معاد و عوالم پس از مرگ

آيا انسان به جز زندگى مادى دنيوى، زندگى ديگرى دارد؟ آياغير از عالم دنيا، عالم يا عوالم ديگرى به نام جهان يا جهانهاى‏پس از مرگ وجود دارد؟ آيا انسان موجودى تك‏ساحتى و يك‏بعدى است‏كه بر اين كره خاكى همچون گياهى مى‏رويد و مى‏خشكد و مى‏پوسد وچيزى جز همين بدن مادى نيست؟ آيا بايد براى عالم يا عوالم پس‏از مرگ، دغدغه‏ خاطرى نداشته باشيم و سعى ما براين باشد كه سعادت‏و خوشى اين دنيا را تامين كنيم و به فكر فردا و فرداهاى پس ازمرگ نباشيم؟ آيا ما همان گياه يا حيوانيم با
شنبه، 22 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معاد و عوالم پس از مرگ
معاد و عوالم پس از مرگ
معاد و عوالم پس از مرگ

نويسنده: دكتر احمد بهشتى




آيا انسان به جز زندگى مادى دنيوى، زندگى ديگرى دارد؟ آياغير از عالم دنيا، عالم يا عوالم ديگرى به نام جهان يا جهانهاى‏پس از مرگ وجود دارد؟ آيا انسان موجودى تك‏ساحتى و يك‏بعدى است‏كه بر اين كره خاكى همچون گياهى مى‏رويد و مى‏خشكد و مى‏پوسد وچيزى جز همين بدن مادى نيست؟ آيا بايد براى عالم يا عوالم پس‏از مرگ، دغدغه‏ خاطرى نداشته باشيم و سعى ما براين باشد كه سعادت‏و خوشى اين دنيا را تامين كنيم و به فكر فردا و فرداهاى پس ازمرگ نباشيم؟ آيا ما همان گياه يا حيوانيم با تركيباتى مادى‏ ظريفتر و پيچيده‏تر؟ آيا از بعد ديگر وجود خود -كه همان بعد نفسانى و روحانى است- و از ساحت گسترده‏تر حيات خود كه فراتر از افلاك و سماوات و ارضين است، نبايد پرده برداريم و نبايد چاره‏انديشى كنيم كه مبادا روزى انگشت‏حسرت به دندان گزيم و مصداق اين آيه كريمه قرآنى شويم كه: (و يوم يعض الظالم على يديه....) (1) .
«روزى مى‏آيد كه ستمكار به دندان بر دو دستش مى‏گزد» .
كارل دوبرل -دانشمند آلمانى- مى‏گويد:
«علوم طبيعى به خود جرات دادند كه جاودانگى نفس را انكاركنند. ولى خداوند، آنها را كيفر داد و خود آنها را برهان قاطع‏بر خلود و جاودانگى ساخت‏» (2) .

«جبريل دولان‏» در كتاب «پديده روحى‏» مى‏نويسد:

«ما دشمنانمان را به اسلحه خودشان سركوب مى‏كنيم و با روش‏خودشان به آنها اعلام مى‏كنيم كه روح، پس از مرگ، باقى و جاودانى‏است. تمام نظريات مادى و دانشمندانى كه انسان را ماده‏اى مجرد از روح مى‏پنداشتند و علم مادى را ابزار اثبات مادى بودن انسان‏قرار داده بودند، به شدت تكذيب شدند و با مشاهدات حسى روحى‏گمراهى آنها آشكار شد» (3) .
در نيمه دوم قرن نوزدهم در اروپاى غوطه‏ور در لجنزار ماترياليسم ، غوغايى بپا شد، چشمهاى بسته گشوده شدند، گوشهاى‏ ناشنوا، شنوا شدند، دلهاى خفته، بيدار گشتند و عقول غافل به‏خود آمدند.
در آن روزگار تاريك و ظلمانى، ارواح متجلى شدند. جرقه‏هاى ‏تجرد، چشمهاى عبرت‏بين را خيره كردند و آنها كه گرفتار خواب ‏غفلت ‏شده بودند، چشم گشودند و خود را بر ضلالت و گمراهى ملامت‏كردند.
در آن نهضت اروپايى ميليونها نفر از اركان دانش. حضورى چشمگر داشتند. آنها اساتيد فن و علما و پزشكان و مهندسين بودند.
برخى آنها را متهم مى‏كردند كه جن‏زده شده‏اند و اجنه را ارواح‏ پنداشته‏اند يا ساده‏ لوحانى هستند كه سراب را آب مى‏پندارند و ازحقيقت ‏به دور افتاده‏اند.
اين تهمتها ناروا بود. در ميدان علم و تجربه، درايت و جوانمردى لازم است. علم و تجربه را بايد با علم و تجربه پاسخ‏داد. آنها كه از راه علوم تجربى به وجود نفس مجرد، اذعان و اعتقاد پيدا كرده بودند، مردمى دقيق و هشيار بودند و هرگز اوهام و خرافات، بر جان و دل آنها چيرگى نيافته بود.
وانگهى مگر كشف وجود اجنه به جاى ارواح، دليلى آشكار بر اين‏كه موجودات عالم، منحصر به آنچه ما به چشم مسلح يا غير مسلح، مشاهده مى‏كنيم نيستند، بلكه در وراى محسوسات بلاواسطه و مع‏الواسطه ما، موجودات ديگرى هم هستند كه نمى‏توان بر سر آنها تيغ انكار فرود آورد. هرچند كه ما جن را از مجردات و از موجودات نورى نمى‏دانيم. بلكه بنا به رهنمود قرآن آنها اجسام ‏ناريند، چنان كه انسانها اجسام خاكيند (4) .
ولى ارواح و فرشتگان، خارج از قلمرو ماده‏اند. آنچه مهم است، اين است كه نبايد جهان و موجودات آن را منحصر در محسوسات‏بدانيم و از ماوراى محسوسات، بى‏خبر بمانيم.

سابقه تاريخى اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ

حقيقت اين است كه اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ، پديده‏اى ‏نو و تازه نيست، بلكه سابقه‏اى بس طولانى و عمرى دراز به اندازه ‏عمر بشريت دارد.
در حقيقت، اعتقاد به روح يا نفس مجرد و عدم فناى انسان به‏ فناى تن، به معناى خودباورى انسان است. آنها كه از اين اعتقاد فاصله گرفته‏اند، در حقيقت گرفتار ناخودباورى شده‏اند. آنها خود را فراموش كرده‏اند. چرا كه خدا را از ياد برده‏اند. قرآن در يكى ‏از دستورات خويش فرمود:
(و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم...) (5) .
«مانند كسانى كه خدا را فراموش كردند و خداوند -به كيفرخدا فراموشى- خودشان را از يادشان برد، نباشيد» .
هرچند عقيده به بقاى روح و عوالم پس از مرگ، انسانها را گرفتار كارهايى ناپسند و خرافى كرده و به اعمالى روى آورده‏اند كه در خور شان انسان عاقل و مؤمن و متعهد نبوده، ولى اينها به‏دليل فاصله گرفتن انسان از مكتب انبيا بوده و سوء استفاده ازيك حقيقت، دليل يا مجوز طرد آن حقيقت نمى‏شود، بلكه تلاش يا جهادى ديگر مى‏طلبد كه حقيقت از اوهام و خرافات پيراسته شود وجان و دل انسان از زنگار جهالت و عادات شوم و غلط و دست و پاگير، پاك گردد.
هرگاه پادشاهى مى‏مرد، زنانش براى پيوستن به او و رفع تنهائى ‏او بر يكديگر پيشى مى‏گرفتند.
در افريقا بستگان مرده، زنها و كنيزانش را با سم مى‏كشتند، تابه مرده بپيوندند و او را از وحشت تنهايى نجات دهند.
در برخى از مناطق، هرگاه پادشاهى از دنيا مى‏رفت، دوازده دخترجوان همراه او زنده به گور مى‏كردند، تا با او مونس و همدم ‏باشند. شگفت اين كه دخترهاى جوان، در اين راه با يكديگر به‏رقابت ‏برمى‏خاستند واحيانا رقيب خود را مى‏كشتند، تا مانع از سرراه خود بردارند.
برخى از اقوام، عادت داشتند كه هرگاه فرزندى از آنها جوان ‏مرگ ‏مى‏شد، مادر يا عمه يا جده او را مى‏كشتند و با او به خاك ‏مى‏سپردند تا همدم او باشد.
به اعتقاد برخى، مردگان به جايى مى‏روند كه در آنجا شكار فراوان، و كالا ارزان، و سال طولانى ، و چشمه‏ها پرآب و جوشان است.
برخى ديگر براين باور بودند كه با فرا رسيدن تاريكى شب، ارواح مردگان بيدار مى‏شوند و به جستجوى غذا مى‏پردازند. بلكه‏ برخى معتقد بودند كه آنها هم كشت و درو دارند و همچون زندگان‏به كار و تلاش مشغولند و احيانا با يكديگر به جنگ و نبرد برمى‏خيزند (6) .
هرچند اين اعمال و عقايد، رنگ خرافه دارد; ولى در عين حال ، خبر از يك حقيقت مى‏دهد. پيامبران خدا همواره تلاش مى‏كردند كه‏حقيقت را از اوهام و خرافات، عريان كنند و كام بشر را با آب‏زلال، سيراب گردانند و او را از نوشيدن آبهاى آلوده و گنديده، برحذر دارند.
عقيده به روح و عوالم پس از مرگ، همان آب زلال است كه نبايد آلوده و گنديده‏اش كرد.

رسالت فلسفه و كلام

بى‏جهت نيست كه از روزگاران باستان، انديشمندان و خردمندان نيز به تحقيق عقلانى آنچه در تعليمات همه انبيا و در متون دينى‏ همه اديان بزرگ مطرح بوده، پرداخته و سعى كرده‏اند با براهين ‏عقلى و منطقى ، به اثبات آن بپردازند.
هرچند بحث ما به حوزه فلسفه و كلام مربوط نيست و نمى‏خواهيم به ‏تحليل عقلانى مطالبى كه در فلسفه و كلام قديم و جديد، در اين‏زمينه مطرح شده بپردازيم، بلكه بحث ما به فلسفه دين، يعنى‏ تحليل عقلانى آنچه در متون دينى آمده، مربوط است. ولى ناديده‏گرفتن تلاش و كوشش مستمر فلاسفه و متكلمان، نامى جز ناسپاسى وقدرناشناسى ندارد و بايد از چنين روشى خود را برحذر داريم. از اين رو اعلام مى‏كنيم كه آنها دو دسته‏اند:

الف: قائلان به حسن و قبح عقلى

آنها كه قائل به حسن و قبح عقلى هستند، از راه براهين عقلى حركت كرده و كوشيده‏اند كه مساله خلود نفس و جاودانگى روح وعوالم پس از مرگ را بر كرسى بنشانند و ضمن پرهيز از اوهام و خرافات، هرگونه گرد و غبار شك و شبهه‏اى را از پيرامون آن، بزدايند. از اين‏رو نبايد سوالات زير بدون پاسخ بماند.
1 - مگر ممكن است كه خداوند حكيم، ميان نيكوكار و بدكار، فرق‏نگذارد و مؤمن و كافر را يكسان بنگرد؟ در اين دنيا، چندان فرقى ‏نيست. آيا نبايد در جهان پس از مرگ فرق گذاشته شود؟
شاعرى عرب‏زبان، در وصف زندگى پيش از مرگ چنين گفته است:
كم عالم عالم اعيت مذاهبه و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا
«چه بسيار دانشمندى كه در زندگى دنيا راه به جايى نمى‏برد و پريشان و تهيدست زندگى مى‏كند و نادان بى‏سوادى كه او را از رزق‏و روزى برخودار مى‏يابى‏» .
در جهان پس از مرگ، چنين نيست. نيكان ثمره نيكى را مى‏چينند و بدان، ثمره بدى را.
2 - خداوند بندگان را مكلف كرده است آيا ممكن است كه او ميان‏بندگان مطيع و بندگان عاصى و سركش فرقى قائل نشود؟
3 - آيا ممكن است كه خداوند حكيم، جهان را بيهوده و عبث‏آفريده باشد؟ آيا خلقت انسان و جهان، بدون هدف و مصلحت است؟
آيا انسان فقط براى خور و خواب و خشم و شهوت، آفريده شده يابراى خلقت و آفرينش او هدفى والا در خور شان آفريننده حكيم ،لازم است؟
4 - اگر براى انسان معادى نباشد، آيا او پست‏تر از حيوانات‏نخواهد بود؟ امتياز انسان بر حيوانات، به عقل و خرد است.
حيوانات از لذات حسى برخودارند و به آلام عقلى گرفتار نيستند; ولى انسان گرفتار آلام عقلى است و اگر به سعادت جاودانى نرسد،حيوانات از او خوشبخت‏ترند.
5 - آيا بهتر است كه نعمتهاى الهى مشوب به آفات باشد يا از آفات، پاك و خالص باشد؟ مسلم است كه در اين دنيا هيچ نعمتى‏خالص از نقمت نيست. پس همان به كه در عوالم پس از مرگ، به ‏نعمتهاى خالص برسيم.
6 - آيا احتياط اقتضا نمى‏كند كه جانب معاد و عوالم پس از مرگ‏را فروگذار نكنيم؟ تا اگر حق است، متضرر نشويم و اگر باطل است، متحمل ضررى نشده باشيم؟
7 - چرا كره زمين خزان و بهار داشته باشد و زندگى انسان فقط داراى خزان باشد و بهار و رويش جديد نداشته باشد؟
8 - چرا همان‏طورى كه انسان از خاك و عناصر آن آفريده مى‏شود، آفرينش مجدد آن از همين عناصر، محال و ممتنع باشد؟
9 - چرا ما كه خدا را به عنوان صانعى حكيم، قادر و قاهر اثبات كرده‏ايم، بر او روا داريم كه بندگان خود را رها كند وآنها را از پاداش و كيفر معاف دارد، تا هرگونه مى‏خواهند در اين‏دنيا زندگى كنند و حقوق يكديگر را زير پا بگذارند و با ظلم و ستم و تعدى، زندگى را بر يكديگر تاريك و وحشتناك سازند؟
ب: منكران حسن و قبح عقلى
هرچند اينان از دفائن عقول (7) بشرى غافل مانده و اعتبار عقل بشر را ناديده انگاشته و به راهى خطرناك رفته‏اند، ولى در عين‏حال مى‏گويند: معاد امرى جايز و ممكن است چرا كه همان‏ طورى كه‏يكبار نفس به بدن تعلق يافته، مانعى نيست كه پس از مرگ و مفارقت نفس از بدن، يكبار ديگر هم نفس به بدن تعلق يابد.
چه مانعى دارد كه خداوند بتواند با قدرت بى‏كران خويش اجزاى ‏بدن انسان را كه با آب و خاك و هوا و بخار درآميخته ، تميز دهد و بار ديگر آنها را جمع كند و بدن را دوباره خلق كند؟ انبياى‏الهى -به حكم دليل- راستگويند و قرآن سخن راستين خداست و باطل‏در آن، راه ندارد. اين مطلب، قطعى است و آيات بعث و جزا و معاد در قرآن فراوان است.
  • شبهه‏هاى منكران
    آنان كه راه انكار پيموده‏اند، برد و دسته‏اند: قدما و متجددان. جا دارد كه در اينجا به شبهه‏هاى آنها نظرى بيفكنيم، تا بر خواننده موشكاف معلوم شود كه آنها تا چه اندازه به‏گمراهى افتاده‏اند.

    الف: شبهات متقدمان

    1 - آنها مى‏گويند: اگر عالمى يا عوالمى پس از مرگ وجود دارد و از عالم دنيا برتر و بهتر است، چرا خداوند آن عالم يا عوالم‏را به جاى اين عالم دنيا نيافريد؟ اگر قدرت نداشت، عجز است واگر قدرت داشت و نيافريد، سفاهت است.
    پاسخ اين است كه خداوند خلقت‏خود را بر طبق نظام احسن، قرارداده است. اينجا دار عمل است و آنجا دار حساب. ظرفيت عالم دنيابه قدرى تنگ و محصور است كه نه گنجايش پاداش همه اعمال نيكان ونه گنجايش كيفر همه اعمال بدان دارد. بايد عالمى برتر و فراتر و وسيعتر باشد كه داراى چنين گنجايشى باشد.
    2 - آفرينش دوباره بدن، اعاده معدوم است و اعاده معدوم، ممتنع است.
    پاسخ اين است كه درست است كه فلاسفه اعاده معدوم را ممتنع ‏مى‏شمارند ، ولى خلقت مجدد بدن و تعلق دوباره نفسى كه خلود و جاودانگى دارد، به بدنى كه بار ديگر خلق شده، مصداق اعاده‏ معدوم نيست و البته توضيح اين مطلب، در كتب فلسفى آمده و دراينجا مناسب نيست.
    3 - شبهه ديگر، شبهه «آكل و ماكول‏» است. اگر انسانى; انسانى ديگر را بكشد و بخورد، چه خواهد شد؟ اگر اين بدن را در معاد، به آكل بدهند، ماكول بدون بدن مى‏ماند و اگر به ماكول‏بدهند، آكل بدن نخواهد داشت.
    پاسخ اين كه اجزاى اصلى بدن هيچ انسانى با اجزاى اصلى بدن‏انسانى ديگر مخلوط و مشتبه نخواهد شد.

    ب: شبهات متجددان

    قرن نوزدهم، قرن شك و الحاد بود. عقايد دينى مورد چون و چرا واقع شدند و حمله‏ها و هجمه‏ها از هر طرف، فزونى يافت.
    متجددان مى‏گفتند: چه فرقى ميان انسان و حيوان است؟ به چه‏دليل، انسان داراى روح مجرد و جاودانى است؟ چه كسى روح را ديده‏است؟ در كدام لابراتوار، روح انسان مورد آزمايش قرار گرفته وكدام ابزار آزمايشگاهى توانسته است ما را از وجود موجودى غيرمادى به نام روح، آگاه سازد؟
    ولى بايد توجه كنيم كه استبعاد غير از استدلال است. اينها در اين شبهه‏پراكنى خود از يكسو به جاى استدلال، به استبعاد روى ‏آورده‏اند و از سوى ديگر، فكر كرده‏اند كه مسائل مابعد الطبيعى‏را بايد مانند مسائل طبيعى اثبات كرد.
    اگر آنها بر مسائل ما بعدالطبيعى جفا كردند و خواستند به‏دليل اين كه نمى‏شود روح را در زير تيغ آزمايشگاه قرار داد و به‏تشريح و كالبدشكافى آن پرداخت، انكارش كردند.
    خداوند هم براى غلبه بخشيدن به حقيقت، دو راه تازه گشود تا منكران روح مجرد، ناچار باشند با پيمودن اين دو راه، سر تعظيم‏فرود آورند و وجود آن را اذعان كنند:
    1 - خواب مغناطيسى
    در عصر ما ميليونها تن از دانشمندان و صاحبنظرانى كه در برابر براهين فلسفى سر فرود نمى‏آوردند و وجود موجودات مجرد رابعيد يا غير ممكن مى‏شمردند، از راه مراجعه به خواب مصنوعى ومغناطيسى و حقايق فراوان و بى‏شمارى كه از اين راه به دست آمد، تسليم حقيقت‏شدند و تجرد روح را تصديق كردند.
    كسى كه به وسيله عامل خواب مصنوعى ، خواب مى‏شود، حالاتى پيدامى‏كند كه هرگز در حالت عادى برايش ممكن نبوده است. او به ‏انديشه‏هاى افراد پى مى‏برد و اعمال گذشته افراد برايش مكشوف ‏مى‏شود و چه‏بسا مسائل مشكل علمى را كه هيچ آگاهى از آنها نداشته، پاسخ صحيح و دقيق مى‏گويد.
    2 - احضار يا ارتباط با ارواح
    در اين كه برخى از افراد با ارواح مردگان ارتباط پيدا مى‏كنند ، نمى‏توان شك كرد. منظور اين نيست كه هرگونه ادعايى راصحه گذاريم و باب سوء استفاده را بر روى فرصت‏طلبان بگشاييم.
    ولى اجمالا نمى‏شود انكار كرد كه برخى -بدون هياهو و جار و جنجال- از اين‏گونه كارها انجام مى‏دهند.
    دوستى كه اكنون بر بستر خاك آرميده و روحش به عالم برزخ‏شتافته، اهل ادب بود. مى‏گفت: بارها اتفاق افتاده كه در مثنوى ‏مولوى با مشكلى لاينحل مواجه شده‏ام. ولى از راه ارتباط با روح‏ مولوى، مشكل را از خود او سؤال كرده‏ام و جوابى دقيق و صحيح‏دريافت كرده‏ام.
    او مى‏گفت: فرزندان ميتى از من خواستند كه با روح پدرشان‏مرتبط شوم و از او سؤال كنم كه آيا توصيه‏اى به فرزندانش ندارد؟
    نقل مى‏كرد كه ارتباط برقرار شد و پدر سفارش كرد كه بدهى داردكه فرزندانش بايد بپردازند. من از روح ميت، نشانه خواستم. او نشانه‏اى داد كه درست‏بود و خواسته‏اش برآورده شد.
    دوست مزبور -كه رحمت‏خدا بر او باد- اهل جار و جنجال و هياهو و سوء استفاده نبود. مطالب را فقط براى دوستان نزديكى كه به‏آنها اطمينان داشت، نقل مى‏كرد.
    آنان كه وجود روح مجرد و عوالم پس از مرگ را انكار مى‏كنند، نمى‏توانند در برابر پديده خواب مغناطيسى و ارتباط با ارواح مردگان بى‏تفاوت باشند و چاره‏اى جز تصديق و تسليم ندارند.

    پی نوشت :

    1) الفرقان:27.
    2) دائره‏المعارف القرن العشرين از محمد فريد وجدى، ج‏1، ص 101«اخر» .
    3) همان، ص 101 و 102.
    4) در سوره اعراف، آيه 11 از زبان شيطان چنين آمده است:
    «خلقتنى من نار و خلقته من طين‏» .
    5)الحشر:19.
    6)دائره‏المعارف القرن العشرين،(پيشين)صفحات 92 تا 94.
    7)اشاره است‏به تعبيرى از اميرالمؤمنين(ع) كه يكى از اهداف‏بعثت انبيا را كاوش دفينه‏هاى عقول انسان معرفى كرده و فرموده‏است: «فبعث اليهم انبيائه و واتر اليهم رسله ليستادوهم ميثاق‏فطرته و يثيروا لهم دفائن العقول‏» (نهج‏البلاغه، خطبه 1).

    منبع: مكتب اسلام-سال 1378-ش12
    /الف




  • نظرات کاربران
    ارسال نظر
    با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
    متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
    مقالات مرتبط