نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی
دانشنامه روابط بین الملل قطبیت را توزیع تواناییهای نظامی، اقتصادی و دیگر تواناییهای جنگی در میان اعضای نظام بین الملل تعریف میكند (گریفیتس، 1388: 746). از نظر بوزان قطبیت به معنای چگونگی توزیع قدرت (1) در نظام بین الملل و همچنین تعداد قدرتهای بزرگ در هر دوره، یك مفهوم ماتریالیستی است كه در آن فرض بر این است كه توزیع قدرت عاملی است كه عمدتاً رفتار بازیگران را در نظام بین الملل تعیین میكند و سیاست قدرت همیشه یك بازی با حاصل جمع جبری صفر است و تنها متغیر اصلی و تعیین كننده این بازی توزیع توانمندیهاست؛ بنابراین مفهوم قطبیت در مقابل مفهوم هویت قرار دارد، چرا كه هویت مفهومی تكوینی و یا سازهای است كه در آن فرض بر آن است كه هویتی كه بازیگران برای خود میاندیشد و چگونگی ایجاد ارتباط میان این هویتها از عوامل مهمی است كه رفتار بازیگران را مستقل از توزیع شكل میدهد (بوزان، 1390: 14).
در همین رابطه بوزان مفهوم قطبیت یا ساختار قدرت جهانی را با چگونگی توزیع قدرت در نظام بین الملل مرتبط میداند، به نظر وی تنها با درك ساختار و فرایند روابط میان قدرتهای بزرگ در هر دوره است كه میتوان چیزهای زیادی در مورد روابط بین الملل فرا گرفت (ر.ك: Buzan 1991: 435). از نظر بوزان قطبیت اساساً دیدی مادی نسبت به نظام است كه بر انباشت نسبی قدرت استوار است. چنین رویكردی به طور كلی بعد اجتماعی نظام بین الملل را نادیده میگیرد و فرض را بر این میگذارد كه بازیگران در این نظام در بهترین حالت، رقیب و در بدترین حالت، دشمن یكدیگرند و هر گز با هم دوست نیستند (بوزان، 1390: 60).
از نظر والتز نیز مفهوم قطبیت در ورابط بین الملل كه به معنای تعداد قدرتهای بزرگ در نظام بین الملل است با مفهوم ساختار و چگونگی توزیع قدرت در نظام بین الملل ارتباط تنگاتنگی دارد. در واقع این قطبیت و چگونگی توزیع قدرت در نظام بین الملل است كه ساختارهای تك قطبی، دو قطبی، سه قطبی و یا چند قطبی را تعریف میكند (Waltz 1993).
به طور كلی اهمیت قطبیت در آن است كه چگونه موقعیت و جایگاه مادی دولتها در ساختار نظام بین الملل بر آزادی آنها برای تصمیم گیری اثر میگذارد؛ به عنوان مثال دولتی كه در رأس توزیع قدرت نظام بین الملل قرار دارد (نظم تك قطبی)(2) در توسل به نیروی نظامی بسیار آزادانه تر از دولتهایی است كه در چنین جایگاهی قرار ندارند. در مقابل در یك نظام چند قطبی دولتهای ضعیف تر نسبت به یك نظام تك قطبی از آزادی عمل بیشتری برخوردارند، چرا كه آنان میتوانند از رقابت میان چندین قطب نظام بهره جسته و با پیوند با یكی از دولتهای قوی، این فرصت را برای خود فراهم آورند كه تهدیدات بالقوه را از خود دور كنند (Kegley and Raymond 1994: 12 - 13).
بنابراین اگر چه قطب بندیهای مختلف بر میزان آزادی عمل دولتهای نظام بین الملل در عرصه سیاست خارجی تأثیر میگذارد، ولی هنوز با قطبیت نمیتوان بیان كرد كه كدام نوع از قطب بندی احتمال وقوع جنگ را تقویت و یا تضعیف میكند.
بررسی قطبیت در طول تاریخ روابط بین الملل
اكر بخواهیم به لحاظ تاریخی و از منظر قطبیت دورههای نظام بین الملل را از سال 1815 (سال شكل گیری كنگره وین) تا به امروز مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم، بایستی بیان كنیم كه از سال 1815 تا پایان جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد، نظام بین الملل نظامی چند قطبی متشكل از قدرتهای بزرگی چون امریكا، فراسنه، انگلیس، آلمان، ایتالیا، ژاپن و روسیه بوده است. این در حالی است كه در دوران جنگ سرد به جای چند قدرت بزرگ فقط دو ابرقدرت بسیار بزرگ (ایالات متحده و اتحاد شوروی) وجود داشتند كه به علت در اختیار داشتن زرادخانههای عظیم تسلیحات هستهای از برتری اقتصادی و سیاسی جهانی برخوردار بودند. در این دوران افزون بر تقسیم قدرت میان دو قطب، یك تقسیم اعتقادی نیز میان سرمایه داری و كمونیسم ایجاد شده بود و امنیت بین الملل در درون اتحادهای درون بلوكی و ایجاد توازن قدرت تأمین میشد (برای مطالعه بیشتر ر.ك: Buzan and little 2000: 7- 8).
در همین زمینه پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی قطبیت نظام بین الملل را به سه احتمال روبه رو ساخت؛ اول آنكه امریكا به عنوان تنها ابرقدرت باقی مانده نظام تك قطبی را ایجاد كند، دوم آنكه قدرتهای بزرگی چون روسیه، چین، ژاپن و اتحادیه اروپا به موضعی هم تراز با امریكا ارتقا یافته و نظام بین الملل مجدداً چند قطبی شود، سوم آنكه یكی از این قدرتهای بزرگ به موضعی هم تراز با امریكا دست یافته و نظام دو قطبی شود (ر.ك: آیكنبری 1383)؛ اما هیچ كدام از این احتمالها تاكنون اتفاق نیفتاده است و بنابراین میتوان به گفته بوزان نظام بین الملل امروزی را به لحاظ قطبیت نظامی مبتنی بر یك ابر قدرت و چند قدرت بزرگ دانست (بوزان، 1390: 52).
در این میان البته افرادی چون والتز همچنان بر این باورند كه وضعیت تك قطبی امریكا به شدت ناپایدار و یك دوره انتقالی كوتاه و به شدت آشفته است و تداوم این وضعیت به معنای پایان سیستم موازنه قدرت بوده و این مسئله یعنی دگرگونی اساسی در سرشت سیاسی جهان از آنارشی (3) به سلسله مراتبی (4) (Waltz 1979 78- 80). واتز اخیراً ضمن اذعان به تك قطبی بودن نظام بین الملل مشكل نبود توازن را با ظرافت و با گفتن این جمله كه سازوكار توازن خود را احیا میكند، بیان میكند؛ اگر چه وی نمیتواند زمان دقیق این احیا را بیان كند. از نظر وی قدرت نامتوازن صرف نظر از اینكه در اختیار چه كسی باشد، خطرناك است؛ چرا كه همیشه تك قطبیها وسوسه میشوند تا سیاستهای احمقانه فزون طلبی را دنبال كنند( ر.ك: Waltz 2000).
قطبیت از نگاه جوزف نای
از نظر نای توزیع قدرت در عصر اطلاعات جهانی بر اساس الگویی در میان كشورها توزیع شده است كه به یك بازی شطرنج پیچیده و سه بعدی شباهت دارد. در رأس این صفحه شطرنج، قدرت نظامی واقع شده است كه عمدتاً خصلتی تك قطبی با محوریت و مركزیت امریكا دارد. در همین زمینه بایستی خاطرنشان كرد كه هم اكنون دولت ایالات متحده تنها كشوری است كه در زمینه دارا بودن سلاحهای هستهای پیشرفته و نیروهای متعارف زمینی، دریایی و هوایی منحصر به فرد، از موقعیت ویژهای در سطح جهان برخوردار است. در میانه این صفحه شطرنج قدرت اقتصادی قرار گرفته است كه خصلتی چند قطبی دارد و متشكل از كشورهایی چون ایالات متحده، اعضای اتحادیه اروپا، ژاپن، و چین است كه بیش از دو سوم تولید ناخالص داخلی را به خود اختصتص داده اند. پایین ترین صفحه شطرنج نیز به عرصه روابط فراملی اختصاص دارد كه خارج از كنترل حكومت از مرزهای سیاسی عبور میكند. این حوزه بازیگران متعدد و متنوعی دارد و توزیع قدرت در آن بسیار پیچیده و چند بعدی است (نای، 1387: 167).
سودمندیهای شناخت قطبیت در روابط بین الملل
به طور كلی شناخت قطبیت یك نظام بین المللی میتواند سودمندیهای بسیاری برای تحلیلگران روابط بین الملل و سیاست خارجی در پی داشته باشد و آنها را در شناخت چگونگی عملكرد احتمالی فرایند موازنه قدرت در اینده كمك كند؛ به عنوان مثال در یك نظام دو قطبی بیشتر عوامل موازنه قدرت بایستی درونی باشند در حالی كه در یك نظام چند قطبی كشورها باید برای ایجاد توازن سعی در پیوستن به اتحادهای مختلف و یا پیوستن به سایر قدرتها داشته باشند (بوزان، 1390: 62).
در همین رابطههانسن معتقد است كه توجه به قطبیت و تغییرات آن دورههای گذار را در روابط بین الملل مشخص میكند و افزون بر آن میتواند الگویی احتمالی برای ایجاد اتحادها و ائتلافها را مشخص كند؛ به عنوان مثال توجه به قطبیت نشان میدهد كه ائتلافها در نظامهای دوقطبی پایدار و مستحكم، در نظامهای چند قطبی فرصت طلبانه و انعطاف پذیر و در نظامهای تك قطبی شاید بی مناسبت باشند (ر.ك: Hansen 2000).
پینوشتها:
1. Polarity.
2. Unipolarity.
3. Anarchy.
4. Hierarchy.
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهمترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.