اصول خودسازی به بیان فیض کاشانی
محافظت بر نمازهای یومیه :
محافظت بر نماز جمعه و عیدین و آیات:
محافظت بر نمازهای مستحبی:
محافظت بر روزه ماه رمضان:
دوستی للّه
آدمی بر دین دوست خود است؛ پس هر کس از شما باید بنگرد که با چه کسی دوستی میکند.
صفات دوست
دوم: این که حسن خلق داشته باشد، مطلق عاقل بودن کافی نیست زیرا که بسی عاقل و زیرک است که یک از دو قوهی شهویه و غضبیه بر او غالب آمده، از این جهت بر خلاف مدرکات عقل خود میافتد [بدون توجه و بدون این که خود بداند] مفاسد عظیمه بر او بار خواهد شد.
سوم: این که از اهل صلاح و تقوی باشد، زیرا که فاسق بعد از آن که از مخالفت پروردگار خود جل و علا پروا نداشته باشد، از مخالفت تو پروا ندارد و او دائر مدار هوای خودش است به حسب اختلاف اغراض هر ساعتی متلوّن [تغییر رنگ یافته] به لونی است. شاهد بر اصل مدعا آیهی شریفه:
« پس روی بتاب از کسی که از یاد ما روی گرداند و جز زندگی دنیا نخواسته است؛»
مفاسد دیگر هم دارد، من جمله این است که معاشرت اهل فسق معاصی را در نظر شخص، مرهون میگرداند.
چهارم: اهل بدعت نباشد، چه این که علاوه بر خوف سرایت از او یا شمول عذاب و لعنت بر این شخص در روایت است:
« مصاحبت و مجالست با اهل بدعت نکنید، تا پیش خدای عزّوجل شما هم یکی از آنها باشید».
پنجم: این که باید حریص بر دنیا نباشد. همانا همنشینی با چنین کسی به منزلهی زهری کشنده است [ممکن است بر تو هم سرایت نماید به سبب دزدی طبیعت.]
حقوق دوست
حق مالی که مرتبه اول است باید بذل مال در حق او بکنی، لیکن مراتب دارد، پستترین مراتب آن، آن است که او را به منزلهی خادم و عبد خود قرار بدهی، اگر حاجتی به مال تو به هم بست، آن را روا کنی، پیش از آن که او خواهش کند و اگرگذاری که کار به سؤال رسید، تقصیر کردهای.
مرتبه دوم آن است که او را به منزلهی نفس خود فرض کنی که شریک در مال تو باشد بالسویه(به طور مساوی).
مرتبه سوم آن است که مال را ایثار کنی؛ اگر چه خودت محتاج باشی.
مرتبهی بالاتر از این ایثار در نفس است ؛ کما این که علی علیهالسلام در لیلةالمبیت، ایثار نمود. دست هر کس به دامن مرتبهی چهارم نرسد، لیکن از بذل مال نباید کوتاهی نماید که در شرع مطهر به غایت مطلوب است:
« همانا بیست درهم که در راه خدا به برادر خویش عطا کنم، نزد من از صد درهم که بر مساکین صدقه دهم دوست داشتنیتر است».
حق دوست نسبت به زبان
اول این که ساکت باشی از معایب او چه در حضور او، چه در غیاب او بل باید تجاهل کنی، اگر خواسته باشی آن شخص دارای آن صفت نباشد باید به طریق رأفت و مهربانی نرم نرم به خورد او بدهی؛ بلکه قهرا از سرش بیرون برود و همچنین از کشف اسرار او حتی برای نزدیکترین دوستان خود. باید راز او را در قلب خود نگهداری؛ زیرا که اظهار آن از پلیدیهای طبیعت و خبث (زشتی)باطن است، بلکه از جهل و حماقت است. علی علیهالسلام فرمودهاند:
« قلب شخص نادان در دهان اوست و زبان شخص خردمند در قلب وی است».
پس حفظ اسرار چه مال غیر باشد، چه مال خودش از الزام لزومات است، این بابی است در اخلاق که حِکَم و مصالح زیاد دارد که این اوراق گنجایش آنها را ندارد و همچنین ساکت باید باشد از قدح [نکوهش] در اهل و اولاد او و اصدقای او بلکه از خودش نگوید ،سهل است، از دیگران هم نباید نقل نماید، چه این که تأَذّی اولاً از این حاصل گردد بعد از منقول عنه؛ به خلاف مدح منقول از غیر. حاصل باید ساکت باشد از هر مکروهی از طبع او مگر از شرع مطهر امر به اظهار داشته باشد؛ در این هنگام بدش هم بباید ضرر ندارد، چه در واقع احسان است. بالجمله شخص باید عیبجو و عیبگو نباشد، که این صفت فی حدّ نفسه از صفات مهلکه است و چیزی که انسان را آرام میکند از عیبجویی دیگری، آن است که معایب خود را ملتفت [آگاه] باشد.
منبع: مجله گنجینه شماره 6 و با اضافاتی از کتاب تذکره المتقین حاج شیخ محمد بهاری
/س