مقدمه:
مهمترین دلیل بطلان وقف پول برای انتفاعاتی نظیر قرض، مضاربه، رهن و مانند آن، مخالفت آن با ماهیت وقف (تحبیس الأصل و تسبیل المنفعة) است.
منشأ این تعریف از وقف، و نیز منشأ اشتراط بقای عین مال موقوف با وجود انتفاع از آن، حدیثی است که در جوامع روایی عامه ذکر شده و در کتب فقهی شیعه مانند خلاف شیخ طوسی (قده) (الطوسی، 1411 ق، 538/3) نیز وارد شده است.
متن روایت مزبور چنین است:
«عن نافع عن ابنعمر قال: جاء عمر الی رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: یا رسول الله انی أصبت مالا لم أصب مثله قط. کان لی مائة رأس فاشتریت بها مائة سهم من خیبر من أهلها و انی قد أردت أن أتقرب به الی الله عزوجل. قال فاحبس أصلها و سبل الثمرة.» (السیوطی، 1348 ق، 232/3؛ النسائی، 1411 ق، 4/ 94 و 95)
همین حدیث با اندکی اختلاف در دو مصدر سابق و نیز در سنن ابنماجه (القزوینی، بیتا، 2/ 8019) و فتحالباری (ابنحجر، 1348 ق، 5/ 272 و 308) و نیلالارطار (الشوکانی، بیتا، 5/ 127 و 132) نقل شده است.
صاحب مستدرک نیز روایت فوق را با تعبیر «حبس الأصل و سبل الثمرة» از عوالیاللآلی و با تعبیر: «ان شئت حسبت أصله و سبلت ثمرتها» از درراللآلی نقل نموده است. (النوری، 1408 ق، 47/14)
بنابراین حدیث فوق گرچه به لحاظ سندی معتبر نیست، ولی فقهای عظیمالشأن به دلیل انطباق مفاد آن با موارد وقف صادر از ائمه علیهمالسلام و متشرعه، و نیز تأیید مضمون آن به وسیلهی برخی از روایات دال بر منع بیع وقف ، آن را تلقی به قبول نموده و به عنوان یک «قاعده اصطیادی» پذیرفته اند.
منافات ظاهری وقف پول با ماهیت وقف و مفاد حدیث فوق، را میتوان بدین گونه رفع کرد که موقوف منقول بر دو قسم است: یک قسم از اموال موقوف از قبیل عروض (متاع و کالا) میباشد؛
مانند: کتاب، اثاثیه، سلاح و حیوان، و قسم دیگر از قبیل نقود است؛ مانند: وقف پول و اوراق بهادار. قسم اول از قبیل حبس رقبهی مال است، و قسم دوم از قبیل حبس مالیت مال میباشد. بنابراین حبس مال نیز بر دو نوع است.
بدین ترتیب در وقف عروض، بقای رقبهی مال با وجود انتفاع شرط است؛ ولی در وقف نقود، بقای مالیت مال با وجود انتفاع شرط میباشد.
دلیل تقسیمبندی فوق و در نتیجه تفاوت بقای معتبر در وقف عروض و نقود، تشخیص عرف است؛ یعنی بقای عرفی مال موقوف در وقف عروض و نقود متفاوت است.
در وقف عروض، بقای عرفی موقوف، متوقف بر بقای رقبهی مال است؛ ولی در وقف نقود، بقای مالیت مال در صدق عرفی بقای موقوف کافی است.
صندوق خیریه یا صندوق وام ازدواجی را تصور کنید که شخصی آن را با یک سرمایهی اولیه تأسیس و وقف میکند تا دارایی آن به عنوان وام در اختیار نیازمندان (برای رفع حاجات آنان) و یا جوانان (برای ازدواج) قرار گیرد.
به محض تأسیس چنین صندوقی، شاهد تولد یک واحد حقوقی (صندوق خیریه، صندوق ازدواج جوانان) خواهیم بود که فنا و نابودی آن، جز با ورشکستگی حقوقی آن، یعنی نکول وام گیرندگان از بازپرداخت اصل و فرع وامهای دریافتی محقق نمیشود
و مادامی که چنین شرایطی رخ نداده است، ماهیت حقوقی این صندوق عرفا باقی است؛ ولو حجم عمدهای از سرمایهی صندوق اکنون در اختیار وام گیرندگان باشد ؛ مع ذلک حیات حقوق صندوق ماندگار است؛ لذا بقای عرفی مال موقوف با وجود انتفاع، صدق میکند.
ممکن است این اشکال مطرح شود که: آنچه در موقوف معتبر است، بقای اتصالی آن با وجود انتفاع است و بقای اتصالی در مثال فوق وجود ندارد؛ زیرا ولو با بازپرداخت اقساط وامهای پرداختی، سرمایهی صندوق پس از مدتی بازگشت مینماید؛ مع ذلک در فاصلهی بین اعطای وام و بازپرداخت وامها، «بقای موقوف با وجود انتفاع» حاصل نیست.
به عبارت دیگر ولو بپذیریم در مثال مزبور موقوف عرفا باقی است، مع ذلک بقای اتصالی موقوف قطعا وجود ندارد.
در جواب باید گفت: همان گونه که در اصل اعتبار بقای مال موقوف با وجود انتفاع از آن هیچ دلیل نقلی به خصوصی دلالت نمیکند، بلکه شرط مزبور از نفس ماهیت وقف اخذ شده است، تقیید این شرط به قید اتصال نیز مستند به هیچ گونه دلیل نقلی به جز دلیل اصل اعتبار بقای مال موقوف نیست.
آنچه با ماهیت وقف منافات دارد، آن است که مال موقوف با انتفاع از آن مستهلک شود و حال آنکه چنانکه گفته شد، حیات حقوقی صندوق وام وقفی مادامی که دچار ورشکستگی نشده، باقی است.
همانند صندوق وام، اگر شخصی صندوق مضاربهای را بدین گونه تأسیس کند که سرمایهی آن در اختیار افراد واجد شرایط قرار داده شود تا با آن تجارت نموده و سود آن در جهت موقوف علیهم مصرف گردد،
در این صورت نیز ولو تا زمان قبل از انضاض مالالمضاربه (برگشت سرمایهی صندوق)، سرمایهی صندوق به کالاهای تجاری مبدل شده است، مع ذلک عرفا بقای حقوقی صندوق مضاربه حاصل است.
حال میگوییم: اگر وقف صندوق وام یا صندوق مضاربه، با ماهیت وقف منافاتی ندارد، وقف پول برای اعطای وام یا مضاربه نیز لا محاله باید صحیح باشد؛ زیرا احتمال فرق بین آن دو وجود ندارد.
جهت تقریب به ذهن، مثال را به گونهی دیگری مطرح مینماییم:میدانیم همهی فقها، وقف سهام شرکت را مجاز میدانند. حال فرض میکنیم چند نفر مشترکا با سرمایهای که دارند،
یک شرکت سرمایهگذاری (مثلا مضاربهای) و یا مؤسسهی اعتباری تأسیس کنند که به عملیات انتفاعی در چارچوب عقود شرعی اشتغال داشته باشد. بنابر نظر فقها یکی از این شرکا میتواند سهم خویش از چنین شرکتی را وقف کند.
در این صورت آیا هیچ تفاوتی میان وقف سهام از چنین شرکتی با وقف مستقل همان شریک سرمایهاش را به هدف صرف سود حاصل از عملیات انتفاعی مزبور در جهت موقوف علیهم، وجود دارد؟ اگر اولی صحیح است لا محاله دومی نیز صحیح خواهد بود.
به نظر ما علت اینکه فقهای عظیمالشأن تاکنون وقف پول را منافی وقف دانستهاند، بسیط بودن اقتصاد و عدم وجود بازارهای گستردهی مالی در قرون اولیه اسلام بوده است، تا آنجا که داراییها عمدتا در داراییهای فیزیکی متبلور میشده است.
این امر موجب شده که وقف اموال منقول در وقف عروض منحصر شده و بالطبع حبس مال موقوف نیز تنها حبس رقبهی مال معنی شود.
در نتیجه، نه وقف اموال سیالی مانند پول مجاز دانسته شده و نه توصیه روشنی از حبس «مالیت» وجود داشته است. برداشت سنتی از حبس و بقای مال موقوف تاکنون کم و بیش به عنوان میراث علمی بر جای مانده است.(8)
در عین حال به نظر ما با توجه به اینکه به طور معمول بخشی از سرمایهی هر شرکتی در حال ابدال و استبدال دائمی است، مجاز دانستن وقف سهام شرکتها از سوی فقها در واقع به معنی به رسمیت شناختن «وقف مالیت » است.
در این صورت دلیل صحت وقف مزبور این است که گرچه سرمایهی شرکت در حال ابدال و استبدال است، ولی مالیت شرکت باقی است.
تا مادامی که شخصیت حقوقی شرکت به حیات خود ادامه میدهد و شرکت از نظر حقوقی ورشکسته نشده است، بقای شرکت عرفا صدق میکند و بنابراین وقف سهام شرکت جایز خواهد بود . /س
منشأ این تعریف از وقف، و نیز منشأ اشتراط بقای عین مال موقوف با وجود انتفاع از آن، حدیثی است که در جوامع روایی عامه ذکر شده و در کتب فقهی شیعه مانند خلاف شیخ طوسی (قده) (الطوسی، 1411 ق، 538/3) نیز وارد شده است.
متن روایت مزبور چنین است:
«عن نافع عن ابنعمر قال: جاء عمر الی رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: یا رسول الله انی أصبت مالا لم أصب مثله قط. کان لی مائة رأس فاشتریت بها مائة سهم من خیبر من أهلها و انی قد أردت أن أتقرب به الی الله عزوجل. قال فاحبس أصلها و سبل الثمرة.» (السیوطی، 1348 ق، 232/3؛ النسائی، 1411 ق، 4/ 94 و 95)
همین حدیث با اندکی اختلاف در دو مصدر سابق و نیز در سنن ابنماجه (القزوینی، بیتا، 2/ 8019) و فتحالباری (ابنحجر، 1348 ق، 5/ 272 و 308) و نیلالارطار (الشوکانی، بیتا، 5/ 127 و 132) نقل شده است.
صاحب مستدرک نیز روایت فوق را با تعبیر «حبس الأصل و سبل الثمرة» از عوالیاللآلی و با تعبیر: «ان شئت حسبت أصله و سبلت ثمرتها» از درراللآلی نقل نموده است. (النوری، 1408 ق، 47/14)
بنابراین حدیث فوق گرچه به لحاظ سندی معتبر نیست، ولی فقهای عظیمالشأن به دلیل انطباق مفاد آن با موارد وقف صادر از ائمه علیهمالسلام و متشرعه، و نیز تأیید مضمون آن به وسیلهی برخی از روایات دال بر منع بیع وقف ، آن را تلقی به قبول نموده و به عنوان یک «قاعده اصطیادی» پذیرفته اند.
منافات ظاهری وقف پول با ماهیت وقف و مفاد حدیث فوق، را میتوان بدین گونه رفع کرد که موقوف منقول بر دو قسم است: یک قسم از اموال موقوف از قبیل عروض (متاع و کالا) میباشد؛
مانند: کتاب، اثاثیه، سلاح و حیوان، و قسم دیگر از قبیل نقود است؛ مانند: وقف پول و اوراق بهادار. قسم اول از قبیل حبس رقبهی مال است، و قسم دوم از قبیل حبس مالیت مال میباشد. بنابراین حبس مال نیز بر دو نوع است.
بدین ترتیب در وقف عروض، بقای رقبهی مال با وجود انتفاع شرط است؛ ولی در وقف نقود، بقای مالیت مال با وجود انتفاع شرط میباشد.
دلیل تقسیمبندی فوق و در نتیجه تفاوت بقای معتبر در وقف عروض و نقود، تشخیص عرف است؛ یعنی بقای عرفی مال موقوف در وقف عروض و نقود متفاوت است.
در وقف عروض، بقای عرفی موقوف، متوقف بر بقای رقبهی مال است؛ ولی در وقف نقود، بقای مالیت مال در صدق عرفی بقای موقوف کافی است.
صندوق خیریه یا صندوق وام ازدواجی را تصور کنید که شخصی آن را با یک سرمایهی اولیه تأسیس و وقف میکند تا دارایی آن به عنوان وام در اختیار نیازمندان (برای رفع حاجات آنان) و یا جوانان (برای ازدواج) قرار گیرد.
به محض تأسیس چنین صندوقی، شاهد تولد یک واحد حقوقی (صندوق خیریه، صندوق ازدواج جوانان) خواهیم بود که فنا و نابودی آن، جز با ورشکستگی حقوقی آن، یعنی نکول وام گیرندگان از بازپرداخت اصل و فرع وامهای دریافتی محقق نمیشود
و مادامی که چنین شرایطی رخ نداده است، ماهیت حقوقی این صندوق عرفا باقی است؛ ولو حجم عمدهای از سرمایهی صندوق اکنون در اختیار وام گیرندگان باشد ؛ مع ذلک حیات حقوق صندوق ماندگار است؛ لذا بقای عرفی مال موقوف با وجود انتفاع، صدق میکند.
ممکن است این اشکال مطرح شود که: آنچه در موقوف معتبر است، بقای اتصالی آن با وجود انتفاع است و بقای اتصالی در مثال فوق وجود ندارد؛ زیرا ولو با بازپرداخت اقساط وامهای پرداختی، سرمایهی صندوق پس از مدتی بازگشت مینماید؛ مع ذلک در فاصلهی بین اعطای وام و بازپرداخت وامها، «بقای موقوف با وجود انتفاع» حاصل نیست.
به عبارت دیگر ولو بپذیریم در مثال مزبور موقوف عرفا باقی است، مع ذلک بقای اتصالی موقوف قطعا وجود ندارد.
در جواب باید گفت: همان گونه که در اصل اعتبار بقای مال موقوف با وجود انتفاع از آن هیچ دلیل نقلی به خصوصی دلالت نمیکند، بلکه شرط مزبور از نفس ماهیت وقف اخذ شده است، تقیید این شرط به قید اتصال نیز مستند به هیچ گونه دلیل نقلی به جز دلیل اصل اعتبار بقای مال موقوف نیست.
آنچه با ماهیت وقف منافات دارد، آن است که مال موقوف با انتفاع از آن مستهلک شود و حال آنکه چنانکه گفته شد، حیات حقوقی صندوق وام وقفی مادامی که دچار ورشکستگی نشده، باقی است.
همانند صندوق وام، اگر شخصی صندوق مضاربهای را بدین گونه تأسیس کند که سرمایهی آن در اختیار افراد واجد شرایط قرار داده شود تا با آن تجارت نموده و سود آن در جهت موقوف علیهم مصرف گردد،
در این صورت نیز ولو تا زمان قبل از انضاض مالالمضاربه (برگشت سرمایهی صندوق)، سرمایهی صندوق به کالاهای تجاری مبدل شده است، مع ذلک عرفا بقای حقوقی صندوق مضاربه حاصل است.
حال میگوییم: اگر وقف صندوق وام یا صندوق مضاربه، با ماهیت وقف منافاتی ندارد، وقف پول برای اعطای وام یا مضاربه نیز لا محاله باید صحیح باشد؛ زیرا احتمال فرق بین آن دو وجود ندارد.
جهت تقریب به ذهن، مثال را به گونهی دیگری مطرح مینماییم:میدانیم همهی فقها، وقف سهام شرکت را مجاز میدانند. حال فرض میکنیم چند نفر مشترکا با سرمایهای که دارند،
یک شرکت سرمایهگذاری (مثلا مضاربهای) و یا مؤسسهی اعتباری تأسیس کنند که به عملیات انتفاعی در چارچوب عقود شرعی اشتغال داشته باشد. بنابر نظر فقها یکی از این شرکا میتواند سهم خویش از چنین شرکتی را وقف کند.
در این صورت آیا هیچ تفاوتی میان وقف سهام از چنین شرکتی با وقف مستقل همان شریک سرمایهاش را به هدف صرف سود حاصل از عملیات انتفاعی مزبور در جهت موقوف علیهم، وجود دارد؟ اگر اولی صحیح است لا محاله دومی نیز صحیح خواهد بود.
به نظر ما علت اینکه فقهای عظیمالشأن تاکنون وقف پول را منافی وقف دانستهاند، بسیط بودن اقتصاد و عدم وجود بازارهای گستردهی مالی در قرون اولیه اسلام بوده است، تا آنجا که داراییها عمدتا در داراییهای فیزیکی متبلور میشده است.
این امر موجب شده که وقف اموال منقول در وقف عروض منحصر شده و بالطبع حبس مال موقوف نیز تنها حبس رقبهی مال معنی شود.
در نتیجه، نه وقف اموال سیالی مانند پول مجاز دانسته شده و نه توصیه روشنی از حبس «مالیت» وجود داشته است. برداشت سنتی از حبس و بقای مال موقوف تاکنون کم و بیش به عنوان میراث علمی بر جای مانده است.(8)
در عین حال به نظر ما با توجه به اینکه به طور معمول بخشی از سرمایهی هر شرکتی در حال ابدال و استبدال دائمی است، مجاز دانستن وقف سهام شرکتها از سوی فقها در واقع به معنی به رسمیت شناختن «وقف مالیت » است.
در این صورت دلیل صحت وقف مزبور این است که گرچه سرمایهی شرکت در حال ابدال و استبدال است، ولی مالیت شرکت باقی است.
تا مادامی که شخصیت حقوقی شرکت به حیات خود ادامه میدهد و شرکت از نظر حقوقی ورشکسته نشده است، بقای شرکت عرفا صدق میکند و بنابراین وقف سهام شرکت جایز خواهد بود . /س
* این مقاله در تاریخ 1403/2/17 بروز رسانی شده است.