مترجم: فضلالله نیکآیین
در این نوشته، تحقیق خود را با صبر و دقّت دربارهی برناشا یعنی «پسر انسان» که به افتخار و شرف استثنائی عرضه شدن در درگاه خداوند متعال برفراز آسمانها نائل شد و به وی «حکومت و عزّت و ملکوت جاوید» اعطا شد و مأمور نابود ساختن اثرات اقدام «شاخ کوچک» گشت، ادامه میدهیم.
بنابراین ابتدا به تعیین هویّت این «پسر انسان» میپردازیم. و برای انجام این مهم، نکات و ملاحظات زیر را در نظر خواهیم داشت:
الف)وقتی یک نبیّ عبرانی میگوید «تمام امّتها و ملّتهای زمین در خدمت او» (یعنی در خدمت «پسر انسان») خواهند بود یا هنگامی که از «خلق قدّیسین خداوند متعال» سخن میراند، منظور او مسلماً امّتها و ملّتهایی هستند که نام آنها در سفر پیدایش (فصل 15، آیات 21 - 18) ذکر شده نه ملّتهای انگلیس، فرانسه یا چین. (1)
ب) منظور از «خلق قدّیسین خداوند متعال» در آن زمان یهودیان و نیز مسیحیان موحّد هستند که به توحید مطلق خدا ایمان دارند و تا هنگام ظهور «پسر انسان» و نابودی آثار «شاخ» ناطق کفرگو مبارزه کرده و در راه خدا متحمّل زجر و شکنجه شدهاند.
ج) پس از نابودی «شاخ» کفرگو، امّتها و ملّتهایی که میبایست در خدمت قدیّسین خدا باشند، عبارت بودند از: کلدانیها (و آشوریها)، مادها و پارسها و یونانیها و رومیها و اینان عیناً همان امتهای چهارگانهای هستند که امپراتوران و حکمرانان آنان به صورت هیولاهای اربعه تصویر شدهاند و همانها هستند که در طول تاریخ باستان بارها به «سرزمین مقدّس» خدا حملهور شدهاند.
د) این نکته بسیار مهم است که خداوند در مواردی مانع از آن نمیشود که دشمنان دین حقیقی او، بر مردمان مؤمن فشار آورند یا بر آنان چیره شوند و این مسأله ظاهراً به دو هدف کمک میکند. یکی آنکه خداوند مایل است امتهایی که خود را خداپرست میدانند، بخاطر سستی و بیعلاقگی مذهبی، کنارهگیری از انجام وظایف الهی و گناهانی که مرتکب شدهاند، تنبیه شوند و دیگر آنکه آشکار شود که علیرغم این حوادث نامطبوع و تحوّلات ضد دینی، ایمان و بردباری مؤمنان همچنان پابرجاست و شریعت و دین خداوند نابودیپذیر است. و ظاهراً به این دلایل است که خداوند به کفّار اجازه میدهد که در کفر و بتپرستی و سیئات و جنایات خود اصرار ورزند تا زمانی که کاسهی صبر مؤمنان لبریز شود و در راه خدا به مبارزات قاطع برخیزند و بارها در تاریخ شاهد بودهایم که وقتی کار به جایی رسید که حتّی موجودیّت خداپرستان در خطر قرار گرفت، خداوند راه پیروزی مؤمنان را هموار میسازد. [یکی از این موارد در جریان جنگ جهانی دوّم مشاهده شد، در آن دوران وحشتناک «آتش بس» نیروهای متّفقین در قسطنطنیّه بودند و یونانیان و دوستانشان میکوشیدند که قسطنطنیّه را از عثمانی شکست خورده جدا کرده به یونان منضم سازند و مسجد اعظم ایاصوفیه را تصرّف کنند و با پُرکردن آن از اصنام و اوثان و تماثیل زشت خود، خانهی خدا را آلوده سازند. اسقف اعظم (پاتریارک) (2) کلیسای قسطنطنیّه نیز به لندن رفت و یک ردای باستانی اسقفی مزیّن به جواهرات گوناگون را - که قیمتش قابل محاسبه نبود - برای «بخشش» و در واقع «رشوه» به اسقف کانتربوری با خود همراه برد زیرا ایشان نیز طرفدار عودت «کلیسای اعظم سَن صوفیه» به یونانیان بود. و مردم مؤمن ترکیه در این دوران هر شب در اطراف مسجد ایاصوفیه جمع میشدند تا از آن با گوشت و خون خود حفاظت کنند. بهرحال، خداوند دعای این مؤمنان را اجابت کرد و با قیام مردم خدا، کشور ترکیّهی کنونی پیریزی شد و مسجد خدا به چنگ کفار نیفتاد.]
هـ) باید دانست که تا زمان ظهور حضرت عیسی (علیهالسلام)، قوم یهود، «امت برگزیدهی خداوند» بودهاند. امّا اکنون پس از ظهور عیسی (علیه السلام) و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، دیگر نه یهودیان «خلق قدّیسین خداوند متعال» هستند نه عیسویان تثلیثپرست زیرا گروه اوّل اصلاً عیسی (علیه السلام) را قبول ندارند و گروه دوّم از طریق «خدا ساختن» این پیغمبر و خدمتگزار خداوند نسبت به او توهین و ظلم روا داشتهاند. و مهمتر از این، هر دو گروه شایستهی این عنوان نیستند زیرا از تشخیص و تأیید «خاتم پیغمبران خدا» عاجز ماندهاند.
و اکنون پس از ذکر مقدّمات مذکور، باید اثبات کنیم که آن پسرانسان» که طبق رؤیای دانیال نبّی در درگاه پروردگار توانا حضور یافت و به رسالت ریشهکن سازی و نابود کردن هیولای کفر و الحاد برگزیده شد، کسی جز محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) - که نامش نیز خود به معنای «برگزیده و ستوده» است - نبود.
به دلایلی که ذیلاً ذکر خواهیم کرد، هر کس بکوشد تا شخص دیگری را در مقام «پسر انسان» یعنی رسول بزرگ خدا قرار دهد، صرفاً در گودال جهل و تعصّب خویش سرنگون خواهد شد و این است برخی از آن دلایل:
1) میدانیم که «یهودیّت» و «مسیحیّت» (3) هیچیک اسمی برای مذهب یا نظام مذهبی خود ندارند. منظور آنست که یهودیان و مسیحیان هیچکدام برای آیین اعتقادی و أشکال ایمان و پرستش خود، نامی و عنوانی تعیین کردهاند. و اگر این نکته هنوز روشن نشده، باید بگویم که عناوین «یهودیّت» یا «مسیحیّت» هیچکدام در کتب مقدّسه و دیگر آثار الهی ذکر نشدهاند و خدایِ پیامبران بنیانگذار این مذاهب، دستوری در این زمینه صادر نکرده است. در حقیقت، اگر مذهبی یا دینی واقعیّت الهی داشته باشد، شایسته نیست که آنرا با استفاده از اسم عامل و آلت بنیانگذاری آن نامگذاری کرد زیرا بنیانگذار حقیقی یک دین الهی خداوند است و نه فلان پیامبر. و میبینم که نام شریعت، قوانین و أشکال و مناسک پرستشی که خداوند از طریق وحی بر خدمتگزارش محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میکند، اسلام است و معنایش «صلح و آرامش و تسلیم» در میان بشریّت و «صلح و سلام» میان خداوند و مخلوق خداوند است. اصطلاح «محمّد نیسم» (4) که گاهی فرنگیان بجای «اسلام» بکار میبرند، مطلقاً ناروا و به پیروی از شیوههای معمول خودشان است. و حال آنکه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز، مانند حضرت ابراهیم و دیگر انبیاء، خود مسلمان بود نه یک محمّدی! و یهودیّت به معنای دین یهوداه است ولی یهوداه خود چه بود؟ آیا وی نیز یک «یهودیست» بود؟! و بهمین نحو نیز آیا عیسی مسیح (علیه السلام) خود یک عیسوی یا مسیحی بود؟ و تازه چه نوع مسیحی: کاتولیک، پروتستان، ژزوییت و ... کدامیک از بسیار؟ البته جواب آن است که: هیچکدام! پس اصولاً نام الهی این دو مذهب یا دین چه بوده است؟ و هر چه جستجو کنیم، اسمی و لقبی و عنوانی پیدا نخواهیم کرد.
نکتهی دیگر کنکاشی، دربارهی کلمهی «دین» است. در زبانهای فرنگی برای این منظور کلمهی لاتینیالاصل (5) Religion را بکار میبرند که به معنای «ترس از خدایان است» که با توراة و انجیل بیگانه است و اکنون در معنای عام هر نوع ایمان و پرستش استعمال میشود. پس باید دید که باصطلاح معادل «Religion» در کتاب مقدس چیست؟ آیا موسی و عیسی (علیهماالسلام) برای بیان این مفهوم از چه واژهای استفاده کردهاند؟ و جواب آنست که نویسندگان کتابالمقدّس اصولاً در هیچ کجا از کلمهای که تقریباً معادل Religion لاتینی باشد، استفاده نکردهاند.
امّا اگر به جستجوی خود ادامه دهیم، متوجّه میشویم که اصطلاح واقعی مورد استفاده چنانکه در متن رؤیای دانیال نبی آمده، همان کلمهی دین است که مکرّر در قرآن در مورد اسلام بکار رفته و معنای اصلی «داوری» است. خداوند متعال برفراز کرسی خود به صفت «دَیّانه» (دَیّان) یعنی «داور و قاضی» توصیف شده است. پس یکبار دیگر شرح «دادگاه پروردگار» در رؤیای دانیال نبی را مرور میکنیم:
«کرسیها برپا شد... دفترها گشوده شد و دین برقرار شد.»
منظور از دفترها یکی همان «لوح محفوظ» است که فرامین خداوند بر آن ثبت شده و قرآن را نیز جبرئیل مَلَک از روی آن آموخته و به صورت وحی به حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ کرده است و کارنامهی اعمال خلایق نیز از جملهی دفاتر مذکور است. براساس وجود این فرامین و قوانین الهی مضبوط در آن «لوح محفوظ» و پروندهی اعمال شریرانهی «شاخ کفرگو» بود که آن «دیّان بزرگ» وی را به مرگ محکوم ساخت و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در سمت آدون (6) و فرمانده» قرارداد تا آثار اعمال شریرانهی آن هیولا را از میان بردارد. زبان رؤیای دانیال نبی فوقالعاده قرآنی است. و مذهب اسلام نیز «دینالاسلام» نامیده میشود و براساس فرامین و قوانین این «دین» بود که برناشا «پسرانسان» مذهب شیطان و سرکردهاش «شاخ کفرگو» را از میان برداشت. بنابراین واقعاً چگونه میتوان انسان دیگری را غیر از محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) تصوّر کرد که در پیشگاه ذات اعلی حضور یافته باشد؟ اسلام در حقیقت «داوری آرامش و صلح» است زیرا کتاب قانون معتبری دارد که براساس مقررات آن عدالت برقرار و هر نوع شرارت و بیعدالتی محکوم میگردد و حق از باطل تمیز داده میشود و بالاتر از همهی اینها توحید خداوند، ثواب جاودان در مقابل اعمال خیر و عقاب ابدی در برابر اعمال شرّ بوضوح ذکر و تعریف شده است. در زبان انگلیسی قاضی را اصطلاحاً «مقام داوری صلح» مینامند و این اصطلاح ریشه در قضای اسلام و داوری در شرق دارد زیرا که قاضی به دعواها و جدالها رسیدگی میکند و پس از رسیدگی تصمیمی مقتضی میگیرد، طرف گناهکار و مقصّر را تنبیه میکند و به طرف بیگناه و آسیب دیده پاداشی عطا میکند و باین ترتیب مجدداً صلح و آرامش برقرار میسازد و این روش و هدف اسلام و قانون قرآن است نه عیسویّت و انجیل که براساس آن هر فرد بیگناه و ستمدیده، صرفنظر از شدّت ستمدیدگی و استضعافش، مطلقاً از توسّل و مراجعه به قاضی منع شده است (انجیل متّی، فصل 5، بندهای 16 - 25 و 48 - 38). (7)
2) «پسر انسان» محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است زیرا او بعد از قسطنطین آمده و مانند عیسی (علیهالسلام) یا پیامبران دیگر قبل از قسطنطین ظهور نکرده است. رژیم استبدادی «خدایان سهگانه» یا مسیحیّت نوع رومی به سرکردگی «شاخ کفرگو» - که گفتیم همان امپراتور قسطنطین است - توانست مدّتها بر عیسویّون موحّد در جهان شرق چیره شود و آنان را طبق پیشگویی پیامبرانهی کتابالمقدّس و زبان استعاری آن در فاصلهی «زمان، زمانها و نیم زمان» که به صورت «سه قرن و نیم» تعبیر شده است، زجر و آزار و شکنجه دهد و پس از انقضاء این دوران، نیروی بتپرستی و شرک و نیز سلطه و استبداد «سهگانه پرستان» در سراسر سرزمینهای شرقی در برابر امواج توحید و یگانهپرستی ریشه کن گردد. و چیزی بیپایهتر و مضحکتر از آن نیست که «یهوداه مَکّابی» را «پسر انسان» بدانیم و آنطیوخوس را «شاخ کفرگو»! و ادّعا شده است که آنطیوخوس، پس از بیحرمتی کردن نسبت به معبد اورشلیم، فقط سه روز و نیم یا سه سال و نیم زنده ماند! نخست باید دانست که آنطیوخوس جانشین اسکندر مقدونی، پادشاه سوریه و در واقع یکی از جانشینان چهارگانهی اسکندر یعنی هیولای ببر مانند چهارکلّهی بالدار است و ارتباطی به «شاخ یازدهم» هیولای چهارم در رؤیای دانیال نبی ندارد. علاوه بر این در فصل هشتم کتاب دانیال نبی آمده که یکی از مقدّسین در رِؤیا منظور از «بُزنری» را که بر «قوچ» چیره میشود، مشخّصاً به معنای امپراتوریهای یونان و ایران تعبیر کرده است. و سپس در این رؤیا بوضوح آمده که امپراتوری یونانی بر امپراتوری ایرانی (فارس) غلبه میکند ولی خود در اندک زمان به چهار تکّه تقسیم میشود. و بالاخره باید دانست که ذکر صفت «نطق و کفرگویی» نمیتواند در مورد یک «بتپرست و مشرک» بکار رود بلکه در مورد کسی است که ادّعای خداشناسی داشته ولی کارش به کفر کشیده و شریعت خدا و اعیاد مقدسه را تغییر داده است. «شاخ ناطق کفرگو» کسی است که خدا را میشناخته و آگاهانه دو شخص دیگر را - که از وجود آنها نیز اطلاع داشته - با ذات اقدس خداوند مخلوط کرده و دین و ایمان الهی را به انحراف کشیده است. و حال آنکه آنطیوخوس نه از طریق نهادگذاری پرستش خدایان سهگانه، اقدامی در جهت انحراف عقیده و ایمان یهودیان کرد، نه دست به کاری زد که شریعت موسی (علیهالسلام) و اعیاد مقدّسهی آنرا تغییر دهد. و ثالثاً چگونه میتوان برای پادشاه کوچکی در سوریه و حوادث جزئی و محلّی مربوط به او و یکی از رؤسای طوایف کوچک یهود چنین اهمیّت و عظمت فوقالعادهای قائل شد و این رئیس طایفهی کوچک را همان «پسر انسان» پرجلال و شکوهی دانست که به شرف حضور در بارگاه خداوندی نائل میآید و میلیونها فرشته در برابرش کرنش میکنند؟! و بالاخره در آن رؤیای پیامبرانه، «پسرانشان» به صورت «بزرگترین و شریفترین انسان» توصیف شده و در سراسر توراة به هیچکس چنین شکوه و عزّت و جلالی اعطا نگردیده است و بدیهی است که این انسان بیهمتا آنطیوخوس نیست بلکه آخرین و بزرگترین پیامبر خداوند است.
3) عیسی (علیهالسلام) را نیز هرگز نمیتوان در مقام «پسر انسان» قرار داد و آن شکوه و جلال و شرف و عظمت آسمانی ویژهی «پسر انسان» را بدون دلیل به او منتسب ساخت. عیسی (علیهالسلام) به دو دلیل عمده نمیتواند در مقام «پسر انسان» قرار گیرد:
الف) اگر عیسی (علیهالسلام) را صرفاً یک انسان و یک پیامبر بدانیم، در آنصورت، از لحاظ پیروزی یا شکست در انجام رسالتش به درجات از حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) عقب است و اگر او را یکی از اقانیم ثلاثه قلمداد کنیم، دیگر نمیتوانیم او را در میان انسانها جا بزنیم. بنابراین در گرداب برهان ذوحدّین میافتیم و میبینیم که در هر حال عیسی (علیهالسلام) «پسر انسان» نمیتواند باشد.
ب) اگر رسالت عیسی (علیهالسلام) آن میبود که هیولای چهارم را نابود کند، در آنصورت، بجای آنکه به قیصر روم مالیّات بپردازد و حرمتش را حفظ کند و خود را در اختیار پیلاطُس، فرماندار رومی بگذارد که فلکش کند و شلّاقش بزند، میبایست خود در رأس مبارزان و جنگاوران قوم یهود قرار میگرفت، با لژیونهای رومی به پیکار میپرداخت، آنها را از فلسطین بیرون میانداخت و قوم و کشور خود را نجات میداد.
4) در طول تاریخ دو سه هزار سالهی مذهب، یعنی از زمان ابراهیم خلیل تا هنگام بعثت پیامبر اسلام، هرگز پیامبری (و رهبری) چون محمّدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) از لحاظ تعلّق قومی ظهور نکرده بود: وی از قومی بود که همواره آزاد و مستقل زیسته و هیچگاه در مقابل یک قدرت خارجی سرتسلیم فرود نیاورده بود. و نیز هرگز دیده نشده است که پیامبری چون محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای امّت خود و برای مردم جهان منشأ آنهمه خدمات مادّی و اخلاقی بوده باشد. اصولاً در تاریخ، انسان دیگری جز محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود ندارد که بتوان آن شکوه و عزت و جلال موصوف در پیشگویی پیامبرانهی دانیال نبی را برایش قائل شد. فیالمثل بیاییم همین دانیال نبی را با آن «پسر انسان» که در رؤیای پیامبرگونهاش باعث شگفتی و هول و صاعقهگرفتگی وی میشود، مقایسه کنیم. اگر چه دانیال نبی در دربار بابل و شوش در سمت مشاور و وزیر و پیشگو انجام وظیفه میکرد، ولی در خدمت ارباب بابلی خود برده و اسیری بیش نبود؛ وی به پرستش فرشتهای پناه برده بود ولی از این کار هم منعش کردند و آنوقت چگونه میتوان مقام و منزلت او را در پیشگاه پروردگار با محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) مقایسه کرد، کسی که در آن رؤیا در مقام «سلطان پیغمبران و رهبر بشریّت» تاجگذاری میکند و میلیونها فرشته به ستایش و بزرگداشت و عبادتش میپردازند؟ پس نباید تعجب کرد که حضرت داود او را «سرور و ارباب من» بنامد. (8)
5) چنین است که میبینیم محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در سفر شبانهی خود به آسمانها - معراج - با چنان شکوه و جلال مورد استقبال الهی و مرحمت خداوندی قرار میگیرد و نیرویی اخذ میکند که با آن بتپرستی و شرک و «شاخ کفرگو» را از سراسر سرزمینهایی که خداوند متعال به او و قوم او عطا کرده است، ریشه کن سازد.
6) و بالاخره شگفتانگیزترین جنبهی پیشگویی پیامبرانهی مذکور آن است که منظرهی برناشا (پسر انسان) بر فراز ابرها و حضور او در پیشگاه خداوند کاملاً با جزئیات معراج محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) تطبیق میکند و امارات و شواهدی چند در سبک زبان دانیال نبی و حدیث مقدّس نبوی انسان را به این تطبیق معجزهآمیز رهنمون میشود. در قرآن کریم آمده است که خداوند بندهی خود را از مسجد مقدّس مکّه به معبد اصلی اورشلیم (بیت المقدّس) انتقال داد: (9) خداوند محیط آن معبد را متبرّک ساخت و علائم و اسرار خویش را بر او هویدا ساخت.
از حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که وی در مقام امام در معبد اورشلیم پیشنماز شد و در حالیکه همهی پیامبران از وی تقلید میکردند، به درگاه باریتعالی نماز گزارد. نیز روایت شده است که وی را از اورشلیم به آسمان هفتم بردند و ملائک و ارواح پیامبران تا وصول به مقصد و حضور در پیشگاه خداوند متعال او را همراهی میکردند. البته حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) خود جزئیات این سفر روحانی و آنچه را دیده و شنیده و از «خداوند لشکرها» دریافت نموده، بازگو نکرده است ولی از طریق دانیال نبی میدانیم که تصمیم و داوری خداوند متعال چه بوده است. به نظر من، روحی که رؤیا را برای دانیال نبی تعبیر کرد (برخلاف آنچه اشتباهاً یکبار در مقالهای نوشتم) فرشته نبوده بلکه روح یک پیامبر بوده است زیرا دانیال نبی او را «قادّیش» (به صورت اسم مذکّر) و نیز «قَدّوش» (10) مینامد که معنایش یک انسان مقدّس یا قدّیس بشری است و این صفت، عنوان معمولی پیامبران و قدّیسین است. البته میزان و کیفیّت شعف و خوشحالی روحانی همهی ارواح مقدّسهی پیامبران و شهدائی که بدست آن هیولاهای اربعه دچار عذاب شده بودند و اکنون میدیدند که خداوند قادر متعال فرمان مرگ رژیم ثالوثپرست قسطنطین را صادر فرموده و خاتم پیغمبران مأمور کشتن و نابود ساختن «شاخ کفرگو» شده است، در تصوّر انسانی نمیگنجد. و بالاخره باید دانست که این رؤیا در همان شبی که «پسر انسان» از مکّه به آسمانها رفت نیز دیده شده است.
باری، ما مسلمانان طبق شهادت دانیال نبی باید بپذیریم که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) جسماً به آسمانها منتقل شده و انجام این کار از لحاظ خداوند قادر متعال کار شگفتانگیز و غیرممکنی نیست. (11)
پولس «قدیس» نیز داستان مردی را نقل کرده است که در رؤیای او به آسمان سوّم انتقال یافت و از آنجا به بهشت برده شد و در آنجا کلماتی شنید و چیزهایی دید که از توصیف بشری خارج بود. (12) البته ارباب کلیسای عیسوی مدّعیاند که بینندهی این رؤیا خود پولس بوده است ولی او از سر تواضع نخواسته است که چنین بگوید! البته در قرآن کریم آمده است که حواریّون عیسی مسیح (علیه السلام) همه افراد مقدّس هستند و الهاماتی از عالم غیب دریافت میکردهاند، ولی میدانیم که بدبختانه نوشتههایی که امروزه از آنها در میان است، بهیچوجه قابل اعتماد نیست زیرا ارباب کلیساهای مختلف که دائماً با یکدیگر در جنگ و نزاع بودهاند و اشخاصی که نظرات و افکار خاصی داشتهاند، به انواع و اقسام تحریفات در آثار حواریّون عیسی (علیه السلام) توسّل جستهاند (13) و در مورد پولس هم، در انجیل برنابا آمده است که وی دچار اشتباه شده و بسیاری از مؤمنان را گمراه کرد. (14)
پولس هویّت شخصی را که در رؤیا دیده فاش نمیکند و میگوید کلماتی را که آن شخص در بهشت شنید «هرگز نمیتوان بر زبان آورد و به هیچکس اجازهی بیان آنها داده نمیشود.» و ارباب کلیسا میگویند که پولس به دلیل فروتنی و بزرگواری نخواسته است بگوید آن شخص خود من بودم. و حال آنکه در رسالات پولس غالباً به عباراتی برمیخوریم که منظور از آنها چیزی جز «بزرگ کردن» خودش نیست و حتّی در موردی افتخار میکند که از پطرس حواری خرده گرفته و او را شرمنده کرده است. (15) از سوی دیگر از طریق نوشتههای پولس به غلاطیان و رومانیان متوجه میشویم که وی احساسات یهودیمآبانهی شدید داشته و هاجر و اسماعیل را بهمین دلیل (و در واقع بدون دلیل) کراراً تحقیر میکند. چگونه میتوان اطمینان کرد که ادّعای وی در مورد «پسر انسان» - که دانیال نبی شش قرن قبل او را در رؤیا دیده بود - حقیقت داشته باشد؟ پولس خود میگوید که «مَلَک کارگزار شیطان دائماً ضربات سختی بر سرش وارد میآورده است». (16) اگر ایشان یکی از بندگان و خدمتگزاران متقی و حقیقی خداوند بود، معلوم نیست که چرا او را در اختیار «مأمور شیطان» قرار دادهاند که «دائماً بر سر او بکوبد؟» و اگر هم پولس «پسر انسان» واقعی را که کسی جز محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده، دیده باشد، موضوع را با وسوسهی شیطان مخفی کرده است. بهرحال، هرچه انسان دربارهی زندگی و اقدامات و تعلیمات پولس بیشتر تحقیق و تدقیق کند، به همان نسبت اطمینان بیشتری پیدا میکند که وی صرفاً جادّه صافکنِ قسطنطین مشرک بوده است.
در پایان این مقال، باید نتیجهی اخلاقی این پیشگویی دانیال نبی را بویژه بخاطر غیرمسلمانان یادآور شوم. باید به فکر فرو رفت و از سرنوشت هیولاهای اربعه و مجازات آن «شاخ کفرگو» درسی آموخت و به این استنتاج نهائی ولی بدیهی رسید که فقط الله خداوند قادر متعال است و فقط مسلمانان هستند که مؤمنانه به توحید مطلق الله معترفند و فقط محمّدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، سلطان پیامبران خداوند در نزدیکترین نقطه در پیشگاه خداوند متعال قرار داده شده است. (17)
پینوشتها:
1.حقّ اختلاف نظر خواننده با تفسیر نویسندهی کتاب محفوظ است. - م.
2.بطریق. - م.
3.یا موسویّت و عیسویّت.
4.Mohammadanism
5.ریشه کلمه لاتینی فوقالذکر به معنای «بهم بستن و چسباندن و محکم کردن است» و در واقع بنحو جالبی به کلمهی «عقیده» که از ریشه «عقد» ساخته شده، شباهت دارد و «ترس از خدایان» در برابر کلمهی مذکور در هیچ فرهنگی ضبط نشده. معذلک این نکته به برهان نویسنده کتاب در مورد فقدان معادلی برای آن در کتابالمقدس آسیبی نمیزند. - م.
6.سرور، سید، آقا، رهبر. - م.
7.متّی، فصل 5، بند 25: «با مدّعی خود... صلح کن مبادا مدّعی ترا به قاضی بسپارد و قاضی ترا به داروغه تسلیم کند.» متی، فصل 5، بندهای 48 - 38: «شنیدهاید که گفته شده بود چشمی به چشمی و دندانی به دندانی. لیکن من به شما میگویم که با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که به رخسارهی راست تو تپانچه زد دیگر را نیز بسوی او بگردان. و اگر کسی خواهد با تو دعوی کند و پیراهنت را بگیرد، قبای خود را نیز بدو واگذار... من به شما میگویم که دشمنان خود را محبّت کنید... و به هرکس که به شما زحمت رساند دعای خیر کنید.»
8.کتاب مزامیر داود، مزمور 110، آیهی 1: «یَهُوَه به سَرور (خداوندگارِ) من گفت به دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیرپای تو اندازم.» - م.
9. قرآن، سورهی اسراء، آیهی 1: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ.»
10.دانیال نبی، فصل 8، آیهی 13.
11.در اینجا نویسنده برای تأیید امکان انتقال جسمانی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبران دیگر، صفحهای از کتاب را به نقل بعضی قوانین فیزیکی و حرکت سریع اجسام در فضا اختصاص میدهد که نقل آن از لحاظ خوانندگان ما در زمان حاضر تازگی نخواهد داشت. معهذا چون این مقالات در نیمهی اوّل قرن بیستم نوشته شده، درج چنین مطالبی نمودار درجهی اطّلاع نویسنده بر آخرین پیشرفتهای علمی زمان خودش است. - م.
12.انجیل، رساله دوّم به قرنتیان، باب 12، بندهای 4 - 1: حتّی اگر اینگونه بالیدن هیچ فایده نداشته باشد باید به آن ادامه دهم. میتوانم دربارهی رؤیاها و مکاشفاتی که خداوند به من عطا فرمود صحبت کنم. من شخصی را در مسیح میشناسم که چهاردهسال بیش تا به آسمان سوّم ربوده شد. (جسماً یا روحاً، نمیدانم، خدا میداند)، فقط میدانم که این مرد به بهشت برده شد و چیزهایی شنید که آنقدر مقدّس و محرمانه است که بیان آن جایز نیست.
13.اصولاً دانشمندان و محققین غربی و شرقی در اصالت تعلّق «اناجیل موجوده» به حواریّون عیسی (علیهالسلام) تردید قوی دارند. برای کسب اطلاعات دقیقتر در این زمینه به مقدّمه «انجیل برنابا» مذکور در مراجع این ترجمه رجوع فرمایید. - م.
14.انجیل برنابا (ترجمهی فارسی)، فصل 222، بند 3: «زیرا گروهی از اشرار که خود را از شاگردان میخواندند، بشارت دادند که... عیسی همان پسر خداست و در شمار آنها پولس هم فریب خورد.» - م.
15. رساله دوّم پولس به غلاطیان، باب 2، بند 11: «امّا چون پطرس به انطاکیه آمد روبرو با او مخالفت کردم زیرا کاملاً مقصّر بود...». - م.
16. رسالهی دومّ پولس به قرنتیان، باب 12، بند 7: «برای اینکه زیاد... مغرور نشوم ناخوشی جسمانی دردناکی به من داده شد یعنی مثل قاصدی از طرف شیطان مرا میکوبد تا زیاد مغرور نشوم. سه بار از خداوند درخواست کردم آنرا از من دور سازد امّا...»
17.اگرچه نویسندهی کتاب در صحّت رؤیای پولس اظهار تردید میکند ولی این گمان را هم به میان میآورد که شاید حقیقتاً حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده باشد و ضمناً یادآور میشود که ارباب کلیسای تثلیث میگویند بینندهی رؤیا خود پولس بوده است. در واقع تردیدی نیست که پولس در رسالهی دوّم خود به قرنتیان میکوشد که مقام و منزلت خود را در نزد آنها بالا ببرد و بهمین جهت میگوید که ناگزیر به اینگونه «بالیدنها» شدهام و سپس دربارهی رؤیاها و مکاشفات خود با خداوند سخن میراند تا خود را در نظر دریافتکنندگان نامه «قدّیس» جلوه دهد که آنهمه با وی مخالفت نکنند. وی در بند (1) باب (12) این رساله بر رؤیاها و مکاشفاتش با خداوند تأکید میکند و بلافاصله در بند (2) میگوید: «شخصی را در مسیح میشناسم! که چهارده سال پیش تا به آسمان سوّم برده شد (یعنی خودش!)... به بهشت برده شد، نمیدانم جسماً یا روحاً! ولی چیزهایی که آن شخص شنید چنان مقدّس و محرمانه است که هرگز به زبان درنیاید.» اگر قرار نبوده مطالب افشا شود، پس چرا آن شخص مطالب را برای تو (یعنی پولس) افشا کرده؟ و اصلاً آن شخص که بوده؟ آشکار است که پولس میخواسته خودش را «بزرگ» جلوه دهد منتها جرأت نداشته بگوید خودم را به آسمانها و بهشت بردند. علاوه بر این باید پرسید چرا قاصد شیطان دائماً ترا میکوبیده که از غروب کاسته شود؟ مگر شیطان مأمور کاهش غرور و نخوت و دیگر صفات مذمومه است؟ در یک کلام، آدمی مصروع و پرمدّعی داستانی جعل کرده که به روش غیرمستقیم، «مقام روحانی» خود را ارتقاء دهد. - م.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.