فیض و شعر
نويسنده:علی دوانی
فیض
اشعار فیض حكمت محض است، شعر نیست، كی لایق طریقه او شعر گفتن است.
فیض و امثال او از علما و فقها وپیشوایان دینی مردم شعر را از باب تفنن می گفته اند، نه بعنوان فن وهنر و نمایش ورشته تخصص. به عبارت دیگر اوقات پر ارزش آنها صرف شعر و اندیشه های شعری نمی شده است، بلكه قسمتی از اوقات بیكاری واستراحت آنها را سرودن شعر از باب تفریح سالم می گرفته است.
شیخ بهاء الدین عاملی( شیخ بهائی) حاج ملا احمد نراقی، حاج ملا هادی سبزواری، حاج میرزا حبیب خراسانی و در عصر اخیر حاج شیخ محمد حسین اصفهانی استاد برخی ا زمراجع تقلید كنونی شیعه كه از هر كدام دیوان ومجموعه های شعری مانده است همگی چنین بوده اند. بنابر این نباید شعر اینان را با شعر شاعران حرفه ای كه كاری جز ساختن وگفتن شعر نداشته اند مقایسه كرد، و روی آنها قضاوت نمود. زیرا شاعران بطور تمام وقت دراختیار شعر بوده اند، و اینان درست بعكس.
با این وصف فیض بیش ا زبسیاری از شعرا شعر گفته است. مانند دیگر كارهایش كه از فهرست تالیفاتش پیداست. مثنوی سلسبیل و تسنیم، دیوان غزلیات، دیوان قصائد و مراثی و قطعات، شوق الجمال، شوق المهدی، شوق العشق و غیره. اشعار او را در دیوان و شوق المهدی ملاحظه كنید كه بسیار با حال و روان و بی تكلف هم سروده است.
فیض در شعر بیشتر تحت تاثیر جلال الدین محمد بلخی در دیوان شمس و شمس الدین محمد حافظ قرار داشته است. چون هر دو مانند خودش در سطح عالی علوم عقلی و شرعی قرار داشته اند، و قبل از اینكه شاعر باشند دانشمند و تحصیل كرده بودهاند.بطوریكه در میان انبوه شاعران طراز اول پارسی گوی، امثال فردوسی ، نظامی، عطار ، سنائی خاقانی، انوری، امیر معزی ، عسجدی، عنصری، سعدی و دیگران ، تنها مولانا و خواجه چینن بوده اند. وپس ا زاین دو ” جامی“ را باید نام برد.
به همین جهت نیز فیض كسر شان خود نمی دید كه قسمتی ا زاوقاتش را صرف مطالعه افكارعلمی و فلسفی و عرفانی و اسلامی این دو تن كند. بعلاوه جذبه وشوری كه در شعر این دو هست و در شعر دیگران نیست و فیض نیز شخصا اهل جذبه وحال بوده است.
چنانكه در فهرست تالیفات فیض خواندیم یكی از آثار او ” منتخب مثنوی“ جلال الدین و دیگری ” منتخب غزلیات“ او در دیوان شمس است. فكر كنید همین كار چقدر وقت او را گرفته است.
فیض تابستانها كه شهر كاشان بسیار گرم بوده به نقطه ییلاقی و خوش آب و هواو خوش منظره ای نزدیك شهر می رفته است. این نقطه معروف به ” قمصر“ است. قمصر را ” قریه گل و گلاب“ یا ” دره گل“ نامیده اند. عطر قمصر، گل سرخ قمصر، گلاب قمصر شهرت جهانی دارد.
در فصل بهار از دو كیلومتری بوی عطر گل سرخ كه تمام قریه را پوشانده است، به مشام می رسد، و حالتی سكرآور دارد. تصور می رود بیشتر اشعا رفیض یادگار ایام اقامت او در قریه قمصر و میان گل های آنجا بوده است كه بلبل طبعش نغمه سرائی می كرده و ناله سرمیداده است.آنهم بدینگونه لطیف و روح پرور و پر نشاط . از این نظر فیض و حافظ با بهار شیراز و باغ و راغ و گل و سنبل و لاله هایش تشابه كامل دارد.
باری فیض چنانكه گفتیم شعر را بسیار سلیس و سریع می گفته و خیلی هم در فكر جنبه های فنی كار نبوده است. روان و آسان به روانی وآسانی نثری كه می نوشته است. بخصوص در ساختن غزل وقت چندانی صرف نمی كرده است. در دیوان می گوید:
در غزل فكری نباید كرد چندان فیض را
معنیش برخاست تا از خاطرش موزون نشست
***
فیض هر روز به نظم غزلی پردازد
سفتن گوهر معنیش مگر پیشه شده است
***
مع الوصف او نمی خواسته به شعر گفتن و غزلسرائی بعنوان یك شاعر مشهور شود.
اشعار فیض حكمت محض است، شعر نیست كی لایق طریقه او شعرگفتن است.
فیض و حافظ
همین جهات موجب شده است كه فیض این علامه عالیقدر و استاد حكمت و فقه و حدیث و تفسیر و طرفدار فلسفه و عرفان و مدافع صمیمی اسلام نیز از میان اساتید شعر فارسی به دو تن از ایشان كه مانند خود او قبل از اینكه شاعر باشند عالم و درس خوانده بوده اند علاقمند شود: یكی جلال الدین محمد بلخی و دیگر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی كه گفتنیم از لحاظ جنبه علمی و اسلامی بیش ا زسایر شاعران آشنای به مفاهیم اسلامی و علمی بوده و آنها را در شعر خود به كار بردهاند.
گذشته ا ز” شوق مهدی“ كه فیض آنرا درست بر اساس دیوان حافظ و سبك و اوزان غزلیات اوسروده است در دیوان بزرگ شعرش و قصائدی كه از او مانده است نیز بیشتر بطرز فكر و تعبیرات حافظ توجه داشته و همان روش ومضامین را بكار برده است. او گذشته ا زاینكه ابیات پراكنده ای را در دیوانش با مصراعی از حافظ تضمین كرده است مانند چند بیت زیر:
این جواب غزل حافظ هشیار كه گفت
سحــرم دولت بیــدار به بـالیــن آمـــد
***
گرجان طلب كند ز توجانان روان بده
دركارخیر حاجت هیچ استخاره نیست
***
بود تاویل این مصراع حافظ آنچه من گفتم
به آب ورنگ وخال وخط چه حاجت روی زیبا را
بیا خاموش شو یا فیض ازین اسرار و دم درکش
كه كس نگشود ونگشاید به حكمت این معما را
***
حتی یك غزل هم با لفظ روی و قافیه ” غزل حافظ“ دارد. بدینگونه:
ای یارمخوان زاشعار، الاغزل حافظ
اشعار بود بیكار ، الا غزل حافظ
در شعر بزرگان جمع، كم یا بی تو این هردو
لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ
استاد غزل سعدیست نزد همه كس لیكن
دل را نكند بیدار، الا غزل حافظ
غواص بحار شعر نادر بكفش افتد
نظمی كه بود پر بار، الا غزل حافظ
شعری كه پسندیده است آنست كه او دارد
آن نیست بهر گفتار ، الا غزل حافظ
***
و با اینكه به اشعار پر شور جلال الدین بلخی و غزلیات نشاط انگیز او در دیوان شمس نیز بسیار نظر دارد، و قسمتی از غزلیات خود را به شیوه آنها سروده است، مع الوصف بیشتر بسوی حافظ كشیده شده است تا ملای روم ، در همان غزل فوق از جمله می گوید:
در شعربزرگ روم، اسرار بسی درج است
شیرین نبود ای یار، الا غزل حافظ
ای فیض تتبع كن طرز غزلش چون نیست
شعری كه بود مختار ، الا غزل حافظ
***
و در شوق مهدی می گوید:
گر از روش حافظ قرآن بدرآئی
هر ره كه روی بازپشیمان بدرآئی
بردار سرودی زكلامش طرب انگیز
شاید دمی ازغصه وهجران بدر آئی
***
چه داری ازغزلیات نو بیار و بخوان
كه شعرتست فرح بخش و جانفزا حافظ
ز یمن شعر تو زینت گرفت دفتر ما
جزای خیر دهادت خدا ز ما حافظ
ز نظم دلكش اشعار همچو سحر حلال
جمال داد سخنهای فیض را حافظ
منبع:مقدمه شوق مهدی
/خ