قرب به خدا
نويسنده: آيت الله جوادى آملى
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون لا يستوى اصحاب النار واصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون».
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد; و هركسى بايد بنگرد كه براى فردا [ى خود] از پيش چه فرستاده است و[باز] از خدا بترسيد. در حقيقتخدا به آن چه مىكنيد آگاه است.و چون كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنانرا دچار خودفراموشى كرد; آنان همان نافرماناناند. دوزخيان بابهشتيان يكسان نيستند، بهشتيانند كه كاميابانند».
گرچه همه دستورها براى تهذيب است ولى اين آيات مباركه ارتباط مستقيمى با تهذيب نفس دارد. هر خطرى كه ديگران را به كام كشد در اثر نسيان نفس است ، لذا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله» آن گاه فرمود نظير كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردهاند بلكه همچون كسانى باشيد كه به ياد خدايند. اوليا به ياد خدايند و خداهم به ياد آنهاست و آنها را هم به ياد خودشان متذكر مىكند.كفار و منافقان از خدا غفلت كردند خدا هم آنها را از خودشان اغفال كرده است. اينكه فرمود: «يا ايها الذين آمنوا اتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» آن گاه فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله» يعنى مانند اين گروه نباشيد يعنى نظير گروه ديگر باشيد. اين كه فرمود: «لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة» يا در باره حضرت ابراهيم سلام اللهعليه فرمود: او اسوه شماستيعنى مانند اينها باشيد. قرآن نمىفرمايد خدا را فراموش نكنيد كه بشود يك دستور العمل خشك ويك اصل كلى، بلكه مىفرمايد: مانند آنان كه خدا را فراموشكردند نباشيد; يعنى عدهاى بودند كه خدا را فراموش كردند و بهدام نفاق و كفر افتادند و به سرنوشتشان هم رسيدند. اين ، بهاصطلاح همان بيان قاعده استبه ذكر موردش كه اكتفا به يك امرعلمى محض. پس از اين طرف هم كسانى هستند كه به ياد خدايند وخدا هم به ياد آنهاست كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم» و كسانىهستند كه به ياد خدايند و خداوند آنها را به ياد خود آنها انداخته است كه: اليوم هم «اشهدهم على انفسهم» هست. امروزهم كسانى هستند كه خدا آنها را به ياد خود آنها انداخت و خودآنها را نشان خودشان داد. نه اين «و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم» تاريخ برمىدارد و نه آن «اشهدهم علىانفسهم». اينها قضاياى تاريخى نيست كه در فلان سال شمسى ياقمرى يا ميلادى اتفاق افتاده باشد، اگر كار مال روح است نسيانروح يا ياد روح منزه از زمان و مكان است. آنها كه خودشان رافراموش مىكنند يا به ياد خودشان هستند اين در افق زمان نيست.قهرا آن «اشهدهم على انفسهم» در يك جناح، و اين «انسيهمانفسهم» در جناح ديگر است.اين كه به ما فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله» يعنىكونوا كالذين اشهدهم على انفسهم. امروز هم هستند كسانى كه خدا آنها را نشان خودشان مىدهد و آنها خودشان را مىبينند; يعنى ازراه خودشناسى به ياد حق مىرسند. آيه 105 سوره مائده، طبق بيانسيدنا الاستاد علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه بهمنزله شرح اين آيه استيعنى «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم» به منزله شرح اين آيه است.
2) نكته ديگر آن است كه گرچه سراسر جهان خدا را به عنوانمعبود مىشناسند و براى او تسبيح و تقديس مىكنند، اما هيچموجودى مثل انسان نمىتواند قرب خدا را درك كند همان طورى كه درطرف نفى، انسان مشرك «على قلوبهم اكنة» است و از هر جمادىهم بدتر است: «فهى كالحجارة او اشد قسوة»، در طرف اثبات بهجايى مىرسد كه هيچ موجودى مثل انسان نيست، اگر هر موجودى اهلتسبيح و تحميد است، تسبيح و تحميد انسان حساب ديگرى دارد، اوست كه اول مىتواند بفهمد خدا نزديك است، در قدم دوم مىتواند بفهمد كه خدا به او از ديگران نزديكتر است، در قدم سوم مىتواند بفهمد كه خدا به او از رگ گردنش به او نزديكتر است ودر قدم چهارم اگر كسى در آن جا پا نهاد مىفهمد كه خدا به اواز او نزديكتر است، لذا اين چهار نوع قرب، فقط براى انسانآمده است وگرنه آن آيات كلى كه «الرحمن على العرش استوى» و«انه بكل شىء محيط» و «ان الله بكل شىء عليم» و «لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض» و همچنين دعاى حضرت سجاد سلام الله عليه در صحيفه سجاديه كه فرمود:«الدانى فى علوه و العالى فى دنوه» شامل همه مىشود. اين انسان است كه مىتواند اين مراحل را طى كند لذا شما درمناجات شعبانيه مىبينيد كه فراز و فرود دارد، گاهى بالا مىرودو گاهى پايين مىآيد، گاهى «منادى» است و زمانى «مناجات»است، وقتى سخن از «يا» و « ندا»ست و گاهى سخن از«نجوا»ست، گاهى انسان به قدرى نزديك مىشود كه ديگر سخن ازندا نيستبه خودش اجازه نمىدهد كه من ندا كنم، داد بزنم بگويم«اى خدا» «اى» را رها مىكند. در نماز و اذان و اقامه هم ببينيد اول سخن از «اشهد ان لا اله الا الله» است، بعد ديگرسخن از «اشهد» نيستبلكه سخن از «لا اله الا الله» است،ديگر جايى نيست كه انسان بگويد من شهادت به توحيد مىدهم، بلكهمىگويد من موحدم. مناجات شعبانيه يك روش خوبى به انسان يادمىدهد تا به جايى مىرسدكه اهل نجوى مىشود و با خدا مناجاتمىكند. بيان نورانى حضرت امير در نهج البلاغه فرازى بالاتر از اين رادارد و مىفرمايد اينها كسانى هستند كه:«ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم» ديگر به جايىمىرسند كه حالا خدا با آنان مناجات مىكند، آنها ديگر به خودشاناجازه حرف زدن نمىدهند، ادب محضر طورى آنها را مىگيرد كه حتىمناجات هم نمىكنند بلكه خدا با آنها مناجات مىكند. جريانمعراج از همين قبيل است كه: «ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذاتعقولهم». فرازهاى ديگر اين مناجات شعبانيه از «نجوا» برمىگردد به « ندا» كه چه طور مىشود كه اول «منادى» است بعد «مناجات» است بعد منادات است و امثال ذلك. اين انساناست كه بالاخره مىتواند اين راهها را طى كند، راههاى ابتدايىاشهمان است كه به ما آموختند. يكى از بيانات نورانى امام حسنعسكرى-سلام الله عليه- كه از غرر روايات ماست، اين است كه فرمود: «ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل منلم يحسن ان يمنع لم يحسن ان يعطى» انسان كه مسافر است سفرشالى الله است اين به لقاء الله مىرسد. در بحثهاى قبل ملاحظه فرموديد اگر كسى نرفت او را مىبرند، منتهى با «خذوه فغلوه ثمالجحيم صلوه» مىبرند چه بهتر كه انسان خودش برود اين چنين نيست كه اسرار عالم بعد از مرگ براى كافران روشن نشود آن جا روشن مىشود، مىگويند: «ربنا ابصرنا و سمعنا» گرچه آن عمقمعرفت در آن عالم هم روشن نمىشود «انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» ولى خيلى از اسرار براى ديگران روشن مىشود و اگركسى نرفت او را مىبرند، اما با «خذوه فغلوه» مىبرند، ازهمان دالان برزخ يعنى مرگ با فشار مىبرند تا نشانش بدهند و بعد بگويد «ربنا ابصرنا و سمعنا».اما آنان كه خودشان رفتهاند در همان طليعه برزخ به استقبال اومىآيند. تمام سختى در خصوص همين چند روزه است وگرنه در دالانبرزخ در همين سوره مباركه نحل دارد كه فرشتهها براى هنگام قبضروح مومن به استقبال او مىآيند: «الذين تتوفاهم الملائكة طيبين» آنها كه طيب و طاهرند فرشتهها در هنگام مرگ بهاستقبال آنها مىآيند بعد مىگويند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين» درهاى بهشت را باز مىكنندمىگويند از هر درى كه خواستى وارد شو. اين «سلام علكيم طبتم» اين حال براى همان فرشتههاست كه بهاستقبال محتضر مىآيند. دو قسمت از قرآن دو آيه دارد كه در بارهافرادى است كه تبهكارند و به سختى مىميرند كه: «و الملائكةيضربون وجوههم و ادبارهم» در هنگام مرگ به صورت و پشت آنان،محكم سيلى مىزنند اين است كه فشار مىبيند، اين چنين نيست كهاگر كسى نديد نشانش ندهند، بلكه با فشار نشان مىدهند، پس چهبهتر كه انسان اين راه را خودش طى كند. امام يازدهم سلامالله عليه فرمود:«ان الوصول الى الله» مىبينيد سخن از ياد حق نيستسخن ازخود حق است اين چنين نيست كه در سوره مجادله كه فرمود: «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله» با اين جا كهفرمود: «لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم» يك سياقباشد يا آن جا كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم» با آن جا كه«و اذكر ربك» كه در پايان سوره اعراف استيك سياق باشد اينچنين نيست، به يك عده مىگويند:«اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» به ياد منعم و ولى نعمت باشيد، به عدهاى هم مىگويند سخن از نعمت نباشد كه به احترامنعمتبه ياد من باشيد، به ياد خود من باشيد، اگر نعمتى هم ازمن به تو نرسد باز بايد به ياد من باشى. اين «فاذكرونىاذكركم» غير از «اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» است. اينجا هم آنانى كه وصول الى الله دارند سفرشان از نماز شب شروعمىشود. ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل، امتطاء هماناخذ مطيه است. «مطيه» مركب راهوار را مىگويند.اگر كسى يك مركب راهوار خوبى بگيرد مىگويند «امتطى»، مطيهخوبى گرفت، آنها كه قربانىهاى خوبى دارند در روز دهم در منىيا در موارد ديگر قربانيان و مطاياى آنهايند: «ضحاياهممطاياهم». خلاصه اينها در اين سفر مركب خوبى دارند. فرمود: شب، مركببسيار خوبى است، تنها يكى از كارهاى شب، نماز شب است، سبكبودن، كمتر غذا خوردن، كمتر خوابيدن، اينها مطاياى شباند. اينچنين نيست كه كسى اين راه را با فكر و بحث علمى بتواند طىكند، چون در علوم عقلى فقط ثابت مىشود كه روح غير از بدن وغير از مزاج است و از جنس ماده نيست بلكه موجودى مجرد است. اين بحثهاى علمى و نظرى، مقدارى از راه را حل مىكنند، مباحثنظرى علم اخلاق هم گوشهاى را به انسان نشان مىدهد، آنچه كهانسان را مىرساند سلوك عملى است. فرمود: اين راهى است كه قدم اولش نماز شب خواندن است، اصلا بدون نماز شب و بدون اين كهانسان براى شب خود برنامهاى داشته باشد شدنى نيست، اين لسانشحصر است. شب عاشورا حضرت سيد الشهدا -سلام الله- عليه فرمود: اين ليل است فاتخذوه جملا چون سفر معمولا سفر در شب بود در آنمنطقههاى گرمسير، روز را استراحت مىكردند شب هنگام سفر بود مىفرمايد اين سفرهاى معنوى هم بدون مطيهگيرى شب ميسر نيست. حضرت، در ذيلش هم اين جمله را دارد آن كه نمىداند كجا منع كند نمىداند كجا ببخشد، خوب چه چيز را منع كند و چه چيز را اعطا نمايد؟ حضرت امير -سلام الله عليه- در كتاب شريف نهج البلاغه در يك بيانش مشخص فرمود كه شما اگر بخواهيد بخشش كنيد وسخاوتمندانه كارى بكنيد بين جسم و جانتان اين بخشش را رعايتكنيد; يعنى از جسمتان به جانتان بدهيد، اين را مىگويند سخا. در خطبه 183 مىفرمايد كه: «فالله معشر العباد و انتم سالمون فى الصحة قبل السقم و فى الفسحة قبل الضيق فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» اين را كه قرآن مشخص كرد فرمود: «كل نفس بما كسبت رهينة» «كل امرىء بما كسبت رهين» فرمود كه: اين چنين نيست كه شما آزاد باشيد آزادهمردان گروهكمى هستند، اكثرا در رهناند، بدهكار بايد گرو بسپارد، اگر مال بدهكار باشد خانه و فرش را گرو مىسپارد اما اگر در مسائل دينىبدهكار باشد اين را كه خانه و فرش از او قبول نمىكنند خودانسان را گرو مىگيرند. اين كه در بسيارى از ادعيه «فك رقاب»و «فك رقبتى» مخصوصا در دعاهاى ماه مبارك رمضان آمده براىهمين است، اين فك رقبه، فك، مال رهن است فك الرهن از اصطلاحاترهن است، انسان تا بدهكار نباشد گرو نمىگذارد وقتى بدهكار شدخودش را گرو مىگيرند:«كل امرىء بما كسبت رهين»، «كل نفس بما كسبت رهينة» مگرآنها كه بدهكار نيستند: «الا اصحاب اليمين» اصحاب اليمينآزادند از آزاد كسى گرو نمىخواهد چون بدهكار نيست ديگران بدهكارند اين دين را اگر بدهكار در آن ظرف معين داد فك رهنكرد اگر بدهكار اين دين را نداد اين عين مرهونه مال مرتهنمىشود. بالاخره اين انسان كه گرو است يا آزاد مىشود يا در بند اگر ديناش را پرداخت اين رهن را فك مىكند و مىشود فك الرهن.اين همان است كه در دعاها آمده است: «فك رقابنا»، «فى فكاكرقبتى» اگر دين را نداد اين رهن كه يك ملك نيم بسته است اغلامىشود در مقابل فك. اين جا حضرت فرمود:«فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» قبل ازاين كه صاحب دين اين رقبه شما را بگيرد شما آن را آزادش كنيد.چگونه؟ «اسهروا عيونكم» چشمهايتان را كمخواب كنيد« و اضمروا بطونكم» شكمها را كمى لاغر كنيد، روح را كه امانتالهى است به جمعآورى زباله مشغول نكنيد. انسانى كه زياد غذا مىخورد، روح آسمانىاش بالاخره مجبور مىشود بدنش را حفظ كند; يعنى تمام تلاش و كوشش او اين است كه زبالهها را جمع كند وديگر فرصتى ندارد، تا مىرود آرام بگيرد دوباره به او غذا مىدهند. حضرت در ادامه فرمود: جواد و بخشنده باشيد، از جسمتان بگيريد و به جانتان بدهيد; بخل نورزيد كه از جسمتان نگيريد بهجانتان ندهيد. «فجودوا بها على انفسكم و لا تبخلوا بها عنها». بعد فرمود:خدايى كه همه چيز را به شما داد دست قرض به سوى شما دراز كردچه قدر لطيف و دوستانه با شما سخن گفت، آن گاه كه فرمود:«كيست كه به من قرض بدهد» تا به اين جا رسيد كه فرمود:«فقد قال الله سبحانه ان تنصروا الله ينصركم و يثبتاقدامكم» و قال تعالى:«من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجركريم». آن گاه فرمود اين دو تعبير، تعبير ذليلانه نيست بلكهعزيزانه و لطيفانه است: «فلم يستنصركم من ذل» نه چون ذليلاست از شما مدد خواست «و لم يستقرضكم من قل» و نه چون ندارد از شما قرض خواست بلكه در حالى كه همه خزائن زمين و آسمان ازاوست و خودش هم بىنياز است از شما قرض خواست: «و له جنودالسموات و الارض و هو العزيز الحكيم و استقرضكم و له خزائنالسموات و الارض و هو الغنى الحميد و انما اراد ان يبلوكم ايكماحسن عملا فبادروا باعمالكم». خوب حالا چه بشويم؟ كجا برويم؟ فرمود اگر اين كارها را كرديد: «تكونوا مع جيران الله فىداره» با همسايههاى خدا فى دار الله هستيد نه اين كه مىميريد بعد از مردن همسايه حق مىشويد (چون يكى از راهها همان استآنهايى كه در دنيا همسايه حق نشدند بالاخره آن جا مىشوند) اما نفرمود وقتى كه مرديد به آن مقام مىرسيد بلكه فرمود: «تكونوا مع جيران الله فى داره» اين «داره» غير از «جنات تجرى منتحتها الانهار» است، هر كسى به آن مقام «جنة اللقاء» رسيد يقينا اين «جنات تجرى» را دارد و اين جنات تجرى من تحتهاالانهار» را داراست، اما بعضى كه به اين «جنات تجرى من تحتهاالانهار» مىرسند آن مرحله «جنة اللقاء» را طالبند فرمود:«تكونوا مع جيران الله فى داره رافق بهم رسله و ازارهم ملائكته و اكرم اسماعهم ان تسمع حسيس نار ابدا و صان اجسادهم ان تلقى لغوبا و نصبا ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم اقول ما تسمعون و الله المستعان على نفسى وانفسكم و الله حسبنا و نعم الوكيل» هم لذتهاى روحانى را بيانفرمود و هم لذتهاى جسمانى را، جسد آنها هرگز رنج نمىبرد جانآنان همسايه خداست رفقاى با انبيا، اين همان است كه «و منيطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم منالنبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا»اينها رفقاى خوبىاند. اين چنين نيست كه روح آنان حتما بايد اين بدن را رها بكند تا رفقاى رسول اكرم و اهل بيت عليهم السلام باشند نه، در دنيا هم رفقاى آنهاست. اگر روح به اين مقام رسيد ديگر براى او دنياو آخرت ندارد آنچه كه مربوط به جسم است آن يك حساب و كتابديگرى دارد كه فرمود جسم اينها در بهشت از هر گزندى مصون است،اما روح آنان هم «فى جنات و نهر» و يا اين كه «عند مليكمقتدر» است. در مقابلش آن گروه ديگرى بودند كه «استحوذ عليهم الشيطان» بنابر اين دو نكته هست كه مرتب قرآن اصرار مىكند كه خدا نزديكاست.
منبع: پاسداراسلام ، شماره 210
/س
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد; و هركسى بايد بنگرد كه براى فردا [ى خود] از پيش چه فرستاده است و[باز] از خدا بترسيد. در حقيقتخدا به آن چه مىكنيد آگاه است.و چون كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنانرا دچار خودفراموشى كرد; آنان همان نافرماناناند. دوزخيان بابهشتيان يكسان نيستند، بهشتيانند كه كاميابانند».
گرچه همه دستورها براى تهذيب است ولى اين آيات مباركه ارتباط مستقيمى با تهذيب نفس دارد. هر خطرى كه ديگران را به كام كشد در اثر نسيان نفس است ، لذا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله» آن گاه فرمود نظير كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردهاند بلكه همچون كسانى باشيد كه به ياد خدايند. اوليا به ياد خدايند و خداهم به ياد آنهاست و آنها را هم به ياد خودشان متذكر مىكند.كفار و منافقان از خدا غفلت كردند خدا هم آنها را از خودشان اغفال كرده است. اينكه فرمود: «يا ايها الذين آمنوا اتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» آن گاه فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله» يعنى مانند اين گروه نباشيد يعنى نظير گروه ديگر باشيد. اين كه فرمود: «لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة» يا در باره حضرت ابراهيم سلام اللهعليه فرمود: او اسوه شماستيعنى مانند اينها باشيد. قرآن نمىفرمايد خدا را فراموش نكنيد كه بشود يك دستور العمل خشك ويك اصل كلى، بلكه مىفرمايد: مانند آنان كه خدا را فراموشكردند نباشيد; يعنى عدهاى بودند كه خدا را فراموش كردند و بهدام نفاق و كفر افتادند و به سرنوشتشان هم رسيدند. اين ، بهاصطلاح همان بيان قاعده استبه ذكر موردش كه اكتفا به يك امرعلمى محض. پس از اين طرف هم كسانى هستند كه به ياد خدايند وخدا هم به ياد آنهاست كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم» و كسانىهستند كه به ياد خدايند و خداوند آنها را به ياد خود آنها انداخته است كه: اليوم هم «اشهدهم على انفسهم» هست. امروزهم كسانى هستند كه خدا آنها را به ياد خود آنها انداخت و خودآنها را نشان خودشان داد. نه اين «و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم» تاريخ برمىدارد و نه آن «اشهدهم علىانفسهم». اينها قضاياى تاريخى نيست كه در فلان سال شمسى ياقمرى يا ميلادى اتفاق افتاده باشد، اگر كار مال روح است نسيانروح يا ياد روح منزه از زمان و مكان است. آنها كه خودشان رافراموش مىكنند يا به ياد خودشان هستند اين در افق زمان نيست.قهرا آن «اشهدهم على انفسهم» در يك جناح، و اين «انسيهمانفسهم» در جناح ديگر است.اين كه به ما فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله» يعنىكونوا كالذين اشهدهم على انفسهم. امروز هم هستند كسانى كه خدا آنها را نشان خودشان مىدهد و آنها خودشان را مىبينند; يعنى ازراه خودشناسى به ياد حق مىرسند. آيه 105 سوره مائده، طبق بيانسيدنا الاستاد علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه بهمنزله شرح اين آيه استيعنى «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم» به منزله شرح اين آيه است.
چهار نوع قرب در آيات قرآن
علت نزديكى انسان به خدا
2) نكته ديگر آن است كه گرچه سراسر جهان خدا را به عنوانمعبود مىشناسند و براى او تسبيح و تقديس مىكنند، اما هيچموجودى مثل انسان نمىتواند قرب خدا را درك كند همان طورى كه درطرف نفى، انسان مشرك «على قلوبهم اكنة» است و از هر جمادىهم بدتر است: «فهى كالحجارة او اشد قسوة»، در طرف اثبات بهجايى مىرسد كه هيچ موجودى مثل انسان نيست، اگر هر موجودى اهلتسبيح و تحميد است، تسبيح و تحميد انسان حساب ديگرى دارد، اوست كه اول مىتواند بفهمد خدا نزديك است، در قدم دوم مىتواند بفهمد كه خدا به او از ديگران نزديكتر است، در قدم سوم مىتواند بفهمد كه خدا به او از رگ گردنش به او نزديكتر است ودر قدم چهارم اگر كسى در آن جا پا نهاد مىفهمد كه خدا به اواز او نزديكتر است، لذا اين چهار نوع قرب، فقط براى انسانآمده است وگرنه آن آيات كلى كه «الرحمن على العرش استوى» و«انه بكل شىء محيط» و «ان الله بكل شىء عليم» و «لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض» و همچنين دعاى حضرت سجاد سلام الله عليه در صحيفه سجاديه كه فرمود:«الدانى فى علوه و العالى فى دنوه» شامل همه مىشود. اين انسان است كه مىتواند اين مراحل را طى كند لذا شما درمناجات شعبانيه مىبينيد كه فراز و فرود دارد، گاهى بالا مىرودو گاهى پايين مىآيد، گاهى «منادى» است و زمانى «مناجات»است، وقتى سخن از «يا» و « ندا»ست و گاهى سخن از«نجوا»ست، گاهى انسان به قدرى نزديك مىشود كه ديگر سخن ازندا نيستبه خودش اجازه نمىدهد كه من ندا كنم، داد بزنم بگويم«اى خدا» «اى» را رها مىكند. در نماز و اذان و اقامه هم ببينيد اول سخن از «اشهد ان لا اله الا الله» است، بعد ديگرسخن از «اشهد» نيستبلكه سخن از «لا اله الا الله» است،ديگر جايى نيست كه انسان بگويد من شهادت به توحيد مىدهم، بلكهمىگويد من موحدم. مناجات شعبانيه يك روش خوبى به انسان يادمىدهد تا به جايى مىرسدكه اهل نجوى مىشود و با خدا مناجاتمىكند. بيان نورانى حضرت امير در نهج البلاغه فرازى بالاتر از اين رادارد و مىفرمايد اينها كسانى هستند كه:«ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم» ديگر به جايىمىرسند كه حالا خدا با آنان مناجات مىكند، آنها ديگر به خودشاناجازه حرف زدن نمىدهند، ادب محضر طورى آنها را مىگيرد كه حتىمناجات هم نمىكنند بلكه خدا با آنها مناجات مىكند. جريانمعراج از همين قبيل است كه: «ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذاتعقولهم». فرازهاى ديگر اين مناجات شعبانيه از «نجوا» برمىگردد به « ندا» كه چه طور مىشود كه اول «منادى» است بعد «مناجات» است بعد منادات است و امثال ذلك. اين انساناست كه بالاخره مىتواند اين راهها را طى كند، راههاى ابتدايىاشهمان است كه به ما آموختند. يكى از بيانات نورانى امام حسنعسكرى-سلام الله عليه- كه از غرر روايات ماست، اين است كه فرمود: «ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل منلم يحسن ان يمنع لم يحسن ان يعطى» انسان كه مسافر است سفرشالى الله است اين به لقاء الله مىرسد. در بحثهاى قبل ملاحظه فرموديد اگر كسى نرفت او را مىبرند، منتهى با «خذوه فغلوه ثمالجحيم صلوه» مىبرند چه بهتر كه انسان خودش برود اين چنين نيست كه اسرار عالم بعد از مرگ براى كافران روشن نشود آن جا روشن مىشود، مىگويند: «ربنا ابصرنا و سمعنا» گرچه آن عمقمعرفت در آن عالم هم روشن نمىشود «انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» ولى خيلى از اسرار براى ديگران روشن مىشود و اگركسى نرفت او را مىبرند، اما با «خذوه فغلوه» مىبرند، ازهمان دالان برزخ يعنى مرگ با فشار مىبرند تا نشانش بدهند و بعد بگويد «ربنا ابصرنا و سمعنا».اما آنان كه خودشان رفتهاند در همان طليعه برزخ به استقبال اومىآيند. تمام سختى در خصوص همين چند روزه است وگرنه در دالانبرزخ در همين سوره مباركه نحل دارد كه فرشتهها براى هنگام قبضروح مومن به استقبال او مىآيند: «الذين تتوفاهم الملائكة طيبين» آنها كه طيب و طاهرند فرشتهها در هنگام مرگ بهاستقبال آنها مىآيند بعد مىگويند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين» درهاى بهشت را باز مىكنندمىگويند از هر درى كه خواستى وارد شو. اين «سلام علكيم طبتم» اين حال براى همان فرشتههاست كه بهاستقبال محتضر مىآيند. دو قسمت از قرآن دو آيه دارد كه در بارهافرادى است كه تبهكارند و به سختى مىميرند كه: «و الملائكةيضربون وجوههم و ادبارهم» در هنگام مرگ به صورت و پشت آنان،محكم سيلى مىزنند اين است كه فشار مىبيند، اين چنين نيست كهاگر كسى نديد نشانش ندهند، بلكه با فشار نشان مىدهند، پس چهبهتر كه انسان اين راه را خودش طى كند. امام يازدهم سلامالله عليه فرمود:«ان الوصول الى الله» مىبينيد سخن از ياد حق نيستسخن ازخود حق است اين چنين نيست كه در سوره مجادله كه فرمود: «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله» با اين جا كهفرمود: «لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم» يك سياقباشد يا آن جا كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم» با آن جا كه«و اذكر ربك» كه در پايان سوره اعراف استيك سياق باشد اينچنين نيست، به يك عده مىگويند:«اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» به ياد منعم و ولى نعمت باشيد، به عدهاى هم مىگويند سخن از نعمت نباشد كه به احترامنعمتبه ياد من باشيد، به ياد خود من باشيد، اگر نعمتى هم ازمن به تو نرسد باز بايد به ياد من باشى. اين «فاذكرونىاذكركم» غير از «اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» است. اينجا هم آنانى كه وصول الى الله دارند سفرشان از نماز شب شروعمىشود. ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل، امتطاء هماناخذ مطيه است. «مطيه» مركب راهوار را مىگويند.اگر كسى يك مركب راهوار خوبى بگيرد مىگويند «امتطى»، مطيهخوبى گرفت، آنها كه قربانىهاى خوبى دارند در روز دهم در منىيا در موارد ديگر قربانيان و مطاياى آنهايند: «ضحاياهممطاياهم». خلاصه اينها در اين سفر مركب خوبى دارند. فرمود: شب، مركببسيار خوبى است، تنها يكى از كارهاى شب، نماز شب است، سبكبودن، كمتر غذا خوردن، كمتر خوابيدن، اينها مطاياى شباند. اينچنين نيست كه كسى اين راه را با فكر و بحث علمى بتواند طىكند، چون در علوم عقلى فقط ثابت مىشود كه روح غير از بدن وغير از مزاج است و از جنس ماده نيست بلكه موجودى مجرد است. اين بحثهاى علمى و نظرى، مقدارى از راه را حل مىكنند، مباحثنظرى علم اخلاق هم گوشهاى را به انسان نشان مىدهد، آنچه كهانسان را مىرساند سلوك عملى است. فرمود: اين راهى است كه قدم اولش نماز شب خواندن است، اصلا بدون نماز شب و بدون اين كهانسان براى شب خود برنامهاى داشته باشد شدنى نيست، اين لسانشحصر است. شب عاشورا حضرت سيد الشهدا -سلام الله- عليه فرمود: اين ليل است فاتخذوه جملا چون سفر معمولا سفر در شب بود در آنمنطقههاى گرمسير، روز را استراحت مىكردند شب هنگام سفر بود مىفرمايد اين سفرهاى معنوى هم بدون مطيهگيرى شب ميسر نيست. حضرت، در ذيلش هم اين جمله را دارد آن كه نمىداند كجا منع كند نمىداند كجا ببخشد، خوب چه چيز را منع كند و چه چيز را اعطا نمايد؟ حضرت امير -سلام الله عليه- در كتاب شريف نهج البلاغه در يك بيانش مشخص فرمود كه شما اگر بخواهيد بخشش كنيد وسخاوتمندانه كارى بكنيد بين جسم و جانتان اين بخشش را رعايتكنيد; يعنى از جسمتان به جانتان بدهيد، اين را مىگويند سخا. در خطبه 183 مىفرمايد كه: «فالله معشر العباد و انتم سالمون فى الصحة قبل السقم و فى الفسحة قبل الضيق فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» اين را كه قرآن مشخص كرد فرمود: «كل نفس بما كسبت رهينة» «كل امرىء بما كسبت رهين» فرمود كه: اين چنين نيست كه شما آزاد باشيد آزادهمردان گروهكمى هستند، اكثرا در رهناند، بدهكار بايد گرو بسپارد، اگر مال بدهكار باشد خانه و فرش را گرو مىسپارد اما اگر در مسائل دينىبدهكار باشد اين را كه خانه و فرش از او قبول نمىكنند خودانسان را گرو مىگيرند. اين كه در بسيارى از ادعيه «فك رقاب»و «فك رقبتى» مخصوصا در دعاهاى ماه مبارك رمضان آمده براىهمين است، اين فك رقبه، فك، مال رهن است فك الرهن از اصطلاحاترهن است، انسان تا بدهكار نباشد گرو نمىگذارد وقتى بدهكار شدخودش را گرو مىگيرند:«كل امرىء بما كسبت رهين»، «كل نفس بما كسبت رهينة» مگرآنها كه بدهكار نيستند: «الا اصحاب اليمين» اصحاب اليمينآزادند از آزاد كسى گرو نمىخواهد چون بدهكار نيست ديگران بدهكارند اين دين را اگر بدهكار در آن ظرف معين داد فك رهنكرد اگر بدهكار اين دين را نداد اين عين مرهونه مال مرتهنمىشود. بالاخره اين انسان كه گرو است يا آزاد مىشود يا در بند اگر ديناش را پرداخت اين رهن را فك مىكند و مىشود فك الرهن.اين همان است كه در دعاها آمده است: «فك رقابنا»، «فى فكاكرقبتى» اگر دين را نداد اين رهن كه يك ملك نيم بسته است اغلامىشود در مقابل فك. اين جا حضرت فرمود:«فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» قبل ازاين كه صاحب دين اين رقبه شما را بگيرد شما آن را آزادش كنيد.چگونه؟ «اسهروا عيونكم» چشمهايتان را كمخواب كنيد« و اضمروا بطونكم» شكمها را كمى لاغر كنيد، روح را كه امانتالهى است به جمعآورى زباله مشغول نكنيد. انسانى كه زياد غذا مىخورد، روح آسمانىاش بالاخره مجبور مىشود بدنش را حفظ كند; يعنى تمام تلاش و كوشش او اين است كه زبالهها را جمع كند وديگر فرصتى ندارد، تا مىرود آرام بگيرد دوباره به او غذا مىدهند. حضرت در ادامه فرمود: جواد و بخشنده باشيد، از جسمتان بگيريد و به جانتان بدهيد; بخل نورزيد كه از جسمتان نگيريد بهجانتان ندهيد. «فجودوا بها على انفسكم و لا تبخلوا بها عنها». بعد فرمود:خدايى كه همه چيز را به شما داد دست قرض به سوى شما دراز كردچه قدر لطيف و دوستانه با شما سخن گفت، آن گاه كه فرمود:«كيست كه به من قرض بدهد» تا به اين جا رسيد كه فرمود:«فقد قال الله سبحانه ان تنصروا الله ينصركم و يثبتاقدامكم» و قال تعالى:«من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجركريم». آن گاه فرمود اين دو تعبير، تعبير ذليلانه نيست بلكهعزيزانه و لطيفانه است: «فلم يستنصركم من ذل» نه چون ذليلاست از شما مدد خواست «و لم يستقرضكم من قل» و نه چون ندارد از شما قرض خواست بلكه در حالى كه همه خزائن زمين و آسمان ازاوست و خودش هم بىنياز است از شما قرض خواست: «و له جنودالسموات و الارض و هو العزيز الحكيم و استقرضكم و له خزائنالسموات و الارض و هو الغنى الحميد و انما اراد ان يبلوكم ايكماحسن عملا فبادروا باعمالكم». خوب حالا چه بشويم؟ كجا برويم؟ فرمود اگر اين كارها را كرديد: «تكونوا مع جيران الله فىداره» با همسايههاى خدا فى دار الله هستيد نه اين كه مىميريد بعد از مردن همسايه حق مىشويد (چون يكى از راهها همان استآنهايى كه در دنيا همسايه حق نشدند بالاخره آن جا مىشوند) اما نفرمود وقتى كه مرديد به آن مقام مىرسيد بلكه فرمود: «تكونوا مع جيران الله فى داره» اين «داره» غير از «جنات تجرى منتحتها الانهار» است، هر كسى به آن مقام «جنة اللقاء» رسيد يقينا اين «جنات تجرى» را دارد و اين جنات تجرى من تحتهاالانهار» را داراست، اما بعضى كه به اين «جنات تجرى من تحتهاالانهار» مىرسند آن مرحله «جنة اللقاء» را طالبند فرمود:«تكونوا مع جيران الله فى داره رافق بهم رسله و ازارهم ملائكته و اكرم اسماعهم ان تسمع حسيس نار ابدا و صان اجسادهم ان تلقى لغوبا و نصبا ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم اقول ما تسمعون و الله المستعان على نفسى وانفسكم و الله حسبنا و نعم الوكيل» هم لذتهاى روحانى را بيانفرمود و هم لذتهاى جسمانى را، جسد آنها هرگز رنج نمىبرد جانآنان همسايه خداست رفقاى با انبيا، اين همان است كه «و منيطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم منالنبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا»اينها رفقاى خوبىاند. اين چنين نيست كه روح آنان حتما بايد اين بدن را رها بكند تا رفقاى رسول اكرم و اهل بيت عليهم السلام باشند نه، در دنيا هم رفقاى آنهاست. اگر روح به اين مقام رسيد ديگر براى او دنياو آخرت ندارد آنچه كه مربوط به جسم است آن يك حساب و كتابديگرى دارد كه فرمود جسم اينها در بهشت از هر گزندى مصون است،اما روح آنان هم «فى جنات و نهر» و يا اين كه «عند مليكمقتدر» است. در مقابلش آن گروه ديگرى بودند كه «استحوذ عليهم الشيطان» بنابر اين دو نكته هست كه مرتب قرآن اصرار مىكند كه خدا نزديكاست.
نقش شفاعت و توسل در قرب به خدا
منبع: پاسداراسلام ، شماره 210
/س