مهدى منتظر(علیه السلام) و پايان سير تاريخ ظهور
مترجم: عبداللَّه امينى
اما ماركسيسم با انكار وجود خداى متعال و تحريف دين الهى در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد، كه پيامد آن، عدم موفقيت در كشف مراحل كلى حركت تاريخ و شناخت سنتهايى است كه مقطع كنونى و گذار را به مرحله آينده انتقال مىدهد و در پايان محتومى نگه مىدارد.
انديشه بشرى از راه افكار ماركسيستى، در سده 19 ميلادى، جبر تاريخى را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبرى تاريخ و قوانين كلى آن پرداخت، اما در كشف خود به راه اشتباهى رفت.2 در مقابل، انديشه نبوى، از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش، تصور خود از حركت جامعه بشرى را براساس جبر تاريخى نهاد و انديشهاى روشن از سنتها و مراحل تاريخ را تقديم كرد.
ميراث دينى يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركى را درباره سنتهاى تاريخى به گزارش پيامبران، دربر دارد و پژوهشگران مىتوانند بگويند باور دينى به سنتهاى تاريخى، از مهمترين و اساسىترين اعتقادات مشترك ميان اديان سهگانه اسلام، يهوديت و مسيحيت است.
مايلم تأكيد كنم متون دينى كه ميراث اديان سهگانه مذكور است، اطلاعات يكسانى توسط شخصيتهاى تاريخى ارايه مىدهد كه حركت و نهايت تاريخ براساس آن پايهريزى مىشود.
بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشتركى درباره نهايت سير تاريخ نيست، بلكه انديشههاى همخوان شخصيتهاى تاريخى است كه از متون دينى به دست مىآيد. به سبب وجود متونى كه از شخصيتهاى تاريخى سخن مىگويد، قرائتها و تفسيرهاى گوناگونى يافت مىشود كه ما را در برابر مصداقهاى مختلفى از يك انديشه قرار مىدهد. البته راه گفتوگوى آرام علمى براى اديان سهگانه و گرايشها و مذاهب، براى راهيابى و وصول به قرائتى يكسان از متون، باز است.
پس از اين مقدمه مىتوان گفت:
به اعتقاد شيعه، وجود مهدى موعود، حجةبنالحسنالعسكرى، فرزند حسين مظلوم و شهيد، با مراحل و سنتهاى سير تاريخ مرتبط است، چنانكه اين سخن را تمامى پيامبران توسط متون اساسى مانند قرآن و تورات و انجيل گفتهاند.
سير اعتقادات شيعى، به گواه ميراث معتبرش، مدعى است كه مهدى موعود(علیه السلام)، قهرمان پايان تاريخ است. متون شيعى، مهدى موعود(علیه السلام) را «محمدبن الحسن العسكرى، فرزند حسين مظلوم شهيد» مىداند. متون دينى مسيحى و يهودى نيز وى را مشخص كردهاند.
گواه انديشه ما، تأكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ، به خواست خدا حتمى است و خداوند در قرآن و كتابهايى كه بر پيامبران پيشين فرستاده، آن را بيان كرده است. قرآن تأكيد دارد كه خبر بعثت پيامبر مكى، در تورات و انجيل هست. اهل بيت(علیه السلام) در سخنان خود تأكيد دارند كه كتابهاى پيشين [تورات و انجيل] به محمد و اهل بيتش بشارت داده است. على و حسين و مهدى(علیه السلام) در اين كتابها نام برده شده است، چنانكه از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نام برده شده است.
اعتقاد مشترك اديان سهگانه آسمانى درباره پايان تاريخ
در قرآن كريم (سوره انبياء(21) آيه 105) آمده است:
و ما بعد از تورات، در زبور [داوود] نوشتيم [و در كتب انبياى پيشين وعده داديم] كه بندگان نيكوكار من، ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد.
مزمور 37 كتاب مقدس خطاب به داوود چنين مىگويد:
كار اشرار تو را نگران نكند و بر گناهكاران حسرت مبر؛ زيرا مانند گياه، زود پژمرده مىشوند و مثل علف سبز، تند خشك مىگردند. بر پروردگار توكل كن و كار خير انجام بده. با خيال آسوده، در زمين سكنى گزين و امانتدار باش. به پروردگار اميدوار باش تا آرزوى قلبىات را برآورد. راهت را براى پروردگار خالص ساز و بر او توكل كن تا كارت را برعهده گيرد و بىگناهىات را مانند نور، آشكار كند و مثل خورشيد تابان، حقت را ظاهر سازد. در پيشگاه پروردگار، آرام گير و با شكيبايى، در انتظار [فرمان] وى باش و به آنكه به كمك نيرنگ، در تلاشش موفق مىشود، حسرت مبر. خود را از غضب نگهدار و خشم را ترك كن و براى انجام شر، متهور مباش؛ زيرا اشرار درمىمانند، اما نيكوكاران، خيرات زمين را به ارث مىبرند و به فيض صلح و سلامت مىرسند... خير كمى كه راستگو داراست، بهتر از ثروت بسيار اشرار است؛ زيرا دستان اشرار به زودى مىشكند، اما پروردگار نيكوكاران را پشتيبانى خواهد كرد. پروردگار به روزگار افراد با كمال، آگاه است و تا ابد، ميراثشان پاينده خواهد بود... از شر دور باش و خوبى كن كه تا ابد آرام باشى؛ زيرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسايان حمايت و تا ابد آنان را حفظ مىكند. اما ذريه اشرار نابود مىشوند. درستكاران، خيرات زمين را به ارث مىبرند و تا ابد در آن مىمانند. دهان راستگو، هميشه سخن حكمتآميز مىگويدو به سخن حق، برترى مىيابد. آيين معبودش، در دلش ثابت است و گامهايش متزلزل نيست. شرير در كمين درستكار است و تلاش در كشتن وى دارد، اما پروردگار نمىگذارد او به چنگ شرير افتد و به وقت محاكمه، محكوم گردد. منتظر [فرمان] پروردگار باش و هميشه در راهش رو، تا مقامت را رفيع كند و زمين را مالك شوى و شاهد نابودى اشرار باشى.
مىبينم شخص شرير [كه در دنيا به ظاهر] پرثمر و پرسايه مانند درختى سبز و ريشهدار در زمين اصلى خود است، پس از مدتى، ديده نمىشود. به دنبال آن هستى، ولى اثرى از آن نمىيابى.
كمال را در نظر گير و مستقيم بنگر؛ كه پايان چنين انسانى، سلامت است. اما همگى عصيانگران هلاك مىشوند و نهايت اشرار، فناست، ليكن رهايى و رستگارى نيكوكاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگى، دژ و امان آنان است. به حق، پروردگار كمكشان مىكند و از اشرار نجاتشان مىدهد و رهايى مىبخشد؛ زيرا زير حمايت پروردگارند.
اختلافنظر مسلمانان، مسيحيان و يهود در هويت رهبر موعود الهى و كتاب وى
همگى مسلمانان معتقدند وى از ذريه اسماعيل و از فرزندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و از نوادگان فاطمه، دخت پيامبر است و امت اين رهبر [موعود]، امت محمد است و آيينش، شريعت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مىباشد.
ابىداود و ابنماجه و ابنحنبل و طبرانى و حاكم در مستدرك و ديگران از قول پيامبر روايت كردهاند:
اگر از دهر (دنيا) جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيتم را برمىانگيزاند كه زمين را چنانكه پر از ستم شده است، پر از عدل و داد خواهد كرد.
نيز فرمودند: مهدى از عترت من، از فرزندان فاطمه است.
اما يهود و مسيحيان معتقدند كه وى از ذريه اسحاق، از فرزندان يعقوب و از نوادگان داود است. مسيحيان مىگويند: اين رهبر (موعود) اسراييلى، مسيح عيسى بن مريم است كه به دست يهود كشته شد. خداى متعال، وى را زنده كرد و از ميان مردگان برانگيزاند و به آسمانش برد و در آخر دنيا، وى را مىفرستد تا توسط وى، وعدهاش را تحقق بخشد.
يهوديان مىگويند: وى (رهبر موعود) هنوز زاده نشده است.
آيه 20 اصحاح (سوره) 17 سفر تكوين (پيدايش) به وعده خداى متعال به اسماعيل اشاره دارد:
اى اسماعيل! سخنت را درباره وى [رهبر موعود] شنيدم. منم آنكه مباركش مىگردانم و رشدش مىدهم و توانش را بسيار بسيار مىكنم و دوازده رهبر مىزايد و امت عظيمى قرارش مىدهم.
«حنان ايل»، مفسر يهودى در حاشيه بر اين آيه مىگويد:
از پيشگويى اين آيه، 2337 سال گذشت تا عرب
در سفر اشعيا، 111 آمده است:
از تنه «يسّى» شكوفه مىرويد و از ريشهاش، شاخه سبز مىشود. روح پروردگار، روح حكمت و هوشمندى، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر «يسى» مستقر مىشود و شادىاش در تقواى پروردگار خواهد بود. به آنچه چشمانش مىبيند، قضاوت نخواهد كرد و به آنچه گوشهايش مىشنود، حكم نخواهد نمود. براى مسكينان، به عدل قضاوت مىكند و براى بينوايان زمين، به انصاف حكم مىنمايد. با دهان و زبانش، زمين را مجازات خواهد كرد و به نفسى كه از ميان لبانش بيرون مىشود، منافق را مىميراند. او لباس نيكى مىپوشد و كمربند امانتدارى مىبندد. در نتيجه [و در پرتو حكومت عادلانهاش] گرگ با ميش خواهد زيست و پلنگ در كنار بره خواهد نشست و گوساله و شير درنده همدم خواهند شد و همه حيوانات با هم چرا خواهند كرد و بچه خردسالى، همگى را خواهد راند. گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و كرههايشان كنار هم خواهند بود. شير درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و كودك شيرخواره، در امنيت، كنار لانه مار، بازى خواهد كرد و بچه خردسال، دستش را داخل لانه افعى مىكند و بدو آسيبى نمىرسد. در هر كوه قدسى، آدميان اذيت نمىشوند و بدى نخواهند كرد؛ زيرا زمين، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنانكه دريا از آب پر است. در آن روز، اصل و نسب «يسى» پرچمدار [هدايت] امت خواهد بود و همگى مردم، (Gentiles) زير پرچم وى خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جايگاه «يسى» رفيع خواهد شد.
آيا رهبر موعود از فرزندان اسحاق يا اسماعيل است؟ تفصيل سخن در اختلاف مسلمانان و مسيحيان و يهود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است: پيامبرى كه امىها [مردم يا اهالى امالقرى (مكه)] منتظر اويند، عيسى است يا محمد(ص)؟ وارث ابدى امامت ابراهيم كيست؟ آيا اسماعيل و ذريه برگزيده وى هستند يا اسحاق و فرزندان برگزيده او؟ و رهبر الهى كه بىآنكه گناهى كرده باشد، كشته مىشود و كشتن وى سبب هدايت بسيارى خواهد شد، كيست؟ چنانكه كشته شدن وى سبب حفظ و نشر دين مىشود و نسلى از ذريه او، روزگار درازى خواهند زيست و آينده روشن تاريخ بشريت، به دست آنان محقق خواهد شد.
علماى مسلمان و بسيارى از علماى يهودى و مسيحى، درباره اين پرسش كه «رهبر موعود از نسل كيست؟» و «پيامبر آخرالزمان كيست؟» بحث كرده و پيروى خود از پيامبر و اهل بيتش را اعلام نمودهاند.5
درباره «كشته شدن رهبر موعود»، مسيحيان پيرو «پولس» به تفسير متونى پرداختهاند كه از مرد دردها و رنجها سخن مىگويد و چنانكه قوچ ذبح مىشود، كشته خواهند شد. اينان معتقدند وى عيسى بن مريم است. اما تطبيق متون، متناسب با او نيست؛ زيرا عيسى، ذريه و نسلى نداشت كه روزگار دراز يا كوتاهى زندگى كنند.
اختلاف شيعه و سنى درباره رهبر موعود
غيبت كبرى، پس از وفات نايب چهارم (على بن محمدالسمرى) آغاز شد. به هنگام وفات، وى به شيعه گفت: نايبى خاصى پس از او نخواهد بود تا خداى متعال، ولىاش را در آخر زمان ظاهر كند.
سنىها معتقدند مهدى هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنيا مىآيد.
تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سنى درباره ولادت رهبر موعود و اينكه وى فرزند [امام] حسن عسكرى است يا در آينده متولد مىشود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است. پيامبر جانشين و اوصيايى معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مىشود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبى خود، مسايل فقهى و تاريخى را روايت مىكنند.
تمامى شيعه از زمان قديم، اتفاقنظر دارند كه پيامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدى را معرفى كرده است. [امام] حسن عسكرى خبر داده است فرزندى دارد كه جانشين وى و مهدى منتظر است.
گواه شيعه بر بيان امامت الهى اهل بيت توسط پيامبر، «حديث ثقلين»6 و «حديث سفينه»7 است. دليل شيعه بر شمار امامان، «حديث اثنىعشر»8 است و گواه بر اينكه نخستين امامان الهى، على سپس حسن، بعد حسيناند، «حديث غدير»9 و «حديث منزلت»10 و «حديث كسا» و «حديث الحسن والحسين سبط من الاسباط» است كه همگى در احاديث معتبر سنى روايت شدهاند.
گواه امامت نه فرزند [امام] حسين، احاديث وصيت در كتابهاى معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر(علیه السلام) كه كلينى روايت كرده است:
يكون تسعة ائمة من ذرية الحسين بن على، تاسعهم قائمهم.
نه امام از فرزندان حسينبن علىاند، كه نهمى قائم است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
آيا مىپنداريد اوصياى ما هر كه را بخواهند وصى مىكنند؟ نه، واللَّه! اين عهد و گفتهاى بهجا مانده از رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امامى پس از امامى ديگر است تا به وى [مهدى موعود(علیه السلام)] پايان پذيرد.
در خبرى ديگر است: تا به صاحبالامر ختم شود.11
مشخصه سيره ائمه نهگانه، در اختيار داشتن كتابهاى «جامعه» و «جفر» است كه امام على به نقل از پيامبر، در ديدارهاى خصوصى كه داشتند، نوشت و اخبار غيبى و كراماتى كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تأييد خداوند، ساخته نيست.
برادران اهل سنت كوشيدهاند ادعاى نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعنى على(علیه السلام)، توسط پيامبر را رد كنند. اينان مىگويند: احاديث نبوى كه گواه ادعاى شيعه است، دلالت ندارد يا سند آن ضعيف است، اما علماى شيعى با سنىها مناقشه كرده، اشتباه اهل سنت را بيان كردهاند.
برخى فرقههاى شيعى به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفتهاند، اما علماى شيعى بدانان پاسخ دادهاند.
برخى نويسندگان معاصر نيز مىگويند: مهدى متولد نشده است؛ زيرا فقط يك فرقه از دوازده فرقه پيرو حسن عسكرى، معتقد به ولادت مهدىاند. اين مطالب را «نوبختى» در كتاب فرقالشيعه و اشعرى شيعه در المقالات والفرق گفتهاند.
جواب اينان را به تفصيل در كتاب حول امامة اهلالبيت و وجودالمهدى دادهام.
غيبت به معناى وانهادن عمل به احكام اسلامى نيست
پذيرش حكومت بر جامعه اسلامى توسط امامان، جزيى از فعاليتهاى اينان بود، اما شرط اساسى براى پذيرش حكومت، كه وجود ياورانى شايسته و پيرو امامان است، فراهم نشد. چنانكه امير مؤمنان فرمودند:
أما والذى فلق الحبّة و برءالنسمة، لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس أوّلها.
سوگند به آنكه دانه را شكافت و بشر را آفريد! اگر بيعتكنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمىنمودند... رشته كار را از دست مىگذاشتم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم.
غيبت امام، راه چارهاى الهى در برابر مكر عباسىها بود كه خواستند امام را بكشند، اما خداى متعال مىخواست او را حفظ و براى روز موعود ذخيره كند. بارزترين حكمت غيبت و سر آشكارش در مورد امت ويژه (شيعه اهل بيت) دادن فرصتى به ميراثداران ائمه بود كه مسئوليت فكرى و علمى و سياسى خود را براساس فهم بشر غير معصوم، از قرآن اجرا كنند و ميراث فكرى را كه تجربه معصومانه پيامبر و امامان برجا گذاشته بود، بپرورند. انديشه بازگشت معصوم غايب در آخرالزمان و ظهور دوباره وى در صحنه اجتماعى و سياسى، براى ارزيابى تجارب گذشته غير معصومانه بشر و نيز كشف ميزان تأثير و صدق تعبير و درستى تجربههاى بشر و تحقق وعده الهى [در برقرارى عدالت كامل و حكومت صالحان] است.12
مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدى محمد بن حسن عسكرى است كه رانده شده و مخفيانه زيست و هنوز وجود شريفش در اين حال است. خدايا! در فرج ولىات؛ حجةبنالحسن، تعجيل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست كه مهدى موعود(علیه السلام)، رهبر معصوم آنان است كه براى انجام وظيفه خاص الهى آماده شده است. تقدير خداست كه پايان سرنوشت زمين، چنين باشد و حضرت عيسى(علیه السلام) او را كمك كند. بنابراين، حكمت وجود اين اعتقاد در شيعه روشن مىشود، گرچه سنيان به مهدى موعود(علیه السلام) و غايب كه رانده شده و نگران [وضع امت] است، ايمان ندارند.
نشانههاى ظهور
1. حوادث مستقل و جداگانهاى كه رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مىكند.
در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانههاى ظهور پژوهش كند، درمىيابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديكتر است.
از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مىگويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مىبرند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مىشنود و چهره او را مىبيند و رايانههاى دستى وجود دارد كه داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بىنياز مىكند.
از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مىگويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنهاند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مىرسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمىكرد.
از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مىگويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مىگويد كه زمينهساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مىكنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مىشوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانههاى ظهور آمده است.
تشخيص مدعيان مهدويت
امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مىشود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مىكرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مىداد.13
اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى «مهدى سودانى» پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(علیه السلام) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(علیه السلام) است. مهدى سودانى در يكى از نوشتههايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگويد:
سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(علیه السلام) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد.
در هنگام جنگ، سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مىشود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمودند: بإ؛ داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابتقدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مىشود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مىكند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مىپذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاهطلباند، نفاق مىافكند. پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصديق نخواهند كرد... سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به من دستور داد به منطقه «ماسه» در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند... سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به من گفت، بىآنكه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى...14
وى در نامه ديگرى مىگويد:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسولاللَّه بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - كه از طرف پيامبر اجازه دارد - كارى نمىكنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بىآنكه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم.
من از نور دل پيامبر آفريده شدهام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.15
محتواى دو نامه نشان مىدهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمىشود؛ افزون بر اينكه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مىشود، تحقق نيافت.
به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىكند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كمتر از چشم برهمزدنى حاضر كرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:
سليمان گفت: اى بزرگان! كداميك از شما، تخت او را براى من مىآورد، پيش از آنكه به حال تسليم نزد مىآيند؟
عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.
اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آنكه چشم برهمزنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مىآورم يا كفران مىكنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مىكند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه] پروردگار من غنى و كريم است!.
طريق ديگر اثبات امام مهدى(علیه السلام) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مىتوانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مىتوانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.
همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد. مىبايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهىاش از حلقههاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مىبايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح كند، كمى پيش از آنكه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مىآفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالىكه سى ساله به نظر مىرسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مىپردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد.
ويژگيهاى دولت مهدى(علیه السلام)
و هنگامى كه وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبندهاى16 بندهاى را از زمين براى آنها خارج مىكنيم كه با آنها تكلم مىكند [و مىگويد:] مردم به آيات ما ايمان نمىآورند.17
[و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند، محشور مىكنيم و آنها را نگه مىداريم تا به يكديگر ملحق شوند!
تا زمانى كه [به پاى حساب] مىآيند، [خدا به آنان] مىگويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالى انجام مىداديد؟!
در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند كه بگويند.
آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور، نشانههاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مىآورند [و آماده قبول حقاند].
[و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مىشود18 و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مىروند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مىشوند.
كوهها را مىبينى و آنها را ساكن و جامد مىپندارى، در حالىكه مانند ابر در حركتاند. اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد. او از كارهايى كه انجام مىدهيد، مسلماً آگاه است.
«قيامت صغرا» كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهرهمندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مىآيد، نبايد بسنده كرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى(علیه السلام) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها براساس شيوههايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مىكند، كه لازمه آن زنده كردن شهود و مردان تاريخسازى است كه اساس مذاهب و انديشهها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والامرتبه، مهدى آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) زنده كند.
برخى نمىپذيرند كه شيعه به قيامت صغرا «رجعت» معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم(علیه السلام) بار ديگر به دنيا برمىگردد و به امام مسلمانان اقتدا مىكند، چنانكه در روايت بخارى است:
كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم.
چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟
آيا اينان نمىپرسند چگونه مردم مىفهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟! آيا آنان مىپندارند عيسى كه مردگان را زنده مىكند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مىكند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اينكه تأثير وى ماندگارتر و كارش مهمتر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند.
مهمتر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابىطالب(علیه السلام) زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) اختلاف نظر دارند. برخى مىگويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) است، جز اينكه پيامبرى پس از رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) نيست و مخالفت با امام على روا نيست، چنانكه نافرمانى پيامبر را نمىتوان كرد.
امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(علیه السلام) رسيد. اما برخى منكر تمامى اين مطالباند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان] مىدانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند!19
مهدى(علیه السلام) صحيفه جامعهاى را كه امام على(علیه السلام) بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مىدهد. اين كتاب را امامان - به بيان الهى - پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مىنوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مىكرد، چنانكه امام صادق(علیه السلام) مىفرمايند:
اگر ما به رأى و ميل خود، به مردم فتوا مىداديم، هلاك مىشديم. آنچه مىگوييم به نقل از رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نمودهايم، چنانكه مردم طلا و نقره را ذخيره مىكنند.20
اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كردهاند، باقى مىمانند.
براى آنكه دليل حسى باشد و بهانهاى دست كسى نماند، نگارنده هر كتابى زنده مىشود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنانكه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دست شماست، از من نيست، بلكه مثلاً از «پولس» [يكى از حواريون] است. عيسى، پولس را زنده مىكند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مىداد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [خدا، پسر و روحالقدس] قرار داده است.
بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نيست؛ بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است. از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است.
يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود
ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهرى است كه مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است.
اعضاى سفارت معتقدند:
اگر اسراييل نباشد، مكانى براى بازگشت مسيح نيست.
بلافاصله پس از راهاندازى سفارت، جشن بينالمللى ساليانه يهودى - مسيحى، با نام «عيد عريش» برگزار شد و بيش از هزار روحانى مسيحى در آن شركت كردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسيحى در آن حضور داشتند.
«سفارت بينالمللى مسيحيان» يكى از سازمانهاى مهمى بود كه براى شنيدن مذاكرات كميسيونهاى كنگره آمريكا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مىشد. در سال 1985، رهبرى مسيحيان صهيونيست، كنفرانسى در «بال» سوييس برگزار و اعلام كرد:
ما گروههايى از دولتهاى مختلف و نمايندگان كليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن كوچك كه در 88 سال پيش دكتر «تئودور هرتزل» به همراه اولين شركتكنندگان كنفرانس صهيونيستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگى براى نيايش و خشنودى پروردگار جمع شدهايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهى خود را اعلام كنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مىكنيم.22
در آمريكا، كنيسهاى به نام [Indespensationalism] تأسيس شد كه شمار پيروانش به شش ميليون نفر مىرسد. اعضاى اين كنيسه معتقد به بازگشت مسيحاند، كه از جمله شرايطش، برپايى دولت صهيونيستى و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است.
از شمار پيروان اين كنيسه، «جرج بوش» اول و «ريگان» رؤساى جمهور پيشين آمريكا هستند. در اكتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستى آمريكا و اسراييل، گفت:
من مىپرسم: آيا ما همان نسلى هستيم كه شاهد نبرد «هرمجيدون» خواهيم بود؟ پيشگوئيهاى زمان گذشته، زمانى را كه اكنون در آن به سر مىبريم، توصيف مىكند.23
گفته ريگان مستند به كتاب planet erth The late grad [سياره فانى بزرگ زمين] نوشته «هال ليندسى»، (Hal Indsey) است كه نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش كرد. در اين اثر، مهمترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروى است كه همراه عربها و همپيمانانشان، به اسرائيل حمله مىكند. اين كتاب تأكيد دارد: ارتش نظامى اسرائيل بر نيروهاى شر پيروز مىشود و پس از نبرد «هرمجيدون»، وضع براى بازگشت نجاتبخش مسيح آماده مىشود. هرمجيدون نام منطقهاى در دشت «المجدل» فلسطين است كه نيروهاى شر و خير در آنجا نبرد خواهند كرد.24
گفتوگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(علیه السلام)
نخست: گفتوگوى شيعى - سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مىتوان بررسى كرد. شايد از مهمترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانههاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود(علیه السلام) را مشخص مىكند. به ويژه آنكه دو تجربه سياسى بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سيزدهم.
دوم: گفتوگوى اسلامى - مسيحى.
گفتوگوى اسلامى - مسيحى
در بسيارى از انديشههاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه درباره خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشههاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مىكند. نيز احساسات منفى و سياستهاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولتهاى دو طرف در طول تاريخ انجام دادهاند، كم مىكند. اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاى آن بنشيند، مىتوان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث كرد.
اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود. برعكس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحى - يهودى حاكم بوده است؛ زيرا يهوديان نمىپذيرند عيسى پسر مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مىدهند و اعتراف مىكنند عيسى را كشتهاند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاى يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، همپيمان قدرتمند اسرائيل شدهاند و ميليونها مسيحى، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مىكنند!
پي نوشت ها:
1 . دو نوع جبر داريم: جبرى طبيعى؛ يعنى وجود روابط ضرورى ثابت در طبيعت كه موجب مىشود وجود هر پديده طبيعى مشروط به پديدهاى قبلى يا پديدهاى همراه باشد. به دليل فراگير بودن نتايج استقراى علمى، اعتقاد به جبر ضرورى است. اگر اعتقاد نداشته باشيم پديدههاى طبيعى، مطابق نظام هميشگى است، نمىتوانيم نتايج استقراء را فراگير بدانيم.
نوع دوم: جبر تاريخى است كه مقصود وقوع ضرورى رخداد يا رويكردى تاريخى است؛ يعنى اگر شرايط فراهم شود، حتماً رخداد يا رويكرد تاريخى پيش خواهد آمد.
در انديشه بشرى، دو نظر در مورد جبر تاريخى هست. نظرى كه معتقد به جبر تاريخى است و به شناسايى احكام كلى كه مىتواند حوادث آينده را پيشگويى كند، فرامىخواند. نظر بعدى، منكر جبر تاريخى و مدعى است قوانين كلى تاريخ را نمىتوان شناخت و پيشگويى حوادث يا رويكردهاى تاريخى براساس آن ممكن نيست. ر.ك: المعجم الفلسفى، اصطلاح »الحتمية« و »التاريخية«؛ فلسفةالتاريخ، محمود صبحى، صص55-41ù36.
2 . انتساب »ماركس« به يهوديت، قبل از الحادى بودن وى، ما را ملزم مىكند فهم وى از جبر را كه »جامعه بشرى به مرحلهاى مىرسد كه تمامى اختلافات اجتماعى برطرف شده، همدلى و صلح حاكم مىشود« به سبب تأثير »ماركس« از دين بدانيم كه در مدت طولانى از زندگىاش پاىبند دين بود.
3 . در انجيل يوحنا (14 6) هست كه وقتى مردم نشانهاى را كه عيسى آورد ديدند، گفتند: اين مطلب حقى است و وى پيامبرى مىباشد كه به جهان خواهد آمد. در حاشيه چاپ دارالمشرق، محقق چنين مىنويسد: »انتظار پيامبر در سدهها و تاريخ اخير، در جوامع و محيطهاى مختلف رواج داشت«.
Third ,R.meir ziotowitz ,by R.hossonScherman ,The chvmash ,The stone edtion .4
p.76 .1994 :edtionfirst impression
»حنان ايل« (Chananel) نگارنده مطلب مذكور، بزرگ علماى يهود در قيروان (1055م / 447ق.) و مؤلف مشهورترين تفسير »تلمود« و اسفار پنجگانه نخست تورات است. مفسران پس از وى، بسيارى از آرائش را گواه آوردهاند، از جمله »بكيا Bachya«، (1263-1340م./ 5741 - 662ق.) تفسير وى دربردارنده چهار شيوه تفسيرى است: ظاهرى، كلاسيكى، فلسفى و صوفى. تفسير وى، آراى »جنان ايل« را دربر دارد.
5 . ابن تيميه (661-729ق.) مىگويد: »بسيارى از يهوديانى كه به دين اسلام تشرف پيدا كردهاند، اشتباه نموده و پنداشتهاند امامان، دوازده رهبرى هستند كه فرقه رافضه بدان مىخوانند و از اينان پيروى كردهاند«. ر.ك: البداية والنهاية، ابنكثير، ج6، ص250، چاپ نخست.
الكافى، ج1، ص277، ح 4-1؛ بصائرالدرجات، صفار، ص470، ح 2-1 و 10.
6 . »إنى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى...«.
7 . »مثل أهل بيتى كمثل سفينة نوح...«.
8 . »يكون بعدى من الخلفاء عدة نقباء بنىاسرائيل، اثنا عشر خليفة، كلّهم من قريش«.
9 . »من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه«.
10. »يا على! أنت منّى بمنزلة هارون من موسى...«.
11. الكافى، ج1، ص277، ح4-1؛ صفار، بصائرالدرجات، ص470، ح2-1 و 10.
12. شبهات و ردود، سامى بدرى، ج3، صص24-33.
13 . بيماريهايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود. وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مىكرد. با ظهور دوباره مسيح، اين كار تكرار مىشود؛ زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلاً بهكارگيرى اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحلهايم؛ به ويژه پس از آنكه اسلحههاى جديد در جنگ خليجفارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند.
14 . ر.ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج1، صص149-139؛ سعادةالمهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972.
15 . آثار الكامله، ج5، ص94، نامه 40.
16 . »دابة« به هر جنبنده بر روى زمين مىگويند، چنانكه در آيه 56 هود آمده است:
هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه خدا بر آن تسلط دارد.
»دابة« در سوره »نمل« به معناى انسان مردهاى است كه خدا زندهاش مىكند [و او با مردم سخن مىگويد] به قرينه اخرجنا منالارض و تكلمهم.
17 . ذكر آيه بدان سبب است كه پس از ظهور مهدى و مسيح، بسيارى از مردم، بر دين و مذهب پدرى خود كه بدان خو و الفت گرفتهاند، باقى خواهند ماند، چنانكه قرآن درباره مردم زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است:
و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، مىگويند: آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروى مىكنند؟!].
18 . اشاره به حشر اكبر و قيامت كبراست.
19 . صحيح بخارى، ج4، ص203، دارالفكر، بيروت. بخارى مىگويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيداللَّه از نافع از ابن عمر مىگويد: در زمان پيامبر، كسى را همسنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمىديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميانشان، كسى را برترى نمىداديم.
20 . بصائرالدرجات، ص299.
21 . البعد الدينى فىالسياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن. رساله دكتراى وى است.
22 . مقاله »الصهيونية فى اميركا«، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش93-92، 1990/9/10.
23. مقالة »الخليج فى الطريق الى هرمجيدون«، محمدالسماك، السفير، 1990/9/10.
24. الصهيونية فى اميركا، ش93-92.
/خ