نقد نظریهای در پیدایش شیعة اثنی عشری
چکیده
مترجم در مقام نقد مقاله ، ضمن بررسی یکایک مصادر اصلی مـورد استفادة مـــؤلف ، نخست اثبات نموده که بر خلاف نوشتة مؤلف ، نظریة غیبت دوازدهمین امام به طور ضمنی در منابع اولیة امامیه مطرح شده است. سپس با ارزیابی استدلالهای مؤلف برای نوظهور شمردن این دو نظریه و برداشتهای او از منابع ، قابل اعتماد نبودن نتیجهگیری او را نشان داده است و آن گاه با طرح چندین پرسش ، ناقص و آکنده از ابهام بودن دیدگاه مؤلف را دربارة انگیزههای گرایش امامیه به این دو نظریه اثبات نموده است. سپس در بخشی مستقل ، نشان داده که نگرش مؤلّف به این مسئله مبتنی بر نادیده گرفتن شرایط و حوادث سیاسی و اجتماعی شیعه و در سه قرن نخست حیات خود و مقتضیات آن بویژه مسئله تقیه- میباشد در پایان با استناد به مدارک تاریخی ، احتمالی جدید را برای چرایی و چگونگی طرح گستردهتر اندیشة دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام در منابع قرن چهارم هجری مطرح نموده است.
مقدمه
یکی از مسائل مهم و جنجال برانگیز در طـول تاریخ اسلام و از جملـه عقـایـد اصلی شیعة امامی، اعتقاد به «مهدی موعود» و «قائم آل محمد» (صلی الله علیه واله) است که از نخستین روزهای مطرح شدن تاکنون ، همواره مورد بحث و گفتگو بوده است 6. این مسئله که نظر مستشرقان را هم به خود جلب کرده، تاکنون از جنبههای مختلف ، از سوی آنان مورد بررسی قرار گرفته است 7. در آثار چاپ شده در این زمینه ، دیدگاههای قابل تأمل و نقد و بررسی ، ابهامات و ابهام آفرینیهایی به چشم میخورد. پرسشهایی که مستشرقان و دانشمندان مسلمان متأثر از آنها در این زمینه مطرح کردهاند ، بخشی به ادعای ضعف احادیث مربوط به مهدی (ع) 8 ، برخی به تأثیر دیگر ادیان مانند زردشتی 9 ، مسیحیت و یهودیت 10 در پیدایش این عقیده و برخی دیگر به دوران مبهم و سؤال برانگیز شکلگیری این اعتقاد بر میگردد. 11 ترجمة برخی از آثار مستشرقان در این زمینه به فارسی ، گاه با پیامدهای سیاسی اجتماعی همراه بوده 12و گاه به اختصار و با قوت وضعفی متناسب با توان و بینش منتقدان ، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. 13
مقاله « امامیه تا اثنی عشریه» (from imamiyya to Ithna Ashariyya) که ترجمه آن از نظرتان خواهد گذشت، به لحاظ پرهیز از بحث عمومی مهدویت در میان فرق مختلف اسلامی و تکیه صرف بر اعتقاد به دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام در میان شیعیان اثنی عشریه ، بحثی جدید در این زمینه به شمار میآید. مفاد کلی این مقاله عبارت است از مستدل ساختن احتمال گرایش امامیه به اعتقاد «دوازده امام و غیبت آخرین آنها» در مرحلهای مهم از تاریخ خود (و طبعاً متأخر از دوران شکلگیری نخستین) و ریشهیابی انگیزههای امامیه از پذیرش این اعتقاد و تبدیل شدن آن به فرقهای جدید به نام اثنی عشریه. البته نظریه عدم اصالت و عدم سابقه و قدمت فرقة اثنی عشریه و پیدایش آن در نیمة قرن چهارم ، نظریهای جدید نیست و هم در سدههای نخستین تاریخ اسلام مطرح شده14 و هم از سوی مستشرقانی پیش از نویسندة این مقاله مطرح گردیده است15 تکیة صرف مقاله بر «ریشهها و مراحل گسترش اعتقاد امامیه به امام دوازدهم و غیبت او» 16 و نگرش تاریخی مؤلف به این مسئله تکراری بودن موضوع مقاله را تحتالشعاع قرار داده و به آن امتیاز بخشیده است.
مؤلف مقاله اتان کولبرگ (Etan Kohlberg) (متولد 1943 م) که در حال حاضر در دانشگاه Hebrew فلسطین اشغالی به تدریس و تحقیق مشغول است (کولبرگ، 1371، ص 11) تاکنون بیش از پنجاه کتاب و مقاله در زمینههای مختلف اسلامی بویژه تاریخ و عقاید تشیع منتشر ساخته است.17-18 ملاحظاتی دربارة مقالة « از امامیه تا اثنی عشریه»
با مطالعة مقاله در خواهید یافت که، مؤلف ابتدا با ذکر اعتقاد نسبتاً عمومی مسلمانان به وجود دوازده امام یا خلیفه از نسل پیامبر از یک سو و از سوی دیگر اعتقاد به وجود امامی غایب که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، چگونگی راه یافتن این اعتقاد را به مجموعه اصول اعتقادات امامیه در نیمة قرن چهارم مورد بررسی قرار داد و در پایان، تحلیل خود را از انگیزههای گرایش امامیه به این باور مطرح ساخته است.
دربارة روش استدلال ، برداشت از منابع و به طور کلی چگونگی نگرش مؤلف محترم به این موضوع، ملاحظاتی به نظر میرسد که در پنج قسمت به شرح زیر ارائه میگردد:
1- مسئله دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام در متون اولیة شیعی
2- تأملی پیرامون استدلالهای مؤلف و برداشتهای او از منابع
3 تأملی پیرامون تحلیل مؤلف دربارة انگیزههای گرایش امامیه به این اعتقاد
4- ارزیابی چگونگی نگرش مؤلف به این موضوع
5- پیشنهاد یک احتمال جدید
مسئله دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام در متون اولیة شیعة اثنی عشریه
مطالب مربوط به بحث ما در این اصول را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. دستهای از احادیث که متضمن مطالبی خلاف مبانی شناخته شده و پذیرفته شده اثنی عشریه است و در واقع مؤید نظریة کولبرگ میباشد. در این دسته، غیر از دو حدیث مورد استناد کولبرگ ، میتوان به حدیثی دیگر داّل بر یازده ستاره از اهل بیت پیامبر ، بدون اشاره به غیبت و قیام آخرین آنها (الاصول الستة عشر فی الاصول الاولیة ، 1405، ص 16 ) اشاره کرد.
دستة دوم شامل احادیثی است که بدون اشاره به تعداد امامان و نام آنها- لااقل نام أخرین امام- و نیز بدون اشارة مستقیم به مسئله غیبت، به قائم آل محمد (قائمنا) و یا مردی از اهل البیت و خروج او و کارهایی که پس از خروج انجام خواهد داد(الاصول الستة عشر، 1405، صص 6،63 و71) پرداخته است. موضوع غیبت در این احادیث به طور مستقیم مطرح نشده، اما در حدیث جابر از امام باقر(ع)دربارة انتظار قائم و اهمیت آن (الاصول الستة عشر. 1405، ص 71)«انتظار قائم» به طور غیر مستقیم دلالت بر غیبت نیز دارد . همچنین در حدیثی که گزیده جامع بزنطی آمده، در «عوزه» ای که امام باقر به یونس بن ظبیان میآموزد، بدون اشاره صریح به تعداد ائمه و نام آنها، در بیانی مجمل چنین میخوانیم: «... و اعوذبالائمه و سمّی ]و در نسخهای دیگر یسمی[ واحداً فواحداً ... 24
دسته سوم از این احادیث ، بدون ذکر نام ائمه، به صراحت دلالت بر تعداد امامان دارد. مانند حدیثی در همان اصل ابی سعید عبادالعصفوری: « عباد عن عمرو عن ابی حمزه قال سمعت علی بن الحسین(ع) یقول ان الله خلق محمداً و علیاً وأحد عشر من ولده من نور عظمته ... »25 و باز هم درهمان اصل :« عباد عن عمرو عن ابی الجارود عن ابی جعفر (ع) قال : قال رسول الله (ص) انّی وأحد عشر من ولدی و انت یا علی زر الارض اعنی اوتادها ... فاذا ذهب الاحد عشر من ولدی ساخت الارض باهلها و لم ینظروا ( الاصول الستة عشر، 1405، ص 16) یا قرینهای که در این حدیث وجود دارد میتوان احادیث در بردارندة اطلاعاتی دربارة یازده نقیب و جانشین پیامبر را هم این گونه توجیه کرد که : مراد پیامبر یازده جانشین غیر از علی است، به ویژه که پیامبر در آنها از یازده نقیب از فرزندان خود سخن گفته: « من ولدی احد عشر نقیباً نجیباً محدثون مفهمون آخر هم القائم (الاصول السته عشر، 1405 ، ص 15) و « نجوم من اهل بیتی من ولدی احد عشر نجماً (الاصول السته عشر1405، ص 16) و میدانیم که علی (ع) فرزند پیامبر نبود. 26 گفتنی است مؤلف در مورد حدیث محمد بن مثنی، توجیهی را به نقل از علمای شیعه بیان کرده است. 27 شیخ حرّ عاملی نیز برخی از احادیث ابن اصول را بر تقیه حمل کرده است. (الاصول الستة عشر، 1405 ، ص 170).
کتاب المحاسن احمد بن محمد برقی (متوفی 274 ق یا 280 ق) به عنوان شاهدی دیگر مورد استناد مؤلف قرار گرفته است. این گفتة مؤلف که در کتاب محاسن، هیچ حدیثی تعداد ائمه و غیبت دوازدهمین آنها را روشن نمیکند درست است. البته در بخشهای مختلف این کتاب 28 ، حداقل هشت حدیث دربارة «قائم» و «فضیلت انتظار او» وجود دارد (برقی ، بی تا،(المحاسن)، صص 145 149 ،173-174 ، 320 و 339 -340) که میتواند به طور غیر مستقیم تأیید کنندة نظریة اثنی عشریه باشد. هر چند واژه قائم میتواند بر هر امامی اطلاق شود، 29 برخی از این احادیث به آسانی بیشتری بر قائم موعود قابل صدق است (برقی، بیتا،(المحاسن) ، صص 339-340 ) غیر از حدیث مورد استناد مؤلف (برقی، بیتا، (المحاسن) ، صص 332-333) در حدیثی دیگر عمربن مسلم، از امام صادق (ع) میخواهد که « ائمه الحق من آل محمد» را نام ببرد و امام صادق (ع) در پاسخ، تنها نام علی (ع) ، حسن، حسین، علی بن حسین و محمد بن علی (امام پنجم) را میبرد و سپس با بیان مجمل «هذا الامر یجری لآخرنا کما یجری لاولنا» از ادامة اسامی و حتی از اعتراف به امامت خود سرباز میزند. (برقی، بی تا، ( المحاسن)، صص 288-289).
برقی در کتاب دیگر خود معروف به رجال30 ، اصحاب پیامبر و سپس علی (ع) تا امام حجة بن الحسن را نام برده و معرفی کرده است، این کتاب بروشنی دلالت بر اعتقاد به دوازده امام دارد.
در کتاب الغارات (یا الاستنفار و الغارات) ابن هلال الثقفی (متوفی 283 ق) ، نیز تنها در یک جا از مردی از اهل بیت و فرزند بهترین کنیزها (ابن خیرة الاماء)31 ذکری به میان آمده است که فتنهها را چون جدا کردن پوست از گوشت، از هم جدا و خاموش میکند (یفرّج الفتن ... کتفریج الادیم) 32 در این کتاب نیز تعداد امامان و نام آنها ذکر نشده است.
مأخذ شیعی دیگر در اواخر قرن سوم بصائر الدرجات تألیف محمد بن حسن صفار قمی ( متوفی 290 ق) است که کولبرگ دربارة آن چنین قضاوت کرده است: و «... هیچ حدیثی دربارة غیبت یا دوازده امام ذکر نکرده است » ( کولبرگ(متن انگلیسی) 1976م.، ص 523) با مطالعه کتاب، به این احادیث برمیخوریم: حداقل سه حدیث دربارة مهدی و اوصیاء بعد از پیامبر (صفار قمی، 1404، صص 70و 106) هشت حدیث دربارة قائم ( صفار قمی، 1404 ، صص 152، 199، 259، 262، 336،356 ،478 ) دو حدیث دربارة خروج مردی از اهل بیت ، قبل از به پایان رسیدن دنیا که مانند داود حکم (قضاوت) خواهد کرد (صفار قمی، 1404، ص 258) ؛ یک حدیث که طبق آن ، دوازده عالم در جهان وجود دارد و هر یک از امامان که از دنیا میروند در یکی از آنها سکنا میگزیند و آخرین آنها (امامان) قائم است که در همین عالم که ما در آن زندگی میکنیم خواهد بود (... حتی یکون آخر هم القائم فی عالمنا الذی نحن ساکنوه) ( صفار قمی، 1404، صص 404-405) . این حدیث ضمن دلالت بر تعداد امامان ، به قائم بودن آخرین آنها نیز اشاره دارد . حدیثس دیگر در این کتاب به صراحت و روشنی تعداد ائمه را بیان میکند؛ زراره از امام باقر (ع) نقل میکند که دوازده امام از آل محمد تمامی محدّث هستند.33
قرب الاسناد ، تألیف ابوالعباس عبدالله بن جعفر الحمیری القمی (زنده به سال 300ق) از دیگر منابع متقدم است که مورد اشاره مؤلف قرار نگرفته است. این موضوع در این کتاب نیز به شکلهای مختلف منعکس شده است. براساس یک حدیث که البته در سلسله روات آن ، عبدالله بن میمون القداح نیز وجود دارد ، خداوند از اهل بیت (در واقع تیرة بنی هاشم) هفت نفر (با احتساب پیامبر) را آفریده که مانند آنها را خلق نکرده است . ( الحمیری، بیتا ، ص 14) و در حدیثی دیگر ، امام صادق(ع) امامان را از امیرالمؤمنین تا خودش نام میبرد و دربارة نام و تعداد بقیة آنها سکوت مینماید (الحمیری، بی تا ، ص 30) . و در حدیثی دیگر در بیانی مجمل گفته شده است که نام امامان معلوم است: « ... ماهو الاّ عهد من رسول الله صلّی الله علیه و آله رجل فرجل مسمی» ( الحمیری ، بیتا، ص 154) این بیان مبهم در جایی دیگر از قول امام محمد باقر (ع) به چشم میخورد: « لایستکمل عبدالایمان حتی یعرف انه یجری لاخرهم ما یجری لاولهم فی الحجة و الحلال و الحرام» ( الحمیری، بیتا ، ص 60) . در حدیثی دیگر به مردی از اهل البیت اشاره شده است که پیش از پایان یافتن دنیا برانگیخته خواهد شد و به کتاب خدا عمل خواهد کرد: «... ان الدنیا لاتذهب حتی یبعث الله منا اهل البیت رجلا یعمل بکتاب الله عزّوجلّ» ( الحمیری، بی تا ، ص 153 و حداقل در پنج مورد دیگر قیام قائم و علامتهای قبل از قیام او و انتظار فرج مورد اشاره قرار گرفته است (الحمیری، بی تا، صص 163، 165،168و173) . به نظر میرسد این کتاب بهتر از کتاب المحاسن برقی ( متوفی 274 ق یا 280 ق) میتوانست مورد استناد مؤلف قرار گیرد)
در تفسیر فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی ( متوفی اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم)34 ( معروف به تفسیر فرات الکوفی) ، نیز جدا از دهها حدیث دربارة اهل البیت ( کوفی 1410، صص 629-672) حدود بیست حدیث فقط به «مهدی» و «قائم» وجود دارد ( کوفی 1410 ، صص 657-658) ظاهراً در این کتاب نیز تعداد ائمه به صراحت ذکر نشده است.
نخستین کتاب تألیف شده در قرن چهارم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی (متــوفــی 307 ق) است که به اعتراف مصنف، تعداد و نام امامان در آن بروشنی بیــان شده است (کولبــرگ (متن انگلیسی)، 1976م.، ص 523).
در مقام جمع بندی باید گفت همان گونه که ملاحظه شد ، هر چند در متون باقیماندة شیعی از اواخر قرن سوّم احادیث مربوط به امامان دوازدهگانه و غیبت آخرین آنها به گستردگی ، روشنی و انسجام متون قرن چهارم و پنجم نیست. این موضوع در این متون مطلقاً مسکوت هم نمانده است، زیرا اولاً تعداد ائمه در اصول باقیمانده و در بصائر الدرجات و ... ذکر شده و ثانیاً مسئله قائم و به طور تلویحی غیبت او بکرّات مورد تأکید قرار گرفته است. از نظر نباید دور داشت که قسمت عمدة منابع شیعی قرن سوم و حتی دوم و اول معروف به اصول اربعمائه به دست ما نرسیده است و افرادی مانند کلینی ( متوفی 329 ق) کتاب خود را به استناد این اصول که در اختیار آنها بوده ، تألیف کردهاند (غفاری، 1369، صص 238-239). همچنین نام کتابهایی دربارة غیبت تألیف یافته در قرن سوم در فهرستهایی مانند الذریعة ( طهرانی، بی تا ، ج 16، صص 74-84) به چشم میخورد که اکنون در اختیار ما نیست .
تأملی پیرامون پارهای استدلالهای مؤلف و برداشتهای او از منابع
با شناختی که در بخش پیش نسبت به متون اولیه شیعی به دست آمده ، در این بخش صرفنظر از روش و چگونگی نگرش مؤلف به این موضوع ، پارهای استدلالهای او را که عمدتاً به نحوة برداشت از منابع و مقایسه تاریخی آنها و نتیجهگیری از این مقایسه بر میگردد از نظر میگذرانیم:
مؤلف محترم با استناد به عدم تصریح منابع اولیه به دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام و تصریح به این موضوع در تفسیر قمی(متوفی 307ق) و کتاب کافی مرحوم کلینی ( متوفی 329 ق) و همچنین عدم تصریح به نام امام دوازدهم و تصریح اشعری (متوفی 329ق) در مقالات الاسلامیین به این نام، چنین نتیجه گرفته است که امامیه خیلی زود این اصول را پذیرفته و در مرام و عقیدة خود وارد کرده است ( کولبرگ ( متن انگلیسی)، 1976 م .، صص 522-523) .
همان گونه که ذکر شد اولاًُ، متون اولیه شیعی ولو به گستردگی منابع قرن چهارم به بعد، خالی از این اصول اعتقادی شیعه نیست، ثانیاً صرف درج یا عدم درج مطالبی در کتابهایی که سال دقیق تألیف آنها معلوم نیست و تفاوت سال وفات مؤلفان آنها نیز از یکی دو دهه تجاوز نمیکند نمیتواند مبنای یک داوری درست و علمی درباره پیدایش و تحول یک عقیده باشد و ثانیاً افرادی مانند احمد بن محمد بن خالد برقی ( متوفی 274 ق یا 280 ق) مؤلف المحاسن و محمد بن حسن صفّار قمی ( متوفی 290ق) مؤلف بصائر الدرجات بر فرض که در کتابهای خود احادیثی در این زمینه درج نکرده باشند، خود در سلسلة راویان کتابهای طبقه بعدی مانند کافی و غیبت نعمانی و ... هستند و هیچ دلیلی بر جعلی بودن روایات منقول از آنها در دست نیست. 35 مثلاً روایت معروف خضر که در المحاسن بدون ذکر نام و تعداد ائمه آمده است در اصول کافی به نقل از همان برقی و با ذکر نام و تعداد امامان درج شده است. ( کلینی، 1388، ج1، صص 525-526) جالب اینجاست که محمد بن یحیی که حدیث را از محمد بن صفار میشنود، آرزو میکند ای کاش فردی غیر از برقی ناقل این حدیث بود ( کلینی ، 1388، ج1، صص 525-526) و محمد بن حسن نیز در پاسخ میگوید که برقی این حدیث را ده سال پیش از شروع غیبت صغرا نقل کرده است ( ... حدثنی قبل الحیرة بعشر سنین) . 36 نام محمد بن حسن صفار نیز به فراوانی در سلسله روات احادیث مربوط به موضوع مورد بحث ما به چشم میخورد( صفار قمی، 1404، صص 16-18؛ کلینی، 1388، ج1، صص 532 و 534). همچنین به گفتة شیخ طوسی در فهرست خود ، محمد بن حسن صفار کتابی شامل مسائلی که دربارة آنها با امام حسن عسگری مکاتبه کرده داشته است (طوسی، بی تا، ص 144).
اصولاً مؤلف محترم دربارة جوامع حدیثی ، سال وفات مؤلف و در صورت امکان سال تألیف کتاب را مبنای قضاوت قرار داده است. این کار ضمن اینکه تا حّد زیادی مبنای درستی است( بویژه دربارة احادیثی که برای اولین بار ذکر میشود)، ولی نباید نادیده گرفت که حدیث در واقع یک نقل قول مستقیم است و در صورت احراز وثاقت و صداقت راوی، از نظر تاریخی باید در مقطع زمانی گویندة اصلی مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد بویژه که در برخی از این احادیث، هر یک از روایان ، سال و حتی ماه شنیدن و دریافت حدیث را ذکر کرده است.37 نمونهای دیگر از این مبنای مؤلف، مطلبی است که دربارة وجه جمع بین دو نام « محمد» و «احمد» بیان نموده است. وی بعد از ذکر دیدگاههای امامیه دربارة نام بردن و یا نام نبردن از مهدی (ع) ، وجه جمعی را بین این دو گرایش از نوادر الاخبار نراقی (متوفی 109ق) نقل میکند ( کولبرگ (متن انگلیسی) ، 1976 م .، ص 522) و حال آنکه نراقی آن را عیناً از کمال الدین صدوق ( متوفی 381 ق) نقل کرده است. 38 و در واقع این توجیه مربوط به همان قرن چهارم است ، نه «کوششی برای هماهنگ سازی» 39 ( کولبرگ ( متن انگلیسی)، 1976م .، ص 522) در دورههای بعد.
براساس همین مبنای مؤلف میتوان مطالب او را دربارة واقفیه که آنها را پیشتازان اثنی عشریه میداند و یا سبائیه و قطعیه که آنها را نخستین معتقدان به دو غیبت و اثنی عشریه را متأثر از آنها میداند 40 زیر سؤال برد و احتمال داد که این مسائل نیز ساخته و پرداخته مقطع زمانی تألیف کتابهایی است که بدان اشاره کرده است. عقاید شیعی اثنی عشری نیز از این نظر تفاوتی با دیگر مسائل ندارد و هر چند در منابعی متأخر به تفصیل درج شده، ناظر به گذشته و منقول از پیشینیان بوده است. بنابراین به صرف اینکه افرادی مانند برقی و صفار قمی در کتابهای خود حدیثی در این باره نیاوردهاند که چنین هم نیست، نمیتوان حکم کرد که این عقاید در زمان آنها جزء عقاید شیعه نبوده، بلکه به استناد روایات زیادی که مثلاً از همین دو تن در منابع بسیار نزدیک به عهد آنها درج شده و نیز با استناد به اینکه منابع قرن چهارم شیعه مانند کافی با تکیه بر کتابها و اصولی نگاشته شده که امروزه در دست ما نیست ، میتوان احتمال قوی داد که در عصر راویان نیز این عقاید جزء اعتقادات امامیه بوده و تنها این سئوال باقی میماند که چرا به گستردگی و روشنی منابع متأخر ، در منابع اولیه نمییابیم که در بخشهای بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت.
دربارة کتابهایی مانند المحاسن و بصائر به این نکته مهم باید توجه نمود که مطالعة اجمالی عناوین ابواب و فصول مباحث نشان میدهد که مباحثی از کتاب که به ائمه مربوط است، شامل صفات و ویژگیهای عمومی آنهاست نه احوال یکایک آنها و به اصطلاح در مقام بیان تعداد و نام ائمه نیست، لذا داعیهای بر گردآوری احادیث مربوط به این موضوع وجود نداشته است، بر خلاف کتابهای دورة بعد که مشخصاً به این منظور گردآوری و تألیف میشد. به عنوان مثال کتاب الاشکال و القرائن در المحاسن که مؤلف محترم مقاله به آن اشاره و استناد کرده، اصلاً در مقام این بحث نیست. (برقی، بی تا، (المحاسن) ، صص 3-18) همچنین مهم است که این کتابها در کنار در برداشتن روایاتی که به شکلی مؤید عقاید کنونی اثنی عشریه است، برخی شامل هیچ حدیث و عبارتی ناسازگار با این عقاید نیست و در برخی دیگر نیز به ندرت عبارتی ناسازگار یافت میشودکه معمولاً به چندین شکل توجیه شده است.41 از سوی دیگر، در منابع متأخر هم احادیث نسبتاً زیادی در دست است که در آنها مثلاً نام امام غایب و دوازدهم(ع) مشخص نشده 42 ؛ یا به استناد مبنای مؤلف میتوان این تردید و عدم قطعیت مورد ادعای ایشان را به دورههای بعد نیز تسرّی داد. در بیان روشهایی که علمای امامیه برای اثبات نظریة خود پیش گرفتهاند، کولبرگ، به چهار روش اشاره کرده است و پس از آن بدون ذکر شماره و به طور ضمنی، روشی دیگر را که عبارت از استدلال عقلانی است با مطالعه متون شیعی باید گفت روش استدلال عقلانی بر ضرورت وجود امام و غیبت او در صورت مواجهه با خطر نیز در زمره روشهای مورد استفادة علمای شیعه و همتراز دیگر روشهاست و باید مستقلاُ مورد توجه قرا گیرد. خلاصة این استدلال چنین است: امامان دوازده تناند، یازده تن از این امامان از دنیا رفتهاند و زمین نیز هیچ گاه از حجت خالی نخواهد بود، بنابراین الزاماً امام دوازدهم زنده است ولی به لحاظ خطری که او را تهدید میکند و فراهم نمودن شرایط ظهور در غیبت به سر میبرد43 در متون کلامی معاصر شیعی نیز دلیل جدید به عنوان «دلیل علمی» بر درستی اعتقاد شیعیان به غایب بودن امام زمان خود (امام دوازدهم) مطرح شده است. پایة این دلیل علمی بررسی زمان غیبت صغرا است. به اعتقاد مشهور شیعیان، امام مهدی (ع) در غیبت صغرای خود که هفتاد و چهار سال به درازا انجامید از طریق چهار سفیر و نایب خود 44 با شیعیان در ارتباط بود و به وسیلة آنها، پیامها و خبرهای لازم و حتی پاسخ سؤالها را در نوشتههایی که به «توقیع» معروف شدهاند به شیعیان میرساند.45 این پدیده از دیدة اندیشمند معاصر شیعی ، شهید محمد باقر صدر یک دلیل علمی و بازگوکنندة این حقیقت است که بویژه با توجه به یکسان و آشنا بودن خط توقعیات و عدم تناقض در سخنان و عمل سفیران، نیرنگی و فریبی در کار نبوده و این اعتقاد شیعیان درست است. « لقدقیل قدیماً ان حبل الکذب قصیر و منطق الحیاةیثبت ایضاً انّ من المستحیل علمیاً بحساب الاحتمالات) أن تعیش اکذ و بة بهذاالشکل و کل هذه المدة و ضمن کل تلک العلاقات و الأخذ و العطاء ثم تکسب ثقه جمیع من حولها و هکذا نعرف ان ظاهرة الغیبة الصغری یمکن ان تعتبر بمثابة تجربة علمیة لاثبات الها من واقع موضوعی و التسلیم بالامام القائد ....46
به هر حال به نظر میرسد در گزارشی کامل از شیوههای استدلال علمای شیعی، دلیل عقلی نیز باید به عنوان دلیلی مستقل به حساب آید.
کولبرگ برای اثبات تأثیر پذیری اثنی عشریه از دیگر گروهها در مورد اعتقاد به غیبت ، گروههای مختلف واقفی را در دورة نخستین عباسی مدافع نظریة غیبت دانسته است ( کولبرگ (متن انگلیسی) ، 1976 م.، ص 531). اولاً مبنای این ادعا متونی است که همان گونه که ذکر شد از نظر زمان تألیف فاصلة چندانی با متنهایی که اثبات کنندة وجود این عقیده در میان اثنی عشریه ندارند (کولبرگ ( متن انگلیسی) ، 1976 م .، ص 531) و نمیتواند اثبات کنندة تقدم این فکر در دیگر گروهها بر اثنی عشریه باشد. از سوی دیگر ، واقفی بودن بودن بطائنی نیز ، بر فرض ثبوت، نمیتواند اثبات کنندة تقدم این فکر در میان واقفیه باشد. زیرا حسن بن محبوب زرّاد که او نیز مانند بطائنی معاصر امام رضا(ع) میباشد.47 اعتقاد به دو غیبت را در کتاب المشیخة خود مطرح کرده است48 و کولبرگ نیز خود به این موضوع اشاره نموده است. از دیگر قرائن وجود این اعتقاد در دورههای پیش از قرن چهارم ، اظهار نظر ابوالحسن علی بن الحسین بن بابویه قمی ( متوفی 329ق) ( پدر شیخ صدوق) در کتاب الامامة و التبصرة من الحیرة است که میگوید اخبار و روایات موجود دربارة تعداد امامان و غیبت را جمع آوری کرده است. ( ابن بابوبه، 1407، صص 142و 145) شیخ مفید نیز در الفصول العشرة فی الغیبة بااشاره به کتابهایی از شیعیان که قبل از تولد حسن بن علی (امام یازدهم(ع)) و پدر و جدّش نوشته شده، اظهار میدارد که اخبار مربوط به دو غیبت ( صغرا و کبرا) در آن کتابها موجود بوده است و تحقق این دو غیبت صدق اخبار و صحت عقیدة امامیه را آشکار ساخت.49 کولبرگ که خود نیز با استناد به نقل قولی از شیخ صدوق ، ابن بابویه ، به این موضوع اشاره نموده ، برای سست کردن این ادعا به وجود حدیثی دربارة یازده امام که آخرین آنها قائم است و نیز حدیثی که تنها اشاره به هفت امام دارد تمسک جست ( کولبرگ (متن انگلیسی) ، 1976م .، ص 532) ولی همان گونه که اشارتی رفت اولاً این احادیث به شکلهای ختلف توجیه شده است و ثانیاً غیر از این احادث ، احادیث روشن دیگری در همین اصول وجود دارد و اصولاً همین کتابها و اصول ، ماده اولیه تألیف کتابهایی مانند کافی بوده است. دربارة بطائنی واقفی نیز صرفنظر از اینکه معلوم نیست «حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی» نویسندة کتاب الغیبة واقفی بوده یا پدر او 50 و اصولاُ چنین کتابی تألیف کرده است یا نه 51 و در صورت تألیف مفاد کتاب او چه بوده است،52 باید توجه داشت که اولاً مهمترین ویژگی واقفه (یا واقفیه) اعتقاد به غیبت امام هفتم و قیام آیندة او میباشد53 که با توجه به زمینههای پیدایش و شکلگیری پیدایش و شکلگیری آنها، این گروه یا به عمد و به طمع تصاحب اموال بازمانده از امام موسی کاظم (ع) ( ناصری ، 1409، ج1، صص79-127)؛ حمیری، بی تا ، ص 154، طوسی، 1411، ص 63-67) و یا از روی حسن نیت و اشتباه در تطبیق عقیدة رایج و قطعی دربارة امام غایب به اشتباه رفتند54 و امام هفتم را مصداق امام غایب و قائم دانستند؛ یعنی چگونگی جداشدن واقفیه از پیکرة امامیه و اعتقاد به غیبت امام هفتم، خود مؤید وجود اعتقاد به غیبت آخرین امام در میان امامیه میباشد یعنی همان طور که قبلاً سبائیه و کیسانیه در یافتن مصداق به راهی رفته بودند، واقفیه نیز به راهی جدید رفتند، بویژه که مدعای یکایک این گروهها به عنوان گروههایی منحرف از امامیة راستین در منابع قدیمی مطرح شده و مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است. ( صدوق، 1363، صص 32-37؛ مفید بی تا، صص 12-13؛ طوسی، 1411، صص 192-228) و در درجة دوم روش کلی علمای رجال و حدیث ، در صورت اثبات صداقت و وثاقت راوی، عمل به اخبار و احادیث نقل شده از شیعیان فاسد المذهب از جمله واقفیه55 میباشد و صرف واقفی بودن راوی دلیل برعدم اعتقاد شیعیان اثنی عشریه به مفاد خبر منقول از او نیست.56
از جمله استدلالهای کولبرگ برای عدم قطعیت اعتقاد به دوازده امام و غیبت آخرین آنها در میان امامیههای نخستین، حتی در صورت پذیرفتن اصل اجمالی اعتقاد به این موضوع ، مشخص نبودن نام این امامان در متون اولیة شیعه است. البته تنها دلیل او، ذکر نشدن نامها در این متون است ( ص 522-523) در این باره نیز باید به دو نکته توجه کرد: اول اینکه عدم ذکر نام دلیل بر قطعی و مشخص نبودن آن نیست و چه بسیار ادله و زمینههایی که موجب بیان نکردن و آشکار نساختن یک امر معلوم و مشخص است و بویژه دربارة مهدی که قطعاً چنین ملاحظاتی دربارة وی وجود داشته است 57 دوم اینکه از نظر متکلمان شیعی اثنی عشری بیان نام امامان و مشخصات آنها منحصر به معرفی یکجای آنها از سوی پیامبر (ص) و ائمه نخستین نیست و کافی است که هر امامی، امام پس از خود را با ذکر نام و دیگر مشخصات معرفی کند58 و بر همین اساس بر فرض عدم ذکر دقیق و کامل نام امامان به طور یکجا در متون اولیه ، به عقیده امامیه لطمهای وارد نمیآید.
به هر حال به نظر میرسد که مذکور نبودن نام امامان در متون اولیه، دلیل مناسبی بر گرایش امامیه به پذیرش اعتقاد به دوازده امام در دورههای بعد نیست. از سوی دیگر از متونی که کولبرگ به عنوان شاهدی بر قطعی و مشخص نبودن و عدم توافق امامیه برنام امام دوازدهم به آنها استناد کرده است، چنین برداشت میشود که- برخلاف برداشت کولبرگ- نام امام دوازدهم نزد امامیه معلوم بوده و آنها به عمد از ذکر آن خودداری میکردهاند.59
به هر حال دلیل اصلی کولبرگ بر عدم اعتقاد امامیه در دورههای نخستین خود به دوازده امام و غیبت آخرین آنها، نیافتن شواهدی روشن در این زمینه در متون اولیه است که بر فرض درست بودن مقدمة این استدلال ، شیوه استدلال درست به نظر نمیرسد، چرا که درباره گروهی که همة آثار آن به دست ما نرسیده و قرائن زیادی دال بر مخفی کاری آن و شرایط حادّ سیاسی که در آن به سر میبرده دردست است، «عدم وجدان»نمیتواند دلیل بر «عدم وجود» باشد.
تأملی پیرامون تحلیل مؤلف از انگیزههای گرایش امامیه به این اعتقاد
در دو پاراگراف آخر مقاله، کولبرگ با تأکید بر ابهام موجود در ادلة گرایش امامیه به عقیدة دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام، نکاتی را با قطعیت بیشتری مطرح ساخت که خلاصة آن چنین است: امامیه با پذیرش این عقیده از یک سو جاذبهای فکری و سیاسی برای شیعیان فراهم کردند و از سوی دیگر توانستند با نزدیک شدن به مرکز قدرت آل بویه در تقویت خویش و تضعیف اهل سنت بکوشند؛ و علمای امامیه برای انتقال به اثنی عشریه از زمینههای آمادة فکری بهره بردند.
دربارة این تحلیل نکات زیر به نظر میرسد:
اینکه دلیل غیبت امام دوازدهم حفظ جان ایشان در برابر ستم و تهدید دستگاه خلافت بوده و استمرار این غیبت نیز به دلیل نبودن شرایط ظهور میباشد، از همان آغاز در متون کلامی شیعی (قرن چهارم) مورد اشاره و تأکید قرار گرفته است.60 و نیز اینکه چنین غیبتی دارای پیامدهای روانی مثبت از نظر روحیه بخشی به شیعیان و امیدوار ساختن آنها61 بود، قابل انکار نیست. برخی، حدیث منقول از امام کاظم (علیه السلام) را که «انّ الشیعة تربّی بالامانی منذ مأتین سنة» ( نعمانی، بیتا، ص 295) به منزلة تأکید امام کاظم(ع) بر اثر روانی آرزوی شیعه برای قیام قائم در تربیت آنها دانستهاند.62 و برخی دیگر نیز آرمان قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام) را یک فلسفة بزرگ اجتماعی اسلامی شمردهاند که مهمترین رکن و عنصر آن خوش بینی به آیندة بشریت میباشد.63 و لذا صورت مطلوب انتظار نیز، انتظاری است که با این هدف سازگاری داشته باشد.64 همچنین از نظر نمیتوان دور داشت که با شروع غیبت، بویژه غیبت کبرا، طبیعی مینمود فشار حکومتها بر شیعیان که ادعا میکردند امامشان در خفا به سر میبرد و هیچ نشانی از او در دست ندارند کمتر شده باشد.65 اما اینکه علمای امایه با حسابگری و ارزیابی وضعیت جامعه و جایگاه شیعیان در آن، تصمیم به پذیرش چنین اعتقادی گرفته باشند تا از ثمرات آن بهرهمند شوند ،66 محل تأمل بسیار است. در درجة اول معلوم نیست ویژگیهای فکری امامیه قبل از پذیرش این اعتقاد چه بوده است و با توجه به محوری بودن این اعتقاد در منظومة اعتقادات آنها ، چگونه میتوان امامیههای نخستین را از امامیههای جدید باز شناخت. ثانیاً هیچ قرینهای تاریخی گردهم نشستن علمای امامیه و تصمیمگیری آنها را در این باره تأیید نمیکند و گرایش جدا از هم و در عین حال همزمان و هماهنگ آنان نیز بسیار دور از ذهن به نظر میرسد . ثانیاً اگر این تحلیل مؤلف درست باشد، علمای شیعه چه نیازی به جعل یا پذیرش احادیثی فراوان دربارة دیگر ویژگیهای امام غایب خود بویژه علایم و نشانههای ظهور او داشتند؟67 و در صورت پذیرفتن ادعای اخذ این احادیث از اهل سنت، دلیل تغییر و دگرگون کردن آنها چیست؟ (اخبار و احادیث مربوط به این موضوعها در متون امامیه با احادیث موجود در متون اهل سنت تفاوتهایی دارد) از سوی دیگر اگر هدف امامیه نزدیک شدن به مرکز قدرت بود مگر قبل از روی کار آمدن آل بویه نیز نمیتوانستند با تعدیل نقطه نظرهای خود ، از فشار حکومت بکاهند و حتی به آن نزدیک شوند؟ همچنین امامیه برای نزدیک شدن به آل بویه چه نیازی به جعل یا پذیرش این اعتقاد داشت؟ مگر آل بویه که معلوم نیست شیعه زیدی بودند یا اثنی عشریه68 و با دستگاه خلافت سنی کنار آمده بودند69 برای امامیه، (در صورت نپذیرفتن چنین اعتقادی) ، محدودیتی قائل میشدند؟ مکر نه اینکه مجالی که آل بویه برای همه فرق و مذاهب فراهم آوردند از جمله عوامل مؤثر در اوج و اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری بود؟ بنابراین امامیه چه نیازی به تجدید نظر در اصول اعتقادی خود داشت؟ به نظر میرسد اعتقاد یا عدم اعتقاد به دوازده امام و مسئله غیبت، هیچ ربط و تأثیری به نوع ارتباط امامیه با آل بویه نمیتواند داشته باشد . افزون بر این ، با پذیرش تحلیل مؤلف محترم ، چه توجیهی برای توقیعات میتوان داشت؟ آیا باید آنها را جعلی دانست؟ آیا صدور توقیع نیز مانند عدد دوازده و غیبت در میان ادیان پیشین و یا فرق اسلامی مقدم بر اثنی عشریه وجود داشتــه و اثنی عشریـه از آنهـا گرفتهاند؟ و یا ... ؟ و اصولاً چرا مؤلف محترم در هیچ جای مقالة خود به «توقیعات» که جایگاهی مهم در عقیده به مهدی (ع) نزد اثنی عشریه دارد اشارهای نکرده است؟ و بالاخره امامیه که به اعتراف نویسندة مقاله همواره از سوی حکومتها تحت فشار بوده ، چرا مانند دیگر فرق، ادعای غیبت یکی از امامان پیشین خود را نکرد تا زودتر از فواید و نتایج آن بهرهمند گردد؟
آیا در تحلیلی دقیق و همه جانبه ، میتوان از کنار این پرسشها به سادگی گذشت؟ به هر حال با توجه به این پرسشهای بدون پاسخ، توجیه ارائه شده از سوی مؤلف در بیان انگیزة امامیه برای گرایش به این اعتقاد کافی به نظر نمیرسد.
ارزیابی چگونگی نگرش مؤلف به این موضوع
تقریباً همة مورخان این مدعای امامیه را پذیرفتهاند که شیعه پس از شهادت علی(علیه السلام) ، مرحلة بسیار دشوار و سختی را در زندگی سیاسی و فرهنگی خود آغاز کرد. اینکه یکی از بندهای صلح نامة امام حسن(ع) با معاویه، رعایت امنیت پیروان و خاندان علی(ع) در سرزمین اسلامی بود (طبری، 1403، ج4،ص125)، نشان دهندة این استکه این فرقه از همان آغاز، سایة خطر و تهدیدی جدی را بر سر خود میدیده است. دانشمندان اثنی عشریه میگویند که امامان آنها که خلافت را حق خود میدانستند، درکنار مبارزه برای به دست آوردن خلافت، وظیفة خود را در تبیین معارف دینی و ابلاغ احکام و وظایف مردم به آنها و هدایت معنوی، سیاسی و فرهنگی مردم واننهادند و راز مخالفت شدید دستگاه خلافت اعم از اموی یا عباسی با امامان شیعه و طرفداران آنها نیز تعارض اهداف و خواستهها و تعالیم آنها با برنامه و روش دستگاه خلافت بوده است. طبیعی است امامان شیعه به عنوان رهبران این فرقه بیش از دیگران تحت نظارت و مورد حمله خلفا بوده باشند. این امر همواره امامان را در شرایط سختی از نظر حفظ جان خود و فراهم آوردن پوشش لازم برای ادامة فعالیتهای سیاسی فرهنگی قرار میداد که به اصطلاح به شرایط تقیه معروف است.70 رعایت تقیه که در مقطعی از تاریخ شیعه جزء لوازم دین شمرده شد71 در کنار تضمین امنیت امامان و پیروان آنها، به نوبة خود موجب کتمان حق ، ابهامها و اختلافات، همنوایی با مخالفان و بعضاً کجرویهای زیادی در میان امامیه شد.72 امامان شیعه در بسیاری از موارد با علم به این مشکلات ، به خاطر کسب منافعی والاتر و بالاتر و جلوگیری از ضربههای دستگاه خلافت بر پیکرة شیعه نمیتوانستند ونمیخواستند به شکل واضح، علنی وآشکار به روشنگری بپردازند. آنها همواره و به شکلهای مختلف، براصل امامت پای میفشردند و مردم را به آن توجه میدادند، ولی شئون جزئیتر و حساستر مربوط به آن مانند نام امامان، تعیین امام بعدی و حتی تعداد امامان، از جمله مهمترین مسائلی بود که در آن حتماً رعایت تقیه میشد و به همین خاطر، همواره ابهاماتی در این زمینهها وجود داشت، بویژه پس از رحلت هر یک از امامان- که گفتهاند همة آنها طبعاً بجز امام دوازدهم از سوی دستگاه خـلافت به قتل رسیده یـا مسموم گشتهاند-73 از آنجا که دستگاه خلافت در پی شناختن امام بعدی بود، مخفی کاری امامیه و بویژه تردیدها و اختلافات ناشی از آن بیشتر میشد. قراین بسیاری این ادعای امامیه را تأیید میکند . و اینک چند نمونه : برقی در کتاب المحاسن خود حدیثی نقل کرده است که به موجب آن وقتی عمرو بن مسلم از امام صادق نام ائمه را میپرسد، آن حضرت از امیرالمؤمنین تا امام باقر را نام میبرد و پس از آن در برابر پرسش عمر بن مسلم دربارة جانشین امام باقر(ع) و احتمال اینکه امام صادق(ع) جانشین او باشد تا چهار بار سؤال میکند، امام هربار با پاسخی سربسته ضمن رد نکردن این احتمال از تصریح در امامت خود سرباز میزند (برقی،بی تا، (المحاسن) ، صص 288 289)
همچنین معروف است که امام صادق(علیه السلام) برای ناکام کردن منصور خلیفة عباسی از شناختن جانشین خود، امام موسی کاظم(ع) ، چهار یا پنج نفر از جمله خود منصور و حاکم مدینه را به عنوان وصی خود معرفی کرد و بدین ترتیب طرح منصور را که به حاکم مدینه دستور داده بود به منزل امام صادق(ع) برود و وصی امام را به قتل برساند خنثی ساخت ( مفید ، بی تا ، ص 14 ) ولی در عین حال در مورد جانشین راستین خود ابهامی هرچند نه برای خواص ( مجلسی ، 1403، ج 47، صص 343-345، طبرسی، 1399 ، صص 286-287) بر جای نهاد. در ارشاد مفید نیز دربارة آغاز امامت امام هفتم حدیثی آمده که بروشنی مخفی بودن امامت آن حضرت و دستور ایشان برای مخفی ماندن آن را اثبات میکند. ( مفید ، بی تا (الارشاد)، صص 213-215) در عیون اخبار الرضا(ع) ، امام کاظم (ع) دربارة فرزندش رضا میگوید که او نباید تا چهار سال پس از مرگ هارون ( متوفی 193ق) به طور آشکار سخن بگوید.74 طبیعی است که امامیه دربارة امامی که امامت خود را مخفی سازد یا تا چندین سال نتواند آشکار سخن بگوید، دچار شک و تردید شوند.
در قرب الاسناد نیز آمده است که وقتی از امام رضـا(علیه السلام) دربـارة جانشین او سـؤال میشود. امام (ع) با این جمله که « هذا الذی سئلت عنه لیس هذا وقته» از دادن پاسخی روشن ابا میکند و در عین حال در برابر تذکر سؤال کننده که میگوید برای اینکه به بلیهای که بعد از پدرت به آن دچار شدیم ، گرفتار نیاییم این سؤال را مطرح کردم، میفرماید: بر امام لازم است که در موقع مقتضی حجت را بر مردم نسبت به امام بعد تمام کند ( الفرض علیه ... ان یحتج فی الامام من بعده بحجة معروفة مثبتة ...) ( حمیری، بی تا، صص 166-167؛ صدوق، 1377، ص 43 ؛ صدر، 1980، ص 77).
پس از رحلت امام رضا(علیه السلام) امامیه وضعیت سختتر از پیش را آغاز کرد ، زیرا خلفا که میدانستند قائم آل محمد از این خاندان بر میخیزد ، با دقتی بیشتر امامان را زیر نظر گرفتند و حتی امام دهم و امام یازدهم را برای مراقبت بیشتر به پایتخت منتقل ساختند . ( سبط ابن جوزی، بی تا، ص 322؛ مفید ، بی تا ، ( الفصول ...) صص 13-15؛ مجلسی، 1403، ج 50، صص 200-202؛ صدر، 1980، صص 101-102)
طبیعی است در چنین شرایطی اخبار مربوط به امام دوازدهم که گفته میشد بر اندازندة حکومت ظلم و جور است، از حساسیت بیشتری برخوردار باشد. به موجب حدیثی که درغیبت نعمانی ذکر شده حتی امامان پیشین که فاصلة زمانی نسبتاً زیاد با ولایت و غیبت امام دوازدهم داشتند، برای رعایت مسائل امنیتی از معرفی دقیق امام دوازدهم اجتناب میکردند. به موجب این حدیث ، امام باقر(ع) ، در برابر سؤال ابو خالد کابلی که از امام میخواهد ، «قائم» را به نام معرفی کند چنین پاسخ میدهد: « سألتنی والله یا ابا خالد عن مجهد و لقد سألتنی عن امر ... لو کنت محدثا به احداً لحدّ ثتک و لقد سألتنی عن امرلو ان بنی فاطمه عرفوه حرصوا علی یقطعوه بضعة بضعة»75 ( نعمانی ، بی تا ، ص 289) این حدیث بروشنی پرهیز عمدی امام را از بیان نام قائم نشان میدهد. این مضمون در فرق الشیعه نوبختی در معرفی امامیه پس از رحلت امام یازدهم- نیز به چشم میخورد: « ولا یجوز ذکر اسمه ]امام دوازدهم[ و لاالسؤال عن مکانه حتی یؤمر بذلک اذهو علیه السلام مغمود خائف مستور بستر الله تعالی و لیس علینا البحث عن امره بل البحث عن ذلک و طلبه محرم لایحلّ و لا یجوز، لأنّ فی اظهار ماستر عنّا و کشفه اباحة دمه و دمائنا و فی ستر ذلک و السکوت عنه حقنهما وصیانتهما».76 تحریم بردن نام امام دوازدهم که جایگاهی خاص در احادیث مربوز به امام مهدی(ع) دارد77 نیز در این چار چوب مفهوم درست خود را مییابد و میتوان به دلیل آن پی برد ( حر عاملی، بی تا، ج 6 ، صص 485-492).
به هر حال با توجه به این قراین در متون امامیه و با توجه به تأیید محدودیت و فشار وارد بر شیعیان (امامیه) از سوی مورخان،78 به واقعیت نزدیک بودن هر تحلیلی دربارة تاریخ و عقاید امامیه مرهون توجه دقیق به وضعیت و جایگاه آنان در جامعة اسلامی آن زمان میباشد. بر این اساس شاید بتوان احتمالی جدید برای منظم شدن و ساختار یافتن نظام اعتقادی امامیه دربارة دوازده امام و غیبت ارائه داد. این احتمال را در بخش بعدی بررسی میکنیم.
پیشنهاد یک احتمال جدید
ورود اندیشهها و افکار مختلف به جهان اسلام و شکوفایی فکر و تمدن اسلامی، زمینهای مناسب برای طرح اندیشهها و شبهات مختلف فراهم آورد. قدرت یافتن آل بویه، تنها این امکان را به امامیه داد که آنان نیز بتوانند در صحنة تضارب آرا و تبادل افکار، موجودیت علمی و فرهنگی خود در برابر شهادت مخالفان ئفاع کنند. این مخالفان منحصر به معتزله نبودند،92 بلکه زیدیه ( صدوق، 1363، صص 63-83) ملحدان ( صدوق ، 1363، صص 87-88) گروههایی مانند سبائیه ، کیسانیه، ناووسیه، واقفه، محمدیه93 ، حشویه، خوارج، مرجثه94 و ... در زمرة آنها به حساب میآیند. رواج این ابهامات و شبهات که عموماُ مربوط به امامت و فروع آن بود بویژه در شهرهایی که از محل اقامت امامان شیعه فاصله داشتند95 ، پس از سه قرن زندگی مخفیانه و تحت فشار امامیه، صد در صد طبیعی مینماید. و تلاش دانشمندان امامیه برای زدودن این ابهامات در سایه فرصت و مجالی که به آنها دست داده بود، حداکثر به مثابة منظم کردن و سازمان دهی عقاید امامیه بود، نه نوگرویدن به این عقاید. همان گونه که تلاش پیگیر اندیشمندان امامیه برای تبیین درست اصل امامت96 قطعاً به معنای نوگرویدن آنها به این اصل نبود. تطور و تنوع در استدلالها و یافتن پاسخهایی جدید برای پرسشهایی تازه، لازمة هر علمی است و نفی کنندة قدمت و اصالت آن علم یا اندیشهای مشخص –نیست و علم کلام شیعی ( اثنی عشری) نیز از این قاعده مستثنا نمیباشد. 97 گستردگی مباحث و شبهاتی که مثلاً مفید ( متوفی 413ق) در الفصول العشرة و یا شیخ طوسی ( متوفی 460ق) در الغیبة مطرح کردهاند در مقایسه با مسائل مطرح شده در الامامة و التبصرة، ابن بابویه ( متوفی 329 ق) ، کافی، کلینی ( متوفی 329 ق ) و الغیبة، نعمانی (متوفی نیمه قرن چهارم ) نشاندهندة ریشهدارتر شدن این فکر، وسیعتر شدن دامنة مباحث آن و توانایی آن برای رویارویی با شبهات جدید میباشد.98
بنابراین احتمالی را که «کمابیش با قطعیت»99 میتوان مطرح کرد این است که طرح گستردهتر اندیشة دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام در منابع قرن چهارم، امری طبیعی و بازتاب وضعیت جدید سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی و جایگاه امامیه در آن میباشد.
پىنوشتها
1- به عنوان نمونه، ر.ک: حیدر، 1971 م، مج 3، ص 386؛ ابوخلیل، 1408 ق، ص 172؛ عقاد، بی تا، ص 3 ؛ جندی، 1405 ق، ص 16؛ سعید ، 1361 ش، ص 83 ( برای اطلاع از متن ترجمه کامل این کتاب، ر.ک:سعید، 1371ش)
2 به عنوان نمونه، ر.ک: جندی، 1405 ق،ص 16، حیدر، 1971م، مج 3 ، ص 377 و 387؛ نیز برای آشنایی با منابعی بیشتر در این زمینه، ر.ک: حیدر، 1971 م، مج3، ص 388. برای اطلاع بیشتر در این زمینه ، همچنین میتوان به مقالات زیر مراجعه کرد: داوری، 1363 ش، ص 57 و بعد از آن ؛ رحیم لو، 1351 ش،صص 11-12 و 15، انجوی شیرازی، 1351ش ، صص 5-8؛ کاظمزادة ایرانشهر، 1922 م ، صص 120-14 ؛ کیهان، 1351 ش، صص 13 و55 این مقالات با استفاده از کتاب فهرست مقالات فارسی ایرج افشار شناسایی شده است.
3 - حکیمی، 1352، ص 501(به نقل از متن انگلیسی تاریخ ادبیات ایران، ص 418)
4- فاروق، 1390، ج 1، صص 218-224، صفائی، 1342، صص 1-4؛ طباطبائی، 1367، ص 3 ( مقدمة دکتر سید حسین نصر؛ در چاپ نسبتاً جدید این کتاب از سوی دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزة علمیه قم، به جای نام دکتر نصر به عنوان نویسندة مقدمه، عبارت زیر آمده است: « به قلم یکی از شاگردان استاد»).
5 -نویسندة مقالة « تحقیق عقاید و علوم شیعی» به استناد کتابها و مقالههای منتشر شده دربارة اسلام به یکی از زبانهای غربی از سال 1943 م تا 1968 م، چنین اظهار داشته است: « تقریباُ از هر 350 کتاب و مقاله ]دربارة اسلام[ یک عدد به شیعه دوازده امامی ارتباط دارد که بسیار کمتر از نوشتههایی است که دربارة شیعیان زیدی و اسماعیلی مشاهده میشود.» ر.ک: فلاطوری، 1352، ص 437
6 -به عنوان نمونه، ر.ک: صافی، بی تا ( منتخب ...) ( مقدمه)، صص 1-9
7 -به عنوان نمونه، ر.ک: مقاله "mahdi"در El2 بویژه صص (Bibliography) 1237-1238
8 -غیر از شبهات مربوط به ضعف احادیث مربوط به مهدی در سدههای چهارم و پنجم اسلامی و تلاشهای دانشمندان شیعی برای زدودن آن، شاید بتوان از ابن خلدون مغربی ( متوفی 808ق) به عنوان قدیمترین کسی که این شبهه را طرح کرده نام برد؛ ر.ک: ابن خلدون، بی تا ، صص 311-330 (فصل فی امر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه و کشف الغطاء عن ذلک) . برای تفسیری در این زمینه، ر.ک. مهدی ، 1352، صص 322-323 و نیز پاورقی مترجم همان کتاب در ص 322. برای اطلاع از دیدگاه معاصران در این زمینه، ر.ک: مقالة «مهدی –lslamic messianism» در " The Encyclopedia of Religion:" ، ج 9 ، صص 477-481. همچنین گفتهاند اظهار
نظرهای افرادی مانند کسروی، احمد امین و محب الدین الخطیب تحت تأثیر اندیشههای مستشرقان به وجود آمده است. برای اطلاع از تحلیلی در این زمینه، ر.ک: منتظر ، 1403، صص 55-56 ؛ حیدر ، 1971، مج3 ، ص 388؛ صافی، 1389، ص 107 برای بررسی ردّ ادعای ضعف این احادیث در میان شیعیان، ر.ک: عموم کتابهای روایی مربوط به این موضوع و در میان اهل سنت ، برای یک بررسی فشرده، به عباد، 1402، صص 437-495
9 -به عنوان نمونه، ر.ک: فراری ، 1368، ص 378
10-به عنوان نمونه، ر.ک: منتظر، 1403. ( به نقل از العقیدة و الشریعة، ص 93 و بویژه از : مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری، ص 61) و نیز شایگان، 1371، ص 164
11- مانند همین مقالة مورد بحث از اتان کولبرگ
12 ر.ک: پسیان، 1370،صص 172-178؛ یاد آور میگردد مهدی جانسوز مترجم کتاب مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری میباشد که آن را در خرداد 1317 به چاپ رساند.
13 به عنوان نمونه، ر.ک: منتظر، 1403. و به شکلی غیر مستقیم، صدر ، 1398. با عنوان بحث حول المهدی و ترجمههای فارسی آن صدرـ 1398 با عنوان امام مهدی حماسهای از نور و صدر، بی تا ، با عنوان انقلاب مهدی و پندارها
14 به عنوان نمونه، ر.ک: صدوق، 1363، ص 67
15 به عنوان نمونه،ر.ک: وات، 1354، ص 585؛ طباطبائی، 1367، ص4 ( مقدمه دکتر نصر)
16 ر.ک: صص 201-202 همین شماره از فصلنامه
17 -کولبرگ، 1371، ص 11؛ نسخهای از مجموعه مقالات وی در کتابخانة مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی موجود است. یکی از برجستهترین آثار او کتابی است با عنوان:
" A Medicval Muslim scholor At work: LBN TAWUS AND His LIBRARY"
این کتاب به وسیله آقایان سید علی قرائی و رسول جعفریان به فارسی برگردانده شده و با کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او از سوی کتابخانة عمومی آیه الله العظمی مرعشی نجفی چاپ شده است. ر.ک: کولبرگ، 1371
18- مؤلف در صفحة اول مقالهای که تصویر آن در اختیار نگارنده این مقاله است تاریخ 21 سپتامبر 1977 م را ثبت کرده است. یادآور میشود این مقاله به تاریخ فوق از سوی کولبرگ برای مرحوم دکتر عبدالهادی حائری- که در آن هنگام در دانشگاه برکلی کالیفرنیا به سر میبرده ارسال شده و مرحوم حائری، در یادداشتی کوتاه، دریافت آن را به تاریخ 11 اکتبر 1977 م ثبت کرده است. در ایام اشتغال مرحوم حائری در دانشگاه فردوسی مشهد، نسخهای از مقاله در اختیار استاد گرامی جناب آقای دکتر هادی عالم زاده قرا گرفته است و کار ترجمه و نقد و بررسی آن از سوی حقیر نیز، رهین توصیه و رهنمودهای آقای دکتر عالمزاده میباشد.
19- مراد متونی است که اثنی عشریه آنها را از آن خود میداند. طبیعی است در زمان تألیف این متون، گروهی
به نام اثنی عشریه وجود نداشت. (ص 211 همین شماره از فصلنامه)
20- این شانزده اصل، به طور یکجا در سال 1405 ق در قم به چاپ رسیده است.
21- این مجموعه نیز به طور جداگانه در سال 1408 ق در قم به چاپ رسیده است.
22- ص 212 همین شماره از فصلنامه و برای اطلاع از اصل حدیث، الاصول الستة عشر، 1405، ص 15
23- ص 212 همین از فصلنامه و برای اطلاع از اصل حدیث، الاصول الستة عشر، 1405، صص 90-91
24- این ادریس حلّی ، 1408، ص 62 ( ما استطر فناه من جامع البزنطی)
25- الاصول الستة عشر، 1405، ص 15؛ جالب است که این حدیث بدون فاصله قبل از حدیث مورد استناد کولبرگ قرار گرفته است.
26- مقایسه کنید با صفار قمی، 1404، ص 320
27- ر.ک: کولبرگ ( متن انگلیسی) ، 1976 م، ص 83؛ و ص 220 همین شماره از فصلنامه
28- کتاب المحاسن مشتمل بر یازده بخش است که هر یک از آنها عنوان مستقل «کتاب» دارد مانند کتاب «الاشکال و القرائن» و .. هر یک از این کتابهای یازدهگانه نیز (به جز کتاب العلل) از بخشهایی کوچکتر به نام «باب» تشکیل شده است.
29- ر.ک: صفار قمی، 1404، ص 265 و حمیری، بی تا، ص 140؛ احتمال دیگر دربارة قائم در این احادیث این است که مراد امامی است که برای به دست گرفتن حکومت قیام کند . این امام، هر یک از امامان ششم تا دوازدهم میتوانست باشد و ائمه (ع) برای زنده نگه داشتن روحیه مردم، آنها را به خروج قائم امیدوار میساختند. این احتمال مبتنی براین فرضیه است که امامان شیعه برای به دست گرفتن حکومت، برنامهریزی و طرحی معین داشتهاند که اثبات آن نیازمند بحثی مستقل و مستوفاست.
30-اخیراُ یکی از دانشمندان شیعی، انتساب این کتاب را به برقی (احمد بن محمد) نادرست دانسته و آن را به فرزند یا نوادة او نسبت داده است.ر.ک: سبحانی، 1408، صص 66-67 استدلالهای اقامه شده براین موضع بعضاً قابل خدشه است.
31- این لقب بر مادر حضرت مهدی (ع) اطلاق میشود.
32- ثقفی ، 1411، ص 10 و در نسخه تصحیح شده از سوی محدث ارموی، ج 1، ص 12
33- البته با در نظر گرفتن قسمت دوم حدیث که میگوید این دوازده نفر از ولد رسول الله و علی هستند، این شبهه پیش میآید که شاید تعداد کل آنها با محاسبه علی (ع) سیزده نفر باشد. ولی صدر حدیث بروشنی بر خلاف این شهادت میدهد : « الاثنی عشر الائمه من آل محمد کلهم محدث»
34- از آنجا که نام او بکرّات در تفسیر علی علی بن ابراهیم قمی(متوفی 307ق) آمده، احتمال وفات او در
قرن سوم قویتر است. ر.ک: الکوفی ، 1410،ص 10
35- 2 به عنوان نمونه، ر.ک: کلینی ، 1388، ج1، ص 525؛ نعمانی، بی تا، ص 115 و 162
36- دربارة توجیهات مختلف این گفته محمد بن یحیی و نیز پاسخ محمد بن حسن،ر.ک: بحر العلوم، 1363، ج 1، صص 341-343؛ خوئی ، 1403، ج 2، صص 265 266 و مجموعهای و مجموعهای از نقل قولها در مقدمة برقی، بی تا ( المحاسن) به تصحیح محدث ارموی، صص، ج یز. مؤلف الوائد الرجالیة به استناد احادیث فراوانی که از برقی دربارة دوازده امام (ع) و امام غایب (ع) نقل شده، به طور قطع مراد از «حیرت» را دورة غیبت صغرا میداند نه حیرت و سردرگمی شخص برقی ( بحرالعلوم ، 1363، ج1، ص 343)
37- به عنوان نمونه، ر.ک: نعمانی، بی تا ، صص 57و67
38- الفیض الکاشانی ، 1370، ص 220؛ مقایسه کنید بالصدوق، 1363، ص 653
39- عین تعبیر مؤلف؛ ر.ک: ص 214 همین شماره از فصلنامه
40- ر.ک: کولبرگ( متن انگلیسی) ، 1976م ، صص 531-532 و ص 210 همین شماره از فصلنامه
41- به عنوان نمونه، ر.ک: توضیحات مجلسی ذیل عموم این احادیث
42- به عنوان نمونه، ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی ، 1411، ج 1،صص 119-122
43- به عنوان نمونه، ر.ک: صدوق، 1363، صص 10-22؛ طوسی، 1411، صص 85-105، طبرسی، 1399، صص 386- 392 و 436 - 446
44- این افراد که به نواب اربعه یا سفرای اربعه معرفاند، عبارتاند از عثمان بن سعید عمری، محمد بن عثمان عمری حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری و برای اطلاع از احوال آنها به عنوان نمونه، ر.ک: طوسی، 1411، صص 353-396 و در متون معاصر ، صدور، 1980، صص 396-488؛ راسخی نجفی، 1366
45- به عنوان کتابی شامل همه توقیعات، ر.ک: شیرازی، 1407 و برای اطلاع از محتوای این توقیعات و یک نمونه دسته بندی این توقیعات، ر.ک: رکنی، 1368، صص 69-111
46- صدر، 1398، صص 79-80؛ مقایسه کنید با صدر1398،صص 70-71 و نیز برای استدلالی نزدیک به این مضمون، ر.ک: رکنی ، 1368، صص 6،70و110-111
47- ر.ک: خوئی، 1403، ج 5، ص 89
48- بعضی گفتهاند که کتاب المشیخة زراد، صد سال پیش از ولادت مهدی نوشته شده است؛ ر.ک: صافی، 1389 ،ص 104 کتاب المشیخة تا قرن دهم هجری در دست بوده و شهید ثانی ( متوفی 965 ق) منتخبی از آن تنظیم نموده است؛ ر.ک: الطهرانی ، بی تا، ج 22 ، ص 435
49- مفید ، بی تا، ص 17 ، مقایسه کنید با مفید، 1361، ص 56
50- در قرب الاسناد تنها ابن ابی حمزه مورد حمله قرار گرفته است؛ر.ک: حمیری، بی تا ، صص 153-154.برای بحثی مستوفا و نقل قول صاحبان رجال دربارة بطائنی، ر.ک: ناصری، 1409، ج1، صص 418-430
51و52- ظاهراُ غیر از نجاشی کس دیگری از متقدمان از کتاب الغیبة او نام نبرده است؛ ر.ک: به این نقل قولها در ناصری 1409ن ج1 صص418-430 بویژه که شیخ طوسی که در کتاب الغیبة خود در مقام نقد اندیشههای انحرافی دربارة غیبت است و به نقد کتاب نصرة الواقعة پرداخته ( طوسی، 1411، ص 43) از کتاب بطائنی نام نبرده است. این امر میتواند به معنای وجود نداشتن چنین کتابی و یا موافق بودن مفاد آن با عقاید طوسی و به احتمالی ضعیفتر
از بین رفتن کتاب در عهد طوسی باشد.
53- ر.ک: ناصری، 1409، ج 1، صص 28و100-101
54- حمیری، بی تا ، صص 132-140؛ بویژه جمله او در پایان حدیث در ص 140
55و56 ر.ک: طوسی، 1403، ج1، صص 369-351 و برای بالنسبه جامع در این زمینه، ر.ک: ناصری، 1409، ج1، صص 176-184 تحت عناوین « العمل باخبار اصحاف المذاهب الفاسدةو « الاعتماد علی روایة الوقفة دون سواهم» شیخ طوسی در آغاز الفهرست خود چنین میگوید : « ِانّ کثیراُ من مصنفی اصحابنا و اصحاب الاصول ینتحلون المذاهب الفاسدة و ان کانت کتبهم معتمدة» طوسی، بی تا ، ص 2 و نیز ر.ک: پاورقی شمارة 1، ص 2
57- در بخشهای بعدی، بحثی بیشتر در این زمینه خواهیم داشت.
58- ر.ک: کلینی، 1388، ج1، صص 284-285؛ در این باب (« باب الامورالتی توجب حجة الامام»)راههای کلی اثبات امامت هر یک از امامان بیان شده است.
59- سخن نوبختی در فرق الشیعة در این زمینه چنین است: «(به نقل از امامیه) ... و لایجوز ذکر اسمه و لا السؤال عن مکانه حتی یؤمر ذلک اذهو- علیه السلام- مغمود خائف مستور بستر الله تعالی و لیس علینا البحث عن امره بل البحث عن ذلک و طلبه محرم لایحل و لما یجوز لأنَّ فی اظهار ماسترعنا و کشفه اباحة دمه و دمائنا و فی ستر ذلک و السکوت عنه حقنهما و صیانتهما» ( نوبختی، 1404، ص 110)
و در المقالمات الفرق نیز در این زمینه چنین میخوانیم: « ... و کذلک حکی عن ابی ابراهیم ( موسی بن جعفر )من منع تسمیة (القائم) مثل ما حکی عن ابیه کل ذلک تقیة و تخوفاُ من العدو» ( اشعری، 1360، ص 105)
برداشت کولبرگ از این دو متن در ص 522 متن انگلیسی و ص 202 همین مقاله آمده است. نمونهای دیگر از برداشت کولبرگ از منابع، که به نظر نادرست میآید، نقل قول او از کتاب الغیة نعمانی در زمینة اولاداسماعیل میباشد که برای سهولت مقایسه، تصویر متن کتاب الغیة نعمانی ، بی تا، ص 109 و نقل قول کولبرگ در این صفحه درج میشود:
الباب الرابع
.. فممّا ثبت فی التوراة ممّا یدلُّ الائمة الاثنی عشر (ع) ما ذکره فی السّفر الاول فیها من قصّه إسماعیل بعد انقضاءقصه سارة و ما خاطب الله تعالی به ابراهیم (ع) فی أمــرها و ولــدها قوله عــزوجل : « و قــد أجبب دعاءک فی اسمــاعیل و قـد سمعتک مـا بارکته و سأکثره جّداً جًداً، وسیله اثنا عشر عظیماً ، أجعلهم أئم ه کشعب عظیم» أقرأنی عبدالحلیم بن الحسین السمریُ رحمه الله ما أملاء علیه رجلُ من الیهود بأرجَّان یقال له الحسین بن سلیمان من علماء الیهود بها من أسماء الائمّة (ع) بالعبرانّیةوعدَّنهم، و قد أثبته علی لفظه ، و کان فیما قرأه أنّه یبعث من ولد إسماعیل_ فی التوراة اشموعیل- یسمّی «مامد» یعنی محمّداً صل الله علیه و اله یکون سیّداً، و یکون من آله اثنا عشر رجلاً أئمّة و سادة یقتدی بهم و أسماؤهم « تقوبیت، قیذوا، ذبیرا ، مفسورا، مسموعا، دوموء مثبو، هذار، یثمو، بطور، نوقس، قیدموا». ماروى فى أَنَّ الائمّة اثنا عشر إماماً وسئل هذا الیهودىْ عن هذه الاسماء فى أیَّ سورة هى؟ فذکر أنّها فی مثلی سلیمان یعنی فى قصّة سلیمان(ع) وقرأ منها أَیضاً قوله « ولیشمعیل سمعتیخا هنّیی برخنی اوتو وهیفرتی اوتو و هیریتی أتو بمئدمئد شنیم عاسار نسیئیم یولد و نتّتیو لغوی غادل. و قال تفسیر هذا الکلام: أنّه یخرج من صلب إسماعیل ولد مبارک علیه صلاتى و علیه رحمتی، یلد من آله اثنا عشر رجلاً یرتفعون و یُبجلون و یرفع اسم هذا الرَّجل و یجلَّ و یعلو ذکره، وقرء هذا الکلام و التفسیر علی موسی بن عمران ابن زکریّا الیهودیِّ فصحّحه ، و قال فیه إسحاق بن إبراهیم بن بختویه الیهودىُّ الفسوی مثل ذلک، و قال سلیمان بن داود النوبنجانىَّ مثل ذلک ...
60- به عنوان نمونه، ر.ک: مفید، بی تا، (الفصول...)، صص 15-16 و مقایسه کنید با ترجمة فارسی آن مفید، 1361، صص 50-53؛ طوسی، 1411، صص 97-105 در پاسخ به اینکه چرا امامان پیشین که با فشار بیشتری مواجه بودهاند غیبت کبرا نکردهاند؛ ر.ک: صدوق، 1363، صص 45-48.
61- به عنوان نمونه،ر.ک: رکنی، 1368، صص 112-114 تحت عنوان: « آثار روانی و رفتاری عقیده به مصلح موعود»
62 به عنوان نمونه،ر.ک: ناصری، 1409، صص 105-110 تحت عنوان «امانی الشیعة فی الانتظار»
63 به عنوان نمونه،ر.ک: مطهری ، 1398، ص 57 و بعد از آن
64 مطهری، 1398، صص 61-68 تحت عنوان «دو نوع انتظار» و به عنوان نمونههایی دیگر، ر.ک: شریعتی، بی تا با نام فلسفه انتظار ؛ بی تا، با عنوان انتظار، عامل مقاومت و حرکت ؛ تاجری، بی تا ، با نام انتظار، بذر انقلاب و صدور، بی تا، با نام رسالت اسلامی در عصر غیبت. احادیث مربوط به عدم توقیت ظهور را نیز میتوان بر این مسئله حمل کرد. به عنوان نمونه، ر.ک: معجم احادیث الامام (ع) ، ج3 ص264
65 رکنی، 1368، ص 67 ( به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم)
66 نویسنده مقالة « نکاتی از فهرست شیخ طوسی مربوط به دوران اولیه امامت» در این زمینه چنین اظهار نظر کرده است: « در ربع قرن یا مدتی قریب به آن بعد از در گذشت العسگری، این نقطه نظر ] اعتقاد به دوازده امام و غیبت امام دوازدهم[ به صورت قطعی دوازدهگانه پرداخته شد و سازمان گونه واحدی به طرفداران داده شد. این خط مشی را منافعی چند درپی بود: امامیه میتوانستند خود را از مظّان درگیر شدن به تهمتهای انقلابی دور نگه دارند و رهبری واقعی به جای آنکه به دست امام که ممکن بود کودکی بیتجربه باشد در دست شایستهترین سیاستمداران فرقه قرار میگرفت» ر.ک: وات، 1354، ص 586
67 صرفاُ به عنوان نمونه،ر.ک: نعمانی، بیتا 30-32،247-283، 299-307، 311-316 و ص 317 به بعد؛ و نیز ر.ک: ابن حمزه1412، صص 583-615
68- ر.ک: دائره المعارف بزرگ ، 1363، ج1، ص 640
69- ر.ک: همان، صص 640-641
70- برای آشنایی با مفهوم کلی تقیه در اسلام ، ر.ک: مفید، 1363، ص 115 و نیز در میان آثار معاصر به عنوان نمونه، ر.ک: تهرانی، بیتا
71- « انّ التقیة دینی و دینی آیاتی» و یا « لاایمان لمن لاتقیة له» ( حرّ عاملی ، بی تا، ج 6 ص 460)
72- در این زمینه به عنوان بیانی روشن و گویا، ر.ک: ابن بابویه، 14.7، ص 143: « ولمعانی التقیه و المدافعه من الا نفس اختلف الروایات... و لو لاالتقیه و الخوف ماحار احد و لا اختلف اثنان و لا خرج شیء عن معالم دین الله تعالی الاّ علی کلمه لا تختلف و حرف لا یشتبه.
73- صدوق، 1361، صص 120-122 و برای نقد آن ، ر.ک: مفید، 1363، صص 110-111
74- صدوق، 1377، ج1، ص 26: مقایسه کنید با ناصری، 1409، ج1، صص 116-117
75- ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی(ع)، 1411، ج3، ص 229
76- نوبختی ، 1404، ص 110، قبلاً هم به مناسبتی دیگر (ص62) به این عبارت استناد شد.
77- به عنوان نومنه، ر.ک: کلینی، 1388، ج1، ص 332 و بعد از آن
78- از جمله خود کولبرگ، ص212 همین شماره از فصلنامه
79- به عنوان نمونه، ر.ک: به اظهارات و استنادات کولبرگ ( متن انگلیسی) ، 1976م، ص 529) و ص 208 همین شماره از فصلنامه
80- طبعاُ اعتقاد به دوازده خلیفه به رغم انعکاس در منابع اهل سنت، تنها از سوی امامیه به عنوان یک اصل دینی پذیرفته شده است. (ر.ک: طباطبائی، بی تا ، صص ، 188-189) ، ولی قیام مهدی از سوی همة فرق اسلامی به عنوان یک اصل مسلّم دین اسلام شناخته شده است ( ر.ک: الفقیه ایمانی، 1402، ج1 و ج2)
81- به اعتقاد، امامیه، پیامبردر مناسبتهای مختلف از آغاز دعوت علنی خود تا زمان رحلت، رباین مسئله پای فشرده است. به عنوان نمونه، ر.ک: تستری، بی تا ، ج2 به بعد
82- به عنوان مثال ، امامه معتقد است که پیامبر (ص) در ماجرای غدیر خم اندیشناک بود که چگونه ولایت و جانشینی علی را به اطلاع مردم برساند و خدواند با نزول آیة 67 سورة مائده، خاطره او را از خطر احتمالی آسوده ساخت.ر.ک: طبرسی ، 1403، ج2، ص 223
83- این احتمال مبتنی براین فرضیه است که غیبت امام دوازدهم، یک نوع تصمیمگیری ، خط مشی، برنامهریزی واکنش سیاسی یا ... از سوی امام در برابر اوضاع جامعه بود و الزاماً جزء ارکان دین.. بویژه قبل از وقوع به شمار نمیآید. یعنی همان طور که نمیتوان صلح امام حسن، قیام و شهادت امام حسین، فعالیتهای فرهنگی و آموزشی امام صادق(ع) پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) و خط مشیهای از این قبیل را جزء ارکان دینی دانست و قهراً قابل پیش بینی هم نبوده جز به عنوان پیشگویی و غیبگویی غیبت نیز تنها یک خط مشی سیاسی بوده است. اثبات این فرضیه نیازمند بحتی مستقل است.
84- برای اطلاع از احادیث منقول از پیامبر(ص) در منابع شیعی و سنی ،ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی ، 1411: ج 1و2
85- به عنوان نمونه،ر.ک: حمیری، بی تا ،صص 132-133-و152-154، صص 65-66 همین شماره از فصلنامه
86- ر.ک : امینی ، 1354، ج1، صص 287-314
87- حسن ابراهیم عقیده به مهدی را دارای اثری بزرگ در سقوط حکومت اموی میداند، ر.ک: حسن، 1964، ج1، ص 325
88- اصبهانی، بی تا، صص 240-539 مقایسه کنید با مرتضی عاملی، 1409، صص 67-70
89- به عنوان نمونه، ر.ک: مفید، بی تا 0 الفصول ...) صص 29-31 و مقایسه کنید با ترجمة فارسی آن، مفید، 1361، صص73-81
90- بحرالعلوم، 1363، ص 338 و مقایسه کنید با برقی ، بی تا ( المحاسن)، ص یب
91- شاید مراد نگارنده تفسیر بزرگ المیزان از جملة زیر، ذیل آیة 36 سورة توبه همین باشد « لقول ورد فی عده روایات تأویل الشهور الاثنی عشر بائمة الاثنی عشر و تأویل الاربعةالحرم بعلی امیر المومنین و علی بن الحسین و علی بن موسی و علی بن محمد_ علیهم السلام و تاوئل السنه برسول الله و انطباقها علی آلایه بمالها من السباق لا یخلو عن خفا» ( طباطبائی، بی تا، ج9، ص 273)
92- کوابرگ از مقایسة دو متن، چنین نتیجه گرفته که مخالفان اصلی و طراحان شبهه علیه امامیه، معتزله بودهاند.ر.ک: ص 524 متن انگلیسی و ص 19 همین شماره از فصلنامه
93- ر.ک: طوسی، 1411، صص 192-198
94- ر.ک: مفید، بی تا ، (الفصول . .. ) ، صص 12-13
95- مانند نیشابور که شیخ مفید در مقدمه کمال الدین، ص 2، به آن اشاره کرده است.
96- کتابهای زیر در زمینة امامت همه تا پایان قرن پنجم نوشته شدهاند: طبری، 1363 با عنوان دلائل الامامه ؛ ابن بابویه، 1407 با عنوان الامامة و التبصرة من الحیرة الامامة از شیخ صدوق ( به نقل از الطهرانی، بی تا، ج2، ص 335؛ شریف رضی، 1406، با نام خصائص الائمه؛ مفید، 1412 با عنوان الافصاح فی امامة امیر المؤمنین (ع) ، مرتضی، 1410 با عنوان الشافی فی الامامة که از سوی طوسی تلخیص نیز شده است.
97- کولبرگ استناد امامیه به معمّران را که در متون نخستین آنها وجود ندارد، از جمله شواهد ادعای خود ذکر نموده است: ر.ک.ص 202 همین شماره از فصلنامه
98- مقایسه کنید با : امینی، 1354، صص 287-314
99- تعبیر کولبرگ در مقام جمعبندی مقالة خود، ص 533 متن انگلیسی و ص 212 همین شماره از فصلنامه
/خ