انتظار و انقلاب اسلامى ايران

در يك ره‏يافت توصيفى از ريشه‏ها و عوامل وقوع انقلاب اسلامى ايران، مى‏توان به مؤلفه‏ها و گزاره‏هاى مختلفى اشاره كرد; مانند اسلام ستيزى رژيم پهلوى، گسترش فساد، ظلم و بى عدالتى، توسعه و نوسازى ناقص و نامتناسب، استبداد و اختناق مداوم، استبداد و سركوبى آزادى خواهان، عوارض حكومت تحصيلدار، استحكام باورها و اعتقادات ارزشى مردم و... .
جمعه، 30 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتظار و انقلاب اسلامى ايران
انتظار و انقلاب اسلامى ايران
انتظار و انقلاب اسلامى ايران

نويسنده: رحيم كارگر

در يك ره‏يافت توصيفى از ريشه‏ها و عوامل وقوع انقلاب اسلامى ايران، مى‏توان به مؤلفه‏ها و گزاره‏هاى مختلفى اشاره كرد; مانند اسلام ستيزى رژيم پهلوى، گسترش فساد، ظلم و بى عدالتى، توسعه و نوسازى ناقص و نامتناسب، استبداد و اختناق مداوم، استبداد و سركوبى آزادى خواهان، عوارض حكومت تحصيلدار، استحكام باورها و اعتقادات ارزشى مردم و... .
در اين ميان، يك عامل فكرى و ايدئولوژيكى - كه از ديد تيز بين نظريه پردازان و نويسندگان داخلى و خارجى پنهان نمانده - مساله «غيبت امام زمان (عج)» و «انتظار ظهور منجى عالم بشرى‏» است. به نظر آنان، اين باور و اعتقاد، زمينه‏ساز تغيير نگرش و رفتارهاى مردم ايران، تقويت‏بنيان‏هاى فكرى و فرهنگى جامعه، گسترش روزافزون انديشه‏هاى اصلاح طلبانه، تلاش و كوشش براى تغيير و تحول، عدم پذيرش حاكميت‏هاى سياسى، داشتن اميد و آرزو براى پيروزى در نهايت قيام و انقلاب عليه بى عدالتى‏ها و زمينه سازى براى انقلاب جهانى مهدى موعود، بوده است.
فرضيه علمى قابل طرح در مورد انقلاب اسلامى ايران، اين است كه عوامل مختلف اقتصادى، سياسى، فرهنگى، مذهبى در شروع و پيروزى انقلاب نقش داشته است. يكى از گزاره‏هاى اصلى و مورد قبول عده‏اى از نظريه پردازان انقلاب، عامل مذهب است كه در بطن آن، «انتظار» ، به وضوح ديده مى‏شود.
نقش و تاثير اساسى «انتظار» در شكل‏گيرى مبانى فكرى و ايدئولوژيكى انقلاب، غير قابل انكار و ترديد است.
با توجه به مؤلفه‏هاى ظلم ستيزى انتظار، عدم مشروعيت‏حاكمان سياسى، نصب عام فقيهان براى نيابت از امام عصر (عج)، اميد به اصلاح و تعالى جامعه و نابودى مظاهر ظلم و فساد، غصب حق حاكميت ائمه عليهم السلام، محروميت جامعه از فيض حضور امام، زمينه سازى براى تعجيل فرج و... مى‏توان گفت كه مساله «انتظار» - به طور مستقيم يا غير مستقيم - محور فكرى و رهبرى انقلاب اسلامى بوده و نقش عمده‏اى در شروع و پيروزى آن داشته است.
امامت و مهدويت
بحث «امامت و ولايت‏» ، يكى از ناب‏ترين و مترقى‏ترين نظريات سياسى - دينى است و ريشه‏اى عميق در باورها و اعتقادات شيعيان دارد.
اعتقاد به امامت (رهبرى معصوم)، مستلزم آثار، پيامدها و نتايج درخشان و كم نظيرى است كه شيعه را از ساير مكاتب و مذاهب، متمايز مى‏كند. مهم‏ترين اثر و نشانه «ولايت مدارى‏» ، در حكومت و سياست و حركت‏هاى انقلابى و اصلاح طلبانه تبلور پيدا مى‏كند.
«به عقيده شيعه، هر حكومتى غاصب و ظالم است، به هر شكل و در هر قالبى كه باشد; مگر آن كه امام معصوم عليه السلام يا نايب او، زمام حكومت را در دست گيرد. به همين دليل شيعه در تاريخ، به طور مداوم، در يك جريان انقلابى مستمر به سر مى‏برند، نه آرام مى‏گرفتند و نه آن را رها مى‏كردند» . (1)
«مساله امامت در شيعه، همواره تهديدى نسبت‏به قدرت دولت‏هاى غير مذهبى بوده است. در شيعه از لحاظ تئورى، حكومت مشروع، متعلق به امامان است‏» . (2)
گفتنى است كه يكى از مفاهيم و عناصر پر ارج در بحث امامت، «اعتقاد به مهدويت‏» «انتظار ظهور امام غايب‏» و «تشكيل حكومت جهانى به دست او» است. از آن جا كه امامت در نزد شيعه، امرى ضرورى، مداوم و جزء جدايى‏ناپذير زندگى بشرى است، لذا نمى‏توان محدوديت و پايانى براى آن قائل شد. از اين رو امتداد امامت، در «مهدويت‏» و غيبت امام دوازدهم تجلى يافته است.
«مهدويت امام دوازدهم اماميه، بسط بعدى نظريه امامت امام غايب بود; كه عقيده معروف ظهور مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ايجاد عدالت و مساوات در جهان را با غيبت طولانى امام دوازدهم تركيب مى‏كرد» . (3)
«مهدويت‏» جايگاهى بس والا و ارجمند درفرهنگ ناب شيعه دارد.
شيعه، حيات و بالندگى خود را مديون آن است; با آن زندگى و رشد مى‏كند; نفس مى‏كشد; اميد و آرزو و رستگارى دارد; نور و روشنايى مى‏گيرد; هدايت و راهنمايى مى‏شود و ... .
شيعيان همواره از سوى حاكمان ظالم و دين ستيز، مورد آزار و اذيت قرار مى‏گرفتند و حيات دينى و معنوى‏شان در معرض خطر بود. از اين رو بايد به جايى اتكا مى‏داشتند; فرهنگ و مذهب خود را حفظ مى‏كردند; انديشه‏ها و تفكرات خود را تعالى مى‏بخشيدند و در طوفان حوادث باقى مى‏ماندند. به طور قطع مى‏توان گفت: اين نقطه اتكاء و مركز الهام بخش، فرهنگ زنده «مهدويت‏» بوده است.
برنارد لوئيس در مقاله خود به نام «شيعه در تاريخ اسلام‏» مى‏گويد: «سركوبى بسيارى از قيام‏ها و ناپديد شدن رهبران آنها، باعث ظهور ويژگى ديگرى در دكترين شيعى شد و موضوعات و مسائلى چون مساله «غيبت و رجعت‏» رهبر شيعيان حضرت مهدى، آخرين امام شيعيان به وجود آمد. پيروان وى معتقدند كه وى نمرده; بلكه مخفى شده و به زودى از مخفى گاه خود باز خواهد گشت و اين از اساسى‏ترين قسمت‏هاى اين اعتقاد به شمار مى‏رود. ... اين منجى‏گرى تبديل به يكى از جنبه‏هاى اساسى اسلام تشيع شد» . (4)
ويليام وات، محقق دانشگاه ادين بورگ، در كتاب «اصول‏گرايى اسلام و مدرنيسم‏» مى‏گويد: «اعتقاد به امامت و مساله انتظار، از جمله ويژگى‏هاى تشيع‏اند كه در انديشه سياسى شيعه، نقش مهمى ايفا مى‏كنند» . (5)

ماربين، مستشرق معروف آلمانى، در كتاب «انقلاب بزرگ‏» مى‏گويد: «از جمله مسائل اجتماعى بسيار مهم كه هميشه موجب اميدوارى و رستگارى شيعه شده است، همانا اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار ظهور او است. حتى اگر آثار معتقدات مذهبى از بين برود، شيعه داراى آن سرمايه‏اى خواهد بود كه ماوراى قواى طبيعى و عارضى مذهب بوده و شوكت و اقتدار قوت حكومت‏خود را در عالم نگاه خواهد داشت‏» . (6)
به نظر هانرى كربن نيز «سرزمين ايران از ديد اخروى، سرزمين انتظار است; قلمروى كه در آن امام غايب، دست‏اندركار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غيبت است‏» . (7)
فرهنگ الهام بخش
شاخصه و ويژگى عمده «اعتقاد به مهدويت‏» انتظار و آمادگى مداوم و آگاهانه براى ظهور امامى است كه از ديدگان همه غايب است و در صدد نابودى ظلم، ستم، فساد، تباهى، بى دينى و انحراف از جهان است. شهيد سيد محمد باقر صدر مى‏نويسد:
«مهدويت، تبلور يك الهام فطرى است كه مردم، از دريچه آن ... روز موعود را مى‏بينند. مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تنها يك انديشه نيست كه ما، در انتظار ولادت او باشيم و يك پيشگويى نيست كه به اميد مصداق آن نشسته باشيم; بلكه مهدى يك واقعيت‏خارجى و آماده باش است كه ما منتظر عمليات او هستيم.
تفكر «نفى هر نوع ظلم و ستم‏» ، اينك در شخص پيشواى منتظر - كه به زودى ظهور خواهد كرد - تجسم يافته است، شخصيتى كه به همه قدرت‏ها، «نه‏» مى‏گويد و تعهدى نسبت‏به هيچ حاكم ستمگرى ندارد» . (8)
نظريه بى بديل انتظار، به عنوان نقطه محورى مباحث كلامى و اعتقادى شيعه; بنيان مستحكم علوم دينى (فقه، حديث و...) ; روح حيات سياسى - اجتماعى شيعيان; اساس باورهاى آنان و الهام بخش حركت‏هاى دينى و اصلاح طلبانه به شمار مى‏رود.
انتظار داراى مفاهيم و مؤلفه‏هاى زيادى است كه در صحيفه علمى و عملى جهان تشيع، به روشنى مكتوب و مضبوط مى‏باشد; از جمله:
نفى وضع موجود (فساد، ظلم، بى عدالتى و تباهى) ;
طرد و عدم پذيرش حكومت‏هاى سياسى (نامشروع دانستن آنها) ;
اصلاح‏طلبى و اميد به زندگى بهتر (فرج و گشايش) ;
تلاش و كوشش براى پيشرفت و ترقى;
قيام، انقلاب و نهضت مداوم و فعال;
تشكيل حكومت‏هاى مشروع و دينى;
عدم انقياد و سازش در برابر ظالم و مفسدان و... .
با توجه به اين امور، به صراحت مى‏توان گفت كه «از بهترين رازهاى نهفته بقاى تشيع، همين روح انتظارى است كه كالبد شيعه را آكنده ساخته و پيوسته او را به تلاش، كوشش، جنبش و جوشش وا مى‏دارد... به تعبير دكتر على وردى (استاد جامعه شناس دانشگاه بغداد)، تشيع آتشفشان خاموش كوهسار اسلام است كه گاه و بى گاه، دود، بخار، لرزه و تكان اندكى پديد مى‏آورد و همين تاثير اندك، ريشه تمام انقلابات دنياى اسلام است‏» . (9)
جان دى استمپل نيز گويد: «از نظر تاريخى، اسلام شيعه، معتقد است كه هر دولت غير مذهبى، ذاتا فاسد است و سرانجام هنگام ظهور مهدى (عج)، امام دوازدهم شيعيان، [آن دولت] بايد سرنگون شود و به جاى آن حكومت عدل الهى در جهان مستقر گردد...» . (10)
گفتنى است كه انتظار نمايانگر دو موضع نفى و اثبات است و موضع اثباتى آن همواره سازنده، نشاط آور، اميد برانگيز و تحرك بخش مى‏باشد; اما موضع نفى آن، مخرب، انحرافى و خطرناك است و همواره موجب عقب ماندگى معتقدان به آن شده است.
«مساله انتظار حكومت‏حق و عدالت «مهدى‏» و قيام مصلح جهانى، در واقع مركب از دو عنصر است: عنصر نفى و عنصر اثبات. عنصر نفى، همان بيگانگى از وضع موجود و عنصر اثبات، خواهان وضع بهتر است. اگر اين دو جنبه، در روح انسان، به صورت ريشه دار حلول كند، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد. اين دو رشته اعمال، عبارت است از ترك هر گونه همكارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد و حتى مبارزه و درگيرى با آنان، از يك سو و خودسازى و خودباورى و جلب آمادگى جسمى و روحى، مادى و معنوى، براى شكل گرفتن آن حكومت واحد جهانى، از سوى ديگر... هر دو قسمت، كاملا سازنده و عامل تحرك، آگاهى و بيدارى است‏» . (11)
«انتظار» ، نه تنها جوهره اصلى حيات فكرى شيعه است; بلكه باور به آن، امرى بايسته و واجب است و از بهترين و با ارزش‏ترين اعمال به شمار مى‏رود. امام زين العابدين عليه السلام فرموده است: «انتظار الفرج من اعظم العمل; انتظار فرج، از برترين اعمال است‏» . (12)
انتظار فرج، يكى از عقايد انسان‏ساز و انقلاب آفرين و از مهم‏ترين منابع الهام و شوق دهى براى زمينه سازى جهت ايجاد تحول و تكامل و سوق دادن انسان‏ها به سوى حكومت عدل و ايمان است. از ديدگاه اسلام، به خصوص مذهب حق تشيع، انتظار، همه گاه برانگيزنده، تحرك بخش، جنبش آفرين، سرچشمه شور مقاومت، ايثار و قيام و حركت مستمر است. (13)
شيعه يعنى شوق يعنى انتظار صاحب آيينه تا صبح تا بهار شيعه يعنى صاحب پا در ركاب تا كه خورشيد افكند رخ از نقاب
نگرش‏هاى دو سويه
به رغم روشنى و قطعيت نظريه اصيل «انتظار» ، تفاسير و برداشت‏هاى مختلفى از آن ارائه شده است. قسمت عمده اين برداشت‏ها، مربوط به فهم علما و دانشمندان و بخش ديگر، مربوط به برداشت عموم شيعيان از مساله «انتظار» است.
دو برداشت اصلى و عمده، در اين زمينه، عبارت است از:
1. انتظار، به معناى قيام و انقلاب عليه دولت‏هاى ظالم و غاصب، مبارزه با فساد و تباهى براى زمينه سازى ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شكل‏دهى به حركت‏هاى اصلاح طلبانه و سازنده است.
2.انتظار، به مفهوم انزوا، بى تفاوتى و بى اعتنايى نسبت‏به حكومت‏هاى نامشروع و يا عدم توجه به فساد و انحرافات موجود در جامعه و انتظار ركود آفرين براى ظهور امام غايب است.
اين برداشت‏ها، حتى در نحوه سلوك علما با حاكمان و نگرش‏ها و رفتارهاى سياسى آنان، تاثير زيادى داشته است.
نويسنده‏اى، با استفاده از راى «وبر» درباره انگيزه‏هاى دينى عمل اجتماعى، تاثير باور و گرايش شيعى را برنگرش‏هاى سياسى متفكران شيعه مذهب، چنين بر مى‏شمرد:
باورهايى كه موجب بروز انگيزه موافقت و همراهى با اقتدار حاكم مى‏گردد;
باورهايى كه باعث تشديد تمايلات ستيزه‏جويانه و مخالفت‏با ساخت‏سياسى مستقر، به منظور از ميان برداشتن نظم هنجارى حاكم مى‏گردد;
باورهايى كه بى تفاوتى و كناره جويى سياسى را تقويت مى‏كند. (14)
شجاعى زند در مقاله «دين و دولت‏» مى‏نويسد:
«پارسايان شيعى، با الهام از فلسفه انتظار، همواره در جست و جوى كسى بوده‏اند كه جامع شرايط نيابت‏باشد و سلطنت آسمانى را در زمين مستقر سازد و به شرارت‏ها پايان دهد.
چون جمع چنين شرايطى در شخص واحد، به آسانى ميسر نبود و يا در صورت تحقق، موانع زيادى در راه تشكيل دولت صالح وجود داشت، شيعه با يك ارزيابى منفى از شرايط، عملا خود را از حوزه اقتدار سياسى حاكم كنار كشيد; اما به لحاظ نظرى، همچنان بر اندماج دين و دولت مصر بود. انعزال و انقطاع از اقتدار سياسى جامعه، در عمل دو صورت متفاوت پيدا مى‏كرد:
1.كناره جويى پارسايانه و بى تفاوتى نسبت‏به تحولات سياسى پيرامون;
2.تلاش فعالانه براى تصاحب يا منقاد ساختن قدرت سياسى حاكم جهت مرعا داشتن اصول و مقررات شريعت‏» . (15)
گفتنى است كه اين اختلاف نظرها، محدود به عرصه‏هاى علمى و انديشه‏اى نبود; بلكه در رفتار و فعاليت‏هاى عموم شيعيان مشهود بوده است. دكتر حميد عنايت، ضمن اشاره به بى اعتنايى شيعيان در طول تاريخ به حكومت‏هاى موجود، مساله برداشت‏هاى مختلف آنان را بدين گونه مطرح كرده است:
«با توجه به اين كه تمامى حكمرانان كنونى در دنيا، غير قانونى اند (قوانين بر حق، تنها در پايان اين جهان ظاهر مى‏شود) ; اكثر شيعيان در طول تاريخ، به جاى شورش عليه دولت‏هاى‏شان، ترجيح دادند نسبت‏به سياست‏بى اعتنا باشند.
همان طور كه شيعيان دوازده امامى، از نظر سياسى، مانند شمشير دو لبه‏اى هستند كه مى‏تواند طرفداران را به مبارزه تشويق و يا آنان را به آرامش و فروتنى دعوت كنند» . (16)
غير قانونى شمردن حكومت‏ها و نگرش عدم همكارى با آنها و بى‏اعتنايى و بى توجهى به مقامات حكومتى و نيروى نظامى آنها، انزوا و گوشه‏گيرى و مبارزه منفى با حكومت را پديد آورد. علاوه بر اين انديشه تقديرگرايى و ياس و سرخوردگى از حكومت‏هاى موجود نيز، از برداشت‏هاى ديگر دوران غيبت‏به شمار مى‏رود.
«غير قانونى بودن حاكمان موقتى، برداشتى سطحى نيست، بلكه متضمن اين مفهوم است كه حاكم قانونى، در آينده ظاهر مى‏شود. اما اين انتظار، دو نگرش سياسى متناقض را پديد مى‏آورد; زيرا ممكن است عقيده‏اى محكم به وجود آورد كه جنبه مبارزه و جنگجويى را ارتقا دهد; ليكن به جنبه تقديرگرايى نيز تاكيد دارد و پذيرش آنچه كه مقدر شده، تقويت مى‏كند; با اين اميد كه رستگارى بعدا خواهد آمد» . (17)
شهيد علامه مطهرى(رحمت الله علیه) نيز از يك منظر ديگر، به اختلاف برداشت‏ها از مساله «انتظار» اشاره كرده و آنها را به دو دسته اصلاحى و سازنده و مخرب و باز دارنده تقسيم كرده است:
«انتظار فرج، دو گونه است: انتظارى كه سازنده است، تحرك بخش است، تعهد آور است، عبادت [است] ; بلكه با فضيلت‏ترين عبادت است. و انتظارى كه ويرانگر است، بازدارنده است، فلج كننده است و نوعى اباحى‏گرى محسوب مى‏شود... .
انتظار ويرانگر، برداشت قشرى از مردم، از مهدويت و قيام و انقلاب مهدى موعود، اين است كه صرفا ماهيت انفجارى دارد و فقط و فقط، از گسترش و اشاعه و رواج ظلم‏ها، تبعيض‏ها، اختناق‏ها، حق كشى‏ها و تباهى‏ها ناشى مى‏شود...» . (18)
برداشت‏بايسته
در طول تاريخ شيعه، هر چند اين دو برداشت - به خصوص قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران - نشانه‏ها و آثارى از خود بروز داده است; اما با توجه به سير تحولات سياسى - اجتماعى ايران و جهان و ضرورت اقدام‏هاى اصلاح طلبانه و انقلابى، برداشت صحيح از انتظار (قيام و تلاش و كوشش) نظريه غالب در ميان شيعه گشت و آثار و نتايج‏شگفتى نيز به بار آورد.
روحيه اصلاح‏طلبى و پيشرفت، قيام و انقلاب عليه بى عدالتى‏ها، تلاش و كوشش براى پيشرفت و تكامل، مبارزه جويى با ظالمان و مفسدان، عدم همراهى با حاكمان نامشروع، تشكيل حكومت صالح و... برداشت‏هاى صحيح و مجاهدانه از «انتظار» است. اين تغيير نگرش، نقش مهم و محورى در پيروزى انقلاب اسلامى ايران، به رهبرى داهيانه امام راحل‏قدس سره داشت.
روشن است كه در اين دوره طلايى، افكار و آراى شيعيان و درك و فهم آنان از مساله انتظار و ارتباط آن با مسائل روز، تغيير كرد و سمت و سوى آگاهانه و انقلابى به خود گرفت. دكتر حميد عنايت، درباره اين تغيير و تحولات مى‏نويسد:
«در طى صد ساله اخير، درك شيعه از تمامى اين مطالب (غيبت‏حضرت مهدى و شهادت امام حسين عليه السلام) به تدريج تغيير كرد.
به جهت هوشيارى ايرانيان و بخشى به دليل واكنش نسبت‏به تغييرات اجتماعى و سياسى و قسمتى ديگر، به لحاظ سير تكاملى عقايد شيعه از طريق اجتهاد.
نتيجه آن به طور باورنكردنى، كنارگذاشتن تفسيرهاى دعوت به آرامش و فروتنى (تقيه) و ظاهر شدن روحيه مبارزه و جنگجويى بود. اين رويه همان اصطلاح سياسى كردن افكار مسلمانان كشورهاى ديگر است‏» . (19)
با اين تغيير شيوه و نگرش، قطعا راهى انتخاب مى‏شد كه متناسب با شرايط روز و تغييرات زمان و مكان و برداشت صحيح از انتظار (قيام وانقلاب) باشد.
پرفسور حامد الگار، درباره انتخاب راه مبارزه و قيام مى‏نويسد:
«پس از غيبت امام، هر دو راه بر روى شيعيان گشوده بود; هم [مبارزه غير عامل به صورت ] سكوت، هم عمل انقلابى; ولى به مرور زمان و بنا بر ايجاب شرايط اوضاع و احوال خاص، شيوه دوم گزيده شد» . (20)
گزينش شيوه مبارزه و عمل انقلابى و اصلاح طلبانه، خط بطلان بر افكار انحراف‏آميز و فهم نادرست از غيبت‏بود كه برخى از شيعيان آن را محمل سستى، ركود، ضعف، ترس و همكارى با رژيم‏هاى ظالم قرار داده بودند.
انتظار و انقلاب اسلامى ايران
با توجه به مطالب گذشته، روشن مى‏شود كه پيروزى انقلاب اسلامى ايران، ثمره نگرش و فهم انقلابى، و مجاهدانه و اصلاح طلبانه از انتظار است. دكتر حميد عنايت، يكى از پيشگامان ارائه اين مطلب است كه در مواردى مختلف، به آن اشاره كرده و عقيده به غيبت را، يكى از عوامل پيروزى انقلاب اسلامى دانسته است:
«... دو نظريه تاريخى [در ميان شيعه] وجود دارد كه به طور بالقوه، زمينه‏ساز فرضيه انقلاب [ايران ] مى‏تواند باشد:
اول عقيده به «غيبت‏» است; بر اين اساس كه امام دوازدهم، حضرت مهدى (عج)، در سال 893 م ناپديد (غايب) شد و در نهايت جهت ايجاد عدالت، در دنيا ظاهر خواهد شد.
به طور اصولى، شيعه متوجه شده است كه بين اين دو تاريخ، عدالت واقعى در دنيا وجود ندارد كه به طور بالقوه، نظريه‏اى انقلابى است. (21)
پرفسور حامد الگار ريشه انقلاب اسلامى را به موضوع امامت از ديدگاه شيعه و مساله غيبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پيامدهاى سياسى آن متصل مى‏داند:
«... اگر تنها جانشين شرعى پيامبر و تنها دارنده اختيارات و اقتدارات شرعى بعد از پيامبر، در عرصه ظاهرى جهان، حضورى نداشته باشد; لاجرم هر قدرت دنيوى كه ادعاى صلاحيت و اداره امور را داشته باشد، فى حد نفسه، نامشروع خواهد بود; الا اين كه بتواند به نحو روشن و غير قابل ترديد، نشان دهد كه اقتدارات مزبور را، به نيابت از جانب امام غايب اعمال مى‏كند.
اين عقيده بسيار مهم، سبب گرديده تا مسلمانان شيعه، در خلال بخش اعظم تاريخ‏شان، در برابر سلطه و اقتدار سياسى بالفعل موجود، موضع رد و نفى داشته باشند... شيعه همواره مخالف نظريه همسازى و مصالحه با نظام سياسى موجود بوده است. اين مخالفت و معارضه، گاهى نظرى بوده و در واقع پيامدهاى عملى آن در مورد ايران تا زمان تحقق انقلاب اسلامى ايران - كه كارى است نهايى و يا منطقى تئورى سياسى شيعه است - هيچ گاه تام و تمام تجلى نيافته بوده است‏» . (22)
گفتنى است كه باورها و ديدگاه‏هاى علما و مردم - به خصوص بعد از وقايع مشروطيت - به تدريج‏به اين سمت پيش مى‏رفت كه سكوت، گوشه نشينى و بى تفاوتى نسبت‏به مسائل سياسى و اجتماعى، امرى نادرست و غيرقابل پذيرش است و با فلسفه اصلى غيبت، ناسازگار مى‏باشد. اين روند، در انقلاب اسلامى سال ايران از پانزدهم خرداد تا دوازدهم بهمن، به نقطه عطف و شكوفايى خودرسيد و نقش مهمى در جريانات وقايع سياسى به جاى گذاشت.
دكتر عنايت مى‏نويسد: «وضعيت ايران را مى‏توان به طور دقيق، سير جديد واقع‏گرايى عنوان كرد كه در ابتدا، جايگزين طرز تفكر قبلى (آرامش و فروتنى) مى‏شد. اين امر در انقلاب مشروطه سال 1906 بسيار محتمل بود; يعنى، علما، با كنترل قانونى قدرت سلطنت، در واقع، اين را مطرح مى‏كردند كه شيعيان نبايد جهت‏بهبود وضعيت‏خود، فعاليت‏سياسى مثبت را تا ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ايجاد نظامى عادى به تاخير اندازند» (23) .
اما نقطه شكوفايى و اوج اين تفكر، در عصر پيروزى انقلاب اسلامى ايران، نمودار گشت; يعنى، دوران تاريك و پر از ظلم و فساد رژيم پهلوى و آگاهى فزون‏تر علما و عموم شيعيان، زمينه را براى ظهور و بروز آثار و پيام‏هاى اصلى «انتظار» فراهم‏ساخت.
اين رژيم كه به سرعت‏به سمت دين ستيزى، ترويج مفاسد، ارزش زدايى، خفقان، استبداد، ... پيش مى‏رفت، از باورهاى عميق و درونى مردم متدين غافل بود و به روحيه ظلم ستيزى، شهادت‏طلبى و اصلاح گرايانه آنان توجهى نداشت; اما آحاد مردم، در پشت گرايش ظاهرى به رسوم وعادات غربى، به اسلام وفادار بودند و اين پديده خلاف قاعده‏اى بود كه بسيارى از روشنفكران ايرانى و خارجى را بر آن داشت تا تصور كنند كه گرايش‏هاى مذهبى رو به افول است... اين انقلاب [اسلامى ايران]، در جهت توسعه سطح آگاهى مذهبى به وقوع پيوست كه عمق وفادارى به مذهب شيعه را نمودار كرد... اگر اين حركت، به مفهوم مرحله قطعى و نهايى خيزش عمومى، به مانند حلالى براى آن عوامل باشد، نقش مذهب، عنصر اصلى در كل مساله است.
بارزترين مشخصه آن (تفكر سياسى اسلام شيعى و مساله انتظار)، اجازه قيام عليه حاكمان ظالم است ...» . (24)
منشا اين قدرت مذهبى عمدتا انتظار ظهور امام غايب و آمادگى شيعيان براى ايثار، جهاد، مبارزه، اصلاح‏گرى، و قيام در زمان غيبت‏بوده است.
حامد الگار، در كتاب «انقلاب اسلامى درايران‏» ريشه انقلاب اسلامى ايران را به موضوع امامت از ديدگاه شيعه و مساله غيبت امام زمان و پيامدهاى سياسى آن متصل مى‏داند.
«اندرو وهى وود» نيز مى‏نويسد:
«شيعيان، معتقدند از طريق آموزه‏هاى چهارده معصوم، مى‏توان از هدايت الهى بهره‏مند شد، يا اين كه با رجعت امام غايب پيشواى مذهبى شيعيان - كه مستقيما توسط خداوند هدايت مى‏شود - حكمت‏بالغه الهى در آستانه ظاهر شدن در جهان است. شيعيان عقيده دارند كه تاريخ اسلام، به سمت هدف يك جامعه آرمانى حركت مى‏كند، نه به دور از آن.
چنين عقايدى، درباره احياء يا رستگارى قريب الوقوع، يك كيفيت موعودباورانه عاطفى را به مذهب شيعه ارزانى داشته است... چشم انداز يك رستگارى معنوى، باعث ايجاد مشخصه قوت و توان‏مندى عاطفى، در اين مذهب شده است. هنگامى كه چنين حميت دينى، در برابر يك هدف سياسى، آماده به كار مى‏شود، موجب يك تعهد و ايثارگرى قوى خواهد شد...» . (25)
با توجه به اين بيان، روشن مى‏شود كه موضوع مهم و اساسى غيبت امام عصر عليه السلام و اميد به تشكيل حكومت صالح جهانى، به طور مستقيم و غير مستقيم، بر رفتارهاى سياسى ايرانيان تاثير داشت و آنان را به سمت‏شهادت‏طلبى، مقاومت و مبارزه با رژيم پهلوى سوق مى‏داد:
... علاوه بر موضوع مهم و اساسى غيبت مقام سياسى برخوردار از مشروعيت و امتناع از تن در دادن و سر فرود آوردن در قبال قدرت سياسى موجود; مفهوم شهادت نيز... مضمونى عميق و در خور تامل دارد. در هم آميختن اين مضمون و موضوع; يعنى، نفى قدرت سياسى بالفعل و ايمان به فضيلت‏شهادت، تشيع را ... به زيور مقاومت مبارزه جويانه‏اى آراسته كرد [كه نتيجه آن پيروزى انقلاب اسلامى در ايران بود] . (26)
فهمى هويدى در «ايران من الدخل‏» نيز كليد فهم انقلاب اسلامى ايران را در واژه‏هايى مانند ولايت فقيه، مرجعيت، تشيع، امام غايب، غيبت كبرى و غيبت صغرى مى‏داند. (27)
نويسنده كتاب «مدخلى بر ريشه‏هاى انقلاب اسلامى‏» ضمن اشاره به ريشه‏هاى مكتبى و عقيدتى انقلاب اسلامى ايران، به اصل مهدويت و غيبت اشاره كرده، مى‏نويسد:
«آن چه به ماهيت‏شورانگيز و انقلابى امامت در تشيع مى‏افزايد، اصل مهدويت است كه حميد عنايت، آن را به عنوان موجبيت تاريخى يا تاريخيت تشيع مطرح كرده است. به نظر وى، انتظار فرج و اميد به رجعت امام غايب، اميدوارى شيعه را براى پيروزى نهايى بر ظلم و ظلمه و به سامان آمدن جهان، مى‏رساند و همين پيوند معنادار، بين ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تشكيل حكومت‏حق و عدل، دستمايه بالقوه نوعى «فعال‏گرايى تندرو» مى‏شود.
از اين نظر، اعتقاد به مهدويت و غيبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، يكى از منابع بالقوه انقلاب و مبارزه در شيعه است. اين اصل از چند طريق به انقلاب و مبارزه متصل مى‏شود:
الف) مفهوم انتظار; ... انتظار، يك مفهوم فعال و مثبت دارد و آن، آمادگى روحى و جسمى منتظر، براى همراهى با آن حضرت در هنگام ظهور است ...;
ب) حكومت در عصر غيبت; ... ملت مسلمان ايران، بر اساس اعتقاد به امامت و غيبت امام معصوم عليه السلام، به ولايت فقيه نيز همانند امامت مى‏نگرند و اسباب و شرايط حاكميت وى را فراهم مى‏كنند. به همين سبب، دعوت فقيه (امام خمينى) را براى اقامه حدود الهى و تشكيل حكومت اسلامى پذيرفتند و قيام كردند و اين نيز همان مايه انقلابى است كه در امامت وجود داشت.
ج) مشروعيت‏حكومت; ... نفى نظرى مشروعيت همه قدرت‏هاى حاكم در عصر غيبت، همواره انديشه‏اى مهم و مؤثر بوده كه شيعه از آن به عنوان كارى‏ترين سلاح عليه حاكمان مستبد و ظالم استفاده، كرده است...» . (28)
امام خمينى (رحمت الله علیه)، انقلاب و انتظار
پيروزى انقلاب اسلامى ايران، با رهبرى هوشيارانه و خردمندانه امام خمينى (ره)، نقطه عطفى در جهان اسلام به شمار مى‏آيد. درست، چهارده قرن پس از بعثت آخرين پيامبر الهى، مردى مبارز، آگاه، توان‏مند و اصلاح گر، رهبرى توده‏هاى مظلوم و رنج كشيده و بى پناه ايران را بر عهده گرفت و با الهام از سالار شهيدان و برداشت صحيح از انتظار، به مبارزه با حاكمان جور و فساد پرداخت.
قيام اصلاح طلبانه امام خمينى، تبلور و نماد انتظار مردم براى ظهور نجات دهنده مستضعفان و ستم پيشگان از دست دنيا مداران فاسد و ستمگر بود.
خانم تداسكاچ پل در مقاله خود، به اين امر مهم اشاره كرده، مى‏نويسد:
«... نقش امام خمينى، به عنوان يك كانون مركزى براى رهبرى انقلابى، پژواكى از انتظار مداوم مردمى براى ظهور دوباره امام دوازدهم را در خود داشت; امامى كه مدت‏ها قبل، از انظار پنهان گشته بود تا در زمانى كه يك اسلام كامل - عنوان مقطع نهايى سير تاريخ - پديد آيد، او بار ديگر به جهان مرئى باز گردد» . (29)
مام با تلفيق چندين مؤلفه مهم - به خصوص با تاكيد بر وظيفه انقلابى شيعيان در عصر غيبت - پيام آور تازه‏اى از انتظار ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود.
او در راس هرم تفكرات سياسى شيعه و در كانون مركزى مبارزه قرار گرفت و هدف اساسى خود را تشكيل حكومت اسلامى قرار داد.
سعيد ارجمند در مقاله «انقلاب اسلامى ايران در منظرى تطبيقى‏» مى‏نويسد: «... دكتر ين شيعى، اصول هزاره‏گرايى مهمى را در بر مى‏گيرد كه همان اعتقاد به ظهور امام دوازدهم مهدى موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) براى نجات جهان است. اين عقيده نسبت‏به آنچه كه براى بنيان گذارى امپراتورى صفوى در سال 1501 مطرح بوده تلائم و نزديكى بيشترى با هدف انقلابى [امام ] خمينى داشت‏» . (30)
امام خمينى با توجه به چند مؤلفه اساسى زير، رهبرى قيام اصلاح طلبانه را بر عهده گرفت:
1.ارائه نظريه «ولايت فقيه‏» و بايستگى حكومت‏براى فقيهان در زمان غيبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : «همين ولايتى كه براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدى هست، براى فقيه هم هست‏» (31)
عده‏اى از بزرگان فقه - به خصوص امام خمينى - معتقدند: فقيه همه اختيارات امام را در زمان غيبت، در زمينه اجراى حاكميت قوانين الهى دارا است; مگر مواردى كه به دليل خاص، از مختصات امام شمرده شده است.
امام راحل (رحمت الله علیه) فرموده اند: «اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجراء و اداره، جزئى از ولايت است; چنان كه مبارزه و كوشش براى آن هم از اعتقاد به ولايت، [ناشى] مى‏شود» . (32)
دكتر حشمت زاده، در كتاب خود تصريح مى‏كند كه امام - برخلاف نظر عده‏اى - ضرورت برقرارى حكومت اسلامى را به شكل كاملى تبيين فرموده است:
«على رغم آن كه بسيارى، عملا و نظرا بر اين باور بودند كه در عصر غيبت و قبل از ظهور امام زمان (عج)، حكومت اسلامى مقدور نيست; امام خمينى كانون توجه و تبليغ را بر ضرورت برقرارى حكومت اسلامى قرار داده بود; زيرا حكومت را منشا و ريشه اصلى صلاح و فساد جامعه مى‏دانستند...» . (33)
امام راحل(رحمت الله علیه) در موارد زيادى، (چه در كتاب‏هاى «ولايت فقيه‏» و «البيع‏» و چه در سخنرانى‏ها و اعلاميه‏هاى خود)، برقرارى حكومت اسلامى را در زمان غيبت امام معصوم، ضرورت اوليه كشورهاى مسلمان و به مصلحت و خير آنان مى‏دانست: «از غيبت صغرى تاكنون - كه هزار و چند سال مى‏گذرد - ممكن است صدها هزار سال ديگر [بگذرد و ] مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورد و در طول اين مدت مديد، [آيا] احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود و هر كه هر كارى خواست‏بكند؟
[آيا] قوانينى كه پيامبر اسلام، در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراى آن، 23 سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براى مدت محدودى بود؟ آيا خداوند اجراى احكامش را محدود كرد به دويست‏سال؟
و [آيا] پس از غيبت صغرى، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟» (34)
2.نامشروع شمردن رژيم‏ها و نظام‏هاى سياسى موجود (به خصوص رژيم ظالم و مستبد پهلوى) و لزوم اجراى احكام اسلامى به دست مسلمانان;
پرفسور حامد الگار در اين زمينه مى‏نويسد:
«يكى از مهم‏ترين نقش‏هاى آيت الله خمينى [در سير اين مبارزات] كه حتما بايستى بدان توجه داشت، اين است كه ايشان مساله را اساسا و تماما، به شكل نامشروعيت ذاتى هر گونه اقتدار سياسى در زمان «غيبت‏» مطرح ساختند. ايشان طى يك سلسله سخنرانى‏ها و درس‏هايى تحت عنوان «حكومت اسلامى‏» ، مى‏گويند كه آيا غيبت امام بدين معنا است كه اجراى احكام شريعت را بايد تعطيل كرد؟ روشن است كه نه و براى اين كه احكام شريعت‏به اجرا در آيند، پس بايد كسانى باشند كه آن را اجرا كنند...» . (35)
امام راحل (رحمت الله علیه) خود مى‏فرمودند: «... ما چاره‏اى نداريم جز اين كه دستگاه‏هاى حكومتى فاسد و فساد كننده را از بين ببريم و هيئت‏هاى حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جانى را سرنگون بكنيم. اين وظيفه‏اى است كه همه مسلمانان در يكايك كشورهاى اسلامى بايد انجام بدهند و انقلاب سياسى اسلامى را به پيروزى برسانند» . (36)
3.تبيين معنا و مفهوم صحيح و درست از انتظار (مبنى بر تلاش، اميد، قدرت يافتن و...) ; از نظر امام خمينى (رحمت الله علیه)، انتظار زمانى مفهوم واقعى و اساسى خود را پيدا مى‏كند كه با اميد به قدرت يافتن اسلام معنا شود. ايشان مى‏فرمايد:«انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور، ان شاءالله، تهيه شود» . (37)
از نظر ايشان انتظار فرج، زمانى معناى واقعى خود را مى‏يابد كه منتظر، در جهت منويات حضرت ولى عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تلاش مى‏كند; ولو اين كه موفقيت واقعى در پياده شدن اين نظريات، به زمان ظهور امام معصوم برگردد» .
ايشان مى‏فرمايد: «البته اين پر كردن دنيا از عدالت، اگر مى‏توانستيم مى‏كرديم; اما چون نمى‏توانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند» . (38)
4.آگاهى بخشيدن به مردم، در جهت ايجاد آمادگى و زمينه سازى براى ظهور حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ; حضرت امام (رحمت الله علیه) فرموده‏اند:
«اميد است كه اين انقلاب، جرقه و بارقه‏اى الهى باشد كه انفجارى عظيم در توده‏هاى زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقية‏الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - منتهى شود» . (39)
«ما بايد در اين طور روزها، در اين طور ايام الله، توجه كنيم كه خودمان را مهيا كنيم از براى آمدن آن حضرت ... ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براى اين كه اگر چنانچه موفق شديم - ان شاءالله - به زيارت ايشان، طورى باشد كه رو سفيد باشيم، پيش ايشان‏» . (40)
و در نهايت، سخن را با اين گفته «مارتين كرام‏» به پايان مى‏رسانيم كه: «طرفداران پرشور امام خمينى، او را نايب امام، يعنى، نماينده امام غايب مى‏دانند. چنين عنوانى، به اين معنا است كه پيروان امام خمينى، قدرت او را الهى و مشروع مى‏دانند. جاذبه امام خمينى و علما، بازتابى از ستايش ائمه است‏» . (41)

پى‏نوشت‏ها:
1) پور سيدآقايى و ...، تاريخ عصر غيبت، ص 376.
2) بشيريه، سيرى در نظريه‏هاى جديد در علوم سياسى، ص 120.
3) دكتر جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص 224.
4) بلخارى حسن، تهاجم يا تفاوت فرهنگى، انتشارات حسن افزا، ص 130.
5) همان، 131.
6) همان، 132.
7) ر. ك: هانرى كربن، آفاق تفكر معنوى در اسلام، ص 21.
8) گفت و گو در باره امام مهدى (ترجمه «بحث‏حول المهدي‏» از شهيد صدر)، مترجم: مصطفى شفيعى، (به نقل از نشريه موعود، ش 18، ص 36) .
9) انتظار بذر انقلاب، ص 164 (به نقل از ظهور حضرت مهدى از ديدگاه اسلام و ...، ص 229) .
10) درون انقلاب ايران، ترجمه شجاعى، ص 65.
11) مكارم شيرازى، حكومت جهانى مهدى (عج)، ص 102.
12) منتخب الاثر، ص 244، ح 1.
13) ظهور حضرت‏مهدى از ديدگاه اسلام، ص‏207.
14) شجاعى زند، مقاله دين و دولت، راهبرد، ش 11، س 1375، ص 1- 12.
15) همان.
16) دكتر حميد عنايت، مقاله انقلاب در ايران سال 1979 (تشيع، ايدئولوژى سياسى انقلاب اسلامى ايران)، ترجمه منتظر لطف، فرهنگ توسعه، شماره 4، ص 4 (به نقل از درآمدى بر ريشه‏هاى انقلاب اسلامى، ص 157) .
17) دكتر عنايت، همان، ص 157.
18) مرتضى مطهرى، قيام و انقلاب مهدى، ص‏62.
19) درآمدى بر ريشه‏هاى انقلاب اسلامى، ص‏158.
20) حامد الگار، انقلاب اسلامى در ايران، ترجمه اسلامى و چيندرى، ص 39.
21) درآمدى بر ريشه‏هاى انقلاب‏اسلامى، ص 156 و 157.
22) انقلاب اسلامى در ايران، ص 21 و 22.
23) درآمدى بر ريشه‏هاى انقلاب اسلامى، ص‏158.
24) در آمدى بر ريشه‏هاى انقلاب اسلامى، ص 151 و 156 (مقاله دكتر عنايت) .
25) اندروهى وود، در آمدى بر ايده‏ئولوژى‏هاى سياسى، ترجمه رفيعى مهر آبادى، ص 524.
26) حامد الگار، انقلاب اسلامى در ايران، ص 23.
27) تهاجم يا تفاوت فرهنگى، ص 131.
28) محمد شفيعى‏فر، مدخلى بر ريشه‏هاى انقلاب اسلامى، انتشارات‏تهذيب، ص‏90 و 91.
29) تداسكاچ پل، مقاله حكومت تحصيل‏دار و اسلام شيعه در انقلاب رهيافت‏هاى نظرى بر انقلاب اسلامى، ص 206.
30) فراتى عبدالوهاب (گردآورنده) رهيافت‏هاى نظرى بر انقلاب اسلامى، (مجموعه مقالات) ص 149.
31) امام خمينى، ولايت فقيه، 57.
32) همان، ص 18.
33) حشمت زاده، چهارچوبى براى تحليل انقلاب اسلامى، ص 196.
34) ولايت فقيه، ص 30.
35) انقلاب اسلامى در ايران، ص 38.
36) ولايت فقيه، ص 35.
37) صحيفه نور، ج 20، ص 196.
38) همان ، نشريه موعود، شماره 7، ص 86.
39) صحيفه نور، ج 15، ص 75.
40) همان، ج 12، ص 209.
41) تهاجم يا تفاوت فرهنگى، ص 1308.


 

منبع: www.imammahdi-s.com الف




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط