مینا معینی (2)
منبع:راسخون
دولت عثمانی یکی از بزرگ ترین، پهناورترین و پایدارترین دولت های مسلمان بود که بیش از شش قرن، در صحنه سیاست بین المللی ایفای نقش کرد..
آغاز روابط ایران و عثمانی به دوره فرمانروایی تیموریان و تهاجم تیمور به آناتولی باز می گردد. در این تهاجم که منجر به نبرد آنقوره (804 ه.ق/1402م) شد، سلطان بایزید اول از سپاهیان تیمور شکست خورد. این شکست امپراتوری عثمانی را متلاشی و آشفته ساخت و آنها را در حالت تجزیه و فترت فرو برد. دورانی که در تاریخ های عثمانی به «سلطنت فاصله سی» (فاصله و فترت دوران سلطنت) معروف شد، اما سرانجام سلطان محمد اول موفق شد دولت عثمانی را تحت اداره واحدی درآورد (اوزون چارشلی، 1368، ج1: 373. میرجعفری، 1385: 194).
بعد از مرگ تیمور، بین مرزهای غربی ایران از یک طرف و مرزهای شرقی دولت عثمانی از طرف دیگر، دو دولت ترکمان آق قویونلو و قراقویونلو به قدرت رسیدند. با ایجاد این دو حکومت، روابط سیاسی میان سلاطین عثمانی و جانشینان تیمور قطع شد و این دو دولت تنها به نوشتن نامه هایی به یکدیگر اکتفا کرده و دشمنی و عداوت پیشین را به دوستی مبدل ساختند (میرجعفری، 1385: 194).
روابط قراقویونلوها با عثمانی مسالمت آمیز بود، اما با روی کار آمدن اوزن حسن آق قویونلو، روابط آنها و عثمانی وارد مرحله جدیدی شد. ظهور سلطان محمد فاتح در عثمانی که از یک سو رقیب قدرتمند آق قویونلوها در منطقه بود و از سوی دیگر به دلیل سیاست توسعه طلبانه اش به سمت غرب، به دشمنی سرسخت برای دولت های اروپایی تبدیل شده بود، سبب شد تا دولت های اروپایی به ویژه و نیز که همواره در منطقه به دنبال متحدی برای مقابله با عثمانی بودند، متوجه آق قویونلوها شده و دست یاری به سمت آنها دراز کنند. آنها با فرستادن سفیر و مجهز کردن آق قویونلوها به سلاح گرم تلاش کردند تا این دولت را در جهت منافع سیاسی- اقتصادی خود علیه عثمانی وارد صحنه کنند؛ تلاشی که نتیجه ای جز شکست نظامی ایران از عثمانی و شکست روابط سیاسی ایران و اروپا نداشت (ططری، 1386: 18).
ماشین جنگی عثمانی به سرعت پیش می رفت و سرزمین های زیادی را به زیر سطله در می آورد، حتی بیم آن می رفت که به زودی ایران نیز به قلمرو عثمانی ملحق شود. اما ورود اسماعیل صفوی به تبریز در سال 907ه.ق/ 1501م و تاج گذاری وی در این شهر، معادله را دگرگون ساخت. بعد از قرن ها حکومت غیرمتمرکز در ایران و پس از فترت سیاسی طولانی مدت، شاه اسماعیل با تأسیس یک حکومت ملی قوی و پایدار بر پهنه فلات ایران، این سرزمین را از خطر استیلای ترکان نجات داد و به مدت دو قرن، ایران شیعی مذهب را وارد کارزاری دائمی با دولت سنی مذهب عثمانی کرد(سیوری، 1387: 29). به عبارت دیگر تمایل عثمانی به گسترش قلمرو، داشتن مرز مشترک، اختلافات مذهبی، اقدامات صوفیان ترکمن در خاک عثمانی و برخوردهای تند عثمانی ها با اتباع ایرانی و هواداران دولت صفوی، برخورد دو دولت را اجتناب ناپذیر می نمود.
در خصوص مورد اخیر باید گفت که حضور تعداد زیادی ترکمن در داخل مرزهای امپراتوری عثمانی _ که نسبت به ادعاهای خداگونه ای شاه اسماعیل همدلی داشتند و از تلاش وی برای برقراری دولتی شیعی در ایران حمایت می کردند_ تهدیدی جدی برای امپراتوری محسوب می شدند. این ترکمن ها که به گروه های افراطی شیعی تعلق داشتند و در آناتولی و در مجاورت مرزهای ایران ساکن بودند، زمینه مناسبی برای تبلیغات صفویه فراهم آورده بودند و شاه اسماعیل از طریق شبکه وسیعی از مأموران خود با این مریدان در آناتولی تماس دائمی داشت. آنان به اسماعیل بسیار حرمت می نهادند و در سال 904 ه.ق/ 1499م که اسماعیل برای به قدرت رسیدن تلاش می کرد، اولین دسته سپاهیانی که به او ملحق شدند، همین ترکمن های آناتولی بودند(سیوری، 1387: 38-37).
گرایش بسیاری از اتباع عثمانی در آناتولی به صفویان و مهاجرت آنها به ایران، در استانبول با بدبینی و نگرانی شدیدی دنبال می شد. سلطان بایزید دوم فرزند سلطان محمد فاتح که مقارن جلوس شاه اسماعیل در کشور عثمانی سلطنت می کرد، از آنجا که با احتمال از دست رفتن وفاداری آناتولی و جدائی طلبی آنها نسبت به دولت عثمانی روبرو شده بود، دستور تبعید بسیاری از شیعیان این نواحی را داد. همچنین سلطان در سال 1502م / 8-907 ه.ق به تعقیب قزلباشان پرداخت تا از مهاجرت انبوه رعایائی، که قادر به انجام خدمت نظامی بودند، و موجب افزایش قدرت دشمن بالقوه عثمانی می شدند، جلوگیری کند. به امرای مرزهای شرقی نیز دستور داده شد تا مانع عبور قزلباشان از مرزها شوند (رویمر، 1385: 291). به رغم این بدبینی که سلطان عثمانی نسبت به حوادث پیش آمده داشت، در قبال شاه اسماعیل سیاست مبهمی در پیش گرفته بود و سعی داشت با بردباری، فعالیت های تبلیغی شاه اسماعیل را در آناتولی مهار کند و با سیاستی آشتی جویانه به حل بحران های آناتولی بپردازد. حتی هنگامی که اسماعیل موفق به فتح عراق عرب شد، این سیاست همچنان ادامه داشت.
سلیم در 7 صفر 918 ه.ق / 24 آوریل 1512م با خلع پدرش بایزید، به سلطنت رسید. وی که از دوران ولیعهدی، فعالیت اسماعیل و مریدانش را زیر نظر و کینه آنها را به دل داشت، سیاستی متفاوت از پدرش در پیش گرفت و به رویارویی مستقیم با سپاه صفوی شتافت. وی نیرویی عظیم جهت حمله به ایران تدارک دید و در رجب 920 ه.ق/ سپتامبر 1514م با سپاهی عظیم از شهر ادرنه عازم جنگ با ایران شد. در طول راه، نامه هایی بین پادشاهان دو کشور رد و بدل شد که چهارمین نامه سلیم، اعلان رسمی جنگ بود. سلطان عثمانی در رأس یک سپاه 120 هزار نفری مجهز به تفنگ و توپخانه وارد ایران شد (خواندمیر، 1371: 86-85) و در چالدران واقع در بیست فرسنگی تبریز اردو زد. لشکریان شاه اسماعیل نیز که مرکب از شصت هزار سواره بود برای مقابله با سپاه دشمن وارد دشت چالدران شد. گفته شده گروهی از زنان ایرانی در حالی که ملبّس به لباس جنگی بودند در این جنگ شرکت کردند (شاردن، 1372، ج5: 1854).
جنگ خونینی در چالدران درگرفت و اگرچه عثمانیان پیروز شدند و تبریز را تصرف کردند اما عملاً نتوانستند به هدف خود که تسخیر کامل ایران بود دست یابند و «بعد از انقضای اندک زمانی از مملکت آذربایجان روی توجه به صوب مملکت خویش آوردند» (خواندمیر، 1371: 87) و سلطان به منزلگاه های زمستانی در آماسیه رفت. اولین نتیجه شکست صفویه در چالدران از دست رفتن ناحیه دیاربکر و انقراض سلسله ذوالقدر در مرعش و البستان و ضمیمه شدن این مناطق به خاک عثمانی بود(سیوری، 1387: 44). اما مهم ترین نتیجه این شکست، از بین رفتن باور به شکست ناپذیری اسماعیل و شخصیت نیمه خدایی او بود. چالدران که اولین شکست اسماعیل بود، ضربه ای سخت بر اعتماد به نفس و غرور او وارد کرد و روابط او با قزلباشان را تحت تأثیر قرار داد. اسماعیل در ده سال باقی مانده ازسلطنش، دیگر هرگز فرماندهی سپاهیانش را در جنگ بر عهده نگرفت و پیوند و وفاداری رمزآمیزی که میان مرشد(اسماعیل) و مرید(قزلباشان) وجود داشت، شکسته شد(سیوری، 1387: 44). این جنگ آنچنان ضربه ای بر صفویان وارد ساخت که به مدت پنجاه سال آنان را در لاک دفاعی فرو برد. سلطان سلیم در سال 926ه.ق /1520م درگذشت و سلطان سلیمان معروف به باشکوه و قانونی جانشین او شد. شاه اسماعیل نیز در سال 23 مه 1524م/ 19 رجب 930 ه.ق درگذشت و و پسر ده ساله اش طهماسب بنا بر وصیت پدر و با حمایت دیو سلطان روملو و کپک سلطان استاجلو بر تخت سلطنت نشست و شورای نیابت سلطنت مرکب از سران قزلباش اداره کشور را به دست گرفت (جنابدی، 1378: 362).
روابط در زمان این دو پادشاه همچنان خصمانه بود و سلطان سلیمان بین سال های 939 تا 960 ه.ق/1534 تا 1553م چهار مرتبه به ایران حمله کرد. محرّک اولین تهاجم سلطان به ایران در سال 1-940 ه.ق/ 1534م دسیسه چینی های الامه سلطان تکه لو بود که به دربار عثمانی پناهنده شده بود. عثمانیان به تحریک وی به ایران لشگرکشی کردند اما به علت برف سنگین ناچار به بازگشت شدند. دومین دوره حملات عثمانیان از سال بعد شروع شد که سلطان عثمانی از بغداد آن را هدایت می کرد. این دوره از حملات محدود به چند درگیری در نقاط مختلف بین کردستان و ارمنستان شد که در همه آنها صفویان پیروز میدان بودند. سلطان سلیمان بار دیگر به علت خیانت القاص میرزا برادر شاه طهماسب و کمک خواستن او از عثمانی ها در 5-954 ه.ق/ 1548م عازم فتح ایران شد. در این تهاجم که مانند تهاجم اول در مقیاسی وسیع بود سلطان موفق به فتح تبریز شد اما به علت سیاست امحای منابع شاه طهماسب، به زودی سپاه با کمبود آذوقه مواجه شده و مجبور به بازگشت شدند. تحریکات اسکندرپاشا حاکم وان و حکمران وقت ارزروم، از جمله حملاتش به خوی و ایروان، منجر به چهارمین و آخرین تهاجم عثمانیان به ایران شد. هنگامی که سلطان سلیمان به نخجوان رسید متوجه شد که به دلیل امحای منابع توسط صفویان توقف در آنجا نتیجه ای در بر نخواهد داشت و لذا به ارزروم عقب نشست. این جنگ های طولانی مدت و طاقت فرسای بیست ساله که نتیجه ای برای هیچ یک از طرفین نداشت، سرانجام دو دولت را به پای میز مذاکره کشاند. شاه طهماسب تقاضای صلح کرد و سلطان سلیمان که به هیچ کدام از اهداف خود در حمله به ایران نرسیده بود، نامه ای در جواب شاه طهماسب نوشت و با برقراری صلح بین دو کشور موافقت کرد. شاه طهماسب فرخزاد بیگ ایشک آقاسی را با نامه ای دوستانه و هدایایی جهت انعقاد صلح به نزد سلطان سلیمان روانه کرد و سرانجام در سال 962 ه.ق/ 1555م صلحی برقرار گردید که به نام صلح آماسیه مشهور است (هولت و لمبتون، 1378،ج 1: 525-524).
بر اساس این عهدنامه، ارمنستان و گرجستان میان ایران و عثمانی تقسیم شد، قارص به عنوان منطقه بی طرف اعلام و قرار شد به منظور حفظ بی طرفی، ویران باقی بماند. به زائران ایرانی اجازه داده شد به اماکن مقدس واقع در خاک عثمانی سفر کنند و به حکام و فرمانداران دستور داده شد با زائران ایرانی شیعی مذهب خوش رفتاری کنند. علاوه بر این قرار بر این شد که دولت به فرماندهان مرزی تعلیمات لازم را بدهد تا از اقداماتی که سبب منازعات مرزی می شد، خودداری کنند(جعفری ولدانی،1370: 11). صلح آماسیه اولین عهدنامه ای بود که بین ایران و عثمانی به امضاء رسید و به نیم قرن جنگ های خونین بین دو دولت پایان داد و به مدت یک ربع قرن، صلح را برای آنها به ارمغان آورد.
دو سال پس از مرگ شاه طهماسب، یعنی در سال 986ه.ق/ 1578م عثمانی ها عهدنامه آماسیه را نقض و به ایران حمله کردند. وقوع شورش هایی در منطق مرزی ایران بین کردان و زد و خورد بین امرای گرجستان که برخی به ترکان و بسیاری به ایرانیان تمایل داشتند، عثمانی ها را در رسیدن به اهدافشان کمک کرد نیروهای صفویه متحمل شکست های پی در پی شدند، بخش های زیادی از گرجستان به تصرف درآمد و تبریز به مدت بیست سال از دست نیروهای صفوی خارج شد(رویمر، 1385: 339).
پس از روی کار آمدن شاه عباس در 996 ه.ق/ 1588م، توازن قوا به نفع ایران به هم خورد. ایران به تدریج از سیاست منفعلانه و تدافعی دست کشیده و ابتکار عمل را بدست گرفت. شاه عباس در ابتدای حکومت خویش به علت گرفتاری در بحران های داخلی و هجوم ازبکان به نواحی شرقی، به ناچار با عثمانیان وارد مذاکرات صلح شد. عثمانیان نیز به علت درگیری با خاندان هابسبورگ از انعقاد چنین پیمان صلحی استقبال کرد(شاو، 1370، ج1: 316). بر اساس این پیمان که به صلح استانبول اول معروف شد و در سال 998 ه.ق/ 90-1589 م به امضا رسید، اراضی وسیعی از سرزمین ایران مانند تبریز، قسمتی از آذربایجان غربی و نهاوند به عثمانی واگذار و حدود جدیدی برای مرزها تعیین شد. عثمانی ها پیش از این هرگز موفق نشده بودند که در داخل قلمرو صفویان تا این اندازه پیشروی کنند. این صلح که به بهای گزافی به دست آمد، خیال شاه عباس را برای حل مشکلات داخلی و مرزهای شرقی راحت کرد. این پیمان که کاملاً به ضرر ایران بود، بدون تردید نمی توانست قراردادی برای صلح دائمی باشد. از این رو وقتی شاه بر مشکلات فائق آمد، از جنگ های ده ساله عثمانی و اتریش استفاده کرد و بعد از اینکه با ارسال سفرایی به کشورهای اروپایی از حمایت آنان اطمینان پیدا کرد (نوائی، 1386: 30)، صلح را بر هم زده و برای باز پس گیری مناطق اشغالی، راهی نواحی شمال غرب شد. تبریز در 1012ه.ق/ 1603م تصرف و بسیاری از دهکده ها و شهرهای منطقه آذربایجان با سرعت و بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم سپاهیان ایران شد (دریابل، 1351: 55).
پیشروی نیروی های ایرانی و ضربات آنها بر نیروهای مهاجم، نصوح پاشا سردار عثمانی را وادار کرد تا به شاه عباس پیشنهاد صلح دهد. شاه عباس که به صلح دولتین بر اساس صلح آماسیه معتقد بود، نماینده خود را به دربار عثمانی فرستاد و طبق قراری که میان آنها نهاده شد، کلیه سرزمین های مذکور در معاهده آماسیه به ایران بازگشت و در مقابل شاه عباس متعهد به پرداخت سالیانه دویست بار ابریشم به دولت عثمانی شد(نوائی، 1386: 31). بدین ترتیب با امضای عهدنامه صلح استانبول دوم در سال 1022ه.ق/ 1612م جنگ های نه ساله ایران و عثمانی به پایان رسید. خودداری شاه عباس از پرداخت ابریشم، موجب شد که سه سال بعد از امضای عهدنامه، عثمانی به ایران اعلان جنگ نماید. درگیری و زد و خورد در نواحی مرزی دوباره آغاز شد تا اینکه شاه عباس موفق شد با تصرف بغداد و موصل، ضمن اینکه منطقه بین النهرین را حاشیه امنی برای مرزهای غربی سازد، به این دوره از جنگ ها پایان دهد (آقاجری، 1389: 12).
با جلوس مراد چهارم، امپراتور قدرتمند عثمانی که در اندیشه تصرف بغداد بود، آتش جنگ بین دو کشور شعله ور شد. وی با اطلاع از وضع آشفته دربار صفوی بعد از مرگ شاه عباس و به تلافی اینکه نتوانسته بود ایروان را به خاک عثمانی الحاق کند، از طریق ارزروم به ایران حمله کرد و با تصرف آنجا، دیاربکر و موصل را گرفت و در سال 1048 ه.ق/ 1638م موفق به فتح بغداد شد. وی بغداد را غارت کرد و بسیاری از اهالی شهر را مقتول ساخت (وحید قزوینی، 1383: 292- 289). در این هنگام شاه صفی سلطنت می کرد و اوضاع کشور فوق العاده پریشان و نابسامان بود. وی که توان مقابله با ترکان را نداشت، سفیری نزد سلطان مراد به بغداد فرستاد و پیشنهاد صلح کرد. «بعد از آمدن ایلچیان و طى مراتب بناى مصالحه شده چگونگى را به خدمت نواب اشرف عرض كرده، بعد از رخصت مصالحه [...] بناى سنور را از بند على گذاشته صلح كرده سنور بسته صلح نامجه از طرفین نوشته به یكدیگر سپرده ، رومى به ولایت خود و قزلباشیه به اصفهان مراجعتكرده. نواب رضوان مكان به انتظام امور ایران پرداخته... » (مستوفی، 1375: 109-108).
براساس این قرارداد (1049ه.ق/ 1639م) که به عهدنامه قصر شیرین یا زهاب معروف شد، قسمت هایی از غرب ایران به عثمانی واگذار شد، ایروان در تصرف ایران باقی ماند، متصرفات دو کشور در قفقاز بر طبق پیمان آماسیه تعیین شد و دو طرف موافقت کردند که در امور داخلی یکدیگر مداخله نکنند. همچنین برای نخستین بار حدود مرزی دو کشور بویژه در ناحیه زهاب و سلیمانیه مشخص شد، اما مرز دو کشور به طور دقیق تعیین نگردید. قرار بر این شد که یک نوار مرزی که در آن ایران و عثمانی فاقد قدرت سیاسی بودند به عنوان مرز در نظر گرفته شود. اما به علت عدم وجود نقشه و وسایل مدرن حمل و نقل و عدم ارتباطات، دو کشور در این ناحیه مرزی کنترل سیاسی نداشتند(جعفری ولدانی،1370: 14).
این معاهده کاملاً به نفع عثمانی بود و اساس مذاکرات برای عهدنامه های بعدی قرار گرفت. بغداد، بصره و بین النهرین که از نظر موقعیت سیاسی، اقتصادی، تجاری و حمل و نقل برای ایران اهمیت ویژه ای داشت، به دست نیروهای عثمانی افتاد. شهرهای مذهبی و عتبات عالیات از دست ایران خارج شد و زائران و بازرگانان برای رفت و آمد به این مناطق با مشکلات زیادی مواجه شدند. در واقع شاه صفی با انعقاد این صلح در عرض مدت کوتاهی آنچه شاه عباس اول در دوره طولانی حکومت خود بدست آورده بود را به دشمن واگذار کرد(جعفری ولدانی،1370: 15).
این صلح تا پایان روزگار صفوی پایدار و محترم ماند و باعث شد که در دوره جانشینان شاه صفی، به غیر از حادثه ای کوچک در زمان شاه سلطان حسین، هیچ گونه برخوردی بین دو دولت پیش نیاید. دولت عثمانی به جای دشمن به یک دوست و متحدی در برابر اروپا تبدیل شد. صفویان در این دوره، عثمانی را سدی استوار در برابر تجاوز اروپایی ها به شرق و از جمله ایران می دانستند. در دوران سلطنت شاه سلیمان، بارها از طرف کشورهای اروپایی مثل پرتغال و لهستان پیشنهادهایی مبنی بر اعلان جنگ به عثمانی ها داده شد اما شاه و اطرافیانش بر صلح با ترکان تأکید کرده و از انجام این خواسته ها خودداری می کردند. «صدراعظم او[شیخ علی خان زنگنه] که از طرفداران جدی دوستی با ترک ها بود، اعتقاد داشت که ترکیه در واقع برای ایران سدی است در مقابل مسیحیان، اگر روزی ترک ها منهزم و نابود شوند، حتماً نوبت حمله به ایران خواهد رسید و برای ایران در برابر آنان پایداری امکان نخواهد داشت» (کارری، 1383: 110).
همان طور که اشاره شد در دوره شاه سلطان حسین واقعه ای روی داد که در روابط ایران و عثمانی تا مدتی خلل وارد آورد که این حادثه مربوط به اشغال بصره توسط سپاهیان ایران بود. تصرف بصره در این مقطع زمانی که صفویان درآستانه سقوط بودند به قول لاکهارت یکی از عجایب روزگار بود «که قوای شاه سلطان حسین صلح دوست توانست بصره را اشغال کند، در صورتی که در سال های بعد نادر با لشکریان آزموده خود نتوانست به این مقصود نایل آید» (لاکهارت، 1383: 44).
شیخ مانع بن مقمس، رئیس طایفه منتفق به تلافی زجر و آزاری که از ترک ها و مردم بصره دیده بود، این شهر را در سال 1107ه.ق/1694م تصرف کرد. او در امور خانواده مشعشع، ساکن ولایت ایرانی عربستان (3) دخالت کرد و از سید علی، یکی از اعضای آن خانواده، علیه برادرش سید فرج الله حمایت کرد. سید فرج الله بعد از کسب اجازه از حاکم بغداد و دربار اصفهان، شیخ مانع را از بصره بیرون کرده و کلید شهر را به اصفهان فرستاد. شاه صفوی با اینکه کلیدهای شهر را به دربار عثمانی فرستاد اما نیروهای ایرانی، بصره را به عثمانی واگذار نکرده و برای این شهر حاکم ایرانی انتخاب می کردند. در سال 1114ه.ق/ 1701م قوای عثمانی بدون کوچک ترین مقاومت و خونریزی بصره را تصرف کردند (لاکهارت، 1383: 46-45). بدین ترتیب اشغال بصره از طرف ایران بدون کشمکش با ترکان عثمانی پایان پذیرفت. این واقعه تأثیری در روابط دو کشور و صلح فیمابین نداشت و به نظر نمی رسید که روابط دوستانه دو کشور در اثر حادثه ای به هم بخورد.
اما وقوع چند حادثه، سیاست عثمانی را نسبت به ایران تغییر داد. نخست آنکه در سال 1131ه.ق/ 1718م با انعقاد معاهده پاسارویتس میان عثمانی، اتریش (4) و ونیز، خیال ترکان عثمانی از جنگ در مرزهای غربی آسوده شد و توجه آنها به مرزهای شرقی معطوف شد تا در صورت ایجاد فرصتی مناسب، دست به اقدام زنند. دیگر آنکه شیعیان متعصب شروع به تعقیب و آزار ساکنان سنی شیروان و داغستان کردند و در نتیجه سنی های ستم دیده شمال غربی ایران متمایل به عثمانی شدند. در این هنگام اوضاع دربار صفوی آشفته تر از قبل شده بود و گزارش هایی که از انقراض قریب الوقوع سلسله صفویه به دربار استانبول می رسید باعث تشویق و تحریک ترک هایی می شد که می خواستند ولایات شمال غربی ایران را به عثمانی ملحق کنند (لاکهارت، 1383: 187).
روسیه و عثمانی پس از سقوط صفویه و شهر اصفهان فرصت را غنیمت شمرده و به بهانه کمک به شاه صفوی شروع به دست اندازی به ایران و قلمرو صفویان کردند.
شاه طهماسب دوم که پس از سقوط اصفهان تنها وارث قانونی تاج و تخت صفوی به شمار می رفت و با حمایت نادر بر بخشی از ایران حکومت می کرد، سفیری به دربار استانبول فرستاد و از عثمانیان خواست که در این موقعیت بحرانی و خطرناک از جنگ با ایران خودداری کنند. اما دربار عثمانی با درخواست الحاق گرجستان، ارمنستان و آذربایجان به عثمانی در قبال کمک به ایران، شاه طهماسب را از مذاکره با این دولت ناامید کرد (هوشنگ مهدوی، 1386: 148-147).
با تجاوز روس و عثمانی به سرحدات غربی ایران و جدال آنها بر سر این نواحی، انتظار می رفت که میان این دو دولت بر سر تصرف سرزمین های ایران جنگ بزرگی درگیرد. اما با وساطت فرانسه و پادرمیانی سفیر آنها یعنی مارکی دوبوناک، در 1136ه.ق/ 24 ژوئن 1724م قراردادی میان روس و عثمانی امضا شد که بر اساس آن ایالات شمال، شمال غربی و غرب ایران میان دو دولت تقسیم و خط سرحدی جدیدی بین متصرفات آنها ترسیم گردید. پس از امضای این قرارداد، سپاه عثمانی در خاک ایران پیش روی کرد و با تصرف همدان، ایروان و تبریز، سهم خود از قراداد را بدست آورد(هوشنگ مهدوی، 1386: 149).
پینوشتها:
1-کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی.
2- . دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان.
3- منظور خوزستان است.
4 - Treaty of Passarovitz
1. آقاجری، سید هاشم(1389) مقدمه ای بر مناسبات دین و دولت در ایران عصر صفوی، تهران: طرح نو.
2. اوزون چارشلی، اسماعیل حقی، ( 1368)، جلد اول، ترجمه ایرج نوبخت، تهران: انتشارات کیهان.
3. جعفری ولدانی، اصغر، (1370)، بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق، بی جا: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
4. جنابدی، میرزا بیگ (1387) روضة الصفویه، مصحح غلام رضا طباطبایى مجد، تهران: بنیاد موقوفات دكتر محمود افشار.
5. خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین(1380) تاریخ حبیب السیر، ج4، تهران: خیام.
6. دریابل، ژرژ تکتاندرفن (1351) ایترپرسیکوم (گزارش سفری به دربار شاه عباس اول)، ترجمه محمود تفضلی، تهران: بنیادفرهنگ ایران.
7. رویمر، هانس روبرت (1380) ایران در راه عصر جدید، ترجمه آذر آهنچی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
8. سیوری، راجر، (1387)، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران: مرکز.
9. شاردن، ژان(1372) سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایى، 5ج، تهران: توس.
10. شاو، استانفورد جی، (1370)، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد: آستان قدس رضوی.
11. كاررى، جملى(1348) سفرنامه كاررى، ترجمه عباس نخجوانى و عبدالعلى كارنگ، تهران: اداره كل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقى.
12. لاکهارت، لارنس(1383) انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعیل دولت شاهی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
13. لاکهارت، لارنس(1383) انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعیل دولت شاهی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
14. مستوفی، محمد حسن(1375) زبده التواریخ، به کوشش بهروز گودرزی، تهران: مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفاتدکتر محمود افشار یزدی- موسسه چاپ و انتشارات دانشاه تهران.
15. میرجعفری، حسین(1385) تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایر ان در دوره تیموریان و تركمانان، تهران: سمت.
16. نوائی، عبدالحسین، (1386)، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران: سمت.
17. وحید قزوینى، میرزا محمد طاهر(1383) تاریخ جهانآراى عباسى، مصحح سید سعید میر محمد صادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
18. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، (1386)، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، تهران: امیرکبیر.
19. هولت، پی. ام، لمبتون، ان. ک. س، لوئیس، برنارد، تاریخ اسلام کمبریج، (1387)، ترجمه تیمور قادری، تهران: مهتاب.