مترجم: فضلالله نیکآیین
شگفتانگیزترین و شاید، آشکارترین پیشگویی دربارهی رسالت الهی بزرگترین انسان و آخرین پیامبر خداوند در فصل هفتم کتاب دانیال نبّی درج شده و شایسته آن است که دقیقاً مطالعه و بیغرضانه بررسی گردد. در پیشگویی بینظیر دانیال نبّی، رخدادهای تاریخی عظیم در یک دورهی تقریباً هزارساله که پیدرپی حادث میشوند، به صورت چهار هیولای هولناک و خطرناک در یک رؤیای پیامبرانه بر دانیال ظاهر میشوند:
... طوفانهایی چهارگانه از عالم بالا بر دریای عظیم تازیانه میزدند و چهار جانور هیولا مانند که با یکدیگر تفاوت فراوان داشتند از اعماق دریا به بیرون شتافتند. نخستین آنها، هیولایی شیر مانند بود که بالهایی چون عقاب داشت... جانور عجیب ثانوی به خرسی عظیم الجثه شباهت داشت که سه استخوان دنده در میان دندانها داشت... سوّمین هیولائی که از دریا برآمد، ببری چهارسر بود که به چهار بال بزرگ مجهّز بود. و بالاخره هیولای چهارم که از همه سهمگینتر و مهیبتر بود، هیولای خارقالعادهای بود که ده شاخ داشت، با دندانهای بزرگ آهنینش همه چیز را میدرید و میخورد. در آن هنگام که بر این شاخها مینگریستم؛ از میان شاخهای دهگانه که یک شاخ کوچک برخاست و چنان رویش کرد که سه تا از شاخها را از جا کند و ناگهان بر روی این شاخ کوچک یازدهم، دهان و چشمانی انسانی پدیدار شد و سخنان بزرگی علیه خدای متعال گفت. و در همان لحظات در قعر سماوات، رؤیائی از ابدیّت دیدم که در میان نوری آتشگون، بر کرسی خود جلوس کرده بود که چرخهایی از آتش سفید سوزان داشت. نهری عظیم از نور از برابرش میگذشت و هزاران هزار از موجودات قدوسی در خدمتش شتافته بودند. دیوان قضا افتتاح شد و کتابها گشوده شد. و آنگاه تمام بدن جانور مهیب چهارم به آتشسوزان تسلیم شد ولی آن «شاخ کوچک کفرگو» را نگاهداشتند تا آنکه یک بَرناشا «پسر انسان» را از میان ابرها به حضور ازلی آوردند که خداوند به او قدرت و عزّت و حکومت ابدی عطا کرد. روح آشفتهی من که دانیالم به یکی از حاضران تقرّب جسته حقیقت این رؤیای شگفتانگیز را مورد سؤال قرار داد و فرشتهی نیک محضر این رؤیا را چنان برایم تعبیر کرد که معانی آنها روشن شد که این چهار جانور هولناک، چهار پادشاه در زمین هستند...» (1)
قبل از ادامهی تعبیر رؤیا و مسألهی پادشاهان چهارگانه، باید اطّلاعات مختصری دربارهی دانیال نبی در اختیار خواننده قرار دهیم.
دانیال شاهزادهای از یک خانوادهی سلطنتی یهود بود و بنابراین او را همراه سه جوان یهودی دیگر به دربار پادشاه بابلِ آوردند. وی در این جایگاه تربیت شده و در دانشها و آگاهیهای کلدانیان سرآمد اقران گردید. دانیال تا زمان پیروزی پارسیان (ایرانیان) و سقوط امپراتوری بابل در این شهر زندگی میکرد و چه در زمان نِبُوکَد نِصَّر (بختالنَّصر) چه در دوران داریوش و کورش از دانش و حکمت خود استفاده میکرد و به تعبیر و پیشگویی میپرداخت. بعضی از پژوهشگران توراة همهی کتاب دانیال نبی را - که در آن فتوحات یونانیان تحت نام یَوان (یونان) (2) پیشگویی شده و حال آنکه خودش دست کم دو قرن قبل از آن وفات یافته - اثر وی به حساب نمیآورند. بهرحال، تا آنجا که این حقیر اطلاع دارد، هشت فصل نخست کتاب دانیال به زبانی کلدانی و فصول دیگر به زبان عبری تحریر شده است. ولی مسألهی تاریخ دقیق یا هویّت مطلق نویسنده تأثیری در تحقیق حاضر ندارد زیرا مسألهی پراهمیّت از نظر ما به تحقّق پیوستن پیشگویی پیامبرگونهای است که حدود سه قرن قبل از میلاد مسیح صورت گرفته و در نسخهی یونانی کتاب مقدّس معروف به نسخهی «هفتاد مترجم» مضبوط است.
و اکنون به تعبیر رؤیای دانیال نبی برمیگردیم. فرشتهی نیک محضر به روح دانیال خبر میدهد که هر یک از هیولاهای اربعه، یک پادشاه بزرگ یا یک امپراتوری است. شیر چهارسر بالدار، مظهر امپراتوری کلدانیان است که مانند شیر، نیرومند بود و چون شاهین با سرعتی مرگبار بر دشمن میتاخت. خرس نمایندهی امپراتوری ماد و پارس (مادای پاریس) است که قلمرو فرمانروایی خود را به دریای آدریاتیک و حبشه رساند و بدین شکل تکّهای از بدنهی هر یک از قارههای سهگانهی آن زمان جهان را در میان دندانهای خود داشت. سوّمین هیولا که بسان ببر جهشهای سریع و خطرناک میکرد، نمودار تاخت و تازهای پیروزمندانهی اسکندر مقدونی است که امپراتوری کوتاه مدّتش بلافاصله پس از مرگ به «چهار بخش» تقسیم شد.
و بالاخره فرشتهی نیک محضر معبّر دربارهی هیولای چهارم که مهیبتر از همهی جانوران عجیبالخلقهی پیشین است، توضیحات دقیقتری میدهد زیرا این چهارمی واقعاً هیولائی خطرناک و دیوی شریر و هولناک است و اوصافی که فرشته میدهد، تردیدی باقی نمیگذارد که منظور از آن «امپراتوری روم» است. شاخهای دهگانه، امپراتوران دهگانهی روم هستند که مسیحیان اوّلیه و مؤمنین خدا را دستهدسته شکنجه و کشتار کردند. هر یک از تواریخ کلیسا را که مایل بودید ورق بزنید و ببینید که این جانوران خونخوار در قرون اوّل و دوّم و سوّم میلادی چه بلاهایی بر سر مسیحیان موحّد آوردند و تا دوران باصطلاح «ایمان آوردن قسطنطین» در همهی تواریخ چیزی جز فجایع هولناک و ضدبشری دورانهائی که «ده بار آزار و کشتار» (3) نام گرفته، نخواهید خواند. و بنابراین تا اینجای رؤیای دانیال نبی همه چیز به هیولاهای اربعه که نمایندگان «نیروی تاریکی» یعنی «حکومت شیطان و بتپرستی» هستند، تعلّق دارد تا آنکه نوبت به «پسر انسان» میرسد.
و در این رهگذر، باید بار دیگر توجّه خواننده را به نکتهای بس مهمّ جلب کنیم که از جهت ادامهی بحث ضرور است و آن حقیقت تابناکی است که در یکی از تعالیم الهی دین اسلام نهفته است. اسلام میگوید: «خیر و شرّ هر دو از خدا است.» و باید بخاطر داشت که ایرانیان باستان به «دوگونه خدایی» اعتقاد داشتند که به صورت «اصل خوبی و روشنایی» در مقابل «بدی و تاریکی» بیان شده است، آنان این هر دو را ذوات ابدی و دشمنان ابدی تصوّر میکردند.و در اینجا نباید فراموش کرد که در رؤیای دانیال نبّی، امپراتوری ایران از میان هیولاهای اربعه به شکل خرس نمایانده شده است که از جانوران دیگر درنده خویی و وحشیگری کمتری دارد و مهمتر از آن چون میتواند بر پاها بایستد و راه برود، به انسان، دست کم از راه دور، شبیهتر است.
نگارنده در میان ادبیات مذهبی و فقهی گوناگون مسیحی که مطالعه کردهام، هرگز با چنین بیان ساده و درخشانی که در اسلام دیدهام که «خداوند منشأ حقیقی هر خیر و شرّ است» برنخوردهام. و اتفاقاً این مسأله چیزی است که ارباب کلیسای عیسوی سخت از آن بیزاری میجویند و در واقع یکی از منابع نفرت آنان نسبت به دین اسلام است. و امّا گمراهی آنان در این زمینه نیز اظهر من الشمس است زیرا فقط کافی است که به توراة مراجعه کنیم تا ببینیم که خداوند عیناً و وضوحاً خطاب به کورش - که او را مسیحای خود میداند - این حمکت را یادآور میشود:
«من مصوّر نور و خالق ضلمت و صانع سلامت و آفرینندهی شرّ هستم؛ من باعث همهی این چیزهایم. (4)
خداوند خالق شرّ است و این مسأله بهیچوجه با خوبی و مهربانی خداوند منافات ندارد و بالعکس انکار این واقعیّت خود با توحید مطلق قادر متعال در تضاد خواهد بود. علاوه بر این، آنچه را که ما تحت عنوان «شرّ» درک میکنیم، صرفاً بر موجودات مخلوق خداوند تأثیر میگذارد و منظور از آن بهبود و تکامل مخلوقات است؛ شرّ مورد استنباط ما، کوچکترین تأثیری بر خداوند ندارد.
با در نظر داشتن حقیقت فوقالذکر، به بحثمان ادامه میدهیم. تمام آن هیولاهای هولناک، دشمنان «خلق پاکیزهی خدا» یعنی بنیاسرائیل در عهد باستان و پیروان اوّلیهی عیسی (علیهالسلام) بودند زیرا فقط این گروهها بودند که دربارهی خداوند قادر متعال شناخت درستی داشتند، کتب مقدسه بر ایشان نازل شده بود و خداوند برایشان وی فرستاده بود. این هیولاهای مهیب - امپراتوریهای چهارگانه - همه به درجات مختلف خلق خدا را قتلعام کرده بودند. امّا کیفیت و خصائص آن «شاخ کوچک» که در رأس هیولای چهارم رویید، آنچنان با هیولاهای دیگر تفاوت داشت که خداوند خود در آسمانها به داوری پرداخت و هیولای چهارم را به مرگ و نیستی محکوم کرد و برناشا «پسر انسان» را به حضور خود فرا خواند و او را به فرمانروایی بشریّت گماشت. و بهمین دلیل است که «شُلطَنَه، یَقَر و مَلکوثَه» (5) یعنی «حکومت، عزّت و ملکوت» همهی امتها و طوایف به او به «قوم مقدّسین خداوند متعال» اعطا میشود. (6) و ناگفته پیداست که «پسر انسان» با آن هیولاهای اربعه قابل مقایسه نیست و دین و آیینی که او به جهانیان اعلام میکند، در مقام قیاس با مذهب «شاخ کوچک»، چون حق برباطل و قدّیس بر شیطان برتری بیپایان دارد.
پس اکنون باید به یک بررسی تاریخی دقیق برای پیدا کردن «شاخ کوچک» دست زد. و زمانی که این «سلطان یازدهم» شناسایی شود، هویّت «پسر انسان» خود بخود معلوم خواهد شد. «شاخ کوچک» پس از ادوارِ «دهبار آزار و کشتار» در طول حکومت امپراتوران روم ظاهر میشود. در آن زمان امپراتوری روم تحت مهمیز چهار رقیب نیرومند که قسطنطین یکی از آنان بود، دست و پا میزد. هر چهار نفر برای بدست آوردن «ردای ارغوانی امپراتور» مبارزه میکردند. سه تن از رقبا مردند یا در میدان جنگ با قسطنطین به زمین افتادند و قسطنطین در مقام امپراتور و حاکم مایَشاءِ امپراتوری پهناور روم قرار گرفت.
مفسّران قدیمی عیسوی بیهوده کوشیدهاند که این «شاخ کوچک» زشت را به صورت «دجّال»، «پاپ رُم» (از سوی پروتستانها) یا - نعوذبالله - بنیانگذار اسلام تعبیر کنند. ولی مفسّران دورانهای بعد برای تحمیل چنین تعبیرات سخت دچار زحمت شدهاند. عدهای خواستهاند که امپراتوری اسکندر را «هیولای چهارم» و آنطیوخوس (7) را «شاخ کوچک» بنامند. بعضی از مفسرین مانند «کارپنتر» (8) با جدا کردن ماد و پارس از یکدیگر مفرّی جسته آنها را «دو امپراتوری» به شمار آوردهاند. و حال آنکه این کار عیناً مانند آن است که امپراتوری «اتریش - هُنگری» را بخاطر دو کلمهای که در ترکیب آن آمده از هم جدا کنیم و اکتشافاتی که م. مورگان، دانشمند فرانسوی در جریان سفر علمی و تحقیقاتی خود به شوشان (شوش) بعمل آورده، کوچکترین شَکّی در این مورد باقی نگذارده است.
بهرحال، برای آنکه به خوانندهی بیغرض ثابت کنیم که «شاخ کوچک کفرگوی که بر سر هیولای چهارم رویید، کسی جز قسطنطین «کبیر» نیست، توجه وی را به براهین زیر جلب میکنیم:
الف) وی بر ما کسیمیلین و رقبای دوگانهی دیگر چیره شد، ردای امپراتوری را به تن کرد و به آزار و کشتار مسیحیان پایان داد. تاریخ معروف «افول و سقوط امپراتوری روم» بقلم گیبون (9)، یکی از بهترین اسناد تاریخی دربارهی این دورانهاست. مطالعهی چنین تواریخ نشان میدهد که هرگز نمیتوان، بدنبال دورانهای دهگانهی آزار و کشتار مسیحیان، چهار رقیب امپراتوری اختراع کرد تا یکی از آنها مانند قسطنطین بر دیگران غلبه کند و رقبای سهگانهی دیگر مانند «شاخهای سهگانه» در رؤیای دانیال نبی در برابر «شاخ کوچک» تازه روییده، بر خاک بیفتد. و در یک کلام، نمونهی دیگری در تاریخ وجود ندارد.
ب) در رؤیای دانیال نبی، هیولاهای اربعه همه، موجودات ذیشعوری نیستند و فقط در این میان «شاخ کوچک» که بر رأس هیولای چهارم رشد میکند، دارای لب و دهان است و این توصیف هیولای مهیب و خطرناکی است که در عین حال از قدرت تفکّر و سخنوری نیز برخوردار است. قسطنطین عیسویّت را دین حقیقی خواند، رُم را در اختیار پاپ گذاشت و بیزانس (10) را که بعدها قسطنطنیّه (11) نام گرفت، پایتخت امپراتوری قرارداد. وی وانمود میکرد که به عیسویّت ایمان آورده است ولی هرگز حاضر به تعمید نشد (و داستان تعمید یافتنش اندکی قبل از مرگ خود مورد تردید است). افسانهی دیگری را رواج داده و گفتهاند که علّت اقبال وی به عیسویّت آن بود که در رؤیا نقش صلیب را در آسمان آبی مشاهده کرد که خود به افسانهی دیگری دربارهی عیسی مسیح (علیهالسلام) شباهت دارد که در کتاب «اعصار قدیمهی» یوسف فلاویوس درج شده است، ولی اکنون سالهاست که جعلی بودن افسانههای مذکور به اثبات رسیده و همگان از آن آگاه گردیدهاند.
رؤیای دانیال نبی حاکی از آن است که خصومت هیولاهای اربعه با مؤمنین خدا وحشیانه و خشن و حیوانی بود ولی دشمنی «شاخ کوچک» ذیشعورانه، شریرانه و موذیانه و شیطانی بود. این دشمنی از لحاظ مذهب و دین، فوقالعاده زیانآور و پر آسیب بود زیرا روش کار نه مقابله با حقیقت و ایمان بلکه کوششی برای انحراف و ضلالت حقیقت و ایمان بود. تا آن زمان حملات و تهاجمات از زوایای بتپرستی و خدانشناسی بود و مهاجمان و ظالمان مؤمنین را آزار و شکنجه میدادند و قتلعام میکردند ولی به حقیقت مذهب و ایمان کاری نداشتند. اما این قسطنطین خود را منافقانه در جرگهی مؤمنان به عیسی (علیهالسلام) جا زد و ادعای ایمان کرد؛ او در واقع گرگی در لباس میش بود و حال آنکه باطناً ذرّهای ایمان نداشت. ابعاد مسموم کننده و زیانآور و خطرناک این روش موذیانه قابل محاسبه نبود.
ج) این امپراتور (شاخ کوچک) علیه خداوند قادر متعال «سخنان بزرگ» (12) بر زبان میآورد: نسبت به خداوند کفر میگوید، موجودات دیگری را با خدا شریک میسازد، اسماء و صفات احمقانهای برای خداوند قائل میشود، خداوند را «والد» مینامد و شخص دیگری را «مولود» او، خداوند را در ردیف مخلوقات دیگر قرار میدهد و اشخاصی را در کنار خداوند واحد متعال در مقامهای دوّم و سوّم قرار میدهد، خداوند را با بیانکفرآمیز «وحدت در تثلیث» معرفی میکند، سخن از تناسخ و تجسّم الهی به میان میآورد و خلاصه در یک جمله، با تشبّت به انواع حیل، «توحید» خداوند را انکار میکند.
از آن روز مقدّس در اعماق تاریخ که خداوند خود را بر ابراهیم دراور کلدانیان آشکار ساخت تا زمانی که «اعتقادنامه» و «کتاب أعمال» توسط «شورایعالی کلیسایی نیقیّه» اعلام شد و در میان موج اعتراضات و مبارزات و فریادهای ضجّهآمیز بیش از سه چهارم مسیحیان مؤمن در سال 325 بعد از میلاد ضمن یک فرمان همایونی از سوی امپراتور قسطنطین به جهانیان تحمیل گردید، هرگز توحید خداوند متعال بدست کسانی چون قسطنطین و دارودستهی روحانیون نامؤمن و فرصتطلبش که خود را «مؤمنان خداوند» وانمود میکردند، چنین آشکارا، رسمی و وقیحانه مورد بیحرمتی و کفرگویی قرار نگرفته بود. اینجانب در نخستین فصل این کتاب، اشتباه آشکار کلیسای عیسوی را در مورد «خداوند و صفات او» بدقّت بیان کردهام و قلباً علاقه ندارم که بار دیگر به این موضوع نامطبوع بپردازم زیرا واقعاً دردناک و تأثرانگیز است که انسان ببیند عدهای از افراد باصطلاح «خداپرست و مؤمن» یکی از پیامبران بزرگ خدا و یکی از ارواح مقدسهی او را، که هر دو مخلوق خداوند هستند، با ذاتاقدس قادر متعال مخلوط میکنند و چنین جاهلانه شرک میورزند.
اگر براهما، اوزیریس (13)، ژوپیتر یاوسِتا را با خدا شریک سازند، مؤمنان چندان نگران نمیشوند زیرا مسأله را صرفاً یک اعتقاد خرافی بتپرستی میدانند ولی وقتی مشاهده میشود که عیسی مسیح (علیهالسلام)، پیامبر خدا و نیز یکی از میلیونها روح مقدّس (روحالقدس) را که در خدمت ذات ازلی هستند، در کنار و همردیف خداوند قرار میدهند، دیگر نامی و لقبی برای «مؤمنانی چنین» پیدا نمیکنیم و ناگزیریم لقبی را که مسلمانان همواره به آنان دادهاند یعنی کلمهی غاوون «گمراهان» را تکرار کنیم.
باری، از آنجا که این «شاخ» شریر، چنانکه مَلَک به دانیال گفت، یک پادشاه و امپراتور است و از آنجا که این پادشاه یازدهمین قیصر پس از قیاصرهی دهگانهای بود که در رُم حکومت کرده و به آزار و کشتار مسیحیان پرداختند، کسی جز قسطنطین نمیتواند در چنین مقام والای کفر قرار گیرد زیرا او بود که بر کیش تثلیث در توحید صحّه گذارد و فرمان معروف خود را صادر کرد، به فرمان او بود که آیینی تحت پوشش عیسویّت به رسمیّت شناخته شد که توراة سند زندهی محکومیّت آن به کفر و الحاد و توهین به مقدّسات است و مسلکی است که هر مسلمان و یهودی خداپرست و اصولاً هر انسان موحّد را بیزار و منزجر میسازد.
برای آنکه مطلقاً جای هیچگونه محاجّه و مغلطهای باقی نماند، میپرسیم که اگر «شاخ کوچک»، قسطنطین نیست، پس کیست؟ آیا وی قبلاً آمده و رفته است؟ آیا دجّال یا شیّاد دروغینی است که بعداً خواهد آمد؟ یا اصلاً شخصی است که ما هرگز قادر به شناساییاش نخواهیم بود؟ اگر بگوییم که «شاخ کوچک» قبلاً آمده، در آن صورت باید مجدداً هیولاهای اربعه را مورد بررسی قرار دهیم که نخستین آنها بدون تردید امپراتوری کلدانیان است و دوّمی امپراتوری ماد و پارس و غیره و اگر هیولای چهارم امپراتوری روم نباشد، پس تکلیف قطعی بودن امپراتوری سوّم و هیولای چهارسر که دقیقاً با امپراتوری اسکندر و تقسیم بلافصل آن به چهار بخش تطبیق میکند، چه میشود؟ آیا در فاصلهی امپراتوری اسکندر و امپراتوری روم، قدرت بزرگ دیگری وجودداشته که ده سلطان مستبد داشته باشد و همهی آنها خلق خدا و مؤمنین واقعی را آزار و شکنجه کنند و از دم تیغ بگذرانند؟ در واقع جوابی منطقی برای این سؤالات وجود ندارد و سفسطه و مغلطه نیز راه به جایی نمیبرد. آن «شاخ کوچک» کفرگوی ضدّخدا به قدر متیقن، قسطنطین «کبیر» است که در فرمانش حرفهای «بزرگ» زده است. حتّی اگر کسی در تعلّق پیشگویی به دانیال نبی نیز تردید کند و بگوید که پیغمبری دیگر یا کاهنی یا ساحری فصل هفتم کتاب دانیال را تحریر کرده است، در اصل موضوع تغییری حاصل نمیشود. زیرا آنچه تردید ناپذیر است آن است که پیشگوییها و توصیفات این پیشگوی دو هزار و چهارصد سال پیش، کاملاً درست از آب درآمده و «شاخ کوچک» بر رأس هیولای چهارم در این پیشگویی نیز طابق النعل بالنعل با هویّت و شخصیّت و اعمال قسطنطین تطبیق میکند و تنها کار عاقلانهی کلیسای رُم - برخلاف کلیسای یونان- آن بوده است که با خودداری از اعطای لقب «قدّیس» به قسطنطین برای او طلب تبرّک و آمرزش نکرده است!
د) «شاخ کوچک» که رشد کرده به چیزی وحشتناکتر از هیولاهای دیگر تبدیل شد، نه تنها سخنان بزرگ کفرآمیز علیه خداوند متعال بر زبان آورد بلکه او در آن زمان با «مردم مقدّس خداوند متعال به پیکار پرداخت و برآنان چیره شد.» (14) و البته در نظر یک پیامبر عبرانی، مؤمنین به خداوند امّتی مقدّس و جداگانه هستند. و همه میدانیم - و حقیقتی تاریخی و تردیدناپذیر است - که قسطنطین همهی مسیحیانی را که مانند یهودیان - به توحید مطلق خداوند ایمان داشتند و با شجاعت و قدرت اخلاقی خود اعلام کردند که «کیش تثلیث» و موهوماتی که وی و روحانیون همفکرش به خداوند متعال نسبت دادهاند، باطل است، مورد آزار و تعقیب و شکنجه قرارداد و بقتل رساند. و در «شورایعالی کلیسایی نیقیّه» نیز از میان بیش از هزار روحانی مسیحی که به «شورا» دعوت شده بودند، فقط سیصد و هجده نفر بر تصمیمات «شورا» صحّه گذاردند و اینها نیز خود به سه فراکسیون مخالف با یکدیگر تقسیم شده بودند و بر سر کلماتی نظیر Homoiousion و Consubstancial که میخواستند برای توصیف عیسی (علیهالسلام) بکار برند (15) و مطلقاً با روح تعالیم الهی پیامبران بنیاسرائیل منافات داشت - و فقط شایستهی «شاخ کفرگو» بود - با یکدیگر چانه میزدند.
مسیحیانی که تا آن زمان فقط بخاطر اعتقاد به خدای واحد و خدمتگزارش عیسی (علیه السلام) و به دستور امپراتوران بتپرست رُم دچار انواع بیرحمیها و قساوتها و آزار و کشتار شده و هزاران شهید داده بودند، اکنون به فرمان همایونی امپراتور قسطنطین «مسیحی» دچار مجازاتها و شکنجههای وحشتناکتری شدند زیرا این بار هم مانند گذشته حاضر نبودند دست از خدای واحد متعال بشویند و حضرت عیسی (علیهالسلام) را «هم ذات و هم جنس و هم آغاز» با خالق او بدانند! تمام کَهَنه و اساقفه و کشیشان و بزرگان عیسوی آریانی (16) را (که مسیحیان یهودی نژاد اوّلیه، آنان را قَشیشی و إمشَمشانی مینامند) از کار برکنار کردند، تبعید کردند، شکنجه و زندانی کردند، کتابها و رسالاتشان را گرفتند، کلیساها و اموالشان را غصب کردند و همه را در اختیار کشیشان و اساقفهی تثلیثپرست قرار دادند. صفحات هر تاریخ معتبری را که ورق بزنید و داستان کلیسای مسیحی قرون اولیهی میلادی را مطالعه کنید، خواهید دید که قسطنطین چه خدمات گرانبهایی به ثلاثیّون منحرف از تعالیم عیسی (علیه السلام) انجام داده و در نقطهی مقابل بر مسیحیان موحّد حقیقی چه بیدادی کرده است. لژیونهای بیرحم رومی را در هر ولایت و شهر امپراتوری روم در اختیار «ارباب تثلیث» و مقامات روحانی طرفدار قسطنطین قرار دادند و آنان بر سر عیسویّون راستین هرچه خواستند، آوردند. قسطنطین مظهر رژیم ترور و استبداد و پیکار نابرابر بیرحمانه با خداپرستان و مسیحیان موحّد است، ترور و استبدادی که حدود سه قرن در شرق ادامه یافت تا سرانجام مسلمانان دین حقیقی خدای یگانه را مستقر ساختند و قدرت را در سراسر سرزمینهایی که جولانگاه تخریب و بتپرستی هیولاهای اربعه بود، در دست گرفتند.
هـ) اتّهام «شاخ ناطق» کفرگوی در این رؤیا آن است که تصمیم به تغییر «شریعت زمان» دارد و این اتّهامی بس بزرگ علیه «شاخ ناطق» است. کفرگوییها و سخنان بزرگ او «علیه ذات متعال» ممکن است بر دیگر مردمان تأثیری نداشته باشد ولی تغییر شریعت خداوند و تغییر روزها و اعیاد مقدّس طبیعتاً به خرابکاری در دین خدا منجر خواهد شد. قسطنطین دو فرمان الهی اوّلیه از میان «ده فرمان» حضرت موسی (علیهالسلام) را در مورد توحید خداوند و عبادت اصنام و صور آشکارا با فرمان خود نقض و محو کرده است. این دو فرمان عبارتند از: «جز من خدای دیگری نخواهی داشت» و «هیچ نوع صورت تراشیده و تمثال و نقش و ... برای خود مساز و آنها را عبادت و سجده مکن». اعلام آنکه در ذات واحد باریتعالی سه شخصیت وجود دارند و اعتقاد بر آنکه خداوندی در رحم مریم باکره بوجود آمده و از او متولّد گردیده است، بزرگترین توهین به شریعت خدا و بتپرستی محض است. ساختن اشیاء و اصنام زرین یا چوبین برای عبادت و پرستش خود بسیار زشت و کفرآمیز است، چه برسد به آنکه یک انسان فانی را معبود قرار داد و او را - نعوذبالله - خدا خواند و حتّی نان و شراب عشاء ربّانی را «بدن و خون خدا» نامید! صرفنظر از کفر و ارتداد، عقلاً و منطقاً چیزی مسخرهتر از این وجود ندارد. و البته اقدامات فرعی دیگری نیز در این «آیین تثلیث» کردهاند که فقط به بعضی از آنها اشاره میکنیم. در نظر هر یهودی مؤمن متّقی و دانیال نبّی که خود همواره به شریعت موسی (علیه السلام) عمل میکرد، چیزی کریهتر و چندشآورتر از آن نیست که عید ایستر (17) را جانشین عید بزرگ فِصَح یهود سازند و «برّهی خدا» را به شکل سمبلیک، به صلیب بکشند و این کارها را در هزاران محراب در کلیساهای جهان تکرار کنند. از میان برداشتن شنبه و انتخاب خصمانه و خودسرانهی یکشنبه بجای آن نیز در تضاد مطلق با «ده فرمان» حضرت موسی است (و این مسأله را بهیچوجه نمیتوان با اقدام پیامبر دیگری - حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) - مقایسه کرد که به فرمان خدا کار میکرد و شاید علّت آن بود که یهودیان میگفتند خداوند در عرض شش روز زمین و آسمان را خلق کرد و روز هفتم رفع خستگی نمود؛ گویی خدا بشر است که خسته شود و احتیاج به استراحت داشته باشد! (حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) اصولاً هر شیء، هر روز یا هر جریانی را، صرفنظر از درجهی قداست آن، اگر به معبودی تبدیل میشد که بنحوی از انحاء به عظمت و وحدت خداوند زیان میرساند، از میان برمیداشت.) امّا تبدیل روز تعطیل شنبه به یکشنبه از طرف امپراتور معروف قسطنطین بخاطر آن بود که ایشان و روحانیون درباریاش تصوّر میکردند که عیسی مسیح در یک روز یکشنبه از قبر برخاسته است! عیسی (علیهالسلام) خود همواره حرمت روز شنبه را دقیقاً رعایت میکرد و تنها اعتراضش به رؤسای یهود زمان خود آن بود که آنان انجام اعمال خیر را نیز در آن روز منع میکردند.
و) و بالاخره باید دانست که اگر چه قسطنطین «شاخ کوچک» با «خلق مؤمن و مقدّس خداوند» سخت به مبارزه پرداخت (و اخلافش این عناد وحشیانه را به مدّت سه قرن ادامه دادند) ولی صرفاً موفّق به تضعیف آنان شد و هرگز نتوانست مسیحیان موحّد و مؤمن را (که البته بعدها اکثراً مسلمان شدند) از میان بردارد و از آنجمله مسیحیان آریان که به خدای واحد اعتقاد داشتند در زمان قسطنطینوس (18) پسر قسطنطین و نیز در دوران حکومت یولیان (19) و دیگران بسختی از خود دفاع کردند و بارها بخاطر هدف ایمانی خود با لشکریان «ثلاثیّون» پیکار نمودند.
پینوشتها:
1.توراة، دانیال نبی، فصل 7، آیات 17 - 1: مترجمین نسخههای فارسی توراة - که من در اختیار داشتم - مطالب را به سبک فارسی غریبی ترجمه کردهاند که نه دستورزبانش به فارسی میماند نه انتخاب کلمات و عباراتش و اصولاً در بسیاری موارد لایقرء و لایفهم است. بنابراین، ملخّص داستان رؤیای دانیال نبی را با استفاده از نسخ توراة به زبانهای دیگر به همان نحوی که نویسنده نقل کرده و بدون آنکه تصرّفی در معانی شود، خود ترجمه کردم. - م.
2.به فرنگی lonia که نام مناطق جنوبی یونان امروز است. - م.
3.Ten Persecutions
4.توراة، اشعیاء نبّی، فصل 45، آیات 7 - 1.
5.توراة، دانیال نبی، فصل 7، آیهی 14.
6.توراة، دانیال نبی، فصل 7، آیهی 27.
7.پادشاه سلوکی سوریهی باستانی که با رومیها پیکار میکرد (187 - 223 ق.م.) و یهودیان مکّابی با او. - م.
8.Carpenter ظاهراً باید منظور ادوارد کارینتر (1929 - 1844) نویسندهی انگلیسی باشد؟ - م.
9.Gibbon. The Decline and Fall of The Roman Empire.
10. Byzatium
11.Constantinople
12.در زبان کلدانی: ?RŌRBHĀN. - م.
13.خدای خدایان مصر باستان. - م.
14. توراة، کتاب دانیال نبی، فصل 27، آیهی 25.
15.این کلمات را میتوان به عباراتی چون «هم گوهر، هم ذات و هم جنس» ترجمه کرد. - م.
16.عیسویان موحّد طرفدار آریوس که رهبر تئوریک توحیدگرایان عیسوی بود و قبلاً ضمن بحث «شورایعالی کلیسایی نیقیّه» ذکر خیرش بمیان آمد. - م.
17.Easter (در زبان انگلیسی) و عید پاک (در زبان فرانسه) و این دوّمی شکل تغییر یافتهی اصل کلمه در زبان عربی است که به صورت پِصَح و پِسَخ بوده و در لاتین به «پاسک» تبدیل شده است. اکنون این عید یهودی در زبان انگلیسی Passover نامیده میشود. در نزد مسیحیان، عید مذکور در روزی برپا میشود که طبق گزارش اناجیل عیسی مسیح (علیهالسلام) دوباره زنده شد (نخستین یکشنبهی پس از رؤیت پدر بعد از 21 مارس) و در میان یهودیان عیدی است که از پانزدهم نیسان آغاز میشود و معمولاً هفت روز ادامه دارد و اصل آن به خروج بنیاسرائیل از مصر مربوط میشود (سفر خروج، فصل 12). - م.
18.Constantinus
19.Julian
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.