شناخت شیعه؛ خلاها و اولویتها
نويسنده:دكتر تقی زاده(مسئول مركز مطالعات شیعهشناسی)
- با توجه به اینكه حضرتعالی از بنیانگذاران مركز مطالعات و تحقیقات شیعهشناسی هستید، بفرمائید هدف از مطالعه و تحقیق در رابطه با شیعه و شیعهشناسی چیست؟
من هم از التفات و توجه شما، صمیمانه تشكر میكنم. در سال 73 در دوران تحصیل، در بیرون از كشور، به این خودآگاهی دستیافتم كه حجم قابل توجهی از جماعت غیر مسلمان، در زمینه شیعهشناسی، تحقیق میكنند و بعد هم معلمی و تدریس میكنند و بعد تمام عمرشان را در زمینههای مربوط به مطالعات شیعی میگذرانند. بخش (Department) بزرگی از مراكز تحقیقاتی بزرگ و از دانشگاههای معتبر جهان، به مطالعات مربوط به اسلامشناسی به طور اعم و شیعهشناسی به طور اخص اختصاص دارد; بهخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شیعهشناسی در كانون مطالعات شرقشناسی قرار گرفت; به گونهای كه نوع كتابها و رسالههایی كه در زمینه اسلامشناسی نوشته میشود، تعمد و اصرار بر این دارند كه حتما رای و نظری از متفكران شیعی هم در آنجا ذكر شود و حتی دو مركز به نام اسلامشناسی، ولی در واقع برای مطالعات شیعی، در آكسفورد و هاروارد آمریكا تاسیس شد. دانشكدههای حقوق و فقه اسلامی هم بخش عمده مطالعات آنها به فقه شیعه اختصاص دارد. در میان مراكز پژوهشی و آموزشی كشور، یك مركزی كه متولی و مربوط به مطالعات شیعهشناسی باشد، وجود ندارد و جای تاسف است كه این موضوع در كشور متولی ندارد. یك مركز به طور متمركز و به طور مجزا و مستقل، این مطالعاتی را كه در بیرون از كشور صورت میگیرد، تحت نظر ندارد و خودش طرح و پروژهای برای مطالعات شیعهشناسی ارائه نمیكند. البته جسته و گریخته، ترجمهای صورت میگیرد یا كتابی نوشته میشود، ولی متمركز نیست. به دنبال این ایده كه در ذهن من به وجود آمد، باز به ذهنم رسید كه مطالعه كنم و ببینم آیا برای جوامع و جماعتها و گروههای شیعی موجود در دنیا، در حال حاضر، یك شناسنامهای تدوین شده است، یا خیر. بدون تردید جماعتشیعی امروز در دنیا با نژادهای مختلف پراكنده هستند: عدهای در آفریقا، گروهی در اروپا یا آمریكا و عمدتا در خاورمیانه متمركز هستند. آسیای دور نیز، خالی از شیعه نیست. این ایده دلمشغولی من را بیشتر كرد.
یهودیها در آن دانشگاهی كه من تحصیل میكردم، حجم قابل توجهی از كتابخانه دانشگاه را به خود اختصاص دادهاند و پیشینه و تاریخشان، علمایشان، گروهها و جوامعشان، افراد سرشناسشان در عرصههای مختلف، در كتابهای متفاوت به زبانهای مختلف ترجمه كردهاند، اگر مادر بزرگ مادر بزرگ فلان آقا با فلان یهودی نشسته بود و با هم یك گپیزده بودند، اینها پیدا میكردند و آن را به عنوان یهودی جا میزدند و بعد آن را به چند زبان ترجمه میكردند. خوب ما بدون تردید از نظر جمعیت و از نظر تعداد، به مراتب بیشتر از آنها هستیم. پراكندگی جغرافیایی ما هم به مراتب بیشتر از آنهاست. آیا ما شناسنامهای برای خودمان داریم یا نداریم؟ بعد متوجه شدم كه نداریم. در زمینه شیعیان ایران، شیعیان بحرین، شیعیان عراق، شیعیان افغانستان و شیعیان لبنان، كتابهایی كه خود شیعیان نوشته باشند و وضعیتحاضرشان را مورد بحث قرار دهند، وجود ندارد. به عبارت دیگر شناسنامهای از شیعه موجود وجود ندارد. این مشكل دوم. مشكل، هنگامی حادتر شد و ذهن من بیشتر مشغول به این شد كه متوجه شدم بسیاری از ما كه مقاله مینویسیم به منابع و نوشتههای مستشرقین و غربیها استناد میكنیم! ما حتی برای شناختشیعیان كویت مثلا به نوشته آقای فولر استناد میكنیم! وقتی خود فولر را نگاه میكنیم، میبینیم كه جاسوس CIA است. چرا وجدان جمعی ما به این خودآگاهی نرسیده كه ما باید حداقل به عنوان یك قوم و قبیله و جمعیت و یك نحله و یك مذهب، خودمان را به خودمان بشناسانیم؟ این خیلی بد است كه قومی خودشناسی نداشته باشد و اقوام دیگر بیایند آنها را بشناسند و آن هم با اغراض دیگری. آقای دكتر نصر در بیرون از كشور یكی دو روز مهمان ما شدند و بنده این قضیه را با ایشان مطرح كردم. ایشان بسیار از این ایده استقبال كرد و حتی گفتند حمایت هم میكنند. منتهی شرطی گذاشتند كه من در بیرون از كشور بمانم. بنده این شرط را نپذیرفتم. برای اینكه فكر میكردم باید به كشورم برگردم. مقامات كشوری كه گاه مهمان من میشدند، این طرح را با آنها مطرح میكردم كه مشكلاتی را پیدا كرد و عملا این ایده زمینه تحقق پیدا نكرد. تا اینكه در اواخر سال 69، با مساعدت آیت الله مصباح یزدی و با مساعدت آقای دكتر ولایتی كه یكی رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت و دیگری دبیر كل مجمع جهانی اهل بیتبودند، من شروع به شكل دادن یك تیمی برای مطالعات شیعهشناسی كردم. در واقع مركز مطالعات و تحقیقات شیعهشناسی به وجود آمد تا جمعیتشیعی را مطالعه جامعشناسانه و مردم شناسانه بكند و برای شیعه موجود شناسنامهای را تهیه نماید. به عبارت دیگر اگر جمع و جماعتشیعی را به عنوان یك كل در نظر بگیرید، این سه بخش را شامل میشود:
1- پیدایش و زمان شكلگیری;
2- تطور تاریخی;
3- وضعیت موجود و حاضر.
در كنار این هم البته یك بخش عمده دیگری نیز وجود دارد كه میشود گفت عرصه چهارم است و آن این است كه باورهای شیعی كدام است؟ آموزههای شیعی چیست؟ راه و رسم زندگی شیعیان چگونه است؟ عادات و رویههای شیعیان كداماند؟ عزاداری و سوگواری آنها چیست؟ دانشها و علومی كه شیعیان آنها را نسل به نسل به فرزندان خود انتقال دادند، كدام است؟ اینها عرصههایی است كه بعضی از آنها در حوزه، متداول است; مثلا بررسی باورها البته نه به شیوه جامعهشناسانه بلكه به شیوه متكلمانه - مطالعه دانشها، فقه، حدیث، عرفان و فلسفه و... متداول و مرسوم است; ولی در مورد بعضی از آنها اصلا مطالعهای وجود ندارد. همین جامعهشناسی و مردمشناسی شیعه كه عرض كردم، اصلا در حوزه جایی ندارد; نه تنها در حوزه، بلكه در كل كشور. بعد از گذشتیكسال و نیم الی 2 سال، به خوبی آگاهم كه هیچ جای كشور چنین كاری را نمیكند. در واقع این مركز به وجود آمد تا خلایی را كه در زمینه مطالعات شیعهشناسی در میان جمع و جماعتشیعی موجود، وجود دارد پر كند. نمیخواهد كارهای دیگران را تكرار كند; بلكه میخواهد كاستیها یا به تعبیر، بهتر كارهای انجام نشدهای را كه مربوط به جمع و جاعتشیعی است، راه اندازد.
- چه خلاهایی را در رابطه با مطالعات شیعهشناسی، احساس كردهاید؟
اولین خلا كه در درون كشور و حوزه وجود دارد، همان مطالعات جامعهشناختی و مردمشناختی شیعی است; یعنی ضبط و ثبت و گزارش آنچه امروزه، شیعیان انجام میدهند، باور دارند و عمل میكنند. شیعیان امروز باورشان چیست؟ رسم و رویهشان چیست؟ آداب و رسومشان چیست؟ چه نوع تغییراتی را نسبتبه شیعیان قرن گذشته پذیرفتهاند؟ اهداف و مقاصدشان چیست؟ این اولویت اول است كه من در یك كلام از آن تعبیر به تدوین شناسنامه برای شیعیان موجود كردم.
در زمینه كارهایی هم كه خود شیعیان انجام دادهاند، نقایصی وجود دارد; مثل مطالعات تاریخی. در زمینه مطالعات تاریخی، عمدتا تاریخ سیاسی شیعه ثبت و ضبط شده است. تاریخ اجتماعی شیعه مورد توجه جدی قرار نگرفته است. ما باید تاریخ اجتماعی شیعیان را هم تدوین كنیم و این نقیصه را هم برطرف كنیم. نقیصهای كه در زمینه الهیات و مطالعات كلامی وجود دارد، این است كه دفاعیات شیعه، عمدتا متوجه مذهب مخالف، یعنی اهل سنت است كه در طول تاریخ اتفاق افتاده است. چون نوع مخالفتهایی كه علیه شیعیان ابراز میشده است، عمدتا از ناحیه اهل سنتبوده است. طبعا نوع كتابهایی كه نوشته شده، متوجه آنهاست. فرض بفرمایید نماز را باید با دستهای افتاده و باز بخوانیم، یا با دستهای بسته؟ صلاه تروایح، گرفتن وضو و امثال اینها. حتی در حال حاضر هم نوع كتابهایی كه نوشته میشود، عمدتا به سمتشبهات یا مسائلی است كه اهل سنت و جماعت مطرح میكنند. نوع علمای معاصر ما نیز از شبهات و مسائلی كه مستشرقین مطرح كردهاند، یا به عبارت دیگر شبهاتی كه توسط علوم اجتماعی جدید، مطالعات جدید، زبانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی شرقشناسی مطرح شده، آشنایی و آگاهی ندارند. ما باید آنچه را مستشرقین در باب اسلام، به طور عام و در باب تشیع به طور خاص مطرح كردهاند، ترجمه كنیم و در دسترس محققان و نویسندگان خود قرار دهیم تا براساس این شبهات كه برخی از آنها كاملا نو و جدید است، دفاعیات صورت بگیرد و نوشتهها تنظیم شود. به خاطر میآورم كه وقتی به دیدن یكی از مراجع معاصر رفتم و برایشان توضیح دادم كه یكی از كارهای ما، ترجمه واژگان شیعی در دایرهالمعارفهای بزرگی مثل امریكانا، بریتانیكا و دائرهالمعارف اسلام است، ایشان بسیار خوشحال شدند و استقبال كردند. گفتند كه چه بسا اگر ما آن نوشتههای مستشرقین را بخوانیم، كتابهایی كه در معرفی شیعه مینویسیم، با آنچه الان نوشتهایم، فرق كند و این كاری استبسیار خوب و لازم. من فكر میكنم كه این موارد، جزء اولویتهایی است كه ما در مطالعات مربوط به شیعهشناسی باید به آن بها دهیم و مطالعاتمان را به آن سمت و سو سوق دهیم.
مستشرقین اهتمام دارند به این كه در رابطه با شیعه مطالعات وسیعی داشته باشند، و محققین ما در مقالاتی كه مینویسند، رجوع میكنند به مطالبی كه مستشرقین در تالیفات و كتابهای خود نوشتهاند، به نظر حضرتعالی مستشرقین با چه انگیزهای وارد این مباحث میشوند؟
در پاسخ به این سؤال، باید در دو زمینه عام و خاص سخن گفت. در زمینه عام این است كه اصولا انگیزههایی كه در كشورهای اروپایی حاكم است، یا انگیزههای سیاسی است، یا انگیزههای اقتصادی. به عبارت دیگر، آنچه امروزه همانند یكی دو قرن گذشته در صحنه زندگی روزمره مغربزمینیها حاكمیت دارد، سیاست و اقتصاد است. به تعبیر درستتر اقتصاد است و سیاست، راهگشای اقتصاد و بازاریاب است. یعنی نقطه قراردادهای اقتصادی را تنظیم میكند و این به این معناست كه انگیزههای غربیها در حمایت از مطالعات مربوط به شرقشناسی یا اسلامشناسی مطالعات یا شیعهشناسی، در نهایت و در كلیت، در جهت تامین منافع مادی كشور آنهاست و تردیدی نیست كه آنها عاشق شرق، عاشق اسلام، عاشق تشیع نیستند. آنها برای آشنایی به زوایای پنهان و مجهول زندگی شیعیان، مطالعات شیعهشناسی را مطرح كردند تا در پرتو این آشنایی، منافع اقتصادی و سیاسی خود را آسانتر تامین كنند. این چیزی نیست كه احتیاج به استدلال و برهان داشته باشد. آنقدر ظاهر و آشكار است كه نیازی به استدلال و برهان و آوردن شواهد تجربی ریز ندارد. در شرق منابع كمیاب وجود دارد. منابع كمیاب بسیار با ارزشی كه برای رشد اقتصادی و رشد اجتماعی مغرب، اهمیتحیاتی دارد. به همین جهت آنها راه و رسمهای عالمانهای را در محافل دانشگاهی خود ایجاد كردند تا مشرق زمینیها از جمله شیعیان را به شیوه كاملا عالمانه و با همان روشهای مرسوم خود مطالعه كنند. از این رو فرآوردههای دپارتمانهای شرقشناسی و اسلامشناسی، بدون هیچگونه تردیدی، مورد استفاده وزارتخانههای خارجه، نخست وزیری، وزارت كشور، وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات، مراكز اقتصادی و حقوق بشر و تعاملات دو طرفه قرار میگیرد.
پاسخ من به سؤال دوم شما اینست كه یك مواردی وجود دارد كه میتواند استثناء باشد. این موارد اندك و نادر است و بستگی به افراد دارد. یك مركز مطالعاتی گاه به اهدافش نزدیك است و یكی دورتر. درست است كه او از طریق پروژههای تحقیقاتی خودش، زندگی میكند و سود میبرد و هدیه دریافت میكند و مزایا و حقوق و پاداش میگیرد، اما خودش نگاه میكند و یك جذابیتها و علایق فردی و شیفتگی خاصی نسبتبه آموزهها و باورها و حتی بعضی از شخصیتهای شیعی پیدا میكند; به گونهای كه نمیتوانیم او و زندگی او را در زمره آن اهداف عامی كه قبلا ترسیم كردم، قرار دهیم. اگر چه او در درون آن سیستم قرار میگیرد، اما میشود گفت آن فرد حداقل آن غلظت را ندارد، یا حداقل هنگامی كه مطالعه میكنیم، این را در ظاهر نمیبینیم. نمونه روشن آن آقای هانری كربن و مطالعات ایرانی او است. ارتباطات او با مرحوم علامه طباطبائی - رحمه الله علیه - و تلاش او برای ترجمه میراث عرفانی شیعه برای بلاد غرب، ارزشمند است. بدون تردید، كربن حق عظیمی بر گردن ما شیعیان دارد. كربن احساس كرد كه در غرب، خلا معنوی وجود دارد و برای پركردن این خلا معنوی، عرفان شیعی را پیشنهاد كرد. لذا به ایران آمد. جهد و جدیتبلیغی ورزید، تلاش زیادی كرد تا با عرفا و فلاسفه موجود در جامعه ایران ارتباط برقرار كرد. با مرحوم علامه طباطبائی ارتباط نزدیكی برقرار كرد; جلسات مستمر و ممتدی را گذاشت و شاگردی كرد و بعد آنها را به زبان فرانسه برگرداند و بعد شاگردان و همكاران او از زبان فرانسه به زبان انگلیسی ترجمه كردند و در اختیار دنیا قرار دادند. جناب استاد آقای سید جلالالدین آشتیانی هم در یك مقالهای مرقوم فرموده بودند كه كربن در حال مرگ، در آخرین ساعات زندگی خودش، آن متن زیارت معروف مربوط به حضرت ولیعصر (عج) (سلام علی الصاحب الدعوه النبویه و)... را مرتب و مكرر میخواند. این نشان میدهد كه فراتر از انتقال یك میراث فرهنگی، یك نحو تعلقات شخصی و تمایلات شخصی هم در او وجود داشته كه این كارها را انجام داده است. یا افراد دیگری مثل آقای مادلون كه كتاب «جانشینی محمد» را نوشت و این كتاب در ایران توسط آستان قدس رضوی ترجمه و كتاب سال شد. البته تبلیغات تندی را علیه این مرد بزرگ در محافل مربوط به وهابیها و غیر وهابی، حتی در میان خود مغرب زمینیها راه افتاد. كم و بیش ما میتوانیم انسانهایی را پیدا كنیم كه آنها تلاشهای زیادی را در معرفی آموزهها و باورها و فلسفه و عرفان شیعه انجام دادهاند كه امیدواریم سعی آنها مشكور باشد و ما هم از آنها تقدیر و تشكر میكنیم و قدر آنها را پاس میداریم و آنها را با سایر مستشرقین كه در بعضی از دپارتمانهای معلومالحال در اروپا و اسرائیل وجود دارند، هم تراز نمیدانیم.
- با توجه به خلاهایی كه هست، وظیفه حوزه، دانشگاه و حكومت اسلامی چه میتواند باشد؟
البته بنده در موقعیت و منزلتی نیستم كه برای كسی تعیین تكلیف كنم. طبعا تعیین تكلیف و تعیین وظایف جمعی به عهده آنهایی است كه مرجع و زعیم و محل اعتبار در كل جامعه شیعی هستند. آن مقداری كه من میتوانم برای همدورههای خود و طلاب هم ردیف خود، محققان و همكاران امثال خودم عرض كنم، این است كه مهمترین نقیصهای كه الان جامعه شیعی از آن رنج میبرد، خلا مطالعات میدانی و جامعهشناختی و آماری است. این خلاها را دانشگاه نمیتواند پر كند. برای اینكه بودجههای تحقیقاتی دانشگاه، بودجههایی است كه مربوط به امور روزمره مردم میشود، مثل آب، برق، هوا، فضا، حمل و نقل، كشتی، گوشت و... آنها اگر هم در امور مربوط به دین و دیانتسرمایهگذاری كنند، در عرصه دانشكدههای الهیات است. دانشكده الهیات هم یا عرصه كلام استیا عرصه فلسفه یا تاریخ و یا فقه و اصول كه متداول و مرسوم است. این را باید خود حوزه كه متولی دینداری مردم است، بر عهده گیرد. در واقع باید دید این جمعی كه امروزه میگوید من شیعه دوازده امامی هستم، زبانش چیست; نژادش چیست و تركیب جمعیتیاش چیست. میزان بیسواد و با سواد آن چقدر است. درصد دستیابی اینها به قدرت چقدر است. درصد دستیابی آنها به ثروت چقدر است. درصد دستیابی آنها به منزلت اجتماعی چقدر است. آسیبها و مصائب اجتماعی آنها چگونه است. این، راهش این نیست كه یك مبلغ بفرستیم. این مبلغ روششناسی نخوانده است. اصلا نمیداند مطالعه اجتماعی یعنی چه. راهش این است كه ما آموزشها و كلاسهایی را برگزار كنیم و عدهای را به عنوان محقق، آموزش دهیم كه اگر بخواهند یك جمع و جماعتی را بشناسند، از كجا شروع كنند. و بعد آنها را اعزام كنیم و به آنها بگوییم آقایی كه میروی تایلند، خواهش میكنیم علاوه بر اینكه برای آنها وعظ و سخنرانی و اخلاق میگویی و آنها را با تاریخ اسلام آشنا میكنی، از آنها هم یك اطلاعات جامعی به دست آور. آنها چه كسانی هستند، جمعیتشان چقدر است، كسب و كارشان چیست، میزان تغییراتی كه میپذیرند، آسیبهای محتملی كه نسبتبه آنها وجود دارد و... نه به شیوه حدسی و تخمینی، بلكه به صورت روشمند، مطالعه كند. بنده راه حل اساسی در پر كردن این خلا را آموزش خود حوزویان میدانم. یعنی بخشی از حوزویان باید دانشهای لازم را برای این سطح مطالعات فرا بگیرند و بعد تحقیقاتی را در این زمینه صورت دهند.
- پیشنهاد مشخص حضرت عالی این است كه مثلا یك رشته تخصصی شیعهشناسی در حوزه باشد؟
بله; ما میتوانیم رشتهای را تحت عنوان رشته شیعهشناسی در مقطع كارشناسی ارشد و دكتری ایجاد كنیم و بعد شیعیان آذربایجان و روسیه و افغانستان و... را جدا جدا بررسی كنیم. دانشجو باید آموزشهای عمومی را ببیند و بعد در حوزه كاری خاص خود تخصص پیدا كند. این طرح تا به حال با مسؤلین حوزه مطرح شده است.
من با تعدادی از مراجع تقلید و شماری از مدرسان بر جسته حوزه، این طرح را مطرح كردم. همگی آنها در واقع تصدیق كردند كه این خلا، وجود دارد و باید پر شود. حتی بعضی از آنها گفتند كه امیدوارم خداوند آنقدر به من عمر دهد كه ببینم این كار شما پا میگیرد. برخی از آنها حتی اعلام آمادگی و مساعدت و كمك و همكاری مالی هم كردند. ولی از آنجایی كه این مراكز، به لحاظ بودجه سنگینی كه دارد و به لحاظ نوع كاری كه دارد وابسته به یك شخص یا دستگاه یا یك مرجع باشد، باید یك جایی كه عمدتا فرهنگی است و دارای امكانات مالی زیادی است، از این مركز حمایت كند كه مستمر باشد. نه اینكه یك روز حمایت كند، روزی دیگر به این بهانه كه پول ندارد، كمك نكند. بدین جهت این طرح پانگرفت. الان هم احساس میكنم كه واقعا حوزه علمیه قم نیاز دارد، در واقع باید بیاید بخش شیعیان مختلف در قارههای مختلف و در درون قارهها را منطقه بندی كند و بعد به مطالعه آنها بپردازد. این كار البته ظرافت دارد و تخصص خاص و جامعیت میخواهد. نباید در آن عجله شود. اینها كارهای تخصصی و زمانبر است. یعنی ما باید برنامهریزی كنیم و ظرف 10 سال نیروهایی را بپرورانیم و دانههای درشت آنها را برای كارهای تحقیقاتی استخدام كنیم و افراد متوسط و فوق متوسط آنها را هم به عنوان كارشناس مناطق مختلف سازماندهی كنیم.
این، یك كار دراز مدت است و بودجه عظیمی میخواهد. حوزه باید در آینده به این سو برود; اگر بخواهیم برای آینده برنامهریزی كنیم و گسترش دهیم، باید از هماكنون شروع كنیم. اینها احتیاج به یك برنامهریزی درازمدت دارد. اینها مطالعات میدانی و آماری میخواهد كه اسم آن را گذاشتم مطالعات جامعهشناختی و مردمشناختی شیعه. این سبك مطالعات باید در حوزه نه تنها جای پا باز كند، بلكه رونق بیابد. تا این خلاهای موجود را پر كند. اگر بدون سرو صدا و با برنامهریزی خوب توانستیم یك برنامه ده ساله را پیش بریم و یك جمعی را تربیت كنیم، توفیقات بسیاری خواهیم یافت. من یك روز عكسی را پشت جلد روزنامه TIMES دیدم كه قاره آفریقا را كشیده بود; شمالش را گفته بود كه مسلمان هستند; جنوبش را گفته بود مسیحی هستند. در نواحی مركزی، عكس پاپ و عكس مرحوم امام (ره) را كشیده بود كه با هم در حال رقابتبوند واتیكان میخواهد اینها را مسیحی كند و آیت الله خمینی (ره) میخواهد اینها را مسلمان كند. باید ببینیم كه قرن آینده این ناحیه، به اسلام تعلق دارد یا به مسیحیت. آنها قطعا برنامهریزی دارند. برای 20- 30 سال آینده نیروهای تحقیقاتی آماده میكنند، بودجه آماده میكنند و تداركات لازم را میبینند. از طرفی، تغییرات مدیریتی برای مراكزی مثل مراكز ما و برای مطالعاتی مثل مطالعات ما، سم است. امروز این آقا میرود، فردا آقایی دیگر با اولویتهایی دیگر میآید; با خط مشی دیگر، با برنامهریزی دیگری. این گونه مطالعات و مراكز تحقیقاتی باید به شدت از این نوسانات مدیریتی دور باشد. به همین جهتبنده فكر میكنم، هر چه از سلطه و نفوذ و آمریت افراد و مراكز رسمی و دولتی دور باشیم، به نفع ما است. برای اینكه دچار تغییرات و نوسانات مدیریتی میشویم و مشكلات عظیمی را برای ما به بار میآورد; مشكلات اخلاقی، مشكلات انسانی، مشكلات روانشناختی و مشكلات پژوهشی. شما یك محقق را به زحمت گیر میآورید. آن آقا میآید، میگوید این پروژه تعطیل است و شما دیگر آن محقق را برای همیشه از دست میدهید و این تغییر رفتارها، خسارتهای بزرگی را به بار میآورد.
- تا زمانی كه یك رشته تخصصی در رابطه با شیعهشناسی راه بیفتد، برای طلابی كه نویسنده و اهل قلم و تحقیق هستند، چه پیشنهاد و راهكاری دارید؟
ما باید یك مجله مطالعات شیعهشناختی را راه بیندازیم. این مجله میتواند در واقع راهنمای محققینی باشد كه به این عرصه علاقهمندند و فیالجمله میتواند به آنها مشاوره و كمك دهد و عرصههایی را معرفی كند و تحقیقات آنها را بكشاند به آن سمت و فكر میكنم در شرایط فعلی، بهترین كاری كه میتوان كرد، راهاندازی آن مجله است. ما در صدد این كار هستیم، برای گرفتن مجوز آن هم اقدام كردهایم. منتهی این احتیاج به زمان دارد. برای افرادی هم درخواست مقاله فرستادیم; مقالاتی را هم جمع كردیم و داریم زمینههای انتشار آن را تدارك میبینیم.
منبع: فصلنامه شیعه شناسی
/خ
من هم از التفات و توجه شما، صمیمانه تشكر میكنم. در سال 73 در دوران تحصیل، در بیرون از كشور، به این خودآگاهی دستیافتم كه حجم قابل توجهی از جماعت غیر مسلمان، در زمینه شیعهشناسی، تحقیق میكنند و بعد هم معلمی و تدریس میكنند و بعد تمام عمرشان را در زمینههای مربوط به مطالعات شیعی میگذرانند. بخش (Department) بزرگی از مراكز تحقیقاتی بزرگ و از دانشگاههای معتبر جهان، به مطالعات مربوط به اسلامشناسی به طور اعم و شیعهشناسی به طور اخص اختصاص دارد; بهخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شیعهشناسی در كانون مطالعات شرقشناسی قرار گرفت; به گونهای كه نوع كتابها و رسالههایی كه در زمینه اسلامشناسی نوشته میشود، تعمد و اصرار بر این دارند كه حتما رای و نظری از متفكران شیعی هم در آنجا ذكر شود و حتی دو مركز به نام اسلامشناسی، ولی در واقع برای مطالعات شیعی، در آكسفورد و هاروارد آمریكا تاسیس شد. دانشكدههای حقوق و فقه اسلامی هم بخش عمده مطالعات آنها به فقه شیعه اختصاص دارد. در میان مراكز پژوهشی و آموزشی كشور، یك مركزی كه متولی و مربوط به مطالعات شیعهشناسی باشد، وجود ندارد و جای تاسف است كه این موضوع در كشور متولی ندارد. یك مركز به طور متمركز و به طور مجزا و مستقل، این مطالعاتی را كه در بیرون از كشور صورت میگیرد، تحت نظر ندارد و خودش طرح و پروژهای برای مطالعات شیعهشناسی ارائه نمیكند. البته جسته و گریخته، ترجمهای صورت میگیرد یا كتابی نوشته میشود، ولی متمركز نیست. به دنبال این ایده كه در ذهن من به وجود آمد، باز به ذهنم رسید كه مطالعه كنم و ببینم آیا برای جوامع و جماعتها و گروههای شیعی موجود در دنیا، در حال حاضر، یك شناسنامهای تدوین شده است، یا خیر. بدون تردید جماعتشیعی امروز در دنیا با نژادهای مختلف پراكنده هستند: عدهای در آفریقا، گروهی در اروپا یا آمریكا و عمدتا در خاورمیانه متمركز هستند. آسیای دور نیز، خالی از شیعه نیست. این ایده دلمشغولی من را بیشتر كرد.
یهودیها در آن دانشگاهی كه من تحصیل میكردم، حجم قابل توجهی از كتابخانه دانشگاه را به خود اختصاص دادهاند و پیشینه و تاریخشان، علمایشان، گروهها و جوامعشان، افراد سرشناسشان در عرصههای مختلف، در كتابهای متفاوت به زبانهای مختلف ترجمه كردهاند، اگر مادر بزرگ مادر بزرگ فلان آقا با فلان یهودی نشسته بود و با هم یك گپیزده بودند، اینها پیدا میكردند و آن را به عنوان یهودی جا میزدند و بعد آن را به چند زبان ترجمه میكردند. خوب ما بدون تردید از نظر جمعیت و از نظر تعداد، به مراتب بیشتر از آنها هستیم. پراكندگی جغرافیایی ما هم به مراتب بیشتر از آنهاست. آیا ما شناسنامهای برای خودمان داریم یا نداریم؟ بعد متوجه شدم كه نداریم. در زمینه شیعیان ایران، شیعیان بحرین، شیعیان عراق، شیعیان افغانستان و شیعیان لبنان، كتابهایی كه خود شیعیان نوشته باشند و وضعیتحاضرشان را مورد بحث قرار دهند، وجود ندارد. به عبارت دیگر شناسنامهای از شیعه موجود وجود ندارد. این مشكل دوم. مشكل، هنگامی حادتر شد و ذهن من بیشتر مشغول به این شد كه متوجه شدم بسیاری از ما كه مقاله مینویسیم به منابع و نوشتههای مستشرقین و غربیها استناد میكنیم! ما حتی برای شناختشیعیان كویت مثلا به نوشته آقای فولر استناد میكنیم! وقتی خود فولر را نگاه میكنیم، میبینیم كه جاسوس CIA است. چرا وجدان جمعی ما به این خودآگاهی نرسیده كه ما باید حداقل به عنوان یك قوم و قبیله و جمعیت و یك نحله و یك مذهب، خودمان را به خودمان بشناسانیم؟ این خیلی بد است كه قومی خودشناسی نداشته باشد و اقوام دیگر بیایند آنها را بشناسند و آن هم با اغراض دیگری. آقای دكتر نصر در بیرون از كشور یكی دو روز مهمان ما شدند و بنده این قضیه را با ایشان مطرح كردم. ایشان بسیار از این ایده استقبال كرد و حتی گفتند حمایت هم میكنند. منتهی شرطی گذاشتند كه من در بیرون از كشور بمانم. بنده این شرط را نپذیرفتم. برای اینكه فكر میكردم باید به كشورم برگردم. مقامات كشوری كه گاه مهمان من میشدند، این طرح را با آنها مطرح میكردم كه مشكلاتی را پیدا كرد و عملا این ایده زمینه تحقق پیدا نكرد. تا اینكه در اواخر سال 69، با مساعدت آیت الله مصباح یزدی و با مساعدت آقای دكتر ولایتی كه یكی رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت و دیگری دبیر كل مجمع جهانی اهل بیتبودند، من شروع به شكل دادن یك تیمی برای مطالعات شیعهشناسی كردم. در واقع مركز مطالعات و تحقیقات شیعهشناسی به وجود آمد تا جمعیتشیعی را مطالعه جامعشناسانه و مردم شناسانه بكند و برای شیعه موجود شناسنامهای را تهیه نماید. به عبارت دیگر اگر جمع و جماعتشیعی را به عنوان یك كل در نظر بگیرید، این سه بخش را شامل میشود:
1- پیدایش و زمان شكلگیری;
2- تطور تاریخی;
3- وضعیت موجود و حاضر.
در كنار این هم البته یك بخش عمده دیگری نیز وجود دارد كه میشود گفت عرصه چهارم است و آن این است كه باورهای شیعی كدام است؟ آموزههای شیعی چیست؟ راه و رسم زندگی شیعیان چگونه است؟ عادات و رویههای شیعیان كداماند؟ عزاداری و سوگواری آنها چیست؟ دانشها و علومی كه شیعیان آنها را نسل به نسل به فرزندان خود انتقال دادند، كدام است؟ اینها عرصههایی است كه بعضی از آنها در حوزه، متداول است; مثلا بررسی باورها البته نه به شیوه جامعهشناسانه بلكه به شیوه متكلمانه - مطالعه دانشها، فقه، حدیث، عرفان و فلسفه و... متداول و مرسوم است; ولی در مورد بعضی از آنها اصلا مطالعهای وجود ندارد. همین جامعهشناسی و مردمشناسی شیعه كه عرض كردم، اصلا در حوزه جایی ندارد; نه تنها در حوزه، بلكه در كل كشور. بعد از گذشتیكسال و نیم الی 2 سال، به خوبی آگاهم كه هیچ جای كشور چنین كاری را نمیكند. در واقع این مركز به وجود آمد تا خلایی را كه در زمینه مطالعات شیعهشناسی در میان جمع و جماعتشیعی موجود، وجود دارد پر كند. نمیخواهد كارهای دیگران را تكرار كند; بلكه میخواهد كاستیها یا به تعبیر، بهتر كارهای انجام نشدهای را كه مربوط به جمع و جاعتشیعی است، راه اندازد.
- چه خلاهایی را در رابطه با مطالعات شیعهشناسی، احساس كردهاید؟
اولین خلا كه در درون كشور و حوزه وجود دارد، همان مطالعات جامعهشناختی و مردمشناختی شیعی است; یعنی ضبط و ثبت و گزارش آنچه امروزه، شیعیان انجام میدهند، باور دارند و عمل میكنند. شیعیان امروز باورشان چیست؟ رسم و رویهشان چیست؟ آداب و رسومشان چیست؟ چه نوع تغییراتی را نسبتبه شیعیان قرن گذشته پذیرفتهاند؟ اهداف و مقاصدشان چیست؟ این اولویت اول است كه من در یك كلام از آن تعبیر به تدوین شناسنامه برای شیعیان موجود كردم.
در زمینه كارهایی هم كه خود شیعیان انجام دادهاند، نقایصی وجود دارد; مثل مطالعات تاریخی. در زمینه مطالعات تاریخی، عمدتا تاریخ سیاسی شیعه ثبت و ضبط شده است. تاریخ اجتماعی شیعه مورد توجه جدی قرار نگرفته است. ما باید تاریخ اجتماعی شیعیان را هم تدوین كنیم و این نقیصه را هم برطرف كنیم. نقیصهای كه در زمینه الهیات و مطالعات كلامی وجود دارد، این است كه دفاعیات شیعه، عمدتا متوجه مذهب مخالف، یعنی اهل سنت است كه در طول تاریخ اتفاق افتاده است. چون نوع مخالفتهایی كه علیه شیعیان ابراز میشده است، عمدتا از ناحیه اهل سنتبوده است. طبعا نوع كتابهایی كه نوشته شده، متوجه آنهاست. فرض بفرمایید نماز را باید با دستهای افتاده و باز بخوانیم، یا با دستهای بسته؟ صلاه تروایح، گرفتن وضو و امثال اینها. حتی در حال حاضر هم نوع كتابهایی كه نوشته میشود، عمدتا به سمتشبهات یا مسائلی است كه اهل سنت و جماعت مطرح میكنند. نوع علمای معاصر ما نیز از شبهات و مسائلی كه مستشرقین مطرح كردهاند، یا به عبارت دیگر شبهاتی كه توسط علوم اجتماعی جدید، مطالعات جدید، زبانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی شرقشناسی مطرح شده، آشنایی و آگاهی ندارند. ما باید آنچه را مستشرقین در باب اسلام، به طور عام و در باب تشیع به طور خاص مطرح كردهاند، ترجمه كنیم و در دسترس محققان و نویسندگان خود قرار دهیم تا براساس این شبهات كه برخی از آنها كاملا نو و جدید است، دفاعیات صورت بگیرد و نوشتهها تنظیم شود. به خاطر میآورم كه وقتی به دیدن یكی از مراجع معاصر رفتم و برایشان توضیح دادم كه یكی از كارهای ما، ترجمه واژگان شیعی در دایرهالمعارفهای بزرگی مثل امریكانا، بریتانیكا و دائرهالمعارف اسلام است، ایشان بسیار خوشحال شدند و استقبال كردند. گفتند كه چه بسا اگر ما آن نوشتههای مستشرقین را بخوانیم، كتابهایی كه در معرفی شیعه مینویسیم، با آنچه الان نوشتهایم، فرق كند و این كاری استبسیار خوب و لازم. من فكر میكنم كه این موارد، جزء اولویتهایی است كه ما در مطالعات مربوط به شیعهشناسی باید به آن بها دهیم و مطالعاتمان را به آن سمت و سو سوق دهیم.
مستشرقین اهتمام دارند به این كه در رابطه با شیعه مطالعات وسیعی داشته باشند، و محققین ما در مقالاتی كه مینویسند، رجوع میكنند به مطالبی كه مستشرقین در تالیفات و كتابهای خود نوشتهاند، به نظر حضرتعالی مستشرقین با چه انگیزهای وارد این مباحث میشوند؟
در پاسخ به این سؤال، باید در دو زمینه عام و خاص سخن گفت. در زمینه عام این است كه اصولا انگیزههایی كه در كشورهای اروپایی حاكم است، یا انگیزههای سیاسی است، یا انگیزههای اقتصادی. به عبارت دیگر، آنچه امروزه همانند یكی دو قرن گذشته در صحنه زندگی روزمره مغربزمینیها حاكمیت دارد، سیاست و اقتصاد است. به تعبیر درستتر اقتصاد است و سیاست، راهگشای اقتصاد و بازاریاب است. یعنی نقطه قراردادهای اقتصادی را تنظیم میكند و این به این معناست كه انگیزههای غربیها در حمایت از مطالعات مربوط به شرقشناسی یا اسلامشناسی مطالعات یا شیعهشناسی، در نهایت و در كلیت، در جهت تامین منافع مادی كشور آنهاست و تردیدی نیست كه آنها عاشق شرق، عاشق اسلام، عاشق تشیع نیستند. آنها برای آشنایی به زوایای پنهان و مجهول زندگی شیعیان، مطالعات شیعهشناسی را مطرح كردند تا در پرتو این آشنایی، منافع اقتصادی و سیاسی خود را آسانتر تامین كنند. این چیزی نیست كه احتیاج به استدلال و برهان داشته باشد. آنقدر ظاهر و آشكار است كه نیازی به استدلال و برهان و آوردن شواهد تجربی ریز ندارد. در شرق منابع كمیاب وجود دارد. منابع كمیاب بسیار با ارزشی كه برای رشد اقتصادی و رشد اجتماعی مغرب، اهمیتحیاتی دارد. به همین جهت آنها راه و رسمهای عالمانهای را در محافل دانشگاهی خود ایجاد كردند تا مشرق زمینیها از جمله شیعیان را به شیوه كاملا عالمانه و با همان روشهای مرسوم خود مطالعه كنند. از این رو فرآوردههای دپارتمانهای شرقشناسی و اسلامشناسی، بدون هیچگونه تردیدی، مورد استفاده وزارتخانههای خارجه، نخست وزیری، وزارت كشور، وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات، مراكز اقتصادی و حقوق بشر و تعاملات دو طرفه قرار میگیرد.
پاسخ من به سؤال دوم شما اینست كه یك مواردی وجود دارد كه میتواند استثناء باشد. این موارد اندك و نادر است و بستگی به افراد دارد. یك مركز مطالعاتی گاه به اهدافش نزدیك است و یكی دورتر. درست است كه او از طریق پروژههای تحقیقاتی خودش، زندگی میكند و سود میبرد و هدیه دریافت میكند و مزایا و حقوق و پاداش میگیرد، اما خودش نگاه میكند و یك جذابیتها و علایق فردی و شیفتگی خاصی نسبتبه آموزهها و باورها و حتی بعضی از شخصیتهای شیعی پیدا میكند; به گونهای كه نمیتوانیم او و زندگی او را در زمره آن اهداف عامی كه قبلا ترسیم كردم، قرار دهیم. اگر چه او در درون آن سیستم قرار میگیرد، اما میشود گفت آن فرد حداقل آن غلظت را ندارد، یا حداقل هنگامی كه مطالعه میكنیم، این را در ظاهر نمیبینیم. نمونه روشن آن آقای هانری كربن و مطالعات ایرانی او است. ارتباطات او با مرحوم علامه طباطبائی - رحمه الله علیه - و تلاش او برای ترجمه میراث عرفانی شیعه برای بلاد غرب، ارزشمند است. بدون تردید، كربن حق عظیمی بر گردن ما شیعیان دارد. كربن احساس كرد كه در غرب، خلا معنوی وجود دارد و برای پركردن این خلا معنوی، عرفان شیعی را پیشنهاد كرد. لذا به ایران آمد. جهد و جدیتبلیغی ورزید، تلاش زیادی كرد تا با عرفا و فلاسفه موجود در جامعه ایران ارتباط برقرار كرد. با مرحوم علامه طباطبائی ارتباط نزدیكی برقرار كرد; جلسات مستمر و ممتدی را گذاشت و شاگردی كرد و بعد آنها را به زبان فرانسه برگرداند و بعد شاگردان و همكاران او از زبان فرانسه به زبان انگلیسی ترجمه كردند و در اختیار دنیا قرار دادند. جناب استاد آقای سید جلالالدین آشتیانی هم در یك مقالهای مرقوم فرموده بودند كه كربن در حال مرگ، در آخرین ساعات زندگی خودش، آن متن زیارت معروف مربوط به حضرت ولیعصر (عج) (سلام علی الصاحب الدعوه النبویه و)... را مرتب و مكرر میخواند. این نشان میدهد كه فراتر از انتقال یك میراث فرهنگی، یك نحو تعلقات شخصی و تمایلات شخصی هم در او وجود داشته كه این كارها را انجام داده است. یا افراد دیگری مثل آقای مادلون كه كتاب «جانشینی محمد» را نوشت و این كتاب در ایران توسط آستان قدس رضوی ترجمه و كتاب سال شد. البته تبلیغات تندی را علیه این مرد بزرگ در محافل مربوط به وهابیها و غیر وهابی، حتی در میان خود مغرب زمینیها راه افتاد. كم و بیش ما میتوانیم انسانهایی را پیدا كنیم كه آنها تلاشهای زیادی را در معرفی آموزهها و باورها و فلسفه و عرفان شیعه انجام دادهاند كه امیدواریم سعی آنها مشكور باشد و ما هم از آنها تقدیر و تشكر میكنیم و قدر آنها را پاس میداریم و آنها را با سایر مستشرقین كه در بعضی از دپارتمانهای معلومالحال در اروپا و اسرائیل وجود دارند، هم تراز نمیدانیم.
- با توجه به خلاهایی كه هست، وظیفه حوزه، دانشگاه و حكومت اسلامی چه میتواند باشد؟
البته بنده در موقعیت و منزلتی نیستم كه برای كسی تعیین تكلیف كنم. طبعا تعیین تكلیف و تعیین وظایف جمعی به عهده آنهایی است كه مرجع و زعیم و محل اعتبار در كل جامعه شیعی هستند. آن مقداری كه من میتوانم برای همدورههای خود و طلاب هم ردیف خود، محققان و همكاران امثال خودم عرض كنم، این است كه مهمترین نقیصهای كه الان جامعه شیعی از آن رنج میبرد، خلا مطالعات میدانی و جامعهشناختی و آماری است. این خلاها را دانشگاه نمیتواند پر كند. برای اینكه بودجههای تحقیقاتی دانشگاه، بودجههایی است كه مربوط به امور روزمره مردم میشود، مثل آب، برق، هوا، فضا، حمل و نقل، كشتی، گوشت و... آنها اگر هم در امور مربوط به دین و دیانتسرمایهگذاری كنند، در عرصه دانشكدههای الهیات است. دانشكده الهیات هم یا عرصه كلام استیا عرصه فلسفه یا تاریخ و یا فقه و اصول كه متداول و مرسوم است. این را باید خود حوزه كه متولی دینداری مردم است، بر عهده گیرد. در واقع باید دید این جمعی كه امروزه میگوید من شیعه دوازده امامی هستم، زبانش چیست; نژادش چیست و تركیب جمعیتیاش چیست. میزان بیسواد و با سواد آن چقدر است. درصد دستیابی اینها به قدرت چقدر است. درصد دستیابی آنها به ثروت چقدر است. درصد دستیابی آنها به منزلت اجتماعی چقدر است. آسیبها و مصائب اجتماعی آنها چگونه است. این، راهش این نیست كه یك مبلغ بفرستیم. این مبلغ روششناسی نخوانده است. اصلا نمیداند مطالعه اجتماعی یعنی چه. راهش این است كه ما آموزشها و كلاسهایی را برگزار كنیم و عدهای را به عنوان محقق، آموزش دهیم كه اگر بخواهند یك جمع و جماعتی را بشناسند، از كجا شروع كنند. و بعد آنها را اعزام كنیم و به آنها بگوییم آقایی كه میروی تایلند، خواهش میكنیم علاوه بر اینكه برای آنها وعظ و سخنرانی و اخلاق میگویی و آنها را با تاریخ اسلام آشنا میكنی، از آنها هم یك اطلاعات جامعی به دست آور. آنها چه كسانی هستند، جمعیتشان چقدر است، كسب و كارشان چیست، میزان تغییراتی كه میپذیرند، آسیبهای محتملی كه نسبتبه آنها وجود دارد و... نه به شیوه حدسی و تخمینی، بلكه به صورت روشمند، مطالعه كند. بنده راه حل اساسی در پر كردن این خلا را آموزش خود حوزویان میدانم. یعنی بخشی از حوزویان باید دانشهای لازم را برای این سطح مطالعات فرا بگیرند و بعد تحقیقاتی را در این زمینه صورت دهند.
- پیشنهاد مشخص حضرت عالی این است كه مثلا یك رشته تخصصی شیعهشناسی در حوزه باشد؟
بله; ما میتوانیم رشتهای را تحت عنوان رشته شیعهشناسی در مقطع كارشناسی ارشد و دكتری ایجاد كنیم و بعد شیعیان آذربایجان و روسیه و افغانستان و... را جدا جدا بررسی كنیم. دانشجو باید آموزشهای عمومی را ببیند و بعد در حوزه كاری خاص خود تخصص پیدا كند. این طرح تا به حال با مسؤلین حوزه مطرح شده است.
من با تعدادی از مراجع تقلید و شماری از مدرسان بر جسته حوزه، این طرح را مطرح كردم. همگی آنها در واقع تصدیق كردند كه این خلا، وجود دارد و باید پر شود. حتی بعضی از آنها گفتند كه امیدوارم خداوند آنقدر به من عمر دهد كه ببینم این كار شما پا میگیرد. برخی از آنها حتی اعلام آمادگی و مساعدت و كمك و همكاری مالی هم كردند. ولی از آنجایی كه این مراكز، به لحاظ بودجه سنگینی كه دارد و به لحاظ نوع كاری كه دارد وابسته به یك شخص یا دستگاه یا یك مرجع باشد، باید یك جایی كه عمدتا فرهنگی است و دارای امكانات مالی زیادی است، از این مركز حمایت كند كه مستمر باشد. نه اینكه یك روز حمایت كند، روزی دیگر به این بهانه كه پول ندارد، كمك نكند. بدین جهت این طرح پانگرفت. الان هم احساس میكنم كه واقعا حوزه علمیه قم نیاز دارد، در واقع باید بیاید بخش شیعیان مختلف در قارههای مختلف و در درون قارهها را منطقه بندی كند و بعد به مطالعه آنها بپردازد. این كار البته ظرافت دارد و تخصص خاص و جامعیت میخواهد. نباید در آن عجله شود. اینها كارهای تخصصی و زمانبر است. یعنی ما باید برنامهریزی كنیم و ظرف 10 سال نیروهایی را بپرورانیم و دانههای درشت آنها را برای كارهای تحقیقاتی استخدام كنیم و افراد متوسط و فوق متوسط آنها را هم به عنوان كارشناس مناطق مختلف سازماندهی كنیم.
این، یك كار دراز مدت است و بودجه عظیمی میخواهد. حوزه باید در آینده به این سو برود; اگر بخواهیم برای آینده برنامهریزی كنیم و گسترش دهیم، باید از هماكنون شروع كنیم. اینها احتیاج به یك برنامهریزی درازمدت دارد. اینها مطالعات میدانی و آماری میخواهد كه اسم آن را گذاشتم مطالعات جامعهشناختی و مردمشناختی شیعه. این سبك مطالعات باید در حوزه نه تنها جای پا باز كند، بلكه رونق بیابد. تا این خلاهای موجود را پر كند. اگر بدون سرو صدا و با برنامهریزی خوب توانستیم یك برنامه ده ساله را پیش بریم و یك جمعی را تربیت كنیم، توفیقات بسیاری خواهیم یافت. من یك روز عكسی را پشت جلد روزنامه TIMES دیدم كه قاره آفریقا را كشیده بود; شمالش را گفته بود كه مسلمان هستند; جنوبش را گفته بود مسیحی هستند. در نواحی مركزی، عكس پاپ و عكس مرحوم امام (ره) را كشیده بود كه با هم در حال رقابتبوند واتیكان میخواهد اینها را مسیحی كند و آیت الله خمینی (ره) میخواهد اینها را مسلمان كند. باید ببینیم كه قرن آینده این ناحیه، به اسلام تعلق دارد یا به مسیحیت. آنها قطعا برنامهریزی دارند. برای 20- 30 سال آینده نیروهای تحقیقاتی آماده میكنند، بودجه آماده میكنند و تداركات لازم را میبینند. از طرفی، تغییرات مدیریتی برای مراكزی مثل مراكز ما و برای مطالعاتی مثل مطالعات ما، سم است. امروز این آقا میرود، فردا آقایی دیگر با اولویتهایی دیگر میآید; با خط مشی دیگر، با برنامهریزی دیگری. این گونه مطالعات و مراكز تحقیقاتی باید به شدت از این نوسانات مدیریتی دور باشد. به همین جهتبنده فكر میكنم، هر چه از سلطه و نفوذ و آمریت افراد و مراكز رسمی و دولتی دور باشیم، به نفع ما است. برای اینكه دچار تغییرات و نوسانات مدیریتی میشویم و مشكلات عظیمی را برای ما به بار میآورد; مشكلات اخلاقی، مشكلات انسانی، مشكلات روانشناختی و مشكلات پژوهشی. شما یك محقق را به زحمت گیر میآورید. آن آقا میآید، میگوید این پروژه تعطیل است و شما دیگر آن محقق را برای همیشه از دست میدهید و این تغییر رفتارها، خسارتهای بزرگی را به بار میآورد.
- تا زمانی كه یك رشته تخصصی در رابطه با شیعهشناسی راه بیفتد، برای طلابی كه نویسنده و اهل قلم و تحقیق هستند، چه پیشنهاد و راهكاری دارید؟
ما باید یك مجله مطالعات شیعهشناختی را راه بیندازیم. این مجله میتواند در واقع راهنمای محققینی باشد كه به این عرصه علاقهمندند و فیالجمله میتواند به آنها مشاوره و كمك دهد و عرصههایی را معرفی كند و تحقیقات آنها را بكشاند به آن سمت و فكر میكنم در شرایط فعلی، بهترین كاری كه میتوان كرد، راهاندازی آن مجله است. ما در صدد این كار هستیم، برای گرفتن مجوز آن هم اقدام كردهایم. منتهی این احتیاج به زمان دارد. برای افرادی هم درخواست مقاله فرستادیم; مقالاتی را هم جمع كردیم و داریم زمینههای انتشار آن را تدارك میبینیم.
منبع: فصلنامه شیعه شناسی
/خ