گسترش تشیع در عصر امویان

با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی كه در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلك شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی كاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است كه هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد كه به سه عصر و مرحله كلی می توان تقسیم كرد:
پنجشنبه، 3 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گسترش تشیع در عصر امویان
گسترش تشیع در عصر امویان
گسترش تشیع در عصر امویان

نويسنده: غلامحسين محرمي

با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی كه در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلك شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی كاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است كه هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد كه به سه عصر و مرحله كلی می توان تقسیم كرد:
الف: از سال 40 هـ تا 61 هـ ، عصر امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ـ .
ب: از سال 61 هـ تا حدود 110 هـ ، عصر امام سجاد و امام باقر ـ علیه السّلام ـ .
ج: از سال 110 هـ تا 132 هـ ، تا پایان حكومت امویان، عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ .

الف ـ عصر امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ

از زمان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، به تدریج شیعه شكل حزبی و گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان كاملاً مشخص می شود.
بدین جهت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در صلح نامه، یكی از موارد صلح را تأمین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این كه نباید متعرض آنان شوند.[1] شیعه به تدریج تمرین می كند كه اطاعت از امام، منوط به حاكمیت بالفعل امام نیست، لذا هنگام بیعت با امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، آن جناب شرط می كند كه باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت كنند.
همچنین مشخص می شود لزوماً مساوی با حاكمیت نیست و حاكم جوری چون معاویه نمی نواند امام و واجب الاطاعه باشد چنان كه امام در خطبه ای كه بعد از صلح در مسجد كوفه، به اصرار معاویه و در حضور او ایراد كرد، فرمود:
«خلیفه كسی كه به كتاب خدا و سنت پیامبر عمل كند و كسی كه كارش ظلم است، نمی نواند خلیفه باشد بلكه پادشاهی است كه ملكی به دست آورده، مدت كمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس دهد».[2]
از دیگر خصوصیات جامعه تشیع در این مقطع، اتحاد و یك پارچگی شیعه است كه از موقعیت رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان مسلمانان دارای موقعیتی بودند كه هیچ یك از ائمه طاهرین بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان تنها ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی كه دید امام حسن ـ علیه السّلام ـ با سرعت پیش می رود، فرمود:
«به جای من شما این جوان را نگه دارید(از پیكار او جلوگیری كنید) تا مرا در هم نریزد، كه من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ ) كشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو نسل پیامبر قطع می شود».[3]
حسنین ـ علیه السّلام ـ در میان صحابه پیامبر نیز احترام خاصی داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن ـ علیه السّلام ـ روشن می شود كه صحابه پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفتند و هیچ اعتراضی نكردند؛ لذا در خلافت امام حسن ـ علیه السّلام ـ جز از طرف شام مشكلی نمی بینیم. آنگاه كه حضرت صلح كرد و خواست از كوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی كه یكی از قریشیان به معاویه می دهد جایگاه آن حضرت روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود:
«یا امیرالمؤمنین! حسن نماز صبح را در مسجد كوفه می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این كه خورشید طلوع كند. آنگاه به ستونی تكیه می دهد، هر كس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می كند تا آفتاب بالا آید، و دو ركعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود...»[4]
امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوارش از احترام بالایی برخوردار بود. به طوری كه حتی عبدالله بن زبیر، دشمن یر سخت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، نمی توانست اما حسین ـ علیه السّلام ـ را انكار كند. تا آن جناب در مكه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و كار او بالا نمی گرفت، لذا دوست داشت كه امام هر چه زودتر از مكه برود. از این رو به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض می كرد:
«اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم».
موقعیت آن حضرت طوری بود كه با بیعت نكردنش، حكومت یزید زیر سؤال می رفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان اصرار داشتند.
این دو بزرگوار در میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری كه هیچ یك از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، كه حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی كرد. هنگامی كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت:
«ابن عباس، حسن وفات كرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت:«تا زمانی كه حسین هست نه».[5]
حتی ابن عباس با آن موقعیت علمی و سیاسی كه داشت و حبرالام؟؟؟ه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از اما حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ بزرگ تر بود، به آنان خدمت می كرد. مدرك بن ابی زیاد نقل می كند:
«ابن عباس مركب حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ را آماده كرد و ركاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا ركاب آنان را می گیری، در حالی كه از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق! نمی دانی اینها چه كسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدا یند. آیا نعمت بزرگی نیست كه خدا به من توفیق داده تا ركاب آنان را بگیرم».[6]

تأثیر نهضت كربلا در روند توسعه تشیع

پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعیان به جهت از دست دادن مهم ترین تكیه گاه خود، به شدت مرعوب شدند و از حركت مسلحانه در مقابل دشمن، ناامید شدند. با وقوع حادثه دلخراش عاشورا، در كوتاه مدت، ضربه خرد كننده ای بر نهضت شیعه وارد شد. با انتشار خبر این حادثه در سرزمین های اسلامی آن روز، به ویژه در عراق و حجاز، رعب و وحشت شدیدی بر محافل شیعه حكم فرما شد؛ زیرا مسلم شد كه یزید آماده است حتی با كشتن فرزند پیامبر و اسیر كردن زنان و فرزندان او حكومت خود را استحكام بخشد و در راه تثبیت پایه های حكومت خوش از هیچ جنایتی دریغ نمیكند.
آثار این رعب و وحشت در كوفه و مدینه نمایان بود و با بروز«فاجعه حره» و سركوبی شدید و بیرحمانه نهضت مردم مدینه توسط نیروهای یزید، شدت یافت. اختناق شدیدی در عراق و حجاز مناطق سكونت شیعیان به ویژه كوفه و مدینه حاكم شد و تشكل و انسجام شیعیان از هم پاشید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در ترسیم این وضع اندوه بار می فرماید:
«پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، ‌مردم از اطراف خاندان پیامبر پراكنده شدند،‌ جز سه نفر: ابوخالد كابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم».[7]
مسعودی مورخ نیز در توصیف این عصر میگوید:
«علی بن الحسین امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار، عهده درا شد».[8]‌
این وضع تا پایان حكومت یزید ادامه داشت. بعد از مرگ یزید نهضت های شیعی شروع شد كه تا زمان تثبیت حكومت امویان درزمان خلافت عبدالملك،‌ دوام داشت. این مدت فرصت خوبی برای توسعه تشیع بوده است.
یكی از مهم ترین تأثیراتی كه نهضت كربلا داشت، از بین رفتن مشروعیت حكومت امویان در افكار عمومی بود. بدنامی حكومت به جایی رسید كه جایگاه خلافت به پایین ترین درجه، ‌تنزل یافت و دیگر مردم به عنوان نهادی مقدس به آن نمی نگریستند. شعر زیر خطاب به قبر یزید در حوارین، حاكی از این بدنامی است:
ایها القبر بحوارینا قد ضمنت ش الناس اجمعینا.[9] [10]
در این زمان مسلمانان، به جز مردم شام، اعم از شیعه و سنی با حكومت امویان مخالف بودند و شورشهای شیعی و سنی زیادی به وقوع پیوست.[11] یعقوبی می نویسد:
«عبدالملك بن مروان به فرماندارش حجاج بن یوسف نوشت، مرا به ریختن خون آل ابی طالب مبتلا نكن؛ زیرا سفیانیان را دیدم كه در نتیجه كشتن آنان به چه سرنوشتی دچار شدند.»[12]
بالاخره نیز خون امام حسین ـ علیه السّلام ـ كاخ امویان را واژگون كرد. مقدسی می گوید:
«چون خداوند ستم و بیداد بنی امیه را بر خاندان پیامبر بدید، لشكری را كه از بخش های گوناگون همین خراسان گرد آمده بود، به سیاهی شب تاریك بر یر ایشان فرستاد»[13]
از طرف دیگر، مظلومیت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و شهیدان كربلا،‌ محبت خاندان پیامبر را در قلب مردم نشاند و جایگاه آنان را به عنوان اولاد پیامبر و تنها متولیان اسلام مستحكم كرد. اكثر قیام های عصر اموی به نام و برای خون خواهی آنان صورت می گرفت و انقلابیون با شعار«یا لثارات الحسین» جمع می شدند. حتی قیام شخصی چون ابن اشعث در سیستان،[14] به نام حسن مثنی (فرزند امام حسن ـ علیه السّلام ـ ) شكل گرفت.[15] بدین جهت احادیث مهدی به عنوان منتقم آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ شیوع یافت.[16]و مردم در انتظار انتقام گیرندگان از بنی امیه به سر می بردند[17] و از شدت بی صبری و اوج انتظار گشایش، كاهی نام مهدی را با نام رهبران نهضت ها و قیام ها تطبیق می دادند.[18] از سوی دیگر ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و خاندان پیامبر، یاد و خاطره شهیدانت كربلا را زنده نگه می داشتند. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ هر وقت، می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می شد.
وقتی علتش را می پرسیدند می فرمود:
«چگونه گریه نكنم در حالی كه آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند؟» روزی خدمتگزار امام عرض كرد:«آیا غم شما تمامی ندارد!» حضرت فرمود:« وای بر تو، یعقوب كه تنها یكی از دوازده پسرش ناپدید شده بود، در فراق او آن قدر گریست كه چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه كمرش خم گشت، درحالی كه پسرش زنده بود. ولی من ناظر كشته شدن پدرم، برادرم، عمویم و هفده نفر از بستگانم بودم كه پیكرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود. پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پایان یابد؟»[19]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ شاعران را تشویق می كرد كه در رثای امام حسین ـ علیه السّلام ـ شعر بسرایند و می فرمود:
«هر كس در مورد حسین ـ علیه السّلام ـ شعر بگوید و بگیرد و مردم را بگریاند، بهشت بر او واجب می شود و گناهانش آمرزیده می گردد».[20]
بدین ترتیب امام حسین ـ علیه السّلام ـ نماد تشیع شد. لذا در مقاطعی از تاریخ چون عصر متوكل، زیارت قبر آن جناب ممنوع شد.[21]

ب ـ عصر امام سجاد ـ علیه السّلام ـ

عصر امام سجاد ـ علیه السّلام ـ را می توان به دو مرحله تقسیم كرد: مقطع اول بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و تزلزل حكومت امویان و بالاخره واژگونی سفیانیان و روی كار آمدن مروانیان و درگیری بنی امیه با هم و گرفتاری شان به قیام و شورش ها تا تثبیت حكومت مروانیان و مقطع دوم از زمان حكمرانی حجاج عبدالله بن زبیر[22] در مكه تا شروع نهضت عباسیان مربوط به عصر اول امامت باقر ـ علیه السّلام ـ نیز می شود.
بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، بنی امیه از سویی گرفتار قیام های مردم عراق و حجاز بودند و از سوی دیگر، اختلافات درون گروهی داشتند، حكومت یزید دیری نپایید. یزید پس از سه سال حكومت در سال 64 هجری مرد.[23]
بعد از او پسرش معاویه صغیر روی كار آمد. او بیش از چهل روز حكومت نكرد بود كه از خلافت كناره گرفت و بلافاصله از دنیا رفت.[24] با مرگ او، اختلاف میان خاندان بنی امیه شروع شد. مسعودی حوادث بعد از مرگ او را كه حاكی از رقابت شدید و حرص خاندان بر ریاست است چنین توصیف می كند:
«معاویه(دوم) د رسن 22 سالگی مرد و در دمشق مدفون شد. ولید بن عتبه ابن ابی سفیان به طمع این كه خلیفه شود، جلو رفت تا بر جنازه معاویه(دوم) نماز بخواند كه پیش از تمام شدن نماز، ضربه مهلكی خورد و كشته شد. آنگاه عثمان ابن عتبه بن ابی سفیان بر او نماز خواند، ولی به خلافت او نیز رضایت ندادند و او مجبور شد به مكه، نزد ابن زبیر، برود».[25]
هنوز بیش از سه سال از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ نگذشته بود كه حكومت سفیانیان به پایان رسید. بیشتر مردم سرزمین های اسلامی حتی عده ای از سران و فرماندهان بنی امیه مثل، ضحاك بن قیس و نعمان بن بشیر به ابن زبیر متمایل شده بودند. در این هنگام بو دكه ابن زبیر امویان ساكن مدینه،‌ از جمله مروان را از آن جا بیرون كرد. آنان راهی شام شدند و چون در دمشق خلیفه ای نبود، امویان در جابیه، مروان بن حكم را به خلافت برگزیدند و خالد بن یزید و بعد از او عمرو بن سعید اشدق را ولی عهد او قرار دادند. بعد از مدتی مروان، خالد بن یزید را بر كنار كرد و پسرش عبدالملك راولی عهد خود ساخت. به همین دلیل مادر خالد كه زن مروان بود، او را مسموم كرد و مروان مرد. عبدالملك نیز عمرو بن سعید را از سر راه خود برداشت و فرزندانش را ولی عهد خود كرد.[26]
از سوی دیگر امویان گرفتار شورش ها و قیام ها به دو قسمت نقسیم می شوند: یكی حره و قیام ابن زبیر. قیام ابن زبیر كه ماهیتش معلوم است، ‌چون رهبر قیام، ابن زبیر از دشمنان سرسخت خاندان پیامبر بود. او این كینه را از شكست جنگ جمل و حوادث آن روزگار در دل داشت. ولی برادر او، مصعب، تمایل شیعی داشت و با دختر امام حسین ـ علیه السّلام ـ ، سكینه، ‌ازدواج كرده بود،[27] لذا كار او در عراق بالا گرفت و شیعیان عراق برای مقابله با امویان به او پیوسته بودند كه ابراهیم اشتر بعد از مختار همراه او بود و در كنار وی كشته شد.
قیام حره نیز ماهیت شیعی نداشت[28] و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در آن هیچ مداخله ای نكرد. هنگامی كه مسلم بن عقبه در مدینه از مردم بیعت گرفت و از آنان خواست به عنوان غلام با یزید بیعت كنند، به امام سجاد ـ علیه السّلام ـ احترام كرد و هیچ متعرض آن جناب نشد.[29]
دیگری قیام هایی هستند كه ماهیتشان شیعی است.

قیام های شیعی

قیام های شیعی عبارت بودند از:‌ قیام توابین و قیام مختار. خواستگاه این دو قیام،‌عراق و شهر كوفه بود و نیروهای تشكیل دهنده آنها شیعیان امیرالمؤمنین بودند. در سپاه مختار شیعیان موالی (غیر عرب) نیز به وفور به چشم می خوردند.
هیچ ابهامی در ماهیت قیام توابین نیست. این قیام روی انگیزه های صحیح و شهادت طلبانه بوده و مقصودی جز خون خواهی امام حسین ـ علیه السّلام ـ و تطهیر گناه عدم نصرت آن حضرت، با كشته شدن در راه ‌مبارزه با قاتلان وی، ‌نداشتند. توابین بعد از خروج از كوفه به سوی كربلا رفتند و به زیارت قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ شتافتند و در شروع كارشان چنین گفتند:
«پروردگارا! ما فرزند پیامبر را یاری نكردیم،‌گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر. به روح حسین ـ علیه السّلام ـ و یاران راستین و شهید او رحمت فرست. ما شهادت می دهیم كه بر همان عقیده ایم كه حسین ـ علیه السّلام ـ بر سر آن كشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را میامرزی و به دیده و عطوفت بر ما ننگری. زیانكار و بدبخت خواهیم بود..»[30]
اما مختار پس از ورود مسلم بن عقیل به كوفه،‌با او همكاری می كرد كه توسط عبیدالله بن زیاد دستگیر و زندانی شد و پس از حادثه عاشورا با وساطت عبدالله عمر شوهر خواهرش، نزد یزید، آزاد شد. او در سال 64 هـ ق به كوفه آمد و بعد از نهضت توابین،‌ قیام خویش را شروع كرد و با شعار«یا لثارات الحسین» توانست قاتلان امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به سزای عملشان برساند. طوری كه در یك روز دویست و هشتاد نفر از این جنایتكاران را كشت و خانه های چند تن از آنان را كه فرار كرده بودند، ویران كرد. از جمله خانه محمد بن اشعث را تخریب كرد و از مصالح آن خانه حجر بن عدی، یار وفادار علی ـ علیه السّلام ـ را كه معاویه تخریب كرده بود بازسازی كرد.[31]
درباره مختار، ‌اظهار نظرهای متضادی شده است. عده ای او را شیعه واقعی و برخی وی را كذب خوانده اند. ابن داود در رجالش، درباره مختار چنین می گوید:
«مختار پسر ابو عبید ثقفی است. بعضی از علمای شیعه او را به كیسانیه متهم كرده اند و در این باره به رد هدیه او توسط امام سجاد ـ علیه السّلام ـ استدلال كرده اند؛ ولی این نمی تواند دلیل بر رد او باشد. زیرا امام باقر ـ علیه السّلام ـ درباره او فرمود: به مختار بد نگویید؛ زیرا او قاتلان ما را كشت و نگذاشت خون هایی ریخته شده ما پایمال شود و دختران ما را شوهر داد و هنگام سختی میان ما مال تقسیم كرد.»

تثبیت حكومت مروانیان (عصر اختناق)

گفتیم كه مقطع عصر امام سجاد ـ علیه السّلام ـ، تثبیت حكومت مروانیان بود. بنی مروان بعد از قتل عبدالله بن زبیر در سال 73 هـ ق،[32] حكومت خویش را تحكیم بخشیدند و در این راه از وجود سفاكانی چون حجاج بن یوسف استفاده كردند. او برای از بین بردن دشمن از هیچ كاری ابایی نداشت؛ حتی كعبه را مورد هدف قرار داد و با گلوله آتشین منجنیق، آن را ویران كرد و مخالفان بنی امیه را چه شیعه، چه غیر شیعه هر جا می یافت، می كشت و قیام بن اشعث ضد او در سال 80 هـ ق، سودی نبخشید[33] و دیكتاتوری وی تا 95 هـ[34] حجاز و عراق را در برگرفت. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در چنین عصری می زیست و با دعا معارف اسلامی و شیعی را منتقل می كرد. در این هنگام شیعیان یا متواری بودند یا در زندان به سر می بردند یا به دست حجاج كشته می شدند یا به شدت تقیه می كردند. لذا مردم جرأت نزدیك شدن به امام سجاد ـ علیه السّلام ـ را نداشتند و یاران آن حضرت به غایت اندك بودند. مرحوم مجلسی نقل می كند:«حجاج بن یوسف، سعید بن جبیر را به خاطر ارتباطش با امام سجاد ـ علیه السّلام ـ به قتل رساند.[35] البته در این زمان بر اثر فشارهایی كه بر شیعیان وارد شد،‌آنان به مناطق مختلف سرزمین های اسلامی مهاجرت كردند و موجب گسترش تشیع شدند. در همین زمان عده ای از شیعیان كوفه، به منطقه قم آمدند و در آن جا ساكن شدند و موجب گسترش تشیع در آن سامان شدند.[36]
عصر اول امامت امام باقر ـ علیه السّلام ـ نیز، هم زمان با ادامه اقتدار حكومت امویان بود. در این زمان خلیفه مقتدر و مستبدی چون هشام بن عبدالملك حكومت می كرد كه امام باقر ـ علیه السّلام ـ را همراه فرزندش امام صادق ـ علیه السّلام ـ به شام فرا خواند و از هیچ آزار و اذیتی نسبت به آنان مضایقه نكرد.[37] در زمان او، زید بن علی بن الحسین ـ علیه السّلام ـ قیام ـ علیه السّلام ـ قیام كرد و به شهادت رسید. اگر چه در عصر عمر بن عبدالعزیز اندكی از سخت گیری و فشار بر شیعیان كاسته شد، ولی مدت خلافتش كوتاه بود و بعد از دو سال و اندی حكومت، به طرز مرموزی از دنیا رفت.
البته بنی امیه با فشار و سخت گیری نتواستند نور حق را خاموش كنند و فضایل و مناقب امیرالمؤمنین، علی ـ علیه السّلام ـ ، را از خاطره ها محو سازند و این خواست خدا بود. ابن ابی الحدید می گوید:
«اگر خدای تعالی سرّی در این مرد (علی) قرار نداده بود، حتی یك حدیث هم در فضیلت و منقبت او نقل نمی شد؛ زیرا مروانیان نسبت به ناقلان فضایل آن جناب، خیلی سخت گیر بودند.»[38]

پي نوشت :

[1] . ابن آشوب شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 33.
[2] . ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم 1416 هـ ، ص 82،
[3] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 168، ص 660.
[4] . بالذری. انساب الاشراف، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1394 هـ ، ج 3، ص21.
[5] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 9.
[6] . ابن آشوب . مناقب آل ابیطالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 3، ص 400.
[7] .شیخ طوسی. لختیار معرفه الرجال معروف به رجال كشی، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1404 هـ ج1،‌ ص 338.
[8] . اثبات الوصیه، المطبعه الحیدریه، نجف، ط4، 1373 هـ، ق ص 167.
[9] . ای قبری كه در شهر حوارین هستی! بدترین همه مردم را در برگرفته ای.
[10] . مسعودی، علی بن الحسین.مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اول، 1411 هـ ج 3، ص65.
[11] . همان، ص 81 ـ 99.
[12] . ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشوران الشریف، قم، ‌1414 هـ ج ص 304.
[13] . مقدسی. احسن التقاسیم، ترجمه منزوی، شركت مولفان و مترجمان ایران، ج 2، ص 426 و 427.
[14] . عبدالرحمن بن محمدبن اشعث از سوی حجاج حاكم سیسان بود. سیستان مرز مسلمانان با هندیان به شمار می رفت و درآنجا مسلمانان با حاكمان هند درگیر بودند. به جهت خصومتی كه حجاج با عبدالرحمن داشت، برای از بین بردن او نقشه می كشید. عبدالرحمن با آگاهی از این موصوع در سال 82 هـ علیه او قیام كرد. چون عامه مردم از حجاج نفرت داشتند، ‌افراد زیادی از اهل بصره و كوفه به او پیوستند؛ عده ای كثیری از قاریان كوفه و شیعیان همراه قیام كنندگان بودند. بدین ترتیب او از سیستان به سوی عراق روانه شد؛ ابتدا هدفش متوجه خلع حجاج بود، سپس عبدالملك را نیز از خلافت خلع كرد و سپاهیان حجاج را شكست داد. و تا كوفه پیش آمد،‌ خطر او جدی بود، عبدالملك سپاه عظیمی را از شام به یاری حجاج فرستاد،‌ سپاهیان شام در محلی به نام «دیرالجماجم» ـ در هفت فرسنگی كوفه ـ ابن اشعث را شكست دادند. او به سوی هند گریخت و به یكی از امرای آنجا پناهنده شد؛ ولی بالاخره توسط عمال حجاج به قتل رسید. (مسعودی: همان مأخذ: ج3، ص148 و یاقوت حموی،‌شهاب الدین ابی عبدالله. معجم البلدان، دراحیاء التراث العربی، بیروت، ط1، 1417هـق ،‌ج 4، ص 338.)
[15] . ابن عنبه. عمده الطالب، ‌فی النساب آل ابی طالب، ‌انتشارات الرضی،‌ قم،‌ ص 100.
[16] . ابو الفرج اصفهانی. مقاتل الطالبییین، ‌منشورات الشریف الرضی،‌ قم، ‌ط دوم، 1416 هـ .ق ،‌ ص 216.‌ ‌
[17] . یعقوبی نقل میكند: عمر بن عبدالعزیز در عصر خلافتش،‌در جواب اعتراض شخصی به نام عامر بن وائله كه مقرری او از سوی حكومت قطع شده بود گفت: به من خبر داده اند،‌كه تو شمشیرت راصیقل داده ای،‌ نیزه ات را تیز كرده ای و كمانت را آماده نموده ای و منتظر امام قائم هستی، تاقیام كند؛ منتظر باش كه هر وقت خروج كرد، مقرری تو را بپردازد (تاریخ الیعقوبی،‌ منشورات الشریف الرضی،‌ قم، ‌1414 هـ .ق ،‌ج 2، ‌ص 307.
[18] . ابو الفرج اصفمانی. همدان، ص 210.
[19] . مجلسی. بحار الانوار، المكتبه الاسلامیه، تهران ط دوم ، 1394 هـ . ق ج 46، ص 108.
[20] . شیخ طوسی. همان مأخذ ج 2، ص 174.
[21] . طبری، ابی جعفر محمد بن جریر. تاریخ الطبری، دارالكتب العمیه، بیروت، ط دوم، 1408 هـ .ق، ج 5، ص 312.
[22] . فرمانروایی عبدالله بن زبیر در مكه، از زمانی كه از بیعت با یزید امتناع كرد و مردم را به سوی فرا خواند و تا سال 72، كه به دست سپاهیان حجاج كشته شد، 12 سال طول كشید كه ابن عبد ربه در كتاب«العقد الفرید» از آن به فتنه ابن زبیر یاد می كند. بعد از مرگ معاویه، آنگاه كه حاكم مدینه از ابن زبیری برای یزید بیعت خواست، او برای فرار از بیعت با یزید، همزمان با امام حسین ـ علیه السّلام ـ به مكه رفت، و در آنجا چندان مورد توجه مردم قرار نمی گرفت؛ لذا اقامت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در مكه خوش نداشت و به امام حسین ـ علیه السّلام ـ می گفت اگر از من مثل تو دعوت می كردند، من نیز به عراق می رفتم؛ او بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ علم مخالفت با یزید را برافراشت و یزید در سال 62 هجری مسلم بن عقیل را با سپاهی برای سركوبی شورش مردم مدینه و عبدالله بن زبیر نخست به مدینه و سپس به مكه فرستاد، ولی مسلم بعد از واقعه حرّه هنگامی كه به سوی مكه روانه بود، در راه مرد و حصین بن نمیر، جانشین او، همراه لشگر شام به مكه آمد و در سال 64 هجری آن جا را با منجنیق گلوله باران كرد و پرده های كعبه سوخت؛ ولی در خلال جنگ خبر مرگ یزید به مكه رسیده و پادشاه سست شد و حصین به ابن زبیر پیشنهاد كرد با او بیعت كند و وی را به شام ببرد و آنجا به حكومت بنشاند. ولی در ابن زبیر نپذیرفت. بعد از مرگ یزید تمام سرزمین های اسلامی جز اردن با ابن زبیر به عنوان خلیفه بیعت كردند و حكومت او را پذیرفتند؛ ولی بنی امیه در جابیه مروان را به حكومت برگزیدند و او مخالفانش را در شام از سر راه برداشت و بعد از او عبدالملك پسرش خلیفه شد. عبدالملك بعد از شكست دادن مصعب بن زبیر، برادر عبدالله بن منجنیبق بر كوه ابو قبیس گذاشته و شهر مكه و كعبه را با پرتاب سنگ ویران كرد؛ در این جنگ یاران عبدالله بن زبیر او را رها كردند؛ ولی عبدالله ایستادگی كرد و بالاخره كشته شد. بدین ترتیب كار عبدالله بن زبیر بعد از 12 سال به پایان رسید. (ابن عبدریه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1409 هـ .ق، ج 4، ص 366، مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت 1411 هـ .ق، ج 3، ص 78 ـ 96 و شهیدی، دكتر سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مركز نشر دانشگاهی، تهران ط، ششم 1365 هـ .ش، ص 183.)
[5] . ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب. تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1414 هـ ق، ج 2، ص 252.
[23] . همان، ص 256.
[24] . مسعودی. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، ‌بیروت، ‌1411 هـ ق، ج 3، ص 85 و 86.
[25] . همان مآخذ.
[26] . ابن قتبیه، ابی محمد عبدالله بن مسلم. المعارف منشورات الشریف الرضی، قم، ط اول، 1415 هـ ق، ص 214.
[27] . قیام حرّه در سال 62 هـ رخ داد. مسعودی علت و منشأ آن را نارضایتی مردم از اعمال فسق آمیز یزید و شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ معرفی می كند. در مدینه كه مركز خویشاوندان پیامبر و صحابه و تابعین بودند، مردم به خشم در آمدند. حاكم مدینه عثمان بن محمد بن ابی سفیان كه جوانی ناپخته بود، گروهی از بزرگان شهر مدینه را به نمایندگی از طرف شهر مدینه، به دمشق فرستاد تا از نزدیك یزید را ببینند و از مراحم وی برخوردار شوند تا در بازگشت به مدینه، مردم را به اطاعت از حكومت وی تشویق كنند.
به دنبال این طرح عثمانی عیئتی از بزرگان مدینه را كه عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه نیز در میان آنها بود، به دمشق فرستاد؛ از آن جا كه یزید از تربیت اسلامی برخوردار نبود و تدبیر نیز نداشت كه ظاهر را رعایت كند، بی پروا در حضور آنان به فسق و فجور خود ادامه داد، ولی از آنان پذیرایی كرد و به هر كدام هدایا و خلعت های گرانبها هدیه نمود، تا در برگشت از او تمجید كنند، ولی تمام این اقدامات نتیجه عكس داد و آنان هنگام بازگشت در اجتماع مردم مدینه، اعلام داشتند از نزد كسی برگشته اند كه دین ندارد، شراب می خورد، تار و طنبور می نوازد، سبكبازی می كند، خنیاگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربایی می كنند و با مشتی دزد و خرابكار به شب نشینی می پردازد؛ آنان خطاب به مردم مدینه گفتند: اینك شما را شاهد می گیریم كه او را از خلافت بر كنار كردیم.
عبدالله بن حنظله گفت: من از نزد شخصی برگشتم كه اگر كسی با من همكاری نكند، با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت؛ او به من عطیه داد و احترام كرد، ولی عطیه او را نپذیرفتم مگر برای این كه در جنگ با وی از آن استفاده كنم.
به دنبال این جریان، مردم مدینه با عبدالله بن حنظله بیعت كردند و حاكم مدینه و همه بنی امیه را از شهر بیرون راندند.
این گزارش كه به یزید رسید، مسلم، بن عقیل را كه مردی سالخورده و از سر سپردگان بنی امیه بود، با لشگر انبوهی به سوی مدینه فرستاد و به او گفت به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند با آنان بجنگ و آنگاه كه پیروز شدی سه روز هر چه دارند غارت كن و در اخیتار سربازان بگذار ....
سپاه شام مدینه را مورد حمله قرار داد و جنگ خونینی بین دو گروه در گرفت و سرانجام مردم مدینه شكست خوردند و سران نهضت كشته شدند، مسلم به مدت سه روز دستور قتل عام مردم شهر را صادر كرد؛ سربازان شام جنایاتی مرتكب شدند كه قلم از بیان آنها شرم دارد؛ مسلم را به خاطر این جنایات مسرف نامیدند. پس از پایان قتل و غارت، مسلم به عنوان بردگی برای یزید بیعت گرفت(ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد. العقد الفرید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 362، ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی منشورات الشریف الرضی، قم، 1414 هـ .ق، ج 2، ص 250، مسعودی، علی بن الحسین: مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ج 3، ص 82، ابن اثیر: الكامل دار صادر، بیروت، ج 4، ص 102، 103، و 255 و 256.)
[28] . ابی حنیفه،‌دینوری، احمد بن داود.الاخبار الطول، منشورات الشریف الرضی،قم، ص 266.
[29] . ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن بن ابی الكرام. الكامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، ‌ج 4، ص 158 ـ 186.
[30] . اخطب خوارزمی. مقتل الحسین،‌ منشورات المفید، قم، ج 2، ص 202.
[31] . ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب: تاریخ یقوبی. منشورات الشریف الرضی، قم 1414 هـ ق، ج 2، ص 267.
[32] . در سال 80 هـ حجاج، عبدالرحمن بن اشعث را با آنكه از او دلی خوش نداشت، به حكومت سیستان و زابلستان فرستاد و بدو دستور داد رتبیل را كه به سیستان حمله كرده بود، براند. عبدالرحمن بدانجا رفت و لشگر را به سركوبی مهاجمان فرستاد و سیستان را آرام ساخت. بعد از آن چون حجاج از او خواسته بود، باز به تعقیب دشمن بپردازد و ابن اشعث و سربازانش این را نوعی توطئه از سوی حجاج برای از بین بردن به دست دشمن تلقی كردند، بر حجاج شوریدند و به سوی عراق روانه شدند. در خوزستان میان آنان و حجاج نبرد در گرفت. و سپاهیان حجاج نخست شكست خوردند و عبدالرحمن خود را به عراق رساند و كوفه را تصرف كرد و بسیاری از بزرگان بصره نیز با او همكاری كردند. حجاج از عبدالملك امداد خواست؛ از سوی شام لشگری برای او فرستاده شد و با رسیدن این نیرو حجاج دوباره جنگ را آغاز كرد؛ در این نبرد سخت كه به واقعه «دبر الجماجم» معروف شده است؛ مردم بصره و كوفه حتی قاریان قرآن به خاطر عبدالملك نگران شد و به عراقیان پیغام فرستاد كه اگر خواستار عزل حجاج هستند، حاضر است او را عزل كند، ولی اهل عراق سازش را نپذیرفتند و عبدالملك را خلع كردند. بدین ترتیب جنگ را با آنان آغاز كرد و توانست گروهی از سران لشگر ابن اشعث را بفریبد و شبی به آنان شبیخون بزند و سپاه ابن اشعث را پراكنده سازد. لذا ابن اشعث مجبور شد فرار كرده و به رتبل پناهنده شود، كه بعدها رتبیل در اثر وعده و وعید حجاج او را كشت و سرش را برای حجاج فرستاد.(مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1414 هـ .ق، ج 3، ص 148 و 149 و شهیدی، دكتر سید جعفر. تاریخ اسلام تا پایان امویان: مركز نشر دانشگاهی، تهران،ط ششم 1365 هـ .ش، ص 185 و 186.)
[33] . مسعودی، علی بن الحسین، همان منبع، ص 187.
[34] . شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال معروف به رجال كشی، ‌موسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ لاحیاء التراث، قم، 1404هـ ق، ج 1، ص335.
[35] . یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله: معجم البلدان، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ط اول، 1417 هـ .ق، ج 7، ص 88.
[36] . الطبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، منشورات المطیعه الحیدریه، نجف 1383 هـ .ق، ص 105.
[37] . عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، داراحیاء الكتب العربیه، قاهره، ج 4، ص 73.

منبع: تاريخ تشيع




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما