اين اصطلاح در اصل برگرفته از مباحث نقد صورتگرايي است که نخستين بار توسط شکلوفسکي (Sheklovsky)، صورتگراي روسي به کار رفت. به موجب اين نظريه، آشنايي زدايي حاصل فرايندهاي خاصي نظير هنجارگريزي و انحراف از نرم زبان است. آنچه شکلوفسکي تأکيد ميورزد آن است که در حالت عادي زبان موجب بي اختياري ادراکات ما ميشود يعني ما واقعيتي را که قبلاً شناخته ايم بديهي ميدانيم زيرا برداشتهاي ما با ظرف معمول زبان جوش خوردهاند. اما کار هنرمند و شاعر آن است که نظر ما را با آشنايي زدايي از زبان، معطوف به نفس اين ادراکات ميکند. بايد يادآور شد که شکلوفسکي علاقهاي به محتواي ادراکات ندارد بلکه متوجه آشنايي زدايي هنرمندانه و خلاق از زبان است. براي مثال در سينما بيان بديع گرسنگي کودکان آفريقايي مثل کلوزآپ يا مونتاژ تنها ميتواند ما را قادر به درک گرسنگي کند اما قادر به درک موارد اخلاقي يا سياسي آن نيست. در آثار داستاني، به کارگيري راوي غير معمول مثلاً اسب ميتواند منجر به خلق اين تأثير بشود. (PT & RL, p.42)
آشنايي زدايي همچنين شگردي است که سبب ميشود که کهنه و عادت بار ديگر نو به نظر برسد. غايت اين عمل احياء شيء و کليشه ميباشد و موجب ميگردد که به جاي شناسائي، آن شيء يا کليشه به چشم برجسته شود.
آشنايي زدايي را عادت زدايي Dehabitualization نيز مينامند و ميگويند موجب «رستاخيز کلمات» است:
«بيدل! نفسم، کارگه حشر معاني ست *** چون غلغله صورت قيامت کلماتم»
بيدل را بنيان گذار نظريهي رستاخيز کلمات در شعر فارسي ناميدهاند. (شآ، ص 67)
آشنايي زدايي در سطح گفتمان و زبان ممکن است در حوزههاي متفاوتي رخ دهد:
- آشنايي زدايي واژگاني يا قاموسي Lexical Defamiliarization:
وقتي واژهاي برخلاف انتظار خواننده يا شنونده در چهارچوب پذيرفته شده زبان به کار رود، براي مثال حافظ گويد:روزي که چرخ از گل ما کوزهها کند *** زنهار کاسه سر ما پر شراب کن
«زنهار» در نرم زبان فارسي همواره با فعل منفي همراه است اما در اينجا با فعل مثبت آمده که نوعي هنجارگريزي است و حاصل آن آشنايي زدايي از زبان ميباشد. يا در ترکيب «کژ و مژ» در اين بيت مولانا:
چون کشتي بي لنگر کژ ميشد و مژ ميشد (مش، صص 34-28).
تأثيرات آشنايي زدايي در متون ادبي از آنجا ناشي ميشود که متن از پيش داده نشده و بنابراين خواننده بايد خود متني ايجاد کند که قادر باشد الگوهاي واژگاني را معني دار نمايد.
در شعر انگليسي، براي نمونه نگاه ميکنيم به ترکيب concernless No در سطور زير از شعري سروده اميلي ديکنسون شاعره امريکايي:
It will not stir for Doctors-
This Pendulum of sow-
This shopman importunes it-While cool-concernless No-
پسوند less خود در زبان انگليسي پسوند صنفي است و همراهي آن با قيد منفي No سبب نوعي آشنايي زدايي واژگاني ميشود.
- آشنايي زدايي نحوي Syntactic Defamiliarization:
دکتر محمدرضا شفيعي کدکني در بحث از اين مقوله بيشترين بسامد آن را در زبان فارسي در شعر فردوسي و سعدي عنوان ميکند. اين نوع آشنايي زدايي حاصل هنجارگريزي در مناسبات متعارف دستوري در زبان است، براي نمونه:چون مرا عشق تو از «هر چه جهان» باز استد (به جاي همه جهان) *** چه غم از سرزنش «هر که جهانم» باشد (به جاي همه جهانم)
يا:
هر که سوداي تو دارد، چه غم از
«هر که جهانش»
يا کاربرد «و» در اين اشعار:
بيا و گر همه بد کردهاي که نيکويي
و:
شکنجه صبر ندارم بريز خونم و رستي
(مش، صص34-28)
اميلي ديکنسون نيز در شعر انگليسي از اينگونه نمونهها بسيار دارد، براي مثال کاربرد غير معمول حرف ربط but در اين سطور:
I never lost as much but twice
I shal but drink the more!
آشنايي زدايي در حوزه کنش گفتاري Defamiliarization and Speech Act:
وقتي پديد ميآيد که کنش گفتاري در شرايطي نامتناسب با آن کنش خاص گفتاري روي دهد. (ص 134، LC)آشنايي زدايي در حوزهي رئاليسم (Defamiliarization and Realism:
در آثار رئاليستي وقتي روي ميدهد که در متن اشاره به عناصري بشود که در هر صورت با انتظارات خواننده يا شنونده در بافت فرهنگي متعارف، مألوف نباشد. (همان، ص 115) منبع مقاله :داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.