بنیاد‌گذاری دولت صفوی

در سال 905 هجری اسماعیل میرزا به عنوان مرشد مریدان خود حرکتی را برای دستیابی به حکومت آغاز کرد. او با از میان برداشتن حکومت‌های محلی شروان و آذربایجان و تصرف نواحی دیگر ایران توانست پادشاهی
سه‌شنبه، 25 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بنیاد‌گذاری دولت صفوی
بنیاد‌گذاری دولت صفوی

نویسنده: غلامحسن حسین‌زاده شانه‌چی

 

در سال 905 هجری اسماعیل میرزا به عنوان مرشد مریدان خود حرکتی را برای دستیابی به حکومت آغاز کرد. او با از میان برداشتن حکومت‌های محلی شروان و آذربایجان و تصرف نواحی دیگر ایران توانست پادشاهی پهناوری را بنیان‌گذاری کند که بیش از دو قرن به حیات خود ادامه داد. در ادامه چگونگی به قدرت رسیدن اسماعیل صفوی بررسی خواهد شد.

1. خروج اسماعیل از گیلان

اسماعیل میرزا ظاهراً کوچک‌ترین فرزند سلطان حیدر صفوی بود که در سال 892 هجری یک سال پیش از کشته شدن وی به دنیا آمد. سه سال از دوران کودکی به همراه مادر و برادرانش در زندان آق قویونلوها در قعله قهقهه فارس سپری شد تا زمانی که رستم میرزا آق‌قویونلو آنان را از زندان آزاد کرد. در سال 899 هجری زمانی که برادر بزرگ او سلطان علی به قتل رسید، بنا به توصیه او، مریدان و صوفیان صفوی رهبری اسماعیل هفت ساله را پذیرفتند و او را به گیلان فراری دادند. (1)
در مدت پنج سالی که اسماعیل در لاهیجان به طور مخفیانه زندگی می‌کرد، تماس خود را با مریدانش در آناتولی و قفقاز جنوبی و آذربایجان حفظ کرد. از آنجایی که طرف‌داران او افراد طوایف ترکمن بودند، او در سخنان خود شعرهای ساده‌ای به زبان ترکی لهجه آذری به کار می‌برد که تأثیر تبلیغات او را بیشتر می‌کرد. (2) رستم میرزا آق‌قویونلو که از طریق جاسوسان خود از وجود اسماعیل در لاهیجان با خبر شده بود، تلاش بسیاری به کار بست تا کارکیا میرزا علی را متقاعد سازد اسماعیل را به وی تسلیم نماید؛ ولی کارکیا میرزا علی مجدانه وجود اسماعیل را روی خاک گیلان انکار می‌کرد. رستم میرزا که از طریق گفت وگو به خواسته خود نرسیده بود تصمیم گرفت به گیلان لشکرکشی کند و خود اسماعیل را دستگیر نماید؛ ولی پیش از اقدام به کار در یک نزاع خانوادگی در سال 902 هجری به دست یکی از هم‌کیشان خود، احمد میرزا کشته شد. (3)
درگیری‌های بعدی آق‌قویونلوها فرصت کافی و مناسبی در اختیار صفویان قرار داد تا نیروهای خود را تقویت کنند. حکومت سلطان احمد آق‌قویونلو (902 -903 ق) دوام نداشت و به زودی به دست مخالفانش کشته شد و پس از جنگ و کشتارهای فراوان در نهایت دو امیرزاده از این خانواده به حکومت رسیدند و قلمرو آق‌قونلوها را بین خود تقسیم کردند. الوندمیرزا حاکم آذربایجان و اران و دیار بکر و مراد میرزا حاکم عراق عرب و عجم و فارس و کرمان شد. (4)
در سال 905 هجری اسماعیل میرزا و صفویان با توجه به اوضاع آشفته و ضعف آق‌قویونلوها به اقدامات عملی دست زدند. به نظر می‌رسد که این زمان مناسب‌ترین زمان برای یک حرکت سیاسی برای دستیابی به قدرت بود. بدین منظور مریدان و صوفیان صفوی برای برانداختن قدرت رو به زوال آق‌قویونلوها، از اغشتاشات داخلی این خاندان استفاده کرده، اندک اندک به گرد مرشد کامل خود - اسماعیل میرزا - حلقه زدند و او را به خرج از لاهیجان تشویق کردند . در این باره حافظ حسین کربلایی تبریزی که خود از جمله صوفیان صافی عقیده و شیعیان قرن دهم هجری تبریز است و بنا به گفته خود، بارها اسماعیل میرزا شاه اسماعیل اول - را در مسجد جامع تبریز از نزدیک دیده است، می‌نویسد: «... چون مدتی حضرت شاه جم جاه در گیلان بودند، از گل و لای آنجا دلگیر شده، خواستند تا از گیلان بیرون آیند. از جانب لشکر آق‌قویونلو اندیشه داشتند که مبادا غدری نمایند. خادم بیک را که در آن ولایت معلم شاه غفران پناه بودند. پیش حضرت مخدوم فرستادند که از الوندبیک رخصت ما بطلب که به اردبیل بیایم و بر سر قبر آبا و اجداد خود ساکن باشیم، حضرت ایشان در جواب کتابت ایشان نوشتند که «... شما را احتیاج به رخصت کسی نیست و از عالم بالا سلطنت از برای شما مقرر گشته، زود بیرون می‌باید آمد و عالم را گرفت... و شمشیری و کمانی نیز به رسم تحفه فرستاده ترغیب تمام در بیرون آمدن نمودند... .» (5)
اختلافات خانوادگی و اجحافات امرای آق‌قویونلو و نیز زیر پا گذاشتن حقوق دیگران، ظهور حکومت‌های ملوک‌الطوایفی و ناامنی و قحطی در جاده‌ها و شهرها زمینه را برای آنان مساعدتر می‌ساخت.
بدین ترتیب اسماعیل میرزا به قصد اردبیل از لاهیجان خارج شد و در راه اردبیل گروهی از هواداران صفویه از سوریه و آسیای صغیر به وی پیوستند. ظاهراً در همین ایام هواداران اسماعیل برای جلب توجه بیشتر مردم و مریدان به بیان داستان‌هایی درباره نیابت و نمایندگی او از جانب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مبادرت کردند. اسماعیل میرزا به دلیل تهدید حاکم آق‌قویونلوی اردبیل به سمت طالش گیلان عقب نشست و مدتی را در این نواحی سپری کرد که در این مدت فرخ‌یسار شروانشاه و آق‌قویونلوها برای از میان بردن وی تلاش‌هایی کردند؛ همچنین اتفاقاتی میان او برخی امرای محلی و بعضی مخالفان آق‌قویونلوها روی داد. (6) او طی این مدت به هواداران خود پیام داد که در محلی در ارزنجان ارمنستان گرد هم آیند و به این ترتیب یک گروه هفت هزار نفری از طوایف قزلباش در این محل به او پیوستند وگروهی از ایشان را برای نبرد به گرجستان روانه کرد. (7)

2. تصرف شروان

در این زمان که نیروی قابل توجهی برای اسماعیل میرزا فراهم شده بود، پس از مشورت بزرگان طوایف و اهل اختصاص تصمیم بر آن شد که برای گرفتن انتقام خون پدر و جد اسماعیل به سمت شروان حرکت کنند. این اقدام به عنوان اولین اقدام نظامی قابل توجه صفویان از چند بُعد اهمیت داشت؛ نخست این که تصرف شروان راه عبور به گرجستان مسیحی را باز می‌کرد و امکان جهاد با غیر مسلمانان را فراهم می‌آورد که از بعد دینی اهمیت داشت، دوم این که شروانشاه در مقایسه با آق‌قویونلوها ضعیف‌تر و احتمال پیروزی در برابر او بیشتر بود و این پیروزی در ابتدای قیام از نظر تقویت روحیه نیروها ارزش بسیار داشت. سپاه اسماعیل در سال 206 هجری پس از عبور از رودخانه کر به شروان حمله بردند و به سمت شماخی پیش رفتند. فرخ‌یسار که به مقابله با اسماعیل میرزا برآمده بود با مشاهده سپاهیان او، شماخی را رها کرد و به یکی از قلعه‌های شروان پناه برد. اسماعیل با یورش به محل استقرار فرخ‌یسار شروانیان را شکست داد و فرخ‌یسار را به همراه شماری از بزرگان شروان به قتل رساند. (8) اسماعیل سپس شهر باکو را تصرف کرد و خود را پادشاه شروان خواند. او نامه‌هایی به دیگر امرای شروان نوشت و آنان را به تسلیم و انقیاد از خود فراخواند. و به منظور تصرف قلعه گلستان - از قلاع مهم و مستحکم شروان - آن را محاصره نمود؛ اما به دلیل دشواری گشودن این قلعه و نیز آمدن نیروهای کمکی از جانب الوند‌میرزای آق‌قویونلو برای شروانیان ناچار از محاصره آن دست کشید و به مقابله الوند میرزا شتافت. (9)

3. نبرد شرور و تصرف تبریز

الوند میرزا حاکم آق‌قویونلو آذربایجان که پیوند خویشاوندی با شروانشاهان داشت، چون از پیروزی‌های اسماعیل در شروان با خبر شد برای از بین بردن او و نیروهایش با سپاهی بزرگ راهی منطقه شد. او دریافته بود که اسماعیل دیر یا زود به تبریز نیز حمله خواهد کرد. چون خبر آمدن الوند میرزا به اسماعیل رسید، از محاصره قلعه گلستان دست کشید و به سمت نخجوان بازگشت. الوند میرزا اقداماتی برای انجام مذاکرات ترتیب داد و نامه‌ای برای اسماعیل فرستاد و او را به صلح و دوستی دعوت کرد؛ اما ظاهراً این کار او نقشه‌ای برای به دام انداختن اسماعیل و کشتن او بود. (10)
چون مذاکرات به نتیجه‌ای نرسید، کار به جنگ کشیده شد. احتمالاً در اوایل سال 907 هجری دو سپاه در ناحیه شرور به هم رسیدند. سپاه اسماعیل هفت هزار نفر بود، در حالی که سپاه آق‌قویونلوها سی‌هزار نفر بودند. با این حال صفویان با وارد کردن تلفات بسیار به آق‌قویونلوها آنان را شکست دادند. در این جنگ اسماعیل پیشاپیش سپاهیانش با شجاعت می‌جنگید و این امر خود یکی از عوامل تقویت روحیه و در نتیجه پیروزی سپاه او شد. البته تاکتیک‌های جنگی اشتباه الوند‌میرزا مانند زنجیر کردن پاهای شتران بارکش پشت سپاه برای ممانعت از عقب‌نشینی آنان به موقعیت صفویان کمک کرد. (11)
الوند میرزا به سمت دیار بکر گریخت و اسماعیل به سوی تبریز روانه شد و پایتخت آق‌قویونلوها بدون مشکل به تصرف نیروهای صفوی درآمد.

4. اعلام پادشاهی و رسمیت دادن مذهب تشیع

تصرف شهر تبریز به معنای پایان دادن به حکومت آق‌قویونلوها در آذرباریجان بود. اسماعیل که اینک در سن حدود چهارده سالگی صاحب میراث سلطنتی آق‌قویونلوها شده بود، در تابستان سال 907 هجری در تبریز با عنوان شاه اسماعیل تاج‌گذاری کرد. او طبق معمول همه حکومت‌های تازه به قدرت رسیده، برای اعلام رسمی فرامانروایی خود به انجام دو کار مبادرت کرد: ضرب سکه‌های جدید و تغییر خطبه.
بنا به گفته مورخان عصر صفوی، شاه اسماعیل در همان سال دستور داد سکه‌هایی ضرب کردند که در یک طرف آن عبارت «بنده شاه ولایت» و در طرف دیگر آن جمله «لا اله الا الله و محمد رسول‌الله و علی ولی‌الله» به همراه نام دوازده امام حک شده بود. از سکه یاد شده نمونه‌ای باقی نمانده، ولی روی سکه‌هایی که از سال‌های بعدی حکومت شاه اسماعیل باقی مانده نام او با القاب و عناوین سلطنتی ضرب شده است. (12)
اقدام دیگر شاه اسماعیل تغییر خطبه‌ها بود که تا این زمان به رسم اهل تسنن خوانده می‌شد. شاه اسماعیل با علما و مشاوران خود مشورت کرد که اسباب تغییر خطبه را فراهم آورند و از این پس در خطبه‌ها به شیوه شیعیان نام دوازده امام ذکر شود. آنان سختی‌های این کار را به او متذکر شدند و اظهار داشتند که اکثر مردم تبریز سنی مذهب هستند و ممکن است این کار موجب مخالفت آنان با پادشاه شود. شاه اسماعیل در پاسخ آنان گفت: «مرا بدین کار باز داشته‌اند و خدای عالم با حضرات ائمه معصومین همراه من‌اند و من از هیچ کس اندیشه ندارم. به توفیق‌الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر می‌کشم و یک کس را زنده نمی‌گذارم.» روز دیگر شاه اسماعیل خود به مسجد رفت و دستور داد قزلباشان مسلح نیز در آنجا حاضر باشند. یکی از خطبای شیعه بر منبر رفت و به نام دوازده امام خطبه خواند و پس از آن اسماعیل فرمان داد که در نواحی دیگر آذربایجان نیز خطبه و اذان به شیوه شیعیان خوانده شود و بعد از اتمام اذان تولای آل محمد و تبرای دشمنان ایشان را آشکارا اعلام کنند (13) و بدین‌گونه مذهب تشیع در حکومت او رسمیت یافت. به همین منظور گروه‌هایی به نام تولائیان و تبرائیان مأمور شدند در شهرها گردش کنند و به ذکر فضائل و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) و طعن و لعن بر اعدای دین بپردازند.

تثبیت و توسعه حکومت

اگر چه شاه اسماعیل در تبریز اعلام پادشاهی و رسمیت مذهب شیعه نمود، ولی هنوز تا دستیابی به یک حکومت باثبات و بلامنازع فاصله بسیار داشت. امیران و دولت‌مردان بسیاری بودند که ظهور یک قدرت جدید و تهدید‌آفرین را در منطقه برنمی‌تافتند، به ویژه که مدعی برپایی حکومتی شیعی نیز بود. مهم‌ترین رقیبان شاه اسماعیل در منطقه در این زمان، بازماندگان آق‌قویونلوها بودند که همچنان در پی باز یافتن قدرت از دست رفته خاندان خود بودند. الوند میرزا بعد از شکست در نبرد شرور، در نواحی کوهستانی آناتولی به گرد‌آوری سپاه پرداخت. او چند بار برای بازپس گرفتن قدرت خود در آذربایجان تلاش کرد ولی موفقیتی به دست نیاورد و در 910 هجری درگذشت. (14)
مراد میرزا رقیب سابق الوند میرزا و امیر دیگر این خاندان هنوز در نواحی جنوب ایران قدرت را به دست داشت و سپاهی با هفتاد هزار نفر سرباز در اختیار داشت. در سال 908 هجری شاه اسماعیل برای دفع خطر مراد میرزا آق‌قویونلو از تبریز به سمت عراق عجم خارج شد و حدود همدان دو سپاه به هم رسیدند. نیروهای صفوی علی‌رغم برتری آق‌قویونلوها آنان را شکست دادند و پراکنده ساختند و این پایان کار این خاندان بود. مراد میرزا برای جبران شکست خود اقدامات ناموفقی انجام داد. او از حکمرانان بغداد، دیار بکر و مرعش کمک خواست؛ ولی هیچ کدام چنین توانایی نداشتند. مراد میرزا به سلطان عثمانی پیوست و در اتفاقات جنگ چالدران در سال سال 920 هجری به دست یکی از امرای صفوی به قتل رسید. (15)
شاه اسماعیل اندکی پس از شکست مراد میرزا و فرار او به بغداد به آن سو لشکر کشید و عراق عرب را نیز تصرف کرد.
علاءالدوله ذوالقدر حاکم ابلستان و مرعش پس از مرگ الوند میرزا با علم کردن یکی از افراد خاندان آق‌قویونلو در صدد تصرف قلمرو آنان برآمد. از سوی دیگر، ساکنان متصرفات ذوالقدریان پیوسته به آذربایجان و حوزه حکومت شاه اسماعیل مهاجرت می‌کردند. این امور برخورد میان شاه اسماعیل و علاءالدوله را قطعی می‌ساخت. نبرد برای تصرف دیار بکر طی سال‌های 913- 915 هجری ادامه داشت و در نهایت با پیوستن قبایل اتحادیه آق‌قویونلو به صفویان علاءالدوله دچار هزیمت شد و دیار بکر به تصرف شاه اسماعیل درآمد. (16)
در سال 909 هجری شاه اسماعیل به مازندران حمله کرد که تحت فرمان امیر محلی شیعه مذهبی به نام حسین کیا چلاوی قرار داشت. احتمالاً علت این حمله پناهنده شدن گروهی از سپاهیان آق‌قویونلو به مازندران پس از شکست همدان بود. در این لشکرکشی گرگان و مازندران به انقیاد شاه صفوی درآمد. در همین سال، یزد نیز به متصرفات اسماعیل افزوده شد و بدین ترتیب تا 915 هجری اکثر نواحی ایران تحت فرمان صفویان درآمده بود و فقط سلطه آنان بر خراسان مسجل نشده بود.
شاه اسماعیل پس از آن که بر اوضاع داخلی مسلط شد در صدد تأمین امنیت مرزهای ایران برآمد که از شرق و غرب از سوی ازبکان و عثمانیان تهدید می‌شد. ازبکان که به تازگی در ماوراءالنهر به قدرت رسیده بودند، خراسان را مورد تاخت وتاز خود قرار می‌دادند. و امنیت و آسایش مردم را در این منطقه برهم می‌زدند و تهدیدی برای حکومت نوپای شاه صفوی به شمار می‌آمدند. شاه اسماعیل در سال 916 به سرکوب آنان شتافت و پس از کشتن خان بزرگشان - محمد شیبک‌خان آنها را از خراسان بیرون راند. درگیری‌های صفویان با ازبکان بیش از یک قرن ادامه یافت که تفصیل آن در جای خود خواهد آمد. مشکل دیگر شاه اسماعیل در مرزهای غربی مملکت، امپراتوری عثمانی بود که به بهانه حمایت از اهل سنت در ایران و نیز به دلیل توسعه جنبش‌های شیعه‌گرا در ایالت‌های هم مرزش با ایران، با گذشت چند سال از سلطنت شاه اسماعیل روابط آنان با ایران خصمانه شد، چنان‌که در سال 920 هجری سلطان سلیم در لشکرکشی بزرگی برای نابود کردن صفویان به آذربایجان حمله کرد. شاه اسماعیل در منطقه مرزی چالدران به مقابله با عثمانیان رفت، ولی از دشمن قدرتمند شکست خورد و ناچار به عقب‌نشینی و واگذاری برخی نواحی مرزی به سلطان عثمانی گردید. (17) این اولین شکست شاه اسماعیل از آغاز سلطنتش بود. و تأثیر بسیاری بر رویدادهای آینده زندگی او داشت.

پایان کار شاه اسماعیل

شکست شاه اسماعیل اول در چالدران تأثیر منفی شدیدی بر روحیه او گذاشت، به طوری که از این تاریخ تا زمان درگذشتش به سال 930 هجری - حدود ده سال به نوعی انزوا و درون‌گرایی پناه برد. او در جنگ‌های متعدد همواره پیروز شده بود و دشمن را به هزیمت رانده بود و بر همین اساس، خود را شکست‌ناپذیر می‌دانست. این اندیشه در ذهن هواداران قزلباش او هم پدید آمده بود. این شکست او را به شدت ناامید و دچار تزلزل نمود، به طوری که در مدت ده سال زندگانی خود پس از چالدران، دیگر در جنگی حضور نیافت. و سپاهی را فرماندهی نکرد، در حالی که ازبکان و تیموریان هند در مرزهای شرقی دست به تعدی و تجاوز زده بودند. او مانند گذشته به امور دولت توجه نمی‌کرد بلکه بیشتر اوقاتش را به شکار، هم‌نشینی با زنان حرم‌سرا، می‌گساری و شعر و موسیقی می‌گذرانید. این امر سبب شد برخی درباریان زمینه برای پیشرفت و تسلط بر امور کشوری پیدا کنند، چنان که مقام شخص وزیر، که معمولاً از ایرانیان انتخاب می‌شد و موقعیتش تا حد زیادی تحت‌الشعاع سران قزلباش قرار داشت، اینک برجسته و ممتاز شده بود. از این موارد می‌توان میرزا شاه حسین اصفهانی وزیر یا وکیل را نام برد. (18)
شاه اسماعیل در ماه رجب سال 930 هجری موقعی که برای شکار به طرف ولایت شکی رفته بود بیمار شد و در نزدیکی سراب جان سپرد. او هنگام مرگ 25 سال داشت و حدود 23 سال سلطنت کرد. بدن او را در آرامگاه شیخ صفی در اردبیل به خاک سپردند.
در تواریخ از سه نفر به عنوان همسران شاه اسماعیل نام برده شده است؛ نخست بهروزه خانم که در جنگ چالدران به اسارت سلطان سلیم درآمد. شاه اسماعیل اقداماتی برای بازگرداندن همسرش انجام داد، ولی سلیم‌خان برای تحقیر و توهین او از استرداد او خودداری کرد. (19) همسر دیگر او تاجلوبیگم از طایفه موصلو بود که به اسارت درآمده بود و شاه اسماعیل با او ازدواج کرد. او نیز در جنگ چالدران اسیر یکی از فرماندهان عثمانی گردید، ولی با دادن زینت‌آلات خود به او از اردوی عثمانیان گریخت و خود را به ایران رسانید و تا زمان مرگ شاه اسماعیل در کنار او بود. (20) سومین همسر شاه اسماعیل مهد علیا دختر شیخ شاه بن فرخ یسار شروانشاه بود که شاه اسماعیل در سال 929 با او ازدواج کرد. (21)
شاه اسماعیل هنگام مرگ شش پسر به نام‌های طهماسب، القاس، سام، بهرام، رستم و سلطان حسین و چهار دختر به نام‌های پریخان، مهین بانو سلطانم، خانش خانم و خیرالنساء بیگم داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1. فتوحات شاهی، ص 66.
2. ایران عصر صفوی، ص 22.
3. تاریخ حکومت ترکمانان، ص 131.
4. تارخی حکومت ترکمانان، ص 136.
5. روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص 160.
6. ر. ک: ایران عصر صفوی، ص 24.
7. فتوحات شاهی، ص 106.
8. احسن‌التواریخ، ص 43؛ تاریخ جهانگشای خاقان، ص 61.
9. احسن‌التواریخ، ص 46 و 47؛ تاریخ جهانگشای خاقان، ص 63- 129؛ عالم آرای شاه اسماعیل، ص 53.
10. تاریخ جهان‌آرا، ص 58-68؛ تاریخ جهانگشای خاقان، ص 136.
11. فتوحات شاهی، ص 163؛ سفرنامه بازرگانان ونیزی، ص 428.
12. ر. ک: مشیری، سکه‌های شاه اسماعیل اول، ص 31.
13. احسن‌التواریخ، ص 61؛ حبیب‌السیر، ج4، ص 468؛ تاریخ جهانگشای خاقان، ص 149.
14. تاریخ حکومت ترکمانان، ص 137.
15. احسن‌التواریخ، ص 24؛ تاریخ عالم آرای عباسی، ص 26، 137.
16. ر. ک: حکومت ترکمانان، ص 136.
17. تفصیل این وقایع در فصل روابط خارجی خواهد آمد.
18. ایران عصر صفوی، ص 45.
19. ر. ک: حبیب‌السیر، ج4، ص 609.
20. عالم آرای شاه اسماعیل، ص 81؛ عالم آرای عباسی، ص 33.
21. حبیب‌السیر، ج 4، ص 599.

منبع مقاله :
حسین زاده شانه‌چی، غلامحسن، (1394)، تاریخ صفویه، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط