به یاد نیلس بور - 3

شاید بد نباشد قدری هم راجع به تسلط بور به زبان‌های خارجی بگویم. یک بار کسی تلویحاً به او گفته بود زبان انگلیسی‌اش آن چنان‌که باید کامل نیست. بور در حالی که کمی رنجیده بود به من گفت: "آخر چرا؟ من سال‌ها در
دوشنبه، 6 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
به یاد نیلس بور - 3
به یاد نیلس بور - 3

مترجم: احمد رازیانی
منبع:راسخون
 

شاید بد نباشد قدری هم راجع به تسلط بور به زبان‌های خارجی بگویم. یک بار کسی تلویحاً به او گفته بود زبان انگلیسی‌اش آن چنان‌که باید کامل نیست. بور در حالی که کمی رنجیده بود به من گفت: "آخر چرا؟ من سال‌ها در انگلستان زندگی کرده‌ام و حتی می‌توانم به انگلیسی فکر کنم." با این همه، برای یادگیری تلفظ کلمات گوش خوبی نداشت. یک بار شنیدم یکی از پسرهایش به او ایراد می‌گرفت که چرا But را B∅t تلفظ می‌کند، و بور جواب داد: "B∅t این همان تلفظی است که معلمم خانم هانسن یادم داده است." آلمانی محاوره‌ای بور هم ـ مخصوصاً آن اوایل ـ بهتر از انگلیسی‌اش نبود. مثلا اصرار داشت که به جای کلمة Durfen…. کلمة Mussen,…. را به کار ببرد.
بیشتر مقاله‌هایی که بور طی سی سال آخر زندگی‌اش نوشته است، محتوای فلسفی دارند. او مفهوم مکمل بودن را بارها و بارها بیان کرده است. می‌گفت: "هر بار راه نسبتاً بهتری برای توضیح آن پیدا می‌کنم." بسیاری از این مقالات، مبتنی‌اند بر سخنرانی‌هایی که بور به مناسبت‌های خاص ایراد کرده است. یک بار دربارة یکی از مقالاتش به او گفتم که: "بیشتر به شعری می‌ماند که به مناسبتی سروده شده باشد." خیلی خوشش آمد و گفت که دوست ندارد به همان شیوه‌ای بنویسد که میان اکثر مؤلفان رایج است: "مخصوصاً این آلمانی‌ها، که فکر می‌کنند در کامل بودن مقالاتشان سنگ تمام گذاشته‌اند." می‌گفت: "من اصراری ندارم که نوشته‌هایم کامل باشند، بیش‌تر ترجیح می‌دهم چیزی‌های تازه‌ای را هم که به فکرم می‌رسند یواشکی در آن‌ها وارد کنم."
خانوادة بور در سال 1932 از ویلای خود در محل انستیتو به عمارت مجللی نقل مکان کرد که یک کارخانه‌دار آن را برای اقامت مادام‌العمر "مهم‌ترین دانشمند دانمارک" در اختیار او گذاشته بود. در خانة جدید، آن‌ها می‌توانستند مهمانی‌های بزرگ بدهند. در چنین ضیافت‌هایی بور اغلب غیبش می‌زد و همراه یکی از فیزیک‌دان‌ها به اتاقی که تخته سیاهی داشت می‌رفت.
در آوریل 1933 بور به خانواده‌اش به آمریکا آمد. از من خواست که در شیکاگو به آن‌ها ملحق شوم. قرار بود آن‌جا در گردهمایی‌های مربوط به نمایشگاه جهانی سخن‌رانی کند. می‌خواست در تهیة مقاله‌ای کمکش کنم و با همان خوش‌بینی همیشگی‌اش حتی دربارة نوشتن یک کتاب صحبت می‌کرد. بور وقتی دانمارک را ترک می‌کرد خیلی خسته بود، ولی اطمینان داشت که اقامت چند هفته‌ایش در آمریکا و به خصوص یک ماهی که قرار بود درکالیفرنیای جنوبی بماند، فرصت خوبی برای استراحت است. فکر می‌کرد که در شیکاگو آدم دیگری می‌شود.
متأسفانه چنین نشد. بور در شیکاگو هم خسته بود و من برای اولین بار احساس کردم که کمی افسرده است. اقامت در پاسادنا برای خانوادة بور خوشایند نبود و بور از دست میلیکان عصبانی شده بود. می‌گفت: "فکر می‌کنم در پاسادنا کسی از من خوشش نمی‌آمد، مرتب از من می‌خواستند که به سؤالات روزنامه‌ها جواب بدهم، اما قبول نکردم، چون کسی که به چنگ روزنامه‌نگارها افتاد دیگر از دست رفته است... وادارم کردند که در یکی از جلسات هیئت امنای کلتک صحبت کنم، و من عقایدم را دربارة کلتک گفتم. خیلی حرف‌های خوب زدم... اما تملق‌گویی نکردم، چیزی نگفتم که به آن معتقد نباشم، و لابد آن‌ها انتظار داشتند که بگویم."
او از بعضی فیزیک‌دان‌هایی که در کالیفرنیا دیده بود ـ و به خصوص از اُپنهایمر ـ با احترام یاد می‌کرد.
در شیکاگو بور حتی شروع به نوشتن چیزی هم نکرد. فرصت‌هایی که من فراهم می‌کردم تا از تجربیاتش در کالیفرنیا بگوید در واقع دریچة اطمینانی بود که نمی‌گذاشت از خشم منفجر شود. هفت هشت روز که گذشت حالش بهتر شد.
در اولین روزهای گردهمایی شیکاگو، بور به نیابت از دانشمندان بازدیدکنندة خارجی سخنرانی کرد و به تمجید از "علم در آمریکا" پرداخت. سخن‌رانی که تمام شد، یک شخصیت برجستة آمریکایی دانمارکی الاصل به او گفت: "گفتند که این کشور طی چند سال آینده پیشگام علم خواهد شد. باید بگویم که شما نه تنها یک دانشمند بزرگ، بلکه سیاستمدار قابلی هم هستید." بور از این حرف خیلی ناراحت شده بود. در واقع، کار خیلی از فیزیک‌دان‌های آمریکایی او را تحت تأثیر قرار می‌داد. یک بار گفت: "احتمالاً در اروپا کسی پیدا نمی‌شود به اندازة اسلِیتر از مسائل اتم سر در بیاورد." چند نفر دیگر را هم اسم برد و ادامه داد: "خواهد رسید؟ شاید در ژاپن باشد، شاید هم در چین، ما در این باره چیزی نمی‌دانیم."
اگرچه این احوال با بحران اقتصادی مقارن می‌شد، اما بور پول‌دار بودن آمریکایی‌ها را مشکل اصلی آمریکا می‌دانست. می‌گفت: "این امر به خصوص در کالیفرنیای جنوبی مشهود است. حتی این‌جا در شیکاگو هم آثار آن را می‌شود دید. ما دیروز به خانة بسیار مجللی دعوت داشتیم، بنای اعجاب انگیزی که از بهترین مصالح دنیا ساخته شده بود. استخری داشت از زیر روشنایی می‌گرفت... این مردم آن‌قدر پول دارند که نمی‌دانند با آن چه کار کنند. اما این خانه تا بخواهید قشنگ بود. دلم می‌خواست معمار آن را می‌شناختم." یک روز دیگر، بور دربارة بحران چنین می‌گفت: "وقتی به این مردم می‌گویم که در دانمارک همة طبقات بار بحران را منصفانه و به تساوی به دوش می‌کشند، خیلی باعث تعجب‌شان می‌شود... البته، نمی‌شود بدون گذشتن از منافع یک گروه، وضعیت اقتصادی همة طبقات جامعه را بهتر کرد... احمقانه است که فکر کنیم در این دنیا بشود چیزی را بدون دست کشیدن از چیز دیگری به دست آورد."
کار اصلی بور در شیکاگو این بود که دربارة "زمان و مکان در نظریة اتمی" سخنرانی کند. سالنِ بزرگ از جمعیت پر شده بود، اما بور و من هنوز داشتیم روی تخته سیاه فرمول و عدد می‌نوشتیم. از وقت شروع برنامه خیلی گذشته بود و کامپتون که ریاست جلسه را بر عهده گرفته داشت دل توی دلش نبود.
فردای آن روز بور گفت: "کاش اقلاً یکی دو نفر از سخنرانی من چیزی دست‌گیرشان شده باشد، آن طور که چند سال پیش دست‌گیر هایزنبرگ شد." بور کامپتون را را به عنوان یک فیزیک‌دان و یک انسان خوب ستایش می‌کرد ولی عقیده داشت که فلسفة او خیلی ابتدایی است: "کامپتون می‌خواهد بگوید که برای خدا، اصل عدم قطعیت وجود ندارد. این حرفِ مهمی است. ما در فیزیک از خدا حرف نمی‌زنیم بلکه از چیز‌هایی صحبت می‌کنیم که معرفت به آن‌ها امکان دارد. صحبت کردن راجع به خدا راه و رسم کاملاً متفاوتی دارد."
در این زمان، بور علاقة خاصی به الکترون مثبت و به نظریة دیراک پیدا کرده بود و به خصوص از مشکلاتی صحبت می‌کرد که بر سر راه آفرینش "زوج الکترون" در آزمایشگاه وجود داشت.
اما، علایق بور تنها به فیزیک محدود نمی‌شد. او در شیکاگو دربارة خیلی چیزها حرف زد. از تجربیات تلخی که یک فیزیک‌دان دانمارکی در یک مجمع بین‌المللی به دست آورده بود صحبت کرد و گفت: "تا وقتی حرف میهنِ مستقل در میان باشد، سرنوشت مجامع بین‌المللی بهتر از این جا نخواهد بود. ظاهراً اکثر هیئت‌های شرکت‌کننده در چنین مجامعی تنها در فکر آنند که سر دیگران کلاه بگذارند و حتی‌الامکان منافع کشور خودشان را تأمین کنند... باید حد و مرز‌ها را کنار گذاشت و این در کار علم کم و‌بیش امکان پذیر است... همة نژادها و مردان در اصل با هم برابرند. اختلاف در سنت‌ها و شرایط زندگی آن‌هاست... هدف هر انسان با ارزشی باید بهتر کردن وضع موجود باشد، پس باید محافظه‌کاری را کنار گذاشت و دنبال تغییرات بنیادی بود..."
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.