با توجه به عظمت و شهرت کندي مناسب است ابتدا به زندگينامهي وي نظري افکنده، سپس به بررسي اين مسئله بپردازيم که آيا وي به راستي تصميم داشت با قرآن معارضه کند؟
زندگينامه
نام او يعقوببنإسحاق بن صباح بن عمران و کنيهاش أبويوسف و لقبش کندي است و نسلش به يعرببنقحطان ميرسد. (3)پدرش اسحاقبنصباح، در عهد مهدي و رشيد، امير کوفه بود. و اجدادش بر «کنده» يا ديگر سرزمينهاي جنوبي جزيرةالعرب حکومت داشتند. (4)
با آنکه کندي از شهرت عظيمي برخوردار است، از تاريخ ولادت و وفاتش اطلاع دقيقي در دست نيست. او احتمالاً در حدود سال 185 هجري قمري متولد شده و در حدود سال 252 هجري قمري وفات يافته است. وي ابتدا در شهر بصره درس خواند، سپس براي تکميل تحصيلات خود به بغداد که در زمان خلفاي عباسي بزرگترين مرکز تعليم و تعلم به شمار ميرفت، مهاجرت کرد. شايستگي وي در مباحث مختلف علم و دانش، سبب نزديکي وي به دربار خلفاي عباسي شد؛ تا جايي که حتي او را به معلمي پسر معتصم گماشتند و مقام و منزلتي يافت که هرگز چنين مقام و منزلتي براي فيلسوفان و حکيمان متأخر از او فراهم نيامد. (5)
وي در کسب دانش به مقامي رسيد که ابننديم با لحني مبالغهآميز دربارهي او ميگويد: «کندي در معرفت علوم قديم فاضل دهر و يگانهي عصر خود بود». (6)
در زماني که کندي دوران رشد خويش را ميپيمود، دو شهر عراق يعني بصره و کوفه از نظر علمي و ادبي شهرتي تام داشتند. بصره به علوم نقلي و ادبيات عرب چون صرف و نحو و تفسير و لغت سرگرم بود و کوفه به لحاظ نزديکي به بغداد و پايتخت قلمرو بزرگ اسلامي، در علوم عقلي بيشتر وقت صرف ميکرد؛ به ويژه اينکه در اين عصر معتزله با عقايد فلسفي خود با اشتياق وافري به ترجمه و نقل آثار فلسفي پرداخته بودند. کندي در اين محيط پرورش يافت و متأثر از عقايد فلسفي يا شيعي زندگياش جهت ويژهاي يافت.
وي پس از چندي به بغداد مهاجرت کرد و از حمايت سه تن از خلفاي عباسي بهره برد. او ابتدا در بارگاه مأمون (198-218 ق) فعاليت خود را آغاز کرد و تا دورهي معتصم و واثق مشغول بود.
مأمون که خود گرايش معتزلي داشت، کندي را مأمور ترجمهي نوشتههاي فلسفي يونان کرد. بدينسان وي به شکل جدي رو به فلسفه آورد و با ترجمهي آثار فلسفي يوناني و تنقيح مسائل و مباحث فلسفي کمک شاياني به فلسفهي اسلامي کرد.
هرچند کندي در فلسفهي خود متأثر از فلسفهي يونان بود، ولي از اولين دانشمندان مسلماني است که سعي ميکرد فلسفه را با مباني اسلامي تکميل کند. (7) وي در تطبيق فلسفه بر شريعت اسلامي زحمات فراواني متحمل شد. براي نمونه وي فلسفه را «شناخت حقيقت اشيا در حد توانايي انسان» (8) معرفي ميکند، ولي در عين حال خداوند را با واژهي «حقيقت» که موضوع فلسفه است، معرفي ميکند. (9)
همو مينويسد: «به جانم سوگند که تمام سخنان پيامبر راستگو حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) که از طرف خداوند ابلاغ کرده، با معيارهاي عقلي دقيق قابل سنجش است. معيارهايي که جز ناداني که از صورت عقل محروم و با صورت ناداني قرين است، نميتوانند آن را رد کنند». (10)
کندي معتقد بود دو راه براي رسيدن به حقيقت وجود دارد: يکي راه عقلي و ديگري راه وحي، و هر دو راه، آدمي را به يک حقيقت رهنمون ميشوند. (11)
دين و مذهب کندي
برخي از نويسندگان اهل حديث و غالب وهابيان، کندي را در زمرهي کافران و مشکران آوردهاند؛ (12) ولي با توجه به مجموع آثار و تأليفات او ميتوان گفت که او بدون شک فيلسوفي با ايمان و پاک اعتقاد بود که از نظر فکري به طرز فکر شيعه و از ميان فرقههاي اهل سنت به معتزله نزديکتر است.تأليفات
مورخان معتقدند وي سيصد کتاب کوچک و بزرگ تأليف کرده است؛ به گونهاي که او را از اين نظر همرديف ارسطو به شمار ميآورند. برخي از کتابهاي او عبارت است از:1. في ايضاح تناهي جرم العالم- رسالهاي که براي احمدبنمحمد خراساني نوشت؛
2. في وحدانية الله و تناهي جرم العالم- که براي عليبنجهم تصنيف کرد؛
3. في الابانة عن سجود الجرم الاقصي و طاعة الله عزوجل- که براي احمدبن معتصم نوشت؛
4. رسالة في انه توجد جواهر لااجسام؛
5. في الفلسفة الاولي؛ اين کتاب، نخستين کتاب فلسفي کندي ميباشد. (13)
کندي و معارضه با قرآن
برخي گفتهاند کندي تصميم گرفت با قرآن معارضه کرده، متني همانند قرآن ارائه کند؛ ولي پس از مدتي به ناتواني خود اعتراف کرد. (14) گويا شاگردانش از وي خواستند متني همانند قرآن عرضه کند، وي نيز پذيرفت و مدتي از ديدهها پنهان شد. پس از آن با دست خالي نزد ياران و شاگردانش بازگشت و گفت: «به خدا قسم من چنين تواني ندارم و هيچ کس نيز چنين قدرتي ندارد». وقتي قرآن را گشودم سورهي مائده آمد، وقتي در آن نظر کردم، ديدم دربارهي وفاي به عهد سخن گفته است. در اين آيه پس از درخواست وفايي به عهد و نهي از پيمانشکني، مطلب را به خوبي تحليل کرده است، سپس يکي پس از ديگري استثنائات را آورده، آنگاه در دو سطر از قدرت و حکمت الهي سخن گفته است و کسي نميتواند مانند اين متن ارائه کند، مگر اينکه چندين جلد کتاب بنويسد». (15)برخي از مفسران و مورخان معتقدند آيهاي که کندي دربارهي آن سخن گفته، اولين آيهي سوره مائده است. (16)
بررسي
1. از مجموع آنچه گذشت، ميتوان احتمال داد که اتهام معارضهي کندي با قرآن بيشتر به سبب گرايش او به فلسفه بوده است. گرايش فلسفي او موجب شده بود برخي از دانمشندان اهل حديث که فلاسفه را کافر، مشرک و ملحد ميدانند، او را نيز کافر بدانند؛ از اينرو وي نيز همانند ابوعلي سينا و فارابي از شمشير تکفير افرادي همانند غزالي در امان نماند. در اين ميان تغيير سياستهاي حاکمان عباسي نيز به اين نوع تهمتها دامن زد؛ در زماني که حاکماني همانند مأمون از فلسفه پشتيباني ميکردند، او نيز گرامي داشته مي شد، ولي در زماني که متوکل بر سرکار آمد، او نيز مورد آزار و اذيت قرار گرفت.2. مشهور است که وي گرايش شيعي نيز داشته است. (17) اين گرايشها نيز در رواج تهمت فوق بيتأثير نبوده است؛ زيرا حقد و کينهي برخي به مذهب حقهي جعفريه باعث شده است که اگر فردي گرايشي به شيعيان داشت، از نثار هيچ اتهامي به وي خودداري نکنند و سوگمندانه اين روش هماکنون نيز در ميان برخي از نويسندگان وهابي رواج دارد. (18)
3. حتي اگر بپذيريم که قصهي فوق واقعيت داشته و وي چنين قصدي داشته است، همين که به ناتواني خود در آوردن همانند قرآن اقرار کرده، ميتواند دليلي بر عدم امکان ارائه متني همانند قرآن باشد.
کندي و گردآوري آيات موهم تناقض
در برخي از منابع شيعي داستاني ذکر شده است که نشان ميدهد کندي در اوايل امر، به جمعآوري تناقضنماهاي قرآن گرايش داشته، ولي به وسيلهي امام عسکري هدايت شده است. خلاصهي داستان به نقل از مناقب چنين است:اسحاق کندي ميپنداشت بعضي از آيات قرآن با بعضي ديگر سازگار نيست؛ از اينرو تصميم گرفت کتابي دربارهي تناقضگويي قرآن بنويسد و نگارش چنين کتابي را شروع کرد.
يکي از شاگردان او به حضور امام حسن عسکري (عليهالسلام) آمد و جريان را به اطلاع آن حضرت رسانيد. امام به او فرمود: آيا در ميان شما يک مرد هوشمند و رشيد نيست تا با استدلال و منطق محکم، کندي را از نوشتن چنان کتابي باز دارد و او را پشيمان کند؟!
شاگرد گفت: ما شاگرد اوييم و از نظر علمي نميتوانيم او را قانع و از عقيدهاش منصرف کنيم.
امام حسن (عليهالسلام) از او خواست نزد کندي برود و وقتي که با او صميمي شد، از او بپرسد:
آيا ممکن نيست مراد خداوند از آيات، با مفاهيمي که کندي از آيات برداشت کرده، متفاوت باشد؟
امام در ادامه فرمود: وقتي پاسخ مثبت داد، به او بگو: تو چه ميداني، شايد مراد خدا از آيات قرآن، غير از آن معاني باشد که تو فهميدهاي.
شاگرد برابر دستور امام عمل کرد و وقتي پرسش خود را مطرح کرد، کندي فکري کرد و سپس گفت: پرسش خود را دوباره بيان کن. او سؤال خود را تکرار کرد.
کندي گفت: آري ممکن است خدا معانياي غير از آنچه من از ظاهر آيات برداشت کردهام، اراده کرده باشد؛ زيرا واژهها، داراي احتمالات است.
سپس به شاگرد گفت: اين سخن را چه کسي به تو ياد داده است؟!
شاگرد گفت: به دلم افتاد که از تو بپرسم.
استاد گفت: اين پرسش، سؤال بسيار مهم و سخن بسيار عميق و بلندپايهاي است و از تو بعيد است چنين سخني سرزند.
شاگرد گفت: اين سخن را از امام حسن عسکري (عليهالسلام) شنيدهام.
استاد گفت: اکنون حقيقت را گفتي، چنين مسائل جز از خاندان رسالت شنيده نميشود.
آنگاه تقاضاي آتش کرد و تمام آنچه را دربارهي تناقض آيات قرآن نوشته بود، به آتش کشيد و نابود کرد. (19)
بررسي
دربارهي اين داستان نيز شايسته است به چند نکته اشاره کنيم:1. داستان فوق دربارهي شخصي به نام اسحاق کندي است؛ درحاليکه شخصيتي که ما دربارهي آن سخن ميگوييم يعقوببناسحاق است. پس ممکن است داستان فوق به کندي مشهور ربطي نداشته باشد.
2. تنها سند روايت فوق کتاب المناقب ابنشهرآشوب است که وي مطلب فوق را از کتاب التبديل نوشتهي ابوالقاسم کوفي نقل کرده و ساير مؤلفان همانند مجلسي (20) و ديگران از مناقب نقل کردهاند.
3. از فيلسوفي همانند کندي بسيار بعيد است که ابتدا بدون کمترين انديشهاي، مدتها وقت خود را صرف تناقضنماهاي قرآن کند و استدلالي که گذشت به ذهن او هم خطور نکند و با شنيدن اين استدلال ساده، قانع شود و همهي نوشتههايش را بسوزاند.
4. بسياري از دانشوران معتقدند کندي شيعه بوده و اين مطلب با نوشتن کتابي اين چنين منافات دارد.
5. حتي اگر ثابت شود داستان فوق دربارهي يعقوببناسحاق کندي است، باز هم با تحدي با قرآن ارتباطي ندارد و ثابت ميکند شخصي به دليل اشتباه در برداشت از آيات، تصور ميکرد در قرآن تناقض وجود دارد، ولي وقتي با استدلالهايش پاسخ داده شد، قانع شد و شبههاش برطرف گرديد.
مناسب است ادامهي سخن دربارهي کندي را از زبان آيتالله مطهري بشنويم:
کندي، همچنانکه فيلسوفي عاليقدر بوده، مسلماني متصلب و پاک اعتقاد و مدافع بوده است. کتب زيادي در حمايت از دين اسلام نوشته است. کندي از افرادي است که در هر مسئلهاي که ميان اصول اسلامي و اصول فلسفه تعارض يافته است، جانب اسلام را گرفته است؛ چنانکه از عقيدهي خاص او دربارهي حدوث زماني عالم و حشر اجساد پيداست. کندي از افرادي است که هميشه کوشا بود. است که معارف اسلامي و اصول فلسفي را با يکديگر توفيق دهد.
... عجيب اين است که برخي او را به علت اينکه نامش يعقوب و نام پدرش اسحاق و کنيهاش ابويوسف است، يهودي پنداشتهاند و عجيبتر اينکه در بعضي گزارشها که قطعاً مجعول است، از او به عنوان کسي ياد کردهاند که در نظر داشته، ردي بر قرآن مجيد بنويسد. امروز در اثر تحقيقات انجام شده، روشن گرديده است که اولاً ارزش علمي و فلسفي کندي بيش از آن است که قبلاً تصور ميشد. ثانياً مسلماني پاکاعتقاد و مدافع و احتمالاً شيعه بوده است. ثالثاً به واسطهي موقعيت علمي و اجتماعي محسود بوده است و نسبتهاي ناروا به او مولود آن حسادتهاست... کندي شخصيت منحصربهفرد طبقهي خويش است. شخصيتي ديگر، اعم از مسلمان و غيرمسلمان که فيلسوفي صاحبنظر باشد، در طبقه و دورهي او وجود ندارد. (21)
پينوشتها:
1. مرتضي مطهري؛ مجموعه آثار؛ ج 14، ص 461.
2. هانري کربن؛ تاريخ فلسفه اسلامي؛ ص 210. سيدحسين نصر؛ سه حکيم مسلمان؛ ص 12. دکتر نصر در حواشي صفحه 150 مينويسد: کاردانوس نام کندي را همرديف نامهاي ارشميدس، ارسطو و اقليدس آورده است.
3. ابنابياصيبعه؛ عيون الأنباء في طبقات الأطباء؛ ص 285.
4. قاضي صاعد اندلسي؛ التعريف بطبقات الامم؛ ص 59 به بعد.
5. جمالالدينابيالحسن عليبنيوسف قفطي؛ اخبار العلماء باخبار الحکماء؛ ص 241-247. ابنابياصيبعه؛ عيود الانباء قي طبقات الاطباء: ص 286.
6. ابننديم؛ الفهرست؛ ص 357.
7. مقدمهي دکتر موسي الدويش بر کتاب بغية المرتاد، ص 62-65. «اولين فيلسوف مسلمان: نگاهي به زندگي يعقوببناسحاق کندي» ش10، دي 80. سليمانبنصالح خراشي؛ نقض أصول العقلانيين؛ ج 1، ص 29.
8. وي ميگويد: «ان اعلي الصناعات ... الفلسفة التي حدها علم الاشياء بحقائقها بقدر طاقة الانسان» (يعقوببناسحاق کندي؛ رسائل الکندي الفلسفية: ص25).
9. «اولين فيلسوف مسلمان: نگاهي به زندگي يعقوببناسحاق کندي»؛ ش 10، دي 80.
10. متن سخن وي که نشان دهندهي نهايت ايمان او به رسول ختمي مرتبت ميباشد، چنين است: «ولعمرى أن قول الصادق محمد صلوات الله عليه و ما أدى عن الله. عز وجل. لموجود جميعاً بالمقاييس العقلية التى لا يدفعها إلا من حرم صورة العقل و اتحد بصورة الجهل من جميع الناس» (خراشي؛ نقض أصول العقلانيين؛ ج 1، ص 30 به نقل از: يعقوببناسحاق کندي؛ رسائل الکندي الفلسفية: ص 244).
11. ر.ک: حنا الفاخوري؛ تاريخ الفلسفة العربية؛ ص70.
12. براي نمونه ر.ک: عبدالمجيدبنسالم المشعبي؛ التنجيم و المنجمون وحکم ذلک في الإسلام؛ ج1، ص 133.
13. ر.ک: ابنابياصيبعة؛ عيون الأنباء في طبقات الأطباء؛ ص 289.
14. ذهبي؛ سير أعلام النبلاء؛ ج 12، ص 337.
15. ابوحيان اندلسي؛ البحر المحيط في التفسير؛ ج 4، ص 157. قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج6، ص 31.
16. ثعالبي؛ جواهر الحسان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 336. قرطبى، الجامع لأحكام القرآن؛ ج6، ص 31. درويش؛ اعراب القرآن و بيانه؛ ج 2، ص 44. اندلسي؛ البحر المحيط؛ ج 4، ص 157. ابنعاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج5، ص 14. طنطاوي؛ التفسير الوسيط للقرآن الکريم؛ ج 4، ص 25. شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 2، ص 6. ابنعطيه اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 2، ص 145. سيدعبدالاعلي موسوي سبزواري؛ مواهب الرحمان في تفسير القرآن؛ ج 10، ص 266. سيدمحمد صديق قنوجي؛ نيل المرام من تفسير آيات الاحکام؛ ص223 و... .
17. ر.ک: مرتضي مطهري؛ مجموعه آثار؛ ج14، ص462. هانري کربن؛ تاريخ فلسفه اسلامي؛ ص212.
18. چنانکه عبدالمجيدبنسالم المشعبي نويسندهي کتاب التنجيم و المنجمون و حکم ذلک في الإسلام
. پس از حمله به برخي از فلاسفه از جمله کندي و شيعه بودن آنان مينويسد:
«اتخذ کثير من هؤلاء الفلاسفة التشيع ستاراً لهم کيعقوببنإسحاق الکندي و ابنسينا و إخوان الصفا و غيرهم و ذلک لعلمهم بأن الشيعة من أجهل الطوائف و أضعفها عقلاً و علماً و أبعدها عن دين الإسلام علماً و عملاً» (التنجيم و المنجمون وحکم ذلک في الإسلام؛ ج1، ص 133). با اندکي دقت، ميتوان به اوج کينهي اين نويسنده نسبت به شيعه و فلسفه پي برد.
19. ابنشهرآشوب مازندراني؛ مناقب آل ابيطالب؛ ج 3، ص 525.
20. محمدباقر مجلسي؛ بحارالأنوار؛ ج 10، ص 392 و ج 50، ص 311.
21. مرتضي مطهري؛ مجموعه آثار؛ ج 14، ص 463.
محمدي، محمدعلي؛ (1394)، اعجاز قرآن با گرايش شبهه پژوهي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول