نخستين انسان در ايران

اين مقاله به زبان ساده و بطور مختصر، به موضوع حضور نخستين انسان در ايران مي‌پردازد. پژوهشگران، تاريخچه و روند پيدايش و زندگي انسان را از ابتدا تاکنون، «تطور انسان» نام نهاده‌اند که بيش از همه، شاخه‌ي
شنبه، 28 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نخستين انسان در ايران
نخستين انسان در ايران

نويسنده: دکتر حامد وحدتي نسب (1)
سيد ميلاد هاشمي (2)

 

چکيده

اين مقاله به زبان ساده و بطور مختصر، به موضوع حضور نخستين انسان در ايران مي‌پردازد. پژوهشگران، تاريخچه و روند پيدايش و زندگي انسان را از ابتدا تاکنون، «تطور انسان» نام نهاده‌اند که بيش از همه، شاخه‌ي ديرين انسان‌شناسي بطور همه جانبه بدان مي‌پردازد. تطور يا فرگشت در لغت به معناي از حالتي به التي ديگر شدن در طول زمان است. تطور انسان به داستان پيدايش و زندگي انسان ريخت‌ها از ابتدا تا پيدايش و زندگي انسان هوشمند هوشمند (ما) اطلاق مي‌شود. در مطالعات مربوط به تطور انسان، برخي پژوهشگران، تاريخچه‌ي زندگي نخستيها را نيز از ديدگاه‌هاي زيست‌شناسي، بوم‌شناسي و جانورشناسي بررسي مي‌کنند. مطالعات امروزي در مورد تطور انسان و بطور کلي زيست‌شناسي تطوري، مرهون يک عمر تلاش چارلز داروين انگليسي است. در اين مقاله ابتدا به ديدگاه‌هاي داروين و نگاه تطوري او و در ادامه به نگاه مذهبي در غرب و شرق در مورد تطور داروينيستي و در نهايت به موضوع حضور و زندگي انسان در ايران پيش از تاريخ پرداخته خواهد شد.

کليد واژگان:

نخستين انسان؛ ايران؛ تطور؛ داروين؛ پيش از تاريخ؛ نگاه مذهبي

مقدمه

چارلز داروين، (3) دانشمند شهير انگليسي، صاحب نظريه‌ي تطور جانداران (گونه‌هاي زيستي) است. نظريه‌يي که در معناي عام خود، شالوده‌ي بسياري از مباحث زيست‌شناسي امروزي را مي‌سازد. (4)
عموماً هنگامي که در ميان جمعي از مردم عامه و حتي پژوهشگران رشته‌هاي نامرتبط، نامي از داروين به ميان مي‌آيد، همگان ميموني را تجسم مي‌کنند و بدون هيچ ارجاع خاصي به نوشته‌هاي چارلز داروين، مي‌گويند که داروين گفت، انسان از نسل ميمون است. اين در حالي است که داروين هرگز چنين چيزي را ادعا نکرده بود؛ بلکه اين ادعايي است که جمعي از مخالفين وي اذعان داشته‌اند. داروين نخست به تحصيل در رشته‌ي پزشکي پرداخت و سپس به درخواست پدر مدتي به کليسا رفته و تلاش کرد، کشيش شود. وي سپس هر دو رشته را رها کرد و بعلت علاقه‌ي شديد به ماجراجويي و سفر و نيز امکانات مالي فراوان، به سفرهاي دور و دراز پرداخت (Desmond & Moore, 1991; Browne, 1995: 47-48; Von Sydow, 2005: 5-7)
داروين با کشتي معروف اچ. ام. اس. بيگل (5) به مدت حدود پنج سال (1836-1813 م) به سه قاره‌ي اقيانوسيه، آفريقا و آمريکاي جنوبي سفر کرد. وي در اين سفر، نمونه‌هاي گوناگون و فراواني از جانوران و گياهان را گردآوري کرد و با خود به انگلستان برد (Von Wyhe 2008; Keynes 2000, 2001). وي پس از سال‌ها مطالعه بر روي آنها، سعي کرد به اين سؤالات پاسخ دهد که چرا برخي از جانداران به برخي ديگر شبيه‌تر و از برخي ديگر متفاوت‌ترند؟ چرا سگ و گرگ شبيه يکديگرند؟ چرا گورخر بيشتر شبيه اسب و از گوزن متفاوت‌تر است؟ در مقايسه با مارها، چرا جانوران نام برده به يکديگر شبيه‌ترند؟ تا آن زمان علم نمي‌توانست ساز و کاري را که باعث چنين سطحي از گوناگوني، شباهت و تفاوت شده است، ارائه دهد. نخستين بار داروين اين ساز و کار را توضيح داد. بر خلاف آنکه گه گاه عنوان مي‌شود کسي که به داروين و عقايد او بارور داشته باشد، قطعاً آدم ملحدي است، در برخي از نوشته‌هاي داروين، بخصوص در کتاب ارزشمند او، منشأ گونه‌ها (Darwin,1859) اعتقاد به خداي يکتا ديده مي‌شود. (6)
در ميان دانشمندان اسلامي، شايد ابوريحان بيروني داراي پيشروترين نظرات، در باب پيدايش موجودات زنده باشد. بيروني قريب به 850 سال پيش از چارلز داروين در باب 47 کتاب تحقيق ماللهند تلاش مي‌کند که از ديد يک طبيعي‌دان به توضيح روندهاي حيات موجودات زنده و چيزي شبيه به تعبير و تحول در طبيعت بپردازد. وي مي‌گويد: «حيات جهان به دانه‌افشاني و زاد و ولد وابسته است. در گذر زمان هر دوي اين فرايندها به صورت نامحدود افزايش مي‌يابند، حال آنکه جهان محدود است» و يا در همان باب:
«و اگر تعداد گروهي از گياهان يا جانواران بر روي زمين افزايش يابد و آنها بجاي آنکه تنها به دنيا بيايند و نابود شوند، به زاد و ولد بپردازند و بارها موجود همانند خود را بيافرينند، بزودي تمام دنيا از آن گياهان يا جانوران پر خواهد گشت و آنها هر قلمرويي که بيابند، تسخير خواهند کرد» (7) (بيروني، 1377 ق).(8)
جملات بيروني نشان مي‌دهد که در اسلام (بر خلاف ادياني چون مسيحيت و يهوديت) اعتقاد به سکونِ هميشگي در حيات و اشکال گونه‌هاي زيستي آنچنان قدرتمند نبوده و نظراتي چون تغييرات تدريجي در گونه‌ها چندان دور از عقل نبودند. علاوه بر آن در نوشته‌هاي افرادي چون توماس مالتوس (Malthus,1798)، هربرت اسپنسر (Spencer, 1852) و نيز داروين، نظراتي شبيه گفته‌هاي بيروني در ماللهند بچشم مي‌خورد.
در جهان اسلام، برخي تصور مي‌کنند که اعتقاد به خداي يکتا لزوماً در تعارض با نظريه‌ي داروين است. اين در حالي است که امروزه بسياري از پژوهشگران مسلمان مي‌دانند که مي‌توان به تطور اعتقاد داشت و در عين حال خداپرست هم بود (9) و اين دو در ذات، با هم منافاتي ندارند. داروين هرگز انسان را از نسل ميمون ندانست؛ بلکه وي به قرابت و خويشاوندي تماس گونه‌هاي زيستي اشاره کرد (Darwin, 1859) يعني اگر در زمان به عقب برويم، اين موجودات با يکديگر جد مشترکي داشته‌اند. در اينجا مي‌توان گفت که گونه‌ي انسان و ميمون‌هاي بي‌دم، مانند شامپانزده، گوريل و اورانگوتان نياي مشترکي داشته‌اند. نياي مشترک به اين معنا نيست که ميمون‌هاي فعلي در زمره‌ي اجداد ما قرار گرفته‌ باشند! شامپانزده، اورانگوتان و گوريل هيچ کدام جزء نياکان انسان امروزي نيستند.

پديدار شدن انسان ريخت‌ها

از حدود هشت تا پنج ميليون سال پيش، در آفريقا گونه‌هايي از جانداران مي‌زيستند که بعدها از راه جدايش (انشقاق) و گونه‌زايي، اجداد گونه‌هاي امروزين شامپانزده، گوريل و انسان ريخت‌ها از آنها پديد آمدند (Lewin & Foley 2004: 200, 201; Wall, 2003). همانطور که قبلاً نيز ذکر آن رفت، اين گفته بدان معناست که هرگز در طول روند تطوري، شامپانزده، گوريل، اورانگوتان يا گيبون نياي مستقيم انسان امروزي نبوده‎‌اند.
در بازه‌ي زماني حدود 2800000 سال تا حدود 30000 سال پيش، چندين گونه از انسان‌ها پديدار و سپس منقرض شدند (Villmoare et al,2015; Lewin & Foley 2004; Finlayson et al,2006). در طول حيات جانداران بر روي کره‌ي خاکي، انقراض پديده‌يي همواره رايج بوده است. اين سخن از کارل سيگن (Sagan, 2007) هم در اين ارتباط است: «انقراض، قانون [طبيعت] و بقا يک استثناست». (10) انقراض روند بي‌رحم طبيعت است؛ هر جانداري روزي منقرض مي‌شود. از ابتداي پيدايش موجودات زنده‌ي روي کره‌ي زمين تا به امروز بيش از 99 درصد از گونه‌هاي زيستي منقرض شده‌اند. (11) بنابراين در طول حيات انسان‌ريخت‌ها نيز روند انقراض برقرار بوده و گونه‌هايي از انسان‌ريخت‌ها پديدار و سپس منقرض شده‌اند.
دوره‌ي پارينه‌سنگي قديم در باستان‌شناسي ازحدود سه ميليون و چهارصد هزار سال پيش آغاز مي‌شود. اين تاريخ از روي کهنترين نمونه‌ي دست‌افزار سنگي يافت شده، برداشت شده است (Harmand et al., 2015). البته از ابتداي اين دوره تا حدود دو ميليون وهشتصد هزار سال پيش، آثار يافت شده به جنس «انسان» (12) تعلق ندارد؛ بلکه ساخته‌ي گونه‌يي از انسان‌ريخت‌ها تحت عنوان «استرالوپيته کوس» است. (13) دوره‌ي پارينه سنگي قديم تا حدود 250000 سال پيش ادامه مي‌يابد. از حدود دو ميليون و هشتصد هزار سال پيش (تاريخ کهنترين سنگواره‌ي يافت شده از جنس انسان) تا 250000 سال پيش، دست کم چهار گونه‌ي انساني بر روي کره‌ي خاکي پديدار شد.
از حدود دوميليون و هشتصد هزار سال پيش، گونه‌يي از انسان به نام «انسان ماهر» (14) بر روي کره‌ي خاکي و در آفريقا پديدار شد (Willmoare et al., 2015). بعلت برخي شبهات در مورد رابطه‌ي ميان حجم مغز، پيچيدگي ساختارهاي مغزي و نوع رفتارهاي فرهنگي، در زمينه‌ي نامگذاري اين گونه و قرار دادن آن در جنس انسان، اجماعي در بين پژوهشگران وجود ندارد (Schwartz & Tattersall, 2015; Collard & wood, 2015; Wood & Collard, 1999) بعبارت ديگر برخي بر اين عقيده‌اند که به انسان ماهر هنوز نبايد پيشوند انسان افزوده شود.
گونه‌ي سپسين، «انسان کارگر» (15) است که از حدود يک ميليون و سيصد تا دو ميليون سال پيش در آفريقا زندگي مي‌کرده است. سپس «انسان راست قامت» (16) با فاصله‌ي زماني بسيار کمي از انسان کارگر پديد آمد. اين گونه از حدود دو ميليون سال پيش تا 27000 هزار سال پيش (در آسياي جنوب شرقي) زندگي مي‌کرد (Klein, 2009: 279; Swisher, et al. 1996). انسان راست‌قامت احتمالاً نخستين گونه از انسان بوده که دامنه‌ي قلمرو زيستي خود را به خارج از آفريقا گسترش داد (نخستين مهاجرت). (17) وي از آفريقا خارج شد و براي نخستين بار به مناطقي چون جنوب غرب و جنوب شرق آسيا پا نهاد.
نخستين انسان در ايران
(تصوير 1). راست: سنگواره‌ي جمجمه‌ي انسان ماهر؛
نخستين انسان در ايران
(تصوير 2). بازسازي فرضي آن بر اساس سنگواره‌ها www.wikipedia.org.
انسان راست‌قامت از لحاظ قد و قامت، حدود 170 سانتيمتر: (Khanna, 2004: 195)، رفتار و حجم مغز، ديگر آنقدر متمايز شده که بتوان کلمه‌ي انسان را بي‌چون و چرا براي آن بکار برد (Swisher et al., 2000). اين گونه‌ي انساني، شکار مي‌کرده (Boehm, 1999:198)، کاملاً ايستاده راه ميرفته و توانايي پيمودن مسيرهاي بسيار طولاني را داشته است (Anton, 2003). به همين دلايل است که مي‌توان عنوان نياي گونه‌ي انسان را به او نسبت داد.
سنگواره‌ي انسان راست‌قامت نخستين بار در سال‌هاي 1891 و 1892. م در جزيره‌ي جاوه‌ي اندونزي کشف شد؛ به همين دليل اين گونه‌ي انساني گه گاه با نام «انسان جاوه» (18) خوانده مي‌شود. کاشف آن يک پزشک هلندي به نام اوژن دوبوآ (19) بود. جالب است که دوبوآ دقيقاً نيز با اين نيت به اندونزي رفت که حلقه‌ي گمشده (20) را پيدا کند! در آن زمان تصور از حلقه‌ي گمشده موجودي حد واسط ميان انسان و ميمون بود. دوبوآ در اندونزي از زندانيان براي حفر حواشي رودها کمک گرفت و در نهايت به بقاياي سنگواره‌هايي برخورد کرد که بعدها انسان جاوه و در نهايت انسان «راست‌قامت» ناميده شد. هنگامي که دوبوآ خبر کشف خود را اعلام کرد، با مخالفت جدي در فضاي علمي آن روزها مواجه شد. ديگر پژوهشگران نمي‌پذيرفتند که سنگواره‌هاي يافته شده به موجودي حد واسط انسان و ميمون تعلق داشته باشد (Swisher et al., 2000) با اينکه حجم مغزي او هم در حد وسط بوده است. حجم مغز انسان امروزي در جنس نر بطور ميانگين بين 1440 تا 1550 سانتيمتر مکعب (Henneberg, 1988)، در شامپانزده و اورانگوتان بين 275 تا 500 سانتيمتر مکعب (Tobias, 1971) گوريل 340 تا 752 سانتيمتر مکعب (Tobias, 1970:17) و حجم مغزي سنگواره‌ي کشف شده‌ي دوبوآ بين 800 تا 900 سانتيمتر مکعب بود (Swisher et al., 2000)؛ يعني بخوبي در ميان حجم مغزي انسان و ميمون قرار داشت؛ ولي مشکل اين بود که در آن روزها چنين ريختي بعنوان يک انسان پذيرفتني نبود. انسان راست‌قامت در سير تطور خود در حدود ششصد تا هفتصد هزار سال پيش به گونه‌ي ديگري از انسان به نام «انسان هايدلبرگ» (21) تبديل مي‌شود (Lewin & Foley, 2004:331). در اين انسان، مغز بزرگتر شده و حجم آن بطور ميانگين به 1300 سانتيمتر مکعب مي‌رسد. انسان هايدلبرگ از نظر ظاهري به انسان‌هاي بعد از خود بسيار شبيه بوده است (Rightmire, 1998).
نخستين انسان در ايران
(تصوير3): سنگواره‌ي جمجمه‌ي انسان راست قامت؛
نخستين انسان در ايران
(تصوير4): بازسازي فرضي آن بر اساس سنگواره‌ها (upperplace.com/www.sott.net)
تمامي انسان‌ريخت‌هايي که در بالا ذکر شدند، تنها به دوره‌ي پارينه سنگي قديم تعلق دارند (به استثناي انسان راست‌قامت که حضورش در ادوار بعدي پارينه سنگي نيز ادامه يافت. از ويژگي‌هاي مهم انسان دوره‌ي پارينه سنگي قديم، استفاده از دست‌افزارهاي سنگي و شکار جانوران است. انسان در اين دوره بتدريج، مانند انسان هوشمند هوشمند (22) امروزي، موي بدنش را از دست داد. از دست دادن موي بدن به پديده‌يي به نام تعرق کمک مي‌کند؛ تعرق موجب از دست دادن گرماي اضافي بدن مي‌شود. اگر اين گرما از دست نرود، دماي بدن بحدي بالا مي‌رود که انسان تلف خواهد شد (Ruxton & Wilkinson, 2011)؛ بنابراين نداشتن موي بدن اين اجازه را داد تا انسان در گام نخست بتواند راهپيمايي‌هاي بسيار طولاني انجام دهد و در گام بعدي در زيستگاه‌هايي با ويژگي‌هاي گوناگون (چون مناطق خشکتر آفريقا) زندگي کند. توانايي سازش‌پذيري انسان با زيست‌بوم‌هاي گوناگون از جمله رموز موفقيت اين جنس از جانداران بوده است (Manning, 2013:18) انسان ريخت‌هاي دوره‌ي پارينه‌سنگي قديم از آفريقا به جاوه (فاصله‌يي در حدود نه هزار کيلومتر) در جنوب شرق آسيا رسيدند. آنان زندگي اجتماعي داشته و تغيير فصول را تشخيص مي‌دادند. همچنين تغيير در شمار جانوران را در زيست‌بوم محل زندگي خود در مي‌يافتند. اين انسان‌ريخت‌ها مهاجرت و حرکات ديگر جانداران را رصد و به دنبال برخي از جانوران حرکت مي‌کردند. به نظر مي‌رسد حرکت بدنبال جانواراني که زندگي انسان‌ريخت‌هاي پارينه‌سنگي قديم بدانها وابسته بود و همچنين تغيير در پوشش گياهي زيست‌بوم و نيز تغييرات فصول، در نهايت موجب شد که دسته‌يي از انسان‌ريخت‌ها، براي نخستين بار از آفريقا خارج شوند (Lahr & Foley, 1994)
نخستين انسان در ايران
(تصوير 5). دست افزارهاي موسوم به الدواني (23) متعلق به دوره‌ي پارينه سنگي قديم؛ نخستين ابزارهايي که گونه‌هاي انسان ساختند. کهنترين شواهد اين دست افزارها در شرق آفريقا در کنيا يافت شده است.(paleodirect: مأخذ تصوير؛ harmand et al.2015)
نخستين انسان در ايران
(تصوير 6). تبر دستي آشولي (24) ساخت گونه‌هاي انساني دوره‌ي پارينه سنگي (www. lithiccastinglab.com)

پديدار شدن نخستين انسان در فلات ايران

در مورد مسئله‌ي حضور نخستين انسان در دوره‌هاي پارينه‌سنگي قديم در ايران، سه دليل و شاهد قابل ذکر است:
1. شواهد باستان‌شناختي مانند دست‌افزارهاي سنگي و محوطه‌هاي پارينه‌سنگي قديم واقع در ايران؛
2. موقعيت جغرافيايي فلات ايران؛
3. سنگواره‌هاي انساني يافت شده در پيرامون فلات ايران.
در اينجا بصورت جداگانه به هر يک از اين دلايل پرداخته مي‌شود:

شواهد باستان‌شناختي:

برخي محوطه‌هاي پارينه سنگي قديم در فلات ايران عبارتند از:
محوطه‌هايي حاشيه‌ي رودخانه‌ي کَشَف‌رود در شمال شرق ايران. اين محوطه‌ها را در سال 1977. م آقايان آريايي، استاد زمين‌شناسي دانشگاه فردوسي مشهد و تيبو، زمين‌شناس فرانسوي، گزارش کردند (Ariai & Thibault, 1975). در سال 1387. ش حاشيه‌ي رودخانه‌ي کشف‌رود بار ديگر مورد بررسي قرار گرفت و با توجه به ويژگي‌هاي دست‌افزارهاي سنگي يافت شده، تعلق آن به دوره‌ي پارينه سنگي قديم تأييد شد (Jamialahmadi et al., 2008)
محوطه‌ي ديگر از اين دوره در غرب ايران در زاگرس (در دشت مهران) قرار دارد. از اين محوطه دست‌افزارهاي سنگي يافت شد که از لحاظ ساخت، ريخت‌شناسي و فن‌آوري با آنچه که از انسان دوره‌ي پارينه‌سنگي قديم شناخته شده است، همخواني دارند (Biglari et al., 2000). بخش اعظمي از دست‌افزارهاي متعلق به پارينه‌سنگي قديم که در فلات ايران يافت شدند، «ساتور ابزارها» (25) هستند. ساتور ابزارها دست‌افزارهايي ساخت انسان دوره‌ي پارينه‌سنگي قديم هستند که بسيار به قطعه سنگ‌هاي طبيعي شکسته شده در خلال فرآيندهاي طبيعي شباهت دارند و در شناخت آنها گه گاه حتي پژوهشگران پارينه سنگي نيز دچار مشکلاتي مي‌شوند، بعنوان مثال پس از بازبيني دوباره‌ي دست‌افزارهاي سنگي که ژاک دُمورگان در ايران يافته بود و نيز بررسي برخي دست‌افزارهاي سنگي کشف رود، طبيعي بودن بسياري از آنها مشخص شد؛ نمونه‌هايي که تا پيش از اين بازبيني دست‌افزار سنگي دانسته مي‌شد. در چند سال اخير نيز بررسي‌هايي در کُران بُزان انجام شده و دست‌افزارهايي سنگي از آنجا بدست آمده که شبيه دست‌افزارهاي دوره‌ي پارينه سنگي قديم است (Alibaigi et al, 2011). چندين محوطه‌ي ديگر از پارينه سنگي قديم در ايران يافت شده که شرح آنها در اين مجال نمي‌گنجد. (26)

موقعيت جغرافيايي فلات ايران:

دليل دومي که براي حضور انسان در دوره‌ي پارينه‌سنگي قديم در فلات ايران ذکر مي‌شود، موقعيت جغرافيايي ايران است. فلات ايران در موقعيتي استراتژيک در غرب آسيا قرار دارد و با هر سه قاره‌ي آفريقا، اروپا و بخش‌هاي مرکزي آسيا به راحتي مرتبط است. اين مسئله به نوعي است که خروج انسان از آفريقا (مهاجرت نخست) و حضورش در جنوب، مرکز و شرق آسيا (مثلاً در جاوه و در چين)، مستلزم عبور از فلات ايران است. عبور انسان از فلات ايران به شرق آسيا از طريق يکي از چندين راهه (کوريدور) احتمالي انجام شده است (Vahdati Nasab et al,2013). يکي از راهه‌ها، احتمالاً پهنه‌ي محصور ميان درياي کاسپي در شمال و کوه‌هاي البرز در جنوب است؛ پهنه‌يي که امروزه به نام پهنه‌ي جنگل‌هاي ترکيبي و معتدل کاسپي - هيرکاني خوانده مي‌شود (Hoekstra et al, 2010). به همين دليل در حدود 66 سال پيش کارلتون استنلي کوون، (27) پژوهشگر آمريکايي، براي نخستين بار در اين پهنه کاوش‌هايي انجام داد (Coon, 1951, 1952, 1957). راهه‌ي دوم، احتمالاً کمربند محصور ميان رشته‌ کوه‌هاي البرز در شمال و دشت کوير مرکزي در محدوده‌ي شهرهاي فعلي تهران، گرمسار، سرخه، سمنان، دامغان، شاهرود و بسطام است (Vahdati Nasab et al., 2013). راهه‌ي سوم نيز به ظن قوي حاشيه‌ي شمالي خليج فارس است. (28)

سنگواره‌هاي انساني يافته شده پيرامون فلات ايران:

دليل يا شاهد سوم، سنگواره‌هاي انساني متعلق به انسان‌هاي پارينه‌سنگي قديم در مجاورت ايران است. شوربختانه تاکنون سنگواره‌يي از اين دست در داخل فلات ايران يافت نشده است؛ ولي در همسايگي فلات ايران از گرجستان فعلي در محوطه‌ي موسوم به دمانيسي سنگواره‌ي جمجمه‌هايي يافت شد که به حدود 1،75 ميليون سال پيش تعلق دارند (Lordkipanidze et al, 2013).نکته‌ي جالب آن است که اگر به بازسازي‌هاي اقليمي بنگريم، در 1،75 ميليون سال پيش، دو درياي کاسپي و سياه به يکديگر متصل بوده‌اند (Bondyrev et al., 2015). بنابراين در منطقه‌ي قفقاز، بن‌بستي ايجاد شده بود که جلوي نفوذ انسان به شرق اروپا را مي‌گرفت. به احتمال زياد اين انسان (انسان گرجي (29) يا انسان راست‌قامت) از آفريقا به سمت خاورميانه حرکت کرده و در ادامه‌ي مسير شمالي خود به گستره‌ي وسيع و غير قابل نفوذ دريايي برخورد کرده است. اين موضوع موجب توقف اين گروه‌ها و حرکت احتمالي برخي از آنها به سمت راهه‌هاي داخل فلات ايران شده است (Vahdati Nasab et al., 2013).
پس از پارينه‌سنگي قديم، دوره‌ي پارينه‌سنگي مياني آغاز مي‌شود. بازه‌ي زماني آن حدود 45000-250000 سال پيش است (Shea, 2013:7). اين دوره، دوره‌ي زندگي نئاندرتالها و گسترش قلمرو آنها در اوراسياست. (30) متأسفانه از اين گونه‌ي انسان در ايران، بجز غاربيستون کرمانشاه که از آن استخوان ساعدي بدست آمده که آن را به انسان نئاندرتال مربوط مي‌دانند (Trinkaus&Biglari, 2006)، تاکنون فقط بقاياي فرهنگي آن (نه سنگواره) در شکل دست‌افزارهاي سنگي و بقاياي جانوران شکار شده‌ي آنان يافت شده است. در دوره‌ي پارينه‌سنگي مياني و همزمان با انسان نئاندرتال که قلمرويي از آسياي ميانه تا غرب و جنوب غرب اروپا داشت، انسان هوشمند (31) در آفريقا و باريکه‌ي ساحلي «لوانت» (32) زندگي مي‌کرد. کهن‌ترين شواهد حضور انسان هوشمند در آفريقا، به تاريخ حدود دويست هزار سال پيش مي‌رسد (Clark et al; McDougall et al; 2005). اين انسان از نقطه نظر جسماني بسيار به انسان امروزي (انسان هوشمند هوشمند) (33) شباهت داشته و تنها تفاوت آنها با انسان امروزي، در نوع و درجه‌ي پيچيدگي در رفتار بوده است.
همانطور که ذکر شد، انسان نئاندرتال در گستره‌يي پهناور مي‌زيست. ميانگين قامت اين انسان از انسان هوشمند کوتاهتر بود. اين در حالي است که جثه‌ي قويتر و ماهيچه‌هاي بسيار ورزيده‌تري از انسان امروز داشت. حجم مغز وي نيز بطور ميانگين بزرگتر از انسان امروزي بوده است. همين موضوع نشان مي‌دهد که بزرگتر شدن جمجمه و بدنبال آن مغز، ضرورتاً به معناي پيچيده‌تر شدن رفتارهاي صاحب آن نيست. (34)
از لحاظ ريخت‌شناسيِ صورت نيز، نئاندرتالها با ما متفاوت بودند. بخش مياني صورت آنها جلو آمده بود. همچنين پيشاني کوتاهتر و عقب‌رفته‌تري داشته و حفره‌ي بيني آنها بزرگتر بوده است (Sawyet & Maley, 2005). در فلات ايران و محوطه‌هاي اطراف از انواع گوناگوني از محوطه‌ها، شامل پناهگاه‌هاي صخره‌يي غارها و محوطه‌هاي روباز، نشانه‌هاي حضور انسان نئاندرتال يافت شده است. يکي از مهمترين محوطه‌هايي که از آن، آثار اين انسان، چه بشکل سنگواره و چه بشکل بقاياي فرهنگي يافت شده، غار «شانه‌در» (در متون، «شنيدار» و «شانيدر» هم ثبت شده است)، در شمال عراق امروزي در ادامه‌ي کوه‌هاي زاگرس است. غار شانه‌در در اصل بزرگترين مجموعه‌ي سنگواره‌ي نئاندرتال‌ها در جهان است که تاکنون يافت شده است. در اين غار ده فرد که شش تاي آنها در شکل تدفين هستند،ديده مي‌شود (Trinkaus, 1983). از تدفين شش مورد در غار شانه‌در، اين موضوع استنباط مي‌شود که اين انسان به مرگ آگاه بوده است (35) (Solecki, 1975). علاوه بر آن مطالعات ديرين آسيب‌شناسي نشان داد که يکي از نئاندرتال‌هاي غار شانه‌در معلول بوده و بقيه‌ي اعضاي گروه، به مراقبت‌ از وي مي‌پرداختند (Trinkaus & Zimmerman, 1982). بنابراين کم به همنوع، مراقبت از ديگران و تدفين مردگان، مي‌تواند شواهدي از حرکت نئاندرتالها به سمت درجات پيچيده‌تري از روابط اجتماعي را نشان دهد. اين ويژگي‌ها، بعدها در انسان هوشمند هوشمند به اوج خود رسيد.
ديگر محوطه‌ي قابل ذکر منتسب به پارينه‌سنگي ميانيِ ايران، هوميان در کوهدشت لرستان است. اين محوطه از آن جهت اهميت دارد که کهنترين تاريخ قطعي يک محوطه‌ي باستاني را در ايران فراتر از صد هزار سال پيش داراست (Bewley, 1980, 1984)
محوطه‌ي بعدي، محوطه‌ي روباز ميرک در دشت کوير مرکزي در جنوب شهر امروزي سمنان است (وحدتي نسب، 1394). بطور کلي يافتن محوطه‌هاي روباز پارينه‌سنگي و شناخت ابعاد زندگي گونه‌هاي انساني در آنها بسيار دشوارتر از غارها و پناهگاه‌هاي صخره‌يي است. کاوشگران در ميرک در عمق حدود چهارمتري زير سطح زمين به بقاياي زندگي انسان که به احتمال فراوان همان انسان نئاندرتال است، برخورد کرده‌اند. اين لايه‌ها حاوي شواهدي است که از مرطوب بودن شرايط آب و هوايي، احتمالاً پيش از حدود چهل هزار سال پيش در اين بخش، در شمال کوير مرکزي ايران حکايت مي‌کند (همان).
دست‌افزارهاي سنگي انسان نئاندرتال، ظريفتر و پيچيده‌تر از گونه‌هاي انساني پيش از وي بود. يکي از مهمترين تکنيک‌هاي ساخت دست‌افزارهاي سنگي در دوره‌ي پارينه‌سنگي مياني، تکنيک لو آلوآ بوده است که در آن سنگ مادر را با برداشت‌هاي متوالي از سطح و اطراف آن به نوعي آماده‌سازي مي‌کردند که بتوانند شکل نهايي خاصي را از روي آن برداشت کنند (Boeda, 1994). همچنين در دوره‌ي پارينه‌سنگي مياني، دسته‌گذاري براي دست‌افزارهاي سنگي، مانند سرپيکان‌ها و استفاده از آنها بشکل سلاح‌هايي مانند نيزه رايج شد. روش شکال نئاندرتال‌ها هم اغلب گروهي و بشکل شکار از نزديک بود (Finlayson, 2004)، چرا که سلاح‌هاي نئاندرتال‌ها هنوز قابليت‌هاي پرتابي چنداني نداشتند (Shea, 2006). شکار گروهي، مستلزم نوعي برقراري ارتباط و هماهنگي ميان اعضاست و از شکار انفرادي پيچيده‌تر است. گرچه انجام شکار گروهي لزوماً نيازمند وجود زبان و کلمات و ترکيب‌هاي زباني پيچيده نيست؛ اما به نظر مي‌رسد شواهد شکار گروهي در کنار يافت شدن ژن FOXP2 در نئاندرتالها حکايت از وجود دست کم گونه‌يي ساده از زبان داشته باشد (Krause et al, 2007). بنابراين نئاندرتالها احتمالاً قادر به تبادل واژگان در ميان اعضاي گروه بودند. همچنين نئاندرتال‌ها قادر به افروختن آتش بوده و اجاق‌هاي سنگ‌چين شده مي‌ساختند (Henry, 2003).
آخرين گونه‌ي انسان مورد نظر در اين مقاله که در آثارش در فلات ايران بدست آمده، انسان هوشمند هوشمند است. گرچه روند تطور انسان هوشمند هوشمند از نياي خود، انسان هوشمند، روندي تدريجي و انباشتي بوده است؛ اما بطور کلي از حدود چهل هزار تا پنجاه‌هزار سال پيش بود که مجموعه رفتارهاي موسوم به «رفتارهاي پيچيده و مدرن» (در قياس با دوره‌ي پارينه سنگي)، همگي با هم و به موازات يکديگر ظهور کرده و رواج يافتند (Bar - Yosef, 2002). هر چه از غرب اروپا به شرق و به سمت جنوب غربي آسيا حرکت کنيم، تاريخ محوطه‌هاي مربوط به انسان هوشمند هوشمند قديمي‌تر مي‌شود. در اين محوطه‌ها، صنعتي ابتدايي از ابزارسازي موسوم به «صنعت ارويناسي» ديده مي‌شود (lbid,2006). وجود محوطه‌هايي با صنعت اوريناسي در زاگرس و قديمي‌تر بودن محوطه‌هاي مربوط به انسان هوشمند هوشمند در بخ‌شهاي شرقي‌تر، افرادي چون هرالد ديبل و دبورا اُلژوسکي را بر آن داشت که زاگرس را بعنوان منشأ سنت ابزارسازي اوريناسي و منشأ انسان کرومانيون (هوشمند هوشمند) معرفي کنند (Olszewdki& Dibble, 2006). البته اين موضوع فعلاً تنها در حد يک فرضيه است.
در محوطه‌هاي منتسب به انسان هوشمند هوشمند، انواع گوناگوني از ابزارها از جنس سنگ، استخوان، عاج و شاخ حيوان ديده مي‌شود (Bar-Yosef,2002). يکي از مهمترين ويژگي‌هاي فناورانه‌ي اين دوره، رواج ساخت و بهره‌گيري از ابزارهاي ترکيبي است (Shea, 2013) در اين دوره، بسياري از سرپيکان‌هاي سنگي، ويژگي پرتابي دارند (Finlayson, 2004). در دوره‌ي پارينه‌سنگي جديد علاوه بر ابزار، از موادي چون صدف، عاج و استخوان، مصنوعات تزئيني يا نمادين نيز ساخته مي‌شد (Kuhn et al; 2001). يافت شدن برخي مواد چون صدف‌هاي دريايي در محوطه‌هاي پارينه‌سنگي جديد که چند صد کيلومتر با دريا فاصله دارند، احتمالاً نشان از وجود نوعي شبکه‌هاي مبادلاتي به حالت ابتدايي است (lbid). ساخت سر پناه از موادي چون عاج، استخوان و پوست حيوان و وجود سازمان اجتماعي پيچيده‌تر و بيان نمادين به شکل هنر ابتدايي از جمله ساير ويژگي‌هاي دوره‌ي پارينه سنگي جديد يا انسان هوشمند هوشمند است.
در اين دوره براي نخستين بار هنر نقاشي در تاريخ زندگي گونه‌هاي انسان پديدار مي‌شود. از جمله‌ي معروفترين اين آثار مي‌توان به نقاشي‌هاي غارهاي لاسکو (36) با قدمت حدود پانزده هزار تا هفده هزار سال پيش (Bahn, 2007; 81-85) و غار شووه (37) با قدمت بيست هزار تا سي و سه هزار سال پيش (Genty et al., 2004) در فرانسه اشاره کرد.
پس از رواج سرپيکان‌هاي پرتابي در مقياس وسيع، در اواخر دوره‌ي پارينه سنگي جديد، يعني از حدود شانزده هزار تا هفده هزار سال پيش تير و کمان براي نخستين بار ساخته مي‌شود (Lombard & Phillipson, 2010). استفاده از تير و کمان در شکار در دوره‌ي پارينه‌سنگي جديد که در دوره‌ي بعد (فراپارينه سنگي / ميان سنگي) با پيدايش زهر، مؤثرتر هم مي‌شود، انقلابي را در شکار موجودات زنده رقم مي‌زند (Haviland et al., 2011: 208). همچنين دوره‌ي پارينه‌سنگي جديد مصادف با انقراض گسترده‌ي پستانداران بزرگ در استراليا و در اواخر ايندوره، در قاره‌ي آمريکاست (Martin & Klein, 1984). به نظر مي‌رسد، علاوه بر عواملي مانند تغييرات اقليمي، شکار بي‌رويه‌ي انسان هوشمند نيز در اين انقراض سهم عمده‌يي داشته است.
نخستين انسان در ايران
(تصوير 7): نقاشي حيوانات در غار لاسکو (جنوب غرب فرانسه)؛
نخستين انسان در ايران
(تصوير 8): چپ: نقاشي از حيوانات در غار شووه؛(جنوب فرانسه) (www.wikipedia.org)
رژيم غذايي در دوره‌ي پارينه‌سنگي جديد بسيار متنوع بوده است. در اين دوره انواع موجودات دريايي، پستانداران بزرگ و کوچک، دوزيستان، پرندگان و انواع و اقسام گياهان به مصرف غذايي مي‌رسيدند. مصرف غذاهاي دريايي، مانند صدف و ماهي بعلت وجود امگا 3 در آنها، براي سوخت و ساز مغز بسيار ضروري بود (Chamberlain 1996; vanNiekerk 2011 ). مجموعه‌يي از عوامل گفته شده موجب شد که در انسان هوشمند هوشمند، طول عمر و زاد و ولد بيشتر شود. افزايش رشد و تعداد جمعيت در کنار طول عمر بيشتر، بتدريج زير بناي پيچيده و پيچيده‌تر شدن اجتماعات انسان هوشمند هوشمند را فراهم ساخت.

نتيجه‌گيري

براي پاسخ به پرسش نخستين گونه‌ي انسان در ايران، گرچه هنوز يافته‌هاي کافي در دست نيست؛ ولي با توجه به آنچه ذکر آن رفت گويا مي‌توان انتظار داشت که گونه‌يي از انسان کارگر در دوره‌ي پارينه‌سنگي قديم، دست کم به فلات ايران وارد شده باشد. با توجه به موقعيت جغرافيايي فلات ايران و نيز يافته‌هاي پيرامون ايران (دمانيسي) و اين موضوع که بقاياي اين گونه‌ي انسان (انسان راست‌قامت) در مناطق شرقي‌تر آسيا با قدمت نزديک به دو ميليون سال پيش به فلات ايران وارد شده است. متأسفانه‌‎ تا اين لحظه هيچگونه بقايايي از سنگواره‌ي گونه‌هاي انسانِ پارينه‌سنگي قديم از فلات ايران يافت نشده است که مي‌توان از آن، بعنوان مهمترين مشکل ديرين انسان‌شناسي در ايران ياد کرد. دليل مهم آن نه دلايل زيست‌شناختي، زمين‌شناختي و جغرافيايي؛ بلکه تنها کمبود فعاليت‌هاي ميداني در حوزه‌ي ديرين انسان‌شناسي در ايران است.
منابع فارسي
- بيروني، ابوريحان محمد بن احمد؛ في التحقيق ماللهند من مقوله مقبوله في العقل او مرذوله، حيدرآباد الدکن هند: مجلس دائره المعارف العثمانيه، 1377 هـ ق.
- درياب، سمن؛ وحدتي نسب، حامد؛ 1393، «انسان نئاندرتال: مرگ و مرگ آگاهي»، مجله پژوهش‌هاي انسان‌شناسي ايران، دوره‌ي چهارم، شماره‌ي اول، 1393، صص 131 - 149.
- مطهري، مرتضي؛ توحيد، تهران: نشر صدرا، 1385.
- وحدتي نسب، حامد؛ آريامنش، شاهين؛ باستان‌شناسي پارينه سنگي ايران، تهران: نشر ماهي، 1393.
____ ، گزارش فصل نخست کاوش در محوطه‌ي ميرک، سمنان؛ تهران: پژوهشکده‌ي باستان شناسي، سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري، 1394 (منتشر نشده).

منابع لاتين:
-Alibaigi S., and K. Niknami, M. Heydari, et al. 2011. Palaeolithic open-air sites revealed in the Kuran Buzan Valley, Central Zagros, Iran. Antiquity85(329), Project Gallery.
_ Andreasen, N.C., and M.Flaum, V. Swayze II, D.S O’Leary, et al. 1993.Intelligence and brain structure in normal individuals. American Journal of Psychiatryl50: 130-134. -Anton, S.C., 2003. Natural History of Homo erectus. American Journal Of Physical Anthropology 122: 126-170.
_ Ariai, A., and C. Thibault. 1975. N ouvelles precisions a propos de Toutillagepaleolithiqueancien sur galets du Khorassan (Iran). Paleorient 3: 101-108.
_ Bahn, Paul G., 2007. Cave Art: A Guide to the Decorated Ice Age Caves of Europe. London: Frances Lincoln.
_ Bargo, Michael, Jr., 2011. What Darwin Said about God.American Thinker.
_ Bar_Yosef, Ofer. 2002. The Upper Paleolithic Revolution. Annual Review of Anthropology 31: 363-393.
_ Bar_Yosef, Ofer. 2006. Defining the Aurignacian. In Towards a Definition of the _ Aurignacian, O. Bar-Yosef & J.Zilhao (eds.), Pp. 11.18. Lisbon: Portuguese Institute of Archaeology.
-Alibaigi S., and K. Niknami, M. Heydari, et al. 2011. Palaeolithic open-air sites revealed in the Kuran Buzan Valley, Central Zagros, Iran. Antiquity85(329), Project Gallery.
_ Andreasen, N.C., and M.Flaum, V. Swayze II, D.S O’Leary, et al. 1993.Intelligence and brain structure in normal individuals. American Journal of Psychiatryl50: 130-134. -Anton, S.C., 2003. Natural History of Homo erectus. American Journal Of Physical Anthropology 122: 126-170.
_ Ariai, A., and C. Thibault. 1975. N ouvelles precisions a propos de Toutillagepaleolithiqueancien sur galets du Khorassan (Iran). Paleorient 3: 101-108.
_ Bahn, Paul G., 2007. Cave Art: A Guide to the Decorated Ice Age Caves of Europe. London: Frances Lincoln.
_ Bargo, Michael, Jr., 2011. What Darwin Said about God.American Thinker.
_ Bar_Yosef, Ofer. 2002. The Upper Paleolithic Revolution. Annual Review of Anthropology 31: 363-393.
_ Bar_Yosef, Ofer. 2006. Defining the Aurignacian. In Towards a Definition of the _ Aurignacian, O. Bar-Yosef & J.Zilhao (eds.), Pp. 11.18. Lisbon: Portuguese Institute of Archaeology.
_ Bewley, R., 1980. Houmian, Iran.M.Phil. thesis, Department of Archaeology, University of Cambridge, Cambridge, U.K.
_ Bewley, R., 1984. The Cambridge University Archaeological Expedition to Iran (1969), Excavations inthe Zagros Mountains, Houmian, Mir Malas, and BardeSpid. Iran 22:1_38.
_ Biglari, F, and S. Shidrang., 2006. The Lower Paleolithic Occupation of Iran, Near Eastern Archaeology 69(3_4): 160-168.
_ Biglari, Fereidoun, and Gebraeel, Nokandeh, Saman, Heydari. 2000. A recent End of a possible Lower Paleolithic assemblage from the foothills of the Zagros mountains. Antiquity 74(286): 749.750.
.Boeda, Eric. 1994. Le conceptLevallois. Variabilitydes methodes.CRA-Monographie 9. _ Boehm, Christopher. 1999. Hierarchy in the forest: the evolution of egalitarian behavior. Cambridge: Harvard University Press.
-Bondyrev, I., and Z. Davitashvili, V.P. Singh. 2015.The Geography of Georgia, Problem Perspectives. Springer.
_ Browne, Janet E., 1995. Charles Dawin: Voyaging. London: Jonathan Cape.
_ Castellanos, F.X., and J.N Giedd, P Eckburg, W.L Marsh, et al. 1994. Quantitative morphology of the caudate nucleus in attention deficit hyperactivity disorder. American Journal of Psychiatry 151: 1791.1796.
_ Chamberlain J. G., 1996. The possible role of long-chain, omega-3 fatty acids in human brain phylogeny.Perspectives in Biology and Medicine 39(3):436_45.
_ Chauvet, JJV1., and E. B. Deschamps, C. Hillaire. 1996. Dawn of Art: The Chauvet Cave. Paul G. Bahn (English Translation). New York: Harry N. Abrams.
_ Churchill, Steven E., 2014. Thin on the Ground: Neandertal Biology, Archeology and Ecology. Wiley_Blackwell.
_ Clark, J., and Y. Beyene, G. WoldeGabriel, W. Hart, P. Renne* H. Gilbert, el al., 2003. Stratigraphic, chronological, and behavioural contexts of Pleistocene I lonto samciiN from
Herto, Middle Awash, Ethiopia.Nature 423: 747_52.
_ Collard, Mark, and Bernard, Wood. 2007. Defining the Genus Homo. In Handbook of Paleoanthropology, W. Henke & I. Tattersall (eds.), Pp. 1575-1610. Springer-Verlag. _ Coon , C. S., 1951. Cave Explorations in Iran 1949. Museum Monographs, The University Museum, University of Pennsylvania: Philadelphia.
_Coon,C. S., 1952. Excavation in Hotu, Iran, 1951: APreliminary Report (With Sections on the Artifacts by L.B. Dupree and the Human Skeletal Remains by J. L. Angel). Proceedings of the American Philosophical Society 96: 231-269.
_ Coon , C. S., 1957. The Seven Caves: Archaeological Explorations in the Middle East. New York.
_ Darwin, Charles. 1859. On the Origins of Species. John Murray Publishing.
_ Desmond, Adrian, Moore, James. 1991. Darwin. London: Penguin Group.
-Finlayson, Clive, and Francisco, GilesJPacheco, Joaquin, Rodriguez_Vidal, Darren A. Fa, ct al. 2006. Late survival of Neanderthals at the southernmost extreme of Europe.Nature 443: 850-853.
_ Finlayson, Clive. 2004. Neanderthals and Modern Humans: An Ecological and Evolutionary Perspective. Cambridge University Press.
_ Genty, D., and B. Ghaleb, V. Plagnes, et al. 2004. Datations U/Th (TIMS) et 14C (AMS) des stalagmites de la grotteChauvet (Ardeche, France): interet pour la chronologie des evenementsnaturels et anthropiques de la grotte. Comptes RendusPale vol 3(8): 629-642. _ Harmand, Sonia, andJason E. Lewis,Craig S. Feibel,Christopher J. Lepre, et al., 2015. 3.3-million year-old stone tools from Lomekwi 3, West Turkana, Kenya. Nature 521: 310-315.
_ Haviland, W., and D. Walrath, H.E.N. Prins, B. Mcbride. 2011. Evolution & Prehistory: The Human Challenge. Wadsworth Cengage.
_ Henneberg, Maciej. 1988. Decrease of Human skull size in the Holocene. Human Biology: 395-405.
_ Henry, Donald O., 2003. Neanderthals in the Levant: Behavioural Organization and the Beginnings of Human Modernity{New Approaches to Anthropological Archaeology). Bloomsbury Academic.
_ Hoekstra, J. and M. Molnar, J.L. Jennings, M. Revenga, C. Spalding, M. Boucher, et al., 2010. The Atlas of Global Conservation: Changes, Challenges, and Opportunities to Make a Difference. University of California Press.
_ Jamialahmadi, Mana, and Hamed, Vahdati Nasab, Hassan, FazeliNashli, Amir, Beshkani. 2008. Kashafrud revisited: discovery of new Palaeolithic sites in north-eastern Iran. Antiquity 82(317). Address: http: / /antiquity.ac.uk/projgall/nasab/index.html _ Keynes, Richard. 2000. Charles Darwin’s Zoology notes & specimen lists from H.M.S. Beagle. Cambridge University Press.
_ Keynes, Richard. 2001. Charles Darwin’s Beagle Diary. Cambridge University Press.
_ Khamia, D.R., 2004. Human Evolution.Discovery Publishing House.
_ Klein, Richard. 2009. The Human Career: Human Biological and Cultural Origins. University of Chicago Press.
_ Krause, J., andC. Lalueza_Fox, L. Orlando, W. Enard, et al.2007. The derived FOXP2 variant of Modern Humans was shared with Neandertals. Current Biology 17(21):
1908.12.
_ Kuhn, Steven L., and Mary C. Stiner, David S. Reese, ErksinGiileg. 2001. Ornaments of the earliest Upper Paleolithic: New insights from the Levant. PNAS 98(13): 7641.7646.
.. Kunin, William E., and Kevin J. Gaston. 1993. The Biology of Rarity: Patterns, Causes and Consequences. Trends in Ecology & Evolution 8(8): 298.301.
La hr, Marta, and Robert A. Foley. 1994. Multiple Dispersals and Modern Human Origins. Evolutionary Anthropology 3: 48.60.
Lewin, Roger, and Robert A., Foley. 2004. Principles of Human Evolution. Blackwell Publishing.
Lombard, Marli/e, andLaurcl, Phillipson. 2010, I ndications of bow and stoncJ i pped
arrow use 64 000 years ago in KwaZulu-Natal, South Africa, antiquity 84: 635-648.
_ Lordkipanidze, D., and M. S. Ponce de Leon, A. Margvelashvili, Y. Rak, et al. 2013.A Complete Skull from Dmanisi, Georgia, and the Evolutionary Biology of Early Homo”.Science 342 (6156): 326-331.
- Malthus, T.R., 1798. An Essay on the Principle of Population: An Essay on the Principle of Population, as it Affects the Future Improvement of Society. London, Republished version in 1998, Electronic Scholarly Publishing Project.
_ Manning, Patrick. 2013. Migration in World History. Routledge.
_ Martin Paul S., and Richard G. Klein. 1984. Quaternary Extinctions: A Prehistoric Revolution. The University of Arizona Press.
_ Me Dougall, I., and F. Brown, J. Fleagle. 2005. Strati graphic Placement and Age of Modern Humans from Kibish, Ethiopia. Nature 433: 733.736.
_ Muehlenbein, Michael P., 2010. Human Evolutionary Biology .Cambridge University Press.
_ Olszewski, Deborah I., and Harold L. Dibble. 2006. To Be or Not To Be Aurignacian: The Zagros Upper Paleolithic. In Towards a Definition of the Aurignacian, O. Bar.Yosef & J. Zilhao (eds.), Pp. 355-373. Lisbon: Portuguese Institute of Archaeology.
_ Rightmire, G.P., 1998. Human Evolution in the Middle Pleistocene: The role of Homo heidelbergensis. Evolutionary Anthropology 6: 218.227.
_ Rose, J., 2010. New Light on Human Prehistory in the Arabo_Persian Gulf Oasis. Current Anthropology 51(6): 849.883.
_ Ruxton, Graeme D., and David M. Wilkinson. 2011. Avoidance of Overheating and selection for both hair loss and Bipedality in Hominins. PNAS 108(52): 20965.20969. _ Sagan, Carl. 2007. The Varieties of Scientific Experience: A Personal View of the Search for God. Penguin Books.
_ Sawyer, G.J., and B. Maley. 2005. Neanderthal reconstructed. Anatomical Record, Part B, New Anatomist 283(1): 23-31.
_ Schwartz, Jeffrey H., and I. Tattersall. 2015. Defining the Genus Homo. Scieince 349(6251): 931_2.
_ Shea, John J., 2006. The origins of lithic projectile point technology: evidence from Africa, the Levant, and Europe. Journal of Archaeological Science 33(6): 823-846.
_ Shea, John J., 2013. Stone Tools in the Paleolithic and Neolithic Near East: A Guide. Cambridge University Press.
_ Solecki, Ralph S., 1975.Shanidar IV, a Neanderthal Flower Burial in Northern Iraq. Science 190(4217): 880-881.
_ Spencer, H., 1852. A theory of population: Deduced from the general law of animal fertility. John Chapman.
_ Steams, Beverly P., and Stephen C. Steams. 2000. Watching, From the Edge of Extinction. Yale University Press.
_ Swisher C.C., and W.J. Rink, S.C. Anton, H.P. Schwarcz, G.H. Curtis, A. Suprijo, Widiasmoro. 1996. Latest Homo erectus of Java: potential contemporaneity with Homo sapiens in southeast Asia. Science 274(5294): 1870-4.
_ Swisher, Carl C., and Gamiss H. Curtis, Roger, Lewin. 2000. Java Man: How Two Geologists Changed Our Understanding of Human Evolution.University of Chicago Press.
_ Tobias, Phillip V., 1970. Brain_size, grey matter and race—fact or fiction?American Journal of Physical Anthropology 32(1): 3_25.
_ Tobias, Phillip V., 1971. The Brain in Hominid Evolution. New York, Columbia University Press.
-Trinkaus, Erik, and Fereidoun, Biglari. 2006. Middle Paleolithic Human Remains from Bisitun Cave, Iran. Paleorient32(2): 105-111.
-Trinkaus, Erik, andMichaelR. Zimmerman. 1982. Trauma among the ShanidarN eandertals. American Journal of Physical Anthropology 57(1): 61-76.
_ Trinkaus, Erik. 1983. The Shanidar Neanderthals. Academic Press.
_ Vahdati Nasab, Hamed, and Geoffrey, Clark, Shirin, Torkamandi. 2013. Late Pleistocene Dispersal Corridors across the Iranian Plateau: a Case Study from Mirak, a Middle Paleolithic Site on the Northern Edge of the Iranian Central Desert (Dasht-e Kavir). Quaternary International 300: 267-281.
_ van Niekerk, Karen L. 2011. Marine fish exploitation during the Middle and Later Stone Age of South Afri ca.University of Cape Town.
_ van Wyhe, John. 2008. Charles Darwin: Gentleman Naturalist: A Biographical Sketch. Darwin Online: http://darwin_online.org.uk/darwin.html
_ Villmoare, Brian, and William H. Kimbel, ChalachewSeyoum, Christopher J. Campisano, et al., 2015. Early Homo at 2.8 Ma from LedLGeraru, Afar, Ethiopia. ScienceMl (6228): 1352. 1355.
_ von Sydow, Momme. 2005. Darwin: A Christian Undermining Christianity? On Self- Undermining Dynamics of Ideas Between Belief and Science. In: D.M. Knight, M.D. Eddy (eds.), Science and Beliefs: From Natural Philosophy to Natural Science, 1700-1900. Burlington: Ashgate.
-Wall, Jeffrey D., 2003. Estimating Ancestral Population Sizes and Divergence Times. Genetics 163: 395.404.
.Wood, Bernard, and Mark, Collard. 1999. The Changing Face of genus Homo. Evolutionary Anthropology 8(6); 195-207.
منابع اينترنتي تصاوير:
_ wikipedia, the free encyclopedia: wikipedia.org _ www.lithiccastinglab.com; 2008, P.A. Bostrom.
_ www.paleodirect.com _www.sott.net; c. choi article, 15 Aug 2013.
_ www.upperplace.com

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشيار دانشگاه تربيت مدرس vahdati@modares.ac.ir.
2. دانشجوي دکتري باستان‌شناسي، دانشگاه تربيت مدرس.
3. Charles Darwin (1809-1882).
4. براي نمونه، ر. ک. به: Muehlenbein 2010.
5. HMS Beagle.
6. On the Origins of Species؛ براي بحث در اين مورد بنگريد به Bargo jr. 2011.
7. «انّ العالم معمور بالحرث و النسل، و کلاهما متزايدان علي الأيّام و التزايد غير محدود و العالم محدود»؛ باب مز: في ذکر «باسديو» و حروب «بهارث». (بيروني، 1377ق: ص 336).
8. «و مهما ترک التزايد و وتيرته في نوع واحد من النبات و الحيوان و کل منهما لا يکون و لا يفسد مرّة و لکنّه يولد مثله بل امثاله مرّات استولت نوع شجرة واحدة او نوع حيوان واحد علي الأرض ما وجد للانتشار و النشر موضعا»؛ باب مز: في الذکر «باسديو» و حروف «بهارث». (همان).
9. براي مثال ر.ک. به: مطهري،1385.
10. "Extinction is the rule, survival is the exception"
11. براي مثال بنگريد به: Stearns & Stearns 2000; Kunin & Gatson 1993
12. Homo.
13. Australopitecine.
14. Homo habilis.
15. Homo ergaster.
16. Homo erectus.
17. براي مثال بنگريد به: Anton, 2003.
18. Java Man.
19. Eugène Dubois (1858-1940).
20. Missing Link.
21. Homo Heidelbergensis.
22. Homo Sapiens.
23. Oldowan.
24. Acheulian Handaxe.
25. Chopping Tool.
26. براي بحث مفصلتر در مورد محوطه‌هاي پارينه‌سنگي قديم ايران به وحدتي نسب و آريامنش، 1393 بنگريد.
27. Carleton s. Coon (1904-1981).
28. ر. ک. به: Rose, 2010.
29. Homo Georgicus.
30. براي توضيحات تفصيلي و روزآمد در مورد نئاندرتالها، ر. ک. به: Churchill, 2014.
31. Homo sapiens.
32. Levant.
33. Homo Sapiens Sapiens.
34. براي مثال ر. ک. به: Andreasen et al., 1993; Castellanos et al., 1994.
35. براي بحث کاملتر در باره‌ي نئاندرتال‌ها، مرگ و مرگ آگاهي بنگريد به: درياب و وحدتي نسب، 1393: 149-131).
36. Lascaux.
37. Chauvet Cave.

منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1395)، مطالعات ايرانشناسي، تهران: بنياد ايرانشناسي، چاپ دوم.
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط