چکيده
کاکرد «خيال» متخيل کردن محسوسات در سير صعودي و متخيلسازي معقولات در سير نزولي است؛ بنابراين نقش خيال به عنوان يک ابزار معرفتي نقشي کليدي است و حافظ صورتهايي است که «حس مشترک» از حواس گرفته و از حيث هستيشناسي عالم خيال و مثال منفصل مرتبهاي از مراتب وجود است و حيث معرفتشناسي نيز خيال واسطه دو عالم يا ساحت وجودي انسان است که قوهاي از قواي باطني انسان و مظهر «المصوّر» خواهد بود.«خيال» اگر وصل به خيال منفصل شد و طهارت و تزکيه يافت قدرت شهود مجردات عالم خيال را خواهد يافت و معارف فراواني را صيد خواهد کرد و تمثلاتش در صقع نفس انساني زلالتر و صائب و صادق ميگردد. خيال در قرآن به عنوان قوهاي از قواي باطني انسان، صاحب نقش مؤثر در عالم رؤيا و کشف و شهود حقايق هستي است.
مقدمه
شناخت و بازشناخت «خيال» و نقش آن در «معرفتشناسي» و اينکه تکيهگاه «هستيشناختي» آن، چه چيزي است، يک ضرورت اجتنابناپذير است. اينکه خيال رابط ميان ادراکات حسي و عقلي و يکي قواي باطني انسان است که در نظام طولي هستيشناختي عالم ماده و مثال و عقل، همان عالم مثال يا خيال و برزخ است که در انواع ادراکات تجربي، تجريدي و شهودي انسان نقش بسزايي دارد، بهگونهاي که ابن عربي گفته است: «کساني که نقش خيال را نفهميدهاند، هيچچيز نفهميدهاند» (ابن عربي، 1418 ق، ج 2، ص 313).انسان از حيث تکامل وجودي و صيرورت و تصعيد بر اثر عرفان، عشق، آزادي و اختيار، مجاهدت و رياضت، به تدريج از عالم ماده به مثال و سپس عقل قدم نهاده و گذر از اعتبار به حقيقت را تجربه ميکند و صعود نفس به عوالم مثال و عقل يا خروج از ماده به مجرد، اعم از مجرد ناقص و کامل پيمايشي است که از حيث معنويتي - معرفتي از اهميت بسزايي برخوردار بوده و داراي حقايق هر عالمي ميشود که قدم در آن عالم گذاشته است و نفس در سير از ماده به ملکوت و مافوق آن و سپس برگشت از آن عوالم وجود «صور مثالي» را به عنوان ارمغان معرفتي و رهاورد معرفتي همراه خويش دارد که «خيال» در صعود و نزول نفس نقش انکارناپذيري را ايفا مينمايد.
«خيال» اگرچه در فلسفه و فلسفه اسلامي مورد توجه و عنايت قرار گرفته است، اهل عرفان براي «خيال» ارزش و اعتبار خاصي قائلاند و البته درک صادق و عميق تجرد مثالي قوه خيال و فهم نقش معرفتشناسانهاش محتاج درک مباني و اصول حکمت متعاليه و عرفان دارد.
«خيال» واژهاي عربي است که ريشه آن «خيل» است، به معناي گروه اسبان و از لفظ خود مفرد ندارد و به مجاز در معناي سواران استفاده ميشد (خليل الجر، 1367، ج 1، ص 948).
«خيال» يکي از قواي باطني است که حافظ صورتهايي است که «حس مشترک» از حواس ميگيرد. عالم خيال و مثال منفصل مرتبه اي از مراتب وجود است که نقش رابط و واسط ميان عالم عقل و حس را دارد و اساساً اطلاق برزخ به عالم خيال نيز به اين دليل است که حد فاصل ميان دو عالم جسماني و عقلاني است و مثالش گويند؛ زيرا هرچه در عالم طبيعت است، صورتش در اين عالم وجود داشته و يک جهان دو ساختي و دو وجههاي است، ميان عالم تجرد محض و عالم ماده محض.
قيصري در تعريف عالم مثال نوشته است:
«اعلم ان العالم المثالي هو عالم روحاني من جوهر نوراني بالجوهر الجسماني في کونه محسوساً مقدارياً و بالجوهر المجرد العقلي في کونه نورانياً و ليس بجسم مرکب مادي و لا جوهر مجرد عقلي لانّه برزخ و حد فاصل بينهما (قيصري، 1375، ص 97).
بگذريم از اينکه نزد ابن عربي همه «عالم خيال» است که البته در برابر وجود حق چنين است و موضوع بحث ما چنين تفسيري از «خيال» نيست (همان، ص 55)، پس خيال در افق هستيشناسي حد وسط و واسطه ميان عالم ماده و عقل است و در آيينه معرفتشناسي رابطه جهان مادهي محض و مجرد صرف به شمار ميرود، چه اينکه قوه خيال رسالت حفظ و نگهداري صور ادراکي را داشته که به ادراک خيال موسوم گشته است و پايه بسياري از ادراکات همان صور ادراکي پيشين است و فقدان قوه خيال در انسان يعني به پيشرفت و رشد و تکامل نرسيدن و اين قوه (خيال) نيز جوهر مجرد از ماده و اجسام و اعراض است. ملاصدرا در اين زمينه گفتهاند:
و القوة الخيالية المدرکة لها ايضاً جوهر مجرد عن هذه العالم و اجسامه و اعراضه. هي من بعض درجات النفس متوسط بين درجة الحس و درجة العقل، فانّ النفس مع أنها بسيطة الجوهر فانها ذات نشأت و مقامات بعضها اعلي من بعض، و هي بحسب کل منها في عالم آخر (صدرالمتألهين، 1369، ج 3، ص 518).
پس عالم خيال واسطه ميان عالم جسماني و روحاني است. اين عالم را مثال منفصل يا مطلق و عالم خيال را عالم مثال متصل يا مقيد نام نهادهاند؛ چه اينکه مقيد به نفس انساني است که در عالم عرفان و کشف و شهود و حکمت متعاليه از منزلت ويژهاي برخوردار است و ابزار معرفت و ادراک تلقي شده است، که اهل عرفان مشاهدات انبيا، اولياي الهي و سالکان طريقت را دليل «وجود عالم مثال» دانستهاند؛ چنانکه در حکمت متعاليه «نفس مجرد انسان از طريق ادراکي قواي ظاهري خود، وجود عالم ماده و به واسطه ادراک قواي باطني، وجود عالم شَبَحي و مقداري (عالم مثال) را اثبات ميکند و از طريق ذات خود و حقايق عقلي، بر وجود عالم عقلي آگاه ميگردد» (همان، ص 30) همانطور که ملاصدرا در توصيف عالم مثال نوشتهاند:
«ذلک العالم هو العالم الباطني المکشوف لذوي الکشوف و العالم العين الذي لا يشاهد بهذا العين و لا بشيئي من الحواس الظاهرة و عالم المثال الذي يکاشفه السلاک و اهل الرياضة» (صدرالمتألهين، 1387، ص 223).
و در آموزههاي اسلامي از آياتي چون: «وَإِنْ مِنْ شَيءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر: 21) و آيات دال بر عالم برزخ و حيات پس از مرگ و احاديث مربوط به آن و... براي اثبات وجود عالم خيال بهره جستهاند.
از سوي ديگر، خيال متصل با خيال منفصل مرتبط است و هرچه مرتبه مثالي وجود انسان که آن را مثال مقيد نيز ناميدهاند زلال و طاهر و شفاف باشد، ارتباطش با مثال واقع يا خيال مطلق زلالتر و کارآمدتر از حيث وجودشناختي و ادراکشناختي است؛ چه اينکه فيض وجود از عقل شروع و پس از طي مراحل و مراتب برزخي به عالم ماده نزول ميکند و ماده که داراي استعداد کمال است، دوباره به طرف کمالات سير کرده، به صورت انساني در ميآيد که داراي قوه خيال مجرد از ماده است و در قوس صعود، مقابل عالم خيال منفصل يا مثالي و برزخ نزولي قرار ميگيرد؛ پس تفاوت خيال متصل و منفصل به سير وجود است که در سير نزولي از بالا به پايين يا از اشرف به اَحسّ و در سير صعودي از پايين به بالا يا از اخسّ به اشرف است (برقعي، 1389، ص 167-171).
براي انسان نيز امکان تصعيد وجودي از خيال منفصل، چه در بيداري و به خصوص در خواب و رويا وجود دارد که به مرتبه تکاملي آدميان وابسته است و انسان به واسطه «خيال» قدرت شکار حقايق معرفتي را دارد و به بيان ديگر، قوه خيال «ابزار معرفت» است که آيات قرآن و روايات نيز آن را تأييد ميکنند و چه زيبا تناظر وجودشناختي و معرفتشناختي «عالم خيال» با عوالم ديگر را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مطرح کردند: «سَجَد لک سوادي و خيالي و بياضي» (مجلسي، 1403 ق، ج 22، ص 245) که از حيث اشراق و سلوک نيز عالي ترين مرتبه عبوديت و عرفان را متجلي ساخته است. ما در نوشتار حاضر پس از بحث مفهومشناسي خيال به بحث از ترابط و تعامل هستيشناختي و معرفتشناختي قوه خيال و سير و سلوک معنوي - باطني انسان (حيث انسانشناسي) در تحصيل معرفت نيز پرداختهايم.
1. مفهومشناسي «خيال»
خيال، عالم مثال را گويند و آن برزخي است ميان عالم ارواح و اجسام. از جنيد بغدادي نقل است که گفت:من هفتاد ولّي را يافتم که خدا را به وَهم و خيال پرستش ميکردند و عبادت به وَهم و خيال آن را گويند که به غير تمکين و استقامت مشاهده و در معاينه حق حقيقةاليقين باشد که خواص را بود، نه آن وَهم خيالي که مستولي بر عوام است (سجادي، 1362، ص 254).
قيصري در مقدمه شرح فصوص از «خيال مطلق» نام برده که در مقابل «خيال مقيد» و «منفصل» است که عالم مثال و ملکوت اسفل را گويند:
و پس از آن، حقايق به صورت برزخيه و مثاليه در الواح ديگر و عالم نازلتر ظهور ميکند که در آن عالم «خيال منفصل» و خيال الکل است که به طريقه حکماي اشراق آن عالم را «عالم مثل معلقه» گويند و در اين عالم تغييرات و اختلافاتي ممکن الوقوع بلکه واقع است (قيصري، 1375، ص 10).
«خيال» يکي از قواي باطني انسان است که به آن مصوره نيز ميگويند و آن قوّتي در انسان است که حافظ صور موجود در باطن است و اين قوّت را برخي با حس مشترک اشتباه گرفتهاند (خميني، 1380، ص 353).
ملاصدرا ميگويد:
خيال سواي حس مشترک است، زيرا خيال نگهبان صورت است و حس مشترک قوّت قبول صور است. حس مشترک حاکم بر محسوسات و خيال حافظ محسوسات، حس مشترک صور را مشاهده ميکند و خيال تخيل ميکند. قوت خياليه مجرد است و صوري که در آن موطناند مجرد از ماده و وضعاند و بالجمله: «هو عبارة عن الصور الباقية في النفس بعد غيبوبة المحسوس» چه آنکه در خواب باشد يا در بيداري (صدراي شيرازي، 1369، ج 1، سفر 4، ص 299-300).
به تعبير علامه حسنزاده آملي:
و ديگر از اصول که اهميت بسزايي دارد، اينکه قوه خيال بر تصوير و محاکات معاني سرشته است؛ يعني کار خيال اين است که در سير نزولي معاني را صورت و شکل ميدهد، چنانکه قوه باصره بر ديدن سرشته شده است و قوه سامعه بر شنيدن و همچنين قواي ديگر ظاهر و باطن که هر يک بر کاري سرشته شده است. تمثّلاتي که در صقع نفس انساني تحقق مييابد، چه در خواب و چه در بيداري، همه آنها بر قوه ماني خيال است؛ بلکه قوه خيال چيره دست:
چنان معني به صورت ميکشاند *** که صد ماني در او حيران بماند
(حسنزاده آملي، 1379، ص 45).
و نيز ميگويد:
در سير صعودي، اول ماديات مدرَک ميشوند و بعد از آن متخيل ميشوند و بعد از آن معقول ميگردند، ولکن در سير نزولي اول مجردات و معاني معقول ميشوند و پس از آن متخيل ميشوند. و سپس در حسّ مشترک محسوس ميگردند.
مطلب مدهش عقول در کار قوه خيال علاوه بر تصوير و تشکيل معاني، اين است که در نوم و يقظه، هر معني را به صورتي خاص مناسب آن شکل ميدهد، سؤال پيش ميآيد که بدين مناسبت ميان صورت و معني چگونه «آگاهي» کسب ميکنند؟ (همان، 1383، ص 55)
خيال در سير صعودي:
مانديات مدرَک ? متخيل شدهي ماديات ? معقولسازي ماديات
خيال در سير نزولي:
معقول شدن مجردات و معاني ? متخيل شدن مجردات و معاني ? محسوس شدن در حس مشترک
که از حيث معرفتشناسي معلوم ميشود که «قوه خيال» برزخ ميان محسوسات و معقولات است و کارش متخيل کردن محسوسات در سير صعودي و متخيلسازي معقولات در سير نزولي است. همانطور که عزّالدين محمود کاشاني از «خيال مجرد» نام برده و ميگويد:
چون ظواهر نفساني بر دل غلبه دارد و به غلبهي آن روح از مطالعه عالم غيب محجوب ميماند؛ پس در حال نَوم يا واقعهي آن خواطر قويتر گردد و مخيله هر يک را کسوتي خيالي درپوشاند و مشاهده افتد تا صور آن خواطر بعينها بيتصرف متخيله و تلبيس او مرئي و مشاهده ميگردد (کاشاني، 1367، ص 75).
که چنين رويکردي به کارکرد قوهي خيال در ساحت معرفتشناسي بازگشتش به «طهارت خيال» و درجه و ميزان اين طهارت است تا خيال در هر کدام از آن مرتبه و درجه وجودي قرار گرفت «کارکرد» خاص به خود را داشته باشد و به تعبير علامه جوادي آملي:
راهکار کنترل وَهم و خيال همانا «جهاد اکبر» است که اذکار پسنديده، استماع گفتار و نغماتي که سالک را به معارف مشتاق گرداند، تلطيف در دوستي و عفت در عشق و محبت در راستاي کنترل و ضبط خيال و تطهير آن کارآيي دارند (جوادي آملي، 1387، ص 248).
بنابراين قوه خيال صور محسوسات را بعد از زوال از دايره حواس ثبت مينمايد و وظيفهاش حفظ و نگهداري صور آمده گرد در حس مشترک است که حس مشترک مُدرک است و قوه خيال حافظ اين مدرکات و خيال و حس مشترک مغاير همند؛ چنانکه ملاصدرا بر چنين اعتقادي بوده است و ملا هادي سبزواري نيز گفتهاند:
دليل ديگر بر مغايرت حس مشترک و خيال آن است که گاه ذهول و سهو و گاه نسيان نسبت به مدرک ميشود که در ذهول و سهو، استرجاع ميشود و در نسيان، نميشود و سبب آن است که در آن دو تا، صورت از مدرکه رفته و از خزانهاش رفته، لهذا استرجاع ميشود و در نسيان، از خزانه هم نرفته لهذا ادراک جديد از مشاعر ميخواهد (سبزواري، 1383، ص 208).
يا علامه شعراني (رض) مينويسد: «وجود حس مشترک در همه، چه انسان و چه حيوان و حشرات و... و وجود «خيال» در انسان که شايد برخي حيوانات قوه خيال نداشته باشند و صورتها را حفظ نکنند... را دليل بر مغايرت دو قوه ميداند» (شعراني، [بيتا]، ص 281).
آري، قوه خيال علاوه بر حفظ و خزينهداري صور جزئيه محسوسه، نقش صورتگري معاني را نيز در «سير نزولي» برعهده دارد، معاني کليه مرسله و معاني جزئيه يعني معانياي که عقل (کليه) يا وَهم (جزئيه) ادراک ميکند را صورتگري مينمايد. تا جايي که قوه خيال بر حسب مراتب نفوس حقايق را نيز دريافت و شکار ميکند؛ چنانکه علامه حسنزاده آملي مرقوم داشتهاند: «به طور کلي نفوس که قويتر هستند، حقايق را اغلب در خواب، در قالب الفاظ و عبارات و نوشتهها ميگيرند؛ اما نفوس ديگر حقايق را بيشتر به صورت اشکال و صور و اشباح مشاهده ميکنند. «کلُّ ميسّر لما خلق له» (حسنزاده آملي، 1383، ص 185).
يا به بيان ديگر، هرچه قوه خيال طهارت بيشتر و اعتدال مزاج بيشتري داشته باشد، بهتر و شايستهتر از عهدهي صورتگري معاني بر ميآيد (صمدي آملي، 1383، ج 2، ص 258-271).
قوه خيال شأني از شئون نفس ناطقه انساني است که براي نيل به کليات و معرفت مجردات است و به عنوان خزانهي حس مشترک مطرح است و قوه خيال در انسان مظهر اسم شريف «المصوّر» حق تعالي است که نزد صدرالحکما و المتألهين ملاصدراي شيرازي قوه خيال داراي «تجردي برزخي» است و در کتب خويش براهين متعددي بر وجود عالم مثال متصل «برزخ صعودي» و مثال منفصل «برزخ نزولي» اقامه نموده است و اشکالات شيخالرئيس و ديگران را نيز پاسخ داده است و عالم مثال را به عالم مجرد از ماده جسماني و به واسطه تجردش از ماده، آن را عالمي روحاني و علمي و ادراکي دانسته است (آشتياني، 1365، ص 483-485).
2. خيال از حيث «هستيشناسي»
هستي انسان لايههاي گوناگون و سطوح و ساحتهاي مختلف و حيرتانگيزي دارد که از جمله آنها ساحت خيال و سطح مثال مفيد وجودي اوست که قدرت خاصي در واسطهگري و دريافت حقايق ماورايي دارد.انسان به اعتبار تجرد مثالي و برزخي که خاص قوه خيال اوست، مشتمل است بر عالم مثال؛ چه آنکه نفس او در مرتبهي خيال متصل است به عالم مثال مطلق، نظير اتصال رود کوچک نسبت به رودخانه بزرگ و اتصال رود به دريا، و مقام تجرد عقلي او متصل است به عالم عقل کلي و مطلق، و در او اين قوه و استعداد موجود است که از مراتب عقول به سير تکاملي عبور نموده و بدون واسطه از مقام واحديت و الوهيت اخذ فيض نمايد... (همان، 1372، ص 5-6).
از براي عالم دو مرتبه است: مرتبه مطلق و مرتبه مقيد، خيال مقيد قوه متخيله انسان است و حيوانات نيز اين مرتبه را واجدند. انسان در ادراک خيالي، به خيال مطلق متصل ميشود و حقايق را به واسطه اتصال به عالم وسيع خيال که لوح جميع حقايق است، ادراک مينمايد. ادراکات خيالي، گاهي مطابق با واقعاند و گاهي تطابق ميان دو عالم وجود ندارد. تطابق نداشتن ناشي از تصرفاتي است که از ناحيه نفس تحقق پيدا مينمايد و ناشي از اختلالات است که از جانب اختلال قواي دماغي و انحراف مزاج و ضعف قوه مصوره به صورت ميپيوندد... کسي که در سير خيال و مقام اتصال به عالم مثال مطلق به نحوي اتصال پيدا نمايد که جهان خارجي او را منحرف از اين اتصال ننمايد و منغمر در اين شهود و اتصال گردد، حقايق را در خيال مطلق ادراک مينمايد و چهبسا از اين عالم بالاتر رفته و در ديار مجردات تامّ و ارواح عاليه سير و سياحت نموده و بر جملهاي از حقايق اشراف حاصل مينمايد و در مقام رجوع به کثرت و قوس نزول مدرکات او حقايق صافي و تام و تمام خواهد بود.
به همين دليل، خواجهي کائنات فرموده است: «اصدقکم رؤياءً اصدقکم حديثاً» و در موردي فرمود: «الرؤيا ثلاث، رؤياً من الله، رؤياً تجري من الشياطين، و رؤياً مما حدث المرء نفسه».
روياي ناشي از حقّ متوقف است بر تَهيأ و آمادگي نفس و حصول و استعداد تامّي که منشأ صفاء محل و طهارت نفس ميباشد، خوابهاي شيطاني ناشي از انحرافات مزاجي و کدورات نفساني است خوابهايي که از حديث نفس حاصل ميشود، نتيجه آثار صفاتي است که از حيث حکم غلبه دارد و طرف ديگر حالات نفساني مقهور واقع شده است» (آشتياني، 1365، ص 487-488).
قوه خيال در انسان معبّر به مثال مقيد و متصل است و مقابل مثال مطلق و منفصل که اين تعبير و تفسير از قوه خيال مرتبه و ساحت وجودي آن را به نمايش گذاشته و رتبهي هستيشناختي خيال را نشان ميدهد و از همين جهت، خيال قدرت دريافت معاني کليه را مطابق مناسبات و مرابطاتي که ميان هر يک آنها با صورتي است، بدان صورت متمثل ميدهد و به همين دليل، مظهر اسم «المصور» است که ربّ عالم خيال مطلق و مقيد است.
قيصري در شرح فصوص گفته است:
العالم المثال و هو ينقسم الي مطلق و مقيد، و المقيد هو الخيال الانساني، و هو قد يتأثر من العقول السماوية و النفوس الناطقة المدرکة للمعاني الکلية و الجزئية فتظهر فيه صور مناسبة لتلک المعاني و قد يتأثر من القوي الوهمية المدرکة المعاني الکبرئية فقط فتظهر فيه صور تناسبها... (قيصري، 1375، ص 185).
حال اگر از حيث «هستيشناسي» به تحليل و تفسير و آنگاه تطبين عالم و آدم بپردازيم، به حکم تطابق اين دو با هم (عالم بيرون از وجود انسان و عالم انساني) هر يک از عالم و آدم را در مراتب تنزلات وجود يک مرحله وجود برزخي است که آن را به نام عالم مثال مطلق و اين را عالم مثال مقيد مينامند و نيز آن را عالم مثال اکبر و اين را عالم مثال اصغر تعبير کردهاند؛ چنانکه آن را خيال منفصل و اين را خيال متصل گفتهاند که ميتوان چنين ترسيم کرد:
فناري در مصباح الانس در نسبتشناسي خيال انسان مقيد به عالم مثال چنين گفتهاند: «نسبة خيال الانسان المقيد الي عالم المثال نسبة الجداول الي النهر العظيم الذي تفرعت» (فناري، 1384، ص 154).
حال اگر در ساحت «معرفتشناختي» انسان جداول وجودياش را پاک نگه دارد و مراقبتهاي لازم را انجام دهد يا جداول وجوديش را تطهير و لايروبي کند و هماره در تزکيهي نفس و مراتب آن کوشا باشد، به حقايقي از معارف و دقايقي از علوم دست مييازد، چه در رؤيا و چه در بيداري، يعني شکارچي و صياد خوبي براي تحصيل معرفت خواهد شد و اين خود انطباق وجودي ساحتهاي هستيشناسانه و معرفتشناسانه است که هستي انسان نوري و ملکوتي است و اگر اين نوريت و ملکوتيت را صيانت يا طهارت نمايد با آموزهها و گزارههاي معرفتي از سنخ حضوري - شهودي مواجه خواهد شد و تجليات علمي او را دربر ميگيرد؛ بنابراين گذر از عالم اعتبار به عالم حقيقت، عبور از عوالم حس و خيال و وَهم از زاويه وجودي و هستانه او را وارد عوالم معرفتي عملي ناب و قلبي زلال از زاويه معرفتي خواهد کرد.
به تعبير مرحوم آشتياني:
سالک ساير بحق در مقام ساير عوالم بعد از اتصال به عالم مثال مطلق و عبور از خيال مقيد، خود جميع حقايقي را که از عالم ارواح به عالم مثل معلّقه افاضه شده است، شهود مينمايد؛ چون عالم مثال ظل و ظهور و مقام نازل عالم عقول است. عالم مثال محل ظهور جميع حقايقي است که در لوح محفوظ که مظهر علم الهي باشد به نحو وحدت و صرافت موجود است؛ و از راه عبور از خيال مقيد و اتصال به عالم برزخ مطلق، انسان به عالم عقول متصل ميشود و از عالم عقول مرور نموده به عالم اعيان ثابته و حضرت علميه متصل ميشود و علم به عين ثابت خود پيدا مينمايد و احوال مربوط به عين ثابت و استعدادات و لوازم آن را شهود مينمايد (آشتياني، 1365، ص 498-499).
اتصال نفس به عالم عقل و حقايق غيبي از حيث وجودشناختي و سپس دريافت معارف شهودي از حيث معرفتشناسي که رابطه ديالکتيکي آن را نشان ميدهد، گاهي عنوان «مقام» را داشته؛ يعني براساس مجاهدت و اکتساب و آنگاه ثبات و دوام است و گاهي براساس عنايت و جذبه و متغير و گذران که عنوان «حال» وارد و اين انقطاع از کثرت به وحدت و از ظاهر به باطن و چگونگي و مکانيسم آن تفسير چگونگي کمّي و کيفي انقطاع از ماده به معنا و کثرت به وحدت و ظاهر به باطن است. پس تبتّل و بريدگي انسان از نفس و ماده و عوارض نفساني و مادي و درجه وجودي اين تبتّل و رهايي کم و کيف تحصيل معارف را روشن ميسازد و چه زيبا جناب شيخ اشراق رابطه وجودي - معرفتي انسان و هستي، خيال متصل و منفصل يا مثال مقيد و مطلق را ترسيم و تبيين کرده است:
«الانسان اذا قلّت شواغل حواسّه الظاهرة، فقد يتخلّص عن شغل التخيل، فيطلع علي امرو مغيبة، و يشهد بذلک المنامات الصادقة، فان النّور المجرد اذا لم يکن متحجبا و جرمياض فلا يتصوّر ان يکون بينه و بين الأنوار المدبرة حجاب سوي شواغل البرزخ» (سهروردي، 1373، ص 315-316).
بنابراين نفس انساني در اثر استکمال وجودي و اتصال به عالم مثال و سير در غيب مثالي ميتواند معرفتيابي نمايد و هر کسي به قدر ظرفيت وجودي، استعداد و فعليتهايش در پرتو عقل و درايت، طهارت و تزکيه چنين قدرتي دارد.
و اگر اين تحول و صيرورت وجودي با نظر عارفانه به انسان کامل معصوم (عليهمالسلام) و ارتباط وجودي با آنها باشد و در اتصال معنادار با حقيقت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) توان سالک الي الله و مشتاق معرفت رباني و علوم لدّني بيشتر ميگردد و رهاوردش نيز بيشتر، خالصتر و زلالتر است. پس به تعبير علامه حسنزاده آملي:
آنچه موضوعيت دارد، انصراف از اين نشئه است. انصراف از اين نشئه در حالت صحت و سلامت و حضور و مراقبت و خلوت و وحدت و تفکرات پيش ميآيد... انصراف از اين نشئه پيش آمد تمثلاتي رخ ميدهد؛ يعني نفس ناطقه حقايقي را ميگيرد و در قوه خيال صورتگري ميشود... (حسنزاده آملي، 1383، ص 272).
و حتي هانري کربن مينويسد:
«کيهاننگاري» عرفاني حاکي از عالم واسطهناپذير مرتبهاي وجودي است که مخصوصاً با وظيفه واسطهاي خيال، به عنوان عالم نوراني مُثُل خيالي، عالم مُثُل نوراني (عالم مثال نوري) تطبيق ميکند. نخستين دغدغهي ابن عربي، پيوندهاي شهودها از يکسو با قوه خيال و از سوي ديگر با الهام الهي است؛ زيرا همه مفهوم مابعدالطبيعي خيال منوط به عالم مياني است. در اين عالم، همه حقايق ذاتي وجود (حقايق الوجود) در صور خيال واقعي عيان شده است... (کربن، 1384، ص 288-289).
به تعبير چيتيک:
خيال را ميتوان در سه مرتبه اساسي در نظر گرفت: خود عالم، عالم کبير مياني و عالم صغير مياني. ويژگي برجستهي خيال، ابهام ذاتي آن است. خيال در هر مرتبهاي که تصور شود، هميشه يک برزخ يا عالم واسط است که ميان دو شيء يا دو عالم ديگر قرار دارد و لزوماً بايد در چارچوب آن دو تعريف شود... خيال به معناي دوم، عالم مياني ميان دو عالم مخلوق اساسي است؛ يکي عالم روحاني و ديگري عالم مادي، اين دو از حيث ويژگيهاي متضادي همچون نورانيت و ظلمت، غيب و شهود، باطن و ظاهر، خفا و ظهور، عالي و سافل، لطيف و کثيف در مقابل يکديگرند. به هر حال خيال، برزخ ميان دو طرف است و صفات هر دو را دارد، بنابراين «عالم خيال کبير» را بايد «نه اين و نه آن» (Neither/nor) يا «هم اين و هم آن» (Both/and) توصيف کرد... (چيتيک، 1385، ص 154-155).
و پيوند عالم صغير، عالم کبير و انسان کامل نيز در حديث وجودي شناخت قوه خيال و ارتباط وجودي با آنها و دريافت حقايق معرفتي و آگاهيهاي فراتر از حس و تجربههاي طبيعي و معرفتهاي مفهومي - حصولي واقعاً قابل تأمل است؛ پس چنين ميتوان ترسيم کرد:
انسان کامل
و چقدر عالي رابطه وجودي و متناظر و ديالکتيکي عوالم در بيان نوراني امام ششم ظهور يافت: و امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «ان الله عزوجل خلق ملکه علي مثال ملکوته و اسَّس ملکوته علي مثال جبروته يستدل بملکه علي ملکوته و بملکوته علي جبروته» (حسنزاده آملي، 1380، ص 51).اين حقايق وجودي - معرفتي را در جملات صدرايي نيز ميتوان يافت: «ان الانسان الکامل حقيقة واحدة و له اطوار و مقامات...»، «النفس الانسانية من شأنها أن تبلغ درجة يکون جميع الموجودات اجزاء ذاتها و تکون قوتها سارية في الجميع و يکون وجودها غاية الگون و الخليفة» (صدرالمتألهين، 1369، ج 2، ص 75).
ملاصدرا براي خيال مقامي بينابيني و ديالکتيکي ميان دو عالم مجرد و ماده نيز قائل است (همان، فصل پنجم، باب نهم از سفر چهارم)، چنانکه قدرت قوه خيال نيز از ديدگاه صدرا گاهي نظري و گاهي کسبي است و عوامل کسبي متفاوت را که از جمله آنها کم خوردن و کم آشاميدن است، براي رؤيت بلاواسطه صور نوراني بر ميشمارد (همان، 1372، ص 964)، بنابراين چنانکه علامه حسنزاده آملي آوردهاند:
خيال دستگاهي است که ما تجربههاي برگرفته از محسوسات را به آن تحويل ميدهيم و بعد از آن، قوه عاقله صورت خيالي را مجرد ميکند و همين خيال از آنسو معاني عقلي را که عقل گرفته، صورت ميدهد و بعد به وسيله دست و زبان ما محسوس ميشود. صعوداً و نزولاً از خيال استفاده ميکنيم (بنکدار، [بيتا]، ص 298).
پس خيال را شناخته و او را دريابيم و تحت تدبير عقل و تربيت معنوي و طهارت باطن قرار دهيم تا در ساحت معرفتيابي ابزار قوي و سالم واقع گردد.
3. «خيال» از حيث معرفتشناسي
انسان اگر توانسته باشد از «جهل علمي» و «جهالت عملي» رهايي يابد و به امامت «عقل» و ولايت «شرع» زندگي نمايد تا همه آفاق درون و برون و عوالم حس و خيال و عقل و دل او را ولايت الهيه دربر گيرد، توان کنترل مجاري ادراکي و تحريکي و تطهر جداول وجودياش را به نحو احسن دارا خواهد بود و با چنين «جهاد اکبري» راهي راه معرفت و سالک کوي آگاهيهاي ناب خواهد شد و «خيال» که يکي از ابزار معرفتياب است، در سير صعودي و نزولي واسطه صورتگري و خزينه زلالي براي معارف خواهد بود؛ بنابراين چون روح انسان و کمالات آن مجرد و فرازماني و فرازمينياند که در حکمت متعاليه تجرد همه قوا اثبات شده است؛ اگرچه تجرد درجاتي داشته باشد و درجات برترش مخصوص قوه عاقله و درجه وسط و پايين آن هم مربوط به «واهمه»، «متخيله»، «خيال» و «حس مشترک» و... است (جوادي آملي، 1379، ج 10، ص 121-122) و علومي که تحصيل ميکند مجرد است، حال اگر در تجريد و تنزيه قواي وجودياش از نفسانيات، شهوات، تمنّيات و تمايلات کوشيد، موفق به دريافت علوم و معارف معنوي و افاضي نيز خواهد شد؛ لذا يا منشأ گرايش آدميان فقط حس و خيال و وهم است که متوهم بالفعل و عاقل بالقوهاند، يا از سطح حس، خيال و وهم خارج شده و حسگرا، خيالگرا و وَهماندود نيستند و «عقل عملي» بر گرايشهاي آنان حاکميت دارد و عاقل به قوه واهمه، متخيله و حاسّه دستور ميدهد هر آينه ظرفيت ادراک شهودي و معرفت حضوري را مييابند؛ بنابراين اصلاح درون و تهذيب روح عامل نورانيت قواي وجودي خواهد شد تا کانالهاي ارتباطي انسان با عالم معنا و جهان ملکوت توان صيد معارف و درک و دريافت حقايق هستي را داشته باشند. به تعبير استاد جوادي آملي:انسان، عقلي دارد که به منزله انسان شکارچي است، شهوتي دارد که به منزله اسبي است که مرکوب اوست و غضبي دارد که به منزله سگ شکاري است (همان، ص 149).
يعني عاقل از همه جوارح و جوانح و پايگاههاي وجودياش براي کسب معرفت و حقيقت بهره ميگيرد. آري انساني که در تضادهاي وجودي و تزاحمهاي درونياش با «جهاد اکبر» عقل نظري و عملي را حاکم کرد و تقواي علمي و عملي داشت، ابزارهاي لازم «معرفتياب» را به دست آورده است و از درون دل او و منبع طاهر و نوراني قلبش حکمت و معرفت جوشش مييابد؛ چنانکه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «اَدم الطهارة يديم عليک الرزق» (مجلسي، 1403 ق، ج 105، ص 16)؛ يعني ميان طهارت و روزي و دوام آن رابطهي مستقيم برقرار است و طهارت معنوي، معرفت انفسي را به دنبال خواهد داشت و «طهارت خيال» در حوزه معرفتشناسي از نقش کليدي و سرنوشتسازي برخوردار است که با حضور و مراقبه حاصل شدني است که دامنه آن از طهارت از گناه که مرحله ابتدايي سير و سلوک وجودي است تا طهارت از ياد غير حق بودن را شامل ميگردد تا انسان به شهود ماوراي طبيعت برسد و گوش جان و چشم دل او نيز گشوده خواهد شد تا به سوي عالم غيب جهتگيري نموده، روزنههايي به غيب يافته و انوار معرفت غيبي را بر خويش بتاباند.
کسي که ظاهر و باطن را پالوده دارد، نه آلوده و تقوا تحصيل کرده نه طَغوي در مدار معرفت باطني و بر ريل علم لدّني سير و سلوک دارد. اگرچه راه عرفان و شهود براي همگان باز است، اما آسان نخواهد بود؛ لکن اگر سالکي قدم در وادي عرفان و شهود گذاشت و با عصاي تهذيب نفس در همه مسيرهاي سلوکي حرکت کرد، به مقدار مجاهدت خالصانه و ترقي و تدلّي يا سلوک و جذبهاش توان دريافت معارف مييابد و هر کدام از صاحبان سلوک محبوبي و محبان سلوکي را در صراط ولايت و چشمهسار زلال معرفت مقامي است که به قدر ظرفيت وجودي و وعاي دروني خويش معارف آسماني و علوم موهوب را به دست ميآورند و اگر بخواهيم برخي از عوامل «طهارت خيال» را در سازمان وجودي انسان و دستگاه ارتباطي آدمي برشماريم، چنين خواهيم گفت:
الف) عقل نوري، فطري و وجودي که حاکم بر قواي انسان گردد و تسخير قوه خيال به واسطه قوه عاقله؛
ب) تقواي الهي و طهارت دائمي نفس؛
ج) شريعتگروي و التزام عملي به دستورالعملهاي الهي؛
د) تفکر و تدبر دائم و ساري و جاري در ساحتهاي گوناگون زندگي؛
ه) نقش استاد و مربي و پير راه در تطهير قوه خيال به خصوص اگر انسان شاگرد استاد کل في الکل و انسان معصوم يا شاگرد شاگردانش باشد؛
و) مراقبه نفس و حضور در محضر حق تعالي با همه حيثيت وجودياش؛ و...
حال اگر انساني از عوامل، زمينهها و شرايط دروني و بروني، عقلي و شرعي، آفاقي و انفسي بهره جست و توانست به طهارت قوه خيال، ذهن، عقل و دل دست يازد، هماره تجليات الهيه و لمعات غيبيه شامل حال تو خواهد شد و برق معرفت در کشور وجودش درخشش و نورانيت به وجود ميآورد و مورد نظر و توجه حضرت حق است، چنانکه علي (عليهالسلام) فرمود: «قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر الله سبحانه فمن طهر قلبه نظر الله اليه...» (آمدي، 1373، ج 2، ص 538)، پس دل که عرش الهي است به تعبير امام صادق (عليهالسلام) در تفسير آيه: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعرا: 89)، «قال القلب السّليم الذي يلقي ربّه و ليس فيه احد» (کليني، 1363، ج 2، ص 16)؛ يعني جز خدا بر آن حکومت نکند و در آن نگنجد همانا مَهبَط و فرودگاه معارف شهودي خواهد شد. پس «مراقبت نفس» کليد کمال معرفتي - معنويتي و بَذر معارف ماورايي است و مراقبت دو نوع است: الف) مراقبت اخلاقي در اکتساب فضائل و اجتناب از رذايل؛ ب) مراقبت عرفاني که مراقبت باطني خواهد بود و مراقبت از توجه به غير خدا و مراقبت در رهايي از هر تعلق و تعيني است. در اولي تلاش ميکند که گناهي مرتکب نشود و در دومي تلاش ميکند که به غير خدا نظر نداشته باشد و هر دو نوع مراقبه در مرتبه خويش روزيهاي معرفتي را به دنبال خواهند داشت که در آموزههاي قرآني با عنوان «تقوي» قابل تبيين و تحصيل است و ميان تقوي و معرفت شهودي رابطه وجودي و مستقيم برقرار است؛ چنانکه خداي سبحان فرمود:
1. «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» (بقره: 282)؛
2. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» (انفال: 29)؛
3. «وَمَنْ يتَّقِ اللَّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لَا يحْتَسِبُ» (طلاق: 3-2).
چنانکه مفسران نيز بر ترابط تقوي و معرفت تکيه و تأکيد ورزيدند (طباطبايي، 1383، ج 19، ص 134-135، ج 11، ص 249 / ج 8، ص 348 / ج 10، ص 88-93 / ج 7، ص 339 / ج 20، ص 221-220 / ج 17، ص 404 / ج 16، ص 151-152 / ج 13، ص 195-196 و ج 11، ص 219). اقوي که صيانت نفس و خود نگهداري و رعايت حريم الهي نفس انسان را آماده پذيرش حقايق الهي و قلب آدمي را محل تجلي و افاضه معارف غيبي و علوم لدني مينمايد، چه اينکه علم الهي نور است و در ظرف نوراني جاي گرفته و بر قلب پاک از هر آلودگيهايي ظهور مينمايد و تا سنخيت ميان ظرف و مظروف ايجاد نشود علم به معناي حقيقي بر انسان تبلور و ريزش نمينمايد و ظرفيت وجودي براي دريافت و تلقي علوم الهي است و همچنين ميان اخلاص و حکمت و معرفت رابطه حقيقي وجود دارد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «ما اخلص عبدالله عزوجل اربعين صباحاً الا جرت ينابيع الحکمة من قلبه علي لسانه» (متقي الهندي، 1405 ق، ح 271 / مجلسي، 1403 ق، ج 70، ص 242)، يا ميان عبوديت و علم رابطه معناداري وجود دارد؛ چنانکه امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «فان اردتَ العلم فاطلب في نفسک اولاً حقيقة العبودية» (مجلسي، 1403 ق، ج 2، ص 5)، يا عمل صالح زمينهساز معرفت باطني خواهد شد؛ بنابراين عبوديت و بندگي، اخلاص، عمل صالح و تقوي که عامل طهارت قواي ادراکي و تحريکي انسان و قرار گرفتن انسان تحت ولايت الهيه هستند، زمينهساز و عامل تحصيل معرفت شهودي خواهد شد و «خيال» که از قواي تجردي نفس هست، در اثر چنين عوامل و زمينههاي پالوده و نوراني خواهد بود و به جاي اينکه رَهزَن راه معرفت باشد نقش رهبري را به عهده ميگيرد. پس «وهم و خيال» که مانع مشترک عرفان و حکمت هستند، آنگاه که لايروني و زلال و نوراني شوند عامل مشترک عرفان و حکمت خواهند شد و اين قوا نيز معدّات معرفت خواهند شد (جوادي آملي، 1387، ص 246-254).
علامه تهراني نيز در رساله سير و سلوک شرط بيست و سوم از شرايط لازم سلوک را «نفي خواطر» دانسته که آن را تسخير قلب و حکومت بر آن معرفي کرد و نوشتهاند:
و تحصيل اين حال بسي صعب و دشوار است و لهذا گفتهاند که نفي خواطر از اعظم مُطَهّرات سرّ است. چون سالک در مقام نفي خاطر ميافتد، ناگهان متوجه ميشود که سيل بنيانکن خواطر و اوهام و خيالات او را فرا ميگيرد و حتي خاطراتي که باورنميکرد، به خاطرش خطور کند از وقايع کهنه گذشته يا خيالات غيرقابل وقوع بر او راه مييابند و دائماً او را مشغول به خود ميکنند. سالک بايد در اين مقام مانند جبال رَواسي، ثابت بايستد و هر خاطري که پيدا شود و زحمت دهد او را با شمشير ذکر هلاک کند و مراد از ذکر در اينجا همان اسماي الهيه است که سالک بايد در وقت خطور خاطره به يکي از آن اسما توجه کند و توجه خود را بر آن مستدام بدارد و پيوسته با چشم و دل به سوي آن نگران باشد تا آن خاطر از خانه دل بيرون رود... (حسيني تهراني، 1421 ق، ص 140-141).
به هر تقدير انسان اگر به عقل عارف و نفس عزوف يعني عقلي که صدق و کذب، حُسن قبح، حق و باطل را تشخيص دهد و نفس نيز عزوف يا بيرغبت به گناه شود، برسد قدرت احاطه بر قوه خيال و مديريت عقلي بر آن را پيدا ميکند و قوه خيال مجرد را از هرچه مانع تکامل اوست تجريد مينمايد. علي (عليهالسلام) فرمود: «لايزکوا عندالله سبحانه الا عقل عارف و نفسٌ عزوف» (آمدي، 1373، ج 6، ص 427). پس نزاهت روح و نزاکت دروني و تزکيه نفس با رشد عقلي و نفس رها شده از تعلّقات و تمنيات در تجريد قوه خيال و تعالي وجودياش يک ضرورت اجتنابناپذير است تا از حيث معرفتشناختي قوه خيال نه تنها رهزن راه معرفت نباشد، بلکه عامل مؤثر واقع شود و «خيال منفصل» نمايان و ميداندار شده و عامل معرفت ناب و حکمت الهي شود. به تعبير مرحوم آشتياني:
نفوسي که به حسب نظر قوت تامّ و ذاتاً صفا و استعداد کامل از براي اتصال به عقل فعال دارند، مظهر افاضه علوم عقلي و معارف و حقايق مفاض از عالم غيب واقع ميشوند. برخي از نفوس بشري به اندازهاي مستعد از براي استکمال عقل و اتصال به عوالم غيبي ميباشند که از معلم بشري مستغني هستند و مستکفي بالذات ميباشند، ولي برخي با آنکه استعداد تام دارند، ولي احياناً از معلم بشري استغنا ندارند... (آشتياني، 1365، ص 503).
ايشان در طرح خاصيتهاي نفس در ترفيع نسبت به ماده و تسلط بر اجسام تا اتصال به عقل فعال و آنگاه در خاصيت سوم چنين نوشتهاند:
خاصيت سوم در قوه خيال موجود است و آن استعداد اتصال به عالم مثالي است، مثل اينکه اين اتصال از براي عامه مردم در حالت خواب و نوم حاصل ميشود و نفوس آنها سير در عالم غيب مثالي مينمايند... نفس بعد از رکود قوي، خصوصاً ميل اعصاب دماغي با استراحت، يک نحوه فراغت بال در خود مشاهده مينمايد، چون در حال رکود جهات بدين، قواي باطني نفس هم راکد ميشوند و نفس چون از سنخ ملکوت است به مجرد فراغت بال و رفع موانع، اتصال به عالم غيب مثالي پيدا مينمايد و بر نقوش و حقايقي که در الواح عاليه و جواهر روحانيه است و نفس با آن نقوش يک نحوه آشنايي دارد و در ذات آنها يک نحوه تهيأ استعدادي موجود است نسبت به درک آن نقوش و حقايق، قهراً آن نقوش در نفس منطبع ميشوند... و بعضي از افراد انسان در حالت بيداري اموري را که وجود خارجي ندارند ادراک مينمايند؛ چون ادراک قوي است، درک غيبي در حفظ باقي ميماند... (همان، ص 503-505).
حال اگر انسان سالک در سير و سلوکش هماره مراقبت نفس متناظر با آن مرتبه و منزل سلوکي داشته باشد، هرچه پيشتر ميرود و مراقبتش بيشتر ميشود، تمثلات او زلالتر و کشف و شهودهايش نورانيتر و الهيتر خواهد شد. يعني در اثر رياضت و مراقبت بر شريعت حقه محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) بر جنود و عساکر شيطان بيروني و نفس و مکايد و حيلههاي آن در درون غلبه يافته، حق در قلب او تحلي پيدا ميکند؛ بنابراين در خواب و بيداري مکاشفات و مشاهدات قدسي و رحماني خواهد داشت؛ لذا کساني که 1. تزکيه نفس و 2. تذکيه عقل يافته و عقل رشيد يا ترفع تام يافتهاند و 3. تضحيه نفس يا مقام فناي در خدا، چه در مرتبه فعل، چه در مراتب ديگر صفاتي و ذاتي دارند، واردات رحماني و القائات ملکوتي دارند و از واردات شيطاني و تلبيسات ابليسي در امان خواهند بود و به تعبيري علم و يقين يا معرفت شهودي از طرف و جهت «يمين نفس» براي آنان پيش ميآيد (همان، ص 638) و نفس در سير استکمالياش به نفس مکتفي يا خودکفا از معلم بشري ميرسد و در پرتو فيض و فضل الهي، معارف حقّه و علومه خالصه دست مييابد، چه اينکه اين افراد مؤَّيد من عندالله هستند (حسنزاده آملي، 1383، ص 152-155). به هر حال بايسته است به تعبير علامه جعفري، از وخيم ترين آفت شناخت يعني «وسوسههاي دروني» (جعفري، 1383، ج 7، ص 178) آزادي يافت تا در مرحله شهود و معرفتهاي شهودي قرار گرفت.
4. عالم خيال در قرآن و احاديث کارکردهاي معرفتي آن
اگرچه بسياري از بحثهاي پيشين صبغه و سياق قرآني داشت، درحاليکه قرائت کلامي، فلسفي و رويکردي عرفاني نيز آن را حمايت ميکرد؛ اما اينک با توجه به بسامدهاي قرآني، «قوه خيال» به عنوان ابزاري براي معرفتيابي و کاربردها و کارکردهاي آن مباحثي را تقديم ميداريم:آياتي مستقيم و غيرمستقيم در خصوص «خيال» مطرح هستند که عمدتاً در ساحت و ظل اسم «المصوّر» «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ» (حشر: 24)، «وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» (غافر: 64) يا اينکه «خيال» به معنايي که قوه نفس ناطقه باشد و داراي «تجرد مثالي»، «برزخي» و موسوم به «عالم مثال و برزخ» شده باشد، مطرح شدهاند؛ چنانکه در کتب فلسفي - عرفاني چنين شده است (آشتياني، 1365، ص 495) يا بحثهاي تفسيري که ذيل آيات «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيا» (مريم: 17) «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يحْيي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (بقره: 73) آمدهاند. علامه طباطبايي در تفسير آيه (بخش بحث فلسفي) آوردهاند که نبات و حيوان و... در صراط استکمال وجودي خويش مسير «تجرد برزخي» را طي ميکند يا حيوان در تعقل کلي نسبت به ذات خود آن هم تعقل مجرد از ماده و لوازم آن از فعليت مثالي به فعليت و تجرد عقلي قدم ميگذارد و انسان نيز چنين سير تکاملي را در تطورات وجودياش و آنگاه در تکامل برزخي خود خواهد داشت و... (طباطبايي، 1383، ج 1، ص 207-208 و 1383، ج 1، ص 310-315). يا بحثهايي کهدر کتب حکمي - عرفاني پيرامون «رويا» و عالم مثال و خيال مطرح شده است (آشتياني، 1365، ص 498-505) و برخي از آيات مربوط به تکبر و غرور مثل: «إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (لقمان: 18 / نساء: 36)، «وَاللَّهُ لَا يحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (حديد: 23) که مفسران فرمودهاند: «اگر کبر را خَيلا خواندهاند، بدين جهت است که آدم متکبر خود را بزرگ خيال ميکند و چون فضيلت براي خود خيال ميکند، زياد فخر ميفروشد» (طباطبايي، 1383، ج 16، ص 326 و ج 19، ص 295). پس خيال رهزن همان خيالي است که انسان گرفتارش شده و دچار «مَن خيالي» نه حقيقي يا واقعي ميگردد و خيال و خيالپرداز ميشود. خيالپرست، خيالگرا و عباراتي از اين قبيل که حجاب راه سالک ميشود و اينکه شيطان بيروني در قوه خيال انسان تصرف ميکند و از اين راه آدمي را گرفتار انحراف، اعوجاج و خطا و کژروي مينمايد، به همين معناست به تعبير استاد جوادي آملي:
مهمترين شيوه تسلط او (شيطان) پس از تهاجم و نزديک شدن به انسان، تصرف در انديشه و خيال اوست، شيطان آرزوها و خيالاتي را براي انسان مطرح ميکند. «وَلَأُضِلَّنَّهُمْ» (نساء: 119) و چيزهايي را در نظر انسان زينت ميدهد که زينت ارض است، نه زيور قلب و جان است: «لَأُزَينَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ» (حجر: 39)، اين مغالطهکار شيطان است که زينتهاي زمين را از طريق اُمنّيه و آرزو زينت انسان وانمود ميکند (جوادي آملي، 1380، ص 393-394 و 1376، ج 10، ص 155).
و اين بُعد از وجود خيالي انسان و خيال و وهم که اگر تربيت نشود، ابزار وسوسههاي شيطان خواهد شد و آفات بزرگ معرفتي به بار خواهد آورد و موضع آسيبپذير معرفتشناختي و تکامل وجودي انسان خواهد بود و...، اما طايفهاي از آيات قرآن وجود دارد که به موضوع «خواب و رؤيا» مربوط است که در بسياري از آيات قرآن مطرح شده است (يوسف: 4 و 36 و 41 / صافات: 102-110) و از باب اينکه انسان داراي «روح مجرد» است و اصالت در او با «روح» است، نه جسم و توانمندي و استعداد استکمال از عالم حس و برزخ به عالم عقل را داراست، ميتواند به دليل خروج از عالم ماده به ملکوت و انقطاع از عالم کثرت و اتصال به عالم وحدت به ادراکهاي فراحسي و فراعقلي يعني ادراک اشراقي - شهودي برسد.
به تعبير علامه حسنزاده آملي:
«رؤياي اشخاص مطابق عادات خودشان پياده ميشود، خيالش گرفته و به حسب عادت به آن نقش داده؛ لذا به وفق عادتش تعبير ميکند» (بنکدار، [بيتا]، ص 305).
چنانکه در خصوص عالم رويا که به دو عالم:
الف) روياي کاذبه و اضغاث احلام؛
ب) روياي صادقانه و حَسَن قابليت تقسيم دارد. ايشان مرقوم داشتهاند:
روياي صادقه صالحه در حقيقت، ارتباط نفس با مبادي عاليه نوريهاش ميباشد؛ پس معاني و حقايق را در آن به قوّت شامخه عاقله مييابد، سپس آن را در متن ذات خويش به دليل ساختار نيکويش به واسطه قوه مخيله با صوري مناسب آن معاني صورت ميدهد. امکان اين ارتباط به لحاظ انصراف نفس از اين عالم است. اگر انصراف در حال بيداري محقق شود، مثل رويا نيز محقق ميگردد، چنانکه بسيار سالک مراقب در اطوار نوري خود به آن مرزوق شود و اين معنا درجهدرجه بالا ميرود تا به مکاشفه و الهام نبوت انبائي، روحي با مراتبي که به لحاظ اختلاف استعداد نفوس دارد، ارتقا يابد (حسنزاده آملي، 1380، ج 2، ص 331).
بنابراين قوه خيال اگر وصل به «خيال منفصل» يا موصوف بدان باشد، روياي صالحه و صادقه ديده و منبع اشراقي و علوم عنايي و افاضي خواهد شد؛ چنانکه برخي روايات ناظر به چنين معناي منيعي است مثل: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): «لم يبق من النبوه الا المبشرات، قالوا: و ما المبشرات؟ قال: الرؤيا الصالحة» (مجلسي، 1403 ق، ج 61، ص 177) يا فرمود: «هي للرؤيا الحسنة يري المؤمن فَيُبَشر بها في دنياه» (کليني، 1363، ج 8، ص 90)، چنانکه فرمود: «هي الرؤيا للصالحة يراها المؤمن اَو يري له» (مجلسي، 1403 ق، ج 61، ص 180) و در برخي از احاديث روياي صادقه جزئي از اجزاي نبوت شمرده شده است و اين تعبير بسيار رسا و جامع و جالب است که کارکرد خيال در عالم مثال و صعود برزخي را نشان ميدهد؛ چنانکه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «الرؤيا الصالحة يبشر بها المؤمن و هي جزء من ستة و اربعين جزءاً من النبوة» (سيوطي، 1421 ق، ج 4، ص 1374) يا فرمود: «الرؤيا الصالحة جزء من سبعين جزءاً من النبوة» (همان، ص 1377). امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «ان المؤمن الرؤيا و جزء من سبعين جزءاً من النبوة» (محمدي ريشهري، 1381، ج 4، ص 1930) و مفسران نگاههاي تفسيري حديثي، علمي به جريان رؤيا و حقايق آن افکندهاند (مکارم شيرازي، 1383، ج 9، ص 311-319 / طباطبايي، 1383، ج 11، ص 365-372) که علامه طباطبايي در تفسير خوابهاي راست، عوالم را سه گانه دانسته: 1. عالم طبيعت و ماده؛ 2. عالم برزخ و مثال؛ 3. عالم عقل و در خصوص عالم عقل نوشتهاند:
مافوق عالم مثال است، يعني وجودش مافوق آن است (نه جايش) در آن عالم نيز حقايق اين عالم و کلياتش وجود دارد، اما بدون ماده طبيعي و بدون صورت مثالي، که آن عالم نسبت به عالم مثال نيز سمت عليت و سببيت را دارد. نفس آدمي به خاطر تجردش، هم سنخيتي با عالم مثال دارد و هم با عالم عقل، و وقتي انسان به خواب رفت و حواسش دست از کار کشيد، طبعاً از امور طبيعي و خارجي منقطع شده متوجه به عالم مثال و عقل که خود، همسنخ آنهاست ميشود و در نتيجه پارهاي از حقايق آن عوالم را به مقدار استعداد و امکان مشاهده مينمايد (همان، ج 11، ص 369-370).
بنابراين نکات وجودشناختي و معرفتشناختي زير از بحثهاي مربوط به «رويا» در ذيل آيات مربوطه قابل اصطياد و استنباط است:
الف) رويا امکانپذير است.
ب) رويا به صادق و کاذب تقسيمپذير است.
ج) روياي صادقه ارتباط نفس با مبادي عاليه نورياش است.
د) حقيقت روياي صادقه به انصراف از عالم ماده به مثال و عقل و انقطاع از تعلقات است.
ه) روياي صادقه برهاني بر تجرد روح و روح مجرد است که منبع معرفتياب و ابزار معرفت و شناخت شهودي - کشفي است.
و) رويا از حيث معرفتشناختي اگر صادقه باشد و صالحه جزئي از نبوت و از مبشّرات است که نشانهاي از مقام «ولايت» و نبوت انبائي، تعريفي، استعدادي و تسديدي است.
ز) روياي صادقه و مبشّره مبتني بر عناصري چون:
1. اعتدال مزاج و طبيعت انسان؛
2. طهارت دروني و صفاي باطني؛
3. مراقبت و حضور ناقص و تام در برابر خدا و محضر و حضور الهي است.
پيامبر فرمودند: «الرؤيا علي اربعة اقسام: رؤيا من الله تعالي و لها تأويل، رؤيا من وساوس الشيطان و رؤيا من غلبة الاخلاط و رؤيا من الافکار و کلها اضغاث احلام الا الاولي» (محمدي ريشهري، 1381، ج 4، ص 1930-1934).
يا فرمود: «اذا نام العبد و هو علي الطهارة عرج بروحه الي العرش فکانت رؤيا صادقة و ان لم ينم علي الطهارة قصرت روحه عن البلوغ فتکون المنامات و اضغاث احلام لاتصدق» (مجلسي، 1403 ق، ج 58، ص 158).
علامه حسنزاده آملي در رهيافتي معرفتشناسانه در خصوص صورتسازي قوه خيال ميفرمايند:
نفس ناطقه به دليل تجرد، معاني مجرده و حقايق مرسله را ميگيرد. دستگاه خيال که همان مطبعه صورتسازي است، آن معاني را صورت ميدهد؛ يعني معاني در مقام روح نفس ناطقه فرود ميآيند و قوه مصوره و خيال به آن معاني صورت ميدهد.
پس از صورت گرفتن و تجرد خيالي به کسوت الفاظ در ميآيند و از مسير قلم و زبان به مرحله حواس ميآيند، تنزل از همه اين مراتب بدون تجافي صورت ميگيرد.
بايد توجه داشته باشيم که منامات، بيداريها، روياي ملائکه، تمثلات در صقع خيال است. هر کس خيالش پاکتر، صافتر، بيدغدغهتر، خاطرات هرزه اين طرف و آن طرفش کمتر، عکسهاي اين دستگاه صافيتر و زلالتر و روشنتر است و بهتر حکايت ميکند هرچه مراقبت و حضور و طهارت بيشتر باشد، حکايت قويتر است (حسنزاده آملي، 1386، ص 59).
امام خميني (رحمه الله) در بيان «ضبط خيال» مينويسند:
بدان که اول شرط از براي مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر، که ميتواند منشأ غلبه بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است؛ چون که اين خيال مرغي است بس پرواز کن که در هر آني بر شاخي خود را ميآويزد و اين موجب بسي از بدبختيهاست و خيال يکي از دستاويزهاي شيطان است که انسان را به واسطه آن بيچاره کرده، به شقاوت دعوت ميکند. انسان مجاهد که درصدد اصلاح خود برآمده و ميخواهد باطن را صفايي دهد و از جنود ابليس آن را خالي کند، بايد زمام خيال را در دست گيرد و نگذارد هر جا ميخواهد پرواز کند و مانع شود از اينکه خيالهاي فاسد باطل براي او پيش آيد، از قبيل خيال معاصي و شيطنت، هميشه خيال خود را متوجه امور شريفه کند و اين اگرچه در اول امر قدري مشکل به نظر ميرسد و شيطان و جنودش آن را به نظر بزرگ جلوه ميدهند، ولي با قدري مراقبت و مواظبت امر سهل ميباشد... (خميني، 1388، ص 17-18).
معلوم ميشود که «قوه خيال» در حوزه معرفتشناختي به عنوان ابزار معرفت چون شمشير دو لب است و امکان اين را دارد که از «جنود رحماني» يا از «جنود شيطاني» قرار گيرد و هر کدام اينها کارکرد معرفتي - سلوکي خاص به خود را داشته در غلبه جنود رحماني بر آن کارکردش تحصيل معارف غيبي و ادراک اشراقي و سلوک معنوي و طي مقامات معنوي باشد و در غلبه «جنود شيطاني» کاردش سقوط و هبوط و گرفتار جهل علمي و جهالت عملي و ظلمت و حيوانيت شدن باشد. پس قوه خيال نياز به تربيت، تعديل و مديريت جامع و عقلاني در «حوزه عقل عملي» دارد؛ چنانکه نياز به مديريت در «حوزه عقل نظري» نيز دارد تا شک، شبهه و شرک بر وَهم و خيال در نظر و شهوت، غضب و خشم و شکمپرستي بر وهم و خيال در عمل حاکم نشود که تمثّلات هماره در صقع ذات انسان است نه بيرون ذات و ذات نياز به طهارت و مراقبت دارد يا از باب مقام «رفع» يا از باب مقام «دفع» که اولي پيشگيري و صيانت از عصمت فطري و طهارت تکويني است و دومي درمان و آفتزدايي و آسيبستيزي است.
و خيال برزخ و ميانهاي است که ميان عالم محسوسات و معقولات قرار دارد، چه اينکه خيال دستگاه هاضمهاي در ماست که از جانب محسوسات ميگيريم و به مرحلهاي از تجربه حسي ميرسيم و سپس آن را به خيال ميدهيم، صورت حسي براي رسيدن به مرحله خيال تجريدي بيشتر ميشود و به آن مرحله ارتقا پيدا ميکند؛ سپس قوه عاقله صورت خيالي را به کلي «مجرد» ميکند و از آن سو نيز قوه خيال معاني عقليه را از عقل گرفته و صورت ميدهد، صورت خيالي به وسيله دست و زبان ما محسوس ميشود، پس ما صعوداً صورت را از اين طرف پله پله تجريد ميکنيم و نزولاً از آن طرف پله پله معاني و حقايق را صورت ميدهيم... (حسنزاده آملي، 1383، ص 55).
آري، در شکار معارف شهودي انصراف از ماده و مدت و حجابسوزيهاي دروني و بروني، ظاهري و باطني، ظلماني و نوراني لازم است تا سالک کوي معرفت به تدريج به معاني حقيقي و معارف ناب شهودي دست يازد و چنين مقامي نياز به رياضت شرعيه، براي رهايي از هرگونه تعلق و تعين است و به محض آزادسازي روح از هر قيد و بندي به عالم روح، ريحان و بهشت معارف قدم ميگذارد و به قدر ظرف وجودياش دريافت معاني ميکند و البته کشف و شهود مراتب دارد و برخي از مراتبش چنان متن واقع را ديدن است که نياز به تعبير و تأويل ندارد، مثل اينکه در بيداري خورشيد را در افق آسمان ميبيند و برخي موارد که اصل معناي دريافتي فراموش شد و معنا به دست قوه متخيله افتاد، نياز به تأويل و تعبير دارد (همان، 169-172)؛ البته جريان کشف و شهود معصوم که خيالشان هم معصوم است با غير معصومين کاملاً روشن است (همان) و تخم مراقبت را بايد کاشت و کشيک نفس بايد کشيد و حضور، عندالله بودن لازم است تا خويش را براي عکاسي عوالم ملک و ملکوت آماده کنيم (همان، ص 188) و اين مرتبه وجودي به «تزکيه نفس» نيازمند است؛ چنانکه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «بتزکيّه النّفس يحصُلُ الصّفاةُ» (محمدي ريشهري، 1381، ج 5، ص 2198، ح 7615).
نتيجهگيري
خيال يکي از قواي باطني انسان است که مظهر «المصوّر» و حافظ صورتهايي است که حس مشترک از حواس گرفته و هرگاه خيال متصل با خيال منفصل، رابطه وجودي برقرار نمايد، ميتواند رهاورد معرفتي و شکارهاي علمي فراواني داشته باشد و رسيدن به چنين مرتبهاي تصعيد وجودي، طهارت خيال، خروج از عالم ماده و گام نهادن به جهان مثال و برزخ و گذر از اعتباريات ميطلبد؛ لذا عالم خيال را عالم مثال متصل و مقيد و عالم برزخ را عالم مثال منفصل نام نهادهاند که از حيث هستيشناختي عالم خيال و برزخ حد فاصل عالم جسماني و عقلاني است و عالم خيال انساني نيز در سير نزولياش تخيلسازي معقولات و در سير صعودي متخيل کردن محسوسات را به عهده دارد و داراي نسبت ديالکتيکي ميان عالم ماده و مجرد است. پس خيال در دو ساحت صعود و نزول نقش آفرين است و از حيث معرفتشناسي اگر تحت مديريت عقل درآيد و تزکيه و تنزيه از امور مادي و توهمات يابد ظرف علوم و معارف معنوي و افاضي خواهد شد.خيال اگر در پرتو «وحي» تربيت گردد و رياست عقل فطري و وحياني را بپذيرد، صيادي براي صيد معارف خواهد شد؛ زيرا استعداد اتصال به عالم مثال را دارد و اگر اين اتصال فعليت يابد خيال ابزار بسيار مفيد و کارآمدي در ادراک حقايق و دريافت علوم خواهد گشت و آدميان را در نوع و مرتبه بهرهگيري از قوه خيال درجات است، چه در خواب و چه در بيداري و اين درجهپذيري و تشکيکبرداري به ميزان ضبط خيال و حفظ طائر خيال و طهارت آن مرتبط است.
در قرآن کريم نيز آيات فراواني به طور مستقيم و غيرمستقيم از خيال به عنوان قوهاي از قواي نفس انساني و عالمي از عالم وجود سخن به ميان آوردهاند، به خصوص در جريان روياي صادقانه؛ بنابراين خيال يکي از ابزارهاي معرفتي است که هم در جريان صورتسازي معاني نقش آفرين است و هم در صورت مراقبت، ابزاري براي اصطياد حقايق معرفتي - شهودي کارساز خواهد شد.
پينوشتها:
1. دانشيار و عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
کتابنامه
1. آمدي، عبدالواحد؛ غررالحکم؛ شرح جمالالدين محمد خوانساري؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373.
2. آشتياني، سيد جلالالدين؛ شرح مقدمه قيصري؛ قم: بوستان کتاب، 1365.
3. ____؛ مقدمه کتاب رساله نوريه در عالم مثال حکيم بهائي لاهيجي؛ تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1372.
4. ابن عربي، محييالدين؛ فتوحات مکيه (دوره چهار جلدي)؛ بيروت: دار احياء التراث، 1418 ق / 1998 م.
5. برقعي، زهره؛ خيال از نظر ابن سينا و صدرالمتألهين؛ قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1389.
6. بنکدار، حسنعلي؛ صد و ده اشاره از علامه حسنزاده؛ تهران: انتشارات الف، لام، ميم، [بيتا].
7. جعفري، محمدتقي؛ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه؛ ج 7، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1383.
8. جوادي آملي، عبدالله؛ عين نضاخ؛ ج 3، قم: اسراء، 1387.
9. ____؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد؛ ج 10، قم: اسراء، 1379.
10. ____؛ تسنيم؛ ج 3، قم: اسراء، 1380.
11. ____؛ رحيق مختوم؛ ج 10، قم: اسراء، 1376.
12. چيتيک، ويليام؛ عوالم خيال؛ ترجمه نجيب الله شفق؛ قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشي - پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، 1385.
13. حسنزاده آملي، حسن؛ انسان در عرف عرفان؛ تهران: انتشارات سروش، 1379.
14. ____؛ دروس شرح اشارات و تنبيهات؛ قم: مطبوعات ديني، 1383.
15. ____؛ عيون مسائل نفس و شرح آن؛ ترجمه محمدحسن نائيجي؛ قم: انتشارات قيام، 1380.
16. حسيني تهراني، محمدحسين؛ رساله لب اللباب در سير و سلوم اولوالالباب؛ مشهد: انتشارات علامه طباطبايي، 1421 ق.
17. خليل الجر؛ فرهنگ لاروس؛ ترجمه سيد حميد طبيبيان؛ تهران: امير کبير، 1367.
18. خميني، روح الله؛ آداب الصلوة؛ تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، 1380.
19. ____؛ شرح چهل حديث؛ تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، 1388.
20. سبزواري، ملاهادي؛ اسرارالحکم؛ با مقدمه استاد صدوقي سها و تصحيح کريم فيضي؛ قم: مطبوعات دين، 1383.
21. سجادي، سيد جعفر؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني؛ تهران: کتابخانه طهوري، 1373.
22. سهروردي، شهابالدين؛ حکمة الاشراق؛ تصحيح هانري کرين؛ تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگي، 1373.
23. سيوطي، جلالالدين؛ الدرالمنثور؛ صححها و خرج احاديثها الشيخ نجدت نجيب؛ بيروت: دارالاحياء التراث، 1421 ق.
24. شعراني، ابوالحسن؛ ترجمه و شرح بر تجريد الاعتقاد؛ قم: انتشارات مصطفوي، [بيتا].
25. ____؛ صدرالمتألهين، محمد بن ابراهيم؛ الحکمة المتعالية؛ ج 1 و 3، قم: منشورات مصطفوي، 1369.
26. ____؛ سه رساله فلسفي؛ مقدمه، تصحيح و تعليق سيد جلالالدين آشتياني؛ قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1387.
27. مفتاح الغيب؛ ترجمه و تعليق محمد خواجوي؛ تهران: نشر مولي، 1372.
28. صمدي آملي، داوود؛ شرح مراتب طهارت؛ تهران: نورالسجاد، 1383.
29. ____؛ طباطبايي، محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي، 1393 ق.
30. تفسير الميزان؛ ترجمه محمدباقر همداني؛ قم: انتشارات اسلامي، 1383.
31. فناري، محمد بن حمزه؛ مصباح الانس؛ تصحيح و تعليق محمد خواجوي؛ تهران: انتشارات مولي، 1384.
32. ____؛ قيصري، داود؛ شرح فصوص الحکم؛ به کوشش سيد جلالالدين آشتياني؛ تهران: انتشارات علمي فرهنگي، 1375.
33. شرح مقدمه قيصري؛ قم: انتشارات بوستان کتاب، 1365.
34. کاشاني، عزالدين محمود؛ مصباح الهداية و مفتاح الکفاية؛ با مقدمه و تصحيح جلالالدين همايي؛ تهران: مؤسسه نشر هما، 1367.
35. کربن، هانري؛ تحيل خلاق در عرفان ابن عربي؛ ترجمه انشاءالله رحمتي؛ تهران: انتشارات جامي، 1384.
36. کليني، محمد بن يعقوب؛ اصول کافي؛ تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1363.
37. متقي الهندي، علاءالدين؛ کنز العمال؛ تحقيق بکري حياني؛ بيروت: صفوه الصفا، 1405 ق / 1985 م.
38. مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بيروت: دارالاحياء التراث، 1403 ق.
39. محمدي ريشهري، محمد؛ ميزان الحکمة؛ ترجمه حميدرضا شيخ؛ قم: دارالحديث، 1381.
41. مطهري، مرتضي؛ يادداشتهاي استاد؛ ج 3، تهران: صدرا، 1382.
42. مکارم شيرازي؛ ناصر؛ تفسير نمونه؛ ج 9، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1383.
منبع مقاله : قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.