ديويد ساموئل مرگليوث (1)
اسمهاي سهگانهي وی، اشاره دارند که از خانوادهاي يهودي و نژاده(اصیل) است. نامش به عبريِ عاميانه، «مرگليوث» تلفظ ميشود و به شکلهاي گوناگونِ «مِرگالت، مَرگالت، مَرگالئوت، مَرگاليس و مَرگوليس» (2) نوشته ميشود، که به معناي «سخن گفت» است. از قديميترين اعضاي خانواده معروف او، «يعقوب ون رِسنبورگ» (3) (در گذشته بين سالهايِ 1499 تا 1522 م) را ياد ميکنيم که خاخام رسنبورگ بود واکنون «راتيسبون»، عهدهدار اين منصب در آلمان است. وي، پسرش، ساموئل را از سويِ «سيگسموند اول» (4) به عنوان رهبر انجمن يهودي در لهستان تعيين کرد.ديويد ساموئل مرگليوث، در سال 1858 ميلادي، به دنيا آمد. وي فرزند بزرگ «حزقيال مرگليوث» بود که به دين مسيحيت گرويد مبلّغ مسيحي گشت. ديويد نيز مانند پدر، در نهايت، مسيحي شد و در سال 1899 ميلادي، به عنوان کشيش، غسل تعميد نمود؛ با وجود اين، در اعماق دلش، يهودي مانده بود، لذا خود را وقف پژوهشهاي يهودي کرد. از جملهي اين پژوهشها عبارتند از:
1- شرح کتاب دانيال از «يافث بن علي»، ويراسته و ترجمهي مرگليوث، 1899 ميلادي. (5)
2- جايگاه «روحانيت» در ادبيات سامي، 1890 ميلادي. (6)
3- ريشهي عبري «اِکلِزِياستيکوس» [روحانيت، کشيشي]، 1899 ميلادي. (7)
4- روابط ميان اعراب و بنياسراييل، پيش از ظهور اسلام، 1924ميلادي. (8)
ساموئل مرگليوث، در طول زندگي، دشمني سرسخت بر ضدّ اسلام بود. تعصب خشنِ او، وي را به بيان پندارهايِ سخت شگفت واداشت که قصد از آن، چيزي جز حمله بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و پايين آوردن منزلت رسالتش نبوده است. اکنون برخي پندارهايِ او که خاورشناساِن ديگر هم آنها را رد نمودهاند، پرده برخواهيم داشت.
اشتقاق کلمهي «مُسلم»
مرگليوث، ادعا ميکند که واژهي «مسلم» پيشتر، بر طرفدارانِ مُسَيلمه که ادعاي نبوت کرد و به «مسيلمهي کذّاب» معروف شد، اطلاق ميشده است. مرگليوث، همين که اين رأي خيالي را در مجلهي «جامعهي آسيايي سلطنتي» (9) منتشر ساخت، بلافاصله، عربشناسِ [مستعرب] مشهور انگليسي، «چارلزج، ليآل» (10)، ردّي تند در همان مجله، بر آن نوشت. (11) وي با اين مقالهي انتقادي، ضربهاي به او زد که ديگر مرگليوث، آن رأي را در آثار بعدياش اظهار نکرد.امّا سئوال اين است که مرگليوث، در سنّ چهل و پنج سالگي چگونه دچار اين خطايِ آشکار شده است؟ مگر قرآن يا سيره و يا کتابي در زمينهي تاريخ اسلام نخوانده بوده است؟ چگونه ممکن است اسم فاعلِ «مُسلِم» از اسم «مُسَيلمه» مشتق شده باشد؟ اگر مرگليوث کمترين آشنايي با زبان عربي ميداشت، متوجه ميشد که اسم منسوبِ «مُسَيلمه»، «مُسَيلمي» ميشود نه «مُسلِم». اما متأسفانه، تعصب و غرضورزياش، بصيرتش را کور کرده بود.
پيرامون ابراهيم
مرگليوث در مقالهي دربارهي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) در دائرةالمعارف دين و اخلاق، مجموعهاي از پندارهاي نادرست را بدون توجه به سند تاريخي ارائه نموده است. وي در رابطه با «ابراهيم» ميگويد: «به طور محتمل، اسم «ابراهيم»، چندان رايج نبوده است و در مکّه هم رواج نداشته تا اين که محمد، آن را وارد ساخته است». (12) مرگليوث با اين ادّعا، مسألهاي را طرح کرده است که بحث و جدل را برنميتابد، زيرا اهل کتاب (يهوديان و مسيحيان)، همگي به ارتباطِ ميان ابراهيم و قبيلههاي شمالي شبه جزيرهي عربستان، اتفاقنظر داشتند؛ و از آنجا که يهوديان و مسيحيانِ پيش از اسلام در مکه ميزيستند- مطلبي که خودِ مرگليوث به آن متعرف است-، چگونه اينها با اسم «ابراهيم» که پيش از ظهور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مکه، رايج بوده است، آشنا نبودهاند؟ چرا منتظرِ آمدن محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ميگردند تا ابراهيم را معرفي کند؟ به گمانم، بيپايه و اساس بودنِ نظر مرگليوث، براي همه روشن باشد.مرگليوث از طرفي مدعي است که مذهب ابراهيم در «حَرّان» در ميان صائبان، ظهور يافته بود. وي در ادامه ميگويد: «به نظر، مردم حرّان، «احناف» يعني مشرکان ناميده ميشدند و همسايگانِ مسيحيشان، اينان را به اين نام ميشناختند، از اينرو، ممکن است اين نامگذاري، اصلِ کلمهي «حنيف» باشد که در قرآن بر پيروان مذهب ابراهيم، اطلاق ميشود و مترادف کلمهي «مسلم» است». ما اکنون در برابر دو پندار و گماني هستيم که پايه و اساس ندارند؛ يکي اين که مذهب ابراهيم در حَرّان وجود داشته است و ديگر آن که مسيحيان، نام حنيف [Hanpe] را بر حرّانيها، اطلاق ميکردند. مرگليوث بدون استناد به هيچ مأخذ قابل ذکري، اين دو پندار را مطرح ساخته است. هيچ مأخذي هم وجود ندارد که با اين دو پندارِ ساختگيِ مرگليوث، موافق باشد.
نماز مسلمانان در خلال جنگ و تاريخ قرائت فاتحه
مرگليوث، مدعي است که «آيين نماز در اسلام، مربوط به مراسم جنگ است؛ اگر جنگجويان، هنگام جنگ آن را اقامه نميکردند، مسلمانان هم نيازي بدان نداشتند». (13) اين ادعا در حقيقت خندهدار و بيمعناست. مرگليوث، هنگامي که نتيجه ميگيرد: «فاتحهاي که بايد در هر نماز خوانده شود پس از هجرت نازل شد؛ اين در حالي است که محمد، پيش از هجرت، سپاهي را تشکيل نداده بود» [با چنين نتيجهگيري] خود را در وضعيت بدتري انداخته است.اين ادعا، کودکانه و بيپايه است؛ کودکانه از آن جهت که تأکيد ميکند، نماز به عنوان يک عمل نظامي بر مسلمانان واجب شده است و اين مطلب خردمندانه نيست. نيز بيپايه است چون اين که گفته شود، فاتحه سورهاي است مَدَني، به اين معناست که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيروانش پيش از آن، نمازي به جاي نميآوردهاند! در صورتي که کتابهاي حديثيِ «صِحاح» تأکيد دارند که نمازِ بدون فاتحه، جايز نيست. (14) براين اساس است که تمام محققانِ مسلمان تأکيد دارند که فاتحه از قديميترين سورههاي قرآن و «اُمّ الکتاب» است.(15)
با اين حال، مرگليوث نتيجه ميگيرد که سورهي فاتحه در اواخر، نازل شده است. تکيهي وي در اين سخن، بر تفسير نادرستي است از آيهي آخر اين سوره که مفاد آن (تفسير) چنين است: «المغضوب عليهم» يعني يهوديان و «الضالين» يعني مسيحيان. او ميگويد: «از آنجا که جنگهاي محمد با يهود، پس از هجرت و جنگهاي او با مسيحيان نيز چند سال پس از آن بوده است، بنابراين، نزول سورهي فاتحه به تاريخِ پس از هجرت برميگردد». (16) با اين حال، بلاشر دربارهي اين تفسير ميگويد: «اين تفسير با توجه به نفيي که پيش از لفظ دوم [الضالين] آمده، نادرست است. در حقيقت، موضوع اين آيه، به طورکلي، بر کافران منطبق است». (17) نيز رودي پارت [در کتاب قرآن، تعليق و شرح، ص12] تأکيد ميکند، توجيه تفسيري که مبتني بر آن است که «المغضوب عليهم» همان يهوديان و «الضالين» مسيحيان هستند، دشوار است؛ همچنين «س.د.گوتين» [در کتاب نماز در اسلام، مطالعاتي در تاريخ و نهادهاي اسلامي صص 82-84، ليدن، 1966م] يادآور ميشود که سورهي فاتحه، مدتها پيش از هجرت، در نماز خوانده ميشده است. (18)
در اينجا، به رأي گلدزيهر اشاره کنيم که معتقد است سورهي فاتحه، در ميان مسلمانان همان تقديس پدر در نمازهاي ربّاني (19) است. طبعاً اين تفسير هم نادرست است، چون هيچ رابطهاي ميان اين دو نيست؛ بلکه ميگوييم، اين دو به دلايل زير، به کلي با هم فرق دارند:
1- سورهي فاتحه بر وحدانيت خداوند تأکيد دارد، حال آن که نمازهاي رباني بر پدر بودنِ خداوند.
2- سورهي فاتحه بر حاکميت خداوند بر هستي و روز قيامت تأکيد دارد ولي نمازهاي رباني، تنها به مدح و ثناي نام خداوند و توسل جستن براي آمدن حکومت وي.
3- سورهي فاتحه، بيانگر تسليم شدنِ آدمي و نياز او به کمک و مدد خداوند است، امّا نمازهاي رباني از خداوند ميخواهد که به آدمي، روزيِ او را ببخشد و گناهانش را بيامرزد و او را از غلتيدن در گمراهي باز دارد.
امان از اين خود بزرگبيني و ياوهگويي! چگونه خداوند همچون، تخاطب همتايي با همتاي ديگر، مورد خطاب واقع ميشود! چگونه اين چنين(!) به دور کردن بندگانش از گمراهي، مورد دستور قرار ميگيرد! اين نماز است يا فرمان!
بديهي است که محتوا و روح سورهي فاتحه، به طور کامل با محتواي نمازهاي ربّاني مسيحي، در تعارض است. چگونه گلدزيهر- و آنان که به راه او رفتهاند، از جمله بلاشر- به خود جرأت دادهاند که سورهي فاتحه را ميتوان نماز و نيايش ربّانيِ اسلامي، ناميد؟ مرگليوث نيز با مکر و حيله، چنين ميگويد: «دعا و نيايشي که با نماز و نيايش رباني مطابق است، سورهي فاتحه ميباشد». (20)
روزه و تحريم شراب
در نتيجهي انديشهي مرگليوث به نظم و انضباط نظامي، وي بر آن گشته است تا تمام نهادها و محرّمات اسلام را از خلال آن، تفسير نمايد. از همينرو، وي معتقد است روزهي ماه رمضان، «تمرين و آموزش نظامي است؛ از يک سو، مردان جنگي، محروميت را تحمّل مينمايند و به آن عادت ميکنند و از سوي ديگر، با بيدار ماندن و شب را به صبح رساندن، تمرين ميکنند». (21)اگر علّت وجوب روزه، چنين باشد؛ پرسش اين است که چرا روزه بر غيرجنگجويان مانند زنان و افراد کم سن و سال، واجب شده است؟
مرگليوث در تفسير تحريم شراب در آيهي يَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ کَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا (22) ...و آيهي يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (23) ميگويد: به نظر، اين تحريم، در ارتباط با نظم و انضباط نظامي است و چه بسا نظر پالگراو [در کتاب شرق و محيط جزيرةالعرب، ص248، لندن، 1865م] حقيقت داشته باشد که اين تحريم، به منظور ضديت با مسيحيت، تشريع شده است. (24)
امّا اين دو رأي نيز خطاست، چون به حرمت تدريجيِ شراب و شرايط تحريم آن که در تفاسير قرآن و برخي کتابهاي فقهي آمده، توجه ندارد. از طرفي، مسألهي انضباط نظامي و مخالفت با مسيحيّت، در بررسيِ شرايط تحريم شراب، معتبر نيست.
خوردنيهاي تحريم شده
مرگليوث در اين زمينه، تأکيد ميکند که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) «به جاي آن که فهرستي از خوردنيهاي حرام را- که فهرستي است با جايگاه عمده در قانون تشريعيِ موسي- وضع نمايد، به ابقاي کمترين اندازه از فهرستي که شوراي اورشليم آن را همراه با حرمت گوشت خوک، تصويب کرده- و در کتاب اعمال رسولان، باب 15، آيهي 20 تصريح شده- روي آورده است. تشريع حرمت گوشت خوک، از موارد مستحدثهاي است که در قوانين تشريعي، توسط شوراي اورشليم، وضع شده است. (25) بدون شک، اين ادعا نادرست است، چه در «اعمال رسولان»، پيرامون تصميم شورايِ اورشليم سخن رفته که در آن، پولس و بَرنابا از يک سو و رسولان و کشيشان کليساي اورشليم، از سوي ديگر، تأکيد ميکنند [که دربارهي غيريهودياني که به سوي خدا باز ميگردند، نبايد اصرار کرد که قوانين يهودي را نگاه دارند]. «فقط بنويسيم که گوشت حيواناتي را که براي بتها قرباني شدهاند و خون و حيوانات خفه شده را نخورند و زنا نيز نکنند».(26) اگر به ترجمهي تحتاللفظي اين آيه از اعمال رسولان، پايبند باشيم- چه در تفسيري، «خون» به «قتل و کشتن» تفسير شده است (27)- در مييابيم که تحريم، به حيوان خفه شده و خون حيوانات، محدود شده است. اما اين که متن اصليِ اعمال رسولان، بر حرمت گوشت خوک، تأکيد کرده باشد ادعايي است که مرگليوث، آن را به نفع خود و يهود، ساخته و پرداخته است. اين دروغ، حتي خود وي را در ادعاهاي خيالياش، مددي نرسانده است، چون تشريع تحريم در قرآن به اين صورت آمده است: حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ .... ذلِکُمْ فِسْقٌ ...».(28)پيداست که فهرست گوشتهاي حرام شده در قرآن، بسيار طولانيتر از آنچه است که در شوراي اورشليم در اعمال رسولان، باب 15، آيهي 20، حرام شده است. همچنين گوشتهاي حرام شده در قرآن با آنچه موسي (عليه السلام) از گوشت شتر، خرگوش و ماهيهاي بيفَلس، حرام کرده است، متفاوت است؛ (29) چه همهي اينها، گوشتهايي هستند که قرآن حلال نموده است. به همين مقدار از ادعاها و پندارهاي مرگليوث که نيازمند کمترين بررسي علمي و واقعنگري است، بسنده ميکنيم و به ديگر آراي او که در مقالهاش در دائرةالمعارف دين و اخلاق [جلد هشتم، صص 871-880، سال 1915م] ارائه نموده، نميپردازيم؛ چون آن مطالب، خارج از بحث ماست؛ ولي بايد يادآور شد که آن آراء هم لبريز از تعصّب است.
پينوشتها:
1- Daved Samuel Margouliouth (1858-1940)
2- Mirgolit, Margolit, Margolioth, Margolies, Margulies
3- Jocob Van Regensburg
4- Sigsmund I
5- Commentary on the Book of Daniel by Jephet Ibn Ali..., edited and translated by D. S. Margouliouth, 1899
6- The Place of Ecclesiasticus in Semitic literature, 1890
7- The origin of the Hebrew Original» of» Ecclesiasticus, 1899
8- Relation between Arabs and Israelites frior to the rise of Islam, 1924
9- C. F. Journal of Royal Asiatic Society (JRAS), London, PP. 467 Sqq
10- Sharles J. Lyall
11- C. F: ibid, P. 771.1903
12- C. F: Encyclopedia of Religion and Ethics, Vol 8, PP. 871-880, 1915
13- ibid, p. 875
14- نک: بخاري، الصحيح، باب الأذان، شمارهي 93؛ ترمذي، السنن، باب الصلاة، شمارهي 63؛ نسايي، السنن، باب «افتتاح الصلاة» شمارهي 24؛ ابنماجه، السنن، کتاب الصلاه، باب افتتاح القراءة، حديث2. [نيز نک: ونسينک، مفتاح کنوز السنه، ترجمهي محمد فؤاد عبدالباقي، ص279: لاصلاةَ لِمَن لَم يَقرَأ بِفاتِحَهِ الکتابِ؛ براي منبع شيعي نک: محمدبن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه، چاپ عبدالرحيم رباني شيرازي، ج4، ص732: محمدبن مسلم از امام محمد باقر (ع) دربارهي کسي که در نماز خود، سورهي حمد را نميخواند، پرسش ميکند. امام ميگويد: چنين کسي نماز به جاي نياورده مگر آن که به آشکارا [جهر] يا آرامي (اخفات) [بسته به نماز]، آن سوره را بخواند... نيز نک: محمدبن حسن توسي، الاستبصار فيما اختُلِفَ مِنَ الاخبار، ج1، ص310؛ همو، تهذيب الاحکام، ج2، ص146 (و)].
15- حسين بن حسن ديار بَکري، الخميس في احوال انفس نفيس، ج1، صفحات 10و11؛ عبدالرحمان سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، چاپ ابوالفضل ابراهيم، ج1، ص46.
16- C. F: Encyclopedia of Religion and Ethics, Vol 8, P. 875
17- Blacher, Le Coran, P. 29
18- S. D. Goitein, Prayer in Islam, Studies in Islamic History and Institutions, PP. 82-84, Leiden, 1966
19- Pater Noster
در آيين زرتشت سپيتمان، باژي است همانند «نيايش ايزدي» در آيين ترسايان. نک: عبدالرحيم گواهي، واژهنامه اديان (و)].
20- C. F: Encyclopedia of Religion and Ethics, Vol 8, P. 875
21- ibid
22- بقره [2]، بخشي از آيهي 219: «دربارهي شراب و قمار، از تو ميپرسند، بگو: «در آن دو، گناهي بزرگ و سودهايي براي مردم است، ولي گناهشان از سودشان بزرگتر است...».
23- مائده[5]، آيهي 90: «اي کساني که ايمان آوردهايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاي قرعه پليدند، [و] از عمل شيطانند، پس از آنها دوري گزينيد، باشد که رستگار شويد».
24- Plagrave, Central and Eastern Arabia, P. 248, London, 1865
25- C. F: Encyclopedia of Religion and Ethics, Vol 8, P. 875
26- ibid, PP. 875-876
27- عهد جديد، اعمال رسولان مسيح، باب15، آيهي 20.
28- Nouveau Testament, tr. Olcumenique, P. 403, Paris, 1973
29- مائده [5]، بخشي از آيهي 3: «بر شما حرام شده است: مردار، و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غير خدا کشته شده باشد و [حيوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندي افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد- مگر آنچه را [که زنده دريافته و خود] سر ببريد- و [همچنين] آنچه براي بتان سربريده شده... اين [کارها همه] نافرماني [خدا]ست....».
30- [دربارهي نمايهي جانوراني که خوردنِ گوشتِ آنها، در آيين جهود، نارواست نک: عهد قديم (تورات)، سفر لاويان، باب 11؛ نيز: عهد قديم، سفر تثنيه، باب14 (و)].
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم