پيامد هاي بي اعتمادي اجتماعی
نويسنده:سحرقدوسي
ارتباطات چنانكه مي دانيم عنصري حياتي ومايه ي قوام جامعه است.
ارتباط ناب منوط به اعتماد متقابل است واعتماد متقابل نيز به نوبه ي خود رابطه اي نزديك با صميميت دارد.براي ايجاد اعتماد،شخص بايد هم به ديگري اعتماد كند وهم خودش دست كم در محدوده ي رابطه ي مورد نظرقابل اعتماد باشد(ارمكي،1383 : 112)
اعتماد دريك جامعه مانند شيرازه اي است كه افراد يك جامعه را به هم پيوند مي دهد واز انفصال وپراكندگي آنها جلوگيري مي كند. در بررسي انحرافات ومسائل اجتماعي،اعتماد مقوله اي حائز اهميت است. وريشه ي بسياري از مسائل وانحرافات دريك جامعه را مي توان دربي اعتمادي افراد به يكديگر،وبي اعتمادي به ساختار سياسي جامعه،پيداكرد.
وقتي درجامعه اي منابع به صورت ناعادلانه دربين گروههاي مردم توزيع شود،واين نابرابري در طول زمان استمرار پيدا كند،شكاف بين دوطبقه ي غني وفقيرهرروز بيشترمي شودوطبيعي است كه دراين شرايط قوانين وساختارسياسي جامعه زيرسؤال رفته ونوعي بي اعتمادي اجتماعي رادرافراد تقويت مي كند.بي اعتمادي به ساختارهاي سياسي جامعه منجربه تضعيف تعهد اجتماعي وكمرنگ شدن هويت اجتماعي وملي مي شود.گذشته ازآن،بي اعتمادي به تدريج به سطح روابط ميان فردي كشيده مي شود،وحاصل اين امرانزواي اجتماعي است
اعتماد را مي توانيم در دوسطح اطمينان به رازداري وصداقت كنشگران وميزان مشروعيت ومقبوليت نظام سياسي بررسي كنيم.
"اعتماد مفهوم كانوني نظريات كلاسيك جامعه شناسي ونيزمحوراصلي تئوريهاي نوين سرمايه ي اجتماعي وزمينه ي تعاملات وروابط اجتماعي است.نتايج بسياري ازمطالعات اخير درسطح كشورحاكي ازكاهش سطح نسبي اين متغيردرنزد اقشارمختلف اجتماعي است."(ارمكي،1383: 100)
وجود ويژگي هاي خاص وتغييرات اقتصادي واجتماعي وسيع بستر بي اعتمادي فزاينده را دركشورپديد آورده است.
پيدايش ارزشها ونيازهاي جديد منجربه بالا رفتن سطح نيازها شده وازطرف ديگرامكان دستيابي به اين ارزشها ونيازها محدود گرديده است.
"عدم تطبيق ابعادمختلف پايگاه وازجمله ثروت،قدرت،منزلت ودانش،كه به دنبال رشدوگسترش عواملي چون شهرنشيني،تحصيلات وغيره فراهم مي آيد،انتظارها،توقعات ومطالباتي رابه وجود مي آورد كه اجابت آن ازعهده ي بسياري ازجوامع خارج است."(چلبي،1379: 32)
ازسويي با تضعيف ارزشهاي مذهبي،توجيهات مذهبي كاركردخود را از دست خواهد داد وانسانها كم وبيش سراسيمه ومتوحش به دنبال دستيابي به اهداف مادي مي دوند.سيستم كنترل بيروني (قانون ومقررات)ووعظ عالمانه ومذهبي ديگر دراين شرايط نتيجه نمي دهد،بالاخص وقتي كه كنترل كنندگان وواعظان خود به اين فرآينددچار يا برخي گرفتارشده اند.(ارمكي،1383: 103)
دراين شرايط هركس به دنبال منافع خودش است ومي خواهد"گليم خودراازآب بيرون بكشد"،چنين وضعيتي درتاريخ ما شاهدبسيار دارد.به گونه اي كه درعميق ترين لايه هاي فرهنگ وزبان وادبياتمان رسوخ كرده است.وجود ضرب المثل هاي بي شماري كه بر"چسبيدن كلاه خود"،"آسته رفتن وآسته آمدن"و"زبان سرخ"را دركنترل داشتن،تأكيد مي كنند،حكايت از ريشه هاي تاريخي بي اعتمادي اجتماعي درجامعه ي ما دارد.
"شرايط تاريخي وساخت قدرت عمودي وآمرانه ناشي ازتداوم حكومت استبدادي درايران شرايطي را به وجود آورده است كه مي توان آنرا"فرهنگ سياسي تابعيت"قلمداد نمود.در فرهنگ سياسي تابعيت،رفتارهاي افراد تركيبي است ازفرصت طلبي،انفعال وكناره گيري،اعتراض سرپوشيده وترس.چنين فرهنگي توانايي افراد رادرهمكاري واعتماد به يكديگر تضعيف مي كند."(ارمكي،1383: 105)
ميان دودسته نظريات كلاسيك ومعاصر،نظريات كلاسيك بيشتر به ساخت اجتماعي وآراي معاصربيشتربه ارتباطات وروابط اجتماعي گرايش دارند.(همان:107)
يكي ازويژگي هاي موردبررسي دراين نظريات مسئله ي مخاطره ونقش محوري آن درسامان جامعه ي معاصرمي باشد.بسياري ازنظريه پردازان نظيربك،لش وگيدنز جامعه ي جديد رامخاطره آميزقلمداد كرده وخصوصاً بررابطه ي آن با اعتمادتأكيد كرده اند.(همان)
بي اعتمادي وسوءظن تأثيرمؤثروكاهنده اي برروابط وپيوندهاي اجتماعي دارد واين امرزمينه ي مناسبي براي انزواي اجتماعي افرادفراهم مي سازد.(چلبي،1383 :28)
باافزايش بي اعتمادي وسوءظن كه نشانگرعدم اطمينان واتكاء فردبه ديگران است،احساس عجز واحساس تنهايي تقويت مي گردد.(همان:21)
انزواي اجتماعي چنانكه گفته شد يكي ازمهمترين پيامدهاي بي اعتمادي اجتماعي است.انزواي اجتماعي رامي توان فقدان ارتباط وسست شدن پيوندهاي ميان افراد بايكديگروبا جامعه دانست.
"انزواي اجتماعي افراد راازمشاركت غيررسمي ورسمي درجامعه محروم مي كند.مبادله ي اجتماعي ودلبستگي اجتماعي راكاهش مي دهد.ازتبادل پايدارودائمي افكارواحساسات ازكل به فرد وازفردبه كل جلوگيري مي كند.موجب تضعيف ياقطع روابط ومبادلات نامتقارن گرم وروابط گفتماني مي شود،ازاحساس مشاركت درروابط گرم،صميمي وانساني جلوگيري مي كند.فرصتهاي مناسب را براي با هم زندگي كردن،باهم كاركردن،باهم تجربه كردن وبا هم بودن سلب مي كند وروابط طولاني،پايداروعميق راغيرممكن مي سازد.موارد ياد شده مي توانند پيامدهاي مختلفي ازجمله احساس تنهايي، احساس عجز،يأس اجتماعي وكاهش تحمل رابه دنبال داشته باشند."(چلبي،1383: 10)
ازديدگاه سيمن،انزواي اجتماعي واقعيتي است فكري كه درآن فردعدم تعلق وانفصال كاملي راباارزشهاي مرسوم جامعه احساس مي كند(همان:4)
يوريك معتقداست انزواي اجتماعي به معناي عدم وجود پيوندهاي اجتماعي درميان افراداست.گاله وديگران درتعريف خود براهميت شبكه هاي اجتماعي تأكيد مي كنند ودراين زمينه معتقدند كه افراد منزوي قادرنيستند درقالب شبكه هاي اجتماعي انسجام يابند.(همان)
"جامعه شناسان عمدتاً متوجه تبيين وتشريح چگونگي مخدوش شدن روابط اجتماعي وحالات وخصوصيات منفصلانه وپرخاشگرانه فرد درقبال جامعه وساخت اجتماعي اند."(محسني تبريزي،1370 :33)
جورج زيمل زندگي درمادرشهرها را كه برفرد رقابت،تقسيم كار،روتينه شدن
روابط،تخصص،فردگرايي،قبول روح عيني وطردروح ذهني راتحميل مي كند واورابه بيگانگي سوق مي دهد،عامل اصلي درسرگرداني انسان مدرن به شمار مي آورد.(همان:34)
ملوين سيمن بيگانگي اجتماعي راازنظرفرد دررابطه با اجتماع،يعني ازديد روانشناسي اجتماعي مورد بررسي قرارداده،دراين رابطه پنج متغير زير را ازهم تميزمي دهد:
1- ناتواني وبي قدرتي:به حالت فردي گفته مي شود كه احساس بي قدرتي وبي اختياري نموده قادربه تحت تأثيرقراردادن محيط اجتماعي خودنباشد
2- پوچي:فرد در چنين حالتي درعقايدوباورهاي خود دچارابهام وترديد شده،نمي داند به چه چيزي بايد اعتقاد داشته باشد.به عبارت ديگر،انتظارچنداني ازرضايت بخش بودن پيش بينيهاي رفتاري خوددرآينده ندارد
3- بي معياري:حالتي ازخود بيگانگي است كه فرد احساس مي كند براي رسيدن به هدفهاي ارزنده ي خود نيازبه وسايل نامشروع دارد،يا كنشهايي اورا به حوزه هاي هدف نزديك مي سازد كه مورد تأييد جامعه نيست.(ستوده،1374: 251)
4- انزوا:هنگامي است كه شخص احساس مي كند با ارزشها ومعيارهاي جامعه بيگانه شده است،چنين حالتي فرد خود رابا آنچه ازنظرجامعه ارزشمند وداراي اعتبار است،هم عقيده وهمسونمي بيند.
5- جدايي ازخويشتن:سيمن بيگانگي به معناي جدايي ازخويشتن رابا مفهوم "هدايت شده توسط ديگري"يكسان مي شماردوميزان ودرجه ي آن رفتار را براساس پاداشهاي مورد انتظارآتي مي بيند،در اينصورت است كه شخص ازخويشتن خويش جدا مي شود براي آنكه اوازهيچ چيزبه خاطرخود آن چيزلذت نمي برد.(همان:252)
سيمن علل ازخود بيگانگي راناشي ازبوروكراسي وساختارديوان سالاري مدرن،عدم تجانس بين رفتارفردوسيستم پاداش جامعه مي داند وپيامد اين ازخودبيگانگي را دراحساس بي قدرتي وفتور،احساس تنفروبيزاري،بي هنجاري،احساس پوچي وبي معنايي وانزوا مي داند.(محسني تبريزي،1370: 40)
يكي ازپيامدهاي انزواي اجتماعي يأس اجتماعي است كه اين احساس آينده اي نا اميد كننده راترسيم مي كند واحساس منفي افراد را نسبت به آينده نشان مي دهد.(چلبي،1383: 15)
يأس وافسردگي موجب برهم زدن نظم وآرامش روان درزندگي شخصي،بي اعتنايي به مسائل حيات جمعي،احساس مغلوبيت دربرابر مسائل ومشكلات،بدگماني وبدبيني نسبت به ديگران وجريانات است.
باگسترش روابط وسرمايه ي اجتماعي يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي كاهش مي يابد وبالعكس.كاهش ياتضعيف روابط وسرمايه ي اجتماعي (انزواي اجتماعي)زمينه ي مساعدي براي تقويت يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي فراهم مي سازد.باتوسعه ي سطح روابط وسرمايه ي اجتماعي،تحمل اجتماعي افزايش مي يابد وباكاهش سطح روابط وسرمايه ي اجتماعي (انزواي اجتماعي)تحمل اجتماعي كاهش مي يابد.(چلبي،1383: 20)
اطلاع ازمحيط پيرامون وتحولات ورويدادها وهمچنين آگاهي ازمشكلات،ضعف ها وكاستي ها مي تواند اميدافراد رانسبت به آينده تضعيف كند ودرمقابل يأس اجتماعي رادرآنها تقويت نمايد.(همان:21)
هنگاميكه افرادمحيط پيرامون خودرا تهديدآميزارزيابي مي كنند وعلاوه برآن داراي اين احساس هستند كه براي جلوگيري ازآسيبهاي احتمالي نمي توانند اقدام مؤثري انجام دهند،يأس اجتماعي واحساس تنهايي تقويت مي گردد.(همان:22)
مي توان انتظارداشت كه اگرسطح روابط وسرمايه ي اجتماعي افراد افزايش يابد،ازميزان يأس اجتماعي،احساس عجزواحساس تنهايي آنها كاسته شود وبالعكس با كاهش روابط وسرمايه ي اجتماعي(انزواي اجتماعي)،يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي تقويت گردد.(همان:25)
به اعتقادچلبي،هرقدردرسطوح مختلف شبكه ي روابط اجتماعي جامعه روابط امدادرساني درابعاد مختلف معرفتي(راهنمايي،مشاوره وآموزش)،مادي(كمك اقتصادي)،عاطفي(همدردي)ومنزلتي(اعاده ي كرامت انساني)بيشترباشد،به همان نسبت ميزان يأس اجتماعي واحساس عجزكاهش مي پذيرد.چلبي معتقد است تحمل اجتماعي باتوسعه ي شبكه ي اجتماعي فرد افزايش مي يابد وبا تضعيف آن كاهش مي پذيرد.(همان:11)
كاهش شكاف ميان حوزه ي خصوصي وعمومي وهمچنين تقويت اجتماعي جامعه اي مي تواند اعتماد اجتماعي واحساس امنيت رادرسطح جامعه تقويت نمايد.با توجه به تأثيرمثبت تعدد گروهها وهويتها برسطح روابط وپيوندهاي اجتماعي لازم است پيوندهاي ضعيف يا به عبارتي پل هاي ارتباطي درشبكه ي تعاملات جامعه افزايش يابند.(همان:28)
منبع: Fasleno.com
/خ
ارتباط ناب منوط به اعتماد متقابل است واعتماد متقابل نيز به نوبه ي خود رابطه اي نزديك با صميميت دارد.براي ايجاد اعتماد،شخص بايد هم به ديگري اعتماد كند وهم خودش دست كم در محدوده ي رابطه ي مورد نظرقابل اعتماد باشد(ارمكي،1383 : 112)
اعتماد دريك جامعه مانند شيرازه اي است كه افراد يك جامعه را به هم پيوند مي دهد واز انفصال وپراكندگي آنها جلوگيري مي كند. در بررسي انحرافات ومسائل اجتماعي،اعتماد مقوله اي حائز اهميت است. وريشه ي بسياري از مسائل وانحرافات دريك جامعه را مي توان دربي اعتمادي افراد به يكديگر،وبي اعتمادي به ساختار سياسي جامعه،پيداكرد.
وقتي درجامعه اي منابع به صورت ناعادلانه دربين گروههاي مردم توزيع شود،واين نابرابري در طول زمان استمرار پيدا كند،شكاف بين دوطبقه ي غني وفقيرهرروز بيشترمي شودوطبيعي است كه دراين شرايط قوانين وساختارسياسي جامعه زيرسؤال رفته ونوعي بي اعتمادي اجتماعي رادرافراد تقويت مي كند.بي اعتمادي به ساختارهاي سياسي جامعه منجربه تضعيف تعهد اجتماعي وكمرنگ شدن هويت اجتماعي وملي مي شود.گذشته ازآن،بي اعتمادي به تدريج به سطح روابط ميان فردي كشيده مي شود،وحاصل اين امرانزواي اجتماعي است
اعتماد را مي توانيم در دوسطح اطمينان به رازداري وصداقت كنشگران وميزان مشروعيت ومقبوليت نظام سياسي بررسي كنيم.
"اعتماد مفهوم كانوني نظريات كلاسيك جامعه شناسي ونيزمحوراصلي تئوريهاي نوين سرمايه ي اجتماعي وزمينه ي تعاملات وروابط اجتماعي است.نتايج بسياري ازمطالعات اخير درسطح كشورحاكي ازكاهش سطح نسبي اين متغيردرنزد اقشارمختلف اجتماعي است."(ارمكي،1383: 100)
وجود ويژگي هاي خاص وتغييرات اقتصادي واجتماعي وسيع بستر بي اعتمادي فزاينده را دركشورپديد آورده است.
پيدايش ارزشها ونيازهاي جديد منجربه بالا رفتن سطح نيازها شده وازطرف ديگرامكان دستيابي به اين ارزشها ونيازها محدود گرديده است.
"عدم تطبيق ابعادمختلف پايگاه وازجمله ثروت،قدرت،منزلت ودانش،كه به دنبال رشدوگسترش عواملي چون شهرنشيني،تحصيلات وغيره فراهم مي آيد،انتظارها،توقعات ومطالباتي رابه وجود مي آورد كه اجابت آن ازعهده ي بسياري ازجوامع خارج است."(چلبي،1379: 32)
ازسويي با تضعيف ارزشهاي مذهبي،توجيهات مذهبي كاركردخود را از دست خواهد داد وانسانها كم وبيش سراسيمه ومتوحش به دنبال دستيابي به اهداف مادي مي دوند.سيستم كنترل بيروني (قانون ومقررات)ووعظ عالمانه ومذهبي ديگر دراين شرايط نتيجه نمي دهد،بالاخص وقتي كه كنترل كنندگان وواعظان خود به اين فرآينددچار يا برخي گرفتارشده اند.(ارمكي،1383: 103)
دراين شرايط هركس به دنبال منافع خودش است ومي خواهد"گليم خودراازآب بيرون بكشد"،چنين وضعيتي درتاريخ ما شاهدبسيار دارد.به گونه اي كه درعميق ترين لايه هاي فرهنگ وزبان وادبياتمان رسوخ كرده است.وجود ضرب المثل هاي بي شماري كه بر"چسبيدن كلاه خود"،"آسته رفتن وآسته آمدن"و"زبان سرخ"را دركنترل داشتن،تأكيد مي كنند،حكايت از ريشه هاي تاريخي بي اعتمادي اجتماعي درجامعه ي ما دارد.
"شرايط تاريخي وساخت قدرت عمودي وآمرانه ناشي ازتداوم حكومت استبدادي درايران شرايطي را به وجود آورده است كه مي توان آنرا"فرهنگ سياسي تابعيت"قلمداد نمود.در فرهنگ سياسي تابعيت،رفتارهاي افراد تركيبي است ازفرصت طلبي،انفعال وكناره گيري،اعتراض سرپوشيده وترس.چنين فرهنگي توانايي افراد رادرهمكاري واعتماد به يكديگر تضعيف مي كند."(ارمكي،1383: 105)
ميان دودسته نظريات كلاسيك ومعاصر،نظريات كلاسيك بيشتر به ساخت اجتماعي وآراي معاصربيشتربه ارتباطات وروابط اجتماعي گرايش دارند.(همان:107)
يكي ازويژگي هاي موردبررسي دراين نظريات مسئله ي مخاطره ونقش محوري آن درسامان جامعه ي معاصرمي باشد.بسياري ازنظريه پردازان نظيربك،لش وگيدنز جامعه ي جديد رامخاطره آميزقلمداد كرده وخصوصاً بررابطه ي آن با اعتمادتأكيد كرده اند.(همان)
بي اعتمادي وسوءظن تأثيرمؤثروكاهنده اي برروابط وپيوندهاي اجتماعي دارد واين امرزمينه ي مناسبي براي انزواي اجتماعي افرادفراهم مي سازد.(چلبي،1383 :28)
باافزايش بي اعتمادي وسوءظن كه نشانگرعدم اطمينان واتكاء فردبه ديگران است،احساس عجز واحساس تنهايي تقويت مي گردد.(همان:21)
انزواي اجتماعي چنانكه گفته شد يكي ازمهمترين پيامدهاي بي اعتمادي اجتماعي است.انزواي اجتماعي رامي توان فقدان ارتباط وسست شدن پيوندهاي ميان افراد بايكديگروبا جامعه دانست.
"انزواي اجتماعي افراد راازمشاركت غيررسمي ورسمي درجامعه محروم مي كند.مبادله ي اجتماعي ودلبستگي اجتماعي راكاهش مي دهد.ازتبادل پايدارودائمي افكارواحساسات ازكل به فرد وازفردبه كل جلوگيري مي كند.موجب تضعيف ياقطع روابط ومبادلات نامتقارن گرم وروابط گفتماني مي شود،ازاحساس مشاركت درروابط گرم،صميمي وانساني جلوگيري مي كند.فرصتهاي مناسب را براي با هم زندگي كردن،باهم كاركردن،باهم تجربه كردن وبا هم بودن سلب مي كند وروابط طولاني،پايداروعميق راغيرممكن مي سازد.موارد ياد شده مي توانند پيامدهاي مختلفي ازجمله احساس تنهايي، احساس عجز،يأس اجتماعي وكاهش تحمل رابه دنبال داشته باشند."(چلبي،1383: 10)
ازديدگاه سيمن،انزواي اجتماعي واقعيتي است فكري كه درآن فردعدم تعلق وانفصال كاملي راباارزشهاي مرسوم جامعه احساس مي كند(همان:4)
يوريك معتقداست انزواي اجتماعي به معناي عدم وجود پيوندهاي اجتماعي درميان افراداست.گاله وديگران درتعريف خود براهميت شبكه هاي اجتماعي تأكيد مي كنند ودراين زمينه معتقدند كه افراد منزوي قادرنيستند درقالب شبكه هاي اجتماعي انسجام يابند.(همان)
"جامعه شناسان عمدتاً متوجه تبيين وتشريح چگونگي مخدوش شدن روابط اجتماعي وحالات وخصوصيات منفصلانه وپرخاشگرانه فرد درقبال جامعه وساخت اجتماعي اند."(محسني تبريزي،1370 :33)
جورج زيمل زندگي درمادرشهرها را كه برفرد رقابت،تقسيم كار،روتينه شدن
روابط،تخصص،فردگرايي،قبول روح عيني وطردروح ذهني راتحميل مي كند واورابه بيگانگي سوق مي دهد،عامل اصلي درسرگرداني انسان مدرن به شمار مي آورد.(همان:34)
ملوين سيمن بيگانگي اجتماعي راازنظرفرد دررابطه با اجتماع،يعني ازديد روانشناسي اجتماعي مورد بررسي قرارداده،دراين رابطه پنج متغير زير را ازهم تميزمي دهد:
1- ناتواني وبي قدرتي:به حالت فردي گفته مي شود كه احساس بي قدرتي وبي اختياري نموده قادربه تحت تأثيرقراردادن محيط اجتماعي خودنباشد
2- پوچي:فرد در چنين حالتي درعقايدوباورهاي خود دچارابهام وترديد شده،نمي داند به چه چيزي بايد اعتقاد داشته باشد.به عبارت ديگر،انتظارچنداني ازرضايت بخش بودن پيش بينيهاي رفتاري خوددرآينده ندارد
3- بي معياري:حالتي ازخود بيگانگي است كه فرد احساس مي كند براي رسيدن به هدفهاي ارزنده ي خود نيازبه وسايل نامشروع دارد،يا كنشهايي اورا به حوزه هاي هدف نزديك مي سازد كه مورد تأييد جامعه نيست.(ستوده،1374: 251)
4- انزوا:هنگامي است كه شخص احساس مي كند با ارزشها ومعيارهاي جامعه بيگانه شده است،چنين حالتي فرد خود رابا آنچه ازنظرجامعه ارزشمند وداراي اعتبار است،هم عقيده وهمسونمي بيند.
5- جدايي ازخويشتن:سيمن بيگانگي به معناي جدايي ازخويشتن رابا مفهوم "هدايت شده توسط ديگري"يكسان مي شماردوميزان ودرجه ي آن رفتار را براساس پاداشهاي مورد انتظارآتي مي بيند،در اينصورت است كه شخص ازخويشتن خويش جدا مي شود براي آنكه اوازهيچ چيزبه خاطرخود آن چيزلذت نمي برد.(همان:252)
سيمن علل ازخود بيگانگي راناشي ازبوروكراسي وساختارديوان سالاري مدرن،عدم تجانس بين رفتارفردوسيستم پاداش جامعه مي داند وپيامد اين ازخودبيگانگي را دراحساس بي قدرتي وفتور،احساس تنفروبيزاري،بي هنجاري،احساس پوچي وبي معنايي وانزوا مي داند.(محسني تبريزي،1370: 40)
يكي ازپيامدهاي انزواي اجتماعي يأس اجتماعي است كه اين احساس آينده اي نا اميد كننده راترسيم مي كند واحساس منفي افراد را نسبت به آينده نشان مي دهد.(چلبي،1383: 15)
يأس وافسردگي موجب برهم زدن نظم وآرامش روان درزندگي شخصي،بي اعتنايي به مسائل حيات جمعي،احساس مغلوبيت دربرابر مسائل ومشكلات،بدگماني وبدبيني نسبت به ديگران وجريانات است.
باگسترش روابط وسرمايه ي اجتماعي يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي كاهش مي يابد وبالعكس.كاهش ياتضعيف روابط وسرمايه ي اجتماعي (انزواي اجتماعي)زمينه ي مساعدي براي تقويت يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي فراهم مي سازد.باتوسعه ي سطح روابط وسرمايه ي اجتماعي،تحمل اجتماعي افزايش مي يابد وباكاهش سطح روابط وسرمايه ي اجتماعي (انزواي اجتماعي)تحمل اجتماعي كاهش مي يابد.(چلبي،1383: 20)
اطلاع ازمحيط پيرامون وتحولات ورويدادها وهمچنين آگاهي ازمشكلات،ضعف ها وكاستي ها مي تواند اميدافراد رانسبت به آينده تضعيف كند ودرمقابل يأس اجتماعي رادرآنها تقويت نمايد.(همان:21)
هنگاميكه افرادمحيط پيرامون خودرا تهديدآميزارزيابي مي كنند وعلاوه برآن داراي اين احساس هستند كه براي جلوگيري ازآسيبهاي احتمالي نمي توانند اقدام مؤثري انجام دهند،يأس اجتماعي واحساس تنهايي تقويت مي گردد.(همان:22)
مي توان انتظارداشت كه اگرسطح روابط وسرمايه ي اجتماعي افراد افزايش يابد،ازميزان يأس اجتماعي،احساس عجزواحساس تنهايي آنها كاسته شود وبالعكس با كاهش روابط وسرمايه ي اجتماعي(انزواي اجتماعي)،يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي تقويت گردد.(همان:25)
به اعتقادچلبي،هرقدردرسطوح مختلف شبكه ي روابط اجتماعي جامعه روابط امدادرساني درابعاد مختلف معرفتي(راهنمايي،مشاوره وآموزش)،مادي(كمك اقتصادي)،عاطفي(همدردي)ومنزلتي(اعاده ي كرامت انساني)بيشترباشد،به همان نسبت ميزان يأس اجتماعي واحساس عجزكاهش مي پذيرد.چلبي معتقد است تحمل اجتماعي باتوسعه ي شبكه ي اجتماعي فرد افزايش مي يابد وبا تضعيف آن كاهش مي پذيرد.(همان:11)
كاهش شكاف ميان حوزه ي خصوصي وعمومي وهمچنين تقويت اجتماعي جامعه اي مي تواند اعتماد اجتماعي واحساس امنيت رادرسطح جامعه تقويت نمايد.با توجه به تأثيرمثبت تعدد گروهها وهويتها برسطح روابط وپيوندهاي اجتماعي لازم است پيوندهاي ضعيف يا به عبارتي پل هاي ارتباطي درشبكه ي تعاملات جامعه افزايش يابند.(همان:28)
منبع: Fasleno.com
/خ