آزادي شاعر در ترک معيارهاي رايج زبان است که در کاربُرد مجاز قافيه، وزن و ديگر جنبههاي شعر متجلّي ميشود و بنا به ضرورت شعري در محدودهاي قابل پَسَند ذوق سليم صورت ميگيرد. حدود اين آزادي تا بدانجاست که شاعر چندان از قواعد شعر و اصل رسانگي دور نشده باشد.
اجازهي شاعري از قديم مورد توجه و نظر بلاغيون بوده است از جمله مؤلّف المعجم آن را چنين تعريف ميکند:
«آنست کي شاعر براي صحّت وزن يا درستي قافيت لحني به شعر خويش درآرد و خطاي لفظي يا معنوي جايز دارد و اگر چه شعرا را در اين باب رُخصت يجوز للشّاعر مالايجوز لغيرهُ متمسَّکي قوي است و بهانهي ضرورت شعر مُستندي و طيّ، لکن معظم آن با شعار عرب مخصوص تواند بود کي کلام منظوم را واضع اصلاند...»
در شعر (کلاسيسيسم) فارسي جواز شاعرانه گاه به معني آنست که کلمهي مشدّدي را مخفّف کنند يا ممدودي را مقصور نمايند. گاه نيز در زمينهي قافيه، شاعر با استفاده از حروف قريب المخرج از محدودهي قواعد تجاوز ميکند مثلاً در اين بيت:
به نام خداوند تنزيل و وحي *** خداوند امر و خداوند نهي
فردوسي
يا:
چه مصر و چه شام و چه برّ و چه بحر *** همه روستايند و شيراز شهر
سعدي
اما اصولاً شعراي عرب به لحاظ امکاناتي که در کاربرد زحافات (بحر مُزاحَف) دارند، بالاخص از اين جواز بهره ميگيرند. در خصوص شعر امروز فارسي اين سخن دانسته است که تجاوز از عُرف زباني و شعري پس از نيما يوشيج به ارزشي مثبت و مورد توجّهي شعرا بدل شد.
در بلاغت غرب نيز اين خروج از قواعد و معيارهاي رايج زبان را تا حدّي براي شعرا مجاز دانستهاند. در ايدن، شاعر و منتقد انگليسي قرن هفدهم، در تعريف جواز شاعري چنين مينويسد:
«آن آزادي است که شعرا در همهي اعصار براي خود قائلند آنهم به لحاظ بيان مطلب به زبان شعر که فراتر از منطق زبان نثر است.» در اين زمينه براي مثال ميتوان جملهي طولاني و آغازين منظومهي بهشت گُمشده/ جان ميلتون را ذکر کرد که در آن نظم کلمات، کيفيّت مجازي ساخت و زمينهي دستوري جمله، آن را از حدود بيان معمول و رايج دور ميکند تا شعر به کيفيّتي متمايز در کاربرد زبان دست يابد و بدين وسيله شکوه و عظمتي شايسته و در خور قالب حماسه خلق شود.
Of man’s first disobedience, and the first of that forbidden tree, whose mortal taste Brought death into the world, and all our woe.
With Loss of Eden, till one greater man Restore us, and regain the blissful seat, Sing, heavenly muse, that on the secret top of Oreb, or of Sinai, didst inspire That, shepherd who first taught the chosen seed
In the beginning how the heavens and earth Rose out of Chos; or if Sion hill Delight thee more, and Siloa’s brook that flowed
Fast by the oracle of god, I thence invoke thy aid to my adventurous song, That with no middle flight intends/ to soar Above the Aonian mount, while it pursues Things unattempted yet in prose or rhyme.
در معني گسترده تر، اجازه شاعري فراتر از اختياراتي است و شامل تمام جنبههاي گفتمان ميشود. يکي از اقسام آن، نابهنگام گرائي است.
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.