نقیضه در لغت باژگونه جواب گفتن شعر کسی، مهاجات و هجو گوئی است و در اصطلاح نوعی تقلید سُخره آمیز ادبی میباشد. شاعر و نویسنده نقیضه ساز از سبک، قالب و طرز نگارش نویسنده یا شاعری خاص تقلید میکند ولی به جای موضوعات جدّی و سنگین ادبی در اثر اصلی، مطالبی کاملاً مغایر و کم اهمیت میگنجاند تا در نهایت اثر اصلی را به نحوی تمسخرآلود جواب گفته باشد.
نقیضه و جواب تقلیدی بسیار ظریف است زیرا شاعر یا نویسندهای که آن را مینویسد باید میان اقتران به اثر اصلی و اقتران عمدی از موضوع آن، تعادلی ظریف برقرار کند به طوری که اگر چه سایهی اثر اصلی در آن محسوس است، نقیضه و جواب خود اثری مستقل باشد.
این قسم تقلید ادبی از دیرباز در بین نویسندگان و شعرای ایرانی معمول بوده است. برای نمونه مولانا محمود نظام قاری از شعرای نیمهی دوم قرن نهم هجری، در دیوان البسه، جای جای به تضمین شعرای بزرگی چون حافظ، سعدی، ابوسعید ابوالخیر، فردوسی و دیگران / مثنویات، قصاید و غزلیّاتی مطایبت آمیز در وصف البسه دارد. مثلاً در تضمین این بیت خواجه حافظ:
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش *** گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
چنین گوید:
آنکه خیّاط برد پارچه از رو وارش *** پنبه حلّاج چرا کم نکند از کارش
رخت را زود مَدَر دیر مپوسان در چرک *** خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
ایکه دستار سمرقندیت افتاده پسند *** جانب طرّه عزیز است فرو مگذارش
گر سر و پای کسی هست تهی تن عریان *** به از آنست که در پا نبود شلوارش
جای آنست که اطلس رود از رنگ به رنگ *** زین تغابن که قدک میشکند بازارش
مرد دیدم که بیاراست به رخت والا *** تن خود را از جوانی و نیامد عارش
ز آن همه رخت زنان را بگه آرایش *** پهلوان پنبه خوش آمد به نظر و افزارش
قاری از موی شکافان و سخن پردازان *** کیست کو مدحت موئینه بود اشعارش
همچنین شیخ بسحاق اطعمه حلّاج شیرازی از شعرای اوائل قرن نهم در دیوان خود به تقلید از شیوهی شعرای کلاسیک، اشعار مطایبت آمیزی در وصف خوردنیها دارد. مثلاً شیخ سعدی فرماید:
بادگلبوی سحر خوش میوزد خیزای حکیم
و شیخ بسحاق در جواب چنین میگوید:
بوی کشکک میدمد از خواب برخیز ای حکیم *** زان که خواهد بخت بی ما سالها آش حلیم
هر کماج از زیر آتش خوش نمی آید برون *** خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
از شمیم نان و حلواهای گرم شب غریب *** پس بخواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
و الخ...
میرزا رضا خان افشار از شعرای اوائل قرن چهاردهم قمری نیز نقیضهای دربارهی تقویم دارد که نام آن مقویم است. وی برای روزهای هر ماه قمری به حَسَب اموری که جنبهی مطایبه و طنز دارد تعریفی ارائه میدهد. مثلاً در تعریف ایّام ماه شعبان الرّجب چنین مینویسد:
پنجشنبه 1: نیکست گریختن اطفال از مکتب و اسباب قلمدان معلّم را دزدیدن و سوزن بر تشک نشاندن را:
جمعه 2: فراغت اولی است خاصّه از خوردن و آشامیدن.
شنبه 3: از ایّام منحوسه است بجز در پس درب پنهان شدن و غفلتاً بیرون آمدن و اسبهای کالسکه را رَم دادن امری را نشاید.
یکشنبه 4: مانند روز گذشته است.
دوشنبه 5: نیکست درماندگی و تنگدستی و سرگردانی و غصّه خوردن را.
و الخ...
حکیم قاسم کرمانی، از لطیفه پردازان اخیر نیز کتابی دارد به نام خارستان که در جواب گلستانِ سعدی فراهم آمده است و موضوع آن احوال و عادات و نحوهی معاش مردم کرمان است. این کتاب به شیوهی گلستان سعدی چنین آغاز میشود:
صنعت خلوشی از خفّ و ذلّ که تار شالش در کمال ظرافت است و به پود اندرش مزید لطافت. هر مکوئی که فرو میرود مفرّج تار است و چون برمی گردد مدرّج پود. پس از هر مکوئی پودی لازم و پس از هر پودی دو دفتین واجب.
بیت:
از بازو و ذچ که برآید *** کز عهدهی دفتین به درآید؟
از نمونههای دیگر جواب در ادب فارسی، تذکرهی یخچالیّه / مذهب اصفهانی، التفاصیل / فریدون توللی، و وغ وغ ساهاب / صادق هدایت است. لذت بردن از نقیضه ایجاب میکند که خواننده اثر اصلی را خوانده باشد. از نمونههای متأخر نقیضه میتوان به نقیضههای صادق هدایت از شعر «اندوهناک شب» نیما یوشیج، و شعر «دماوند» بهار نام برد:
هنگام روز سایه هر چیز مخفی است
و در اطاق
از رنگهای تلخ که بویی دهند تند
بس غولها
خیلی بلند بالا
از دور میرسند چو موجی ز کوهها
تا
فریاد برکشند
ملک الشعراء بهار در شعر معروف «دماوند» گوید:
ای دیو سپید پای در بند ***ای گنبد گیتیای دماوند
از سیم به سر یکی کُله خود *** ز آهن به میان یکی کمربند
و صادق هدایت گوید:
ای صاف و سفید کلّهی قند *** افراشته همچو کوه الوند
از کاغذ آبیت کله خود *** وز نخ به میان یکی کمربند
غزل بُسحال اطعمه چنین نقیضهی غزل سعدی کند:
در شعر من از آن همه ذکر مُزَعفَرست *** «کز هر چه میرود سخن دوست خوشترست»
بوی کباب میرسد از مطبخم به دل *** «پیغام آشنا نفس روحپرورست»
در قلیه نیست حاجتِ مرواری نخود *** «معشوق خوبروی چه محتاج زیورست»
در انتظار حلقهی زنجیر حلقه چی *** «اصحاب را دودیده چو مسمار بر درست»...
بُسحاق نسبت سخن خود مکن به قند *** از بهر آن که شعر تو غیر مکرّرست
پارودی غزل حافظ از بُسحاق اطعمه:
هر زمان که دریابی نانِ گرم و بورانی *** «وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی»
از پی چنین لوتی گر رسی به صابونی *** «حاصل از حیاتای جان آن دم است تا دانی»
در ادبیّات غرب، این نوع تقلید ادبی از زمانهای قدیم بین نویسندگان و شعرا رسم بوده است. ارسطو در کتاب فن شاعری از آن اسم برده است و بدعت آن را به هه گه مون اهل ثاسوس نسبت داده است. ظاهراً هه گه مون اولین کسی بوده است که نقیضه گوئی را در قرن پنجم پیش از میلاد در تئاتر رواج داده است. در عین حال این بدعت را به هیپوناکس، شاعر قرن ششم میلادی نیز نسبت دادهاند.
آریستوفانس نیز بعدها در کمدی خود با عنوان غوکان به نقیضهی سبک اشیل و اوریپید پرداخت.
در دوران رنسانس، سِروانتِس، نویسندهی اسپانیائی، دن کیشوت را به منزلهی نقیضهی منظومههای بزمی و رُمانس که در قرون وسطی رواج داشت، نوشت. این قسم تقلید ادبی پس از قرن نوزدهم، شکل رایج نظیره سازی شد.
در ادبیات انگلیسی، درخشانترین نمونهی نقیضه سازی، کارِلوئیس کارول در آلیس در سرزمین عجایب است. او در این کتاب به نقیضه سازیِ اثر شاعری به نام ساوئی میپردازد.
برای مثال در دو قطعهی زیر، قطعهی دوم نقیضهی قطعه اول است:
You are old, Father William, The young man cried: The fow locks which are left are grey; you are hale, Father William, a hearty old man: Now tell me the reason, I pray.
In the days of my youth, Father William replied,
I remembered that youth would fly fast,
And abused not my health and my vigour at first,
That I never might need them at last.
(Southy / The old Man’s Comforts and How He Gained Them)
You are old, Father William. The young man said,
And your hair has become very white,
And yet you incesatly stand on your head
Do you think, at your age, it is right?
In my youth, Father William replied to his son,
I feared it might injure the brain;
But now that I’m perfectly sure I have none,
Why, I do it again and again.
(Caroll / Father William)
در ادبیات فرنگی اگر موضوع اصلی تغییر کند ولی قالب آن ثابت بماند، آن را نقیضه (parody) گویند اما چنانچه موضوع اثر اصلی ثابت ولی شکل و قالب آن تغییر کند به آن travesty میگویند. برای مثال اگر قرار باشد دیدو و انِه ئاس در آنه ئید ویرژیل مثل زنهای عوام و اوباش سخن بگویند در آن صورت اثر را travesty مینامند.
داد، سیما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید، چاپ چهارم.