![صبغةالله: تعمید به روحالقدس و آتش صبغةالله: تعمید به روحالقدس و آتش](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/sebghatallah.jpg)
مترجم: فضلالله نیکآیین
یکی از پدیدههای مذهبی که توضیح آن تا به امروز برای این حقیر بسیار دشوار مینماید، موضوع سؤالی است که ذیلاً مطرح میکنم:
اگر حضرت یحیی (علیهالسلام) صریحاً و آشکارا اعلام کرده بود که حضرت عیسی (علیهالسلام) آن پیامبر «تواناتر و بزرگتر» از اوست، همان که وی لایق باز کردن بند نعلینش نبود، چرا صابئین یا یحیویان، آن فرقهی معروف که در سراسر شبهجزیرةالعرب و بینالنهرین پیروان فراوان و در بسیاری نواحی بر دیگران تسلّط مذهبی داشتند، به عیسویّت روی نیاوردند؟ و اگر چنانکه میگویند یحیی (علیهالسلام) از پیش گفته بود که عیسی (علیهالسلام) همان فرستادهی الله است که میآید تا میلیونها نفر از کسانی را که یحیی (علیهالسلام) در آبهای رود اردن و جاهای دیگر تعمید (صَبَغ) داده بود، با آتش و روح تعمید کند، چرا عیسیّ (علیهالسلام) بلافاصله همه را با آتش و روح تعمید نداد و سپس شرک و بتپرستی را از سراسر سرزمینهایی که خداوند به ذُریّهی ابراهیم وعده کرده بود، ریشهکن نساخت، و ملکوت خدا را به زور شمشیر و آتش برقرار نکرد؟ اگر حضرت یحیی (علیهالسلام) آشکارا و در حضور جماعات یهود، عیسیّ (علیهالسلام) را «خداوندگار و سرور برتر» خود خوانده بود، مطلقاً باور نکردنی است که حواریون و شاگردان او و مؤمنان به رسالت الهی او، به دنبال عیسی (علیهالسلام) و آیین او راه نیفتاده باشند. البته اگر حضرت عیسی (علیهالسلام)، فیالمثل، یک قرن پس از یحیی (علیهالسلام) ظهور کرده بود، میتوانستیم عدم ورود پیروان یحیی (علیهالسلام) را به کلیسای عیسوی معذور داریم ولی خوشبختانه واقعیّت چنین نبود. یحیی و عیسی معاصر یکدیگر بودند و حتی در یک سال معیّن به دنیا آمده بودند. هر دوی آنها توبهکاران را با آب غسل تعمید میدادند و ایمان آورندگان پشیمان خود را برای ملکوت خدا که زمان تاریخیاش نزدیک میشد ولی در دوران حیات آندو در زمین اسقترار نیافت، آماده میکردند.
صابئین یا «صبّاغیان» پیروان مؤمن و وفادار یحیی (علیهالسلام) بودند، ممکن است آنان در مواردی اشتباهاتی کرده یا به خرافاتی روی آورده باشند ولی از یک موضوع زمان خود آگاهی کامل داشتند و آن این بود که رسول مورد نظر در پیشگویی پیامبرشان، حضرت عیسی (علیهالسلام) نبوده است. اما اکثر افراد این جماعت بمحض آنکه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور کرد، به اسلام روی آوردند. و این توضیح سادهی مشکلی است که در بادی نظر آنچنان دشوار بنظر میرسید. (در اینجا و بینالهلالین باید مسألهی دیگری را روشن کنم. اهالی حران در سوریه، برخلاف نظر بسیاری از صاحبنظران، باقیماندهی فرقهی قدیم صابئین نیستند. چنانکه میدانید اسلام در سرزمینهای موعود سه مذهب غیراسلامی را به رسمیّت شناخته است؛ اینان عبارتند از موسویّت، عیسویّت و یحیویّت (آیین صابئین) و اگر با دقّت به تاریخ مراجعه کنیم متوجه میشویم که حرّانیان برای آنکه از مزاحمت مأموران دولت عثمانی در امان بمانند و بتوانند مراسم کیش ویژه و نادر خود را برپا دارند، مکری کردند و خود را بمثابهی «بقایای فرقهی قدیمی صابئین» جا زدند!).
و اینک به مسألهی روحالقدس میرسیم. میزان تفاوت پنداشت کلیسای عیسوی دربارهی روحالقدس با برداشت مسلمانان و یهودیان از همین مسأله، فاصلهی از زمین تا آسمان است. یهودی و مسلمان روحالقدس را یک اقنوم الهیِ دارای صفات و قدرت ربّانی که میتواند عضو اقانیم ثلاثه باشد و به این یا آن اقنوم دیگر تعلق داشته باشد، به حساب نمیآورند. عقیدهی کلیسای عیسوی مشعر بر آنکه این روحِ قدسی، یعنی سومین شخص الهی، هر لحظه به درخواست هر کشیش عیسوی در هر نقطهی دنیا در جریان برگزاری یکی از مراسم و شعائر روزانهی کلیسا از اورنگ سلطنتی خود در اعلی علیین بلند میشود و به کرهی ارض هبوط میکند تا مطابق میل آن کشیش، عناصر شعیرهی او را تقدّس بخشد و ذات و کیفیّت آنها را به عناصر خارقالعادهی ماوراء معقولات تبدیل کند، در نظر مسلمان و یهودی و هر انسان موحّد دیگر فوقالعاده انزجارآور است و احساس مذهبی او را میآزارد. هیچچیز در نظر مسلمانان و موحدین دیگر کریهتر از این نیست که روحالقدس دائماً به واسطهگری یک کشیش، آب غسل تعمید را به خون یک «خدای» مصلوب مبدّل سازد و میلیونها بار آن «معصیت اولیه» را با این خون بشوید و از میان بردارد یا آنکه برخی عملیّات جادوگرانهی فلان کشیش بر عناصر مادی مراسم عشاء ربّانی، قلب ماهیّت کرده ناگهان آنها را به گوشت و خون «خدایی مجسم» در زمین بدل نماید! این عقاید، بل خرافات ابتدایی، مطلقاً با تعالیم کتب مقدّسهی عهد عتیق در تضّاد است و تحریف و تزویر در مکتب راستین یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) است. و این خرافه دیگر که باز روحالقدس در اثر قرائت ورد و افسون سحرانگیز کشیش فیالفور در کلیسا حضور بهم میرساند و وجود افراد را پر میکند و آنان را تقدّس میبخشد ولی بهیچوجه بیگناهی و پارساییشان را ضمانت نمیکند و مسئول جهالت و حماقتشان هم نیست، اساساً فارغ از معناست! به ما میگویند که شخصی به اسم حنّانیا و زوجهاش (زنی سفیره نام) تعمید گرفتند و مملو از روحالقدس شدند و این دو نفر و چند تن از حواریون و عیسویون دیگر به الهام از روحالقدس «اموال خود را مشترک میداشتند» یا میفروختند و قیمت اموال را «به قدمهای رسولان مینهادند». این زن و شوهر نیز ملک خود را فروختند و پول آنرا آورده و به پطرس حواری دادند ولی شیطان آنان را گول زد و مقداری از پول زمین خود را برای خودشان نگاهداشتند. نتیجهی این جریان آن شد که پطرس گفت شما میخواستید روحالقدس را فریب دهید و آن مرد و زن بدبخت یکی پس از دیگری به وضع هولناکی برزمین افتادند و جان به روحالقدس تسلیم کردند. (1)
واقعاً باید دربارهی چنین اعتقاداتی اندیشه کرد: سومین شخصیت تثلیث بر انسانها نازل میشود و آنان را تقدّس میبخشد و آنگاه اجازه میدهد که مرتکب اشتباه و گناه شوند و به منجلاب شرک و ارتداد و لامذهبی فروغلتند و نظارت میکند که به انواع جنایات دست بزند و کشتار و جنگ راه بیندازند. آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا شیطان میتواند انسانی را که وجودش غرقه در روحالقدس و حافظ و پاسدارش نیز روحالقدس است، گول بزند و او را به یک دیو تبدیل کند؟ الله خطاب به شیطان فرموده است:
«هرگز ترا بر بندگان (پاک مخلص) من تسلّطی نخواهد بود، بلکه فقط گمراهان فریب خورده، پیرو تو خواهند شد.» (2)
بهیچوجه نمیتوان باور کرد یا لحظهای تصوّر کرد که یک بندهی مخلص خدا و یک مؤمن متقی که به دریافت روح تقدّس نائل آمده، دچار معاصی کبیره شود و سرنوشت جاودانیاش اقامت در دوزخ باشد. اصولاً هر قدّیس یا انسان پارسا مادام که در این جهان مادّی زیست میکند، باید در مقابل ارتکاب معصیت شدیداً مقاومت و با شیطان پیگیرانه مبارزه کند. البته انسان متقی نیز امکاناً در لحظاتی سقوط خواهد کرد ولی بلافاصله برمیخیزد و از همه مهمتر، آن روح قدسی که در او هست و حافظ اوست، هرگز او را بیچاره و تنها رها نخواهد کرد. پشیمانی و توبهی حقیقی، کار آن روح پاک و فطرت خیر است که در دورن همهی ما وجوددارد. حال اگر هر آدم عیسوی، به معنائی که در کتاب «اعمال رسولان» آمده و مورد تأیید کلیساهاست، از طریق روحالقدس و آتش تعمید شده باشد، پس هر فرد یونانی، فرانسوی یا حبشی تعمید شده ناگهان به قدیسی معصوم و پیامبری متکلّم به چندین زبان خارجی تبدیل میگردد.
حقیقت مطلب آن است که کلیساهای عیسوی اصلاً پنداشت درست یا تعریف دقیقی از مسألهی «پرشدن شخص مُعمّد از روحالقدس» ندارند. اگر این روحالقدس «خدا» باشد، پس چگونه شیطان جرأت میکند به شخص تقدّس یافته و دقیقتر بگوییم «مملو از الوهیّت» نزدیک شود و او را فریب دهد؟ و سؤال مهمتر آن است که چگونه شیطان میتواند روحالقدس را فراری دهد و خود را در قلب فرد معمّد مستقر سازد و او را به فردی مرتد یا خدانشناس تبدیل کند؟ اما اگر منظور از روحالقدس مَلَک مقرّب معروف به جبرائیل یا ملک دیگری باشد، در آن صورت باید گفت که ارباب کلیساهای عیسوی در صحاری بیبرکت خرافات سرگردانند زیرا ملائکه حاضر مطلق نیستند یعنی نمیتوانند هر لحظه در هر زمان و در هر مکان حضور داشته باشند. و بالاخره اگر آن روحی که هر عیسوی تعمید شده را تطهیر و اشباع میکند، خداوند قادر متعال است (زیرا ظاهراً در مورد اقنوم ثالثِ تثلیث، چنین باوری دارند) پس تمام تعمیدشدگان عیسوی باید ادّعای الوهیّت کنند یا دست کم خود را خدایان مجسّم بدانند!
یک پنداشت و تفسیر پروتستانی هم دربارهی روحالقدس وجود دارد که طبق آن او (3) قلوب انسانهایی را که در جریان اصغاء سخنرانی آتشین یک واعظ فاضل یا رجزخوان جاهل، به عالیترین مراحل خلجان و هیجان و نشئه و جذبه صعود میکنند (و خود باورشان میشود که «از نو زاده شدهاند»)، از نفحات روحالقدس پر میکند ولی متأسفانه چنین افرادی نیز میتوانند واپس بلغزند و دوباره به همان موجودات قبلی و فیالمثل، شیاد و قاچاقچی و دزد و آدمکش سابق، تبدیل شوند.
در اینجا قبل از آنکه به موضوع آن نوع از تعمید روحانی آتشین که به نظر حقیر ویژهی رسول خداست بازگردم باید یک نکته لازم را توضیح بدهم که هرگز سوءتفاهمی برای خواننده پیش نیاید زیرا ممکن است انتقادات شدید و حملات قلمی من به برخی نهادها و مراسم که آنها را نسبت به تعالیم حضرت عیسی (علیهالسلام) و موسی (علیهالسلام) بیگانه میدانم، چنین تصوّر غلطی ایجاد کند که این بندهی خدا ترس نسبت به یهودیان و عیسویان ذرّهای کینه و عناد داشته باشد. مطلقاً چنین نیست؛ من که خود عمری طولانی را در میان اهل مذاهب گوناگون گذراندم، بخوبی آگاهم و همینجا اعتراف میکنم که در میان یهودیان و عیسویان و دیگران، با انسانهای مؤمن و متقی و خداترس بیشمار برخوردهام و هراندازه هم که نظرات و عقاید اسلامی کنونی من با اندیشهها و پندارهای آنان تفاوت داشته باشد، خوب میدانم که اینان خدا را دوست دارند و بنام او اعمال خیر انجام میدهند. در واقع باید انصاف داشت و اقرار کرد که اهل مذاهب راستین مختلف با خدای خود رفتار و رابطهی متفاوتی دارند. من صرفاً معتقدم که پنداشت و برداشت عیسویّت از مسألهی «الوهیّت» و خداوند حقیقی - که به او عشق و ایمان دارند - نادرست است. ولی بدیهی است که وقتی آنان حضرت عیسی (علیهالسلام) را به مقام خدایی ارتقاء میدهند، منظورشان کاستن از جبروت خداوند قادر متعال نیست بلکه مؤمنان عیسوی، جمال خداوند را در حضرت عیسی (علیهالسلام) که روحالله است، مشاهده میکنند. البته آنان بلاشک هنوز به ارزش رسالت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پی نبردهاند و این عدم شناسایی معلول آن نیست که خدمات بینظیر حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در راه خدا و ضربات سهمگینی را که بر شیطان و کیش بتپرستی او وارد آورده، انکار میکنند، بلکه آنان هنوز نتوانستهاند مانند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به ماهیّت، رسالت و شخصیّت راستین حضرت عیسی (علیهالسلام) پی ببرند. در مورد رفتار و پندار یهودیان نسبت به عیسی (علیهالسلام) و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مباحثات و استدلالات مشابهی وجود دارد و بهرحال خداوند رحمان است و رحیم است و توّاب.
و اینک بحث دربارهی روحالقدس را دنبال میکنیم. روحالقدس وقتی به عنوان یک اسم معیّن و مشخص بکار میرود، یا باید به معنای جبرائیل، ملک مقرّب خاص خدا یا یکی دیگر از بیشمار ملائک و ارواح «قدوسی» مخلوق خداوند باشد که هر یک وظیفه و رسالت معیّنی بعهده دارد. و هدف از نزول روحالقدس بر یک انسان در کرهی زمین همواره آن است که ارادهی خداوند و کلام و پیامی از الله را به وی ابلاغ کند و او را به مقام رسالت الله منصوب سازد. چنین شخصیّت ملکوتی را شیطان هرگز نمیتواند بفریبد.
تعمید با آتش و روحالقدس (یا روح قدسی) که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما به ارمغان آورده، به سبک مألوف قرآن کریم یعنی «سخن دقیق و گزیده گفتن چون دُرّ» فقط در یکی از آیات الهی بر ما آشکار میشود:
«صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ
صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ» (4)
(تعمید از خدا گرفتهایم و کیست بهتر از خدا تعمید را؟ پس او را پرستندهایم.) (5)
مفسّران مسلمان در تفسیر کلمهی صبغه به درستی از «رنگ» و «رنگ کردن» مفهوم استعاری و روحانی «مذهب» را بیرون کشیدهاند. در واقع این آیهی قرآنی مذاهب صَبعُوثه و معَمودیثَه یعنی مذاهب صابئین و نصارا را نقض و منسوخ میکند و صریحاً اعلام میدارد که فقط صِبغَةَالله تعمید راستین دین الله است که نه با آب بلکه با روحالقدس و آتش صورت میپذیرد. امروزه هر فرد مسلمان در هر کجای جهان به همان اصول مذهبی که یاران رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرن 14 قرن پیش پایبند بودند، اقرار و ایمان دارد. ولی این حقیقت ساده در مورد مذاهب تعمیدی صادق نیست. در طول تاریخ عیسویت بیش از 16 «شورای بینالمللی عیسوی» تشکیل شده است تا مذهب عیسویّت را «تعریف» کند. و آنوقت تازه در «شورایعالی واتیکان» در قرن نوزدهم کشف میشود که اصول - و در واقع معمّاهای - «لغزش ناپذیری» و «معصومیّت» دو تا از اصول و احکام جزمی کیش عیسویّت بودهاند که پطرس رسول و حضرت مریم (علیهالسلام) از آنها اطّلاع نداشتهاند! هر دین و مذهبی که در اصول و احکام خود به تأمّل و تدبیر و تصمیماتِ «شوراهای عالی مذهبی» - چه مقدّس چه مرتد - وابستگی داشته باشد، مصنوعی و انسانی است. امّا دین اسلام در اعتقاد به خدای واحد و تسلیم و توکل مطلق در برابر ارادهی او خلاصه میشود و این دینی است که مسلمانان در زمین و فرشتگان در آسمان بدان ایمان دارند. اسلام دین تقدیس و تطهیر و عدالت و تعالی فکری و روحی و سدّی نفوذناپذیر در مقابل شرک و بتپرستی و لامذهبی است. و من ذیلاً این نکات مهم را تعمیم و توضیح میدهم تا حقیقت آنها از واقعیّت آفتاب روشنتر شود.
تعمید روحی و روحانی فقط میتواند از طریق عمل مستقیم خدا صورت پذیرد. درست به همان صورت که گازری لباس را با آب میشوید و عیناً بهمان شکل که صبّاغی پشم و پنبه را به رنگ تازهای درمیآورد و دقیقاً بهمان روش که پیامبر تعمیدگری لکههای گناهان گذشتهی مؤمنِ براستی توبهکاری را محو میکند، خداوند قادر متعال قلب و روح - و نه جسم و کالبد - کسانی را که مشمول رحمت او شدهاند در جهت پذیرش دین مقدّس اسلام منزّه و مصّفا میسازد. این است صِبغَةَالله و تعمید الهی که انسان را شأناً شایستهی عضویّت در دین خود و ورود به ملکوت خدا میسازد. زمانی که جبرائیلِ مَلکَ نخستینبار کلام خدا را به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ کرد، در همان دم محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به موهبت رسالت مفتخر گردید. در آن زمان روحالقدس روح او را آنچنان تقدّس و تعالی بخشید که وقتی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) کلام خدا را به دیگران ابلاغ فرمود، هر کس که مشمول رحمت و برکت خدا شد و بدان کلام ایمان آورد، بنوبهی خود از آن روح قدسی تعمید گرفت و تطهیر شد. و باین ترتیب بود که آن مسلمانان نخستین خود به افسران و فرماندهان سپاه نوین مسلمانان مؤمن تبدیل شدند. امّا این تعمید روحانیِ اسلامی مسلمان را «پیغمبر» نمیکند، او را «معصوم» نمیسازد و به او قدرت انجام معجزات پیامبرانه نمیبخشد زیرا پس از پایان دورهی وحیِ کلام و احکام خدا، چنانکه در قرآن کریم مسطور است دوران وحی و رسالت به پایان میرسد. مسلمانان، قدّیسین معصوم نیستند زیرا این القاب افتخاری نیست و مفت و مجانی بدست نمیآید، تقدّس و تقوی و عمل خیر مسلمان نتیجه و عاقبت کوشش و تقلّا و مبارزهی او علیه شیطان و نیروهای شیطانی است. مسلمان را هیچ مقامی به شغل معجزهگری محیرالعقول منصوب نمیکند زیرا مسلمان باید به خدای خود ایمان استوار و تزلزلناپذیر داشته باشد.
علاوه بر اینها، صِبغَةالله مسلمانان راستین را به انسانهای بزرگ و ثابت قدمی در زمینهی انجام وظایف و فرائض خود در برابر خداوند و نسبت به همنوعان خود و بویژه نسبت به افراد خانواده خود تبدیل میکند. صبغةالله اسلام، مسلمانان را دچار سفاهت خودپرستی و توهّم «خود را والاتر و مقدّستر از هم کیشان خود دانستن» دچار نمیکند تا مانند کشیشان عیسوی خود را قدیسین معصومی بپندارند که مسئولیت جانوران زبانبسته و بیشعوری را به عهده گرفتهاند. تعصّب و تکبّر مذهبی و سیّئات مشابه، محصول نفحات روحالقدس نیست. هر فرد مسلمان در لحظهی خلقت خود به دریافت صِبغَةاللهی یکسان، مذهب یکسان و تعمید روحی یکسان نسبت به همکیشان خود نائل میشود و خود باید در دوران کوتاه حیات دنیوی در مسابقهی ایمان و تقوی شرکت کند و تا سرحدّ توانایی انسانی خود بکوشد تا به دریافت جام پیروزی روحانی در جهان اخروی مفتخر گردد. مسلمان طبق حکمت کلام خدا، فقط به تعلیم و تزکیه مذهبی نیازمند است امّا به میانجیگریهایی از نوع عملیّات کشیشان و اساقفه و قدّیسین عیسوی احتیاج ندارد. هر مسلمان مؤمن مطّلع میتواند به تناسب درجهی علم و تقوی و همّت و حمیّت مذهبیاش وظایف واعظ و ملّا و امام و مبلّغ را به عهده بگیرد و این وظایف را نه بخاطر منافع مادّی یا «افتخارات» بیارزش و توخالی، بلکه فیسبیلالله و قربتاً الیالله به انجام برساند.
و در یک کلام، هر فرد مسلمان، در هنگام تولّد یا در لحظهی اسلام آوردن روحاً تعمید میشود، به تابعیّت ملکوت خداوند در میآید و براساس توانایی و تقوی و آگاهی و دانش خود در مقام یک انسان آزاد از حقوق و وظایف مساوی با دیگران بهرهمند میگردد.
حضرت یحیی (علیهالسلام) این تعمید روحانی و آتشین را به رسول بزرگ الله نسبت میدهد، رسولی که این شعیرهی تعمیدی الهی را در حکم یک وسیله و مأمور و فرستادهی مقدّس خداوند انجام می دهد نه یک خدا یا پسر خدا یا موجودی مکتبی. محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام الله را که کلام او بود به انسانها ابلاغ کرد، نماز را امامت کرد، مراسم پرستش خداوند را تنظیم نمود و برای دفاع از طریق الله علیه نامؤمنان و بتپرستان به پیکارهای دینی مقدّس پرداخت. امّا موفقیتها و پیروزیهایی که بدست میآمد، از آن خدا بود. حضرت یحیی (علیهالسلام) نیز موعظه و تعمید میکرد امّا قبول توبه و آمرزش گناهان در حیطهی قدرت خداوند بود. اکنون آن پیشگویی معروف حضرت یحیی (علیهالسلام): «کسی که پس از من میآید، از من تواناتر و بزرگتر است؛ او شما را با روح و آتش تعمید خواهد داد» کاملاً واضح میشود زیرا این تعمید روحانی آتشین فقط از طریق محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) تحقّق پذیرفت و به مرحلهی عمل رسید.
باید افزود که صورت و جوهر این تعمید کاملاً الهی و ملکوتی است. ما تأثیر یک عامل نامرئی ولی حقیقی و مکمّل آن تأثیر را احساس میکنیم. در اینجا آب دیگر مادّهی لازم برای تعمید نیست و حضور تعمید کنندهای نیز برای اجرای مراسم لزومی ندارد بلکه خداوند است که با ابزار روح، این تعمید روحانی را میسّر میسازد. طبق گفتار حضرت یحیی (علیهالسلام) موادِ لازم برای صِبَغةالله، روح وآتش است ولی شکل و صورت و چگونگی آن منحصراً در اختیار خداوند است. و به خداوند نیز هیچ نوع عملیّات یا طرزکاری را جز به صورت فرمول کلامی او یعنی «کُن» نسبت نمیتوان داد که بمحض ادا کردن آن، فرمان خداوند اطاعت میشود و آفرینش صورت میپذیرد. و نتیجهی این تعمید الهی آن است که انسان به مسلمانی بصیر و منزّه و مجاهدی مسلّح برای پیکار با شیطان و کفر و استکبار و بتپرستی او آماده میشود. این اثرات سهگانه صِبغَةالله، سزاوار بررسی و تعمّق بیشتر است و بنابراین ذیلاً، و در نهایت اختصار، چنین میکنیم:
1) روحالقدس، چه مَلَک مقرّب جبرائیل چه یکی دیگر از ارواح برتر مخلوق خدا، به فرمان خدا، روح مسلمان را در زمان ولادت یا هنگام تشرّف به دین اسلام متبرّک میسازد و این تبرّک یا تقدّس به معنای آن است که:
الف) ایمان کامل به خدای حقیقی واحد در جان او چون نقش بر حجر جایگیر میشود. صبغةالله باعث میشود که مسلمان روحاً به وحدانیّت مطلقِ الله مؤمن شود، به خداوند تکیه و توکّل کند و بداند که تنها اوست که سرور و صاحب و خالق و خداوندگار اوست. این ایمان به خدای حقیقی واحد در وجود هر انسان که به اسلام اقرار آورده، آشکار و پرتوافکن است. نشانه و شاهد این عقیدهای که با جان عجین شده بویژه هنگامی درخشندگی خیره کنندهتری پیدا میکند که مسلمانی میگوید: أنا مُسلِمٌ، اَلحمدُلِله «من مسلمانم، پس ستایش و درود بر خدا». آیا چه نشانه و شاهدی برای اثبات وجود یک ایمان مقدس وجود دارد که از انزجار و تنفّر درونی هر فرد مسلمان نسبت به هر نوع پرستش جز پرستش خداوند متعال، مؤثّرتر، آشکارتر و والاتر باشد؟ کدامیک از روشهای دوگانهی زیر در نظر خداوند ارجمندتر است، آنکس که خالق واحد خود را در ساختمان سادهی یک مسجد پرستش میکند یا کسی، که در ساختمانی با دیوارها و محرابهای مزیّن به مجسّمهها و تندیسهای بتپرستی، مفروش به استخوانهای مردگان، با منارهای آراسته به اشکال و صور ملائکه و قدّیسین و چهارده تصویر و تمثال بیانگر فاجعهی صَلبوت (6) به پرستش خدا و خداوند و خداوندگار میپردازد؟
ب) تبرّک و تعمید با آتش و روح قدسی که خداوند به مسلمان عطا میکند، روح او را از حبّ خدا و توکّل و تسلیم به او لبریز میکند و هر شوهر باشرف و غیرتی حاضر است زن خود را طلاق دهد و شاهد آن نباشد که زنش مرد دیگری را در عشق منحصر به شوهر، شریک کند و این تمثیل از مسائل عادی انسانی اخذ شده است، چه رسد به حبّ خداوند و عشق به خداوند واحد. خدا قادر متعال آن «مؤمنی» را که کسی یا چیزی یا موجود دیگری را با او شریک سازد یا به ذات او مربوط کند، از خود دور و مطرود خواهد نمود. عشق مسلمان نسبت به الله تئوریک یا ایدئالی نیست بلکه حقیقی و عملی است. مسلمان اگر مشاهده کند که زنش، فرزندش یا دوستش نسبت به اسم مقدس الله یا ذات باریتعالی کفری بر زبان میآورد، فرزندش یا دوستش نسبت به اسم مقدس الله یا ذات باریتعالی کفری بر زبان میآورد، بدون لحظهای تردید، او را از خانهی خود بیرون خواهد انداخت. البته فلان بتپرست یا پیرو مذهب دیگر نیز ممکن است در موارد مشابه غیرت و شدّت عمل نشان دهد ولی نکته در اینجاست که فقط حبّ و غیرت نسبت به خدای قادر واحد میتواند مقدّس و مشروع باشد و چنین پرستش حبیبانهی انحصاری را فقط در قلب یک مسلمان باید جستجو کرد. جملات مبارک و ملکوتی «بسمالله و الحمدُلله» یعنی «بنام خدا و درود بر خدا» که مسلمانان در آغاز و انجام هر عمل، هر حرکت و هر کوشش انسانی بر زبان میآورند، صادقانهترین تجلیّات روح منزه و مبارک مسلمان است که به «حبّ خداوند» عجین شده و هر علاقه و کشش و عشق دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد و از همهی آنها فراتر میرود. این فرمولهای مبارک مختصر، اصطلاحاتی مصنوعی و منافقانه در دهان مؤمن مسلمان نیست که دعا و درود و ستایش روح تعمید دیدهی ساکن درجسم اوست. و بالاخره اگر مؤمن یهودی یا عیسوی نیز از ایمان و اخلاص و تقدّسی همانند نسبت به خداوند، اشباع شده باشد و اگر عبارات و اصطلاحات یکسان با تجلیّات روح مسلمان، از اعماق جانش بیرون جهد، در آنصورت او نیز مسلمان است، اگر چه خود نداند.
ج) تبرّک تعمید که صبغةالله در روح مسلمان موحّد میدمد، علاوه بر آفرینش عشق و ایمان، تسلیم و توکّل و رضای مطلق در برابر ارادهی قدوسی خدا نیز بهمراه میآورد. این تسلیم مطلق نه تنها از عشق و ایمان بلکه از ترسی قدسی و احترامی عمیق که در جان و روح هر مؤمن راستین نهفته است، سرچشمه میگیرد. و اینهاست مختصّات اساسی تعمید روحانی که در هیچ کجا به برجستگی و آشکاری روح پیروان اسلام نیست. یحیی معمدان (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) و حواریون آندو به همان الله واحد و خداوند یگانهی مسلمانان ایمان داشتند و در دلهایشان چیزی جز آتش عشق به او و ترس از جلال مطلق او نبود. روحالقدس نیز خود یکی از مخلوقات خداست و همان خدای تو و من را پرستش میکند و مانند من و تو خداترس است.
2) دوّمین نشانهی تعمید روحانی، شناسایی یا معرفت است. علم حقیقی بر وجود الله و ارادهی او، به اندازهای که برای شناسایی خداوند کفایت کند، صرفاً در وجود مسلمانان مشاهده میشود. برق این شناسایی مطلق در ناصیهی هر مسلمان میدرخشد. ممکن است که یک فرد مسلمان ذات خداوند و صفات الهی او را کاملاً درک نکند؛ همانطور که کودک ذوات و کیفیات پدر و مادرش را درک نمیکند ولی مثلاً مادرش را از میان دهها زن دیگر شناسایی میکند. البته این قیاس بسیار ساده را صرفاً برای ایضاح مطلب ذکر کردیم زیرا رابطهی انسان با خداوند متعال کیفیت متفاوتی دارد. امّا نکتهی اساسی آن است که هر فرد مسلمان هر چقدر هم بیسواد و بیچاره و گناهکار باشد، باز آیات خداوندی را در هر پدیدهای در طبیعت میبیند و شناسایی میکند. هر حادثهای برایش رخ دهد، خدا در ذهن اوست و در غم و شادی و شکست و موفقیّت هرگز خدا را فراموش نمیکند. آوای اذان که مسلمانان را به نماز فرا میخواند، شاهد زنده و گویای این شناسایی است و لاالهالاّالله اعتراضی ابدی به همهی کسانی است که معبودهای ناشایسته برای پرستش را به خدا ارتباط میدهند. هر مسلمان همواره اقرار میکند که: اشهدُ اَن لاالهالّا الله یعنی «شهادت میدهم که خدای (شایستهی پرستش) دیگری جز الله وجود ندارد.» در اینجا میخواهم تفاوتی میان روح و جان قائل شوم. ارواح خوب و بد هر دو در جان انسان تأثیر میگذارند. روحالقدس در جان انسان میدمد و آنرا از علم بر حقیقت پر میکند و ارواح خبیثه نیز در جان انسان رخنه میکنند و آنرا بسوی اشتباه و گناه و بتپرستی و خدانشناسی سوق میدهند.
3) صبغةالله آن تعمید الهی است که مسملان را مجهّز و مسلّح میکند تا در مواجهه با خطا و خرافه و بویژه در برابر بتپرستی به هر صورت ممکن، به سدی آهنین تبدیل شود. صبغةالله یعنی آن تعمید آتشین خدایی که روح و جان را میگدازد، جوهر زرّین آنرا جدا میکند و ناپاکیهای آنرا دور میریزد. این تعمید، قدرت خداوند است که اتحاد میان خدا و بندهی مؤمن را نیرومند میکند و استحکام و انسجام میبخشد و او را برای پیکار بخاطر دین خدا مسلّح میسازد. اصولاً شور و شوق و حمیّت و غیرتی که مسلمان نسبت به الله و دین خود دارد، خدایگونه بیهمتاست. البته اقوام وحشی نیز بخاطر سمبلهای پرستشی ابتدائی خود و بتپرستان هم در پای اصنام خود میجنگند و عیسویان نیز تحت عنوان جنگهای صلیبی پیکار کردهاند. جنگها و پیکارها بهم شباهت دارد و امّا هدف از این جنگها چه بوده است؟ آری، تفاوت میان جنگیدن در طریق اشیاء و اصنام و اقانیم و اوهام و پیکار در راه خداوند قادر واحد متعال اسلام، همان فاصله از زمین تا آسمان است.
پینوشتها:
1.عهد جدید، اعمال رسولان، باب 4، بندهای 32 - 31 و باب 5، بندهای 11 - 1.
2.قرآن، سورهی 15، آیه 42: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِینَ». - م.
3.چنانکه خوانندگان میدانند در بعضی زبانهای خارجی برای بیان سوّم شخص مفرد، واژههایی هست که جنسیّت آن را (معمولاً مذکر و مؤنث و در بعضی خنثی) تعیین میکند. نویسنده با توجه به کاربرد این واژهها در مورد روحالقدس در چند زبان اروپایی، ضمن زیرنویسی متذکّر شده است که «در ادبیّات مذهبی متنوّع عیسوی، روحالقدس دائماً تغییر جنسیّت میدهد.» - م.
4.قرآن، سورهی 2، آیه 138.
5.مترجم از ترجمههای موجود کلمهی صبغة در معانی «رنگ»، «فطرت و سیرت»، «مذهب» و «اسلام» اطّلاع دارد و پروفسور عبدالاحد داود نیز به آنها اشاره میکند. بهرحال برداشت و استدلال نویسنده جالب توجه است و تشخیص صحّت آن در صلاحیت علمای دین. - م.
6.پندار مصلوب شدن عیسی (علیهالسلام). - م.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.