در سوگ آفتاب
قرآنكريم با انسانشناسي و روانشناسي شگفتآوري كه فقط خاص اين كتاب مقدس آسماني و اين پيام سراپا و حياني است، فرموده است:
«... كل حزب بما لديهم فرحون»، (هر گروهي به آنچه [از عقايد و احكام و آداب] دارند دلخوشند. – روم، 32).
از سوي ديگر حضرت ختميمرتبت(ص) – كه اين ايام هزار و چهارصد و هجدهمين سالگرد درگذشت ايشان است – در حديثي كه به افتراق يا تفرقه امت معروف است پيشبيني كرده و فرمودهاند «امت من به [بيش از] هفتاد و دو / سه فرقه تقسيم خواهد شد.»
در بعضي از مجموعههاي معتبر حديث شيعه و نيز اهل سنت آمده است كه در دنباله همين حديث فرمودهاند كه« يكي از آنها ناجيه (رستگار) و بقيه گم گشتهاند» يعني از صراطمستقيم به در و به دور خواهند افتاد.
بسياري از محققان قديم و جديد در صحت صدور و الفاظ و معاني آن، درايتاً و روايتاً شك كردهاند [مقدمه كتاب فرهنگ فرق اسلامي، محمدجواد مشكور].
اين نكته مسلم است كه عدد «هفتاد و دو يا سه» حاكي از كثرت است.
زيرا در طول تاريخ اسلام مجموعه فرقهها و مذاهب اسلامي بسي بيش از اين عدد است.
به عنوان تقريب به ذهن بايد گفت كه قطعنظر از آثار مهم فرقهپژوهان شيعي و سني قديم، در عصرجديد كتابي با عنوان فرهنگ فرق اسلامي به قلم شادروان دكتر محمدجواد مشكور (مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1368 ش، 582 ص)، در معرفي فرقهها / مذاهب اسلامي نوشته شده كه نمونه قابل قبولي از اينگونه كتابهاست كه در آن كمي بيش از 1000 فرقه و طايفه اسلامي معرفي شده كه اگر طوايف را در حدود 30 درصد به حساب آوريم، ميتوان گفت كه در حدود 700 فرقه / مذهب اسلامي قديم و جديد معرفي شده است.
بخش اعظم اين فرقهها امروزه حيات فرهنگي / تاريخي ندارند و منقرض شدهاند و در مورد
باقي مانده كه كمتر از ثلث و حتي كمتر از ربع اين عدد است، همان آيه تابناك قرآني كه در آغاز اين مقاله ياد شد، مصداق دارد.
ما شيعيان امامي اثناعشري (12 امامي) خود را فرقه ناجيه ميدانيم، اما آيا ممكن است و عدل و لطف الهي اجازه ميدهد كه بيش از يكصد و پنجاه فرقه / مذهب اسلامي هالك (گمگشته و بيراه) باشد.
طبعاً عميقترين اختلاف شيعه با اهل سنت – چه اهل سنت پيرو 4 مذهب فقهي: شافعي، حنفي، مالكي و حنبلي – و چه غير از آنان است.
اگر نصف فرقههاي زنده امروزي جهان اسلام را شيعي – به معناي وسيع كلمه – بدانيم، در حدود 70 تا 80 مذهب يا فرقه شيعي خواهيم داشت كه در بعضي عقايد و احكام با شيعه 12 امامي فرق يا فرقهايي دارند.
آيا اينها هم گمگشته و بيراهاند؟ اسماعيليه (با چندين فرقه)، زيديه (با چندين فرقه) و شيخيه (با چندين فرقه) تكليفشان از نظر شيعه 12 امامي چيست؟شقاق كبير در امت واحده اسلامي در ماجراي سقيفه بنيساعده و جمع شدن سران بزرگ مهاجران و انصار رخ داد – كه سرانجام در غياب حضرت علي بن ابيطالب – كه به تجهيز پيكر مطهر پيامبر اسلام و تغسيل و كفن و دفن آن سرگرم بود – به انتخاب ابوبكر به خلافت پس از رسولالله(ص) انجاميد.
اين داستان واقعي تاريخي بسي مشهور است و بيش از همين اشاره كوتاه، به آن نميپردازيم.
اما خوب است به 4-3 روز قبل از وفات حضرت رسول(ص) با تكيه به منابع اصيل تاريخي و همه از منابع اهل سنت، توجه كنيم.
مورخان اهل سنت درگذشت حضرت(ص) را در 12 ربيعالاول سال 11هـ ق و مورخان شيعه در 28 صفر همان سال ميدانند. روز درگذشت ايشان به احتمال زياد در دوشنبه بوده است.
اما در پنجشنبه آخرين هفته پيش از وفات، واقعه شگرفي رخ داده است كه از آن با عنوان حديث دوات و قلم يا حديث قرطاس يا رزيه يوم الخميس (فاجعه روز پنجشنبه) ياد ميكنند.
از همه خوانندگان و جويندگان و دوستداران حقيقت، بهويژه برادران و هموطنان اهل سنت انتظار ميرود كه به اين ماجراي تاريخساز كه تماماً و كلاً از معتبرترين منابع كهن اهل تسنن، بهويژه سيره ابن هشام و تاريخ طبري (هر دو از منابع موثق آنان) نقل ميشود، عنايت فرمايند.
اگر در اين مقال، مجال بود، ابتدا متن عربي سيره ابن هشام و طبري را كه بسيار شبيه به هم است، ميآوردم و سپس ترجمه آنها را.
اما چون امكان مراجعه به اين دو منبع گرانسنگ كه طبعاً مورد قبول محققان و برادران عزيز دانشمند از اهل سنت، وجود دارد، ديگر همه عبارات عربي را نميآورم و به ترجمه و سپس شرح آنها اكتفا ميكنم.
اگر خلاف و اختلافي، در نقل يا ترجمه يا شرح وجود داشت، بر محققان اهل سنت فرض و فريضه است كه پاسخ بدهند و اشتباه يا اختلاف در نقل از آن منابع را يادآور شوند يا شرح و برداشت نويسنده اين سطور را – اگر نادرست يافتند – گوشزد كنند. حال به بيان واقعه ميپردازيم.
حضرت رسول(ص) چون احساس نزديك شدن اجل و پيوستن به رفيق اعلي – كه تعبير خود حضرت(ص) است – كردند، يك روز كه حالشان بالنسبه بهتر بود و در منزل يكي از همسرانشان (احتمالاً ميمونه) به حالت نيمهبستري به سر ميبردند، طبق لفظي كه طبري از چندين طريق و غالباً از ابن عباس روايت كرده فرمودند: «ائتوني اكتب كتاباً لاتضلوا بعدي ابداً» (برايم [دوات و قلم و كاغذ / نوشتافزاري] بياوريد تا مكتوب / وصيتي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد) (تاريخ طبري، ذيل حوادث سال يازدهم هجري كه سال درگذشت حضرت پيامبر(ص) است).
ولي بعضي از صحابه حاضر، كه تقريباً همه منابع نخستين يا عمدهترين آنها، يكي از آنها، يا تنها فرد را يكي از خلفا ميدانند، به دليل يا بهانهاي مانع از انجام اين امر و اطاعت امر رسولالله(ص) گرديدند.
طبري اين رويداد را چندين بار و با سلسله راويان مختلف، با الفاظي كمابيش متفاوت اما با معنا و مضموني واحد نقل ميكند.
نظر به اهميت اين واقعه، يك روايت كوتاه از طبري عيناً ترجمه ميشود: «احمد بن حماد دولابي با سلسله رواتش از ابن عباس براي ما چنين باز گفت كه او [ابن عباس] گفت امان از روز پنجشنبه، چه پنجشنبهاي بود.
سپس ادامه داد: درد و بيماري پيامبر(ص) بالا گرفت و گفت [وسايلي] بياوريد تا برايتان مكتوبي بنويسم كه هرگز پس از من گمراه نشويد.
سپس بين صحابه همهمه و غوغا در گرفت و شايسته نيست كه در حضور پيامبر[ي] همهمه و غوغا درگيرد و گفتند منظورش چيست يا حالش چگونه است، آيا هذيان ميگويد؟ ببينيد مرادش چيست، سپس به سراغ او باز آمدند، گفت: دست از من بداريد كه حالم بهتر از نسبتي است كه به من ميدهيد؛ سپس به 3 چيز توصيه / وصيت فرمود [نخست اينكه] گفت مشركان را از [سراسر] جزيرهالعرب برانيد، [ديگر آنكه] هيأتهاي نمايندگان قبايل را همانگونه كه من پذيرا بودم، پذيرا باشيد.
سپس درباره مسئله سوم خاموش ماند. يا [ابن عباس گفت] من فراموشش كردهام.» اين موجزترين روايت اين ماجراست، كه رويدادهاي فرعي مهمي در درون خود دارد.
بعدها بسياري از متكلمان اهل سنت درصدد توجيه و حمل به صحت كردن معناي عبارت آن صحابي كه پيامبر گفته بود، برآمدهاند. از جمله گفتهاند مراد او صرفاً همين بود كه جدي نگيريد، حضرت(ص) حالش خوب نيست و تب بر او غلبه كرده است و نميداند چه ميگويد.
اما اين توجيه در صورتي وجيه بود كه حضرت(ص) سخن داهيانه و پيشبينانه و رهاييبخش نگفته بود و به جاي آن، العياذ بالله كلماتي بدون معنا و انتظام و انسجام يا بدون ربط با وقايع و واقعيات جاري گفته باشند.
همين واقعيت كه عدهاي از صحابه در مقام اطاعت امر ايشان برآمدند، كه خليفهدوم با سخن خود به نوعي آنها را مردد كرد، حاكي از ذيربطي و معناداري و اهميت آن دستور و سلامت وضع روحي و ذهني – ولو نه جسمي – حضرت رسول(ص) بوده است.
از زاويه ديگر قول ديگري را از طبري عيناً نقل ميكنيم: «ابوكريب و صالح به سلسله رواتش از ابن عباس نقل كردهاند كه گفت: امان از پنجشنبه، چه پنجشنبهاي بود. – و راوي گويد آنگاه نظر كردم كه اشكهايش مانند مرواريد غلتان بر گونههايش روان بود – ميگفت رسولالله(ص) فرمود لوح و دوات – يا كتف و دوات- به من بدهيد تا برايتان مكتوبي بنويسم كه پس از اين به گمراهي نيفتيد.
راوي گويد: [عدهاي] گفتند: ان رسولالله يهجر / بيشك رسولالله(ص) هذيان ميگويد / گرفتار هذيان شده است.» (تاريخ طبري، پيشين).
يكي ديگر از علماي اهل سنت به نام ابن اثير (مجدالدين ابيالسعادات) در كتاب مهمش النهايه في غرايب الحديث والاثر (ذيل ماده «هجر») مينويسد: «اصل كلام «ما شانه اهجر؟» بوده است.
يعني... آيا به خاطر بيماري، كلامش دگرگون و درهم و برهم شده است؟ و اين بهترين توجيهي است كه در اين زمينه به عمل آمده است.
يعني نبايد آن را جمله خبري گرفت كه ناچار يا به معناي فحش باشد يا هذيان و قائل خليفه دوم بوده است.» (النهايه، پيشگفته).
اما اين مسئله كه حضرت رسول(ص) پس از شنيدن اين قول، آزردهخاطر شد و به نقل بعضي منابع آزردگياش را هم ابراز كرد، حاكي از اين است كه حضور ذهن ايشان برقرار و كلام ايشان مهم و معنيدار بوده است.
اما چرا اين واقعه را به تلخيص نقل كرديم؟ براي توجه دادن برادران اهل سنت بود، به اينكه تاريخ صدر اسلام را حتيالمقدور بيطرفانه، قرائت تازه كنند تا ملاحظه كنند كه چگونه با اشتغال حضرت علي(ع) طبق دستور حضرت رسول(ص) به تجهيز جنازه ايشان، عدهاي از صحابه آن را به عنوان فرصت براي تغيير مسير تاريخ غنيمت شمردند.
فرياد حافظ اين همه آخر به هرزه نيست
هم قصهاي عجيب و حديثي غريب هست.
نظر بنده اين نيست كه فقط اهل سنت در ديدگاهها يا بعضي از آنها در بعضي اعتقادات خود درباره اهل بيت / خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام كه به مودت آنان در قرآنكريم توصيه شده (شوري، 23) تجديدنظر كنند، يا مطابق با حق و واقع شيعه اثناعشري را فيالمثل به آنچه به آن قائل نيستند، ندانند و بس، بلكه از برادران شيعي هم انتظار دارم كه تمسك به وحدت اسلامي را همواره مورد عنايت خود قرار دهند.
همه ما يك پيامبر عظيمالشأن داريم كه خاتمالانبياء است و يك كتاب آسماني وحياني. تندرويهاي گروهها يا فرقههايي مانند طالبان يا وهابيان بر عليه شيعه، به كلي غيراخلاقي و غيرانساني و غيراسلامي است.
در زماني و در جهاني كه كفر، ملت واحده شده، آيا اسلام و ايمان نبايد ملت واحده شود؟در حدود يك سال پيش 28 تن از علماي وهابي عربستان، حكم به تكفير شيعه دادند، اما روحانيان عظام شيعه، دست به عمل متقابل نزدند، بلكه فقط اين تعصب عميا را تقبيح كردند.
در عمل در طول تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي ايران، علماي شيعه بيشتر از آثار / كتب اهل سنت استفاده علمي كردهاند، تا علماي اهل سنت از آثار شيعه.
سازمان جهاني تقريب بينالمذاهب بايد انشاءالله در سطح جهاني و جهان اسلام، بيش از اين فعال باشد. در هر سال در كشورمان و در جهان اسلام بايد هفته وحدت را با تمسك به ذيل قرآن و احاديث نبوي، براي تأليف قلوب غنيمت شمرد.
اگر در كشور ما در حدودچندميليون نفر از هموطنان عزيزمان «اقليت سني» به حساب ميآيند، بايد در ايفا و استيفاي حقوق مادي و معنوي آنان تلاش كنيم.
در پايان، به بزرگترين تكيهگاه مقدسمان كه قرآنكريم است روي بياوريم: «و همگي به رشته الهي درآويزيد و پراكنده نشويد؛ و نعمت خداوند را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان همديگر بوديد، سپس [او] ميان دلهاي شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شديد...»، (آلعمران، 103).
منبع: Bashgah.net