مترجم: فضلالله نیکآیین
یک اختلافنظر مذهبی میان اسماعیلیان و اسرائیلیان (1) دربارهی مسائل دوگانهی بُکوریت (2) و میثاق خداوند از زمانهای باستان وجود داشته است. خوانندگان کتب مقدّسهی توراة و انجیل و قرآن همگی با داستان پیامبر بزرگ ابراهیم و فرزندان دوگانهاش اسماعیل و اسحاق آشنایی دارند. داستان فراخوانده شدن ابراهیم از اور که تحت فرمان کلدانیان بود و سرگذشت اولاد و اعقاب او تا زمان یوسف، نوهی ابراهیم، که در مصر وفات میکند، در توراة (سفر پیدایش، فصول 11 تا 50) منقول است. طبق شجرهنامهی مندرج در سفر پیدایش، نسب ابراهیم پس از 20 نسل به حضرت آدم میرسد، او ضمناً همعصر نمرود بوده است که برج شگفتانگیز معروف به برج بابل (3) را بنا کرد.
اگرچه داستان اوائل زندگی ابراهیم در اورکلدانیان در توراة نیامده ولی یوسف فلاویوس (4)، مورّخ مشهور یهودی در کتاب خود بنام «اعصار قدیمه» (5) این بخش از زندگی ابراهیم را ضبط کرده که ضمناً با شرح زندگی وی در قرآن تطبیق میکند. توراة بروشنی اطّلاع میدهد که تِرَح پدر ابراهم بتپرست بود. (6) هنگامی که حضرت ابراهیم وارد پرستشگاه شد و تمام بتها و مجسّمهها و تمثالها را در هم شکست، غیرت و عشق خود را نسبت به خداوند نشان داد و بدین ترتیب سرمشق اوّلیه و راستین خلف نامور خود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. وی از کورهی آتشی که به فرمان نمرود در آن انداخته شد، سالم و مظفّر بیرون آمد. و آنگاه همراه با پدرش و لوط، برادرزادهاش، موطن خود را ترک گفته عازم حرّان شد و هنگامی که پدرش در حرّان درگذشت، هفتاد و پنجساله بود. بنابراین ابراهیم از سرطاعت مطلق و تسلیم محض در برابر خداوند، موطن خود را به فرمان او ترک میکند و عازم سفری طولانی و شگفتانگیز میشود و به سرزمینهای کنعان و مصر و عربستان میرود. ساره، زن ابراهیم عقیم است؛ معهذا خداوند به او اعلام میکند که مقدّر است وی پدر امّتهای کثیری باشد و تمام سرزمینهایی که از آنها عبور کند، به اخلافش به ارث خواهد رسید و میفرماید: «تمامی امّتهای زمین از ذُرّیه تو برکت خواهند یافت». (7) ابراهیم که اصلاً فرزندی ندارد، این وعدهی یکتا و فوقالعاده در تاریخ دین را با ایمانی تزلزلناپذیر میپذیرد. و هنگامی که به فرمان خداوند از چادر خود خارج میشود تا شب هنگام به آسمان نظر اندازد و الله به وی میگوید که تعداد اعقاب و اخلافش به فراوانی ستارگان آسمان و شنهای سواحل دریا خواهد بود، ابراهیم فوراً وعده را باور میدارد. و این نوع ایمان و اعتقاد به خداوند است که طبق بیان کتب مقدّسه «تقوی بحساب میآید.»
یک دختر پرهیزگار و سادهدل مصری بنام هاجر کنیز و خدمتکار ساره است. چندی بعد با نظر و رضایت ساره، دخترک به عقد حضرت ابراهیم درمیآید و از این ازدواج، طبق پیشگویی فرشتهی خداوند، اسماعیل زاده میشود. هنگامی که اسماعیل سیزدهساله است، خداوند بار دیگر از طریق فرشتهی خود به ابراهیم وحی میفرستد و فرشته وعدهی قدیم را به ابراهیم یادآوری میکند و ختنه کردن را رسماً بصورت نهادی دینی درمیآورد که بلافاصله به مرحلهی اجرا گذارده میشود. حضرت ابراهیم در نود و چند سالگی و اسماعیل و همهی خدمتکاران مذکّر ختنه میشوند و «عهد و میثاق» میان خداوند و ابراهیم با تنها فرزند ذکورش یعنی اسماعیل بسته میشود و گویی که با خونِ جاری شده از ختنه - «علامت میثاق» - ممهور میگردد. در واقع میان ملکوت خداوند و ارض موعود، هنگامی که اسماعیل تنها فرزند ذکور این پیامبر کهنسال است، پیمانی به امضاء میرسد. ابراهیم سوگند وفاداری میخورد و با خالق خود بیعت میکند و خداوند وعده میدهد که همواره خدای اعقاب ابراهیم و اسماعیل و حافظ آنان باقی بماند.
و آنگاه هنگامی که ابراهیم نود و نه سال و ساره نودسال دارد، این زن نیز طبق وعدهی الهی فرزندی میزاید که اسحاق نامگذاری میشود.
از آنجا که در کتاب سفر پیدایش، شرح وقایع نظم سالشماری چندانی ندارد، آنگاه چنین ضبط شده است که پس از بستن این میثاق و پس از تولّد اسحاق (8)، حضرت ابراهیم صرفاً به میل ساره، اسماعیل و مادرش را به وضع ناهنجار و ظالمانهای از خانه و خانواده میراند. اسماعیل و هاجر در صحرای بیانتها ناپدید میشوند و زمانی که پسر جوان از فشار تشنگی در آستانهی مرگ است، چشمهای در بیابان فوّاره میزند (9) و آنان را از نیستی نجات میدهد. و آنگاه کتاب سفر پیدایش ناگهان دربارهی اسماعیل و سرنوشت او سکوت میکند و تنها اطّلاعی که میدهد آنست که وی با یک زن مصری ازدواج میکند و زمانی که حضرت ابراهیم به لقاءالله میپیوندد، ناگهان در کنار برادرش اسحاق برای دفن پدر حاضر میشود. سپس سفر پیدایش داستان اسحاق و پسران دوگانهاش را تا زمان ورود حضرت یعقوب به مصر ادامه میدهد و شرح این وقایع با مرگ حضرت یوسف پایان میپذیرد.
و امّا حادثهی مهم بعدی دیگر در تاریخچهی زندگی حضرت ابراهیم برابر آنچه در سفر پیدایش (فصل 22) ضبط شده، اقدام ابراهیم برای قربانی کردن «تنها پسر خود» در راه خداوند است که چنانکه میدانیم لحظهای قبل از قربانی کردن، فرشتهی خداوند قوچی را برای قربانی به ابراهیم عرضه میکند. قرآن میگوید که این جریان «درخشانترین آزمایش» (10) حضرت ابراهیم بود ولی عشق او به خداوند به هر احساس نیرومند دیگر غلبه داشت و بهمین مناسبت قرآن ابراهیم را «دوست خداوند» (11) مینامد.
این شرح کوتاهی از داستان ابراهیم خلیلالله و اسماعیل دربارهی «حقّ بکوریّت» و «عهد و میثاق» با خداوند بود. امّا در این سرگذشت سه نکتهی مشخّص وجود دارد که هر مؤمن راستین باید آنها را مطلقاً حقیقت بداند. نخستین نکته آن است که اسماعیل فرزند مشروع و نخستینِ ابراهیم است و بنابراین حقّ بکوریّت او نیز کاملاً قانونی و منصفانه و مشروع است. نکتهی دوّم آن است که میثاق خداوند با ابراهیم و تنها فرزند او اسماعیل، قبل از تولدّ اسحاق بسته شد. و بنابراین میثاق خداوند و نهاد ختنه، نعوذبالله، هیچ اهمیّت و ارزشی نخواهد داشت مگر آنکه وعده و قول مکرّر خداوند در جملههای الهی چون: «و تمامی اُمّتهای زمین از ذرّیهی تو برکت خواهند یافت...» (سفر پیدایش، فصل 22، آیهی 18) و مخصوصاً در جملهی «... کسی که از صلب تو بیرون آید او وارث تو خواهد بود.» (سفر پیدایش، فصل 15، آیهی 4) ارزش و اهمیّت داشته باشد. و این وعده هنگامی که اسماعیل به دنیا آمد، به تحقّق پیوست زیرا از این لحظه به بعد ابراهیم میدانست که دیگر پیشکارش، اِلیعزر (12) دمشقی وارث او نخواهد شد ولی هنوز نمیدانست که بعداً فرزند دیگری هم پیدا خواهد کرد. بنابراین باید اقرار داشت که اسماعیل وارث حقیقی و مشروع کلیّهی امتیازات و شأن و کرامت روحانی ابراهیم است. این حق ویژهی خدادادی که «از طریق ابراهیم همهی امتّهای زمین متبرک خواهند شد» - که غالباً به صورتهای مختلف تکرار گردیده - میراث بکوریّت و ارث طبیعی و خدادادی اسماعیل است. میراثی که از طریق حقّ بکوریّت به اسماعیل میرسید، فقط چادری که ابراهیم در آن زندگی میکرد یا چند شتری که بر آنها سوار میشد، نبود بلکه میراث واقعی آن بود که کلیهی سرزمینهای میان رودخانههای نیل و فرات را که در آنها حدوداً 10 امّت مختلف زندگی میکردند، تحت فرمان خود درآورد. (13) و چنانکه میدانیم از آن زمان تا بحال همواره فرزندان و اعقاب اسمعیل یعنی اعراب در سراسر این سرزمینها ساکن بودهاند. و تحّقق عملی این امر، خود در واقع یکی از شرایط مندرج در میثاق خداوند است.
سوّمین نکتهی مهم آن است که اسحاق نیز تولّد معجزهآسایی داشت، او را نیز خداوند قادر متعال متبرّک ساخت و به او و اعقابش وعدهی سرزمین کنعان را داد که عملاً نیز در دوران یوشع نبی به تصرف آنان درآمد. بهرحال، باید دانست که هرگز به مغز هیچ مسلمانی خطور نمیکند که اسحاق و فرزندش یعقوب را بیاعتبار سازد یا فضائلش را انکار کند زیرا هرگونه اقدام در جهت تنزّل قدر و اعتبار یک پیامبر خدا اهانت به مقدّسات است و خود از خدانشناسی سرچشمه میگیرد. او اگرچه بخاطر روشن کردن مسائل، اسماعیل و اسحاق را مقایسه میکنیم ولی در وجود خود احساسی جز احترام و تقدیس نسبت به این خادمان پرهیزگار خدا نداریم. در واقع امّت اسرائیل و شریعت و کتب مقدّسهی ایشان در تاریخ مذاهب در عهد باستان مقام و منزل بیهمتایی دارند. آنان «امّت برگزیده» خدا بودند و اگرچه غالباً بر تعالیم و احکام خداوند میشوریدند و به کفر و بتپرستی روی میآوردند، با وجود این میدانیم که این امّت صدها و هزارها پیغمبر و زن و مردِ مؤمنِ متّقی به جهان تقدیم کرده است.
بنابراین تا اینجا نمیبایست هیچگونه اختلاف و برخوردی میان اعقاب اسماعیل و اخلاف اسحاق وجود داشته باشد، زیرا اگر منظور از «تبرّک» خداوند و «حقّ بکوریّت» صرفاً برخی متعلّقات مادّی و قدرت بوده باشد، در آنصورت مسأله به ضرب شمشیر قابل حلّ و فصل میبود. و امّا حقیقت چنین نیست زیرا یک نکتهی متنازعفیه بسیار اساسی و بنیادی وجود دارد که این دو امّت همواره دربارهی آن اختلاف کردهاند و آن مسألهی مسیحا و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. یهودیان تحقّق پیشگوییهای کتب مقدّسهی خود دربارهی مسیحا را نه در شخص عیسی (علیهالسلام) میبینند نه در وجود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم). بسیاری از یهودیان همیشه نسبت به اسماعیل حسادت کردهاند! زیرا بخوبی میدانند که میثاق خدا در وجود او معنا پیدا میکرد و با ختنه کردن او بود که عهد خدا با ابراهیم بسته شد و به خون ممهور گردید. و همین بغض و کینهی نسبت به اسماعیل باعث شده است که عدهای از کاهنان و کاتبان و فقهای یهود بسیاری از قطعات کتب مقدّسه را تحریف و حکّ و اصلاح کردهاند! حذف نام اسماعیل از آیههای اوّل، دوّم، و ششم و هفتم فصل بیست و دوّم کتاب پیدایش و قراردادن نام اسحاق بجای آن و در عین حال حفظ عنوان توصیفی «پسر یگانهی خود» (14) در واقع انکار وجود اسماعیل و نقض آشکار میثاقی است که خداوند با ابراهیم و اسماعیل بسته است. در این فصل کتاب، خداوند آشکارا میگوید که: «چون پسر یگانهی خود را از من دریغ نداشتی... ذرّیهی ترا مثل ستارههای آسمان و مانند ریگهای کنار دریا افزایش میدهم و تکثیر میکنم.» (15) و کلمهی «تکثیر» عیناً تکرار کلمهای است که فرشتهی خداوند در بیابان به هاجر گفته است. فرشتهی خداوند به هاجر میگوید که ذرّیهی ترا چنان بسیار نمایم که بسیاری به شمارش درنیابند و اضافه میکند که: «اسماعیل بارور و پرثمر خواهد بود». (16) امّا جاعلین عیسوی، کلمهی اصلی عبری متن توراة را که به معنای «بارور و پرثمر» و از ریشه عبری Para (معادل کلمات وَفَر و وفور در زبان عربی) است، به چیز دیگری تبدیل کرده و آن را «خروحشی» یا فقط «وحشی» معنا کردهاند. آیا براستی شرمآور و کفرآمیز نیست که یک پیامبر خدا را که خداوند «بارور و پرثمر» نامیده، بخاطر تعصّب و جهل، «خر وحشی» بخوانیم؟
بسیار جالب توجّه است که حضرت عیسی (علیهالسلام) خود، طبق گزارش انجیل برنابا (17)، یهودیانی را که میگفتند «آن رسول بزرگ» خدا یا «مسیحا» از خاندان داود خواهد بود، سرزنش کرده بصراحت یادآور می شود که آن «رسول بزرگ» نمیتواند از اولاد داود باشد زیرا حضرت داود خود وی را «ارباب من» (18) مینامد، عیسی (علیهالسلام) آنگاه توضیح میدهد و میگوید که پدران شما متون کتب مقدّسه را تغییر دادهاند و اضافه میکند که میثاق خداوند با اسماعیل بسته شد نه با اسحاق و اضافه میکند آن کس که به قربانگاه خدا برده شد، اسماعیل بود و عبارت «فرزند یگانهی خود» نیز ناظر بر همین حقیقت است زیرا در آن موقع هنوز اسحاق زاییده نشده بود. و امّا «پولُس قدیّس» که وانمود میکند حواری و پیرو عیسی مسیح (علیهالسلام) است، کلمات و عبارات ناپسندی در مورد هاجر و اسماعیل بکار میبرد (19) و بدین ترتیب آشکارا در مقابل تعالیم عیسی (علیهالسلام) ضد و نقیض میگوید. باید دانست که این پولس هر چه در قدرت داشت برای منحرف کردن و گمراه ساختن عیسویان بکار برد. قبل از روی آوردنش به مسیحیّت، خود جلّاد و شکنجهگر مسیحیان بود. و در من جای شکّ باقی است که احتمالاً عیسای این شخص در واقع عیسای دیگری است (اتفاقاً مادرش هم مریم نام داشت) که در حدود یکصدسال قبل از عیسی مسیح (علیهالسلام) بجرم ادّعای مسیح بودن از درختی حلق آویز شد. در حقیقت، رسالات پولس «قدیس» انباشته از نظریّات مکاتبی است که روح توراة و نیز روح تعالیم پیامبران فروتن ناصره (عیسی) از آنها بیزار است. این پولُس قبلاً یک فریسی متعصّب و یهودی خودخواه و قاضی و وکیل بود و بنظر میرسد که پس از تغییر مذهب و روی آوردن به عیسویّت بیش از پیش در تعصّب و افراط و کجاندیشی غرق شده است. (20) تنفّر او نسبت به اسماعیل و بکوریّت او باعث میشود که همهی مقررات شریعت موسی (علیهالسلام) را فراموش کند و از آنجمله بیاد نیاورد که ازدواج با خواهر معصیتی بزرگ است و مجازات اعدام در پی دارد. در کتاب سفر پیدایش دوبار (فصل 7، آیههای 20 - 10 و فصل 20 آیههای 18 - 20) این نکته ذکر شده است، اگر به پولس کوچکترین الهامی از جانب خدا میرسید، مسلماً اعلام میکرد که سفر پیدایش مملو از جعلیّات و تحریفات است (یا آنکه، نعوذبالله، پیغمبر خدا دروغ گفته است).
ولی ایشان به کلمات و مندرجات «کتاب» به صورتی دلبخواه، ایمان دارد و موقعی که هاجر را با صحرای لمیزرع سینا یکسان میسازد و ساره را تا حدّ اورشلیمی که در جهان بالا وجود دارد، بالا میبرد. (21) وجدانش بهیچوجه او را عذاب نمیدهد! آیا جناب پولس هرگز این نفرین معروف در شریعت موسی را خوانده بود: «لعنت بر کسی که با خواهر خود، چه دخترِ پدر چه دخترِ مادر خود، بخوابد و تمامی قوم بگویند آمین.»! (سفر مثنی، فصل 27، آیهی 22).
آیا این قانون الهی باندازهی کافی صریح و روشن نیست که افرادی چون پولس را که خواهر هستند از پسر دیگری که پدرش کلدانی و مادرش مصری است، مشروعتر و حلالزادهتر، قلمداد شود؟ آیا جناب «پولس قدیّس» در مورد طهارت و تقوی و پاکدامنی هاجر حرفی دارد؟ مسلماً خیر زیرا هاجر زن پاکدامن یک پیغمبر و مادر پیغمبر دیگری است و خود نیز دوبار به دریافت وحی و الهام الهی نائل شده است.
از سوی دیگر، خداوندی که با ابراهیم و اسماعیل میثاق بست، قانون ارث را بدین نحو بیان فرمود:
اگر مردی را دو زن باشد یکی محبوبه و دیگری مبغوضه و هر دو فرزندان از برای او بزایند و پسر زن مبغوضه اوّل زاده باشد، پس مقرر آنکه در روزی که پسران خود را وارث اموال خود میگرداند مختار نیست که پسر زن محبوبه را بر پسر مبغوضهی اوّل زاده مقدّم گرداند که فیالحقیقة اوّل زادهی اوست بلکه پسر مبغوضه را به اوّل زادگی اقرار نموده حصّه وی را دو چندان بدهد. (22)
آیا این قانون الهی باندازهی کافی صریح و روشن نیست که افرادی چون پولس را که مدّعی و منکر حقّ بکوریّت اسماعیل هستند، خاموش سازد؟
با اینهمه اکنون به اختصار نکات دیگری را دربارهی مسألهی بکوریّت به اطلاع خوانندگان خود میرسانم: میدانیم که ابراهیم یک چوپان صحراگرد و در عین حال پیغمبر خدا بود، در چادری زندگی میکرد و گلّههای بزرگ احشام و اغنام و ثروت فراوان داشت و در واقع رئیس و سرکرده و پدرسالار یک ایل بود. و باز میدانیم که رؤسای طوایف صحراگرد و چادرنشین از خود زمین و چراگاه به ارث باقی نمیگذارند بلکه در هنگام مرگ، تیرهها و طوایف یا اتباع و افراد خود را در میان فرزندانشان تقسیم میکنند و هر یکی را به سرکردگی بخشی از ایل قرار میدهند. معمول آن است که جوانترین فرزند ذکور چادر و وسایل آنرا از پدر به ارث میبرد و بزرگترین فرزند در مقام ریاست به جای پدر مینشیند. مثلاً پس از مرگ چنگیزخان مغول، فرزند ارشدش، اُکتای، در مقام خاقان مغول در پکن فرمانروایی کرد و حال آنکه جوانترین پسرش بنام قرهقروم صاحب «اجاق» یا چادر و وسایل پدرش در مغولستان گردید. در مورد حضرت ابراهیم نیز قضیّه عیناً به همین شکل بود. اسحاق فرزند کوچکتر چادر پدر را به ارث برد و مانند او به زندگی در چادرش ادامه داد و حال آنکه اسماعیل برای پاسداری و نگهبانی بیتالله که او و ابراهیم با هم ساخته بودند، به حجاز اعزام گردید. (23) اسماعیل در این منطقه جایگزین شد و به پیامبری و رهبری قبایل عرب که به او اعتقاد داشتند، نائل گردید. و در مکّه بود که کعبه به مرکز بزرگ پرستش خداوند و نیز محلّ زیارتی که به حجّ معروف است، تبدیل گردید. اسماعیل بود که دین یکتاپرستی و ایمان به خدای حقیقی واحد را بنیان نهاد و نهاد ختنه را به مرحلهی اجرا گذاشت. اولاد و اعقاب او نیز مرتباً افزایش یافتند و چون ستارگان آسمان فراوان شدند. از زمان اسماعیل تا زمان ظهور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و طلوع اسلام، اعراب حجاز، یمن و دیگر نقاط این سرزمین همواره مستقل زیسته و ارباب سرنوشت خود بودهاند. امپراتوریهای روم و ایران هرگز نتوانستند قوم اسماعیل را سرکوب و منکوب کنند. و اگرچه بعدها بعضی جاهلانه به برخی مظاهر بتپرستی روی آوردند ولی نام الله، ابراهیم، اسماعیل و دیگر پیامبران خداوند را هرگز فراموش نکرده بودند. (24) حتّی عیِسَو فرزند بزرگ اسحاقنبّی نیز چادر و اجاق پدر خود را در اختیار یعقوب جوان قرار داد و خود عازم اِدُم شد (25) و در اینجا به سرکردگی قوم خود رسید و این قوم با قبایل عرب فرزند اسماعیل - که عمو و پدر زن عِیِسَو بود - درآمیختند. داستان فروش حقّ بکوریّت عِیِسَو به یعقوب در مقابل «یک کاسه شوربای عدس» حقّهبازی و تحریف ابلهانهای است که صرفاً بمنظور توجیه رفتار ناهنجار مورد ادّعا به اسماعیل جعل شده است. ادّعا شده است که حتّی وقتی این دو همزاد یعنی عیسو و یعقوب در رحم مادرشان بودند، «خدا از عیسو مُتنفّر بود و یعقوب را دوست میداشت» و نوشتهاند که «برادر بزرگتر میبایست در خدمت برادر کوچکتر باشد» (26). ولی عجیب آن است که در جای دیگری در کتاب مقدّس، قضیّه درست برعکس است و در این گزارش یعنی فصل سیو سوّم کتاب سفر پیدایش میخوانیم که یعقوب در خدمت عیسو بود و در مقابل او به علامت احترام و تواضع هفتبار خم شد و او را «آقا و سرور من» و خود را «بنده و غلام تو» نامید.
(27)
گفته شده است که حضرت ابراهیم چندین پسر دیگر نیز از قَطُورَه و دیگر «زنان متعه» خود داشت که به آنان اموال و هدایائی بخشید و بطرف شرق روانهشان ساخت. این فرزندان نیز بعدها به طوائف بزرگ و نیرومند تبدیل شدند. در کتاب سفر پیدایش از قبایل دوازدهگانهی بنیاسماعیل ذکر به میان آمده و نام آنها، نام رؤسای آنها و شهرها و اردوگاهها و لشکریانشان نیز دقیقاً ضبط شده است. (28) فرزندان قطوره و زنان دیگر و همچنین اولاد و احفاد عیسو نیز، به نام، در این کتاب ذکر شدهاند.
وقتی تعداد افراد خانوادهی یعقوب را که حتّی در زمان عزیمت به مصر حدوداً هفتاد نفر یا کمتر بودند، در نظر میآوریم و ملاحظه میکنیم که چون یعقوب به پیشواز برادرش عیسو میرود، میبیند که 400 سوار مسلح در التزام او هستند (29) و میبینم که قبایل و طوائف مقتدر عرب تحت فرمان امیران دوازدهگانهی خاندان اسماعیل قرار میگیرند و آنگاه که آخرین پیامبر الله، دین اسلام را به جهانیان اعلام میکند، بتدریج تمام قبایل عرب از او استقبال میکنند و دین اسلام را میپذیرند و سراسر سرزمینهایی را که به ذریّهی حضرت ابراهیم وعده داده شده، در اختیار میگیرند، آری، هنگامی که همهی واقعیّات مذکور را در نظر آوریم، در آنصورت فقط نابینایان و کوردلان درک نخواهند کرد که میثاق خداوند با اسماعیل بسته شده و وعدهی خداوند در وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) تحقّق پذیرفته است.
قبل از اختتام این فصل، مایلم توجّه پژوهشگران توراة و انجیل را به این نکته جلب کنم که اکثر عبارات و جملات مربوط به پیشگویی آمدن «مسیحا» در کتب مقدّسه جزئی از تبلیغات حساب شده بنفع خاندان حضرت داود است که پس از مرگ حضرت سلیمان و تقسیم سرزمینهای تحت فرمانرواییاش به دو بخش جداگانه، آغاز شده است. امّا دو پیامبر بزرگ ما، یعنی الیاس و الیِشاع (30) که در کشور سامره (31) نشو و نما یافتهاند، حتّی یکبار هم از داود یا سلیمان اسم نمیبرند زیرا اورشلیم دیگر مرکز مذهبی بزرگ «طوائف دهگانه» نبود و ادّعاهای داودی مبنی بر حکومت و سلطنت دائمی و لاینقطع کاملاً مردود شمارده میشد.
از سوی دیگر، پیامبرانی چون اِشَعیاء و دیگران که به معبد اورشلیم و خانهی داود وابسته و دلبسته بودهاند، آمدن یک «پیامبر بزرگ» را پیشگویی کردهاند.
پینوشتها:
1.بنیاسماعیل و بنیاسرائیل که هر دو فرزندان و نوادگان ابراهیم خلیلالله هستند. - م.
2.بکور یعنی «نخستزاده و فرزند ارشد» و بُکوریّت و بُکورة» یعنی «حقّ ارشدیت» یا کلیه حقوق و امتیازاتی که به فرزند ارشد تعلّق میگیرد. - م.
3.Tower of Babel
4.Joseph Flavius (یا یوسفیوس): سردار نظامی و مورّخ؛ تاریخ درگذشت او حدوداً سال 100 میلادی است. - م.
5.Antiquitis (یا عتیقات یهود)
6.کتاب یوشَعبن نون، فصل 24، آیات 2 و 14؛ این اسم بصورت تارخ نیز ضبط شده و در فارسی آزر معمول است. - م.
7.سفر پیدایش، فصل 22، آیهی 18.
8.پس طبق گزارش توراة، در این زمان اسماعیل تقریباً 14 ساله است؛ برای ملاحظهی گزارشهایی متفاوت در این زمینه باید به روایات مذهبی و تفاسیر قرآن کریم مراجعه کرد. - م.
9.البته پس از آنکه خداوند از طریق مَلَک خود به هاجر وحی فرستاد (سفر پیدایش، فصل 21، آیهی 17)؛ این دومین بار بود که فرشتهی خداوند با هاجر سخن میگفت و نخستینبار (سفر پیدایش، فصل 16، آیهی 8) زمانی بود که هاجر در دوران حاملگی از دست بدرفتاری ساره به بیابان گریخته بود ولی فرشته او را تشویق به بازگشت کرده گفت: «اینک تو حامله هستی و پسری خواهی زایید و او را اسمعیل نام خواهی نهاد... و فرشتهی خداوندی به وی گفت ذرّیهی ترا چنان افزون گردانم که از کثرت به شماره نیایند.» و با توجّه به تعصّبات بعدی که نویسندگان عیسوی در داستان هاجر و ساره وارد کرده و سارا را «زن والا و آزاده» و هاجر را «کنیز بیمقدار بیچاره» خواندهاند، این نکته جالب توجّه است که طبق گزارش توراة، هاجر دوبار به فیض عظمای دریافت الهام و وحی از طریق فرشتهی خداوند نائل میشود و ساره هرگز. - م.
10.سورهی 37، آیه106؛ «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ.»- م.
11.سورهی 4، آیه125: «... وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً.»- م.
12.اِلی عِزِر، به صورت «اَلعِاذار» نیز ضبط شده است. - م.
13. سفر پیدایش، فصل 17، آیات 21 - 18: «و در حقّ اسماعیل ترا شنیدم و اینک او را برکت دادهام و او را بارور گردانیده بغایت زیاد خواهم نمود و او دوازده سرور تولید خواهد نمود و او را امّت عظیمی خواهم نمود.» - م.
14.در هیچکجا نیز تصریح نشده که حضرت ابراهیم اسحاق را از حدود شام و کنعان برای قربانی کردن به کوههای اطراف مکّه برد. - م.
15. سفر پیدایش، فصل 22، آیات 17 - 16.
16. سفر پیدایش، فصل 16، آیات 12 - 10.
17.برنابا از برجستهترین حواریون عیسی (علیهالسلام) و مردی مؤمن و مطّلع و سخنور بود (بَرنابا یعنی ابنُالوَعظ که به علّت مهارتش در وعظ و خطابه به این نام معروف شده بود). برنا با همان حواری است که در مورد پولس به عیسویان اطمینان داد زیرا آنان صدق گفتار این عنصر ضدمسیحی قبلی و مأمور آزار و شکنجهی خود را باور نداشتند. و امّا پیروان همین پولس «رسول» که پس از شورایعالی نیقیّه» کلیسای تثلیث را برپا کردند، از جمله اناجیل «غیرمعتبر» یکی هم انجیل برنابا را دور انداختند! - م.
18.آقای من یا سیّد من. - م.
19.رسالهی پولس به غلاطیان، باب 4، بندهای 31 - 22 و جاهای دیگر:
«زیرا که مکتوب است ابراهیم را دو پسر بود یکی از کنیز و دیگری از آزاد بلکه پسر کنیز بحسب جسم و پسر آزاد برحسب وعده تولّد یافت زیرا که هاجر... با فرزندانش در بندگی است لیکن ما ای برادران چون اسحاق فرزندان وعده میباشیم چنانکه آنوقت آنکه برحسب جسم تولد یافت بروی که برحسب روح بود جفا میکرد، همچنین الان نیز است لیکن کتاب چه میگوید کنیز و پسر او را بیرون کن که پسر کنیزک با پسر آزاد میراث نخواهد برد خلاصه، ای برادران، فرزندان کنیز نیستیم بلکه از زنِ آزادیم»!-م.
20.داستان مثنوی مولوی مبتنی بر حیلهگری و تخلیط وزیر یهودی که خود را از اخبار پیروان عیسی معرّفی کرد و رسالههای متفاوت و مختلف برای تخریب دین مسیح بعنوان رؤسای بزرگ عیسوی نوشت مربوط و مؤیّد مطالب مذکوره است. - م.
21.رسالهی پولس به غلاطیان، باب چهارم، بندهای 25 و 26؛ «زیرا که هاجر کوه سیناست در عرب و مطابق است با اورشلیمی که موجود است زیرا که با فرزندانش در بندگی است لیکن اورشلیم علیا آزاد است که مادر جمیع ماست.»
22.سفر توراة مثنی، فصل 21، آیات 15 تا 17.
23.قرآن، سوره 2، آیه 127: «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».
24.منجمله چنانکه میدانیم نام پدر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، عبدالله است. - م.
25.Edom یا ادومیّه، منطقهای میان بحرالمیّت و خلیج عقبه و همسایهی فلسطین باستانی.
26.رسالهی پولس به رومانیان، باب نهم، بندپای 12 و 13: «بدو گفته شد که مهتر کمتر را بندگی خواهد نمود. چنانکه مکتوب است یعقوب را دوست داشتم امّا عیصو را دشمن.» و همچنین کتاب سفر پیدایش، فصل 25، آیه 23: «و خداوند وی را گفت که در شکست دو قبیله است و دو امّت از رحم تو جدا خواهند شد و یک امّت از امّت دیگر قویتر شده بزرگ کوچک را بندگی خواهد کرد.»
27.سفر پیدایش، فصل 33، آیات 3 تا 15: «و او (یعنی یعقوب) در پیش ایشان روانه شد و هفت بار بسوی زمین خم شد تا نزدیک شدن او به برادرش... و یعقوب گفت روی ترا دیدن مثل روی خداست... تمنّا اینکه آقایم (سرورم) در پیشاپیش بندهی خود بگذرد و من آهسته میروم.»
28. سفر پیدایش، فصل 25، آیات 13 تا 17: «و اینانند اسمهای پسران اسمعیل موافق اسمها و قبیلههای ایشان اوّل زادهی اسمعیل نبِایُث و قیدارو اَدبِئیِل و مبِسام و مِسماع و دوُماه و مسّاء و حَدَر و یتماء و یِطور و نافیشن و قیدِ ماه اینانند پسران اسمعیل و اینانند اسمهای ایشان موافق قصبهها و قلعههای ایشان، دوازده سَروَر برطبق امّتهای ایشان.» - م.
29.سفر پیدایش، فصل 32، آیهی 6: «پس قاصدان نزد یعقوب برگشته گفتند نزد برادرت عیسو رسیدیم و اینک با چهارصد نفر به استقبال تو میآید.» - م.
30.و نیز به شکل الیسعَ. - م.
31.نام قدیمیتر آن «شومِرون» است و «اسرائیل» نیز نامیده میشده. - م.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.