رسم بندگی (1)

یکی از واژه‌های نورانی قرآن، واژه «حی» و «حیاة» است. این واژه به گونه‌های مختلف مانند حیّ، یحیی، احیاکم، یحیی و محیی در قرآن و روایت‌های معصومان (علیه‌السلام) به کار رفته است. همچنین کلمه «حیّ» که
چهارشنبه، 17 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رسم بندگی (1)
رسم بندگی (1)

نویسنده: محمدتقی فعّالی

 

بهانه‌ای برای شروع

یکی از واژه‌های نورانی قرآن، واژه «حی» و «حیاة» است. این واژه به گونه‌های مختلف مانند حیّ، یحیی، احیاکم، یحیی و محیی در قرآن و روایت‌های معصومان (علیه‌السلام) به کار رفته است. همچنین کلمه «حیّ» که وصف خداوند متعال است، در موارد متعددی در قرآن به چشم می‌آید.
حیات، جذاب‌ترین و شیرین‌ترین نعمت الهی است که دو بُعد مادی و معنوی دارد. عنوان «حیاة الدنیا» در آیات قرآن به جنبه مادی زندگی اشاره دارد. قرآن از این زندگی، چهر‌ه‌ای فریبنده، پرزرق و برق و زودگذر، نمایش می‌دهد و با هشدارهای گوناگون، انسان‌ها را از افتادن در دام وسوه‌ها و تز یینات فریبنده آن برحذر می‌دارد.
در برخی آیات، شاخص‌های فریب‌خوردگان دنیا با علائمی بیان شده است؛ دلخوش کردن به زندگی دنیا(1)، ترجیح آن بر زندگی در سرای آخرت(2)، بسنده کردن به ظاهر زندگی زودگذر دنیا(3) و مغرورشدن به زندگی در دنیا(4).
دنیاگرایان با شاخص‌های یاد شده به انواع آلودگی‌های اعتقادی و اخلاقی گرفتار می‌شوند. آنان قیامت را انکار می‌کنند، آیات و نشان ههای الهی را به سخره می‌گیرند، آیین الهی را بازیچه خود قرار می‌دهند، پیامبران را به استهزا می‌گیرند و سرکش می‌شوند. قرآن، ریشه و مبنای فکری آن‌ها را به نوع دیدگاهشان درباره دنیا و زندگی آن گره می‌زند.
در بخش دیگری از آیات با عنوان «حیاة الدنیا» سخن از انسان‌های الهی و دنیاشناسان واقعی به میان آمده است. آن‌ها راه استفاده صحیح از نعمت‌های حیات و طبیعت را شناخته و بهترین توشه را از آن برای عالم آخرت خود بر می‌گیرند. این گروه از انسان‌ها علاوه بر آن که زمینه بهره‌گیری بهتر از نعمت‌های دنیایی برایشان فراهم می‌شود آخرت را نیز از آن خود می‌کنند. قرآن کریم شاخصه‌های این گروه از آدمیان را اینگونه بیان می‌کند؛ بشارت به سعادت دنیا و آخرت(5)، نصرت و یاری پروردگار(6)، ثبات در اعتقاد و اندیشه(7)، بهره‌مندی از مزایای مادی(8) و ولایت و یاری پروردگار(9).
شاخصه مهم دیگری که خداوند برای این دسته از انسان‌ها بیان می‌کند، برخورداری از «حیات طیبه» است:
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ ؛ُ هر كس- از مرد یا زن- كار شایسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكیزه‌اى، حیاتِ [حقیقى] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آ نچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد(10).
«طیبه» یا «طیب» به معنای پاک، پاکیزه و آن چه انسان به طور طبیعی به آن تمایل دارد، آمده است. در مقابل، خبیث و ناپاک، چیزی است که انسان از آن متنفّر باشد(11). بر این اساس، حیات طیبه در لغت به معنای زندگی پاکیزه و خالص از هر آلودگی است.
در این کریمه وعده بسیار زیبایی به زنان و مردانی داده شده که به نیکی رفتار کنند و عمل صالح از خود بر جای بگذارند و این که به آن‌ها حیاتی پاک و جدید داده خواهد شد.
زندگی طیب در حقیقت، پیدایشِ حیاتی جدید و بالاتر و برتر از زندگی معمولی و ظاهری است؛ حیاتی که سرشار از نورانیت است(12). این زندگی، شکوفه‌ی مرتبه‌ای از مراتب روح است که با برخوردار شدن از ایمان و عمل صالح برای انسان پدید می‌آید. به عبارت دیگر، قرآن بینشی عمیق‌تر درباره حیات بیان می‌کند؛ چرا که در نگاه سطحی زندگی عبارت است از حیات دنیوی از روز ولادت تا رسیدن مرگ که با شعور و رفتار ارادی همراه است و سایر حیوانات نیز از آن برخوردارند. آفریدگار هستی غیر از زندگی دنیایی، زندگی دیگری را برای انسان مطرح می‌کند که نتیجه آن کمال وجود آدمی و تحقّق یافتن اهداف روحی و معنوی انسان است.
قرآن به پیروان خود می‌آموزد که از نگاه محدود ظاهری به زندگی پرهیز کنند و با اندیشه و ژرف نگری به حیات واقعی انسان بنگرند؛ از این رو آخرین کتاب آسمانی با دقیق‌ترین تعبیرها انسان‌های زنده را به حیات، دعوت می‌کند:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ؛ اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند كه به شما حیات می‌بخشد، آنان را اجابت كنید، و بدانید كه خدا میان آدمى و دلش حایل می‌گردد، و هم در نزد او محشور خواهید شد(13).
روشن است که مراد از حیات در این آیه زندگی ظاهری و جسمانی نیست؛ چرا که مخاطب آیه کسانی هستند که از این زندگی بهره‌مند هستند. از این رو کریمه مزبور معنایی دقیق‌تر و ظریف‌تر از زندگی، یعنی حیات حقیقی انسان را پیش رو قرار می دهد که پایه‌های آن بر مبنای اندیشه و ایمان به خدا و عمل به فرامین او استوار شده است(14)؛ طبیعت زندگی این جهان مادی، فنا و نابودی است، محکم‌ترین بناها، با دوام‌ترین حکومت‌ها و قویترین انسان‌ها سرانجام کهنه و فرسوده و سپس نابود می‌شوند. اما اگر بتوان این موجودات را به گونه‌ای با ذات پاک خداوند پیوند داد و برای او و در راه او بکار انداخت، رنگ جاودانگی به خود می‌گیرد؛ چرا که ذات پاکش ابدی است و هر چه نسبتی به او دارد، رنگ ابدیت می‌یابد.
انسان برخوردار از زندگی معنوی، غرق در محبّت و قرب الهی زندگی می‌کند و جز خیر و سعادت نمی‌‌ابد. عقل و اراده انسان در این زندگی در افقی دور از دسترس دیگران کارگر است؛ هر چند در ظاهر آنان چنین واقعیت‌هایی آشکار نیست. انسان‌های دارای علم و ایمان و آنانی که پروردگار خود را شناختند و از غیر او دل بریدند دارای حیاتی برتر از سایر انسان‌ها هستند. آنان اموری را درک می‌کنند که در وسع و طاقت دیگران نیست. چیزهایی را اراده می‌کنند که دیگران از اراده آن ناتوانند؛ چرا که خداوند به آن‌ها «حیات طیبه» داده است و با روحی مخصوص یاریشان می‌کند.
أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ؛ در دل اینهاست كه [خدا] ایمان را نوشته و آن‌ها را با روحى از جانب خود تأیید كرده است(15).
ظاهر آیه نشان می‌دهد که مؤمنان علاوه بر روح و جانی که همه انسان‌ها از آن برخوردارند، روح دیگری هم دارند که حیات دیگری به آن‌ها می‌بخشد و علم و قدرتی به آن‌ها می‌دهد که دیگران از آن محرومند(16). تفاسیر پیرامون این آیه نکاتی را بیان کرده‌اند(17)؛ مراد از روح، ایمان است، روح، لطفی از جانب خدا است که سبب احیای قلب انسان می‌شود، مقصود از روح، قرآن و یا جبرئیل است، مراد از روح، نوری است که خداوند در قلب کسانی که می‌خواهد قرار می‌دهد.
$مؤمن دارای حیات و نوری دیگر است.
از این رو می‌توان گفت: این مطلب مجازگویی نبوده و به راستی در مؤمن حقیقتی دارای اثر وجود دارد که زمینه سعادت همیشگی آنان را فراهم می‌کند و دیگران از آنان بی بهره‌اند و سزاوار است که بر این حقیقت نام حیات و زندگی گذاشته شود نه حیات نباتی و زندگی حیوانی(18). پدر بزرگوار امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید:
خداوند متعال انسان مؤمن را با روحی از جانب خود تایید می‌فرماید. هر گاه که مؤمن عمل شایسته‌ای انجام دهد و تقوا پیشه کند، این روح،
نزد او حاضر می‌شود و هرگاه گناهی انجام دهد، غایب می‌گردد. پس ای بندگان خدا! با اصلاح نفس خویش نعمت‌های خداوند را پاس بدارید و با افزودن بر سرمایه یقین، سودی ارزشمند کسب کنید. خدا رحمت کند کسی را که در برابر عمل خیری قرار گیرد و آن را انجام دهد و در برابر عمل شری قرار گیرد و از آن خودداری کند(19).
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این که زندگی معنوی و به تعبیر قرآن حیات طیبه مختص به آخرت نیست، بلکه با تحقّق شرایطی در همین عالم حاصل می‌شود؛ چرا که ایمان و عمل صالح از امور معنوی هستند که در همین دنیا تحقّق می‌یابند پس زندگی معنوی که مبتنی بر ایمان و عمل صالح است نیز در همین عالم محقّق می‌شود. هر چند برخی آثار زندگی معنوی که در ظرف دنیا قابل تحقّق نیست در آخرت محقق خواهد شد.
در آیات و روایات برای زندگی معنوی شاخصه‌ها و مؤلفه‌هایی بیان شده است. همچنین راه کارهایی برای رسیدن به آن در ظرف دنیا مطرح شده که در این نوشتار براساس بیانات نورانی هشتمین ستاره آسمان امامت، امام رضا (علیه‌السلام) بیان خواهد شد.

1) تقوا

زندگی ما برابر است با سختی‌ها، فشارهای روانی، رنج، گریه، خنده، عشق و ایمان. برخی انسان‌ها زندگی را پوچ می‌انگارند. واضح است که این افراد نه تنها خوشبخت نیستند؛ بلکه لیاقت زندگی را هم ندارند؛ چرا که فلسفه آفرینش را زیر سؤال برده اند. افرادی نیز هستند که می‌دانند چرا نفس می‌کشند، چرا گریه می‌کنند و برای چه از ته دل می‌خندند؟ این دسته از انسان‌ها حقیقت زندگی را دریافته‌اند و می‌دانند که زندگی با کار، رنج و مشقت، عشق به واقعیت‌های زندگی و خلقت خداوندی معنا می‌یابد.
زندگی و فضای روانی انسان مانند یک باغچه است که باید در آن به جای خار، گل کاشت. ممکن است کنار گل‌ها، زمینه برای رشد علف‌های هرز هم فراهم شود؛
$زحمت کاشتن گل‌های زیبا کمتر از وجین کردن علف‌های هرز است. باید درون باغچه وجود، آن قدر گل‌های زیبا کاشت تا علف‌های هرز فرصت روییدن پیدا نکنند.
انسان‌ها از خلقت یکسانی برخوردارند؛ ولی به دلیل تفاوت در روش زندگی و برخورداری از باورهای متفاوت، طلای وجودشان متفاوت است. انسان‌ها می‌توانند به گونه‌ای رفتار کنند که مس وجودشان به طلای ناب تبدیل شود و باغچه وجودشان را گل‌های زیبا و رنگارنگ پرکند. لازمه این امر، توجه به زندگی معنوی و عمل به را هکارهایی است که در کلمات نورانی قرآن و بیان پیشوایان معصوم (علیه‌السلام) بیان شده است.
یکی از راه کارهای مهم برای ایجاد زندگی معنوی، تقوا است. در نظام‌های تربیتی به طور معمول به تعامل فرد و جامعه و تأثیر و تأثر آن‌ها توجه می‌شود و اصول، هدف‌ها و روش‌هایی ذکر می‌شود که نتیجه آن تصحیح این تعامل‌ها است.
در نظام تربیتی مکتب اسلام، علاوه بر توجه به تعامل‌های متقابل فرد و جامعه، تعامل فرد با خدا، خود و طبیعت نیز عنایت می‌شود. از میان آن‌ها، تعامل فرد با خدا، اهمیت بیشتری دارد و محور اساسی تعامل‌های دیگر به حساب می‌آید؛ زیرا رسیدن انسان به هدف غایی آفرینش، در گرو هم سازبودن همه تعامل‌ها با این تعامل است. در واقع واژه کلیدی در تعامل انسان با خدا، تقواست؛ زیرا هیچ عملی بدون آن پذیرفته نمی‌شود؛
إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ خدا فقط از تقواپیشگان می‌پذیرد(20).

یک) چیستی

واژه تقوا و کلمات هم خانواده آن در مجموع 258 بار به دو گونه اسمی و فعلی در قرآن به کار رفته است. در زبان فارسی این کلمه بیشتر به پرهیزگاری و ترس ترجمه شده است که برگردان چندان دقیقی نیست(21). اصل این کلمه از «وقایه» به معنای پوشش، حفظ و صیانت چیزی از آزار و ضرر است(22). راغب می‌گوید:
وقایه عبارت است از: محافظت یک چیزی از هر چه به آن زیان می‌رساند. تقوا یعنی نفس را در وقایه قرار دادن از آن چه بیم می‌رود؛ اما گاهی به قاعده استعمال لفظ مسبب درباره سبب و استعمال لفظ سبب درباره مسبب، خوف به جای تقوا و تقوا به جای خوف استعمال می‌شود(23).
ازاین رو تقوا به معنای محفوظ نگهداشتن و استعمال آن به معنای خوف، مجاز است. در عرف شرع، تقوا یعنی نگهداری نفس از آن چه انسان را به گناه می‌کشاند(24).
در حقیقت تقوا ملکه مقدسی است که در روح پیدا می‌شود، به روح، نیرو می‌دهد و نفس امّاره و احساسات سرکش را رام و مطیع می‌گرداند.
واژه تقوا در کاربردهای قرآنی، به معانی زیر آمده است: خشیّت(25)، عبادت و بندگی(26)، عدم عصیان(27)، یکتا دانستن خدا و اخلاص در عمل(28).
تقوا دو جزء اساسی دارد: سلبی و ایجابی. جزء سلبی آن عبارت است از: صیانت ذات از آلودگی‌های شئون طبیعی محض و تمایلات حیوانی و نگهداری دل و جان از تباه شدن در شعله‌های سوزان خودخواهی. این جزء از تقوا مقدمه‌ی ضروری برای قرار گرفتن در جاده تکامل است که هر اندازه بیشتر رعایت شود بر مقدار آمادگی و دگرگونی افزوده می‌شود. تمام آیات مربوط به لزوم تزکیه و تهذیب نفس و بسیاری از اصول و قواعد اخلاقی، مربوط به این جزء از تقوا است.
جزء ایجابی تقوا عبارت است از: تحصیل صفات پسندیده انسانی و اعتقاد به پذیرش سلطه الهی و این که تمام حرکات و رفتار انسان در منظر پروردگار است و آدمی باید خود را در جاذبه کمال معنوی قرار دهد.
بنابراین تقوا، لباسی است که خداوند در اختیار بندگان قرار می‌دهد و قلب‌ها را برای پذیرش آن امتحان می‌کند. تقوا دو گونه دارد: تقوای الهی که پوششی است که نشانی از خداوند و هدایتش دارد، خداوند آن را به جویندگان هدایت و مشتاقان حقیقت می‌بخشد و تقوای بندگی که به معنای رعایت اصول بندگی و نکات ایمنی راه سلوک است. راهی که پایان آن کمال آدمیان است؛ چنان که مولا علی (علیه‌السلام) فرمود:
از خدا برای تقوا و از تقوای برای رسیدن به خدا یاری بگیرید(29).

دو) اهمیت و جایگاه

در مکتب اسلام، تقوا از جایگاه ممتازی برخوردار است و یک ارزش اصیل اخلاقی، هدف تشریع احکام، بهترین توشه آخرت و بزرگ‌ترین وسیله سعادت معرفی شده است:
وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى؛ و براى خود توشه برگیرید كه در حقیقت، بهترین توشه، پرهیزگارى است(30).
مؤمن به وسیله تقوا، راه خودسازی را می‌پیماید؛ زیرا تقوا نیرویی درونی است که او را در برابر گناه کنترل می‌کند. همچنین تقوا لجامی است که اسب سرکش نفس را از پرت شدن در دره‌های شهوت و هواهای نفسانی باز می‌دارد. به همین دلیل است که امیرمؤمنان (علیه‌السلام) فرمود:
بدانید ای بندگان خدا! تقوا دژی مستحکم و غیر قابل نفوذ است(31).
تقوا را به حالت کسی می‌توان تشبیه کرد که از یک سرزمین پر از خار عبور می‌کند و سعی دارد دامن خود را برچیند و با احتیاط گام بردارد تا مبادا خاری در پایش فرو رود. اگر انسان در زندگی خود چنین با دقت حرکت کند و مواظب اعمال، رفتار و گفتارش باشد تا دامنش به گناه آلوده نشود، می‌تواند بر هوای نفس خویش غلبه کند، مَرکب سرکش درون خویش را مهار سازد. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
بپرهیز از نردبانی که بالا رفتنش آسان و پا یین آمدنش دشوار است. نفس سرکش را به میل و خواهش خود رها مکن؛ زیرا نابودی‌اش در خواهش آن است، رها کردن نفس به آ نچه بخواهد برای آن درد و جلوگیری آن از آ نچه خواهد امان آن است(32).
آری، پیروی نفس و بالا رفتن از پله‌های هوا و هوس آسان است و به آسانی به دست می‌آید؛ ولی هنگام مرگ، دست از همه شستن و گذاردن و رفتن و حساب پس دادن آن بسیار دشوار است؛ همانند کسی که آرام آرام بر قلّه کوهی بالا رود و در فرودآمدن، حیران و سرگردان بماند و یا بسان کسی که پله پله از نردبانی بالا رود و در آخرین پله ناگهان به زیر آید.
مسلمان باید دفتر اعمالش را ورق بزند و ببیند چه کرده و چه می‌کند. آیا در اعمال و رفتارش به رضایت خدا توجه کرده است؟ آیا به سبب پروا از آفریدگار خود از لذّت‌های دنیوی چشم پوشیده یا طاعت و بندگی خالقش را خار شمرده و بند بندگی را به گردن نینداخته است. حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود:
گناهان کوچک، راه‌هایی به سوی گناهان بزرگ می‌گشاید و هر کس از گناهان کوچک نترسد از گناهان بزرگ نخواهد ترسید. اگر خداوند، مردم را به آتش دوزخ و یا رسیدن به بهشت انذار نمی‌کرد، باز هم واجب بود که از خداوند، اطاعت کنند و او را نافرمانی ننمایند؛ چرا که خدا به مردم احسان کرده و نعمت‌هایی به آن‌ها داده است که استحقاق آن را ندارند(33)
بیشتر انسان‌ها در حال زیانکاری و خسارت زدن به خود به سر می‌برند(34) و به حکم زندگی طبیعی، عملی جز در راه خسران خود انجام نمی‌دهند؛ مگر این که کوشش آن‌ها متّکی به یک ایمان عالی و نجات‌بخش باشد و بتوانند در راه ایمان خود، استقامت کنند. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
خداوند بلند مرتبه به یکی از پیامبران وحی فرمود که هر گاه اطاعت شوم، راضی گردم و چون راضی شوم برکت دهم و برکت من بی پایان است و هر گاه نافرمانی شوم خشم گیرم و چون خشم گیرم لعنت کنم و لعنت من تا هفت پشت برسد(35).
هویت حقیقی و شخصیت اصلی و تکامل فطرت پاک کمال جوی انسان در سایه کار و کوشش مستمر و متّکی بر ایمان و باور صحیح، تحقّق می‌پذیرد. بی‌ایمانی و گناه، حقیقت انسان را تباه می‌کند و تمام سرمایه‌ها و استعدادها و امکاناتش را از بین می‌برد؛ ازاین رو در آیات و روایات سفارش شده تا تقوا و خویشتن داری سرلوحه زندگی انسان‌ها قرار گیرد. امام رضا (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین روایت فرمود:
شما را به ورع و پرهیزگاری و اجتهاد و ادای امانت و راست گویی و طول سجود و رکوع و نماز شب و اطعام و سلام امر می‌کنم(36).
آدمی باید همواره نفس سرکش خود را ملامت کند و مدام در پی اصلاح آن باشد. امام رضا (علیه‌السلام) حکایت زیبایی را از قوم بنی اسرائیل بیان می‌فرماید: در بنی اسرائیل، مرد عابدی چهل سال خدا را عبادت و سپس برای خدا حیوانی را قربانی کرد؛ ولی قربانی او پذیرفته نشد. عابد پذیرفته نشدن قربانی را به دلیل عملکرد ناصواب خود دانست و به ملامت نفس خود پرداخت. امام فرمود: خداوند به این عابد این گونه وحی کرد:
نکوهشی که از خود کردی از عبادت چهل سالت بهتر بود(37).
مراجعه به احادیث امام رضا (علیه‌السلام) گویای جایگاهی والا برای تقوای الهی است:

الف) ملاک فضیلت

اسلام بر تمام امتیازات ظاهری و مادی، خط بطلان کشیده و تنها یک ملاک را برای شرافت و برتری بیان کرده و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا داده است:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست(38).
مردی به امام رضا (علیه‌السلام) گفت: به خدا سوگند در روی زمین از نظر پدر، هیچ کس از شما شریف‌تر نیست. آن حضرت ملاک این شرافت را این گونه بیان فرمود:
تقوا این شرافت را به آنان داد و نیز اطاعت خداوند ایشان را بدان بهره‌مند گردانید(39).
شخص دیگری به آن حضرت گفت: به خدا سوگند! شما بهترین مردم هستی. امام فرمود:
ای مرد! سوگند مخور، از من بهتر کسی است که تقوایش نسبت به خدابیشتر و اطاعتش افزون‌تر است(40).

ب) بالاتر از ایمان

ایمان از اسلام، بالاتر بوده، مراتب و درجاتی دارد و تقوا از ایمان برتر است. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
همانا درجه ایمان، برتر از اسلام است و درجه تقوا بالاتر از ایمان قرار دارد(41).

ج) ملاک شیعه بودن

شیعه بودن فقط اقرار زبانی به جایگاه و ولایت پیشوایان معصوم (علیه‌السلام) نیست؛ بلکه شیعیان راستین باید در اخلاق و رفتار، پیروی از پیشوایان خود را به اثبات برسانند؛ از این رو امامان معصوم (علیه‌السلام) دستورالعمل‌هایی برای پیروان خود بیان فرموده‌اند. تقوا یکی از اموری است که باعث پیوند انسان با پیشوایان معصوم (علیه‌السلام) می‌شود. امام رضا (علیه‌السلام) به برادرش زید فرمود:
ای زید! از خدا بترس و تقوا پیشه کن؛ همانا اگر ما به این مقام رسیده‌ایم، از تقوا و پرهیزگاری است. هر کس که با تقوا نباشد، از ما نیست و ما از او بیزاریم(42).

د) اطاعت دیگران

انسان در مسیر زندگی و در راه رسیدن به قله‌های مقصود، فراز و فرودهای فراوانی دارد. راهی که انسان پیش رو دارد با دشواری‌ها، گرفتاری‌ها و سنگلاخ‌هایی آمیخته است که انسان را به منحرف شدن از مسیر تهدید می‌کند. خداوند، انسان را آفرید و نقشه راه را نیز برای رسیدن به هدف برایش ترسیم کرد. تقوا برای راهیان نور و حرکت کنندگان در مسیر حقّ، مهم‌ترین عامل دستیابی به روشنایی، رهایی از بن‌بست‌ها و چیره شدن بر مشکلات و باز کردن گره‌هاست.
خداوند با صراحت در آموزه‌های آخرین کتاب آسمانی خود هشدار داده که اعمال را از تقواپیشگان خواهد پذیرفت و تنها خویشت نداران، قلّه‌های مقصود را فتح خواهند کرد. پس کسی که تقوا پیشه کند حجاب‌ها و پرده‌های ظلمانی را از مقابل خود کنار می‌زند و حقیقت در مقابل دیدگانش آفتابی می‌شود. تقوا نردبانی برای بالا رفتن و نزدیک شدن به خداست. تقوا به منزله قلعه و حصار محکمی است که فرد را از تاخت و تاز هواها و هوس‌های نامشروع نفسانی و شیطانی در امان می‌دارد. همچنین سپری است که از اصابت تیرهای مسموم و ضربه‌های کشنده‌ی شیطان جلوگیری می‌کند.
کسی که تقوا پیشه کند فقط خدا را اطاعت می‌کند و از اطاعت فرعون‌ها و شیاطین دست می‌شوید. خداوند در مقابل چنین اطاعتی، مخلوقاتش را مطیع او خواهد ساخت. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
هر کس از خدا بپرهیزد و تقوا پیشه کند، مردم از او حساب خواهند برد و هر که خدا را اطاعت کند، مردم از او اطاعت خواهند کرد(43).

هـ) رهایی از گرفتاری و هلاکت

گناه، انسان را در منجلاب دوری از خدا فرو می‌برد و زمینه بلا و گرفتاری آدمی را فراهم می‌سازد. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
هر وقت مردم به گناه تازه‌ای آلوده شوند، خداوند آن‌ها را به بلای تازه‌ای دچار می‌کند(44).
اگر گناهان عامل ابتلا به گرفتاری هستند، راه رهایی از آن را باید در تقوا جستجو کرد؛ ازاین رو تقوا راهی برای رستگاری و ایمن ماندن از بلاها و دردها است.

پی‌نوشت‌ها:

1- یونس/7.
2- بقره/86.
3- روم/7.
4- اعراف/ 51.
5- یونس/64 .
6- غافر/51.
7- ابراهیم/27.
8- اعراف/ 7.
9- فصلت/ 31.
10- نحل/ 97.
11- ازهری، تهذیب اللغه، ج14، ص30؛ ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص563؛ راغب اصفهانی، المفردات، ج1، ص563.
12- طباطبایی، المیزان، ج12، ص341.
13- انفال/24.
14- طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص820؛ رازی، روض الجنان، ج9، ص91؛ طباطبایی، المیزان، ج9، ص42؛ حسینی شیرازی، تقریب القرآن، ج2، ص315؛
15- مجادله/22.
16- طباطبایی، المیزان، ج19، ص197.
17- فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج29، ص500؛ کاشانی، زبدة التفاسیر، ج6، ص431؛ شبّر، الجوهر الثمین، ج4، ص181؛ آلوسی، روح المعانی، ج14، ص230.
18- طباطبایی، المیزان، ج19، ص268.
19- کلینی، الکافی، ج2، ص268.
20- مائده/27.
21- ر.ک: مطهری، ده گفتار.
22- ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص240.
23- راغب اصفهانی، المفردات، ص530.
24- همان.
25- حج/1؛ شعرا/ 124، 214 ، 161و 177؛ زمر/16.
26- نحل/2 و 52؛ شعرا/11.
27- بقره/189.
28- حجرات/3؛ حج/32.
29- نهج البلاغه، خطبه191.
30- بقره/197.
31- نهج البلاغه، خطبه157.
32- طبرسی، مشکاة الانوار، ص260.
33- صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج2، ص180.
34- عصر/2.
35- کلینی، الکافی، ج2، ص275.
26- صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج1، ص154.
37- کلینی، الکافی، ج2، ص73.
38- حجرات/13.
39- صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج2، ص236.
40- همان.
41- حرّانی، تحف العقول، ص445.
42- صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج2، ص235؛ مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص176.
43- صدوق، التوحید، ص60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج50، ص177.
44- کلینی، الکافی، ج20، ص275؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص304.

منبع مقاله:
فعّالی، محمدتقی؛ (1394)،سبک زندگی رضوی (6)- زندگی معنوی، انتشارات بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا(علیه‌السلام).
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط