اصول سياست‏خارجى در قرآن

عنوان نفى سبيل برگرفته از نص آيه قرآن است: لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا; (27) خداوند سبيل و طريقى براى كافران بر مؤمنان قرار نداده است . مفسران در تفسير اين آيه اقوال مختلفى را ذكر كرده‏اند، بعضى «سبيل‏» را به مفهوم حجت و دليل گرفته و آيه را چنين معنا كرده‏اند: خداوند كافران را با حجتى برتر در
شنبه، 26 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول سياست‏خارجى در قرآن
اصول سياست‏خارجى در قرآن )  ق2(
اصول سياست‏خارجى در قرآن





2 . اصل نفى سبيل
عنوان نفى سبيل برگرفته از نص آيه قرآن است:
لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا; (27) خداوند سبيل و طريقى براى كافران بر مؤمنان قرار نداده است .
مفسران در تفسير اين آيه اقوال مختلفى را ذكر كرده‏اند، بعضى «سبيل‏» را به مفهوم حجت و دليل گرفته و آيه را چنين معنا كرده‏اند: خداوند كافران را با حجتى برتر در مقابل مؤمنان قرار نداده است . عده‏اى گفته‏اند مقصود از نفى سبيل، نفى سلطه كفار بر مؤمنان در قيامت است . در اين ميان ابن‏عربى با ضعيف شمردن هر دو احتمال مزبور، مى‏گويد سه احتمال در آيه مباركه وجود دارد: (28)
1- كافران هرگز توان محو و انهدام دولت مؤمنان و امحاى بيضه اسلام را ندارند;
2- خداوند زمينه سلطه كافران بر مؤمنان را فراهم نكرده است، اين خود مسلمانان هستند كه با فاصله گرفتن از تعاليم اسلامى زمينه چنين امرى را فراهم مى‏كنند;
3- خداوند سبيل شرعى براى كفار بر مؤمنان قرار نداده است .
يكى ازمفسران در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: بيشتر علما به اين آيه بر منع و عدم جواز فروش عبد مسلمان به كافر استدلال كرده‏اند، زيرا اين امر موجب مسلط شدن كافر بر عبد مسلمان و خوارى او مى‏گردد . (29)
بنابراين اگر بيع عبدمسلمان به كافر جايز نيست، چون موجب استيلاى كافر مى‏گردد، هر چيزى كه سبب سلطه كفار بر مؤمنان و مسلمانان شود ممنوع و غيرقابل تحمل خواهد بود . استدلال به اين آيه بر حرمت چنين معامله‏اى زمانى تمام خواهد بود كه كلمه «سبيل‏» را به مفهوم سلطه و سلطنت‏بگيريم و نه حجت و برهان . بر اين اساس آيه نفى سبيل به عنوان اساس روابط خارجى دولت اسلامى مطرح مى‏گردد وحتى به قول برخى از پژوهشگران بر ساير آيات حاكم است; (30) براى نمونه اگر دولت اسلامى با غيرمسلمانان عهد و پيمانى را منعقد كند به حكم صريح قرآن مبنى بر وجوب وفاى به عهد «اوفوا بالعهد» (31) لازم است كه دولت اسلامى به ميثاق و پيمان منعقد شده پاى‏بند باشد، اما اگر اين پيمان موجب استيلاى سياسى و نظامى و فرهنگى كفار بر مؤمنان گردد فاقد اعتبار است و از ذيل وجوب وفاى به عهد خارج خواهد شد; بنابراين روابط خارجى اسلام با غيرمسلمانان مى‏بايد به‏گونه‏اى تنظيم گردد كه زمينه‏هاى سلطه و برترى كفار بر مسلمانان را فراهم نياورد، در غير اين حالت چنين روابطى نامشروع و غير شرعى خواهد بود .
به هر حال بر اساس اصل‏نفى سبيل، راه هر نوع نفوذ و سلطه كفار بر جوامع اسلامى در حوزه‏هاى مختلف سياسى و نظامى و اقتصادى و فرهنگى بايد مسدود گردد . (32)
از نظر سياسى نپذيرفتن تحت الحمايگى، نفى ظلم و استبداد و استعمار، جايز نبودن مداخله بيگانگان در امور داخلى كشور اسلامى و تصميم‏گيرى‏هاى سياسى مورد تاكيد است و از نظر نظامى نيز تسلط بر مقدرات و تدابير نظامى مدنظر مى‏باشد، در ضمن عدم وابستگى اقتصادى و جلوگيرى از نفوذ فرهنگى ومنع استشاره و مشورت در حوزه‏هاى فرهنگى و نظامى در روابط خارجى مورد توجه است; بنابراين قاعده نفى سبيل بيانگر دو جنبه ايجابى و سلبى است كه جنبه سلبى آن ناظر بر نفى سلطه بيگانگان بر مقدرات و سرنوشت‏سياسى و اجتماعى مسلمانان است و جنبه ايجابى آن بيانگر وظيفه دينى امت اسلامى در حفظ استقلال سياسى و از ميان برداشتن زمينه‏هاى وابستگى است . (33)
از ميان فقهاى شيعى بنيان‏گذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى در برخى موارد ضمن تاكيد بر استقلال همه جانبه امت اسلامى، براى نفى سلطه بيگانگان به اين قاعده استدلال كرده‏اند:
قرآن مى‏گويد هرگز خداى تبارك و تعالى سلطه‏اى براى غيرمسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نبايد يك همچو چيزى واقع شود، يك تسلطى، يك راهى، اصلا يك راه نبايد پيدا كند: «لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» . اصلا راه نبايد داشته باشند مشركين و اين قدرت‏هاى فاسد . . . بر مسلمين . (34)
همچنين علاوه بر آيه فوق به ساير آياتى كه مؤمنان را از پذيرش و قبول ولايت كافران بر حذر مى‏دارند و يا به عواقب منفى و زيانبار آن هشدار مى‏دهند استدلال شده است . (35)
برخى از مفسران براى نفى سلطه كفار و عدم جواز آن به آيه 118 سوره آل عمران استدلال كرده‏اند . در اين آيه خداوند سبحان مؤمنان را از دوستى با بيگانگان نهى مى‏كند: «اى اهل ايمان غير را به بطانه نگيريد» . (36)
گفته‏اند مقصود از بطانه، دوستى و قرابت است; بنابراين مسلمانان نبايد كافران را دوست و هم راز شان و صاحب اسرارشان بدانند، (37) چون اين امر موجبات سلطه آنان بر مسلمانان را فراهم مى‏سازد .
اصل نفى سبيل علاوه بر اين‏كه در مباحث‏سياسى و روابط خارجى مورد توجه بوده، در عرصه عملى نيز با نمودها و جلوه‏هاى خاصى همراه بوده است; فتواى تاريخى ميرزاى شيرازى در تحريم تنباكو و فتواى امام خمينى‏قدس سره در مورد قرار داد كاپيتالاسيون، از نمونه‏هاى نفى سبيل عملى در تاريخ معاصر است . حضرت امام خمينى با اهتمام جدى بر اين اصل، هر نوع روابط و قرارداد بين‏المللى كه منجر به نقض اين اصل و ناديده انگاشتن آن گردد بى‏اعتبار دانسته و انعقاد چنين معاهداتى را تحريم مى‏كند; بنابراين ايشان فراتر از يك نظريه سياسى، اصل نفى سبيل را امرى لازم الاجرا در روابط خارجى فرض مى‏كند و به آن فتوا مى‏دهد . (38)
3 . اصل عزت اسلامى
اصل عزت در روابط خارجى دولت اسلامى بيانگر علو و برترى تعاليم اسلامى و بالتبع برترى جوامع اسلامى است . آيات دال بر عزت مؤمنان و مسلمانان و همچنين حديث مشهور اعتلا (الاسلام يعلو و لايعلى عليه) (39) از مستندات فقهى اين اصل محسوب مى‏گردد . (40)
اصل عزت اسلامى در روابط خارجى ناظر به جامعيت، كمال و مقبوليت دين اسلام است، كه خداوند اين دين آسمانى را كامل‏ترين و برترين دين دانسته و به صراحت‏بر مقبول نبودن ديگر دين‏ها تاكيد دارد . (41)
بنابراين دولت اسلامى در روابط خارجى خود نبايد به گونه‏اى سياست‏گذارى و رفتار كند كه اين اصل مخدوش و يا كم رنگ شود . برخى آيات قرآن كريم اتكاى مسلمانان به كافران و دولت‏هاى غيراسلامى را براى دست‏يابى به عزت و شوكت دنيوى زشت‏شمرده و يادآور شده‏اند كه عزت همه از آن خدا و رسول و مؤمنان است، در آيه‏اى آمده است:
منافقان را به عذابى سخت‏بشارت ده، كسانى كه كافران را دوست گرفتند و مؤمنان را رها ساختند، آيا در همنشينى آنان عزت مى‏جويند [نادرست انديشيده‏اند]، عزت همه از خداست . (42)
برخى از مفسران ضمن تحليل جهاد با اين معيار گفته‏اند جهاد زمانى مشروعيت مى‏يابد كه براى تحقق عزت دينى و سيادت اسلام باشد . اين برداشت احتمالا ناظر به تعليلى است كه در برخى آيات جهاد بدان اشاره شده، آن جا كه مى‏فرمايد: «جهاد كنيد تا كلمة الله اعتلا يابد و كلمه كفر محو شود» . (43)
اصل عزت اسلامى و سيادت دينى در سيره و گفتار پيشوايان معصوم نيز مبناى سياست‏گذارى خارجى است; براى نمونه امام على عليه السلام ضمن آن‏كه به حسن معاشرت و رفتار مسالمت‏آميز با غيرمسلمانان سفارش مى‏كند، تامين عزت دينى و سيادت اسلامى را نيز ناديده نمى‏گيرد:
بايد در رفتارتان احتياج و بى‏نيازى را درهم آميزيد و ميان حسن معاشرت و نرمى در گفتار با عزت و نزهت دينى پيوند زنيد . (44)
بدين ترتيب اصل عزت اسلامى همانند اصل نفى سبيل، بر معاهدات و رفتار خارجى دولت اسلامى حاكميت دارد، به گونه‏اى كه اگر رفتار سياست‏خارجى دولت اسلامى موجب عزت كفار و ذلت جامعه اسلامى شود غيرمجاز و ممنوع است .
4 . اصل التزام به پيمان‏هاى سياسى
اصل وفاى به عهد و پيمان يكى از دستورهاى مؤكد اسلام است كه آيات بسيارى به آن توصيه كرده‏اند . (45)
وفاى به عهد در زمره اصول سياست‏خارجى دولت اسلامى قرار دارد . دولت اسلامى موظف است‏بر اساس آن به كليه معاهدات و پيمان‏هاى سياسى و نظامى بسته شده با ديگر جوامع با ديده احترام بنگرد و التزام و پاى‏بندى خويش را حفظ كند . در برخى آيات قرآن به طور مطلق به رعايت پيمان‏ها اشاره شده، و برخى ديگر التزام به پيمان را يك تكليف و مسؤوليت عنوان مى‏كنند; همچنين برخى آيات ضمن تاكيد بر وفاى به عهد و التزام به پيمان‏ها پيامدهاى زيانبار نقض پيمان را هم گوشزد مى‏كنند . اصل وجوب وفاى به عهد و التزام به پيمان‏ها مورد اتفاق مفسران است و همگان به وجوب وفاى به عهد و حرمت‏خيانت و غدر در حق مسلمان و غيرمسلمان اذعان كرده‏اند . (46)
از نظر صغروى و تطبيق اين اصل و همچنين حوزه شمول و ابعاد آن، تفاسير و ديدگاه‏هاى متفاوتى ارائه گرديده است . آيا وجوب وفاى به عهد كليه عهدها، اعم از پيمان‏هاى مكتوب و شفاهى را در بر مى‏گيرد يا اختصاص به پيمان‏هاى رسمى و مكتوب دارد؟ عده‏اى از مفسران با استناد به مطلق بودن «عهد» ، پيمان شفاهى و مكتوب را مشمول آن مى‏دانند . برخى بالاتر از اطلاق، ادعاى عموم لفظ «عهد» را مطرح كرده و آن را شامل كليه مواثيق و تعهدات مى‏دانند و مى‏گويند: اين حكم از نظر حوزه شمول به معاهدات ميان مسلمانان اختصاص ندارد، بلكه مربوط به تمام افراد و كليه پيمان‏ها مى‏گردد، البته با رعايت‏حلال و حرام الهى; بنابراين لفظ عهد، عام و شامل كليه عقود و پيمانى است كه مطابق ديانت در مسائل اقتصادى (بيع) و اجتماعى و سياسى منعقد گرديده است . (47)
از مجموع آياتى كه به وجوب وفاى به عهد اشاره دارند، چند نكته برداشت مى‏شود:
1 . اصل بقاى معاهدات و اعتبار آن تا زمان انقضاى مدت;
2 . جايز نبودن خدعه و غدر با طرف مقابل و وجوب وفاى به عهد تا زمان انقضاى مدت;
3 . وقتى قرارداد بسته شد از نظر قرآن تحت هيچ شرايطى نبايد آن را شكست، مگر آن‏كه طرف مقابل آن را نقض كند و به غدر و خدعه روى آرد . (48)
بيشتر مفسران، چنان كه اشاره شد، با استناد به اطلاق يا عموم لفظ عهود و عقود آن را شامل كليه مواثيق و پيمان‏هاى كتبى و شفاهى مى‏دانند; همچنين اطلاق مزبور، از نظر حوزه و گستره، كليه پيمان‏ها اعم از پيمان‏هاى اقتصادى و امنيتى و سياسى را در برمى‏گيرد; بنابراين مقصود از «اوفوابالعهد» و «اوفوا بالعقد» كليه عقود و پيمان‏هايى است كه مردم يا براى برقرارى صلح يا مسائل مالى و بيع و شرا و اجاره و غيره با طرف مقابل مى‏بندند . (49)
در سيره عملى رهبران معصوم به خصوص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز اين اصل در چارچوب كلى رفتار خارجى دولت اسلامى با غيرمسلمانان قرار مى‏گيرد . احاديث متواترى از رسول اكرم در اين زمينه وجود دارد كه حضرت مسلمانان را از لزوم پاى‏بندى به پيمان‏ها و حرمت نقض پيمان آگاه مى‏سازد . (50)
سيره عملى حضرت نيز به‏خوبى اين مطلب را تاكيد مى‏كند كه برجسته‏ترين آن، التزام و پاى‏بندى حضرت به مفاد صلح حديبيه است كه پيامبر با ناخشنودى افراد تازه مسلمانى را كه از شكنجه و آزار قريش به سوى مدينه هجرت كرده بودند باز مى‏گرداند . (51) امام على عليه السلام نيز در نهج‏البلاغه لزوم وفاى به عهد و التزام به پيمان‏هاى سياسى و نظامى را آن‏چنان مهم مى‏خواند كه شكستن آن را صلاح نمى‏داند، امام مى‏فرمايد:
اگر ميان تو و دشمنت پيمانى بسته شد و يا تعهد كردى كه به وى پناه دهى، جامه وفا را بر عهد خويش بپوشان و تعهدات خويش را محترم بشمار و جان خويش را سپر تعهدات خويش قرار ده، زيرا هيچ يك از فرايض الهى نيست كه همچون وفاى به عهد و پيمان مورد اتفاق مردم جهان - با همه اختلاقى كه دارند - باشد، حتى مشركان زمان جاهليت آن را مراعات مى‏كردند، زيرا عواقب پيمان‏شكنى را آزموده بودند; بنابراين هرگز پيمان شكنى مكن و در عهد خود خيانت روا مدار، (52) هرگز نبايد در تنگناها، كه تو را به پيمان شكنى مى‏خوانند، به نقض پيمان روى آورى، زيرا شكيبايى در تنگناها، كه اميد گشايش و پيروزى در عاقبت آن دارى، بهتر از پيمان شكنى و خيانتى است كه مجازات الهى را در پى‏دارد . (53)

پى‏نوشت‏ها:

2) ر . ك: كى . جى . هالستى، مبانى تحليل سياست‏بين الملل، ترجمه بهرام مستقيمى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1376 .)
3) ناديه محمود مصطفى، المدخل المنهاجيه فى العلاقات الدولية فى الاسلام (المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996م .)
4) ابن هشام، السيرة النبويه، تحقيق محى الدين عبدالمجيد (مطبعة السعاده) ج‏2، ص‏314 .
5) براى مطالعه مبسوط اين دوگونه برخورد با آيات جهاد و صلح ر . ك: سيف الدين عبدالفتاح، القران و نظير العلاقات الدوليه فى الاسلام; ناديه محمود مصطفى، المدخل المنهاجيه فى العلاقات الدولية فى الاسلام (المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996م) ص 15- 89 .
6) از جمله آيات ناظر به اصل دعوت ر . ك: سورهاى: انبياء (21) آيه 107 و بقره (2) آيه 151 و اسراء (17) آيه 15 و مائده (5) آيه 19 و نساء (4) آيه 165 و مزمل (73) آيه 15 و احزاب (33) آيه 45، 46 و الحاقه (69) آيه 10 و توبه (9) آيه 128 و . . . .
7) و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا» - «اسراء (17) آيه 15» .
8) قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لانشرك به شيئا . «آل عمران (3) آيه 64» .
9) نمونه‏هاى متعددى از سيره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيانگر اين نكته است . از جمله صلح حديبيه، ارسال پيام و سفير به دربار امپراتورى ايران و رم و غيره . براى مطالعه مبسوط در مورد سيره پيامبر در اين زمينه ر . ك: وهبة‏الزحيلى، آثار الحرب فى الاسلام (دمشق: دارالفكر، 1992م) ص 320- 323 .
10) ر . ك: محمد تقى جعفرى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج‏10، ص 174- 176 .
11) متقى هندى، كنزالعمال (بيروت: مؤسسة الرسالة، 1979م) ج‏4، ص‏483 .
12) ابن هشام، السيرة النبويه (القاهره: مكتبة الكليات الازهريه، 1978م) ج‏3، ص 216 .
13) ر . ك: ناديه محمود مصطفى، العلاقات الدوليه فى الاسلام وقت الحرب (المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996م) ص 27 .
14) سوره توبه (9) آيه 36 .
15) سوره انفال (8) آيه 39 .
16) سوره توبه (9) آيه 5 .
17) ر . ك: ابوالاعلى مودودى، الجهاد فى سبيل الله، ص‏41; سيد قطب، فى ظلال القرآن، ص‏1432 .
18) محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان (قم: انتشارات اسلامى، 1368) ج‏2، ص 66 .
19) همان، ص‏67 .
20) شيخ بهايى، جامع عباسى، كتاب الجهاد ص‏155 (چاپ سنگى .)
21) حسن بن يوسف حلى، تبصرة‏المتعلمين، ص‏80 (چاپ نجف .)
22) مرتضى مطهرى، جهاد (تهران: صدرا، 1368) ص‏29 .
23) ر . ك: عبدالله بن ابراهيم بن على الطريقى، الاستغاثه بغيرالمسلمين فى الفقه الاسلامى (مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414 ق) ص 107 به بعد .
24) بقره (2) آيه 208 .
25) ر . ك: رمضان البواطى، جهاد فى الاسلام كيف نفهمه و كيف نمارسه؟ (دمشق: دارالفكر، چاپ دوم، 1995م) ص‏227 .
26) وهبة الزحيلى، آثار الحرب فى الاسلام (دارالفكر، چاپ چهارم، 1992م) ص‏78 .
27) سوره نساء (4) آيه 141 .
28) ابن عربى، احكام القرآن (بيروت: دارالكتاب العربى، 1421ق) ج‏1، ص‏554 .
29) حافظ عماد الدين ابى‏الفداء، تفسيرالقرآن العظيم (بيروت: دارصادر، 1999م) ج‏2، ص‏114 .
30) رك: ابوالفضل شكورى، فقه سياسى، ج‏2، ص‏384 .
31) اسراء (7) آيه 34 .
32) براى مطالعه بيشتر در مورد مستندات فقهى اين اصل ر . ك: بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج‏1، ص 157- 161 .
33) براى توضيح بيشتر ر . ك: محمد رضا دهشيرى، اصول و مبانى ديپلماسى اسلامى در: مجموعه آثار امام خمينى و حكومت اسلامى، ج‏6، ص‏63 .
34) امام روح الله خمينى، صحيفه نور، ج‏3، ص‏4 .
35) از جمله به آيات زير استدلال شده است: سوره نساء (4) آيه 138، 139 و انفال (8) آيه 73 و مائده (5) آيه 55، 65 .
36) يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم‏» - «آل عمران (3) آيه 118» .
37) فالمقصود بالبطانة اذن المقربون لدى الشخص فالمسلمون لايجوز لهم اتخاذ الكافر . سواء كان فردا ام جماعة ام دولة، بمنزلة صاحب السر، بحيث‏يقرب و يعظم و يرجع اليه فى عظام الامور و مهامها و يفضى اليه باسرار المسلمين‏» - «ر . ك: ابن عربى، احكام القران ، ج‏4، ص 1783» .
38) امام روح الله خمينى، تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏485، مسائل 4، 5 و 6 .
39) بجنوردى، پيشين، ج‏1، ص 159 .
40) از جمله ر . ك: سوره نساء (4) آيه 138 و منافقون (63) آيه 8 .
41) ان الدين عندالله الاسلام‏» و «و لن يقبل غيرالاسلام دينا» .
42) و بشر المنافقين بان لهم عذاب اليم الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعا» - نساء (4) آيه 138» .
43) انفال (8) آيه 39 .
44) محمد محمدى رى‏شهرى، موسوعة الامام على عليه السلام (دارالحديث، 1379) ج‏4، ص 337 .
45) از جمله آياتى كه وجوب وفاى به عهد و التزام و پيمان‏ها را مورد تاكيد دارد عبارتند از:
اسراء (17) آيه 34 و البقره (2) آيه 177 و مؤمنون (23) آيه 8 و معارج (70) آيه 32، مائده (15) آيه 1 و آل‏عمران (3) آيه 76 .
46) ناديه محمود مصطفى، پيشين، ج‏6، ص‏103 .
47) ر . ك: قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج‏10، ص 169; علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ذيل آيه «اوفوا بالعهد» .
48) ر . ك: به ناديه محمود مصطفى، پيشين، ص‏96 .
49) و اوفوا بالعهد - اوفوا بالعقد الذى تعاقدون الناس فى الصلح بنى اهل الحرب و الاسلام و فيما بينكم ايضا و البيوع و الاشربه و الاجارات و غير ذلك من العقود» . «عبدالله بن ابراهيم بن على الطريقى، الاستغاثه بغير المسلمين فى الفقه الاسلامى (موسسة الرساله، 1414ق)، ص 48، به نقل از: تفسير الطبرى، ج‏15، ص 61» .
50) براى مطالعه برخى احاديث‏به نقل از كتب روايى اهل سنت ر . ك: وهبة الزحيلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 350 به بعد . از منابع فقهى شيعى نيز مى‏توان گفته‏هاى حكيمانه امام على در نهج البلاغه و به خصوص نامه 53 (عهدنامه مالك اشتر) را مورد ملاحظه قرار داد .
51) براى توضيح بيشتر در اين زمينه ر . ك: ابن هشام، السيرة النبوية (القاهره: مكتبة الكليات الذهبى، 1978م) ج‏3، ص 204 و ابن اثير، الكامل، ج‏2، ص‏90 . همچنين براى مطالعه سيره حضرت ر . ك: وهبة الزحيلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 345- 367 .
52) نهج البلاغه، نامه 53 .
53) همان .

/الف




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.