نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی
به لحاظ تاریخی از اواسط دهه 1990 همراه با تغییر در ساختار نظام بین الملل و فروپاشی نظام دو قطبی بود كه اصطلاح انقلابهای رنگی وارد ادبیات روابط بین الملل شد. در همین راستا انقلاب رنگی رابطهی بین مداخلهی بین المللی قدرتهای بزرگ با تحولات سیاسی كشورهای دستخوش دگرگونی سیاسی محسوب میشود كه مبتنی بر ابزارهای فرهنگی / رسانهای. تحرك اجتماعی و ترغیب گروههای سیاسی به كنش فراقانونی است (پوستین چی، 1389: 31).
در واقع ادبیات انقلابهای رنگی بر اساس سازمان دهی انتقال موجهای سیاسی كشورهای غربی به واحدهای سیاسی در حال گذار انجام گرفته است. ساموئلهانتینگتون، شكل گیری چنین فضایی را از اواخر دههی 1980 مورد بررسی تحلیلی قرار داد. از نگاه وی در دوران جدید موجهای انقلابی فاقد رویكرد رادیكال بوده و بر اساس آموزههای دمكراتیك شكل میگیرند. وی چنین فرایندی را با عنوان «موج سوم دمكراسی» مورد بررسی تحلیلی قرار داده است (Huntington1993).
بر اساس چنین ادراك و تحلیلی، سرویسهای امنیتی كشورهای غرب درصدد برآمده اند تا زمینههای دگرگونی اجتماعی و سیاسی را در كشورهای مختلف جهان به وجود آورند كه خود این امر از طریق بهره گیری از مفاهیم ارزشی هنجاری جهان غرب برای ایجاد كنش گروههای سیاسی در جوامع هدف انجام میگیرد (میلسن، 1388: 62).
به عبارت دیگر در انقلابهای رنگی از روند مشاركت سیاسی برای تضعیف و فرسایش زیرساختهای حكومتی بهره گرفته میشود. این امر را میتوان به عنوان «تاكتیك دمكراتیك» برای تغییر رژیم و دگرگونی در ساختهای سیاسی كشورهای هدف مورد مشاهده قرار داد (پورسعید، 1387: 125).
بررسی تمایز مفهومی انقلاب و انقلاب رنگی
انقلاب تحول سیاسی پیچیدهای است كه آن حكومت مستقر به دلایلی توانایی اجبار و اعمال زور را از دست میدهد و گروههای گوناگون اجتماعی و سیاسی به مبارزه بر میخیزند تا قدرت سیاسی را قبضه كنند. از عناصر اصلی انقلاب میتوان به نارضایتی اجتماعی، پیدایش گروههای بسیج گر، ناتوانی در قوای سركوب دولت و كوشش برای ایجاد ساخت جدید قدرت اشاره كرد (بشیریه، 1379: 3).
در همین زمینه ساموئلهانتینگتون انقلاب را عبارت از تحول سریع، اساسی و خشونت بار در ارزشها و اسطورههای حاكم بر جامعه و همچنین تحول در نهادهای سیاسی، ساخت اجتماعی، رهبری و فعالیت و سیاستهای حكومتی میداند؛ بنابراین در تعریف انقلاب به جز عنصر تحول در ساخت قدرت، عناصر ایدئولوژی و مشروعیت سیاسی، پایگاه اجتماعی گروه حاكمه و اقدامهای عملی دول در تغییر ساخت جامعه در نظر گرفته میشوند. به این معنی انقلاب تنها دست به دست شدن قدرت از گروهی به گروه دیگر نیست، بلكه این گروهها از نظر منشأ اجتماعی و ایدئولوژی و سیاستهایی كه اتخاذ میكنند با یكدیگر تفاوت اساسی دارند (گلدستون، 1385: 18 -15).
در تعریف دیگر انقلاب كنش سیاسی جمعی و تودهای در قالب درگیری خشونت آمیز برای به دست گرفتن قدرت دولت است كه درون واحد سیاسی مستقلی شكل میگیرد و در آن گروههای خارج از حكومت به بسیج تودهها دست میزنند. درگیری انقلابی نیازمند سازمان دهی رهبری و ایدئولوژی برای بسیج است و همیشه سطحی از خشونت را به همراه دارد. در عین حال انقلابهای بزرگ جز تغییر حكومت نتایج كم و بیش عمیق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را نیز به دنبال دارند (آدمی، 1384: 2).
به طور كلی پدیده انقلاب حداقل با هفت ویژگی همراه است:
1. نارضایتی عمیق از شرایط موجود؛
2. نقش رهبری و ساختارها در برانگیختن و بسیج عمومی؛
3. گسترش ایدئولوژیهای جدید جایگزین؛
4. نقش تودهها؛
5. گسترش روحیه انقلابی؛
6. وجود عنصر خشونت به وسیله طرفین؛
7. تغییرات ساختاری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی (ملكوتیان، 1381: 258- 248).
اگر بخواهیم این ویژگیهای هفت گانه را در انقلابهای رنگی مورد بررسی قرار دهیم، میتوانیم این گونه بیان كنیم كه در انقلابهای رنگی عمق و شدت نارضایتیها و همچنین گستره جمعیتی بسیار كمتر از انقلابهای واقعی است. نقش رهبری و ساختارها نیز بسیار كم رنگ تر و ایدئولوژیهای جدید جایگزین نیز عمدتاً وارداتی بوده و ماهیتی لیبرال/ دمكراسی دارند. بعد از انقلاب نیز تنها گروه حاكم سیاسی و نگرش سیاست خارجی كاملاً تغییر مییابد و به مانند انقلابهای واقعی خیلی ساختارهای اقتصادی و فرهنگی دچار تغییر و تحول نمی شوند (ر.ك: ملكوتیان، 1386: 255- 240).
به طور كلی پشتوانه نظری انقلابهای رنگی ایجاد دمكراتیك سازی توسط نیروهای خارج است. در این معنا دمكراسی سازی به معنای تحمیل شرایط دمكراسی از خارج به داخل است. در این معنا اكثر تحلیلگران بر این باورند كه امروزه روند دمكراسی سازی توسط دولت ایالات متحده برای ترویج و حاكم كردن حكومتهای دمكراتیك در مناطق پراهمیت جهان مثل مناطق خاورمیانه و یا با آسیای مركزی و قفقاز تحت عنوان انقلابهای رنگی صورت میگیرد (یزدانی و اخوان، 1390: 142).
از مهم ترین ویژگیهای انقلاب رنگی از انتخابت به عنوان ابزار تغییر، نبود مرزبندی شفاف بین نیروهای حاكم و نیروی مخالف، و ناتوانی و یا تمایل نداشتن هنجاری و ساختار رهبران حاكم به استفاده از ابزار خشونت و نهایتاً مداخله نیروهای بیرونی است (واعظی، 1386: 317).
مهم ترین ابزارهای انقلابهای رنگی
اصلی ترین ابزارهای انقلابهای رنگی را میتوان در سازمان دهی مناسب افكار عمومی كشورهای مورد هدف برای انتقال قدرت سیاسی، تولید و انتقال پیام سیاسی در كاهش اعتبار نظامهای سیاسی البته از طریق روشها و ابزارهای غیرمستقیم، استفاده از ابزارهای ارتباطی و رسانهای در جهت تضعیف مشروعیت نظامهای سیاسی كشورهای هدف، تحریف و مهندسی خبر (1) به معنای تولید شكلهای جدیدی از واقعیت خبری، تهییج لایهها و طبقات مختلف اجتماعی بر اساس قالبهای فرهنگی و اجتماعی غرب و نهایتاً بهره گیری از عوامل و عناصر نظامی در هدایت عملیات پنهانی و تأثیرگذاری بر فرایندهای سیاسی دانست (ر.ك: كولایی، 1384؛ پوستین چی، 1389؛ عصاریان نژاد، 1386).بررسی نظری دلایل ایجاد انقلابهای رنگی
به لحاظ منشأ انقلابهای رنگی به طور كلی سه رویكرد نظری مهم وجود دارد: رویكرد اول منشأ این انقلابها را ناشی از شرایط نابسامان داخلی میداند، از نظر این دسته از تحلیلگران با پایان جنگ سرد و خروج كشورهای بلوك شرق از سیطره كمونیسم، این كشورها گرفتار اقتدار گرایی شدند و همین امر یكی از عوامل داخلی مهم در مهیا شدن شرایط برای وقوع انقلابهای رنگی بوده است. رویكرد دوم منشأ این انقلابها را شرایط بیرونی ناشی از رقابت قدرتهای بزرگ در دو سطح منطقهای و بین اللمللی میداند. از این منظر دولت ایالات متحده برای گسترش نفوذ خود در مناطق پراهمیت جهان به خصوص مناطقی كه به حوزه نفوذ روسیه نیز نزدیك تر هستند، از پدیده انقلابهای رنگی برای تغییرات آرام در این كشورها و ایجاد دمكراسی سازی استفاده میكند (ر.ك: كولایی، 1384).رویكرد سوم، رویكردی تلفیقی است كه هر دو دسته از عوامل درونی و بیرونی را در كنار هم اثرگذار میداند (برای مطالعه بیشتر ر.ك: یزدانی و اخوان، 1390: 150 - 143).به نظر بسیاری از تحلیلگران موضوع انقلابهای رنگی كه در دهه 1990 وارد ادبیات روابط بین الملل شده است، حاكی از تحولی عمده در الگوهای رفتاری امریكا برای اعمال نفوذ خود در مناطق مختلف جهان است. در این نگاه انقلابهای رنگی در قالب نظریه «جنگ نر» به عنوان یكی از الگوهای براندازی كم شدت در قالب ادبیات دمكراتیك طبقه بندی میشوند (متقی، 1389: 118).
امریكا و پدیده انقلابهای رنگی
امریكا اصلی ترین محور انقلابهای رنگی در دوران بعد از جنگ سرد محسوب میشود. این كشور در واحدهای سیاسی مختلف، روندهای تغییر رژیم را در قالب انقلاب رنگی تجربه كرده است؛ به عنوان مثال در دوران پس از جنگ سرد این كشور در كشورهایی چون گرجستان رد سال 2003 به عنوان گامی در جهت مقابله با نفوذ روسیه در گرجستان و سازمان دهی ساختار سیاسی جدید در این كشور، در اوكراین (انقلاب نارنجی) در سال 2004 با همان هدف دور كردن كشورهای خارج نزدیك از روسیه (روك: Demes and Fobrig 2007)، در قرقیزستان (انقلاب گل لاله) در سال 2005 باز با همان اهداف قبلی در جهت تضعیف روسیه (ر.ك: Fraser 2005)، در ازبكستان در سال 2005 (برای توضیحات بیشتر ر.ك: صدوقی، 1387) با ایجاد انقلابهای رنگی به تغییر نظامهای سیاسی حاكم پرداخته است. در همین زمینه باید بیان كرد كه تمامی این انقلابهای رنگی ماهیتی جامعه محور داشته اند؛ بدین صورت كه گروههای اجتماعی در فضای بسیج عمومی قرار میگیرند و واكنش آنان كاملاً ماهیت خودانگیخته و بدون برنامه دارد. در اینجاست كه گروههای اجتماعی خودجوش كه از برانگیختگی و هیجان در كنش سیاسی خود بهره میگیرند، قادر خواهند بود تا بر ساختهای قدرت موجود غلبه كنند. میزان موفقیت این گروههای اجتماعی خودانگیخته نیز بستگی به چگونگی سازمان دهی آنان دارد؛ به ره میزان كه از سازمان دهی گسترده تری برخوردار باشند و بتوانند سوژههای مناسب تری را برای رسانههای بین المللی تولید كنند به همان میزان از موفقیت بیشتری برخوردار خواهند بود.بنابراین انقلابهای رنگی شكل جدیدی از روند مداخله گرایی كشورهای غربی در كشورهای پیرامون و عمدتاً تحت نفوذ روسیه است. در همین زمینه نگاهی به تاریخ روابط بین الملل نشان میدهد كه این روند مداخله گرایی در طی قرن 19 از طریق به كارگیری نیروی نظامی، در طی قرن بیستم از طریق كودتای نظامی (ایران، عراق، سوریه، افغانستان، پاكستان و...) و از بعد از دوران جنگ سرد بیشتر در قالب ادبیات دمكراتیك و از طریق كنش لایههای اجتماعی مختلف حاصل شده است (پوستین چی، 1389: 59- 58).
پینوشتها:
1. Disinformation.
منبع مقاله :رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهمترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.