اسلام در فرهنگ قرن بيستم (1)

براي آنکه بحث مهمي که در پيش داريم به طور کامل روشن شود بايد موضوعات زير را توضيح دهيم : 1 ـ مقصود از « فرهنگ » در اين بحث . 2 ـ فرهنگ اسلام 3 ـ روش اسلام در برابر فرهنگهاي گوناگون 4 ـ نمونه ي روشني از اين روش يعني يک مثال 5 ـ اسلام چه تاثيري در فرهنگ قرن بيستم داشته و چه روشي در برابر آن اتخاذ مي کند ؟
يکشنبه، 3 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسلام در فرهنگ قرن بيستم (1)
اسلام در فرهنگ قرن بيستم (1)
اسلام در فرهنگ قرن بيستم (1)

نويسنده : آيت الله سيد موسي صدر (ره)

براي آنکه بحث مهمي که در پيش داريم به طور کامل روشن شود بايد موضوعات زير را توضيح دهيم :
1 ـ مقصود از « فرهنگ » در اين بحث .
2 ـ فرهنگ اسلام
3 ـ روش اسلام در برابر فرهنگهاي گوناگون
4 ـ نمونه ي روشني از اين روش يعني يک مثال
5 ـ اسلام چه تاثيري در فرهنگ قرن بيستم داشته و چه روشي در برابر آن اتخاذ مي کند ؟
مقصود از فرهنگ در اين بحث :
براي آنکه از بحثهاي طولاني پيرامون حد و رسم و تعريف کلمه ي فرهنگ در امان باشيم ، انتظار داريم همه ي افراد ، حداقل در اين بحث با ما همراهي نموده و فرهنگ را به معناي « زندگاني عقلاني » تفسير کنيم . در اين صورت موضوع بحث ما شامل مواد زير خواهد بود :
حقوق ( قوانين ، عرف و عادت ) ، فلسفه ، عرفان ، علوم ، هنر و ادبيات .

فرهنگ اسلام :

قسمت فرهنگي اسلام مهمترين و اساسي ترين قسمت اسلام است . تصادف نيست که وحي الهي بر پيغمبر اسلام با اين آيات شروع شده است : بخوان به نام پروردگارت که آفريد . انسان را از علق آفريد . بخوان ( که ) خداي تو کريمترين کريمان است . خدايي که نوشتن با قلم را آموخت . خدايي که به انسان آنچه را که نمي دانست آموخت . (1)
به طور مسلمش شروع شدن وحي الهي با اين آيات ، اهميت و اساسي بودن قسمت فرهنگي را نشان مي دهد . در فرهنگ اسلام را مي توان به دو بخش تقسيم کرد : مفاهيم يا جهان بيني و تعاليم يا آموزشها .

قسمت اول ، مفاهيم يا جهان بيني اسلامي

در اسلام اولين پايه براي ايجاد شخصيت مسلمان ، همان جهان بيني مخصوص است ، زيرا اسلام براي سه رکن اساسي خود که عقايد ، اعمال و اخلاق است ، سعي مي کند يک طرز تفکر ويژه اي براي مسلمانان به وجود بياورد و به آنها جهان بيني خاصي بياموزد تا عقايد و عبادات آنها ، حقوق و ظايف آنها ، اخلاقيات آنها بر آن اساس ساخته شود و رنگ خاص اسلام را داشته باشد .
مثلاًً : اسلام براي آفريدگار جهان تفسير و راي خصوصي دارد . در نظر اسلام ، خداوند جهان يگانه و از هر جهت يکتاست ، دانا و داد گستر است ، جامع همه ي کمالات است و از هر نقصي منزه است ؛ ازلي و ابدي است ، جهانيان هيچ کدام با او قرائت و دوستي خاصي ندارند ، همه چيز در جهان مخلوق اوست و او به هيچ يک از آنها نيازي ندارد ، هيچ حالتي در افراد و جامعه ها مورد علاقه ي خاص او نيست ، خداوند به هيچ صورتي و با هيچ اقدامي و با هيچ تحولي در جهان تغيير و تحول پيدا نمي کند .
اين خداشناسي توجه مسلمان را به طرف وجدانش جلب مي کند و احساس مي کند که فطرت پاک او درست به همين نوع معرفت او را مي خواند ، و آنگاه که به دستور اسلام در آفرينش آسمان و زمين و گردش شب و روز و در آفاق و انفس مطالعه و تدبر مي نمايد کاملاًً به صحت عقيده ي خود درباره ي خداي جهان پي مي برد و در نتيجه با جان و دل ايمان مي آورد و اين ايمان در تمام ذرات وجودش راه مي يابد .
اين طرز تفکر درباره ي آفريدگار جهان ، درست و واضح ، مشخصات ايمان مسلمان مرا نشان مي دهد و حقيقت نماز و ساير عبادات را از نظر اسلام روشن مي سازد . عبادات در نظر اسلام براي راضي ساختن خدا و يا سود رسانيدن به او نيست و همچنين براي رفع غضب و يا بزرگداشت او نمي باشد .
عبادت خدا اخلاص در بندگي او و يکتاپرستي مي باشد و از اين جهت انسان را از پرستش همه کس و همه چيز مي رهاند و همه ي بتها را در نظر او مي شکند ؛ زيرا تمام ذرات وجود و سراسر هستي او در بندگي خدا قرار مي گيرد و جايي در عقل و فکر و جسم و روح او براي پرستش ديگري باقي نمي گذارد .
عبادت در نظر اسلام سبب احساس نزديکي انسان به خداوند جهان است و در نتيجه يک احساس قدرت و توانايي زايدالوصفي را در او به وجود مي آورد که از اين تقرب و نزديکي به خدا سرچشمه گرفته است و اين قدرت روحي سبب مي شود که از همه ي نواقص و مضرات ضعف نفس در امان باشد .
عبادت در اسلام حضور در پيشگاه الهي است و اين حضور و راز و نياز و مصاحبت ، موجب اکتساب و تشرف به صفات عاليه ي الهي مي گردد و به همين دليل مي توان عبادت را مصدر همه ي کمالات شناخت .
با اين بيان مختصر به خوبي روشن مي شود که خداشناسي اسلام تا چه حد معناي عبادت را مشخص مي سازد و از آنها عاليترين وسيله براي کمال مطلق و همه جانبه ي مسلمان به وجود مي آورد .
اسلام همچنين ، تفسير خاص و درک ويژه اي از « جهان » دارد . اين « جهان بيني » که خود از نتايج خداشناسي اسلامي است مستقيماً هم در تعاليم اسلامي آمده است ، ما در قرآن کريم مي خوانيم :
آيا نمي بيني که تمام آنچه در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و کوهها و درختها و جنبندگان و بسياري از مردمان ، همه ي اينها در برابر خداوند سجده مي کنند و مي خوانيم : هيچ موجودي نيست مگر آنکه تسبيح گوي و سپاسگزار اوست . (3)
با توجه به اين حقيقت که سجده منتهاي اطاعت و خضوع است مي توان از اين آيات و از ساير تعاليم اسلامي اين راي اسلام را درک کرد که : جهان مخلوق واحد و متصلي است سرشار از زندگي و زيبايي . نظم و هماهنگي در همه جاي آن حکومت مي نمايد ، جهان رو به تکامل حرکت مي کند و بر اساس حق و عدالت استوار شده است ، تمام ذرات او از يک هماهنگي و همکاري کامل و از يک اطاعت مطلق آفريدگار حکايت مي کند .
خوب دقت کنيد که اين طرز جهان بيني چه اثر بزرگي در روحيه ي انسان مي گذارد ، چه او احساس مي کند که دستگاه عظيم آفرينش دست به دست او داده با وي در راه حق همکاري مي کنند و از جهاد و فعاليتهاي مثبت او پشتيباني مي نمايند .
اسلام براي « انسان » هم تفسيري دارد . از نظر اسلام ، انسان در جهان آفرينش امتياز ويژه اي دارد ؛ زيرا سرشت او پاک و فطرت او به دين حق کشانيده مي شود ، او تنها موجودي است که مي تواند راه راستي را که براي او ترسيم شده برود ، و يا از اين راه منحرف شده و گمراه گردد .
او چنين آفريده شده تا در کسب کمال آزاد و مختار باشد ، نه آنکه مانند « فرشتگان » راهي را جز تسبيح خدا نشناسد و در کمال خود مجبور باشد .
انسان در نظر اسلام به مقام شامخ نمايندگي خدا در زمين مفتخر گشته ، کليد اسرار آفرينش به او سپرده شده ، و راه کشف حقايق و وسيله ي دست يافتن به همه چيز به او تعليم داده شده ، فرشتگان در برابر او سجده کرده و مقرر شده است که همه ي نيروهاي جهان هستي مسخر او گردد . و يگانه راهي را که براي رسيدن به اين مقام بلند ( نمايندگي خدا در زمين ) دارد آن است که نيروها و استعدادهاي شگرف خود را به کار برده و با دانش به حقيقت جهان هستي و نيروهاي گوناگون آن واقف گردد و قوانين آن را کشف کند .
اسلام همه ي قوانين خود را بر اين مفهوم ( انسان شناسي ) استوار ساخته و بر همين مبني « روابط فرد را با ديگران » و « روابط شخص را با جامعه » و « روابط همگي را با جهان » تنظيم نموده است .
به اين ترتيب مسلمان را به فلسفه ي قوانين مدني و اداري و بين المللي خود آشنا مي سازد و به او مي آموزد که چگونه رفتاري ، شايسته ي « برادر انساني » اوست . در عين حال در روح مؤمن اميد به آينده را پديد مي آورد و او را به ديگران خوش بين مي سازد و او را مطمئن مي کند که حق و عدالت غالب است و دعوت به حق پيروز مي گردد ، زيرا نيروهاي جهان همه و افکار و قلوب انسانها ياور آن است .
« جامعه » نيز در نظر اسلام مفهوم معيني دارد ، جامعه در اين تفسير از وجود انسان سرچشمه گرفته و براي رفاه و سعادت انسانها به وجود آمده است و به همين دليل جامعه ي اسلامي رنگ انساني دارد ، نه رنگ فردي اصالت فرد ( indiuidualiste ) که همه ي سازمانها و مقررات براي فرد تنظيم شده باشد و نه رنگ اجتماعي اصالت جامعه است ( sucialist) که به کلي فرد در آن فراموش شده است . جامعه ي اسلامي موسسه اي است يکپارچه و به هم پيوسته ، يعني يک طبقه اي و به هيچ وجه اصل تعدد طبقات و کشمکش داخلي دايم ميان اين طبقات را به رسميت نمي شناسد .
در جامعه ي اسلامي اين حقيقت مورد قبول است که هر فرد و يا هر دسته تحت تاثير فعل و انفعالات محيط و عوامل طبيعي رنگ و صفت مخصوصي پيدا مي کند ولي اين تنوع و يا به تعبير صحيح رنگارنگ بودن ، سبب جدايي و اختلاف بين اين افراد و دسته ها نشده بلکه موجب همکاري و داد و ستد بوده ، چون تابلوي يگانه و رنگارنگ مي باشد . اين افراد گوناگون و اين دستجات متنوع همگي در يک مسابقه عموم براي کسب رضايت خدا به يکديگر کمک کرده و يک قافله ي پيشرو را به وجود مي آورند .
اين نوع « وحدت و کثرت » در وجود انسان ديده مي شود و در جهان آفرينش به چشم مي خورد .
اجزا و اعضا ، گوناگون و رنگ به رنگ بوده و در عين حال يک واحد را تشکيل مي دهند .
و بالاخره تفسيرها و مفاهيمي در اسلام براي « کار » ، « دنيا و آخرت » ، « جسم و روح » ، « خير و شر » ، « پاکيها و پليديها » ، « حلال و حرام » و امثال اينها ديده مي شود .
اين تفسيرها و آرا و اين جهان بيني پايه ي اول فرهنگ اسلام را تشکيل مي دهد و در عقايد و افعال و اخلاق مسلمان؛ به منزله ي ريشه و اساس مي باشد .

آموزشها :

قران کريم و سيره ي پيغمبر بزرگ اسلام دو منبع اصلي و پراهميت براي بالا بردن سطح فرهنگ مسلمانان مي باشد . افکار مسلمان به واسطه ي آموزشهاي گرانبهاي اين دو منبع بزرگ که مشتمل بر عقايد ، حقوق ، ادبيات و هنر ، ضرب المثلها ، داستانهاي آموزنده و تواريخ بوده تغيير يافت ، سطح فکر آنها بالا رفت و تربيت کاملي يافتند .
ما چون به اين دو منبع مراجعه کنيم به طور واضح به بحثها و قسمتهاي گوناگون « اجتماعي » و « اقتصادي » و غيره بر مي خوريم ، و پاره اي از مباحث « روانشناسي » را نيز در آنها مي يابيم .
اين بحثها که با زبان ساده و با منطق ديني بيان شده است ، موضوعات قابل توجهي را تشکيل مي دهد . مثلاًً براي مبارزه با حسد که يک مرض اخلاقي محسوب مي شود در روايت معتبري مي بينيم که پيغمبر اکرم فرموده است : « هر گاه حسود اظهار حسادت خود را ننمايد گناه محسوب نمي شود » (4) واضح است که اين طريق ، مبارزه نفساني و عملي ساده اي است ، زيرا آنگاه که حسود هيچ واکنش عملي و زباني نشان نداد رفته رفته اين مرض که بر خلاف طبيعت انساني است ذوب شده و به تدريج از ميان مي رود . همچنين درباره ي وسوسه در خبر آمده است که : « شيطان را با اعتنا و توجه به وسواس عادت ندهيد » (5) و به راستي بهترين طريقه ي معالجه وسوسه بي توجه به آن است .
درباره ي اضطرابهاي روحي که بعد از گناه و يا در حال سفر و نقل و انتقال حاصل شده و غالباً خود موجب حوادثي است با توبه و صدقه ـ که آن را دافع بلا داسنته اند ـ وسيله ي آرامش فراهم شده و بالاخره درباره ي عقده هاي جنسي سعي شده با ازدواج در سنين اول عمر و مخالفت زن از هر نوع تحريک و فريبندگي در سخن گفتن و حرکات ، از آنها جلوگيري به عمل آيد .
ما در اين بحث به هيچ وجه نمي توانيم از قسمتهاي گوناگون آموزشهاي اسلامي بحث کنيم . فقط اشاره اي مختصر به مثلهاي قرآني نموده انتظار را به نکته اي بسيار جالب ، توجه مي دهيم .
در قرآن کريم و سنت بسياري از مثلها آمده است . اين مثلها براي مقصودهاي ديگري ذکر شده و به هيچ وجه مقصود از آن ، آموزش خود آن امثال نمي باشد . اين مثلها گاه پديده اي کيهاني يا شرح حرکات خورشيد و ماه و ستارگان و يا صحنه اي از کتاب عجيب خلقت را بيان مي کند و براي اثبات عقيده يا عبرت و تربيت اخلاقي نتيجه گيري مي شود .
موضوع قابل توجه اين است که مثلها عموماً با آخرين نظريات علمي تطبيق مي نمايد و به هيچ وجه افکاري را که در زمان نزول قرآن و بعد از آن مورد قبول دانشمندان بوده است نقل نمي کند و به طور خلاصه فرهنگ عصر قرآن به هيچ وجه قرآن و سنت را تحت تاثير خود قرار نداده است و اين خود بهترين شاهد بر الهي بودن قرآن است و اثبات مي کند که آورنده ي قرآن ، بشري که از منابع فرهنگي زمان خود مطلبي را آموخته باشد نمي باشد .
اکنون به چند مثال زير توجه کنيم :
در سوره ي نمل آيه ي 88 مي خوانيم « کوهها را جامد مي پنداري در حالي که مانند ابر در حرکت است . اين آفرينش و صنع خدايي است که همه چيز را با نهايت دقت محکم ساخته است و آگاه به همه ي کارهاي شماست » (6)
و در سوره ي ياسين آيه ي 40 نيز مي خوانيم : « خورشيد نمي تواند به ماه برسد و نيز شب نمي تواند به روز پيشي گيرد و هر کدام در مداري شناگرند » (7) در اين آيه روز نخست شمرده شده است و اين ظاهراً با نظريه ي علمي خلقت زمين کاملاًً تطبيق مي کند . زيرا زمين مشتعل که از خورشيد جدا شد شبي نمي تواند داشته باشد ، بلکه در حال روشن و روز محسوب مي شود و چون سرد و خاموش شد روز و شب پديد آمد . از طرف ديگر اين عبارت که خورشيد و ماه در مسير و مدار خود شناورند کاملاًً با هيئت بطلميوسي که معتقد به سير خورشيد و ماه با فلکهاي آنها بوده است مبانيت دارد در حالي که هيئت بطلميوس جزئي از فرهنگ عمومي زمان قرآن بوده است .
و نيز در سوره ي انعام آيه ي 125 مي خوانيم « کسي را که خداوند مي خواهد راهنمايي کند سينه ي او را براي پذيرفتن اسلام باز مي کند و کسي را که گمراه مي نمايد سينه ي او را تنگ مي کند و در فشار قرار مي دهد مانند کسي که به آسمان بالا مي رود » (8) اين مثال زيبا که علم امروز به خوبي آن را نشان مي دهد جالب توجه است . (9)
و در سوره ي والذريات ، آيه ي 47 مي بينيم : « و آسمان را با قدرت خود ساختيم و ما آن را دائماً توسعه مي دهيم » (10) از اين آيه کاملاًً به دست مي آيد که فضا دائماً در حال توسعه است و اجرام آسماني را اظهار کرده و مورد قبول قرار گرفت ، کسي نمي دانست .
ما در اينجا به همين چند « مثال » اکتفا کرده ، تذکر مي دهيم که اين بحثها مورد مطالعه ي صريح قرآن نبوده و به عنوان شاهد و يا عبرت ذکر شده است ، و در عين حال با کمال دقت ذکر گرديده و در آنها خطا راه نيافته است و البته اين امتياز مخصوص قرآن است.

اصول فرهنگ اسلامي :

تا اينجا به « جهان بيني » و « آموزشهاي فرهنگ اسلامي » اشاره گرديد . اکنون اصول و پايه هاي اساسي اين فرهنگ را بررسي مي کنيم :

1 ـ خداشناسي :

نخستين شالوده ي فرهنگ اسلامي « خداشناسي » است و با اين امتياز در ميان تمام ذرات جهان هستي ، ارتباط محکم و ناگسستني قائل است و فرد و اجتماع را با پروردگار عالم مربوط و متصل مي سازد .
فرهنگ اسلامي با اين خصوصيات ممتاز و بي نظيري که دارد غذاي مطبوع و گوارايي براي همه ي ادراکات و افکار انساني است ، فرهنگي است که بر اساس ايمان به خداي يگانه ، خدايي که با هيچ يک از افراد و موجودات جهان انتساب ، قرابت و دوستي خاصي ندارد ، استوار است و تمام جهان را با همه ي خصوصيات و پديده هايش بنده ي گوش به فرمان قانون « علت و معلول » و « مشيت پروردگار » مي داند ، مشيتي که همه ي موجودات را زير بال رحمت خود گرفته و هيچگاه مانع از ارتباط اسباب با مسببات و تاثير علت در معلول نمي باشد . بي جهت نيست که در حديث دارد مشيت پروردگار بر اين تعلق گرفته است که امور جهان از راه اسباب و علل جريان داشته باشد (11) و نيز قرآن مجيد مي فرمايد : « خداوند زندگي ملتي را تغيير نمي دهد مگر اينکه خود آنها وضع خود را تغيير دهند » (12) « به وسيله ي دستهاي خود مردم فساد در خشکي و دريا پديد آمد تا بچشند پاره اي از آنچه را که عمل کردند شايد بازگردند » (13) ن قسم به جان آدمي و آنکه آن را منظم گرداند و به آن بديها و خوبيهايش را الهام کرد ، به راستي رستگار شد هر کس که جان خود را از زنگار پليديها زدود و بي بهره گرديد هر کس که آن را تباه ساخت » (14)
آري چنان فرهنگي با چنين امتيازات اصيل ، آدمي را وادار مي سازد که عقل سليم خود را به کار اندازد و در جهان و حوادث و پديده هاي آن و در مراحل گوناگون زندگي عقلاني غور و بررسي کند ...
خداوند بر اساس همين اسلوب با پيغمبران خود رفتار کرده و غير از موضوع « معجزات » که به طور فوق العاده و به عنوان صدق مدعاي آنها مي باشد ، هيچگاه به خاطر پيغمبران و براي ايمان آوردن امت آنها ، نواميس طبيعت را در هم نريخته ، بلکه اراده کرده است انبياء نخستين افرادي باشند که بر اساس ايمان آورده و سپس ديگران را به سوي آن بخوانند و در اين راه ناهمواريها و ناگواريهايي را تحمل کنند که کوهها تاب و توان آنها را ندارند .
و باز روي همين پايه و شالوده ي منطقي و عقلاني است که خداوند ايمان تقليدي و موروپي (15) را نمي پذيرد ؛ بلکه امر به تفکر و تدبر عميق در عقيده مي فرمايد ...

2 ـ ابديت فرهنگ اسلامي :

بدون ترديد هنگامي که کشش فرهنگ اسلامي تا مرحله ي جهان آفرينش و ارتباط آن با پروردگار وسعت داشته باشد ، قهراً دامنه ي آن به ابديت منتهي خواهد شد ، و با اين وصف ، فرهنگي ا ثبات و جاويدان است که گردبادهاي حوادث آن را نمي لرزاند و هيچگاه دستخوش تحول و تغيير نخواهد گرديد .
امتياز ثبات و ابديت فرهنگ اسلامي در جميع جوانب مذهب ، در عقايد و احکام و اخلاق پرتو افکنده و در تحقق يافتن اهداف رسالت جهاني پيغمبر اکرم (ص) نقش اساسي را ايفا مي کند ، تا آنجا که سبب اطمينان قلب ، و آرامش روح ، تقويت اراده و ارضاء عواطف نامحدود انسان مي گردد و او را به پيروزي و موفقيت تحريص و تشويق نموده ، اعم از اينکه به هدف برسد يا اينکه پيش از موفقيت مرگ فرا رسد و طومار حياتش را در هم بپيچد ، خواه راه صواب را بپيمايد و خواه گاهي اشتباه کرده و در راه خطا گام بردارد و بالاخره در راه تحصيل پيروزي و موفقيت بايد بکوشد ، چه در اين راه مشهور گردد و نام او بر سر زبانها افتد و چه در بوته ي اهمال و گمنامي بماند .
البته اين مطلب اساسي را هم نبايد از نظر دور داشت که فرهنگ الهي و جاويدان اسلام با اين صوف که داراي امتياز ابديت مي باشد ، مانع از « آزادي فکر و اجتهاد » نيتس ، زيرا همانطور که يادآور شديم دامنه ي آن به قدري پهناور است که سير در ملکوت آسمانها و غور در اعماق زمين را در برگرفته و بر اساس نواميس عمومي و لايتغير جهان ، باب اجتهاد و آزادي فکر را در مسير کمال و پيشرفت باز گذارده است .
در اينجا براي روشن شدن مطلب ناگزيريم يک مثال علمي را مطرح سازيم . مطلبي است حساس و در عين حال دقيق که کوچکترين انحراف از آن ممکن است منجر به بدعت گذاردن در دين بشود و گمراهي و ضلالت به بار آورد و آن اين است که فقها و مجتهدين اسلام سعي دارند که اجتهادات و نظريات جديد را بر اصول ثابت ، جاويدان و عمومي اسلامي تطبيق دهند و از اين راه آرا و اجتهادات خود را در موضوعات و فروع گوناگون مستند گردانند .
توضيح اينکه : هر گاه مجتهدي در برابر موضوع جديدي قرار گرفت در صورتي مي تواند درباره ي آن اظهار نظر کند که راي او مستند به اصول کلي و دلايل تفصلي باشد مثلاًً سيره و روش پيغمبر اکرم (ص) که يکي از دلايل تفصيلي است و اعتبار آن به نص قرآن مجيد ثابت شده ، مي تواند مستند فتوا و اظهار نظر فقيه پيرامون چنين موضوعي باشد .
بنابراين مجتهد هيچگاه قانونگذاري نمي کند و از روي گمان هم فتوا نمي دهد ، زيرا به تصريح قرآن مجيد ، گمان نمي تواند حتي گوشه اي از حق را نمايان سازد (16) ، بلکه مجتهد از روي « علم » فتوا مي دهد و يا بر اساس « دلايل علمي » اظهار نظر مي کند . (17)
و به عبارت ديگر فقها احکام را به دو قسم تقسيم کرده اند : « واقعي » و « ظاهري » ، احکام واقعي احکامي هستند که در واقع و حقيقت در شريعت اسلام وجود داشته و قابل تغيير و تبديل نيست و احکام ظاهري آن احکامي هستند که از راه آنها مي توان به احکام واقعي رسيد .
احکام ظاهري همان نتيجه ي آرا و اجتهاد مجتهدين است که در حقيقت از راه دست يافتن به آنها به احکام واقعي که همان احکام پروردگار در حق خودشان و پيروانشان مي باشد رسيده اند . (18)
همين مثال مختصر روشن مي سازد که تحليل و تحقيق در مراحل گوناگون فرهنگ اسلامي در چه دايره وسيعي قرار گرفته و در عين حال چگونه از پشتيباني يک سلسله قوانين ثابت آسماني برخوردار است .

3 ـ فرهنگ جامعه الاطراف :

گر چه بعد از بيان وسعت دايره ي فرهنگ اسلامي و به هم پيوستگي و وزانت آن ، نيازي به ذکر اين امتياز که فرهنگ اسلامي جامع الاطراف است نبود ، ولي چون يکي از دانشمندان غرب بر اثر درک ناصحيحي که از اسلام دارد ، پيرامون فرهنگ اسلامي قضاوت ناروايي مي کند ، لازم ديدم کلام وي را نقل کرده و توضيح امتياز سوم فرهنگ اسلامي را به جواب از او خلاصه کنم .
اين شخص که « ژوپ » نام دارد و از اساتيد مشهور دانشگاه آکسفورد مي باشد در کتاب خود نظرات تازه درباره ي اسلام چنين مي نويدس : « طرز تفکر شرقي به طور عموم و تفکر اسلامي به طور خصوص همه جانبه نيست و با اهمال و عدم تناسبي که در اين طرز تفکر مشاهده مي گردد قدرت بر ايجاد هماهنگي و تاليف و ترکيب ندارد » .
ما ، در پاسخ ، تنها به آنچه که « مالک بن نبي » محقق معروف الجزائري در کتاب واجهه الهالم الاسلامي آورده است اکتفا مي کنيم . وي مي نويسد : ميراث فرهنگي بزرگ و ارزنده اي که تمدن اسلامي ان را ايجاد کرد و براي بشريت به ارمغان آورد ، داراي شواهد و دلايل غير قابل انکاري است که اين فرهنگ در روزگار درخشان و طلايي مسلمين از طرز تفکر اسلامي به طور کامل برخوردار بوده و از همين جهت مبارزات و پيشرفتهاي آن هميشه و در همه ي موارد با يک نوع احساس قانوني همراه بوده است .
( به اين معنا که تحول فرهنگي عظيمي که به وسيله ي مسلمين جهان به وجود آمد ـ و به شهادت تاريخ جميع معارف بشر را زير نتظر گرفت ـ از روي تصادف نبود بلکه همه ي اين پيشرفتها و تحولات متکي به مواد اصيل و تاکيدات فراوان شرع مقدس بود که به طور کلي طرز تفکر اسلامي را ساخت و زير بناي تحول فرهنگي قرار گرفت ) .
بنابراين چنين فرهنگي که در تمام قسمتها داراي مبناي قانوني است و از يکجا و يک طرز فکر سرچشمه مي گيرد ، به طور طبيعي همه ي جوانب آن با يکديگر هماهنگ است و نمي تواند همه جانبه نبوده و قدرت بر ترکيب و تاليف نداشته باشد !
در آن هنگام که « قوانين روم » چيزي جز يک سلسله قوانين پراکنده ي غير مربوط نبود ، براي اولين مرتبه در تاريخ قانونگذاري ، تشريع اسلامي بر اسلوبي اساسي استوار گرديد و قوانين ان بر مبناي يک نظام فلسفي دقيق قرار داشت ...
تحقيقات ابوالوفاء (19) دانشمند فلک شناس اسلامي در علم فلک و اکتشاف وي در موضوع تغير حرکت ماه ( حرکت غير يکنواخت ) و همچنين تحقيقات ابن خلدون در علم تاريخ (20) و استنباطي که براي اولين بار در قوانين تاريخي و تفسير آنها با عالي ترين تلاشهاي اجتماعي داشت ، از نمونه هاي بارز اين مطلب مي باشد .

4 ـ فرهنگ سازنده و متحرک :

انسان به مقتضاي يک سلسله مفاهيم کلي داراي مقام « خليفه الهي و جانشيني پروردگار » در روي زمين مي باشد و اين مقام و موقعيت را از روي علم و اراده احراز نموده است :
ماجرا را قرآن مجيد بدين مضمون نقل مي کند : هنگامي که پروردگار اراده ي خود را مبني بر خلقت خليفه اي در روي زمين به فرشتگان آسمان اعلم فرمود ، آنها گفتند آيا کسي را در روي زمين مي آفريني که فساد و خونريزي پيشه مي گيرد ؟ ما به ستايش ، تو را تسبيح و تنزيه مي کنيم .
پروردگار گفت : آنچه را که من مي دانم شما نمي دانيد و پس از آنکه « نامهايي » ( حقايقي ) را به آدم آموخت ، آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و آنها از جواب عاجز ماندند و « آدم » ايشان را از « اسماء » آگاه کرد ، خداوند خطاب به فرشتگان آسمان چنين فرمود : نگفتم که من نهان آسمانها و زمين را مي دانم و علم دارم به آنچه که آشکار مي کنيد و پنهان مي داريد ؟ ... و در اين هنگام پروردگار فرمان داد که ملائکه بر آدم سجده کنند . (21)
اشتباه نشود مفهوم خليفه غير از معنايي است که از آلت و وسيله فهميده مي شود . چون از باب مثل مدادي که در ميان انگشتاننويسنده اي قرار گرفته و شعور و اراده اي از خود ندارد و يا نويسنده اي که گفتار ديگري را حرف به حرف بدون کوچکترين تصرفي ديکته مي کند ، استقلالي از خود ندارند ولي خليفه و يا به تعبير ديگر نماينده کسي است که به طور استقلال و با اراده و اختيار ، آرا و منويات شخص را طبق برنامه ي ترسيم شده ، همراه با اعتماد به شناسايي مخصوص و تصرفات حکيمانه ، تنفيذ و اجرا مي کند .
پر واضح است که تحقيق اين مقام در خارج بايد همراه با آزادي کامل در تصرفات به وجود آيد ( همان آزادي که فرشتگان آسمان از آن بيم داشتند و تاکيد کردند که اين انسان با اين کيفيت و با اينکه راههاي خير و شر به روي او باز است در آينده منشا فسادها و خونريزيها مي گردد ) .
ولي تنها اختيار و آزادي اراده نمي تواند براي انسان فضيلت ايجاد کند ، بلکه همه ي کرامت فضيلت انسان در اين است که راه خير و صواب را اختيار نمايد و پيمودن اين راه فقط به وسيله ي علم ممکن خواهد بود ، همان علم و دانشي که عنصر اصيل و پايه اساسي مقام نمايندگي و خليفه ي الهي انسان در روي زمين است .
پس رسيدن به اين رتبه ي بلند انساني و تصرف در طبيعت ، و تسخير نيروهاي آن درصورت شناسايي علل و يا به تعبير قرآن تعلم اسماء امکان دارد و هر گامي در راه معرفت حقايق و اکتشاف قوانين طبيعت در هر مرتبه و مرحله اي که باشد ، گامي است به سوي هدف مقدسي که براي انسان آماده گرديده و تحقيقي است در راه به دست آوردن نهايت و درجه ي نهايي ککمال که انسان براي آن خلق شده و بالاخره انجام وظيفه اي است که سازمان هستي قلاده آن را به گردن انسان نهاده ...
و خداوند پيمودن اين راه را از اسباب سه گانه : فطرت ، دعوت انبياء و مصائب و بلايا ، تا رسيدن به کمال مقصود به انسان امر فرموده است .
بنابراين فرهنگ اسلامي فرهنگي است متحرک و سازنده و دائماً انسان را در راه پيشروي و تقدم در همه ي جوانب گوناگون تطور عقلي تشويق مي کند و هر اکتشاف جديد و شناسايي رمزي از رموز طبيعت را جزء هدف خلقت انسان و کمال او مي شناسد و پرده برداري از اسرار طبيعت در قاموس فرهنگ اسلامي راهي به سوي شناسايي پروردگار شناخته شده و سير در اين راه را به عنوان ميک عبادت و نزديکي به خدا و کمال انساني لازم مي شمرد .
قرآن مجيد خشيت را ( که مفهومي غير از ترس دارد و از آثار ايمان (22) مي باشد ) ، تنها در دانشمندان و صاحبان بينش سراغ مي دهد . (23)
بنابر آنچه که گفته شد فرهنگ ابدي و جامع الاطراف اسلامي که بر اساس خداشناسي استوار است خود به خود داراي امتياز تحرک و سازندگي است .

5 ـ وحدت و يکپارچگي فرهنگ اسلامي :

و اين امتياز که از امتيازات مهم فرهنگ اسلامي مي باشد به اين معناست که هر کوشش فرهنگي در هر يک از جوانب تحقق پذيرد بايد با ساير کوششها ، هماهنگ و يکنواخت باشد . تا آنجا که در گوش انسان ، آهنگ جهان هستي را بنوازد ، آهنگي که با تسبيح تمام موجودات عالم همراه و همنواز است .

پي نوشت :

1 ـ اقرء باسم ربک الذي خلق ، خلق الاسنان من علق ؛ و ربک الاکرم ، الذي علم بالقلم ، علم الانسان مالم يعلم .
2 ـ الم تر ان الله يسجد له من في السموات و من في الارض ، و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدوب و کثير من الناس ( سوره ي حج ، آيه ي 22) .
3 ـ و ان من شيء الا يسبح بحمده ( سوره ي اسراء ، آيه ي 17 ) .
4 ـ اصول کافي
5 ـ اصول کافي
6 ـ و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمر مر السحاب صنع الله الذي اتقن کل شيء انه خبير بما تعلون
7 ـ لا الشمس ينبغي لها ان تدرک القمر و لا الليل سابق النهار و کل في فکل يسبحون
8 ـ فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يردان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا کانما يصعد في السماء ...
9 ـ امروز با آزمايشهاي مکرر ثابت شده که انسان هر چه به آسمان بالا رود بر اثر رقيق شدن هوا و کمبود اکسيژن دچار خفقان و تنگي نفس مي شود و اين تشبيه ، يکي از معجزات علمي قرآن مجيد است که در مثال خود از اين موضوع استفاده نموده در حالي که اين حقيقت براي بشر آن روز کشف نشده بود !
10 ـ و السماء بنينها بايد و انا لموسعون
11 ـ ابي الله ان يجري الامور الا به اسبابها ( اصول کافي )
12 ـ ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم « سوره ي رعد ، آيه ي 13 »
13 ـ ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون « سوره ي روم ، آيه ي 41 » .
14 ـ و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زکيها و قد خاب من دسها « سوره ي شمس ، آيه ي 7 ـ 11 »
15 ـ خداوند در مقام سرزنش کساني که پيروي از پدران خود را بهانه ي نافرماني پيغمبران کرده اند چنين مي فرمايد : و کذلک ما ارسلنا من قبلک في قريه من نذير الا قال مترفوها انا وجدنا آبانتا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون « سوره ي زخرف ، آيه ي 43 »
16 ـ و ان الظن لا يغني من الحق شيئاً « سوره ي نجم ، آيه ي 30 »
17 ـ دلائل علمي در اصطلاح دانشمندان علم اصول عبارت است از دليل ظني که منتهي به دليل مسلم و ثابت گردد . کفايه الاصول محقق خراساني
18 ـ کفايه الاصول محقق خراساني
19 ـ اسماعيل ابوالوفاء بوزجاني يکي از رياضي دانان و منجمين معروف و عالي مقام اسلام است که در سالهاي 940 تا 998 ميلادي مي زيسته است و تاليفات زيادي دارد ، ابوالوفاء معادله اي براي تعيين « مواقع قمر در هر زمان » کشف نموده و آن را معادله ي سرعت ناميد .
توضيح اينکه چنانکه مي دانيم حرکت ماه به دور زمين ، حرکت متشابه و يکنواخت نيست ، زيرا زماني که در حدود نقطه ي اوج مي رسد حرکتش بطيي و کند و هر چه به پايين نزديک مي شود ، حرکتش سريع مي گردد . از اين رو معلوم مي شود که حرکات ماه در زمانهاي متساوي ، غير متساويند و اين مطلب که در اصطلاح عربي « لا متساويه التانيه » و در اصطلاح فارسي « حرکت يکنواخت » خوانده مي شود ؛ از ابتکارات و کشفيات اين دانشمند مي باشد .
20 ـ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون متولد سنه ي 732 هجري ، از نظر اينکه در تاريخ نويسي مبتکر طريقه اي است که تا آن وقت هيچ يک از مورخين بزرگ به آن طريقه و اسلوب مطالب تاريخي را مورد بحث قرار نداده بودند ، به فيلسوف مورخين ملقب گرديد .
21 ـ و اذا قال ربک للملئکه اني جاعل في الارض خليفه . قالوا : اتجع من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک ، و نحقدس لک ، قال : اني اعلم مالا تعلمون . و علم آدم الاسماء کلها ، ثم عرضهم علي الملائکه فقال انبئوني باسماء هولاء ان کنتم صادقين ، قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا . انک انت العليم الحيکم . قال يا آدم انبئهم باسمائهم . فلما انباهم باسمائهم قال : الم اقل لکم اني اعلم غيب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون و اذ قلنا للملئکه اسجدوا « سوره ي بقره ، آيه ي 28 ـ 33 »
22 ـ شهد الله ان لا اله الا هو و الملئکه و اولو العلم قائما بالقسط « سوره ي آل عمران ، آيه ي 18 »
23 ـ انما يخشي الله من عباده العلماء « سوره ي فاطر ، آيه ي 28 »





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.