نويسنده: مسعود اسماعيلي (1)
7. قلمرو تعريف
قلمرو تعريف، شامل حيطه تصورات و مفاهيم است و تصديقات را دربرنميگيرد. به عبارتي، هرچند در برخي موارد، ميان تصور و تصديق، همراهي و مقارنت هست، اما جهت تصوري علوم و آگاهيهاي بشر از جهت تصديقي آن قابل تفکيک است که فعاليت فکري راجع به اين جهت از دانش انسان (تصور) را تعريف ميناميم. بنابر اين تعريف، تنها در قلمرو تصورات معنا دارد. از اينرو است که منطقيون، تعريف را سير فکري مُنتج تصور دانسته و آن را از استدلال (حجت) - که سير فکري موصل به تصديق است - تفکيک کرده و در دو بخش مجزا (معرف و حجت) از منطق نهادهاند (ابن سينا و طوسي، 1377، ج 1، ص 25-26 / بهمنيار، 1342، ص 192 / غزالي، 1993 م، ص 241). حال اگر تعريف را در معناي وسيع کلمه (شامل بر تعريف حقيقي، اسمي يا لفظي و تعريف مفهومي) فرض کنيم، تصور مشمول قلمرو تعريف، يا «تصور شيء خارجي» است، يا «تصور معناي مدلول يک لفظ» و يا «تصور يک مفهوم» است.اما آيا تعريف همه تصورات را شامل ميشود يا حتي در اين حيطه نيز داراي تضييقاتي است؟ واقع اين است که چون تعريف سير فکري است و سير فکري از يک گروه از مبادي بايد آغاز گردد، دانستن آن مبادي ديگر نبايد منوط (و نيازمند) به سير فکري شمرده شود يا اينکه آن مبادي بايد در نهايت به مبادي ديگري ختم شوند که منوط به تفکر نيستند، وگرنه تفکر مبناي استوارينمييابد و يا به تعبيري، اساساً آغاز نميشود. حال تعريف، چون تفکري است که مولد تصور است، آن مبادي نهايي غيرمنوط به تفکر، بايد مبادي تصوري باشند. از اينرو، ميتوان دريافت که تصوراتي (مبادي تصوريي) وجود دارند که بينياز از تعريف بوده، بدون ياري تعريف، مورد آگاهياند که اين تصورات را در منطق، تصورات بديهي مينامند. به اين ترتيب تعريف، به عنوان يک «سير فکري لازم براي دستيابي به تصور»، همه تصورات و مفاهيم را شامل نميشود و از اين جهت نيز داراي محدوديت است.
اما آيا هر تصور بينياز از تعريف يعني هر تصور بديهي، غيرقابل تعريف نيز هست؟ در منطق کلاسيک، چون هدف اصلي، بحث از تعريف حقيقي (نه تعريف لفظي و نه تعريف مفهومي صرف) است، چنين گفته شده که برخي از اين بديهيات غيرقابل تعريفاند. اين تصورات، مفاهيم بسيط هستند؛ زيرا مفاهيم بسيط غيرقابل تحليل و تقسيم بوده، داراي جنس و فصل (اجزاي مقوم يک مفهوم) نيستند و لذا تعريف حدي ندارند و چون تعريف حدي تعريف دال بر ماهيت شيء است، اين نشان ميدهد که خود ذات و ماهيت آن مفاهيم بر ذهن روشن بوده و بينياز از تعريفاند. البته اگر از تعريف حقيقي، تعريف رسمي را کنار نگذاريم، براي بسايط نيز تعريف حقيقي از طريق رسم ناقص خواهيم داشت. اما به هر حال، تعريف حقيقي کامل (حد) در اين موارد قابل تحقق نيست.
اما برخي از منطقيون جديد، از آنرو که به تعاريف اسمي (لفظي) اهميت فراواني ميدهند، هر مفهوم و تصوري را قابل تعريف لفظي فرهنگنامهاي ميدانند و استدلال فوق را تنها در حيطه تعاريف حقيقي قبول ميکنند (ر.ک به: نظرنژاد، 1381، ص 46-54). از اينرو، در نظر آنان، تصور بديهي و بينياز از تعريف همواره قابل تعريف است و اين مشکلي ايجاد نميکند؛ زيرا براي عدم تسلسل بينهايت تعاريف، کافي است که تصور بينياز از تعريف داشته باشيم نه تصور غيرقابل تعريف.
قرآن کريم در تعريف اشيا، برخي از امور را مفروغ گرفته و گويا بديهي دانسته است. از آن جمله ميتوان به مفهوم اوليهاي از ذات خداوند اشاره نمود: «يوْمَئِذٍ يوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» (نور: 25 / طباطبايي، 1417،ج 15، ص 95)؛ به همين دليل است که در هيچيک از آيات قرآن که در آنها به شناساندن خداوند پرداخته شده است، مفهوم اوليه و ابتدايي از ذات خداوند که مسبوق به جهل مطلق مخاطب به تصور خدا باشد، ارائه نشده است و لذا ميتوان گفت اين مفهوم اوليه از خداوند، از نظر قرآن کريم امري بديهي است و از اينرو، در قلمرو تعاريف قرآني نميگنجد. البته تعاريف تدقيقي از خداوند که به شناخت بيشتر ذات او منجر ميشود، بارها در آيات قرآن آمده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور: 35)؛ «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِي الْكَبِيرُ» (حج: 62)؛ «قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يا مُوسَى؛ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»... (طه: 49-50).
اما همانطور که مکرراً اشاره شد، قرآن کريم بهطور گسترده به تعريف اشيائي مادي و فرامادي پرداخته و به تصريح شناخت (اعم از تصور و تصديق) را شامل دو حيطه غيب و شهادت دانسته است (جوادي آملي، 1374، ص 110). در بسياري از آيات قرآن به حقايق خارجياي که ميتواند متعلق شناخت تصوري و تعريف قرار گيرند، اشاره شده است که خداوند، آسمانها و زمين، وحي، قيامت و برزخ و بهشت و جهنم، دنيا، دين، پاداش و کيفر، روح و ماهها از آن قبيل است. به اين ترتيب، ميتوان گفت قلمرو تعريف در قرآن کريم، شامل همه امور ظاهري و باطني (غيب و شهادت) و حسي و فراحسي است و در بسياري موارد (مانند موضوع «خداوند») مفهوم اوليهاي از معرَّف، که بديهي بوده، خارج از قلمرو تعاريف قرآني قرار گرفته و تعاريف تکميلي يا تدقيقي از آنها ارائه گشته است.
8. قواعد و شرايط تعريف
در منطق، قواعد و شرايطي براي تحقق تعريف صحيح (2) ارائه شده است که اغلب آنها را به عنوان قواعدي عام براي همه انواع تعاريف تلقي کردهاند:8-1. تعريف بايد ذات و طبيعت معرَّف را بيان کند. در نقد اين شرط بايد گفت تنها در هنگامي که تعريف حقيقي مطلوب باشد و هدف از آن هم، شناخت خود ماهيت شيء بدون کم و کاست باشد، رعايت اين قاعده لازم است؛ وگرنه در تعاريف غيرحقيقي، يا تعريف حقيقي رسمي يا وجودي، اين معيار لازم نيست.
8-2. تعريف بايد بيانگر جنس و فصل باشد. اين شرط نيز تنها در شرايط فوق لازم است و در موارد ديگر لازم نيست. (Edwards, 1967, Definition, Razzel Abelson, Vol. 1 & 2, P.322).
8-3. معرّف بايد مساوي با معرَّف باشد و لذا تعريف به اعم يا اخص جايز نيست (ابن سينا، 1405 «ب»، ص 241-242). زيرا اعم و اخص و مباين، هيچگاه نميتوانند هدف تعريف را که شناسايي خود معرَف است، تأمين کنند.
8-4. معرّف بايد روشنتر از معرَّف و شناختهشدهتر از آن باشد (رازي، [بيتا]، ص 101 / شهرزوري، 1372، ص 52 / حلي، 1412، ص 239 / ملامحسن، [بيتا]، ص 77).
8-5. تعريف نبايد دوري باشد (ابن سينا و طوسي، 1377، ج 1، ص 107 / رازي، [بيتا]، 105 / جرجاني، 1407، ص 140-141).
8-6. تعريف نبايد متسلسل بينهايت باشد؛ به گونهاي که به جايي ختم نشود.
8-7. تعريف نبايد با کلمات يا عبارات مبهم، مجازي، استعاري، غريب (دور از ذهن و غيرمشهور) و وحشي (منافر طبع انسان) صورت گيرد؛ زيرا خود اينها محتاج تعريف هستند (قطب رازي، 1375، ص 105-106). پس در تعريف بايد از الفاظ متناسب، صريح، مورد قبول و مأنوس بهره جست (ابن سينا و طوسي، 1377، ج 1، ص 105). در علوم استدلالي و کاملاً نظري، که مفاهيم قابل تعريف با زبان صريح هستند، چنين شرطي لازمالاجرا است؛ اما افزون بر دانشهايي چون ادبيات، گاه حتي در حيطه مفاهيم نظري (براي مثال، در مواردي که مفهوم نظري، مربوط به ساحتي فراتر از ساحتهاي عادي فهم بشر است؛ مانند برخي از مفاهيم عرفان نظري)، بهترين راه تعريف، تعريف به استعاره است که البته تعريفي کامل محسوب نميشود.
8-8. تعريف نبايد به وسيله واژگان سلبي يا متضايف صورت گيرد (ابن سينا و طوسي، 1377، ج 1، ص 110-111 / سهروردي، 1334، ص 15-16). اين مورد از آنرو شرط شده است که شخصي که تصوري از معرَف در ذهن ندارد، با ارائه تصوري سلبي يا متضايف به عنوان معرف آن، به درک معرَف نائل نميشود و غرض اصلي تعريف تحقق نمييابد. چه سلب، معلوم نميکند که خود معرَف چيست و درک متضايف نيز منوط به درک طرف ديگر تضايف يعني معرَف است (ملاصدرا، 1362، ص 13).
اما بايد توجه داشت، در برخي علوم صرفاً صوري (مانند منطق نمادين و رياضيات محض) که اصلاً به محتواي دادهها توجهي نميشود، تعاريف سلبي بسيار راهگشاست (نظرنژاد، 1381، ص 67). همچنين تعريف سلبي، گاه ميتواند مخاطب را به تصوري از خود معرَف برساند؛ هنگامي که فرد ميداند، منظور از سلب، رابطهاي مانند ضديت يا تضايف است و تضايف و ضديت را نيز از قبل ميشناسد، با ضميمه کردن مفهوم رابطه ضديت يا تضايف به مفهومي که سلب شده، ميتواند به درکي (ولو ضعيف) از معرَّف دست يابد. نيز، تعريف لفظي به متضايف ممکن است؛ زيرا اگر دو چيز و رابطه تضايف ميان آن دو شناخته شده، و تنها معناي مدلول لفظ يکي از متضايفان مجهول باشد، از طريق لفظ دال بر متضايف ديگر ميتوان به معرفي لفظ ديگر پرداخت.
شرايط تعريف در قرآن:
همه شرايط ياد شده همراه با اصلاحات و نقدهاي اعمال شده بر آنها، تا آنجا که به تعاريف واقعگرايانه (نه لفظي يا مفهومي صرف) باز ميگردند، در تعاريف قرآني رعايت شدهاند؛ يعني در هيچ موردي قرآن کريم، از شرايط و بايستههاي تعريف تخطي نکرده است. درباره شرايطي چون استعاري يا تشبيهي و مجازي نبودن معرّف نيز روشن شد که اين شرط داراي کليت و عموم نيست و در برخي موارد بهتر از تعاريف عادي، معرَّف خود را ميشناسانَد. لذا از اينگونه تعاريف در مواردي در قرآن استفاده شده است. در مورد سلبي نبودن تعريف نيز روشن شد که در همه موارد شرط درستي نيست. تعريف به ضد در قرآن که نوعي از تعريف مصداقي دانسته شد، ميتواند نوعي از تعاريف سلبي موفق دانسته شود.نتيجهگيري
با توجه به مباحث فوق ميتوان گفت هرچند تعاريف قرآني، تعاريف منطقي نيستند، قرآن کريم به تعريف در معناي وسيع آن اهتمام ويژه دارد و بارها امور گوناگوني چون خداوند متعال، نفس و روح انسان، معاد، ماسويالله و... را مورد تعريف قرار داده است. از نظر متعلق تعريف، قرآن کريم، واقعگرايي و وجودگرايي را مدنظر دارد. البته قرآن متعلقهاي ديگر را براي تعريف نفي نکرده و روشن است که اهتمام قرآن کريم به تعاريف وجودگرايانه از اهميت بيشتر اين تعاريف و تناسب آنها با اهداف قرآني حکايت ميکند. همچنين چون تعاريف قرآني واقعگرايانهاند، تنها ميتوان شناخت درست واقعيت خارجي اشيا را به عنوان اهداف تعريف در قرآن مطرح نمود. اما افزون بر هدف مستقيم تعريف در قرآن، هدف ثانويي (تربيت همهجانبه انسان براي وصول به کمال و سعادت، به ويژه کمال و سعادت نهايي) نيز براي تعاريف قرآني وجود دارد که از نظر درجه اهميت مقامي بالاتر از هدف اوليه تعريف را داراست. اما در ذيل هدف ثانوي ياد شده اهداف ثانوي ريزتر و ميانياي چون مدح و ترغيب، تعظيم، تهويل و تخويف و... نيز براي تعاريف قرآني قابل طرح است. قرآن کريم بارها منابع گوناگوني را چون منابع مستقيم (حس و خيال، عقل، قلب و شهود، وحي براي پيامبر و الهام براي وليّ معصوم جانشين پيامبر) و منابع غيرمستقيم (وحي و الهام ياد شده براي غير صاحبان آنها يعني براي انسانهاي عادي يا همان نقل و تواتر) براي شناختهاي انساني از جمله شناختهاي تصوري مطرح و توصيه نموده است. همچنين تعريف قرآني، چون تعاريفي حقيقياند، از ميان انواع تعاريف بر حسب هدف، تنها اهداف تعاريف حقيقي، تدقيقي در تعاريف قرآني ميتواند وجود داشته باشد و دارد. انواع تعريف از نظر روش در قرآن کريم، عبارتاند از: تعريف با امور عَرَضي يا وجودي و همچنين تعريف مصداقي با روش تضمني و تشبيهي، که جايگاه مهمي در ميان تعاريف قرآني دارند. انواع ديگر تعريف از حيث روش از آنجا که با اهداف قرآني و يا با واقعيات عيني که مورد اهتمام ويژه قرآن است سازگار نيست، در قرآن کريم ديده نميشود.در مورد قلمرو تعاريف قرآني نيز ميتوان گفت تعريف در قرآن، شامل همه امور ظاهري و باطني (غيب و شهادت) و حسي و فراحسي است. اما در بسياري موارد (مانند موضوع «خداوند») مفهوم اوليهاي از معرَّف، که بديهي بوده، خارج از قلمرو تعاريف قرآني قرار گرفته و تنها تعاريف تدقيقي از آنها ارائه گشته است. همه شرايط تعريف صحيح که در دانش منطق مذکور است، همراه با اصلاحات و نقدهايي در تعاريف قرآني رعايت شدهاند. شرايطي چون استعاري يا تشبيهي و مجازي نبودن معرّف و سلبي نبودن تعريف نيز نه تنها داراي کليت و عموم نيستند، در برخي موارد لازماند. لذا اينگونه تعاريف (مانند تعريف به ضد) در مواردي در قرآن آمده است.
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
2. تعريف صحيح، تعريفي است که ريشه در واقعِ تصور مطلوب دارد؛ اگر تعريف، لفظي باشد، تصور مطلوب، معنايِ واژه است و لذا واقع آن همان وضعْ است. در تعريف حقيقي و مفهومي نيز، واقع تصور مطلوب، همان شيء خارجي و همان مفهوم محقق در ذهن است.
1. ابن سينا و نصيرالدين طوسي؛ شرح الاشارات و التنبيهات؛ تهران: مطبعة الحيدري، 1377 ق.
2. ابن سينا، کتاب الحدود؛ تحقيق محمدمهدي فولادوند؛ چ 2، تهران: سروش، 1366.
3. ____؛ التعليقات؛ تحقيق عبدالرحمن بدوي؛ بيروت: مکتبة الاعلام الاسلامي، 1404 ق.
4. ____؛ الشفاء؛ المنطق، البرهان، قم: مکتبة المرعشي، 1405 ق «الف».
5. ____؛ الشفاء؛ المنطق، الجدل، قم: مکتبة المرعشي، 1405 ق «ب».
6. ____؛ منطق المشرقيين؛ قم: مکتبة المرعشي، 1405 ق «ج».
7. ____؛ الحدود؛ الطبعة الثانيه، قاهره: الهيئة المصرية، (اين رساله در ضمن کتاب المصطلح الفلسفي عندالعرب چاپ شده است)، 1989.
8. ابن عربي، محيالدين؛ الفتوحات المکية، ج 4، بيروت: دارصادر، [بيتا].
9. ابهري، مفضل بن عمر؛ المنطق؛ گانپور، چاپخانه منشي نولکشور، المنطق فن هداية الحکمة، 1293 ق.
10. ارسطو؛ درباره نفس؛ ترجمه و تحشيه ع.م.د؛ چ 3، تهران، حکمت، 1349.
11. ارسطو؛ متافيزيک؛ ترجمه شرفالدين خراساني، تهران: گفتار اول، 1366.
12. ____؛ منطق؛ ترجمه ابي عثمان الدمشقي، تحقيق عبدالرحمن بدوي، ج 2، قاهره: مکتبة النهضة المصرية، [بيتا].
13. اسپينوزا؛ اخلاق؛ ترجمه محسن جهانگيري، تهران: نشر دانشگاهي، اول، 1364.
14. افلاطون؛ دوره کامل آثار؛ ترجمه محمدحسن لطفي؛ ج 2 و 3، تهران: انتشارات خوارزمي، 1374.
15. بغدادي؛ ابوالبرکات؛ المعتبر في الحکمة، اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1415 ق.
16. بهمنيار؛ التحصيل؛ تصحيح مرتضي مطهري؛ تهران: دانشگاه تهران، 1349.
17. جرجاني، سيد امير ابوالفتوح؛ آيات الأحکام؛ ج 2، تهران: نويد، 1404 ق.
18. جرجاني، مير سيدشريف؛ التعريفات؛ تحقيق عبدالرحمن عميره، بيروت: عالم الکتاب، 1407 ق.
19. جوادي آملي؛ شناختشناسي در قرآن؛ قم: دفتر انتشارات اسلامي، دوم، 1374.
20. حجتي، محمدباقر؛ أسباب النزول؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
21. حلي، حسن بن مطهر؛ القواعد الجليه؛ قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1412.
22. رازي، فخرالدين؛ لباب الاشارات؛ تحقيق احمد الحجازي السقاء؛ الطبعة الاولي، قاهره: مکتبة الکليات الأزهرية، 1986.
23. رازي، قطبالدين محمد؛ شرح المطالع؛ قم: کتبي نجفي، [بيتا].
24. ____؛ المحاکمات بين شرحي الاشارات؛ قم: نشرالبلاغه، 1375.
25. سبزواري نجفي؛ محمد بن حبيب الله؛ بيروت: دارالتعارف، اول، 1406 ق.
26. ____؛ إرشاد الأذهان إلي تفسير القرآن؛ محمد بن حبيب الله، بيروت: دارالتعارف، 1419 ق.
27. سجادي، سيد جعفر؛ فرهنگ علوم فلسفي و کلامي؛ [بيجا]، مؤسسه مطبوعات علمي، 1344.
28. سهروردي، شهابالدين يحيي؛ منطق التلويحات؛ تهران: دانشگاه تهران.، 1334.
29. شهرزوري؛ شرح حکمة الاشراق؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.
30. شيخزاده کلنبوي، اسماعيل؛ کتاب البرهان؛ مصر: مطبعة السعادة، 1347 ق.
31. شيرازي، صدرالدين محمد؛ اللمعات المشرقية؛ در: مشکوةالديني، عبدالمحسن، منطق نوين، تهران: آگاه، 1362.
32. طباطبايي، سيد محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 1، 3، 14 و 15، چ 5، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1417 ق.
33. طوسي، نصيرالدين و الحلي، حسن بن يوسف؛ الجوهر النضيد؛ قم: زاهدي، [بيتا].
34. ____؛ اساس الاقتباس؛ تصحيح مدرس رضوي، چ 4، تهران: دانشگاه تهران: 1367.
35. علامه حلي؛ القواعد الجلية؛ تحقيق فارس حسّون تبريزيان، قم: مؤسسه نشر اسلامي، 1412 ق.
36. غزالي، محمد؛ معيار العلم؛ تعليقه علي بوملحم، بيروت: دار و مکتبة الهلال، 1993.
37. فارابي؛ المنطقيات؛ تحقيق محمد تقي دانشپژوه، ج 1، قم: مکتبة المرعشي، 1408 ق.
38. کاپلستون، فردريک؛ تاريخ فلسفه؛ ترجمه جلالالدين مجتبوي، ج 1، تهران: سروش، 1368.
39. ____؛ تاريخ فلسفه؛ ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، ج 8، چ 1، تهران: سروش، 1370.
40. کانت؛ سنجش خرد ناب؛ ترجمه شمسالدين اديب سلطاني، چ 1، تهران: اميرکبير، 1362.
41. کلنبوي، اسماعيل بن مصطفي؛ البرهان؛ مصر، مطبعه السعاده، 1347 ق.
42. مجلسي، محمدباقر؛ بحارالأنوار؛ ج 13 بيروت: مؤسسه الوفاء، 1404 ق.
43. مطهري، مرتضي؛ شناخت؛ قم: صدرا، 1367.
44. ____؛ مجموعه آثار؛ ج 13، قم: صدرا، 1368.
45. مظفر، محمدرضا؛ المنطق؛ بيروت: دارالتعارف، 1405 ق.
46. ملامحسن؛ سلم العلوم؛ لاهور: [بينا]، [بيتا].
47. نظرنژاد، نرگس؛ ماهيت و انواع تعريف؛ چ 1، تبريز: دانشگاه تبريز، 1381.
48. Copi, Irving M., 1982, Introduction to Logic, copyright.
49. De, L, 1904-1914, Esprit geometrique, Oeuvres, 14 vols., Leon Brunschvicy and E.Botroun, Eds. Paris.
50. Edwards, Paul (Ed), 1967, The Encyclopedia of Philosophy, Definition, Razzel Abelson, Volumes 1 & 2, Prentice Hall College Div.
51. Hobbes, Thomas, 1992, Leviathan, edited by Richard Tuck, Cambridge: Cambridge university press.
52. Robinson, R., Definition, Oxford, at The Clarendon Press.
53. Russel, Bertrand and Whithead, 2005, Alfred North, Principa Mathematica, Michigan, University of Michigan Library, Vol. 1.
54. Spinoza, Benedicyus de, 2011, Ethics, Translated from the Latin by R.H. M. Flwes, Tredition.
55. Stebbing, S., 1933, A Modern Introduction to Logic, Humanities Press, 2nd.
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.