نویسندگان: دکتر هنری کلاود
دکتر جان تاون سند
مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد
دکتر جان تاون سند
مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد
بسیاری از شما با کودکان خارج از کنترل، گستاخ، منفعل و بیاعتنا، یا اهل جر و بحث و فریبکار دچار مشکل هستید. شما به دنبال یافتن انگیزههای خوب نیستید. شما سعی میکنید راهی پیدا کنید که فرزندانتان به شما توجه کنند و مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشند. به نظر میرسد که برای دستیابی به انگیزه راهی طولانی در پیش دارید. شما عنوان میکنید که: «بگذار این کودک را تحت کنترل قرار دهم، سپس نگران ایجاد انگیزه در او میشوم.»
انگیزهها رفتار ما را هدایت میکنند. آنها «دلایل» درونی رفتار ما هستند اما پشت کارها و اعمال ظاهری مان پنهان شده اند. اگر رفتار فردی مشکل دارد، باید بدانیم که او به توجه بیشتری نیاز دارد. اگر اتاق نشیمن شما آتش گرفته است، باید قبل از آنکه دنبال دلایل آتش سوزی بگردید به فکر خاموش کردن آتش باشید.
اما صبر کنید! در مورد انگیزههای فرد باید به دو مسئلهی مهم توجه کرد: اول اینکه به محض آنکه توجه کودک را به موضوع جلب کنید، انگیزهها تعیین کننده خواهند شد. یک کودک اتاق خود را تمیز و مرتب خواهد کرد و در غیر این صورت نمیتواند پایان هفته فیلم تماشا کند. اما وقتی همان کودک به سن بیست سالگی میرسد به انگیزههای دیگری برای مرتب نگاه داشتن اتاق خود نیاز خواهد داشت.
انگیزه ها، همان طور که خواهیم دید، در زمینههای مختلف در شخصیت کودک رشد پیدا خواهند کرد. انگیزههای دوران قبل از بلوغ، مانند ترس از رنج و عواقب یک کار، به بالندگی کودکان خردسال کمک میکنند. اما تربیت کودک فراتر از کمک کردن به کودک در راستای به دست آوردن مالکیت رفتار خویش است. شما میخواهید فرزندتان کارهای درست را به دلایل درست انجام دهد، نه صرفاً به دلیل ترس از تنبیه. او نیاز دارد یاد بگیرد که چگونه میتواند فردی دوست داشتنی باشد.
فرض کنید میخواهید پسرتان تکالیف مدرسه اش را انجام دهد. او چندین بار از پشت میز بلند میشود، وقت تلفن میکند، و راههایی برای اجتناب از این کار را پیدا میکند. شما بالاسر او میایستید، مرتب سرش غر میزنید و بالأخره او کارش را تمام میکند.
شاید در این کشمکش پیروز شده باشید، اما در بازی اصلی بازنده اید. انگیزهی پسرتان برای اتمام تکالیف مدرسه اش آن است که شما دست از سرش بردارید، و به این ترتیب او نمرهی خوبی نخواهد گرفت. فکر میکنید اگر فردا شب پشتش را خالی کنید، چه پیش خواهد آمد؟
بسیاری از والدین در این دوراهی دشوار سردرگم شده اند. آنها میتوانند داد و قال، تمجید و تهدید کنند اما کودکان تا زمانی که تحت کنترل والدین هستند در مسیر درست باقی خواهند ماند. از سوی والدین تا زمانی که فرزندانشان نوجوان هستند به آنها اجازه رفتن به یک سفر کوتاه در پایان هفته را نمیدهند، زیرا نمیتوانند به آنها اطمینان کنند. هزاران داستان دربارهی والدین سخت گیری بازگو شده که با شنیدن خبرهایی در مورد وارد شدن بچههای دانشگاهی خود در بسیاری از فعالیتهایی که هرگز در خانه اجازه انجام آنها را نداشتهاند، از پای درآمده اند.
مورد دومی که بر محور انگیزهها استوار است به روشهایی که والدین در پیش میگیرند بستگی دارد. یک مادر و پدر خسته و مستأصل اغلب برای مقابله با یک کودک سرکش به روشهای غیرعاقلانه متوسل میشوند. ممکن است آنها از طریق روشهایی چون ایجاد احساس گناه یا تهدید به دریغ کردن محبت خود از کودک، او را مجبور به انجام کاری کنند و سبب تشنج زدایی موقت در جنگ سرد موجود شوند، اما این روشها، هرگز در طولانی مدت تأثیر نخوهد داشت. تمسّک جستن به انگیزههای نامناسب نه تنها مؤثر نیست، بلکه کودکان را آزار خواهد داد.
آیا به یاد میآورید وقتی پدر و مادرتان به هنگام عدم موافقت یا عدم پیروی در کاری شما را در سکوت ترک میکردند، چه احساسی پیدا میکردید؟ بسیاری از والدین امروزی مدتهای طولانی به علت این بازیچه قرار گرفتن، رنج کشیده اند. آنها ازدواج کرده اند و توسط همسران سلطه جو کنترل شده اند. آنها در برابر رنج ناشی از شرمی که در برابر رؤسا یا دوستان خود احساس کردهاند، ناتوان شده اند. والدینی که به فرزندان خود بیدریغ عشق میورزند، میخواهند [با خوشحال کردنشان آنها را از آشوبی ابدی در امان نگه دارند].
از این رو انگیزهها در کمک به فرزند شما و یاد گرفتن مواردی در ارتباط با مرزها اهمیت دارند. چگونه یک پدر یا مادر میتواند در رشد انگیزهی صحیح عشق و انجام کارهای خوب به فرزند خود کمک کند؟
این یک تصویر کامل از آن چیزی است که شما میخواهید در روح فرزند خود پرورش دهید: میل به انجام کارهای درست و اجتناب از اقدام به کارهای غلط به دلیل وجود حس همدردی با دیگران و احترام قائل شدن برای آنچه خداوند از ما خواسته است.
اینها مشخصههای کودکی هستند که به تدریج رشد میکند، به فردی بالغ تبدیل میشود و آزادانه مسئولیتهای خود را بر اساس دلایلی صحیح و با قلبی مملو از شادی انتخاب میکند. این درست نیست که گفته شود هدف فرزندتان باید لذت بردن از تکلیف، شغل، وظایف و خویشتن داری باشد. مادری که میگوید: «تو نخودفرنگیهایت را خواهی خورد و آنها را دوست خواهی داشت!» کودک را به سوی سرخوردگی هدایت میکند. ممکن است کودکان نیاز به اعتراض داشته باشند یا ممکن است بخواهند با شما دربارهی آنچه میخواهید انجام دهند، مذاکره کنند. در عین حال، هدف آن است که آنها در نهایت بتوانند سنگینی بار مسئولیتهای مربوط به خود را مشتاقانه و به دلایل صحیح بپذیرند.
عرصههای رشدِ انگیزه
چگونه به فرزندتان کمک میکنید تا انگیزهی خوبی را در خود پرورش دهد؟ خداوند چندین عرصه را در نظر گرفته است که از آن طریق شما نیاز پیدا خواهید کرد فرزندان خود را هدایت کنید. این یک فرآیند اجتناب ناپذیر است. ممکن است همچنان که در این عرصهها قرار میگیرید، متوجه شوید که فرزندتان هنوز در یک مرحلهی ابتدایی است. این وضعیت لزوماً بد نیست، بلکه صرفاً نشانهای برای وظایفی است که لازم است او در عرصهی بعدی آنها را به عهده گیرد. هیچ کودکی به یکباره از چند مرحله با هم گذر نمیکند.جدول زیر هر مرحله و اشتباهات رایجی را که باید از آنها اجتناب کرد، به طور مختصر شرح میدهد.
قبل از آنکه این مراحل را شرح دهیم، باید بدانید کودکان قبل از آنکه رشد کنند و محدودیتها را یاد بگیرند، وظایف بیشماری را برای انجام دادن بر عهده دارند و بیشتر این وظایف را از طریق شما، واقعیت موجود و دوستانشان به انجام میرسانند؛ اما لازم است که این وظایف را از روی عشق انجام دهند. هیچ کس نمیتواند سختی و رنج مسئولیت پذیری را خارج از روابط فردی تحمل کند. مردم فقط میتوانند دستورالعملها و قوانین را در یک فضای محبت آمیز درونی سازی کنند و در غیر این صورت قوانین را به عنوان چیزی نفرت انگیز تجربه میکنند، چیزی که آنها را محکوم میکند، یا آنچه که این دو ویژگی را به همراه دارد: قانون خشم را به ارمغان میآورد.
اگر شما به تازگی با موضوع مرزهای تربیتی آشنا شده اید و میخواهید آنها را در وجود فرزندتان پرورش دهید، کار را با رفتارهای آشوبگرانه شروع نکنید: «حالا گوش کن! قرار است همه چیز در مورد ساکنان خانه ما تغییر کند.» اطمینان پیدا کنید که فرزندتان را تحت حمایت قرار داده اید و با او ارتباط عاطفی و صمیمانه دارید. در نظر گرفتن مرزهای تربیتی راهی جایگزین برای دوست داشتن فرزندتان نیست؛ بلکه وسیلهای است برای عشق ورزیدن به او. با او ارتباط برقرار کنید و به او اطمینان ببخشید که تا چه حد مراقب او هستید. در غ م و شادی کنارش باشید؛ حتی هنگامی که از شما خشمگین یا ناامید شده است. این ارتباط آن چیزی است که باعث رشد او میشود.
بی علاقگی و عشق مشروط دشمن این اصول هستند. ممکن است والدین بیتفاوت که در برقراری روابط صمیمانه مشکل دارند عمیقاً به فرزندان خود توجه داشته باشند اما آنها اغلب در درک چنین احساساتی یا ارتباط برقرار کردن با کودک خود ناتوان هستند. آنها از دور به فرزند خود عشق میورزند. اگر صمیمی شدن برایتان سخت است، روابط حمایتی را در مورد او به کار بگیرید تا از طریق آن یاد بگیرید چگونه میتوانید نسبت به فرزند خود حساس و به او نزدیک باشید. ما فقط آنچه را میتوانیم ببخشیم که دریافت کرده باشیم.
عشق مشروط پایدار نیست. وقتی عشق پدر یا مادری مشروط باشد، فقط زمانی که کودک خوب باشد با او ارتباط برقرار میکند. رفتار بد باعث کناره گیری میشود. کودکی که در این شرایط قرار میگیرد، هرگز در مورد عشق پدر یا مادرش احساس امنیت نمیکند. او در یادگیری اطمینان به طور عمیق مشکل دارد و اگر مرتکب خطا شود با خطر از دست دادن همهی آنچه که برایش مهم است، رو به رو میشود. اگر عشق مشروط باشد، هیچ یک از انواع یادگیری در فرد شکل نمیگیرد.
از این رو ابتدا عشق بورزید؛ سپس محدودیتها را به مرحلهی اجرا درآورید.
1. ترس از پیامدها
همچنان که محدودیتهایی برقرار میکنید و پیامدهایی را برای کارهای فرزندتان در نظر میگیرید، او تقریباً به طور قطع در معرض آزمایش، اعتراض و تنفر قرار میگیرد. هیچ کس دوست ندارد با چنین وضعیتی روبه رو شود! هنگام اجرای مرزهای تربیتی خود، واقع بین اما استوار باشید، و با واکنشهای عاطفی فرزندتان همدردی کنید. او به تدریج این واقعیت را قبول خواهد کرد که قدرت برتر نیست و تشخیص میدهد که پدر و مادر برتر از او هستند و رفتار غیر قابل قبول او برایش ناراحت کننده خواهد بود و هزینه گرافی را باید برای آن بپردازد. این یک دنیای جدید است. شما از توجه او نسبت به خودتان برخوردار میشوید.در غیر این صورت، کودک تا جایی که ممکن باشد از روبه رو شدن با واقعیت اجتناب خواهد کرد.
اگر همهی کارها به نحو معقولانهای خوب پیش برود و شما بتوانید در عین حال مشکلات اولیه را تحمل کنید، در فرزندتان ترس منطقی در ارتباط با عواقب کارهایش پرورش پیدا خواهد کرد. و این یک تفکر تازه در ذهن او شکل خواهد گرفت: لازم است درباره کاری که میخواهم انجام دهم، فکر کنم. اما چنین تفکری چه ارزشی برای کودک دارد؟ - در عوض همان تفکر قدیمی را جایگزین کنیم - من آزاد هستم هر کاری را که میخواهم، انجام دهم؛ این تفکر جدید به کودک قدرت پیش بینی میدهد. و همانند یک چراغ هشدار کوچک در ذهن فرزندتان خواهد بود که به او کمک میکند تا تصمیم بگیرد تا چه اندازه ضرورت دارد کاری را که میخواهد؛ انجام دهد. این برای فرزندتان اتفاق خجستهای است.
برای بسیاری از والدین، این اتفاق، اولین نشانهی موفقیت در پرورش حد و مرزها در وجود فرزندشان است. کودکان شروع به فکر کردن خواهند کرد، این روش واقعاً مؤثر است! والدین با این روش به سیستم خودمحور قدرت مطلقی که در وجود فرزندشان است، نفوذ میکنند و این واقعیت را به او نشان میدهند که اگر او مراقب رفتارش نباشد، اوضاع به خوبی پیش نمیرود. این کار مستلزم آزمون و خطا و تلاش بسیار برای پی بردن به پیامدها و عواقبی است که برای کودک مهم به شمار میآید و رعایت آن، طاقت فراوانی را میطلبد.
پدری به من گفت: «تو همیشه باید یک گام جلوتر از فرزندت باشی. اگر او ده هزار بار قوانین را زیر پا بگذارد، تو مجبوری ده هزار و یک بار در برابر او مقاومت کنی، تنها در این صورت پیروز خواهی شد.»
بسیاری از والدین میتوانند روزی را به یاد بیاورند که در چهرهی کودکشان - چه دو ساله، چه شانزده ساله - متوجه سایهای از شک و عدم اطمینان شدند؛ چرا که فرزندشان دیگر تشخیص داده بود که والدینش حقیقتاً تصمیم گرفته اند با استوار ماندن بر سر مرزهایی که تعیین کردهاند، برندهی جنگ باشند.
اما باید باز بر این نکته تأکید کنیم که ترس از رویارویی با عواقب نباید با ترس از دست دادن عشق همراه باشد. فرزندتان نیاز دارد بداند که شما همواره از نظر عاطفی با او در ارتباط هستید و در کنارش قرار دارید، مهم نیست که قانونی را برایش در نظر گرفته اید. او نیاز دارد متوجه از دست دادن آزادی خود و احتمال رویارویی با رنج باشد. پیام این است: «من تو را دوست دارم، اما تو باید کار سختی را در مورد خودت انجام دهی.»
این مرحلهی ابتدایی ایجاد انگیزه است. شاید بعضی از والدین آرمان گرا بگویند که کودکشان به دلیل شنیدن جملهی «آخرین بار یادت میآید؟» اسباب بازی را کنار گذاشته و نه به دلیل آن که «این کار اشتباه است» یا «من نمیخواهم تو را آزار دهم.» اما به یاد داشته باشید که قانون ما برای ایجاد محدودیت موارد خارج از کنترل باید در حدی باشد و به نحوی اجرا شود که بتوانیم روند آن را کند کنیم و به پیام عشق گوش فرا دهیم.
در طول این مرحله، از برقراری محدودیتهای همراه با خشم و تنبیه پرهیز کنید. لازم است فرزندتان رفتارهای خودش را کنترل کند تا از رویارویی با پیامد کارهایش در امان بماند. و اگر نگران رویارویی با خشم شما باشد یا از برخی تنبیههای شدیدتان بترسد این ارتباط در او شکل نمیگیرد. تمرکز بر روی عبرت گرفتن از پیامدها لازمهی آن است که کودک درک کند مشکلاتش متوجه خودش است و هیچ ارتباطی به یک مادر یا پدر خشمگین ندارد.
این دو روش را با یکدیگر مقایسه کنید:
1. فرهاد، تو یک بار دیگر بیاجازه از روی قفسهی مغازه چیپس برداشتی، و مامان واقعاً از این کارت عصبانی است.»
2. «فرهاد، تو یک بار دیگر بیاجازه از روی قفسهی مغازه چیپس برداشتی، و ما برای اینکه تنبیه شوی، فوراً از مغازه بیرون میرویم؛ اما وقتی به خانه برسیم، تو در عوض وقتی که برایت هدر دادم، آشپزخانه را برایم تمیز میکنی.»
در ماجرای اول، موضوع اصلی و مشکل فرهاد خشم مادر است. انتخابهای او فروخواباندن خشم مادر از طریق دلجویی کردن از او، یا پرورش ترس ناشی ازخشم دیگران در وجودش است به نحوی که تبدیل به فردی شود بدون توجه به حد و مرزهای تربیتی، آن هم صرفاً با هدف خشنود کردن مردم. یا نافرمانی بر علیه اوست؛ چرا که به تدریج عصبانی کردن مادر برای او به یک تفریح تبدیل میشود. و تازه اگر او از عصبانیت منفجر شود و عواقبی در انتظارش نباشد، این خشم چه اهمیتی دارد؟ بسیاری از والدین مشاهده کرده اند که با در پیش گرفتن روش عصبانیت تأثیر رفتار آنها بر اعمال فرزندشان به مرور زمان کاهش پیدا میکند؛ چرا که کودک تشخیص میدهد شیوه فائق آمدن بر خشم والدین، عدم هماهنگی با آنهاست.
در ماجرای دوم، فرهاد مجبور است به آیندهی زندگی خود فکر کند: انتخاب محدودیتها، کارهای آشپزخانه، یا سرگرمی و آزادی. روش دوم به او کمک کند تا این موضوع را در رابطه با رفتارش تحلیل کند و دیگر یک مادر خارج از کنترل برایش موضوع اصلی نباشد.
با نگاه کردن به موضوع با این روش، چندین مورد برای فرزندتان روشن میشود: 1) او به جای متهم کردن دیگران، رفتار خودش را بررسی میکند. 2) حس کنترل و تسلط بر خویشتن در او رشد پیدا میکند (او میتواند کارهایی را انجام دهد که میزان رنجی را که برایش در پی دارد، مشخص میکند). 3) در طی فرآیند یادگیری، هرگز از عشق محروم نمیشود. 4) تشخیص میدهد که شخصی برتر و قوی تر از او - والدین، دوستان، آموزگاران، رؤسا، پلیس، ارتش یا حتی خداوند - او را محدود خواهد کرد (البته اگر او خودش را محدود نکند).
بدون شکل گیری این نگرشها و ویژگیهای شخصیتی، فرزندتان تا ابد در این توهم باقی میماند که میتواند هر چیز را که میخواهد داشته باشد. کمک کردن به او با بهره گیری از ترس منطقی ناشی از رویارویی با عواقب، او را با واقعیت وجودی خداوند همسو میکند و با این واقعیت به جای آن که دشمن شود، دوست خواهد شد. وقتی فرزندتان به شما میگوید که او فقط به این دلیل در خانه وظایف مربوط به خود را انجام میدهد که نمیخواهد داشتههای خود را از دست بدهد، او را ستایش کنید؛ اما به او کمک کنید تا گام بعدی را بردارد.
$ 2. آگاهی ناپخته
کودکانی که ترسی منطقی از عواقب کارهایشان در آنها در حال شکل گیری است، اغلب وقتی رفتار نامناسبی دارند، مثل یک پدر یا مادر خشن با لحنی تند و خشمگین با خودشان حرف میزنند. این امر در مورد اغلب کودکانی که از ارتباط بین رفتارهایشان و عواقب آنها باخبر هستند، صادق است.
درونی سازی فرآیند روحی عمیقی است که خداوند از طریق آن زندگی، عشق و ارزشها را به ذهن تلقین میکند. درونی سازی مبنای توانایی ما برای عشق ورزیدن، کنترل خود و برخورداری از اصول اخلاقی و اعتقادی است. این موضوع باعث میشود که هشیاری ما شکل بگیرد و به ما کمک میکند تا درست و غلط را از یکدیگر تشخیص دهیم. به طور مثال شاید متوجه شده باشید که ممکن است وقتی در یک موقعیت پراضطراب قرار میگیرید یا با بعضی از مشکلات درگیر میشوید، شخصی که در ارتباط با آن موضوع برایتان اهمیت دارد و ذهنتان مجسم شود. شاید صورتش را ببینید یا کلمات هدایتگر او در ذهنتان مرور شود. این ابتداییترین مرحلهی درونی سازی است؛ یعنی مرحلهای که هنوز روابط مؤثر را به عنوان آنچه که برایتان مهم است تجربه نمیکنید، بلکه آنها را از طریق شخص دیگری که برایتان ارزش دارد، درک میکنید. به طور مثال درو به حرفهای والدینش در ارتباط با خطرات و عواقب دویدن در خانه گوش کرده بود و به همین دلیل به محض آنکه در کنار آنها قرار گرفت، نه تنها گفتهها را به یاد آورد، بلکه تصوری از لحن صدایشان در ذهنش شکل گرفت. او توصیهی والدین خود را در مورد رفتارش درونی سازی کرده بود.
البته شاید درو نتوانسته باشد کلمات و لحن والدینش را دقیقاً درونی سازی کند. آنها قاطعانه اما با مهربانی با او صحبت کرده بودند، بدون آنکه خشونت نشان دهند و او را «دروی بد» خطاب کنند. اما درو نیز مانند کاری که اغلب کودکان انجام میدهند، سرزنش خود را نیز به خاطراتش اضافه کرده بود.
کودکان حقیقت را عیناً درونی سازی نمیکنند. بعضی از مردم فکر میکنند که مغز ما مانند یک دوربین فیلمبرداری عمل میکند و وقایع را دقیقاً به همان ترتیب که جریان دارند و با همان دقت ضبط میکند. اما تحقیقات حاکی از آن است که نحوهی عملکرد حافظه به این شکل نیست. ما تجربههای خود را با نگرشها، آرزوها و ترسهایمان در هم میآمیزیم و به همین دلیل است که منابع واقعی موجود مانند کتابهای مذهبی تا این حد اهمیت دارند. ما به مکانهایی نیاز داریم که با قرار گرفتن در آن بتوانیم دریافتهای خود را تغییر دهیم. یکی از اهداف تربیت کودک با توجه به مرزهای تربیتی آن است که فرزندتان درکی درونی از عشق و محدودیتها پیدا کند و نه اینکه نیاز به والدین داشته باشد که در همه حال مراقب او باشند، بر سرش غر بزنند یا مدام یادآوری کنند که وقتی جلوی در خانه میرسد کفشهایش را در جاکفشی بگذارد.
بنابراین همچنان که به فرزندتان عشق میورزید و دائماً محدویتهایی را برای او در نظر میگیرید و به مرحلهی اجرا میگذارید، در ذهن او یک «والد» درونی شروع به شکل گیری میکند که وظایف شما را برایتان انجام میدهد. تصویر اولیهی این «والد» با آگاهی اولیه از کلمات و نگرشهای شما شکل میگیرد و این همان تصویری است که کودک همچنان آن را به عنوان شخص دیگر تجربه میکند و نه «من» وجود خویش. به همین دلیل است که کودک خردسالی مانند درو گاهی با خودش با ضمیر سوم شخص صحبت میکند. او نسبت به همهی خاطرات عاطفی خود که مربوط به موارد مسئولیت پذیری است و با شما گره خورده است، واکنش نشان میدهد.
گاهی اوقات ممکن است والدین بسیار سخت گیر، سلطه جو یا حتی بدرفتار باشند. این وضعیت میتواند باعث به وجود آمدن حسی بسیار خشن و ناپخته در کودک شود. گاهی اوقات ممکن است این کودکان افسرده یا مجرم شوند؛ در موارد دیگر با نشان دادن رفتارهای خشن نیز بر علیه پدر یا مادر خشن واکنش نشان خواهند داد و با دیگران نیز رفتاری زشت و خشونت آمیز را در پیش خواهند گرفت. در این مورد گاهی فرد راه خطا در پیش میگیرد و آنچه را که خداوند به شکل کاملاً ساختاریافته در وجود ما خلق کرده است تا در ایجاد انگیزه به ما کمک کند، ما را از خودش، از عشق و مسئولیت پذیری دور میکند. اگر با چنین موردی مواجه شده اید با یک مشاور با تجربه گفت و گو کنید. مشاوری که در مورد مسائل دوران کودکی تجربه دارد، میتواند به شما بگوید که آیا بیش از حد سخت گیری میکنید یا خیر.
از آنجا که خودآگاهی در وجود کودک شکل میگیرد و رشد میکند، با این روش فرزندتان یاد میگیرد که نسبت به عشق انگیزه پیدا کند و در مواجهه با نیروهای درونی موضع شایستهای را در پیش گیرد؛ نه اینکه فقط آنها را زیر پا گذاشته و بگذرد. او نمیخواهد از والد درونی سرپیچی کند زیرا بسیار شبیه به یک پدر یا مادر واقعی است. این خبر خوبی است، شما همیشه در دسترس فرزندتان نخواهید بود تا به او کمک کنید در زمین بازی، به هنگام امتحان یا زمانی که روی صندلی عقب ماشین نشسته است، انتخابهای مسئولانهای داشته باشد. همچنان نسبت به تغییرات فرزند خود قاطع، با محبت و مسئول باشید. اگر دلبستگی عمیقی با کودک خود داشته باشید و او مرزهایی را که شما برایش در نظر گرفته اید بپذیرد، این مرزها در وجودش تبدیل به مرزهای درونی خواهند شد.
در این مرحله نباید در هیچ یک از جنبهها افراط کنید؛ یعنی نباید در رعایت مرزها بیش از حد سخت گیری کنید و نه از موضع خود در حفظ مرزها عقب نشینی کنید و این همان کاری است که والدین درو انجام دادند. ما پیش از این به نتایج خشونت بیش از حد اشاره کرده ایم؛ و گفتهایم که ثمرهی از میان برداشتن مرزهای گناه یا ترس نیز میتواند متقابلاً به همان اندازه مخرب باشد. اگر کودک از همان ابتدا دریابد که مادر و پدر به فکر او نیستند، ممکن است دربارهی آنچه که محدودیتها و ساختار ذهنی او را شکل دادهاند، دچار تردید شود. شاید او بخواهد وانمود کند که از یک محدودیت خارجی عصبانی یا خشمگین است تا به خود کمک کند به احساس امنیت برسد. همچنین ممکن است حس برتری یا مستحق بودن در او رشد کند و فکر کند که او از همهی قوانین برتر است و میتواند کنترل همه چیز را به دست بگیرد. به خاطر داشته باشید که شما میخواهید رفتار فرزندتان با قوانین واقعی سازگار باشد و نه با تعریف تحریف شدهی شما از واقعیت. با افرادی که از کودکان شناخت دارند در ارتباط باشید و به فرزندتان کمک کنید تا به سوی مرحلهی سوم انگیزه گام بر دارد.
3. ارزشها و اصول اخلاقی
بعد از اینکه موفق شدید مدتی روی «اصوات ذهنی» کودک خود کار کنید، او وارد مرحلهی درک تجربهها میشود و آنها را به شکل باور ذهنی عمیق تری در میآورد. مثلاً دیگر زمانی که نافرمانی میکند، کلمات و جملههایی مانند «دروی بد» یا «این کاری که میکنی، اشتباه است» را نمیشنود. این نشانهای از شکل گیری ساختار و بلوغ فکری فرزندتان است. از این پس مرزهایی را که شما برای او در نظر گرفته اید، درونی سازی میکند و نه مرزهای ذهنی خودش را؛ که در واقع تقلیدی است از آنچه شما به آن فکر میکنید. ما این مرحله را آغازی برای ارزشها و اصول اخلاقی مینامیم؛ چرا که این گام مهم شالودهای است که قسمت اعظم اصول اعتقادی و نگرشهای فرزندتان را در ارتباط با معاشرت با دیگران، اصول اخلاقی و کار تشکیل میدهد.شاید کودکتان در این مرحله شروع به پرسیدن چنین سؤالات ارزشمندی کند: «آیا این کلمهی بدی است؟» یا «آیا تماشای این برنامهی تلویزیونی خوب است؟» در این مرحله او در حال زورآزمایی با آن چیزی است که شما از مفهوم اخلاقیات درک میکنید و سعی در کشف همین موارد در ذهن خود دارد. از این اوقات ارزشمند، برای توضیح دادن این مورد که چرا معتقدید و به چه نحو به این باور رسیده اید که مردم باید چگونه خود را در دنیا هدایت کنند، بهره ببرید و به فرزندتان کمک کنید تا بتواند در این مورد به نتیجه گیریهای فردی دست پیدا کند. شاید اگر دارید به او ترس از عواقب را آموزش میدهید، این موضوع به نظرتان غیرواقعی یا زیادی آرمان گرایانه باشد، اما این کار مؤثر است. در عین حال فکر نکنید که با رسیدن به این نقطه، مسئولیت شما در ارتباط با برقراری محدودیتها و مرزها دیگر به اتمام رسیده است. فرزند شما هنوز یک بچه است و در مسیر خود باید بتواند در چندین بعد رشد کند. گاهی او در میان موقعیتهایی قرار میگیرد که در تقابل با اخلاقیات مطلق هستند، اما دوست دارد شبها دیر به خانه بیاید و در انتخاب بین این دو سردرگم میشود. پس پدر یا مادری چند بُعدی باشید و در چند سطح مختلف نیاز او را برطرف کنید.
از خطای انتقال پیامهای گناه آلود و خجالت آور پرهیز کنید. از آنجایی که او در حال حاضر از آگاهی مؤثری برخوردار است که به او امکان تشخیص خوب و بد را میدهد، کارهای روزمره زیادی برای انجام دادن دارد. او در این شرایط نسبت به بیان چنین جملههایی حساس خواهد بود: «من فکر میکردم تو این موضوع را درک کرده ای، ولی باز هم میبینم آن کار را انجام داده ای.» یا: «وقتی برای انجام کارهای مدرسه است تلاش نمیکنی، من ناراحت میشوم.» کودکان در این مرحله به راحتی درگیر «آدم خوب بودن» میشوند، زیرا آنها میخواهند از احساس گناه یا خجالت در مورد خود اجتناب کنند. پس اصول واقعی را به کودکتان یادآوری کنید؛ اصولی مثل: «آن کار بر خلاف اعتقادات تو و ماست.»
4. عشق و گناه سنجیده
همچنان که شما به عنوان منبعی از واقعیت برای درونی سازی در ذهن کودکتان حضور دارید، او برای دستیابی به آنچه که فراتر از سؤالات اخلاقی و درست و غلط بودن است، در جهت رسیدن به منتهی درجهی انگیزه، حرکت و رشد میکند: عشق، همچنان که او بیشتر و بیشتر با دیگران ارتباط برقرار میکند، تفکر دربارهی این موارد عینی را از طریق همراهی با اطرافیان خود آغاز میکند. در عمق وجود فرزندتان نیرویی است که او را به برقراری ارتباط با دیگران وا میدارد. در این مرحله توجه به ارتباط هایش با دیگران تبدیل به عمیقترین انگیزه در زندگی او میشود. موارد مربوط به درست و غلط بودن یک کار هنوز هم برایش خیلی مهم هستند اما کودک آنها را از یک دیدگاه ارتباطی درک میکند.شما میخواهید فرزندتان عشق، بزرگترین انگیزه، را بر اساس همدلی تعریف کند: رفتار با دیگران به آن نحوی که میخواهیم با ما رفتار شود؛ توانایی درک موقعیت و شرایطی که به خداوند انگیزه داده ما را خلق کند، زنده نگه دارد و نجات دهد؛ پایبندی بیرونی و ارتباط محور و احساس یگانگی که انگیزهی توجه به رفتارهایمان را در ما بوجود میآورد.
کودکانی که مرزها را درونی سازی میکنند، نیاز دارند تا فراتر از این بروند که «این کار درست است یا غلط» و به مرحلهی «این کار دیگران یا خداوند را آزرده میکند» برسند. لازم است با این انگیزه به آنها کمک کنید و زمانی که نافرمانی میکنند دربارهی عواقب ارتباطی اعمالشان با آنها گفت و گو کنید. به معنای دیگر، در این مرحله «این کار خوبی نیست که چاق بودن همکلاسی ات را مسخره کنید» تبدیل میشود به «فکر میکنی وقتی بچهها او را تحقیر میکنند، چه احساسی دارد؟» در این مرحله شما به فرزندتان کمک میکنید تا نمایندهی مرزهای درونی خود باشد؛ مرزهایی که به وسیلهی دلسوزی برای دیگران و درک احساسات افراد هدایت میشوند و شکل میگیرند.
از انتقاد بیش از حد و دریغ کردن عشق خود بپرهیزند. زمانی که فرزندتان مرزی را زیرپا میگذارد، انتقاد بیش از حد یا کناره گیری از او اغلب سبب خواهد شد تا او مطیع شود و نه مهربان. کودکان مطیع بر اساس ترس عمل میکنند و نه بر پایهی عشق. آنها آزاد نیستند و نمیتوانند انتخاب کنند چه کسی را دوست بدارند و چگونه به او عشق بورزند، چرا که به شدت تحت تأثیر محرومیت از عشق یا رنج انتقاد قرار گرفته اند. به فرزندتان کمک کنید تا آزادانه انتخاب کند و آزادانه عشق بورزد.
منبع مقاله :
دکترکلاود، هنری؛ دکترتاون سند، جان؛ (1391)، کودک و حد و مرزهایش، مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد، تهران: انتشارات صابرین، چاپ دوم.