مترجم: احمد رازیانی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
سخنرانی بور در انجمن فیزیک دانمارک در اکتبر 1921 ـ که مربوط به ساختار اتمها و خواص شیمایی عناصر میشد ـ خیلی خوب به خاطر دارم. قبل از شروع سخنرانی گفت که شب گذشته چیزهای تازهای به فکرش رسیده و بنابراین، مطالبش با آنچه قبلا در نظر داشته کمی فرق خواهد کرد. دو ساعت تمام حرف زد و وقتی داشت فکرهای تازهاش را مطرح میکرد، مستمعان خود را تقریباً از یاد برده بود.
میدانید این کار بور، بزودی منجر به کشف عنصر 72 شد، که هِوِسی و کوستر اسم آن را ـ به مناسب اسم کپنهاگ در زبان لاتین ـ هافنیوم گذاشتند.
کار کردن با کنودسن دیگر برایم غیرقابل تحمل شده بود. داشتم در نوشتن یک کتاب درسی کمکش میکردم. هر وقت میخواستم محتویات کتاب را با فیزیک جدید سازگار کنم غرولندکنان میگفت: "اگر قرار است برای توضیح این چیزها از نظریة کوانتوم استفاده کنیم، بهتر است اصلاً توضیحش ندهیم." در پاییز 1922 از کارم در کپنهاگ استعفا کردم و به پاسادنا رفتم. در اولین سمیناری که در کلتک شرکت کردم اُپشتین صحبت میکرد و موضوع حرفهایش سخنرانی بور بود که یک سال پیش در کپنهاگ شنیده بودم.
در سال 1917 بود که بور بنای انستیتو کوچکی را برای فیزیک نظری پیشنهاد کرد. تقریباً در همان زمان کنودسن هم طرحهای مفصلی برای بنای ساختمانی که عمدتاً برای تحقیقات فیزیک تجربی مجهز باشد ارائه کرده بود. پیشنهاد بور با پشتیبانی مالی گروهی از صاحبان صنایع به تصویب رسید و در سوم ماه مارس 1921 بنای موقوفة انستیتوی فیزیک نظری آماده شد.
در مراسم افتتاح انستیتو، بور به هزار زحمت سعی کرد توضیح بدهد که انجام پژوهشهای تجربی در یک انستیتوی فیزیک نظری چه مزایایی دارد. او همچنین تاکید کرد که خوب است در چنین انستیتویی کلاسهای درس هم برپا بشود و گفت: "در کار علم هیچکس نمیتواند آیندة روشنی را نوید بدهد، چون ممکن است موانعی پیش بیابند که تنها با فکرهای بکر بشود رفع و رجوعشان کرد. بنابراین آنچه اهمیت دارد این است که نباید متکی بر قابلیت و توان گروه خاصی از دانشمندان بود. باید نیروهای جوان را مدام وارد معرکة دستاوردها و روشهای علم کرد تا مسائل را از زوایای جدیدی به بحث بگذارند، و از همین طریق است که آراء جدید مطرح میشوند و خون تازهای در رگهای علم به جریان میافتد."
حتی قبل از آنکه انستیتوی فیزیک نظری بنا شود، چندتایی فیزیکدان خارجی به کپنهاگ آمده بودند تا به راهنمایی بور و با الهام گرفتن از او کار کنند، که از آن میان باید به کرامرز از هلند و کلاین از سوئد اشاره کرد. انیستیتون بور به زودی کعبة دستاندرکاران فیزیک نظری در سراسر جهان شد.
در آن سالهای پر هیجانی که مکانیک کوانتومی جدید ساخته و پرداخته و تفسیر میشد بور را ندیدم، تا آنکه در سال 1931 به کپنهاگ رفتم و دو سال را در انستیتوی او گذارندم. در ماههای اول اقامتم بور داشت سخنرانی "فاراده" اش را به عنوان "شیمی و نظریة کوانتومیِ ساختار اتم" برای انتشار آماده میکرد. او روی این مقاله خیلی زحمت کشید. سر هر بند آن با عدهای فیزیکدان بحث میکرد. تا چندین بار در آن دست نمیبرد راضی نمیشد. این مقاله سرانجام در فوریة 1932 یعنی حدود دو سال پس از ارائة آن منتشر شد.
بور معمولاً همزمان روی دو سه موضوع کار میکرد. صبحها با یکی از فیزیکدانهای جوانتر، بعدازظهرها با یکی دیگر و عصرها با نفر سوم به کار میپرداخت. علی رغم ملایمت زیاد، توقع او از همکارانش زیاد بود، طوری که آنها در ساعتهای آخر روز پاک از حال میرفتند.
بد نیست موردی را ذکر کنم: یک روز عصر بور به دکتر یاکوبسن تلفن کرد و از او خواست که برای شرکت در نمایشگاهی به لندن برود. به او گفت: "یک ساعت و نیم دیگر قطاری به مقصد اسبجرگ حرکت میکند. فکر میکنی بتوانی خودت را به آن برسانی؟" یاکوبسن در جوابش گفت که اول باید گذرنامهاش را تمدید کند. آن وقت بور به رئیس پلیس تلفن کرد، اما او بیمار و بستری بود. به این ترتیب، نشد که یاکوبسن آن شب حرکت کند، ولی صبح روز بعد به لندن رفت.
طی دو سالی که در انستیتو بودم، مهمترین کار بور تحقیقات معروفش در زمینة قابلیت اندازهگیری شدت میدانهای الکترومغناطیسی بود که با همکاری روزنفلد انجام میشد، و در دسامبر 1933 منتشر شد. بور و روزنفلد بیش از یک سال با شیفتگی تمام روی این مقاله کار میکردند. و بور حتی دو سه هفته به اتمام کار مانده هنوز میترسید که همهاش غلط باشد.
در اوت 1932 بور مقالهای با عنوان "نور و زندگی" برای یک کنگرة بینالمللی پرتو درمانی فرستاد. این مقاله در "مقالهنامة" کنگره به زبان انگلیسی چاپ شد ولی بور از آن راضی نبود. او قول ترجمة مقاله را به یک مجلة دانمارکی داده بود و از من خواست که در این کار کمکش کنم. وقتی نمونة اول حاضر شد به بررسی جمله به جملة آن پرداختیم، دربارة هر عبارتی مفصلاً بحث کردیم و تغییرات زیادی دادیم. این مرحله در نمونة دوم هم تکرار شد و روی هم 9 تا نمونه گرفتیم تا بالاخره بور راضی شد.
اما اینکه چیزی نبود. چند سال بعد، بور برای کتابی دربارة فرهنگ آلمان یک مقدمة 9 صفحهای نوشت و بعد از تصحیح 12 نمونه، تازه تصمیم گرفت که یکی از صفحات را به کلی از نو بنویسد.
آخرین شبی را که بور روی نسخة دانمارکی "نور و زندگی" کار میکرد به خاطر میآورم. خسته از کار زیاد، عصبی بود و مرتب در اتاق قدم میزد، من و منشیاش پشت میز نشسته بودیم، با نمونهها و یک ماشین تحریر. سرانجام وقتی همة تغییرات داده شد، بور میبایست زیر آن را امضا میکرد تا ناشر ـ که دیگر داشت از کوره در میرفت ـ بداند که این نسخة نهایی است. اما جوهر خودنویسش تمام شده بود. منشیاش قلم دیگری به او داد و او اشتباهاً جای دیگری را امضا کرد.
یک شب ضمن کار، بین ساعت 10 و 11 بور لباس مهمانی رسمی پوشید. او و همسرش میبایست در مراسمی به افتخار یک مهمان سرشناس خارجی شرکت میکردند. اول مرا با تاکسی به منزل رساندند و موقع خداحافظی بور از من خواست که ساعت 5و8 صبح روز بعد در انستیتو حاضر باشم. خودش سر ساعت آنجا بود و با هم به کار اصلاح نمونهها پرداختیم. وقتی به جایی رسیدیم که شب قبل موجب نگرانیاش شده بود گفت: " فکرهایم را کردم. باید عوضش کرد. تمام شب ذهنم را مشغول کرده بود." بعداً از خانم بور شنیدم که آنها ساعت 2 صبح از مهمانی برگشته بودند.
نسخة دانمارکی "نور و زندگی" که چاپ شد بور گفت: " این را نسخة اصل میگیریم." و از من خواست که آن را دوباره به انگلیسی ترجمه کنم.
همانطور که میدانید، نوشتههای بور قدری ثقیل است. هر کلمه را به دقت انتخاب میکند و هر جمله را آنقدر مینویسد تا دقیقاً معنی مورد نظر را برساند. اگرچه مقالههای او که به زبان دانمارکی نوشته است عیب و نقصی ندارد اما یک بار گفته بود: "نوشتن به زبان مادری خیلی مشکلتر است. چون آدم معنی دقیق کلمات را میداند. اما معنی کلمات زبان خارجی را به این دقت بلد نیست و بنابراین میتواند آنها را به همان معنایی که میخواهد به کار بگیرد."