زندگی فیض کاشانی
نویسنده: مریم امامی
فیلسوف الهی وفقیه نامی ملا محسن فیض كاشانی در شمار اعاظم فقها، حكما، مفسران، مصنفان و صاحبنظران اسلامی است. وی در همان عصر خویش چنین بوده و همه او را فقیهی نامدار وحكیم برجسته و محدثی پركار و مفسری صاحب نظر میدانسته، و از لحاظ ملكات نفسانی و خصال معنوی، ودوری از تعلقات جسمانی وعوارض مادی، از مردان كم نظیر، و یكی از مفاخر جهان تشیع و عالم اسلامی شمرده اند. از آن موقع تاكنون نیز دانشمندان ما او را بدین اوصاف برجسته و كمالات شایسته و مراتب فضل و دانش شناخته و شناسانده اند.
او در عصری می زیسته است كه شخصیتهای بزرگ علمی و اسلامی امثال علامه نامی ملا محمد تقی مجلسی اول وفرزند نابغهاش ملا محمدباقر علامه مجلسی دوم مولف ”بحار الانوار“ و آقا حسین محقق خونساری، و محقق سبزواری، صاحب ”ذخیره“ در فقه و ملا عبد الرزاق لاهیجی، شیخ الاسلام قم ملا محمدطاهر قمی و شیخ حر عاملی صاحب ”وسائل الشیعه“ و ملا صالح مازندرانی مولف ”شرح اصول كافی“ و ملا خلیل قزوینی و غیره كه همه از فحول فقها و محدثین، یا حكما و مراجع شیعه بودند، در اصفهان و قم و خوانسارو مشهد وقزوین ودیگر شهرها وجود داشتند، مع الوصف”فیض“ جایگاه خود را در علم و فضل و انبوه تالیف و تصنیف حفظ كرد، و غیر از علامه مجلسی شهرت وی از همه بیشتر بود، و تا امروز نیز پایگاه او محفوظ مانده است.
علم الهدی فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملا صدرای شیرازی فیلسوف مشهور بوده، و خطی خوش داشته است. بسیاری از كتابهای پدرش را استنساخ كرده كه از جمله ” محجه البیضاء“ در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیبای اوست. علم الهدی، علاوه خود نیز دارای آثار گرانقدری در فقه وحدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر ” معادن الحكم“ یا ” مكاتیب الائمه“ است كه اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وی ، یكی از خاندانهای بزرگ علمی شیعه بوده، كه تا عصر ما بسیاری از مردان دانش و فضیلت از آن برخاسته اند.
فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حكیم مشهور” صدر الدین شیرازی“ یا ” صدر المتالهین“ معروف به ” ملا صدرا“ علوم عقلی را فرا گرفت، و به افتخار دامادی او نائل گردید.
گذشته از این دو بزرگوار”فیض“ در خدمت نابغه نامی شیخ بهاء الدین عاملی ( شیخ بهائی) ملا خلیل قزوینی ، شیخ محمد عاملی فرزند صاحب ” معالم“ و نوه شهید دوم، و ملا صالح مازندرانی كه همه از اعاظم فقها ودانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردی بعمل آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمی افتخار یافت.
فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف واستعداد خدادادش در علوم و فنون عقلی و نقلی، و اصول و فروع مبانی شرعی به مقام عالی رسید، و در همه آنها مهارت كامل بهم رسانید.سپس به وطن خویش ”كاشان“ مراجعت نمود، و به درس و بحث و تالیف و تصنیف علوم و فنونی كه اندوخته بود یعنی فلسفه و كلام و حدیث وتفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید.
به گفته دانشمند گرانمایه سید محمد باقر خوانساری دركتاب پر ارزش ” روضات الجنات“ فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق وسلیقه خود، مانند ” غزالی“ بوده، وبسیاری از تصنیفات خودرا به روش او نوشته است.
1. 1- او مانند گروه کثیری از دانشمندان با طایفه اصولیان مخالفت میورزیده و خود اخباری بوده است تا حدی که مورد حملهی برخی از علما و فقها منجمله شیخ احمد احسایی که او را اخباری صرف میدانست واقع شد.
2. 2- در فلسفه و کلام آراء فیض منطبق و موافق با عقاید استادش ملاصدر است، به همین جهت میتوان فیض را یکی از فلاسفه بزرگ و صاحب نظر اسلامی دانست.
3. 3- براساس پیروی از عقاید ملاصدرا و تاثر از فلسفه اشراق، فیض به عرفان و مقدمات تصوف توجه خاص مبذول داشته ولی در عین حال از رعایت اصول دین و اجرای فرامین مذهبی غافل نبوده و در همه حال به توصیهی زهد و تقوا و دل کندن از دنیای فانی و پرداختن به اموری که موجب رستگاری در سرای باقی است دسته یازیده، به همین لحاظ میتوان فیض را از جمله زهاد و پرهیزگاران بیرنگ و ریا محسوب و عقاید و آرا او را مخالف معتقدات بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آورد.
ملا عبد الرزاق لاهیجی دانشمند و فیلسوف نامی نیز مانند فیض داماد ملا صدرا بوده وبه ”فیاض“ شهرت داشته است.
مرحوم سید محمدباقر خوانساری در” روضات الجنات“ ضمن شرح حال ” فیاض“ مینویسد: لقب ” فیض“ و ” فیاض“ را صدر الدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد كه تخلص شعری هر دو نیز بوده است.
سپس از دانشمند نامور میرزا عبد الله اصفهانی مولف ” ریاض العلماء“ نقل میكند كه:
1. زن فیض به پدر شكایت نمود: لقب ” فیض“ كه لقب شوهر من است و مصدر می باشد، و دلالتی مثل "فیاض" ندارد.
2. ملا صدرا به دخترش فرمود: غم مخور كه لقب شوهر توچون مصدر است ، اصل فیض و حقیقت آن میباشد.فیض مطلق است و نیازی به قید ندارد.
”فیاض“ نیز مانند” فیض“ شاعر بوده( بعلاوه مقام عالی علمی كه داشته) دیوان او هم چاپ شده است.
مولف ” روضات“ ذیل شرح حال فیض نیز ضمن اشاره به این موضوع و اینكه فیض و فیاض هر دو شاگرد و داماد ملا صدرا حكیم مشهور بوده اند، می نویسد: فیض این اشعار را ضمن نامه ای برای عبدالرزاق لاهیجی( كه گویا در قم میقیم بوده است) نوشت و ارسال داشت:
قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم
ز شكوه بانگ بر آمد مرا نویس دلم گفت
به هیچ نامه نگنجی تو را كجا بنویسم
دعا و شكوه بهم در نزاع و من متحیر
كدام را ننویسم كدام را بنویسم
اگر سرگله و شكوه واكنم ز تو هیهات
دگر چها به لب آرم، دگر چها بنویسم
مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید
گهی كه نامه به سوی تو بی وفا بنویسم
نه بحرماند و نه بر نه خشك ماند ونه تر
اگر شكایت دل به مدعا بنویسم
چو بر ذكای تو ام هست اعتماد
هیچ نگویم ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم
نمی شود كه شكایت ز دست تو نكند فیض
شكایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم
فیاض نیز پاسخ باجناق دانشمند خود را بدینگونه داد:
اگر كه شكوه كنی و گر دعا بنویسی
كه هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی
چه شكوه تو، به است از هر چه بجز تست
چه حاجتست كه زحمت كشی دعا بنویسی
تو گر شمائل خوبی رقم كنی نتوانی
كه هم كرشمه نگاری و هم دعا بنویسی
كتاب درد دلم مشكل است مشكل مشكل
اگر تو گوش كنی تا بر او چها بنویسی
از آن بمن بنویسی تو نكته ای كه مبادا
خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی
مروتی كه نداری عجب ز خویش نداری
كه خون بریزی و آنگاه خونبها بنویسی
امید هست كه تحریك گوشه چشمی كند
اشاره كه از بهر من شفا بنویسی
تو را كه شیوه اخلاصم از قدیم عیان است
بغیر شكوه بیجا به من چرا بنویسی
قبول كرده ام ای دوست حرفها كه نگفتم
مگر تو هم خط بطلان بما مضی بنویسی
عجب ز طالع فیاض نا امید، ندارم
كه دركتابت دشنام او دعا بنویسی
بجز كتاب انیسی دلم نمی خواهد
زهی انیس و زهی خامشی زهی صحت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و كتابی و گوشه خلوت
هزار شكر كه كاری بخلق نیست
مرا خدا پسند بود فیض را زهی همت
انزوا طلبی فیض مانع از این نبوده است كه اعمال اجتماعی اسلامی و مراسم مذهبی و شعائر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وی فوت شود. او از اینكه بعضی از فضلا اجتماعات اسلامی را رها ساخته و ترك جمعه و جماعت كرده وباعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینی و مراسم مذهبی كاهلی و سستی نشان دهند واز راه و رسم دینی رمیده گردند متاثر است، آنها را نمی بخشد، بلكه سخت نكوهش میكند. در ” شوق مهدی“ می گوید:
گمرهان فضلا ترك جماعت كردند
تا رمیدند ز رسم وره دین عامی چند
جمعه و عید و مصلا همه را دربستند
رهزن عام فریبی بد خوش نامی چند
گوشه گیری او و دوری از خلق و اشتغال دائم به كار مطالعه وتالیف و تصنیف وفكر درباره مبدا و معاد و بی اعتباری سراب دنیا برای او حالت ثانوی شده بود. در ”شوق مهدی“ می گوید:
نه همدمی نه رفیقی نه مژده وصلی
بنال فیض كه جز ناله نیست دمسازم
در عین حال فیض مردی زنده دل و دانشمندی باحال و از جذبه خاصی برخوردار بوده است.
رو سوره یوسف خوان تا بشنوی از قرآن
حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟
شور و جذبه وجد وحال او كه در اكثر ابیات غزلیاتش دیده می شود او را پای بند به دنیا نكرده و از علم بعد از مرگ و بیوفائی دنیا منصرف نساخته بود. بلكه با همه شور وشوق وجذبه و عشق ا زدنیا و اهل دنیا وحشت داشته است.
مسلمانان ره عقبی كدامست
دلم از وحشت دنیا گرفتست
فیض در اواخر عمر كه خسته وناتوان شده بود فقط یك آرزو داشت و آن فیض زیارت امام غائب بود كه اینهمه در فراق او می سوخت و می ساخت.
اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم
بیا یك بار دیگر كن ز نو اسلام تلقینم
به آن مستظهرم جانا كه دل ماوای تو گردد
مرا روزی مباد آندم كه بی یاد تو بنشینم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العین
اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم
از آن ترسم من بیدل كه پیش از روز وصل تو
به تلخی ناگهان از تن بر آید جان شیرینم
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه كه یاد روی تو كردم جوان شدم
روزی بود بفیض بگوید امام عصر
خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم؟
فیض در گورستان بیرون شهر مدفون گردید. مرقدش ازهمان زمان تا كنون زیارتگاه عموم اهالی ومسافران است.مدفن او هیچ قبه و بارگاهی ندارد زیرا فیض خود وصیت نموده است مرقد اورا از صورت معمول خارج نسازند، وبر روی آن قبه و بارگاه بنا نكنند. این هم دلیل دیگری بر عظمت روح وفكر آزاد آن فیلسوف الهی وفقیه نامی و مرد آزاده وبلند آوازه اسلام وتشیع است.
نظر آنان كه نكردند بدین مشتی خاك
الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند
منبع: تبیان
/س
او در عصری می زیسته است كه شخصیتهای بزرگ علمی و اسلامی امثال علامه نامی ملا محمد تقی مجلسی اول وفرزند نابغهاش ملا محمدباقر علامه مجلسی دوم مولف ”بحار الانوار“ و آقا حسین محقق خونساری، و محقق سبزواری، صاحب ”ذخیره“ در فقه و ملا عبد الرزاق لاهیجی، شیخ الاسلام قم ملا محمدطاهر قمی و شیخ حر عاملی صاحب ”وسائل الشیعه“ و ملا صالح مازندرانی مولف ”شرح اصول كافی“ و ملا خلیل قزوینی و غیره كه همه از فحول فقها و محدثین، یا حكما و مراجع شیعه بودند، در اصفهان و قم و خوانسارو مشهد وقزوین ودیگر شهرها وجود داشتند، مع الوصف”فیض“ جایگاه خود را در علم و فضل و انبوه تالیف و تصنیف حفظ كرد، و غیر از علامه مجلسی شهرت وی از همه بیشتر بود، و تا امروز نیز پایگاه او محفوظ مانده است.
خاندان فیض :
علم الهدی فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملا صدرای شیرازی فیلسوف مشهور بوده، و خطی خوش داشته است. بسیاری از كتابهای پدرش را استنساخ كرده كه از جمله ” محجه البیضاء“ در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیبای اوست. علم الهدی، علاوه خود نیز دارای آثار گرانقدری در فقه وحدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر ” معادن الحكم“ یا ” مكاتیب الائمه“ است كه اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وی ، یكی از خاندانهای بزرگ علمی شیعه بوده، كه تا عصر ما بسیاری از مردان دانش و فضیلت از آن برخاسته اند.
اساتید فیض:
مراتب علمی فیض :
فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حكیم مشهور” صدر الدین شیرازی“ یا ” صدر المتالهین“ معروف به ” ملا صدرا“ علوم عقلی را فرا گرفت، و به افتخار دامادی او نائل گردید.
گذشته از این دو بزرگوار”فیض“ در خدمت نابغه نامی شیخ بهاء الدین عاملی ( شیخ بهائی) ملا خلیل قزوینی ، شیخ محمد عاملی فرزند صاحب ” معالم“ و نوه شهید دوم، و ملا صالح مازندرانی كه همه از اعاظم فقها ودانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردی بعمل آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمی افتخار یافت.
فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف واستعداد خدادادش در علوم و فنون عقلی و نقلی، و اصول و فروع مبانی شرعی به مقام عالی رسید، و در همه آنها مهارت كامل بهم رسانید.سپس به وطن خویش ”كاشان“ مراجعت نمود، و به درس و بحث و تالیف و تصنیف علوم و فنونی كه اندوخته بود یعنی فلسفه و كلام و حدیث وتفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید.
به گفته دانشمند گرانمایه سید محمد باقر خوانساری دركتاب پر ارزش ” روضات الجنات“ فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق وسلیقه خود، مانند ” غزالی“ بوده، وبسیاری از تصنیفات خودرا به روش او نوشته است.
شاگردان فیض:
افکار فیض:
1. 1- او مانند گروه کثیری از دانشمندان با طایفه اصولیان مخالفت میورزیده و خود اخباری بوده است تا حدی که مورد حملهی برخی از علما و فقها منجمله شیخ احمد احسایی که او را اخباری صرف میدانست واقع شد.
2. 2- در فلسفه و کلام آراء فیض منطبق و موافق با عقاید استادش ملاصدر است، به همین جهت میتوان فیض را یکی از فلاسفه بزرگ و صاحب نظر اسلامی دانست.
3. 3- براساس پیروی از عقاید ملاصدرا و تاثر از فلسفه اشراق، فیض به عرفان و مقدمات تصوف توجه خاص مبذول داشته ولی در عین حال از رعایت اصول دین و اجرای فرامین مذهبی غافل نبوده و در همه حال به توصیهی زهد و تقوا و دل کندن از دنیای فانی و پرداختن به اموری که موجب رستگاری در سرای باقی است دسته یازیده، به همین لحاظ میتوان فیض را از جمله زهاد و پرهیزگاران بیرنگ و ریا محسوب و عقاید و آرا او را مخالف معتقدات بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آورد.
فیض و فیاض:
ملا عبد الرزاق لاهیجی دانشمند و فیلسوف نامی نیز مانند فیض داماد ملا صدرا بوده وبه ”فیاض“ شهرت داشته است.
مرحوم سید محمدباقر خوانساری در” روضات الجنات“ ضمن شرح حال ” فیاض“ مینویسد: لقب ” فیض“ و ” فیاض“ را صدر الدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد كه تخلص شعری هر دو نیز بوده است.
سپس از دانشمند نامور میرزا عبد الله اصفهانی مولف ” ریاض العلماء“ نقل میكند كه:
1. زن فیض به پدر شكایت نمود: لقب ” فیض“ كه لقب شوهر من است و مصدر می باشد، و دلالتی مثل "فیاض" ندارد.
2. ملا صدرا به دخترش فرمود: غم مخور كه لقب شوهر توچون مصدر است ، اصل فیض و حقیقت آن میباشد.فیض مطلق است و نیازی به قید ندارد.
”فیاض“ نیز مانند” فیض“ شاعر بوده( بعلاوه مقام عالی علمی كه داشته) دیوان او هم چاپ شده است.
مولف ” روضات“ ذیل شرح حال فیض نیز ضمن اشاره به این موضوع و اینكه فیض و فیاض هر دو شاگرد و داماد ملا صدرا حكیم مشهور بوده اند، می نویسد: فیض این اشعار را ضمن نامه ای برای عبدالرزاق لاهیجی( كه گویا در قم میقیم بوده است) نوشت و ارسال داشت:
قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم
ز شكوه بانگ بر آمد مرا نویس دلم گفت
به هیچ نامه نگنجی تو را كجا بنویسم
دعا و شكوه بهم در نزاع و من متحیر
كدام را ننویسم كدام را بنویسم
اگر سرگله و شكوه واكنم ز تو هیهات
دگر چها به لب آرم، دگر چها بنویسم
مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید
گهی كه نامه به سوی تو بی وفا بنویسم
نه بحرماند و نه بر نه خشك ماند ونه تر
اگر شكایت دل به مدعا بنویسم
چو بر ذكای تو ام هست اعتماد
هیچ نگویم ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم
نمی شود كه شكایت ز دست تو نكند فیض
شكایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم
فیاض نیز پاسخ باجناق دانشمند خود را بدینگونه داد:
اگر كه شكوه كنی و گر دعا بنویسی
كه هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی
چه شكوه تو، به است از هر چه بجز تست
چه حاجتست كه زحمت كشی دعا بنویسی
تو گر شمائل خوبی رقم كنی نتوانی
كه هم كرشمه نگاری و هم دعا بنویسی
كتاب درد دلم مشكل است مشكل مشكل
اگر تو گوش كنی تا بر او چها بنویسی
از آن بمن بنویسی تو نكته ای كه مبادا
خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی
مروتی كه نداری عجب ز خویش نداری
كه خون بریزی و آنگاه خونبها بنویسی
امید هست كه تحریك گوشه چشمی كند
اشاره كه از بهر من شفا بنویسی
تو را كه شیوه اخلاصم از قدیم عیان است
بغیر شكوه بیجا به من چرا بنویسی
قبول كرده ام ای دوست حرفها كه نگفتم
مگر تو هم خط بطلان بما مضی بنویسی
عجب ز طالع فیاض نا امید، ندارم
كه دركتابت دشنام او دعا بنویسی
روحیات فیض:
بجز كتاب انیسی دلم نمی خواهد
زهی انیس و زهی خامشی زهی صحت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و كتابی و گوشه خلوت
هزار شكر كه كاری بخلق نیست
مرا خدا پسند بود فیض را زهی همت
انزوا طلبی فیض مانع از این نبوده است كه اعمال اجتماعی اسلامی و مراسم مذهبی و شعائر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وی فوت شود. او از اینكه بعضی از فضلا اجتماعات اسلامی را رها ساخته و ترك جمعه و جماعت كرده وباعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینی و مراسم مذهبی كاهلی و سستی نشان دهند واز راه و رسم دینی رمیده گردند متاثر است، آنها را نمی بخشد، بلكه سخت نكوهش میكند. در ” شوق مهدی“ می گوید:
گمرهان فضلا ترك جماعت كردند
تا رمیدند ز رسم وره دین عامی چند
جمعه و عید و مصلا همه را دربستند
رهزن عام فریبی بد خوش نامی چند
گوشه گیری او و دوری از خلق و اشتغال دائم به كار مطالعه وتالیف و تصنیف وفكر درباره مبدا و معاد و بی اعتباری سراب دنیا برای او حالت ثانوی شده بود. در ”شوق مهدی“ می گوید:
نه همدمی نه رفیقی نه مژده وصلی
بنال فیض كه جز ناله نیست دمسازم
در عین حال فیض مردی زنده دل و دانشمندی باحال و از جذبه خاصی برخوردار بوده است.
رو سوره یوسف خوان تا بشنوی از قرآن
حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟
شور و جذبه وجد وحال او كه در اكثر ابیات غزلیاتش دیده می شود او را پای بند به دنیا نكرده و از علم بعد از مرگ و بیوفائی دنیا منصرف نساخته بود. بلكه با همه شور وشوق وجذبه و عشق ا زدنیا و اهل دنیا وحشت داشته است.
مسلمانان ره عقبی كدامست
دلم از وحشت دنیا گرفتست
فیض در اواخر عمر كه خسته وناتوان شده بود فقط یك آرزو داشت و آن فیض زیارت امام غائب بود كه اینهمه در فراق او می سوخت و می ساخت.
اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم
بیا یك بار دیگر كن ز نو اسلام تلقینم
به آن مستظهرم جانا كه دل ماوای تو گردد
مرا روزی مباد آندم كه بی یاد تو بنشینم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العین
اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم
از آن ترسم من بیدل كه پیش از روز وصل تو
به تلخی ناگهان از تن بر آید جان شیرینم
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه كه یاد روی تو كردم جوان شدم
روزی بود بفیض بگوید امام عصر
خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم؟
وفات فیض:
فیض در گورستان بیرون شهر مدفون گردید. مرقدش ازهمان زمان تا كنون زیارتگاه عموم اهالی ومسافران است.مدفن او هیچ قبه و بارگاهی ندارد زیرا فیض خود وصیت نموده است مرقد اورا از صورت معمول خارج نسازند، وبر روی آن قبه و بارگاه بنا نكنند. این هم دلیل دیگری بر عظمت روح وفكر آزاد آن فیلسوف الهی وفقیه نامی و مرد آزاده وبلند آوازه اسلام وتشیع است.
نظر آنان كه نكردند بدین مشتی خاك
الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند
منبع: تبیان
/س