نويسنده: ابوالحسن حسني (1)
1. عبرت
مفهوم عبرت مفهومي مهم است. حق تعالي عبرت را هدف مطالعهي طبيعت ميخواند: «يقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ»: خداوند شب و روز را ميگرداند، همانا در آن عبرتي براي اهل روشنبيني است» (نور: 44). با توجه به موارد استعمال مشتقات مادهي عبر ميتوان گفت که اين ماده به معناي «گذر از يک مرتبه به مرتبهاي ديگر با ويژگياي ناهمسان با سوي اول است که در اين گذر مدنظر بوده است» (مصطفوي، 1360، ج 8، ص 18 / أحمد بن فارس بن زکريا، 1420 قع ج 4، ص 207). عبرة بر وزن فعلَة دالّ بر مصدر نوعي است (حسيني طهراني، 1368، ص 196) و دلالت بر گونهي خاصي از ماده دارد: «گذر از مرتبهي ظاهر حسي يک پديده و نفوذ به مرتبهي نهان آن». در مصادر مزيد تعبير و اعتبار نيز همين معنا لحاظ شده است. اين نکته مورد توجه برخي مفسران بوده است. گنابادي چنين مينويسد:إِنَّ فِي ذَلِكَ در اين گردانيدن [شب و روز] لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ عبرت است براي اهل روشنبيني؛ يعني کساني که اشيا را از جهت حکمت، مصلحت، نظم، ترتيب و غاياتي که بر آنها مترتب ميشود، ميبينند. اينان از اختلاف شب و روز در بلندي و کوتاهي، و در سردي و گرمي، و در روشني و تاريکي عبرت ميگيرند. آنان از اين اختلاف و نظم در اختلاف و حکمتهايي که در آن جاي داده شده، و غاياتي که بر آن مترتب گشته، مانند تربيت همه مواليد، استدلال ميکنند بر اينکه آفرينندهي شب و روز دانا، حکيم، توانا و نيرومند است، و اين نظم و هماهنگي در اختلاف جز از مبدأ حکيم ساخته نيست. برخلاف قول دهريون کار روزگار نيست و از طبع هم نيست، چنانچه طبيعيون گويند و صرف بخت و اتفاق نيست، چنانچه معتقدان به بخت و اتفاق گفتهاند (گنابادي، 1408 ق، ج 3، ص 128).
فضل الله نيز مينويسد:
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ؛ کساني که ظواهر را آغازگاهي براي انديشه، درس و عبرتگيري ميبينند؛ نه ابزار بيهودهکاري و سودجويي. به اين جهت در آنان چشم دروني که روشنبيني (بصيرت) دارد، با چشم بيروني که مينگرد، به هم ميرسند (فضل الله، 1419 ق، ج 16، ص 339).
مغنيه نيز اهل عبرت را کساني ميداند که در اسباب ظاهري نايستاده و مبدع و موجد آنها را در مييابند (مغنيه، 1424 ق، ج 5، ص 430).
در واقع ميتوان گفت که مطالعه طبيعت براي گذر از سطح ادراکات حسي و نفوذ به مرتبه معناي پديدههاي طبيعي است. مصدر نوعي عبرَة بر گذر از مرتبه ظاهر حسي يک پديده و نفوذ به مرتبه معناي آن دلالت دارد و اين معنا - چنانکه آمد - در شبکهاي مرکب از جايگاه پديده در عالم هستي و نظام نيازهاي انساني تعريف ميشود. در هستيشناسي قرآني، نظام عالم هستي با توحيد تعريف ميشود و جايگاه هر پديدهاي در اين نظام با توحيد تعريف ميشود و چنانکه در اقوال منقول آشکار است، مفسران نيز به همين نکته توجه داشتهاند. در نظام هستيشناسي قرآني هر پديدهاي آيت است؛ يعني نشانه و علامت براي اسمي از اسماي حسني است. اسماءالحسني حقايقي ماوراءالطبيعياند که قرآن مطالعه در عالم طبيعت را به آن متوجه ميکند.
2. ملکوت
حق تعالي در آيات ديگري نيز با مفهوم ملکوت به مطالعهي طبيعت براساس معنا دعوت ميکند. واژهي ملکوت چهار بار در قرآن آمده است و هر چهار مورد مضاف است؛ دو بار «مَلَكُوتُ كُلِّ شَيءٍ» (مؤمنون: 88 / يس: 83) و دو مورد ديگر «مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (انعام: 75 / اعراف: 185) آمده است.مفسران در مفهوم ملکوت اقوال متعددي دارند. برخي آن را به معناي فلسفي، عالم ملکوت از عوالم وجود، يا عرفاني، قواي روحاني مدبرات امر، معنا کردهاند (ابن عربي، 1422 ق، ج 1، ص 206 / طيب، 1378، ج 5، ص 118)، همچنين به حقايق اشيا، آنچنانکه هستند، نيز معنا شده است (سبزواري نجفي، 1419 ق، ص 142)؛ اما بيشتر مفسران براساس ريشهي لغوي آن را معنا کردهاند. بنابر نظر مفسران، واژهي ملکوت از مُلک - به ضمّ ميم - مشتق شده است و در آن تأکيد يا مبالغه يا تعظيم و اهميت لحاظ شده است و اين معنا به حسب اختلاف آرا از صيغهي «فعلوت» يا «ـوت» يا «ت» بر ميآيد (کرمي حويزي، 1402 ق، ج 3، ص 176 / آلوسي، 1415 ق، ج 4، ص 186 / ابن عاشور، 1997 م، ج 6، ص 174 و ج 8، ص 50). برخي نيز در اصالت عربي اين اشتقاق ترديد کرده اند (ابن عاشور، 1997م، ج 6، ص 174). اغلب مفسران اين واژه را مصدري معنا کرده اند، برخي معناي ملکوتي را مصدر فاعلي گرفته اند، به معناي مالکيت (تفسير روشن، 1380، ج 8، ص 50/ طنطاوي، ج 5، ص 109)، يا سلطنت و قهاريت (آلوسي، 1415 ق، ج 4، ص 186) يا ربوبيت (زمخشري، 1407 ق، ج 2، ص 40)؛ برخي ديگر نيز مصدر مفعولي گرفتهاند، به معناي مملوکيت و آثار ملک، يعني آيات حق تعالي در آسمان و زمين (حسيني شيرازي، 1424 ق، ج 2، ص 92 / مظهري، 1412 ق، ج 3، ص 257). علامه طباطبايي با تحليلي عقلاني از معناي لغوي ملکوت، براساس نظريه اعتباريات، آن را چنين معنا ميکند: ملکوت وجود اشيا از جهت انتساب و قيام آنها به خداي سبحان است (طباطبايي، 1417 ق، ج 7، ص 171)، به عبارت ديگر، وجه باطني اشيا که رو به سوي خداوند دارد، به نظر ميرسد ديگر مفسران نيز همين نکته را از آيه فهم کرده بودند، اما نميتوانستهاند ربط آن را با معناي لغوي برقرار کنند. حق تعالي در آيهي 185 سوره اعراف در مطالعهي آسمانها و زمين و البته هرچه آفريدهي خداوند است، دعوت به اين نحوه مطالعه ميکند و اين همان عبور از ظاهر به باطن و وجه آيت بودن اشياست.
عبور از ظاهر به باطن طبيعت و وجه آيت بودن آن در مطالعه طبيعت بسيار مهم و مؤثر ميتواند باشد و حتي ميتواند علوم طبيعي را با هويتي جديد تعريف نمايد، همچنين زيبايي حقيقي را به معناي هستيشناختي آن، در طبيعت تعريف ميکند؛ چنانکه در صحيحهي ابيبصير آمده است: «إنَّ اللهَ جَميلٌ يُحبُّ الجَمَالَ»؛ خدا زيباست، زيبايي را دوست دارد (کليني، 1365، ج 5، ص 5)، آيت او نيز بايد زيبا باشد که بتواند نشان دهنده او گردد و اين نکته نيز در مطالعهي طبيعت مهم است. آيت بودن طبيعت براي اسماءالحسني ملازم با قداست اصل وجود طبيعت است و اين نکته براي عالمان طبيعت بسيار مهم است و معناداري عالم طبيعت را نشان داده و نيز معنايي مقدس به مطالعهي طبيعت ميدهد.
پينوشتها:
1. محقق و عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشهي اسلامي.
منبع مقاله :قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.