نویسنده: علی شیرازی
«غزیه»، دختر جابربن حكیم، از قبیلهی قریش و از طایفهی بنی عامر است. وی، در مكّه به دین مبین اسلام گروید و در راه ارشاد و هدایت افكار عمومی رنجها كشید و پنهانی آشكارا، زنان قریش را به پذیرفتن مكتب اسلام دعوت كرد.
مأموران مخفی كفار، وی را دستگیر و بر شتری برهنه سوار كردند و سه شبانه روز، بدون آب و خوراك، در همان حال نگهداشتند.
بعد از آن، دشمنان اسلام تصمیم گرفتند كه غزیه را به محل دیگری منتقل و با اِعمال شكنجهها و سختیها، روحیهی او را تضعیف كنند تا شاید او دست از اسلام و تبلیغ آن بردارد.
مسیر حركت، بیابان گرم و سوزانی بود كه جانها را سخت میسوزاند. مأموران پس از طی هر قسمت از راه، برای استراحت در گوشهای بار میانداختند و دست و پای غزیه را بسته، در سایهی او به خوردن و آشامیدن میپرداختند و آن زن قهرمان، در زیر آفتاب سوزان از تشنگی میسوخت و با گرسنگی میساخت؛ ولی هرگز آن سختیها، از شهامت آن بانوی نمونه نكاست و او همچنان راست قامت، در پی تبلیغ دین و حقیقت بود.
خودش میگوید: «اگر لطف و عنایت پروردگار جهانیان نبود، من با این شكنجههای ضد بشری و در زیر چنگالهای درندهی این دژخیمان جان میباختم. (1)
هنگامی كه آخرین نیرو و توان خود را از دست میدادم، احساس كردم كه سینهام خنك شد. چشمم را باز كردم و دیدم كه مشك آبی بر روی سینهام قرار دارد. كمی از آب آن نوشیدم؛ امّا مشك از من دور شد و در میان زمین و آسمان معلّق ماند. من خیره خیره به آن مینگریستم و دسترسی به آن نداشتم. باز مشك آب به من نزدیك شد، قدری نوشیدم و دوباره از من دور شد و تا سه مرتبه این كار تكرار شد. مأموران كه آن آب را دیدند، از من پرسیدند: آب را از كجا آوردهای؟
گفتم: خداوند برای نجات من، برایم آب فرستاد!
آنان سراسیمه به سوی مشكهای خود رفتند. مشكهای مأموران نیز پر از آب بود. این واقعه، آنان را منقلب كرده، پیش من آمدند و گفتند: گواهی میدهیم كه خدای تو، خدای ماست!... .» (2)
پینوشتها:
1. حلیةالاولیاء، ج2، ص 66.
2. اسدالغابه، ج5، ص 594.
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.