منطقه گرایی

در دنیای كنونی و معاصر پس از جنگ سرد و با استقلال پویش‌های منطقه‌ای نسبت به قبل، سطح منطقه‌ای برای دولت‌ها آشكارا به مكان هندسی منازعه و همكاری و برای پژوهشگرانی كه در پی تبیین امور امنیتی معاصر
يکشنبه، 21 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
منطقه گرایی
 منطقه گرایی

نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

در دنیای كنونی و معاصر پس از جنگ سرد و با استقلال پویش‌های منطقه‌ای نسبت به قبل، سطح منطقه‌ای برای دولت‌ها آشكارا به مكان هندسی منازعه و همكاری و برای پژوهشگرانی كه در پی تبیین امور امنیتی معاصر هستند به یك سطح تحلیل مجزا، مهم و قابل تأمل در كنار سطوح ملی و جهانی تبدیل شده است. در همین زمینه به بیان بوزان و ویور پایان جنگ سرد و مناسبات كمتر رقابت آمیز میان دو ابرقدرت، آزادی عمل بیشتری برای مناطق به عنوان یكی از ویژگی‌های مهم سیاست بین الملل ایجاد كرده و باعث شده است تا مناطق بر اساس راه و روش خود تحول و توسعه یابند. پایان جنگ سرد همچنین امكانات جدیدی برای نظم‌های منطقه‌ای همكاری جویانه فراهم كرده است و اكنون مسئولیت بیشتری بر دوش كشورهای منطقه گذاشته می‌شود تا مناقشه‌های خود را خود مدیریت كنند (بوزان، و ویور، 1388: 21).
در نتیجه چنین روندی امروزه تلاش برای مقابله با مناقشه‌های خشونت آمیز و دستیابی به نظم و امنیت اساساً از طریق ترتیبات منطقه‌ای اتخاذ روندهای منطقه گرایی امكان پذیر خواهد بود، چرا كه در دنیای كنونی دیگر ابرقدرت‌ها مایل به بر دوش كشیدن بار سنگین مدیریت مناقشه‌ها و كنترل نظر را در دوردست‌ها نداشته و از پذیرش مسئولیت و هزینه‌هایی هر چند محدود در این زمینه سرباز می‌زنند (لیك و مورگان، 1392: 20).
بر همین اساس در بعد نظری نیز منطقه‌ای شدن به عنوان «فرایند تعامل منطقه» (Hettne 2001) یا «رشد همگرایی اجتماعی در یك منطقه» (Hurell 1995 39) كه به شكل گیری یك هویت منطقه‌ای می‌انجامد، توجه و تلاش‌های نظری بسیاری را به خصوص با پایان جنگ سرد برانگیخته است، به شكلی كه بسیاری از اندیشمندان و نظریه پردازان روابط بین الملل تلاش كرده‌اند تا پدیده منطقه گرایی (1) كه بین ملی گرایی (2) و جهان گرایی (3) قرار می‌گیرد را تبیین نظری كنند. از این رو حجم گسترده‌ای از نظریه‌های منطقه گرایی در قالب مفهوم منطقه گرایی تولید و جمع آوری شده‌اند و هر یك از این نظریه‌ها می‌خواهند تا علت‌ها، انگیزه‌ها، جهت گیری و گستره‌ی منطقه گرایی و كارگزاران آن را توضیح دهند.
مفهوم منطقه و منطقه گرایی
به طور كلی می‌توان مناطق را به صورت الگوهای روابط و تعاملات در داخل یك ناحیه جغرافیایی تصور كرد كه از درجه‌ای نظم و ترتیب و انسجام برخوردار بوده‌اند، به گونه‌ای كه تغییر در یك منطقه بر سایر نقاط نیز تأثیر می‌گذارد. مناطق همچنین به لحاظ درجه و میزان انزوا از نظام جهانی، الگوهای دوستی و دشمنی، سطح و میزان توسعه یافتگی اعضاء ماهیت و سرشت نظام‌های سیاسی اعضاء شیوه تأمین امنیت و... دارای تفاوت‌هایی نسبت به یكدیگر هستند. به این معنا كه نظم‌های منطقه‌ای برای تأمین امنیت خود می‌توانند طیف گسترده‌ای را از ترتیبات سنتی كه در آن امنیت از طریق توازن قدرت برقرار می‌شود، تا اقدام‌های همكاری جویانه متنوع در سطح مدیریت امنیتی، از جمله كنسرت قدرت‌های بزرگ، امنیت دسته جمعی، جامعه امنیتی تكثرگرا تا درجاتی از همگرایی را در بر گیرند (لیك و مورگان، 1392: 30 - 29).
دانشنامه روابط بین الملل منطقه گرایی را تشدید و تعمیق روندهای همكاری سیاسی و اقتصادی در میان دولت‌های یك منطقه جغرافیایی خاص می‌داند در اینجا منظور از منطقه یك مفهوم مكانی است كه بر اساس آمیزه‌ای از مجاورت جغرافیایی، تراكم تعاملات، وجود چهارچوب‌های نهادی مشترك و هویت‌های فرهنگی مشترك تعریف می‌شود. به لحاظ تجربی نیز می‌توان بر اساس معیارهایی چون داده‌های مربوط به تعاملات دو و یا چند جانبه مثل جریان‌های تجاری، میزان شباهت ویژگی‌های ارزشی بازیگران و ... مناطق را بر اساس یكدیگر از هم تشخیص داد. البته باید در تعریف منطقه به این نكته نیز توجه داشت كه مناطق واحدهایی پویا هستند و بیشتر ساخته‌هایی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هستند كه تعیین مكانی داشته و سرشت و كارویژه‌هایشان در گذر زمان دگرگون می‌شود؛ بنابراین طبق این دیدگاه كمتر می‌توان مناطق را واحدهای ثابت و سنجش پذیر سازنده نظم بین المللی به شمار آورد (گریفیتس، 1388، 931 - 930).
كاتز بر این باور است كه منطقه گرایی نتیجه افزایش جریان كالاها، مردم و اندیشه‌ها در داخل واحدی مكانی است كه به همین دلیل بر یكپارچگی و انسجامش افزوده می‌شود در همین زمینه به باور وی منطقه گرایی می‌تواند فرایندی از پایین به بالا (از طریق گروه‌های غیردولتی فروملی) و یا فرایندی از بالا به پایین بر اساس تلاش‌های سیاسی و آگاهانه دولت‌ها صورت بگیرد (Katz 2000: 46).
در همین راستا برای تعریف و تعیین منطقه تحلیلگران معیارهای مختلفی را از جمله موارد زیر بیان كرده‌اند:
1. خودآگاهی اعضا از اینكه آنها یك منطقه را شكل داده‌اند به همراه ادراكات و برداشت‌های دیگران از اینكه یك منطقه وجود دارد؛
2. مجاورت و نزدیكی جغرافیایی اعضاء؛
3. شواهدی دال بر وجود میزانی از خودمختاری و تمایز از نظام جهانی؛
4. تعاملات شدید و منظم میان اعضا و یا وابستگی قابل توجه میان آنها؛
5. درجه بالایی از قرابت‌ها و شباهت‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان اعضا (لیك و مورگان، 1392: 49).
این در حالی است كه در نظریه‌های جدید منطقه گرایی اگر چه مجاورت جغرافیایی در تعریف منطقه لازم دانسته می‌شود، اما به طور كلی سرزمین اهمیت و نقش بسیار كمتری در مفهوم منطقه گرایی دارد، به شكلی كه نظریه‌های سازه انگاری و پست مدرنیسم به عنوان نظریه‌هایی جدید در روابط بین الملل استدلال می‌كنند كه مناطق طبیعی، از پیش داده (4) شده و یا ذاتی و جوهری (5) نیستند، بلكه پدیده‌هایی هستند كه به صورت اجتماعی تكوین یافته‌اند (ر.ك: Jossep and Neumann 2003).
بنابراین طبق این دیدگاه مناطق پدیده‌های هویتی و شناختی هستند كه توده مردم به طور عام و یا نخبگان به طور خاص در آنها احساس با هم بودن، تعلق داشتن به یكدیگر و سهیم بودن در ارزش‌ها و منافع مشترك دارند. در این نظریه‌ها همچنین منطقه بودگی (6) بر حسب هویت منطقه‌ای مشترك و نوعی مابودگی (7) منطقه‌ای تعریف می‌شود كه جغرافیا، سرزمین و عناصر مادی نقش اندكی در آن ایفا می‌كنند. به شكلی كه همگرایی ایستاری در كانون منطقه گرایی قرار دارد كه بر مبنای هویت، استارها، ارزش‌ها و هنجارهای مشترك است؛ از این رو آنچه كشورها و ملت‌ها را گرد هم می‌آورد، اشتراك‌های فرهنگی، اجتماعی، ارزشی و تاریخی است. (دهقانی فیروز آبادی، 1388: 103).
به هر روی فارغ از هر دیدگاه نظری كه به مناطق داشته باشیم، امروزه نمی توان نقش و اهمیت مناطق را در سیاست جهانی و بین المللی نادیده گرفت؛ چرا كه مناطق امروزه هم از جهت عملی می‌توانند به صورت بازیگرانی مستقل و دارای هویت كنشگری در تحولات بین المللی نقش ایفا كنند و هم به لحاظ نظری می‌توانند به عنوان یكی از سطوح تحلیل مهم در فهم و تفسیر تحولات در نظر گرفته شوند.
بررسی نظریه‌های كانتوری و اشپیكل در باب مناطق
كانتوری و اشپیكل به عنوان دو تن از نظریه پردازان بنام منطقه گرایی، مناطق را در نظام بین الملل از جمله سیستم‌های تابعه این نظام مطرح می‌كنند. آنها با تقسیم سیاست بین الملل به سه عرصه جهانی، منطقه‌ای و كشوری بر این باورند كه می‌توان بر اساس این تقسیم بندی از سه نوع سیستم مسلط، تابعه و داخلی نام برد. به نظر آنها هر كشوری تنها می‌تواند عضو یك سیستم تابعه باشد، به استثنای ابرقدرت‌ها كه می‌توانند به طور هم زمان عضو و قدرت مداخله گر دو یا چندین منطقه به صورت هم زمان باشند و دیگر كشورهایی مثل تركیه كه در حد فاصل میان دو سیستم تابعه قرار می‌گیرند. آنها همچنین با برشمردن ویژگی‌های یك سیستم تابعه بر این باورند كه هر سیستم تابعه در روابط بین الملل دارای دو بخش اصلی مركز و پیرامون و یك بخش مربوط به قدرت‌های مداخله گر است. در همین رابطه بخش مركزی شامل كشورهایی است كه دارای بیشترین قدرت در منطقه هستند و مركز تحولات سیاسی منطقه به شمار می‌روند، این كشورها همچنین از تجانس فرهنگی و سیاسی / اقتصادی قابل توجهی نیز برخوردار هستند. در مقابل بخش پیرامون كه عمدتاً از كشورهای ضعیف منطقه شكل گرفته است از چنین تجانسی محروم بوده و اعضای آن دارای حداقلی از كنش متقابل هستند. در كنار این دو بخش قدرت‌های مداخله گر نیز وجود دارند كه به لحاظ جغرافیایی خارج از منطقه قرار داشته و با اینكه عضویت سیستم تابعه را ندارند در روند شكل گیری پویش‌های امنیتی مناطق نقش فعالی بازی می‌كنند. این قدرت‌های مداخله گر از طرق مختلفی چون ترتیبات دو و یا چند جانبه، مداخله نظامی، براندازی، بهره گیری از ابزارهای نهادین مثل سازمان ملل، فعالیت‌های فرهنگی و تجارت و سرمایه گذاری در مناطق دخالت و تأثیرگذاری می‌كنند (برای مطالعه بیشتر ر.ك: Kantor and Spiegel 1974).

پی‌نوشت‌ها:

1. Regionalism.
2. Nationalism.
3. Globalism.
4. Given.
5. Essential.
6. Regionness.
7. Weness.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط