کدام بهتر است؟ «واو عاطفه» یا «خطّ فاصله»؟

چه چیزی یا چیزهایی ما را به هم پیوند و چه چیزهایی پیوند را می‏گسلد؟ این موضوع، هم در روابط خانوادگی و فامیلی مطرح است، هم در ارتباط‏های دوستانه و اجتماعی با مردم، و هم در پیوند با ملّت‏ها و ملیّت‏ها و آیین‏ها و سرزمین‏ها. چه کسی مرز را ابداع کرد؟ و چگونه می‏توان فراتر از مرزها اندیشید و فرامرزی زیست و جهانی بدون مرزهای جغرافیایی و انسجام یافته با عُلقه‏های انسانی و
يکشنبه، 30 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کدام بهتر است؟ «واو عاطفه» یا «خطّ فاصله»؟
کدام بهتر است؟ «واو عاطفه» یا «خطّ فاصله»؟
کدام بهتر است؟ «واو عاطفه» یا «خطّ فاصله»؟

نویسنده : جواد محدثی

چه چیزی یا چیزهایی ما را به هم پیوند و چه چیزهایی پیوند را می‏گسلد؟
این موضوع، هم در روابط خانوادگی و فامیلی مطرح است، هم در ارتباط‏های دوستانه و اجتماعی با مردم، و هم در پیوند با ملّت‏ها و ملیّت‏ها و آیین‏ها و سرزمین‏ها.
چه کسی مرز را ابداع کرد؟ و چگونه می‏توان فراتر از مرزها اندیشید و فرامرزی زیست و جهانی بدون مرزهای جغرافیایی و انسجام یافته با عُلقه‏های انسانی و پیوندهای فکری و آیینی پدید آورد؟
رسول خاتم(ص)، رسالتی جهانی داشت و مبعوث به سوی همه انسان‏ها و قومیّت‏ها بود. محتوای دعوتش نیز جهانی بود، نه محدود در حجاز یا مخصوص به عرب. به تعبیر قرآن: «برای همه مردمان (کافّةً للنّاس)» بود و «رحمتی برای جهانیان (رحمةً للعالمین)».
مرز وطن اسلامی کجاست؟ تا هر جا که بانگ «لااله‏الااللّه» به گوش رسد و تا هر سرزمینی که موّحدی خداپرست، به این آیین عمل کند، چه شرق باشد چه غرب، چه حجاز و عراق، چه شام و یمامه، چه اقوام عرب زبان و ترک زبان، چه عجم و رومی و زنگی و بربر.
به قول مولانا:
این وطن، مصر و عراق و شام نیست
این وطن، جایی است کان را نام نیست.
این ایده که «مرز» را عقیده و باور رسم می‏کند، نه سیم‏های خاردار و کوه‏ها و رودها و دره‏ها، عقیده‏ای وحدت‏آفرین است؛ وحدتی بر پایه «ایمان مشترک».
در روایات ما نیز، بر «مرزهای ایدئولوژیک» تأکید شده است و محدوده‏های جغرافیایی و قراردادهای زمینی، هرگز به عنوان دیواری که بتوان امت مسلمان را از یکدیگر جدا کند و با این‏گونه خط‏کشی‏ها، حسّ نوع‏دوستی و احساس هم‏آیینی را کم‏رنگ کند، به رسمیت شمرده نشده است. در احکام فقهی نیز، گاهی که خطری متوجّه «بلاد اسلام» شود یا فتنه‏ای و دشمنی، یک مجموعه بزرگ و حسّاس را که با عنوانِ «کیان اسلامی» از آن یاد می‏شود مورد تهدید قرار دهد، تکلیف‏های فراتر از مرزهای قراردادی پیش می‏آید و دفاع از اسلام و کیان اسلامی، بر همگان یک وظیفه شرعی می‏شود. این، همان نگرش فراتر از مرزهاست که در متن آیین ماست و گاهی در حالت شمول، «جامعه بشری» را هم فرا می‏گیرد.
مگر نه این است که داعیه «حکومت جهانی» بر پایه قسط و عدل که در «ایده مهدویّت» نهفته است، از چنین نگرشی حکایت می‏کند؟
امام راحل، چنین نگاهی داشت و در اندیشه «بسیج تمامی نیروهای متعهد در سطح جهان» بود و حکومت اسلامی در ایران را هم طلایه آن جامعه جهانی و بدون مرز اسلام می‏دانست که در عصر مهدی موعود(ع) تشکیل خواهد شد. به این جملات از آن پیشوای فقید بنگرید: «من امیدوارم که همه ملّت‏های اسلام که به واسطه تبلیغاتی و فعالیت‏هایی که از [جانب] اجانب شد، اینها را از هم متفّرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند، یک دولت بزرگ اسلامی؛ یک دولت زیر پرچم «لااله‏الااللّه» تشکیل بدهند و این دولت بر همه دنیا غلبه بکند».1
و نیز این سخن وحدت آفرین آن پیشوا: «مسلمین باید با هم «ید واحده» باشند. اینها باید دست واحد باشند، مجتمع باشند، یک باشند، خودشان را از هم جدا ندانند، مرزها را اسباب جدایی قلب‏ها ندانند. مرزها جدا، قلب‏ها با هم!».2
این، هم نوعی حرمت نهادن به مقررات بین‏المللی و مرزهای جغرافیایی رایج است، هم به نوعی در نوردیدن این مرزها و نگاهی به پیروان اندیشه اسلامی فراتر از این مرزها. هم‏آری، هم نه! کسی می‏تواند جهان را این‏گونه ببیند که از پشت عینک مکتب به دنیا و انسان بنگرد. پیش از چنین بیان و گفتار، داشتن چنین نگرش و دیدی لازم است.
«اقبال لاهوری» از این‏گونه متفکّران است. او با زبان شعر، این مفهوم و نگاه را مکرّر و زیبا برای خوانندگان آثارش القا کرده است. او می‏گوید:
آنچه در آدم بگنجد، عالم است
آنچه در عالم نگنجد، آدم است.3
و بر اساس همین نگاه است که نه تنها جهان بدون مرز را تداعی می‏کند، بلکه انسان را فراتر از این عالم می‏داند، تا چه رسد به مرزهای موهوم و قراردادیِ این عالم. و چه زیبا می‏سراید:
چیست دین؟ برخاستن از روی خاک
تا زخود آگاه گردد جان پاک
می نگنجد آن‏که گفت: اللّه هو
در حدود این نظام چارسو
پر کشد از خاک و برخیزد ز خاک
حیف اگر در خاک میرد جان پاک
حیف اگر در آب و گل غلطد مدام
حیف اگر برتر نپرّد زین مقام
جان نگنجد در جهان، ای هوشمند!
مرد حُر، بیگانه از هر قید و بند
آن کف خاکی که نامیدی وطن
این که گویی مصر و ایران و یمن
با وطن، اهل وطن را نسبتی است
زان‏که از خاکش طلوع ملّتی است.4
حال، اگر حُبّ وطن را از ایمان دانسته‏اند، به این خاطر است که مایه همبستگی و ایجاد وفاق و یگانگی است و به قول اقبال، طلوع یک ملّت، از خاک وطن بوده است. اگر از مهد یک ایمان و عقیده، یک امّت طلوع کند، آن باور مشترک و قلمرو حضور آن عقیده، «وطن معنوی» می‏شود که فراتر از آب و خاک و نژاد و زبان است.
و آیا جز این است که «اسلام»، وطن معنوی امّت ابراهیمی و محمّدی است؟ و مگر نه این که کعبه قلب، خون‏پالای مام میهن اسلام است و ما چون قطره‏ای خون، رهنوردی سوی این کانون؟ و مگر نه این که کهکشان راه شیری، چراغ راهنمای این امت است به سوی آن کعبه مقصود؟ و پیکانی است که بر دیواره آسمان، «جهت» را نشان می‏دهد تا مردم به «خانه خدا» (که خانه خودشان است) برسند؟
هنگامه برپایی نماز جماعت را در سرتاسر این گیتی گسترده در نظر آورید. میلیون‏ها موحّد، در صفوف به‏هم پیوسته، آن دایره‏های نخستین را که بر گرد کعبه تشکیل می‏شود، امتداد می‏دهند و در لحظه نماز اگر با همان چشم و نگاه فرامرزی نگاه کنید، می‏بینید که:
زن و مرد و جوان و پیر
سیاه و زرد، سفید و سرخ،
نژاد ترک و بربر، رومی و زنگی.
عجم، هندی، عرب، افغان،
به سوی قبله رو دارند.
همه با یک زبان، در یک جهت،
با خالق خود گفتگو دارند.5
و به راستی که: «وطن مشترکی چون مکّه نتوان یافت به هیچ آیینی».
بازگردیم به نگاه مرزشکن یا مرزنوردِ «اقبال لاهوری» و دیدن وطنی فراتر از مرز خاکی و جهانی بدون مرزهای وهمی. وی، امّت محمدی را هم از نظر زمان، هم از جهت مکان، بی‏مرز و بی‏نهایت می‏شناسد - چرا که بر اساس توحید و رسالت، پایه‏ریزی شده است - و می‏گوید:
جوهر ما با مقامی بسته نیست
باده تندش به جامی بسته نیست
هندی و چینی، سفال جام ماست
رومی و شامی، گِل اندام ماست
گر ز هند و روم و افغانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم ما بجز اسلام نیست ...
زان‏که ما از سینه، جان گم کرده‏ایم
خویش را در خاکدان، گم کرده‏ایم
مُسلِمْ استی، دل به اقلیمی مبند
گم مشو اندر جهانِ چون و چند
می نگنجد مسلم اندر مرز و بوم
در دل او، یاوه گردد شام و روم
دل به دست آور که در پهنای دل
می‏شود گُم این سرای آب و گِل.6
این که «کعبه» را قبله‏گاه همه مسلمان جهان قرار داده‏اند، این که امام راحل، آخرین جمعه رمضان را در سطح جهان و برای همه مسلمانان «روز قدس» قرار داد، تا مسئله فلسطین، فراملیّتی شود، این که اندیشمندان و علمای دلسوز و آگاه، برای تحقق بخشیدن به این ایده، «مجمع‏التقریب» و «دارالتقریب» تأسیس کرده‏اند. این که سیدجمال‏الدین اسدآبادی را بعضی افغانی می‏دانند و بعضی ایرانی و بعضی هم اسلامی (یعنی فراتر از ایران و افغان و مصر و ترکیه و عراق ...)، این که شیعه در قلمرو مملکت سعودی، روز عید قربان و عرفه را همسو با آنان و همزمان با همه مسلمانان، وقوف در عرفات می‏کند و عید می‏گیرد و قربانی می‏کند، این که امام موسی‏صدر را در لبنان، نه تنها شیعیان به رهبری می‏پذیرند، بلکه حتّی مسیحیان آن دیار هم او را برای خود همچون پدری رئوف و پیشوای نجات‏بخش می‏شناسند، اینها نشان می‏دهند که «جهان بدون مرز»، البته با مرزبندی اخلاقی و انسانی، ایده‏ای زیبا و دوست داشتنی است. از همین رهگذر، در سازمان ملل، شعری از سعدی شیرازی نقش می‏بندد که:
بنی آدم، اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.

پي نوشت :

1. صحیفه نور، ج22، ص197.
2. همان، ج10، ص223.
3. کلیات اقبال لاهوری، ص359.
4. همان، ص355.
5. برگ و بار، جواد محدثی، ص44.
6. کلیّات اقبال لاهوری، ص158 - 159.

منبع:سایت حوزه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.