (م 643 ق).
دکتر محمد طحان، بر پايهي رأي ابن حجر، ديگر کتابهاي علوم حديث (پس از اين هشت عنوان) را داراي ابتکار نميداند؛ بلکه بر اين باور است که آنها يا گزيدهاي از اين هشت کتاباند، يا تعليقهاي بر اينها، و يا نظم و ترتيب جديدي از اين آثار. (12) اين رأي را تااندازهاي ميتوان تأييد کرد؛ چرا که تا قرن دهم، عمده آثار دراية الحديث، بر محور کتاب ابن الصلاح ميچرخيد که از آنها ميتوان نام برد: (13)
الخلاصة، شرف الدين طيبي (م 676 ق).
المنهل الروي في الحديث النبوي، قاضي بدرالدين ابن جماعه (م 733 ق).
المنهج السَّوي في شرح المنهل الروي، عزالدين محمد بن جماعَه (م 819 ق).
محاسن الإصطلاح في تعيين کتاب ابن الصلاح، عمر بن رسلان بلقيني (م 805 ق).
تقريب الإرشاد الي علم الإسناد، محيي الدين نَواوي (م 976 ق).
الإفصاح بتکميل نکت علي بن الصلاح، ابن حجر عَسقلاني (م 852 ق).
التقييد و الإيضاح لما أُطلق و أُغلق من کتاب ابن الصلاح، زين الدين عراقي (م 806).
نظم الدرر في علم الأثر (منظوم کتاب ابن الصلاح)، زين الدين عراقي (م 806 ق).
فتح المغيث (شرح ألفية ابن الصلاح)، سخاوي (م 902 ق).
قَطر الدرر (شرح الفية ابن الصلاح)، جلال الدين سيوطي (م 921 ق).
***
در آثار فراگير اين دوره، تعريف روشن و مشخصي از علوم حديث ارائه نميگردد.
در اين جا به اجمال، آثار اين دوره را از اين جهت، مرور ميکنيم.
حاکم نيشابوري (م 405 ق)، 52 نوع از دانشهاي حديث را در کتابش بر ميشمرد و از هر نوع، به اختصار و با اين تعبير ياد ميکند:
النوع الثاني من معرفة علوم الحديث، العلم بالنازل من الأسناد.
و... (14)
وي، تعريف روشن و مشخصي از علوم حديث، به دست نميدهد.
خطيب بغدادي (392-463 ق) در کتابش مينويسد:
وأنا أذکر - بمشية الله تعالي و توفيقه - في هذا الکتاب ما بطالب الحديث حاجة إلي معرفته و بالمتفقه فاقة إلي حفظه و دراسته، من بيان أصول علم الحديث و شرائطه؛ وأشرح من مذاهب سلف الرواة و النقلة في ذلک ما يکثر نفعه و تعم فائدته و يستدل به علي فضل المحدثين واجتهادهم في حفظ الدين تفهيم تحريف الغالين والنتحال المبطلين ببيان الأصول من الجرح و التعديل و التصحيح و التعليل و أقوال الحفاظ في مراعاة الألفاظ... (15)
قاضي عيّاض (479 - 544 ق)، پس از آن که علم حديث را اساس شريعت ميخواند، رئوس مطالب آن را چنين بر ميشمرد:
آداب فراگيري حديث، شناخت طبقات رجال، غريب الحديث، ناسخ، و منسوخ، فقه الحديث، چگونگي استخراج احکام از نصوص حديث، و آداب نشر و ترويج روايت. (16)
سپس مينويسد:
ولکل فصل من هذه الفصول علمٌ قائمٌ بنفسه. (17)
ابن صلاح (م 643 ق) در خطبه کتابش مينويسد:
مَن الله الکريم - تبارک و تعالي وله الحمد - أن أجمع بکتاب معرفة أنواع علم الحديث. (18)
و سپس 64 دانش را بر ميشمرد و آن گاه مينويسد:
و ذلک آخرها و ليس بآخر الممکن من ذلک؛ فإنه قابلٌ للتنويع إلي ما لايُحصي، إذا لاتحصي أحوال رواة الحيدث وصفاتهم و لا أحوال متون الحديث وصفاتها، و ما من حالة و لا صفة إلا و هي بصدد أن تفرد بالذکر. (19)
***
چنان که ملاحظه ميشود. در اين تطور، هنوز به تعريف روشني بر نميخوريم؛ گرچه اغراض و اهداف اين دانشها به خوبي شناسانده شده و بررسي آنچه به متن و سند بر ميگردد، بُن مايهي همه اين دانشهاست.
در اين جا بايد يادآوري شود که مرحلهي دوم از تاريخ علوم حديث که از قرن چهارم آغاز شد و تا قرن دهم ادامه يافت، در حوزهي آثار فراگير (جامع) و نظري، مختص اهل سنت است؛ اما در دانشهاي تطبيقي علوم حديث، يعني پرداختن به: رجال، مختلف الحديث، و... شيعه و اهل سنت، هر دو، تلاشاي دورهي اول را ادامه دادهاند. (20) در مَثَل ميتوان در بين آثار شيعه، از کتاب الإستصار في مختلف الأخبار در علم مختلف الحديث و نيز کتابهاي الرجال و الفهرست شيخ طوسي، الفهرست نجاشي، الرجال علّامهي حلي و... در زمينهي علم رجال ياد کرد.
ويژگيهاي دورهي دوم را چنين ميتوان خلاصه کرد:
1. آثار تطبيقي علوم حديث در ميان اهل سنت و شيعه رواج دارد؛
2. آثار نظري يا فراگير در ميان اهل سنت شکل ميگيرد؛
3. تعريف دقيق و روشني از علوم حديث به دست نميآيد.
مرحلهي سوم: حد و رسم علوم حديث
مرحله سوم از تطورات علوم حديث، از قرن دهم آغاز ميشود و تا دورهي معاصر ادامه مييابد. در اين دوره، عالمان شيعه به تدوين کتابهاي نظري و فراگير در علوم حديث ميپردازند. البته در ميان اهل سنت نيز کارهاي دورهي قبل، تداوم مييابد؛ گرچه نوعي رکود در اين مرحله در ميان اهل سنت به چشم ميخورد و چنان که برخي گفتهاند، دوره تلخيص و شرح و حاشيه نويسي بر آثار پيشين و بويژه اثر پذيري از مقدمهي ابن صلاح به شمار ميرود. (21)در ميان آثار شيعه، از اين کتابها ميتوان ياد کرد:
بداية الدراية، شهيد ثاني (م 946 ق).
الرعاية في علم الدراية (شرح مزجي بداية الدراية)، شهيد ثاني (م 946 ق).
وصول الأخبار، حسين بن عبدالصمد حارثي (م 948 ق).
الوجيزة، شيخ بهايي محمد بن حسين بن عبدالصمد (م 1033 ق). (22)
الرواشح السماوية، ميرداماد (م 1041 ق).
لب اللباب، محمد جعفر شريعتمداري استرآبادي (م 1263 ق).
سُبل الهداية في علم الدراية، ملا علي خليلي تهراني (م 1296 ق).
منظومة الدراية، ميرزا محمد تنکابني (م 1302 ق).
توضيح المقال، ملاعلي کَني (م 1306 ق).
مبدأ الآمال في قواعد الحديث و الدراية و الرجال، علي بن محمد جعفر شريعتمداي (م 1315 ق).
الکفاية في الدراية، ميرزا ابوطالب زنجاني تهراني (م 1329 ق).
الدرة الفاخرة، ملّا حبيب الله شريف کاشاني (1262-1340ق).
مقباس الهداية، عبدالله مامَقاني (1290-1351 ق).
نهاية الدراية (شرح الوجيزة)، سيد حسن صدر (1272-1354 ق).
أمان الحثيث في علم الدراية، محمد مهدي عماد تهراني (م 1348 ق).
گفتني است بجز اينها آثار ديگري در دراية الحديث از عالمان شيعي در فهرست نامهها ياد شدهاند که به طبع نرسيدهاند.
در ميان اهل سنت نيز از اين آثار ميتوان ياد کرد:
صعود المراقي، قطب الدين محمد خيضُري (م 894 ق).
تدريب الراوي، سيوطي (م 911 ق).
فتح الباقي، ابويحيي زکريا مصري (م 928 ق).
المنظومة البيقونية، بيقوني دمشقي (م 1080 ق).
قواعد التحديث، محمد جمال الدين قاسمي (م 1332 ق).
***
در اين دوره به تعاريف نسبتاً روشني از «علوم حديث» بر ميخوريم. هم عالمان شيعي و هم عالمان اهل سنت، در دورهي مورد بحث، به تعيين حد و رسم اين دانش اهتمام داشتهاند.
اينک نگاهي بر اين تعاريف ميافکنيم.
شهيد ثاني (م 946 ق) در تعريف علم درايه گفته است:
علم يبحث فيه عن متن الحديث و سنده وطرقه من صحيحها و سقيمها و عليلها و ما يحتاج إليه ليعرف المقبول منه من المردود. (23)
شيخ بهايي (م 1003 ق) نيز در تعريف خويش نوشته است:
علم الدراية، هو علم يبحث فيه عن سند الحديث و متنه وکيفية تحمله و آداب نقله. (24)
ملا حبيب الله شريف کاشاني (م 1340 ق) در منظومه اش گفته است:
فالعلم بالمتن و بالطريق
دراية الحديث، يا صديقي! (25)
مرحوم مامقاني (م 1351 ق) تعريف شيخ بهايي را در دراية الحديث، بر تعريف شهيد ثاني ترجيح ميدهد و آن را ميپذيرد. (26) ضمن اين که ايشان علم رجال و درايه را دو دانش دانسته، (27) معتقد است که بحث از سند حديث در علم درايه، هيچ گونه تداخلي با مباحث رجالي ندارد و آن را چنين توضيح ميدهد:
وبعبارةٍ أخري، علم الرجال يبحث فيه بحثاً صُغروياً، بخلاف علم الدراية؛ فإنه يبحث في کُبروياً. (28)
سبوطي (م 911 ق) از ابن الأکفاني (م 794 ق) اين تعريف را آورده است که:
علم الحديث الخاص بالرواية، علم يشتمل علي أقوال النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) و أفعاليه و روايتها وضبطها و تحرير ألفاظها؛ و علم الحديث الخاص بالدراية، علم يعرف منه حقيقة الرواية و شروطها و أنواعها و أحکامها و حال الرواة و شروطهم و أصناف المرويات و ما يتعلق بها. (29)
و نيز تعريفي را از عزالدين ابن جماعَه (م 819 ق).
آورده است:
علم الحديث علم بقوانين يعرف بها أحوال السند و المتن، و موضوعه السند
والمتن، وغايته معرفة الصحيح من غيره. (30)
جمال الدين قاسمي (م 1332 ق) نيز همان تعاريف را بازگو کرده است. (31)
***
چنان که مشهود است، در اين مرحله از تاريخ علوم حديث، عالمان شيعي و سني، تعاريفي نزديک به هم براي دانشهاي حديثي ارائه کردهاند با اين تعريفها نشان داده ميشود که مباحث نظري و کلي سند و متن حديث، در علوم الحديث جاي ميگيرد. چنان که بحثهاي تطبيقي و صُغروي سند، در علم رجال و بحثهاي تطبيقي و صُغروي متن، در غريب الحديث، مختلف الحديث و علل الحديث جاي ميگيرند. البته شرح و ترجمه و تفسير حديث نيز پس از همه اينها و استفاده کننده از اينهاست و در قاعدهي هِرم جاي دارد.
شکل زير، نشان دهندهي جايگاه اين دانشها و روابط متقابل آنهاست:
مرحله چهارم: نقد و بررسي
دوران معاصر را ميتوان دوره نقد و بررسي تعريفهاي ارائه شده از دانشهاي حديثي قلمداد کرد. در اين بُرهه، تأليفها در زمينهي ياد شده، چه در حوزهي بحثهاي نظري و چه تطبيقي، فراوان ميشود. گرچه فراز و نشيبهايي در برخي از شاخهها مشهود است.در اين مرحله، عالمان شيعي و سني، به تجزيه و تحليل تعريفها ميپردازند؛ گرچه چندان تحولي به چشم نميخورد. اينکه نظري بر اين ديدگاهها ميافکنيم:
در ميان شيعه، استاداني که به علوم حديث پرداخته و در اين زمينه صاحب تأليفاند، عبارتاند از:
1. استاد کاظم مدير شانه چي، با دو کتاب علم الحديث و دراية الحديث [به فارسي]،
2. استاد جعفر سبحاني، با کتاب أصول الحديث و أحکامه،
3. استاد عبدالهادي فضلي، با کتاب أصول الحديث.
استاد مدير شانه چي در دو کتاب علم الحديث و دراية الحديث (که در سال 1344 شمسي، مستقل از يکديگر و بعدها در يک مجلد به چاپ رسيدند) معتقد است که:
علم الحديث، علمي است که به آن، اقوال و تقارير و افعال پيغمبر و امام، شناخته ميشود... معمولاً علم الحديث را به دو بخش تقسيم نمودهاند:
اول، علم رواية الحديث که در آن از کيفيت اتصال حديث به معصوم، از لحاظ احوال رُوات و کيفيت سند و غيره گفتگو ميشود و اصطلاحاً علم اصول الحديث ناميده شده است.
دوم. علم دراية الحديث که از معاني و مفاهيم الفاظ وارد در احاديث بحث مينمايد.
بخش اول نيز به دو دسته منقسم ميگردد؛ زيرا گاهي از احوال رجال سند (از لحاظ عدالت و وثاقت و عدم آن) بحث ميشود که به علم رجال مسمي است و هنگامي از کيفيت نقل حديث به توسط راويان (از لحاظ صحت و ضعف و اصطلاحات مربوط به اين خصوصيات) گفتگو ميشود که از آن به مصطلح الحديث تعبير شده است. (32)
ايشان از يک سو بر کساني که به غلط نام علم رواية را دراية الحديث گذاردهاند، خُرده ميگيرد و ميگويد مناسب است آن را مصطلح الحديث نام کرد. (33) و از سوي ديگر، پيشنهاد ميکند که علم دراية الحديث، فقه الحديث نام گيرد. (34)
استاد جعفر سبحاني (که کتابش به سال 1412 قمري چاپ شد)، تعريف شيخ بهايي را در شناسايي دراية الحديث، مناسب تر دانسته و آن را به عبارتي ديگر برگردانده است:
هو العلم الباحث عن الحالات العارضة علي الحديث من جانب السند و المتن. (35)
ايشان، پس از شرح اين تعريف، بر کساني که علم رجال و درايه را همتا قرار دادهاند (که يکي از سند و ديگري از متن بحث ميکند)، خُرده ميگيرد؛ و ميگويد درايه، از مجموع سند و متن بحث ميکند و رجال، از مباحث جزئي سند روايات.
استاد عبدالهادي فضلي (که کتابش به سال 1416 قمري چاپ شد) ميگويد اين دانش (درايه)، نامهاي متعدد دارد، چون: علم الحديث، دراية الحديث، مصطلح الحديث، قواعد الحديث و اصول الحديث، و سپس اضافه ميکند که:
کلها تعني معني واحداً. (36)
وي در تعريف اين دانش، سخن علامه شيخ آقا بزرگ تهراني را ميپذيرد که: هو العلم الباحث فيه عن الأحوال و العوارض اللاحقة لسند الحديث. (37)
و تفاوتي که ميان اين دانش با علم رجال ميگذارد، چنين است:
علم الرجال يدرس حال الراوي من حيث التوثيق و اللاتوثيق... و علم الحديث يدرس حال الرواية من حيث الإعتبار و اللاإعتبار. (38)
در ميان اهل سنت نيز نوشتههاي جديد، بسيارند. در اين جا تنها تعريف علوم حديث را در دو نمونه از اين کتابها مرور ميکنيم.
صبحي صالح در علوم الحديث و مصطلحه (که به سال 1378 قمري نگارش يافته) ميگويد علم الحديث داراي دو بخش است: «علم الحديث رواية» که به نقل و ضبط و کتابت احاديث اختصاص دارد و «علم الحديث دراية» که:
مجموعة من المباحث و المسائل يعرف بها حال الراوي و المروي من حيث القبول والرد. (39)
وي پس از شرح اين تعريف ميگويد:
و يطلق العلماء علي علم الحديث درايةً اسم «علم أصول الحديث». (40)
دکتر محمد عجاج الخطيب (که کتابش را به سال 1387 قمري / 1966 م، تأليف کرده)، مانند پيشينيانش، علم الحديث، را به «رواية» و «دراية». تقسيم نموده و همان تعاريف را برگزيده است؛ (41) ليکن نکتهاي که اضافه کرده، اين است که:
و قد أطلق علماء الحديث علي علم الحديث دراية اسم «علوم الحديث» و اسم «مصطلح الحديث» و اسم «أصول الحديث»، وکلها أسماء لمسي واحد، و هو مجموعة القواعد و المسائل التي يعرف بها حال الراوي و المروي من حيث القبول والرد. (42)
***
آنچه تا اين جا بدان اشاده شد، نشان دهنده پارهاي تحولات در بررسي حد و رسم علم الحديث است. آنچه در اين مرور مشهود بود، بدين قرار است:
1. برخي از نويسندگان شيعي و اهل سنت، واژههاي علم الحديث، اصول الحديث، دراية الحديث، علم الحديث دراية، قواعد الحديث و مصطلح الحديث را به يک معنا گرفتهاند، مانند عبدالهادي فضلي و محمد عجاج الخطيب. در حالي که گروهي ديگر، اين نظر را نقد ميکنند و آن را نوعي خلط مرزهاي علوم ميدانند، مانند استاد مدير شانه چي.
2. تعريفهاي اين دوره در ميان اهل سنت، تثبيت تعاريف مرحله سوم است و در ميان شيعه نيز همان تثبيت است، به اضافهي پارهاي تشويشها.
پديدهاي نو در عرصه حديث پژوهي
از اين امر که بگذريم، در دوره معاصر با پديدههايي ديگر در عرصههاي حديث پژوهي مواجه هستيم که در گذشته مطرح نبودند و عالمان امروز، بدانها توجه کردهاند:يک. تلاش رَوشمند در پژوهش و تدوين تاريخ حديث:
بررسي تحولاتي که بر حديث گذشته است، اسباب و علل افزايش و کاهش در حديث، مناهج تحقيق و روشهاي خاص محدثان، و... اموري هستند که توجه تامي در اين برهه بدانها شده است. برخي آثار که در اين زمينه ميتوان ياد کرد، عبارتاند از:تاريخ الحديث و مناهج المحدثين، محمد نادي عبيدات؛
تاريخ السنة المشرفة، اکرم ضياء العُمري؛
تاريخ حديث شيعه، مجيد معارف؛
تاريخ عمومي حديث، مجيد معارف؛
مُسنَد نويسي در تاريخ حديث، سيد کاظم طباطبايي؛
سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخاني؛
دو. پژوهش و تحقيق در تاريخ علوم حديث:
در اين زمينه ميتوان از تاريخ فنون الحديث، نوشته محمد عبدالعزيز الخولي ياد کرد.سه. تدوين کتابهايي با عنوان مصطلح الحديث:
که حقيقتاً فرهنگ نامهي واژههاي به کار رفته در حوزه دانشهاي حديثاند. اين قبيل آثار، به صورت الفبايي يا موضوعي، به صورت تجريدي يا تطبيقي، اصطلاحات به کار رفته در رشتههاي حديث را بررسي ميکنند.در اين زمينه ميتوان از اين آثار ياد کرد:
معجم مصطلاحات الحديث، سليمان مسلم الحرش؛
نظم الدرر في مصطلح علم الأثر، احمد فريد؛
تيسير مصطلح الحديث، محمود الطلحان؛
چهار. گردآوري و تدوين اجازات محدثان. در اين زمينه نيز ميتوان به آثار زير، اشاره کرد:
الاجازة الکبيرة، السيد عبدالله الموسوي الجزائري؛
الجازات الحديث التي کتبها شيخ المحدثين المجلسي، السيد احمد الحسيني؛
المسلسلات في الاجازات؛ السيد محمود المرعشي؛
الوجيز في ذکر المُجا و المُجيز؛ ابوطاهر احمد بن محمد السلفي؛
الوجازة في الاجازة، محمد شمس الحق العظيم آبادي.
پنج. بجزاينها، پرسشهاي جدي و جديدي که رويارويي حديث و سنت قرار گرفتهاند نيز در خور درنگاند؛ پرسشهايي که با کليت حديث سرو کار دارند و به طور طبيعي بايد در دانش برتري جاي گيرند، مانند:
1. رابطهي قرآن و حديث
2. ارتباط علوم حديث با ساير علوم اسلامي
3. روشها و مکتبهاي (مناهج) حديث پژوهي
4. حدود و قلمرو دانشهاي حديثي
5. تأثير و تأثر سنت با ديگر فرهنگها
6. اسباب اختلاف احاديث
و...
اينک، با توجه به عرصههاي گشوده شده در برابر حديث و دانشهاي گذشته و رايج، چگوه بايد دانشهاي حديثي را طراحي کرد که ضمن حفظ ارتباط منطقي ميان شاخهها و اجزا، بتوان فراگيري (جامعيت) آنها را نيز حفظ کرد؟ اين، پرسشي است که بايد بدان پرداخت.
آيندهي دانشهاي حديثي
روشن است که به آساني و سادگي نميتوان در اين عرصه گام برداشت؛ ليک از آن رو که هر طرح تازه بايد از نقطهاي شروع شود تا پژوهشگران به اصطلاح و تکميل بپردازند، پيشنهاد اوليه خود را براي علوم حديث، بدين شکل عرضه ميداريم:يک. تاريخ حديث
دو. فلسفهي علوم حديث
سه. دانشهاي نظري حديث
1. ارزيابي اسناد (سند)
2. فقه الحديث (متن)
چهار. دانشهاي تطبيقي حديث
1. دانشهاي سندي: رجال جرح و تعديل
2. دانشهاي متني: غريب الحديث، مختلف الحديث، علل الحديث
پنج. دانشهاي معين
1. اصطلاحات
2. اجازات
3. فراگيري و نشر حديث (التحمل والاداء).
اينک توضيحي اجمالي براي هر يک از عناوين ميآوريم:
يک. تاريخ حديث
در اين رشته، سير حديث از ابتدا تا کنون، چگونگي کتابت و تدوين و تبويب و گسترش حديث، مکتبهاي حديثي، و مسائلي از اين دست، بررسي ميگردد.همچنين در اين رشته، تاريخ علوم و فنون مربوط به حديث و چگونگي پيدايش و گسترش آنها مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد.
دو. فلسفهي علوم حديث
در اين رشته، حديث و دانشهاي مربوطش، از منظر بيروني مورد مطالعه و پژوهش قرار ميگيرد. اين رشته، در صدد يافتن پاسخ پرسشهايي از اين دست است:1. رابطهي قرآن و حديث
2. ارتباط حديث و علوم حديث با ساير علوم اسلامي
3. روشها و مکتبهاي (مناهج) حديث پژوهي
4. حدود قلمرو دانشهاي حديث
5. تأثير و تأثر سنت با ديگر فرهنگها.
سه. دانشهاي نظري حديث
در اين رشته، دانشهاي پيرامونيِ حديث، از دو جنبه سند و متن، مورد پژوهش و ارزيابي قرار ميگيرند.اين رشته، خودداراي دو شاخهي کلي است: ارزيابي اسناد و فقه الحديث.
در علم ارزيابي اسناد، چگونگي ارزيابي اسناد روايت و مصادر حديثي، مورد بررسي قرار ميگيرد. شيوههاي جديد ارزيابي سند، ارزيابي سند بر پايه نقد متن و مسائلي از اين دست نيز در اين شاخه جاي دارند.
در فقه الحديث، قواعد عمومي و اختصاصي فهم و تفسير روايات، مورد بررسي قرار ميگيرد.
چهار. دانشهاي تطبيقي حديث
آنچه در بخش سوم گذشت، اگر با تطبيق بر روايتها انجام گيرد، دانش تطبيقي ناميده ميشود. اين بخش از دانشهاي حديثي، چنان که در صفحات پيشين گذشت، با سابقه ترين است.اين رشته نيز در دو حوزهي سند و متن، قابل پژوهش است. در بخش سند، علم رجال و جرح و تعديل قرار ميگيرد و در بخش متن، غريب الحديث، مختلف الحديث و علل الحديث جاي دارد.
پنج. دانشهاي معين
اين دانشها در جنب رشتههاي اصلي حديث قرار ميگيرند و ميتوانند در دستيابي بدانها و يا تکميل آگاهيها سودمند باشند، مانند مصطلحات، اجازات و...***
اميد که محققان و پژوهشگران، با ارائه نقدهاي عالمانه و يا طرحهاي نو، در تکميل اين طرح، مدد رسانند، تا آيندهي علوم حديث، بر روالي منطقي و درست شکل گيرد.
پينوشتها:
1. اين مقاله، پيش از اين در فصل نامهي علوم حديث (ش 16) منتشر شده است.
2. در زمينه تاريخ علوم حديث، نگاه کنيد به:
تاريخ فنون الحديث، محمد عبدالعزيز الخولي، ص 189-228؛
الحافظ الخطيب البغدادي و أثره في علوم الحديث، محمود طحان، ص 376 - 391،
نهاية الدراية في شرح الوجيزة للشيخ البهائي، ص 25-34؛
أصول الحديث، محمد عجاج الخطيب، ص 223-295؛
دراية الحديث، کاظم مدير شانه چي، ص شانزده - بيست و چهار.
3. نهاية الدراية، ص 14-18.
4. الحافظ الخطيب البغدادي و أثره في علوم الحديث، ص 386.
5. تاريخ فنون الحديث، ص 197-198؛ نهاية الدراية، ص 25-26.
6. تاريخ فنون الحديث، ص 199-212؛ نهاية الدراية، ص 26-27؛ أصول الحديث، 277-279.
7. در اين زمينه رجوع شود به: نهاية الدراية، ص 28؛ أصول الحديث، ص 284-286؛ فصل نامه علوم حديث، ش 9، ص 3-6.
8. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص 214؛ نهاية الدراية، ص 29؛ أصول الحديث، ص 295-297.
9. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص 191 - 193؛ نهاية الدراية، ص 31؛ أصول الحديث، ص 281-282؛ فصل نامه علوم حديث، ش 13، ص 92-110.
10. الحافظ الخطيب البغدادي و أثره في علوم الحديث، ص 386-387.
11. دکتر محمد عجاج الخطيب معتقد است پيش از رامهرمزي نيز آثاري از اين دست تأليف شده است، چون:
أصول السنة و مذاهب المحدّثين، علي بن عبدالله مديني (161-234ق)؛
معرفة المتصل من الحديث و المرسل و المقطوع و بيان الطرق الصحيحة و معرفة أصول الحديث، احمد بنهارون بن روج البرديجي (م 301ق)
(ر.ک. أصول الحديث، ص452-453)
12. الحافظ الخطيب البغدادي و أثره في علوم الحديث، ص 389.
13. دراية الحديث، کاظم مدير شانه چي، ص هجده - بيست.
14. معرفة علوم الحديث.
15. الکفاية في علم الدراية، ص 37.
16. الإلماع إلي معرفة أصول الرواية و تقييد السماع، ص 4-5.
17. همان جا.
18. علوم الحديث، ص 4.
19. همان، ص 10.
20. رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص 189-228.
21. دانش حديث، محمد باقر نجف زاده بارفروش، ص 359.
22. گفتني است الوجيزة را شروح بسياري است، از جمله:
الدرة العزيزة في شرخ الوجيزة، ميرزا محمد علي مرعشي شهرستاني (1280-1344 ق).
الجوهرة العزيزة في شرح وسيط الوجيزة، سيد علي محمد بن دلدار علي نقوي (م 1313 ق).
شرح الوجيزة، شيخ عبدالنبي بحراني شيرازي (م 187 ق).
شرح الوجيزة، ميرزا محمد سليمان تنکابني (م 1302ق).
صنائع الأثر في شرح الوجيزة، سيد امجد حسين الله آبادي.
نهاية الدراية في شرح الوجيزة، ميرزا محمد کشميري.
(ر.ک: الذريعة، ج 14، ص 168-169).
23. الرعاية في علم الدراية، ص 45.
24. نهاية الدراية، ص 79.
25. دو فصل نامه علوم الحديث، ش 1، ص 342.
26. مقباس الهداية، ج 1، ص 42.
27. همان، ص 35-36.
28. همان، ص 42؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 172-185.
29. تدريب الراوي، ج 1، ص 21.
30. تدريب الراوي، ج 1، ص 22.
31. قواعد التحديث، ص 75.
32. علم الحديث، ص 7-8، دراية الحديث، ص 1-4.
33. علم الحديث، ص 7.
34. دراية الحديث، ص 2.
35. أصول الحديث و أحکامه، ص 11-12.
36. أصول الحديث، ص 9.
37. همان، ص 11.
38. همان، ص 13.
39. علوم الحديث و مصطلحه، ص 106.
40. همان.
41. أصول الحديث، ص 8-7.
42. همان، ص 9.
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.