(=جستانيان)، دودماني از فرمانروايان ناحيهي کوهستاني ديلم که دست کم از اواخر سدهي دوم تا اوايل سدهي چهارم هجري در رودبار الموت، طالقان و کرانههاي شاهرود و سفيدرود فرمانروايي داشتند. خاستگاه اين دودمان دانسته نيست. نخستين بار هنگامي از اين دودمان ياد ميشود که يکي از پادشاهان آن حدود، در سال 176ق اميري از اين دودمان به نام مرزبان پسر جستان در ري با هارون الرشيد ديدار کرد و پس از گرفتن هدايايي از خليفه به ولايت خويش بازگشت. پس از آمدن حسن بن زيد به کلار وهسودان، پسر مرزبان (م 251ق) با او بيعت کرد، اما بزودي از حمايت وي دست کشيد. جانشين وي، خورشيد نيز خصم علويان بود، اما حسن ابن زيد توانست از نفوذ او در ميان ديلميان جلوگيري کند.
جستان پسر وهسودان، معروفترين پادشاه آل جستان که نزديک پنجاه سال پادشاهي کرد از طرفداران سرسخت علويان طبرستان بود و خدمات ارزندهاي به آنان کرد. وي با تمام اتباع و رعاياي خود در غالب جنگهاي سادات علوي با نمايندگان خلفا و سامانيان و طاهريان از آنان پشتيباني کرد و اطروش را در پس گرفتن قلمرو علويان از سپاهيان ساماني ياري داد. اما چون امير علوي رعاياي وي را نيز به تبعيت از خود دعوت کرد، جستان به مخالفت با او برخاست، اما در جنگ با اطروش به شدت شکست خورد و «باز مسلمان شد». جستان احتمالاً در دههي آخر سدهي سوم به دست برادرش علي کشته شد. علي پس از رسيدن به قدرت به عباسيان پيوست و در سالهاي 300 تا 304ق از جانب آنان ولايتدار اصفهان بود، و در غيبت او رودبار الموت که تختگاه آل جستان بود به دست خسرو فيروز، نابرادري ديگر جستان افتاد که احتمالاً با علي همداستاني داشت. در 307ق محمدبن مسافر که خراسويه دختر جستان را به زني داشت، علي را اندکي پس از آنکه از عباسيان ولايت ري يافت به هلاکت رساند. محمدابن مسافر، خسرو فيروز جانشين علي را نيز در جنگي بکشت، اما نتوانست از جلوس پسرش مهدي، معروف به سياه چشم در الموت جلوگيري کند. سياه چشم نيز از امير مسافري شکست خورد و به اسفار پناه برد، اما اسفار که چشم طمع در تصرف الموت بسته بود وي را به بهانهي بدست گرفتن حکومت قزوين پيش خود فراخواند و چون سياه چشم به قزوين آمد وي را بگرفت و بکشت. يکي از پسران سياه چشم در 347ق که معزالدوله ديلمي به جنگ با حمدانيان موصل رفته بود در سپاه آل بويه بود که در نبرد کشته شد. پس از مرگ اسفار (319ق) ديگر خبر از الموت و پادشاهي آن نميرسد، اما در وقايع 336ق از ماناذر پسر جستان نامي سخن ميرود که بعدها در رودبار فرمانروايي کرد. احتمالاً آل جستان تا چندين دههي ديگر هنوز در بخشهايي از ديلم فرمانروايي ميکردند، يا پس از آنکه سلاريان آنان را از تختگاهشان بيرون راندند، به ناحيهي جلگهاي گيلان رفته تختگاه خود را به لاهيجان نقل کردهاند.
از بيعت آل جستان با علويان که منابع از آن سخن ميگويند چنين برميآيد که اين دودمان پس از قبول اسلام به مذهب زيدي درآمدند، آما احتمالاً برخي از امراي اخير اين دودمان به اسماعيليه گرايش داشتند و شايد هم فرزندان اسماعيلي رعاياي آنان بودند که حسن صباح را در دست يافتن بر الموت ياري دادند.
کتابنامه: تاريخ ايران کمبريج، 181/4-183، 193-194؛ تاريخ جهانگشا، «حاشيه در خصوص آل جستان»، 432/3-445؛ تاريخ طبرستان، شهر ياران گمنام، 18-34.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
جستان پسر وهسودان، معروفترين پادشاه آل جستان که نزديک پنجاه سال پادشاهي کرد از طرفداران سرسخت علويان طبرستان بود و خدمات ارزندهاي به آنان کرد. وي با تمام اتباع و رعاياي خود در غالب جنگهاي سادات علوي با نمايندگان خلفا و سامانيان و طاهريان از آنان پشتيباني کرد و اطروش را در پس گرفتن قلمرو علويان از سپاهيان ساماني ياري داد. اما چون امير علوي رعاياي وي را نيز به تبعيت از خود دعوت کرد، جستان به مخالفت با او برخاست، اما در جنگ با اطروش به شدت شکست خورد و «باز مسلمان شد». جستان احتمالاً در دههي آخر سدهي سوم به دست برادرش علي کشته شد. علي پس از رسيدن به قدرت به عباسيان پيوست و در سالهاي 300 تا 304ق از جانب آنان ولايتدار اصفهان بود، و در غيبت او رودبار الموت که تختگاه آل جستان بود به دست خسرو فيروز، نابرادري ديگر جستان افتاد که احتمالاً با علي همداستاني داشت. در 307ق محمدبن مسافر که خراسويه دختر جستان را به زني داشت، علي را اندکي پس از آنکه از عباسيان ولايت ري يافت به هلاکت رساند. محمدابن مسافر، خسرو فيروز جانشين علي را نيز در جنگي بکشت، اما نتوانست از جلوس پسرش مهدي، معروف به سياه چشم در الموت جلوگيري کند. سياه چشم نيز از امير مسافري شکست خورد و به اسفار پناه برد، اما اسفار که چشم طمع در تصرف الموت بسته بود وي را به بهانهي بدست گرفتن حکومت قزوين پيش خود فراخواند و چون سياه چشم به قزوين آمد وي را بگرفت و بکشت. يکي از پسران سياه چشم در 347ق که معزالدوله ديلمي به جنگ با حمدانيان موصل رفته بود در سپاه آل بويه بود که در نبرد کشته شد. پس از مرگ اسفار (319ق) ديگر خبر از الموت و پادشاهي آن نميرسد، اما در وقايع 336ق از ماناذر پسر جستان نامي سخن ميرود که بعدها در رودبار فرمانروايي کرد. احتمالاً آل جستان تا چندين دههي ديگر هنوز در بخشهايي از ديلم فرمانروايي ميکردند، يا پس از آنکه سلاريان آنان را از تختگاهشان بيرون راندند، به ناحيهي جلگهاي گيلان رفته تختگاه خود را به لاهيجان نقل کردهاند.
از بيعت آل جستان با علويان که منابع از آن سخن ميگويند چنين برميآيد که اين دودمان پس از قبول اسلام به مذهب زيدي درآمدند، آما احتمالاً برخي از امراي اخير اين دودمان به اسماعيليه گرايش داشتند و شايد هم فرزندان اسماعيلي رعاياي آنان بودند که حسن صباح را در دست يافتن بر الموت ياري دادند.
کتابنامه: تاريخ ايران کمبريج، 181/4-183، 193-194؛ تاريخ جهانگشا، «حاشيه در خصوص آل جستان»، 432/3-445؛ تاريخ طبرستان، شهر ياران گمنام، 18-34.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول