اسلام در منطقه ي قفقاز
نفوذ اسلام در قفقاز با فتوح مسلمانان آغاز شد. در 22ق/643م عبدالرحمان بن ربيعه به دربند (ديار باب) رسيد. شهر براز فرمانرواي ايراني آن ناحيه امان خواست. سراقه بن عمر ماجرا را طي نامه اي به خليفه ي دوم نوشت و عمر بن خطاب او را امان داد (طبري، 1387ق: 156/4-157). چون عثمان بن عفان به خلافت رسيد (23-35ق/644-656م)، از معاويه که عامل وي در شام و جزيره بود، خواست تا حبيب بن مسلمه ي فهري را به ارمنستان گسيل دارد. وي با لشکريان خويش عزم آن ديار کرد تا به قاليقلا رسيد. اهل شهر نخست پيکار کردند، ولي سرانجام به پرداخت جزيه تن در دادند. پس از اين ماجرا بسياري از اهالي ترک ديار کردند و به بلاد روم (بيزانس) رفتند (بلاذري، همان، 277-278).
در اين زمان به حبيب خبر رسيد که ارمنياقس گروه بزرگي را برضد مسلمانان گردآورده است واز مردم آلان، ابخاز و سمندر نيز کسان بسياري به ياري او شتافته اند. پس حبيب طي نامه اي از عثمان ياري طلبيد . عثمان بن معاويه نامه نوشت و معاويه سپاهياني را به ياري حبيب بن مسلمه فرستاد و آنان را در قاليقلا اسکان داد. در ضمن عثمان از سعيد بن عاص بن اميه عامل خود در کوفه خواست تا سپاهي به سرکردگي سلمان بن ربيعه ي باهلي به ياري حبيب بن مسلمه بفرستد (همان جا؛ طبري، 1387 ق: 248/4). سلمان بن ربيعه نيز با 6 هزار تن از اهالي کوفه در قاليقلا به حبيب رسيد. در اين ماجرا ميان دو لشکر شام و کوفه خلاف افتاد و از اين رو عثمان، سلمان بن ربيعه را مأمور فتح اران کرد (بلاذري، همان، 278-279).
متعاقب اين ماجرا لشکريان عرب به دو گروه منقسم شدند: حبيب بن مسلمه با سپاه شام عازم فتح گرجستان شد و تفليس را گشود (همان، 283-284)؛ سلمان بن ربيعه نيز با سپاه کوفه شهرهاي برذعه و بيلقان را فتح کرد. وي سپس قبله (کبلک) را فتح کرد و به دربند رسيد. از اين پس راه وي سد شد و در کنار نهر بلنجر با مقاومت خاقان فرمانرواي خزر مواجه گرديد. در اين پيکار سلمان بن ربيعه با 4 هزار تن از سپاهيانش هلاک شدند (همان، 285-287). عثمان نخست مغيره بن شعبه را بر آذربايجان و ارمنستان ولايت داد، ولي سپس او را عزل کرد (همان، 288).
در روزگار خلافت علي بن ابي طالب (ع) (35-40ق/656-661م)، اشعث بن قيس ولايت ارمنستان و آذربايجان داشت (همان جا). به روزگار معاويه (41-60ق/661-680م)، نخست عبدالله بن حاتم بن نعمان بن عمرو باهلي و سپس برادرش عبدالعزيز ولايت ارمنستان و آذربايجان را داشتند (همان جا). در42ق/662م مسلمانان به جنگ آلان ها در شمال قفقاز رفتند (طبري، همان، 172/5).
در جريان هجوم عرب ها به ايران، شخصي به نام جوانشير اسپهبد آلبانياي قفقاز (اران) بود. مؤلف «تاريخ آلبانيا» وي را از تبار مهران و خويشاوند خسرو دوم (پرويز) نوشته است، زيراخالوهاي خسرو به نام هاي بندوي و بسطام (وستهم) که در توطئه ي قتل هرمز چهارم پدر خسرو شرکت داشتند، نيز از تبار مهران بودند (کالان کاتواتسي، 1984: 93). جوانشير با لشکريان خود چند سال همراه سپاه ايران با عرب ها پيکار کرد، ولي پس از شکست سپاه ايران، در 15ق/636م به آلبانيا بازگشت ( «تاريخ آذربايجان» (1)، 1958: 105/I). در 40ق/660م جوانشير با کنستانتين دوم امپراتور بيزانس بر ضد عرب ها متحد شد. در اين زمان خزران از دربند گذشتند و به اراضي غرب درياي خزر دست اندازي کردند (همان، 100/I). در 42ق/662م بار ديگر خزران به اران حمله بردند. از اين رو جوانشير دوبار به شام رفت و با معاويه پيمان صلح منعقد نمود. معاويه نيز او را به عنوان فرمانرواي اران به رسميت شناخت (همان، 107-106/I).
در 50ق/670م جوانشير بر اثر سوء قصد کشته شد و پس از او وراز تيرداد (50-80ق/670-699م) به ظاهر فرامانروايي اران را بر عهده داشت، اما عاملان خلفا بودند که بر قفقاز فرمانروايي داشتند (همان، 107/I). از اين رو، هر زمان شورش هايي در اين منطقه روي مي داد. عبدالملک بن مروان (حک 65-86ق/685 - 705م) در 81ق فرزند خود عبيدالله را براي پيکار به قاليقلا فرستاد و او اين شهر را فتح کرد (طبري، 1387 ق: 331/6). از اواخر سده ي 7 و اوايل سده ي 8م تسلط مسلمانان بر ارمنستان تثبيت شد و حدود يک قرن و نيم ادامه يافت («تاريخ ارمنستان» (2)، 1980، 113، 110).
دين اسلام در سرزمين هاي غرب درياي خزر که مردم آن پيرو آيين زرتشت بودند، به ويژه در ميان پيشه وران و بازرگانان به سرعت گسترش يافت، ولي مردم کوه نشين قفقاز در حفظ آيين هاي کهن مسيحي و زرتشتي خويش همچنان باقي بودند ( «تاريخ آذربايجان»، 1958م: 108/I). موقعيت سوق الجيشي سرزمين کوهستاني داغستان توجه سرداران عرب را جلب کرد. حفظ استحکامات دربند که از عصر ساساني معمول بود، براي دستگاه خلافت مهم مي نمود. شرق قفقاز نيز از ديدگاه اقتصادي واجد اهميت بود، زيرا به محل برخورد دو نيروي متخاصم خلافت و خاقانات خزر بدل گشته بود. دولت امپراتوري روم شرقي نيز خزران را در برابر خلافت حمايت مي کرد ( «تاريخ داغستان» (2)، 1968-1967: 150/I). اهالي دربند در سال هاي 31-32ق/652-653م در نخستين لشکرکشي بر ضد مسلمانان به خزران پيوستند و شهر را از تصرف آنان خارج کردند، ولي در سال هاي 65-66ق/685-686م بار ديگر دربند به تصرف مسلمانان درآمد (همان، 151/I). با اين همه، گاه دربند از دست عرب ها خارج مي شد.
در 91ق/710م مسلمه بن عبدالملک به دربند رسيد و شهرها و دژهايي به دست وي گشوده شد (طبري، همان، 454/6). در 105ق/723م جراح بن عبدالله حکمي به آلان حمله برد و بعضي از شهرها و دژها را گشود و به بلنجر رسيد (همان، 21/7). يک سال بعد حجاج بن عبدالملک به جنگ قوم آلان رفت و با مردمش به شرط پرداخت جزيه صلح کرد (همان، 29/7). در 110ق/728م در عهد هشام بن عبدالملک (105-125ق/723-743م) مسلمه بن عبدالمک به جنگ خزران رفت که طبري آنان را ترک نوشته است (همان، 54/7). هشام در سال بعد جراح بن عبدالله حکمي را والي ارمنستان کرد (همان، 67/7). از مطالب ياد شده به سهولت مي توان دريافت که اوايل سده ي 2ق/8م دوران تشديد هجوم مسلمانان به منطقه ي غرب درياي خزر بوده است. تصرف مناطق مزبور 100 سال به درازا کشيد ( «تاريخ داغستان» ، همان ، 151/I ) . پس از چندي خزران توانستند دربند را از مسلمانان باز ستانند. ميان دو نيرو در 4 فرسنگي مرز ارمنستان پيکاري روي داد که 3 روز به درازا کشيد و در جريان آن جراح کشته شد (بلاذري، 1407 ق: 289-290).
هشام پس از جراح، مسلمه بن عبدالملک را در 112 يا 113ق/730 يا 731م والي ارمنستان و اران کرد (طبري، همان، 71/7-72). وي 24 هزار تن از سپاهيان شام را در دربند جاي داد ( «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 152/I). اين يکي از مهم ترين کوچ عرب ها به سرزمين قفقاز بود. مسعودي (1965 م: 227/1) مي نويسد که ميان سرزمين جيدان و باب الابواب گروهي مسلمان عرب اند که جز زبان عربي ندانند ودر بيشه ها و جنگل ها پراکنده اند و مردم باب از آنان بيمناک اند. پس از مسلمه بن عبدالملک، مروان بن محمد 6 بار به نواحي مختلف داغستان حمله برد. وي در 117ق/735م دو سپاه يکي به آلان فرستاد که 3 قلعه ي آن جا را گشودند و سپاه ديگر را به منطقه ي تومانشاه فرستاد و مردم آن جا را به صلح واداشت. مروان در 121ق/739م به ولايت سرير داغستان رفت که طبري آن را «سرير الذهب» (تخت زرين) ناميده است. وي بسياري از دژهاي اين منطقه را ويران کرد. خزران از در صلح درآمدند ومروان حکومت را به خاقان بازگرداند (طبري، 1387 ق: 99/7 ، 160؛ «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 153/I).
در 132ق/750م هنگامي که عباسيان بر سرکارآمدند، در آغاز روستاييان و پيشه وران به حمايت از آنان برخاستند، ولي اين حمايت ديري نپاييد و قفقاز شاهد قيام هاي متعدد بر ضد عباسيان شد. خزران لشکريان عباسي را در منطقه ي دربند در هم شکستند. اين وضع سبب شد که 7 هزار خانواده ي مسلمان از شام و بين النهرين به ويژه به حومه ي دربند کوچانده شوند (همان، 157/I). محتمل است که نوشته ي مسعودي (1965 م: 227/1) مربوط به اين گروه از کوچندگان عرب بوده باشد.
مرز اسلام در شمال قفقاز در امتداد دره هاي رود ترک قرار داشت. در جنوب اين مرز، اسلام به سرعت گسترش يافت و در مدتي کوتاه آيين اصلي، و بعدها تنها آيين ساکنان منطقه شد و سرزمين هاي شمال و شرق قفقاز يکي از درخشان ترين مراکز دارالاسلام به شمار آمد (بنيگسن، 1370 ش: 99). در قفقاز بجز ارمنستان و گرجستان که مسيحيت در آن جاها دوام داشت، از اواخر سده ي 2ق/8م آلبانياي قفقاز به 3 ايالت اران، مغان و شروان منقسم شد که اميران آن ها از سوي خليفه تعيين مي شدند. گردآوردن ماليات برعهده ي عاملان خليفه و امورشرعي بر عهده ي قاضيان بود. ابتدا در شهرهاي دربند، برذعه، بيلقان و نخجوان پادگان هاي عرب وجود داشت که دستگاه خلافت از آن بهره مي جست. بعدها اميران محلي جاي عاملان بغداد را گرفتند. اينان موظف به گردآوردن ماليات و ارسال آن به مقر خلافت بودند و به هنگام ضرورت سپاهياني را در اختيار خلفا قرار مي دادند ( «تاريخ آذربايجان»، 1958: 110، 109/I).
دراوايل سده ي 4ق/10م اران در دست يوسف بن ابي الساج بود که سرانجام، سالار مرزبان بن محمد بر آن فرمان راند. پس از مرگ او به سبب جنگ هاي خانگي، شدّاديان حدود 100 سال در اران فرمانروا بودند و پس از آن نوبت به سلجوقيان رسيد (کسروي، 1335 ش: 268؛ نيز: ابن حوقل، 1939 م: 331/2). مردم اران در عهد مغولان، تيموريان، شروانشاهان، قراقويونلوها و آق قويونلوها بيش تر سني مذهب بودند. از عهد شاه اسماعيل صفوي مذهب شيعه در آن سرزمين رو به گسترش نهاد (آکينر، 1986: 106) و از اوايل سده ي 10ق/16م به تأسي از ايران مذهب رسمي شد (بينگسن، 1370 ش: 17).
پس از تسلط امپراتوري روسيه بر مناطق مسلمان نشين آسياي مرکزي، کرانه ي ولگا، قفقاز و شمال درياي سياه، مسئله ي اتحاد مسلمانان آن سرزمين ها براي مقابله با سلطه ي روسيه ضرورتي اجتماعي به شمار آمد. در 1905م در کنگره ي سوم مسلمان هاي روسيه براي ايجاد يگانگي در جهان اسلام، مذهب شيعه ي اثناعشري در کنار 4 مذهب سني حنفي، مالکي، شافعي و حنبلي به رسميت شناخته شد (همان، 119). در اتحاد شوروي سابق مذهب شيعه بالغ بر 4 ميليون پيرو داشت که 70% آن ها در جمهوري آذربايجان، و باقي به صورت گروه هاي پراکنده در آسياي مرکزي سکني داشته اند. شيعيان در اين سرزمين ها از مراکز ديني نجف، قم، مشهد و کربلاپيروي مي کنند (همان، 184).
با ضعف خلافت عباسي درکشورهاي مصر، ايران، تونس، مراکش، الجزيره و سرزمين هاي آسياي مرکزي و قفقاز دولت هايي مستقل پديد آمدند. در شرق قفقاز، به ويژه شروان و دربند، دولت هايي تأسيس يافتند که گاه منشأ عربي داشتند. از اين رو، سلطه ي اعراب در زندگي مردم داغستان که پيش از آن بيش تر بت پرست بودند، اثري فراوان بر جاي نهاد ( «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 155/I). گسترش اسلام موجب برافتادن عقايد ساده لوحانه ي مردم شد. شعار برابري همه ي مسلمانان در پيشگاه خداوند، بيانگر آرزوهاي مردم در راه تحقق برابري اجتماعي گرديد. اهالي دربند و سمندر نخستين گروهي بودند که اسلام آوردند. بعدها دربند يکي از کانون هاي اسلام در قفقاز شد. در روزگار هارون الرشيد (170-193ق/786-809م) يزيد بن مزيد در 183ق/799م پس از 10 سال بار ديگر ولايت ارمنستان يافت. آذربايجان و شروان و باب الابواب نيز ضميمه ي حکومت وي شد (مينورسکي، 1375 ش: 44). يزيد بن مزيد سپاه خزران را که به قفقاز هجوم آورده بودند، درهم شکست وبا تلاش فراوان دژ دربند را تصرف کرد ( «تاريخ داغستان»، همان، 154/I) و تا هنگام مرگ (185ق/801م) والي آن سرزمين بود (مينورسکي، همان، 45). خالد فرزند يزيد در 205ق/820م از سوي مأمون والي آذربايجان و ارمنستان واران شد و تا حدود سال 220ق/835م در اين مقام بود.
در 237ق/851م متوکل باب الابواب و توابع آن را به عنوان اقطاع به محمد بن خالد بخشيد (همان، 45-47). محمد بن خالد در 245ق/859م شهر گنجه را در ولايت اران بنا نهاد. برادرش هيثم حاکم شروان بود. وي در 247ق/861م پس از مرگ متوکل عباسي و بروز هرج و مرج در شروان به استقلال عمل کرد و با کفار سرزمين سرير (ارض السرير) به غزا پرداخت و شروان شاه خوانده شد (همان، 48-49). پس از مرگ او محمد بن هيثم جهاد بسيار کرد (همان جا). در اين روزگار سرنوشت شروان و دربند به هم درآميخت و درآمد نفت و نمک باکو صرف استحکامات دربند شد ( «تاريخ داغستان»، 161/I). در 255ق/869م هاشم بن سراقه امير باب شد و حکومتي مستقل تأسيس نمود. وي و اخلافش تا حدود سال 470ق/1077م، 215 سال بر شروان و باب حکومت کردند که درتاريخ با نام بني هاشم شهرت دارند (مينورسکي، 1375 ش: 71، 72). پس از 300ق/913م شخصي به نام ابومسلم از شام به داغستان آمد و مساجدي برپا نمود. در ديگر نواحي جنوب داغستان نيز اسلام گسترده شد ودر شهرها و قصبه هاي اين سرزمين مساجدي برپا گرديد.
در اواسط سده ي 4ق/10م در مناطق جيدان وطباسران (طبرسران) حکام محلي مسلمان بودند؛ تا اين که لزگيان و طباسرايي ها نيز اسلام آوردند. اسلام آوردن کوه نشينان داغستان در آثار بسياري از سده ي 1 تا 4ق/7تا10م بر جاي مانده، منعکس است ( «تاريخ داغستان»، 159/I. از سده ي 4ق/10م اسلام در داغستان با سرعت رو به گسترش نهاد و دربند يکي از مراکز فعال اشاعه و ترويج اسلام در نواحي هم جوار شد. از اين زمان يکي از دروازه هاي دربند «باب الجهاد» نام گرفت. بسياري از مردم داغستان در راه ترويج اسلام به شهادت رسيدند. گورستان دربند که با نام شهيدان مرتبط است، از سوي ترکان «قريخلار» (مقتولان) نام گرفت. در اين ناحيه اسلام همواره رو به گسترش بود. در سده ي 7ق/13م شهر داراي دروازه ي آهنين و برج هاي متعددي بود که کنار آن ها مساجدي قرار داشت و طلاب دراين مساجد به تحصيل علوم ديني مي پرداختند (همان، 196/I). حمدالله مستوفي (1915 م: 93) هنگام بحث از مردم اين نواحي نوشته است که اهالي بر مذهب امام شافعي هستند و «زبانشان پهلوي به جيلاني بازبسته است». عناصر ترک از جمله قيچاق ها و غزان سلجوقي نيز در گسترش اسلام در مناطق داغستان و سرزمين هاي هم جوار نقش داشتند، زيرا تا اواسط سده ي 6ق/12م فرمانروايان دربند تابع سلاطين سلجوقي بودند. تا اين قرن مردم زره گران داغستان هنوز مسلمان نشده بودند؛ اما ديري نپاييد که حکام دربند همراه با ترکان به زره گران حمله بردند و مردم اين سرزمين را به قبول اسلام فراخواندند.
در سده هاي 7-9ق/13-15م موقعيت اسلام در جنوب داغستان به صورتي مشهود استحکام پذيرفت، کتيبه ها و آثار موجود ازوسعت اسلام در جنوب داغستان خبر داده اند ( «تاريخ داغستان»، همان جا)، ولي از نوشته ي ابن اثير (1387 ق: 385/12). درباره ي هجوم تاتارها به دربند قفقاز و کشتار مردم لکز در 617ق/1220م چنين بر مي آيد که هنوز کساني از اهالي مسلمان نشده بودند. از نيمه ي دوم سده ي 7ق/13م، مغولان که در آغاز گرايشي به اسلام نداشتند، تغيير روش دادند و در طريق اسلام گام نهادند. آنان در کار جنگ با دولت ايلخانان که دشمن مغولان بودند، براي جلب مسلمانان، از دين اسلام بهره جستند و نمايندگان برخي از اقوام تابع مغولان، از جمله ازبک ها نقش طرفداران ومدافعان اسلام را بر عهده گرفتند. در چنين موقعيتي روحانيان مسلمان داغستان از حمايت دولت اردوي زرين برخوردار گرديد و اسلام در سده ي 8ق/14م دين برتر در داغستان شد ( «تاريخ داغستان»، همان، 198، 197/I). داغستان يکي از متنوع ترين آميزه هاي قومي جهان را داراست. با اين وصف جز گروه کوچکي از يهودان که به يهودان کوهستان (به ترکي: داغ جهودلري) شهرت دارند و نيز گروه هايي از اوکرائيني ها، روس ها و ديگر اقوام مسيحي غير بومي، باقي مردم آن سرزمين مسلمان و بيش تر شافعي مذهب اند. در ضمن گروه هاي پراکنده اي از شيعيان به ويژه در ميان لزگي ها وجود دارند (آکينر، 1986: 131-125).
آوارها از جمله ي اقوام قديمي هستند که اکنون در محدوده ي جمهوري داغستان سکني دارند. در سده هاي 5-7ق/11-13م در داغستان وسرزمين آوارها اسلام و مسيحيت با يکديگر برخورد داشتند. اسلام از جنوب (منطقه ي اران و شروان)، و مسيحيت از غرب (گرجستان) به درون اين سرزمين نفوذ کرده بودند. برخورد اين دو دين در ميان آوارها شديدتر بود. يکي از نخستين آثار کتبي اسلامي در سرزمين آوارها مربوط به سده ي 8ق/14م و هم زمان با لشکرکشي تيمور به اوسکوجان است. گفته مي شود که آغاز گسترش اسلام در ميان آوارها مربوط به سده ي 7ق/13م بوده است و شخصي به نام عبدالمسلم ازقراقيتاق ها تا چيريورت اهالي را مسلمان کرد و سپس با سوراکات فرمانرواي آوارها به جنگ پرداخت و او را کشت. عبدالمسلم از 663ق/1265م امام داغستان شد. در 880ق/1475م که مصادف با لشکرکشي تيمور بود، آوارهاي ناحيه ي گيداتل اسلام آوردند ( «تاريخ داغستان»، 199-198/I).
در همسايگي داغستان و منطقه ي آوارها، اقوام چچن و اين گوش، اوست (آس، ايرون)، قبارطه - بلغار (کاباردين-بالکار)، چرکس، قراچايي و اديغه (آديگه) در شمال قفقاز سکني دارند. چچن ها تا نيمه ي دوم سده ي 10ق/16م تابع معتقدات ديني کهن خويش بودند. نمونه هاي از مسيحيت نيز درسرزمين چچن ديده شده است. به نظر مي رسد که مسيحيت در سده ي 2ق/8م از طريق گرجستان بدان سرزمين راه يافته باشد، زيرا هنوز درنواحي کوهستاني به ويژه دره ي آرگون بقايايي از کليساهاي سنگي با نشانه ي صليب وجود دارد که در 1303ق/1886م کشف شده اند. در سده ي 10ق/16م اسلام از داغستان به سرزمين چچن راه يافت. روحانيان آوار و کوميک براي تبليغ اسلام به روستاهاي چچن مي رفتند. بعدها از ميان مردم چچن روحانياني پديد آمدند. طلاب مسلمان در روستاهاي کوموخ، آکوشي و آندره آئول به تحصيل علوم ديني مي پرداختند.در جلگه ها گسترش اسلام سريع تر از مناطق کوهستاني بود ( «مردم قفقاز» (4)، 1960: 370/I).
از اوايل سده ي 13ق/اواخر سده ي 18م با ظهور طريقت هاي عرفاني، مبارزه با کفر به منظور دفع تجاوز روسيه ي تزاري با عنوان جهاد آغاز شد (بنيگسن، 1370 ش: 113-114). رهبري اين مبارزه ها را در درجه ي نخست شيوخ نقشبنديه و تا اندازه اي قادريه بر عهده داشتند. نخستين شيخ صوفي که بر ضد روس ها اعلام جهاد کرد، اما منصور اوشورما از ائمه ي طريقت نقشبنديه ي چچن بود. اين نهضت تا مناطق شمال داغستان و منطقه ي کوبان گسترش يافت، ولي در قبارطه (کاباردين) با شکست مواجه شد. امام منصور در 1205ق/1791م به دست مأموران روسي دستگير شد و در 1207ق/1793م در زندان درگذشت (همان جا؛ مک لين، 1370 ش: 34-35).
در فاصله ي سال هاي 1235-1246ق/1820-1830م، به ويژه با آمدن صوفياني از آسياي صغير به منطقه ي شروان جنبش هايي صورت گرفت. شيخ محمد افندي يراقلري دومين مرشد نقشبنديه بود که در جنوب داغستان به روس ها اعلان جهاد داد. وي مرشد غازي محمد و شيخ شامل، اولين و سومين امام نقشبنديه ي داغستان بود که نهضت آنان در تاريخ روسيه به نهضت مريديسم (مريديه) معروف است (بيات، 1370 ش: 12؛ بنيگسن، همان، 115). اين جنبش در منطقه ي داغستان و چچن 35 سال از 1239 تا 1275ق/1824 تا 1859م ادامه يافت و سرانجام، با شکست و اسارت شيخ شامل و مرگ اندوهبار او پايان پذيرفت (همان جا؛ مک لين، همان، 117-120).
باتوسعه طلبي هاي امپراتوري روسيه در مناطق مسلمان نشين به ويژه قفقاز دگرگوني هاي عميقي روي داد. سرزمين هاي اسلامي دارالاسلام ناميده مي شدند و قوانين اسلامي در آن نواحي جاري بود. اهالي غير مسلمان نيز تحت نظارت مسلمان ها بودند، ولي آن بخش از مناطق مسلمان نشين که به دست روس ها مسخر گشته و مردم آن به پذيرش نظام حقوقي غير اسلامي ناگزير شده بودند، دارالحرب نام گرفتند و در چنين شرايطي مسلمانان موظف به ترک آن ديار مي شدند (بنيگسن، همان، 152).
پس از شکست نهضت شيخ شامل، صوفيان نقشبندي سازماني مخفي در چچن و داغستان پديد آوردند و طريقت قادريه نيز در شمال قفقاز نضج گرفت. جهان بيني قادريه بيش تر جنبه ي عرفاني داشت، ولي پس از زماني کوتاه جنبه هاي عرفاني و عزلت گزيني آن به کناري نهاده شد و قادريان به مبارزه ي مسلحانه روي آوردند و در کنار نقشبنديه در شورش هاي ضد روسي داغستان و چچن در 1295-1296ق/1877-1878م نقش فعالي ايفا نمودند (همان، 115، 116). پس از انقلاب روسيه و گسترش جنگ هاي داخلي درقفقاز، از شورش داغستان - چچن در سال هاي 1920-1923م بايد ياد کرد (همان، 111). مريدان نقشبندي به رهبري دو مرشد به نام هاي امام نجم الدين گتزو(5) و شيخ اوزون حاجي، بالغ بر 5 سال ابتدا با ارتش گارد سفيد و سپس ارتش سرخ جنگيدند. شورش، سراسر داغستان و چچن را فراگرفت. سرانجام، با ورود سپاه يازدهم ارتش سرخ و پيکارهاي خونين، امام نجم الدين در 1344ق/1925م دستگير و اعدام شد. در 1347ق/1928م در سراسر بخش هاي مسلمان نشين شمال قفقاز بار ديگر جنبش هايي روي داد که دولت شوروي آن ها را سرکوب کرد. در سال هاي 1934 و 1941-1942م آتش قيام شعله ور شد. گرچه اين قيام ها جنبه ي ملي داشت، ولي گروه هاي انبوهي از چريک هاي پيرو طريقت قادريه در آن ها شرکت کرده بودند (همان جا).
منبع اصلي حقوقي مردم داغستان و چچن «عادت» ناميده مي شد که آميزه اي از سنت هاي قومي وشريعت اسلامي بود. نظام اداري - مذهبي داغستان وچچن «امامت» ناميده مي شد. امامت به چند «نيابت» منقسم مي گشت که شمار آن گاه به 52 مي رسيد. هر نيابت براي خود داراي سازماني روحاني و نظامي بود که همگي تابع امام بودند. نايبان حق داشتند جز اعدام، انواع تعزيرات وحدود شرعي را اجرا کنند. نايبان، مفتيان را تعيين مي کردند و مفتيان نيز قاضياني را در تابعيت خود داشتند. قاضيان و مفتيان موظف به اجراي دستورهاي امام بودند. هرگاه قاضي در احکام خود از حدود شرع خارج مي شد، مفتي حق داشت، وي را برکنار کند. نايبان در قلمرو خود همه ي امور زندگي و اجتماعي را رهبري مي کردند. در محدوده ي امامت محتسباني وجود داشتند که مراقب و ناظر بر اعمال و افعال مردم بودند. براي اداره ي امور، ديوان خانه اي مرکب از 32 عضو وجود داشت. براي حل مسائل مهم مجالسي از علما و ديگر رجال دولتي تشکيل مي شد ( «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 101-I/956,II/99). بديهي است با الحاق اين سرزمين ها به روسيه مقررات مزبور دستخوش تحول شد و سرانجام، در دوران حاکميت شوروي از ميان رفت.
چچن ها سني و پيرو مذهب حنفي هستند. در 1253ق/1837م شمار مسجدها در چچن 310 بود. در دهه ي 1930م شمار مساجد و عبادتگاه هاي مسلمان به 675 2، و شمار مدارس مذهبي به 140 باب رسيد. در1944م با تبعيد چچن ها و اين گوش ها تمام مساجد و بناهاي مذهبي آنان بسته شد، به گونه اي که در 1978م تنها دو باب مسجد گشوده بود (آکينر، 1986: 181). پس از فروپاشي اتحاد شوروي امکاناتي براي اجراي مراسم مذهبي فراهم آمده است.
اين گوش ها که در کنار چچن ها زندگي مي کنند، همانند آنان مسلمان سني و پيرو مذهب حنفي هستند. دين اسلام از طريق چچن به سرزمين اين گوش راه يافت و در نيمه ي نخست سده ي 13ق/19م به صورت دين رسمي درآمد. طبق آثار به دست آمده، مردم اين گوش در سده هاي 11 و 12 ق/17 و 18م پيرو آيين مسيح بودند که از طريق گرجستان به سرزمين آنان راه يافته بود ( «مردم قفقاز»، 1960: 387/I).
اوست ها (آس ها) که خود را ايرون مي نامند، مردم آريايي نژادي هستند که در همسايگي جمهوري چچن و اين گوش سکني دارند. محققان، اين قوم را ايراني و از آرياييان سکايي- سرمتي و آلاني مي دانند که با مردم قفقاز در آميخته اند. سرزمين اوستي يا اوستيا از دو قسمت اوستياي شمالي و جنوبي تشکيل شده است که بخش شمالي جزو جمهوري فدراتيو روسيه، و بخش جنوبي جزوگرجستان است (آکينر، 1986: 184-181). بيش تر مردم اوستيا مسيحي، و اقليتي از آنان مسلمان اند.اسلام از طريق قبارطه (کاباردين) در سده هاي 11 و 12ق/17 و 18م در اوستياي شماي گسترده شد ( «مردم قفقاز»، همان، 332/I). مسلمانان اوستي سني مذهب و تابع مرکز روحاني شمال قفقاز و داغستان هستند که مقر آن مخاچ قلعه است (آکينر، همان، 190).
سرزمين قبارطه - بلغار در غرب اوستياي شمالي واقع است. مردم قبارطه مسلمان و سني مذهب اند. اسلام و مذهب تسنن از طريق سلاطين عثماني و خان هاي تاتار کريمه (قرم-قريم) در سده هاي 9-11ق/15-17م به ميان مردم قبارطه راه يافت ( «مردم قفقاز»، 184/I). پيش از نفوذ اسلام، آيين مسيح از طريق روميان وگرجيان به ميان مردم قبارطه راه يافته بود. گرچه اکنون مردم اين سرزمين مسلمان اند، ولي هنوز آثاري مسيحيت در ميان اين قوم باقي است (همان، 185-I). در 995ق/1587م خان کريمه تهاجم گسترده اي را بر قبارطه آغاز کرد و ويراني هاي بسيار به بار آورد (بنيگسن، 1370 ش: 35). با نفوذ دولت عثماني وتاتارهاي کريمه، رقابت ميان اسلام و مسيحيت با پيروزي کامل اسلام پايان پذيرفت (همان، 36)، به گونه اي که جز گروهي اندک، مردم قبارطه همه مسلمان شدند (آکينر؛ «مردم قفقاز»، همان جاها).
قراچايي ها، و چرکس ها که درغرب سرزمين قبارطه- بلغار سکني دارند، مسلمان سني، پيرو مذهب حنفي، و تابع مرکز روحاني قفقاز شمالي وداغستان در مخاچ قلعه هستند (آکينر، همان، 236-235، 208؛ بولشايا (6)، 1978-1970: 81/XXIX). اسلام در سده ي 12ق/18م در ميان اين دو قوم گسترش يافت. معروف است که اسحاق افندي، از مردم قبارطه، در انتقال دين اسلام به مردم قراچايي نقش مهمي داشت. در روستاهاي ايالت خود مختار قراچايي- چرکس شماري مسجد وجود دارد. هزينه ي بناي مساجد و مدارس اسلامي از طريق زکات تأمين شده است («مردم قفقاز»، 1960م: 263/I).
چرکس ها که آديغه نيز ناميده شده اند، همانند بسياري از اقوام ساکن شمال قفقاز در سده هاي ميانه پيرو آيين مسيح بودند. وجود بقايايي از کليساهاي قديم، نشانه ي رواج مسيحيت در سرزمين آن ها بوده است. اسلام از سده ي 10ق/16م در آديغه رايج شد، ولي مردم کوهستان، بعضي تا سده ي 12ق/18م به آيين کهن خود باقي بودند. از اواخر سده ي 18 و نيمه ي نخست سده ي 19م اسلام و مذهب تسنن از طريق ترکان عثماني به درون قوم آديغه راه يافت. پذيرش اسلام موجب نفوذ عناصري از زبان عربي در ميان مردم اين سرزمين گرديد. در جريان جنگ هاي قفقاز، اسلام مظهر مبارزه ي مردم اين سرزمين با روس ها بود (همان، 213/I). آديغه ها پيرو مذهب حنفي هستند (آکينر، همان 220).
آبازها از اقوام بومي شمال باختري قفقازند که نخست در کرانه ي درياي سياه مي زيستند و سپس در فاصله ي سده هاي 8-10ق/14-16م به محل کنوني کوچ کردند (همان، 236). آبازها پس از کوچيدن به شمال قفقاز با نوغاي ها (نوگاي ها) که مسلمان وسني مذهب بودند، مرتبط شدند. دين اسلام به تدريج به درون آبازها راه يافت. درباره ي رواج و گسترش اسلام در ميان آباز ها و تبديل آن به دين اصلي اين قوم اطلاع دقيقي در دست نيست. گمان مي رود اسلام درسده هاي 11 و 12ق/17 و 18م به درون آبازها راه يافته باشد( «مردم قفقاز»، همان، 237/I).
نوغاي ها از اقوام ساکن شمال قفقاز و پيرو دين اسلام اند که از نيمه ي دوم سده ي 7ق/13م آن را پذيرا شدند. از اوايل سده ي 8ق/14م اسلام به مقياسي وسيع در سرزمين نوغاي ها گسترده شد (همان، 400-399/I). اينان از اخلاف قوم اردوي نوغاي هستند که پس از ضعف اردوي زرين در اواخر سده ي 8ق/14م از آن جدا شدند. هنگامي که نوغاي ها به قفقاز کوچ کردند، به نوبه ي خود سبب شدند تا آبازها اسلام بياورند (آکينر، 1986: 161-160). روحانيان ازميان آن دسته از نوغاي ها که خواندن و نوشتن زبان و خط عربي را مي دانستند، برگزيده مي شدند. در سده هاي 12 و 13ق/18 و 19م خط و کتابت عربي در ميان نوغاي ها متدوال بود. کودکان ذکور را براي آموختن زبان عربي به ويژه فراگرفتن قرآن به مکتب خانه ها مي فرستادند، ولي از نيمه ي دوم سده ي 19م در سرزمين آن ها مدارس روسي تأسيس گرديد ( «مردم قفقاز»، 400/I). نوغاي ها پيرو مذهب حنفي هستند (آکينر، همان، 164).
لک ها که قوم بومي قفقاز هستند، در دامنه ي جنوبي کوه هاي شمال قفقاز سکني دارند. اينان مسلمان و سني مذهب اند. اسلام در عهد فتوحات مسلمين به سرزمين لک ها راه يافت، ولي از سده هاي 7 و 8ق/13 و 14م صورتي رسمي يافت ( «مردم قفقاز»، 1960: 500/I). اينان همانند آوارها شافعي مذهب اند.
لزگي ها در جنوب شرقي داغستان زندگي مي کنند. گروهي از اين قوم سني وگروهي شيعه مذهب اند (آکينر، همان، 143-142).
به جز آن چه ياد شد، اقوام دارگين (دارقين)، روتول، تساخور، آگول، کرد، ابخاز، آجار، تات، آيروم، آخوخ، اندي ارچين، بگولل، بتليخ، بودوخ، چمل، ديدوي، گودوبرين، اينگيلوي، کاپوچين، قراپاپاخ، قراتاي، خمشين، خينالوگ، خونزل، خوارشين، کريز، قبه چي، لاز، ترک هاي مسختي، ايراني هاي قفقاز، شاهسون، طالش، تيندي، تروچمن و ميسکلانو نيز مسلمان اند (همان، جم).
اکنون در روسيه و کشورهاي مستقل مشترک المنافع 4 مرکز روحاني اسلامي وجود دارد که از آن جمله دو مرکز به منطقه ي مورد بحث تعلق دارد: مرکز روحاني اسلامي شمال قفقاز و داغستان که مقر آن در مخاچ قلعه است و ديگري مرکز روحاني اسلامي منطقه ي قفقاز که مقر آن در شهر باکوست. مرکز نخست سني، و مرکز اخير شيعي - سني است. هر يک ازمراکز نامبرده از لحاظ اداري و ديني مستقل وخود مختارند (بنيگسن، 1370 ش: 125-126).
/س
در اين زمان به حبيب خبر رسيد که ارمنياقس گروه بزرگي را برضد مسلمانان گردآورده است واز مردم آلان، ابخاز و سمندر نيز کسان بسياري به ياري او شتافته اند. پس حبيب طي نامه اي از عثمان ياري طلبيد . عثمان بن معاويه نامه نوشت و معاويه سپاهياني را به ياري حبيب بن مسلمه فرستاد و آنان را در قاليقلا اسکان داد. در ضمن عثمان از سعيد بن عاص بن اميه عامل خود در کوفه خواست تا سپاهي به سرکردگي سلمان بن ربيعه ي باهلي به ياري حبيب بن مسلمه بفرستد (همان جا؛ طبري، 1387 ق: 248/4). سلمان بن ربيعه نيز با 6 هزار تن از اهالي کوفه در قاليقلا به حبيب رسيد. در اين ماجرا ميان دو لشکر شام و کوفه خلاف افتاد و از اين رو عثمان، سلمان بن ربيعه را مأمور فتح اران کرد (بلاذري، همان، 278-279).
متعاقب اين ماجرا لشکريان عرب به دو گروه منقسم شدند: حبيب بن مسلمه با سپاه شام عازم فتح گرجستان شد و تفليس را گشود (همان، 283-284)؛ سلمان بن ربيعه نيز با سپاه کوفه شهرهاي برذعه و بيلقان را فتح کرد. وي سپس قبله (کبلک) را فتح کرد و به دربند رسيد. از اين پس راه وي سد شد و در کنار نهر بلنجر با مقاومت خاقان فرمانرواي خزر مواجه گرديد. در اين پيکار سلمان بن ربيعه با 4 هزار تن از سپاهيانش هلاک شدند (همان، 285-287). عثمان نخست مغيره بن شعبه را بر آذربايجان و ارمنستان ولايت داد، ولي سپس او را عزل کرد (همان، 288).
در روزگار خلافت علي بن ابي طالب (ع) (35-40ق/656-661م)، اشعث بن قيس ولايت ارمنستان و آذربايجان داشت (همان جا). به روزگار معاويه (41-60ق/661-680م)، نخست عبدالله بن حاتم بن نعمان بن عمرو باهلي و سپس برادرش عبدالعزيز ولايت ارمنستان و آذربايجان را داشتند (همان جا). در42ق/662م مسلمانان به جنگ آلان ها در شمال قفقاز رفتند (طبري، همان، 172/5).
در جريان هجوم عرب ها به ايران، شخصي به نام جوانشير اسپهبد آلبانياي قفقاز (اران) بود. مؤلف «تاريخ آلبانيا» وي را از تبار مهران و خويشاوند خسرو دوم (پرويز) نوشته است، زيراخالوهاي خسرو به نام هاي بندوي و بسطام (وستهم) که در توطئه ي قتل هرمز چهارم پدر خسرو شرکت داشتند، نيز از تبار مهران بودند (کالان کاتواتسي، 1984: 93). جوانشير با لشکريان خود چند سال همراه سپاه ايران با عرب ها پيکار کرد، ولي پس از شکست سپاه ايران، در 15ق/636م به آلبانيا بازگشت ( «تاريخ آذربايجان» (1)، 1958: 105/I). در 40ق/660م جوانشير با کنستانتين دوم امپراتور بيزانس بر ضد عرب ها متحد شد. در اين زمان خزران از دربند گذشتند و به اراضي غرب درياي خزر دست اندازي کردند (همان، 100/I). در 42ق/662م بار ديگر خزران به اران حمله بردند. از اين رو جوانشير دوبار به شام رفت و با معاويه پيمان صلح منعقد نمود. معاويه نيز او را به عنوان فرمانرواي اران به رسميت شناخت (همان، 107-106/I).
در 50ق/670م جوانشير بر اثر سوء قصد کشته شد و پس از او وراز تيرداد (50-80ق/670-699م) به ظاهر فرامانروايي اران را بر عهده داشت، اما عاملان خلفا بودند که بر قفقاز فرمانروايي داشتند (همان، 107/I). از اين رو، هر زمان شورش هايي در اين منطقه روي مي داد. عبدالملک بن مروان (حک 65-86ق/685 - 705م) در 81ق فرزند خود عبيدالله را براي پيکار به قاليقلا فرستاد و او اين شهر را فتح کرد (طبري، 1387 ق: 331/6). از اواخر سده ي 7 و اوايل سده ي 8م تسلط مسلمانان بر ارمنستان تثبيت شد و حدود يک قرن و نيم ادامه يافت («تاريخ ارمنستان» (2)، 1980، 113، 110).
دين اسلام در سرزمين هاي غرب درياي خزر که مردم آن پيرو آيين زرتشت بودند، به ويژه در ميان پيشه وران و بازرگانان به سرعت گسترش يافت، ولي مردم کوه نشين قفقاز در حفظ آيين هاي کهن مسيحي و زرتشتي خويش همچنان باقي بودند ( «تاريخ آذربايجان»، 1958م: 108/I). موقعيت سوق الجيشي سرزمين کوهستاني داغستان توجه سرداران عرب را جلب کرد. حفظ استحکامات دربند که از عصر ساساني معمول بود، براي دستگاه خلافت مهم مي نمود. شرق قفقاز نيز از ديدگاه اقتصادي واجد اهميت بود، زيرا به محل برخورد دو نيروي متخاصم خلافت و خاقانات خزر بدل گشته بود. دولت امپراتوري روم شرقي نيز خزران را در برابر خلافت حمايت مي کرد ( «تاريخ داغستان» (2)، 1968-1967: 150/I). اهالي دربند در سال هاي 31-32ق/652-653م در نخستين لشکرکشي بر ضد مسلمانان به خزران پيوستند و شهر را از تصرف آنان خارج کردند، ولي در سال هاي 65-66ق/685-686م بار ديگر دربند به تصرف مسلمانان درآمد (همان، 151/I). با اين همه، گاه دربند از دست عرب ها خارج مي شد.
در 91ق/710م مسلمه بن عبدالملک به دربند رسيد و شهرها و دژهايي به دست وي گشوده شد (طبري، همان، 454/6). در 105ق/723م جراح بن عبدالله حکمي به آلان حمله برد و بعضي از شهرها و دژها را گشود و به بلنجر رسيد (همان، 21/7). يک سال بعد حجاج بن عبدالملک به جنگ قوم آلان رفت و با مردمش به شرط پرداخت جزيه صلح کرد (همان، 29/7). در 110ق/728م در عهد هشام بن عبدالملک (105-125ق/723-743م) مسلمه بن عبدالمک به جنگ خزران رفت که طبري آنان را ترک نوشته است (همان، 54/7). هشام در سال بعد جراح بن عبدالله حکمي را والي ارمنستان کرد (همان، 67/7). از مطالب ياد شده به سهولت مي توان دريافت که اوايل سده ي 2ق/8م دوران تشديد هجوم مسلمانان به منطقه ي غرب درياي خزر بوده است. تصرف مناطق مزبور 100 سال به درازا کشيد ( «تاريخ داغستان» ، همان ، 151/I ) . پس از چندي خزران توانستند دربند را از مسلمانان باز ستانند. ميان دو نيرو در 4 فرسنگي مرز ارمنستان پيکاري روي داد که 3 روز به درازا کشيد و در جريان آن جراح کشته شد (بلاذري، 1407 ق: 289-290).
هشام پس از جراح، مسلمه بن عبدالملک را در 112 يا 113ق/730 يا 731م والي ارمنستان و اران کرد (طبري، همان، 71/7-72). وي 24 هزار تن از سپاهيان شام را در دربند جاي داد ( «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 152/I). اين يکي از مهم ترين کوچ عرب ها به سرزمين قفقاز بود. مسعودي (1965 م: 227/1) مي نويسد که ميان سرزمين جيدان و باب الابواب گروهي مسلمان عرب اند که جز زبان عربي ندانند ودر بيشه ها و جنگل ها پراکنده اند و مردم باب از آنان بيمناک اند. پس از مسلمه بن عبدالملک، مروان بن محمد 6 بار به نواحي مختلف داغستان حمله برد. وي در 117ق/735م دو سپاه يکي به آلان فرستاد که 3 قلعه ي آن جا را گشودند و سپاه ديگر را به منطقه ي تومانشاه فرستاد و مردم آن جا را به صلح واداشت. مروان در 121ق/739م به ولايت سرير داغستان رفت که طبري آن را «سرير الذهب» (تخت زرين) ناميده است. وي بسياري از دژهاي اين منطقه را ويران کرد. خزران از در صلح درآمدند ومروان حکومت را به خاقان بازگرداند (طبري، 1387 ق: 99/7 ، 160؛ «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 153/I).
در 132ق/750م هنگامي که عباسيان بر سرکارآمدند، در آغاز روستاييان و پيشه وران به حمايت از آنان برخاستند، ولي اين حمايت ديري نپاييد و قفقاز شاهد قيام هاي متعدد بر ضد عباسيان شد. خزران لشکريان عباسي را در منطقه ي دربند در هم شکستند. اين وضع سبب شد که 7 هزار خانواده ي مسلمان از شام و بين النهرين به ويژه به حومه ي دربند کوچانده شوند (همان، 157/I). محتمل است که نوشته ي مسعودي (1965 م: 227/1) مربوط به اين گروه از کوچندگان عرب بوده باشد.
مرز اسلام در شمال قفقاز در امتداد دره هاي رود ترک قرار داشت. در جنوب اين مرز، اسلام به سرعت گسترش يافت و در مدتي کوتاه آيين اصلي، و بعدها تنها آيين ساکنان منطقه شد و سرزمين هاي شمال و شرق قفقاز يکي از درخشان ترين مراکز دارالاسلام به شمار آمد (بنيگسن، 1370 ش: 99). در قفقاز بجز ارمنستان و گرجستان که مسيحيت در آن جاها دوام داشت، از اواخر سده ي 2ق/8م آلبانياي قفقاز به 3 ايالت اران، مغان و شروان منقسم شد که اميران آن ها از سوي خليفه تعيين مي شدند. گردآوردن ماليات برعهده ي عاملان خليفه و امورشرعي بر عهده ي قاضيان بود. ابتدا در شهرهاي دربند، برذعه، بيلقان و نخجوان پادگان هاي عرب وجود داشت که دستگاه خلافت از آن بهره مي جست. بعدها اميران محلي جاي عاملان بغداد را گرفتند. اينان موظف به گردآوردن ماليات و ارسال آن به مقر خلافت بودند و به هنگام ضرورت سپاهياني را در اختيار خلفا قرار مي دادند ( «تاريخ آذربايجان»، 1958: 110، 109/I).
دراوايل سده ي 4ق/10م اران در دست يوسف بن ابي الساج بود که سرانجام، سالار مرزبان بن محمد بر آن فرمان راند. پس از مرگ او به سبب جنگ هاي خانگي، شدّاديان حدود 100 سال در اران فرمانروا بودند و پس از آن نوبت به سلجوقيان رسيد (کسروي، 1335 ش: 268؛ نيز: ابن حوقل، 1939 م: 331/2). مردم اران در عهد مغولان، تيموريان، شروانشاهان، قراقويونلوها و آق قويونلوها بيش تر سني مذهب بودند. از عهد شاه اسماعيل صفوي مذهب شيعه در آن سرزمين رو به گسترش نهاد (آکينر، 1986: 106) و از اوايل سده ي 10ق/16م به تأسي از ايران مذهب رسمي شد (بينگسن، 1370 ش: 17).
پس از تسلط امپراتوري روسيه بر مناطق مسلمان نشين آسياي مرکزي، کرانه ي ولگا، قفقاز و شمال درياي سياه، مسئله ي اتحاد مسلمانان آن سرزمين ها براي مقابله با سلطه ي روسيه ضرورتي اجتماعي به شمار آمد. در 1905م در کنگره ي سوم مسلمان هاي روسيه براي ايجاد يگانگي در جهان اسلام، مذهب شيعه ي اثناعشري در کنار 4 مذهب سني حنفي، مالکي، شافعي و حنبلي به رسميت شناخته شد (همان، 119). در اتحاد شوروي سابق مذهب شيعه بالغ بر 4 ميليون پيرو داشت که 70% آن ها در جمهوري آذربايجان، و باقي به صورت گروه هاي پراکنده در آسياي مرکزي سکني داشته اند. شيعيان در اين سرزمين ها از مراکز ديني نجف، قم، مشهد و کربلاپيروي مي کنند (همان، 184).
با ضعف خلافت عباسي درکشورهاي مصر، ايران، تونس، مراکش، الجزيره و سرزمين هاي آسياي مرکزي و قفقاز دولت هايي مستقل پديد آمدند. در شرق قفقاز، به ويژه شروان و دربند، دولت هايي تأسيس يافتند که گاه منشأ عربي داشتند. از اين رو، سلطه ي اعراب در زندگي مردم داغستان که پيش از آن بيش تر بت پرست بودند، اثري فراوان بر جاي نهاد ( «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 155/I). گسترش اسلام موجب برافتادن عقايد ساده لوحانه ي مردم شد. شعار برابري همه ي مسلمانان در پيشگاه خداوند، بيانگر آرزوهاي مردم در راه تحقق برابري اجتماعي گرديد. اهالي دربند و سمندر نخستين گروهي بودند که اسلام آوردند. بعدها دربند يکي از کانون هاي اسلام در قفقاز شد. در روزگار هارون الرشيد (170-193ق/786-809م) يزيد بن مزيد در 183ق/799م پس از 10 سال بار ديگر ولايت ارمنستان يافت. آذربايجان و شروان و باب الابواب نيز ضميمه ي حکومت وي شد (مينورسکي، 1375 ش: 44). يزيد بن مزيد سپاه خزران را که به قفقاز هجوم آورده بودند، درهم شکست وبا تلاش فراوان دژ دربند را تصرف کرد ( «تاريخ داغستان»، همان، 154/I) و تا هنگام مرگ (185ق/801م) والي آن سرزمين بود (مينورسکي، همان، 45). خالد فرزند يزيد در 205ق/820م از سوي مأمون والي آذربايجان و ارمنستان واران شد و تا حدود سال 220ق/835م در اين مقام بود.
در 237ق/851م متوکل باب الابواب و توابع آن را به عنوان اقطاع به محمد بن خالد بخشيد (همان، 45-47). محمد بن خالد در 245ق/859م شهر گنجه را در ولايت اران بنا نهاد. برادرش هيثم حاکم شروان بود. وي در 247ق/861م پس از مرگ متوکل عباسي و بروز هرج و مرج در شروان به استقلال عمل کرد و با کفار سرزمين سرير (ارض السرير) به غزا پرداخت و شروان شاه خوانده شد (همان، 48-49). پس از مرگ او محمد بن هيثم جهاد بسيار کرد (همان جا). در اين روزگار سرنوشت شروان و دربند به هم درآميخت و درآمد نفت و نمک باکو صرف استحکامات دربند شد ( «تاريخ داغستان»، 161/I). در 255ق/869م هاشم بن سراقه امير باب شد و حکومتي مستقل تأسيس نمود. وي و اخلافش تا حدود سال 470ق/1077م، 215 سال بر شروان و باب حکومت کردند که درتاريخ با نام بني هاشم شهرت دارند (مينورسکي، 1375 ش: 71، 72). پس از 300ق/913م شخصي به نام ابومسلم از شام به داغستان آمد و مساجدي برپا نمود. در ديگر نواحي جنوب داغستان نيز اسلام گسترده شد ودر شهرها و قصبه هاي اين سرزمين مساجدي برپا گرديد.
در اواسط سده ي 4ق/10م در مناطق جيدان وطباسران (طبرسران) حکام محلي مسلمان بودند؛ تا اين که لزگيان و طباسرايي ها نيز اسلام آوردند. اسلام آوردن کوه نشينان داغستان در آثار بسياري از سده ي 1 تا 4ق/7تا10م بر جاي مانده، منعکس است ( «تاريخ داغستان»، 159/I. از سده ي 4ق/10م اسلام در داغستان با سرعت رو به گسترش نهاد و دربند يکي از مراکز فعال اشاعه و ترويج اسلام در نواحي هم جوار شد. از اين زمان يکي از دروازه هاي دربند «باب الجهاد» نام گرفت. بسياري از مردم داغستان در راه ترويج اسلام به شهادت رسيدند. گورستان دربند که با نام شهيدان مرتبط است، از سوي ترکان «قريخلار» (مقتولان) نام گرفت. در اين ناحيه اسلام همواره رو به گسترش بود. در سده ي 7ق/13م شهر داراي دروازه ي آهنين و برج هاي متعددي بود که کنار آن ها مساجدي قرار داشت و طلاب دراين مساجد به تحصيل علوم ديني مي پرداختند (همان، 196/I). حمدالله مستوفي (1915 م: 93) هنگام بحث از مردم اين نواحي نوشته است که اهالي بر مذهب امام شافعي هستند و «زبانشان پهلوي به جيلاني بازبسته است». عناصر ترک از جمله قيچاق ها و غزان سلجوقي نيز در گسترش اسلام در مناطق داغستان و سرزمين هاي هم جوار نقش داشتند، زيرا تا اواسط سده ي 6ق/12م فرمانروايان دربند تابع سلاطين سلجوقي بودند. تا اين قرن مردم زره گران داغستان هنوز مسلمان نشده بودند؛ اما ديري نپاييد که حکام دربند همراه با ترکان به زره گران حمله بردند و مردم اين سرزمين را به قبول اسلام فراخواندند.
در سده هاي 7-9ق/13-15م موقعيت اسلام در جنوب داغستان به صورتي مشهود استحکام پذيرفت، کتيبه ها و آثار موجود ازوسعت اسلام در جنوب داغستان خبر داده اند ( «تاريخ داغستان»، همان جا)، ولي از نوشته ي ابن اثير (1387 ق: 385/12). درباره ي هجوم تاتارها به دربند قفقاز و کشتار مردم لکز در 617ق/1220م چنين بر مي آيد که هنوز کساني از اهالي مسلمان نشده بودند. از نيمه ي دوم سده ي 7ق/13م، مغولان که در آغاز گرايشي به اسلام نداشتند، تغيير روش دادند و در طريق اسلام گام نهادند. آنان در کار جنگ با دولت ايلخانان که دشمن مغولان بودند، براي جلب مسلمانان، از دين اسلام بهره جستند و نمايندگان برخي از اقوام تابع مغولان، از جمله ازبک ها نقش طرفداران ومدافعان اسلام را بر عهده گرفتند. در چنين موقعيتي روحانيان مسلمان داغستان از حمايت دولت اردوي زرين برخوردار گرديد و اسلام در سده ي 8ق/14م دين برتر در داغستان شد ( «تاريخ داغستان»، همان، 198، 197/I). داغستان يکي از متنوع ترين آميزه هاي قومي جهان را داراست. با اين وصف جز گروه کوچکي از يهودان که به يهودان کوهستان (به ترکي: داغ جهودلري) شهرت دارند و نيز گروه هايي از اوکرائيني ها، روس ها و ديگر اقوام مسيحي غير بومي، باقي مردم آن سرزمين مسلمان و بيش تر شافعي مذهب اند. در ضمن گروه هاي پراکنده اي از شيعيان به ويژه در ميان لزگي ها وجود دارند (آکينر، 1986: 131-125).
آوارها از جمله ي اقوام قديمي هستند که اکنون در محدوده ي جمهوري داغستان سکني دارند. در سده هاي 5-7ق/11-13م در داغستان وسرزمين آوارها اسلام و مسيحيت با يکديگر برخورد داشتند. اسلام از جنوب (منطقه ي اران و شروان)، و مسيحيت از غرب (گرجستان) به درون اين سرزمين نفوذ کرده بودند. برخورد اين دو دين در ميان آوارها شديدتر بود. يکي از نخستين آثار کتبي اسلامي در سرزمين آوارها مربوط به سده ي 8ق/14م و هم زمان با لشکرکشي تيمور به اوسکوجان است. گفته مي شود که آغاز گسترش اسلام در ميان آوارها مربوط به سده ي 7ق/13م بوده است و شخصي به نام عبدالمسلم ازقراقيتاق ها تا چيريورت اهالي را مسلمان کرد و سپس با سوراکات فرمانرواي آوارها به جنگ پرداخت و او را کشت. عبدالمسلم از 663ق/1265م امام داغستان شد. در 880ق/1475م که مصادف با لشکرکشي تيمور بود، آوارهاي ناحيه ي گيداتل اسلام آوردند ( «تاريخ داغستان»، 199-198/I).
در همسايگي داغستان و منطقه ي آوارها، اقوام چچن و اين گوش، اوست (آس، ايرون)، قبارطه - بلغار (کاباردين-بالکار)، چرکس، قراچايي و اديغه (آديگه) در شمال قفقاز سکني دارند. چچن ها تا نيمه ي دوم سده ي 10ق/16م تابع معتقدات ديني کهن خويش بودند. نمونه هاي از مسيحيت نيز درسرزمين چچن ديده شده است. به نظر مي رسد که مسيحيت در سده ي 2ق/8م از طريق گرجستان بدان سرزمين راه يافته باشد، زيرا هنوز درنواحي کوهستاني به ويژه دره ي آرگون بقايايي از کليساهاي سنگي با نشانه ي صليب وجود دارد که در 1303ق/1886م کشف شده اند. در سده ي 10ق/16م اسلام از داغستان به سرزمين چچن راه يافت. روحانيان آوار و کوميک براي تبليغ اسلام به روستاهاي چچن مي رفتند. بعدها از ميان مردم چچن روحانياني پديد آمدند. طلاب مسلمان در روستاهاي کوموخ، آکوشي و آندره آئول به تحصيل علوم ديني مي پرداختند.در جلگه ها گسترش اسلام سريع تر از مناطق کوهستاني بود ( «مردم قفقاز» (4)، 1960: 370/I).
از اوايل سده ي 13ق/اواخر سده ي 18م با ظهور طريقت هاي عرفاني، مبارزه با کفر به منظور دفع تجاوز روسيه ي تزاري با عنوان جهاد آغاز شد (بنيگسن، 1370 ش: 113-114). رهبري اين مبارزه ها را در درجه ي نخست شيوخ نقشبنديه و تا اندازه اي قادريه بر عهده داشتند. نخستين شيخ صوفي که بر ضد روس ها اعلام جهاد کرد، اما منصور اوشورما از ائمه ي طريقت نقشبنديه ي چچن بود. اين نهضت تا مناطق شمال داغستان و منطقه ي کوبان گسترش يافت، ولي در قبارطه (کاباردين) با شکست مواجه شد. امام منصور در 1205ق/1791م به دست مأموران روسي دستگير شد و در 1207ق/1793م در زندان درگذشت (همان جا؛ مک لين، 1370 ش: 34-35).
در فاصله ي سال هاي 1235-1246ق/1820-1830م، به ويژه با آمدن صوفياني از آسياي صغير به منطقه ي شروان جنبش هايي صورت گرفت. شيخ محمد افندي يراقلري دومين مرشد نقشبنديه بود که در جنوب داغستان به روس ها اعلان جهاد داد. وي مرشد غازي محمد و شيخ شامل، اولين و سومين امام نقشبنديه ي داغستان بود که نهضت آنان در تاريخ روسيه به نهضت مريديسم (مريديه) معروف است (بيات، 1370 ش: 12؛ بنيگسن، همان، 115). اين جنبش در منطقه ي داغستان و چچن 35 سال از 1239 تا 1275ق/1824 تا 1859م ادامه يافت و سرانجام، با شکست و اسارت شيخ شامل و مرگ اندوهبار او پايان پذيرفت (همان جا؛ مک لين، همان، 117-120).
باتوسعه طلبي هاي امپراتوري روسيه در مناطق مسلمان نشين به ويژه قفقاز دگرگوني هاي عميقي روي داد. سرزمين هاي اسلامي دارالاسلام ناميده مي شدند و قوانين اسلامي در آن نواحي جاري بود. اهالي غير مسلمان نيز تحت نظارت مسلمان ها بودند، ولي آن بخش از مناطق مسلمان نشين که به دست روس ها مسخر گشته و مردم آن به پذيرش نظام حقوقي غير اسلامي ناگزير شده بودند، دارالحرب نام گرفتند و در چنين شرايطي مسلمانان موظف به ترک آن ديار مي شدند (بنيگسن، همان، 152).
پس از شکست نهضت شيخ شامل، صوفيان نقشبندي سازماني مخفي در چچن و داغستان پديد آوردند و طريقت قادريه نيز در شمال قفقاز نضج گرفت. جهان بيني قادريه بيش تر جنبه ي عرفاني داشت، ولي پس از زماني کوتاه جنبه هاي عرفاني و عزلت گزيني آن به کناري نهاده شد و قادريان به مبارزه ي مسلحانه روي آوردند و در کنار نقشبنديه در شورش هاي ضد روسي داغستان و چچن در 1295-1296ق/1877-1878م نقش فعالي ايفا نمودند (همان، 115، 116). پس از انقلاب روسيه و گسترش جنگ هاي داخلي درقفقاز، از شورش داغستان - چچن در سال هاي 1920-1923م بايد ياد کرد (همان، 111). مريدان نقشبندي به رهبري دو مرشد به نام هاي امام نجم الدين گتزو(5) و شيخ اوزون حاجي، بالغ بر 5 سال ابتدا با ارتش گارد سفيد و سپس ارتش سرخ جنگيدند. شورش، سراسر داغستان و چچن را فراگرفت. سرانجام، با ورود سپاه يازدهم ارتش سرخ و پيکارهاي خونين، امام نجم الدين در 1344ق/1925م دستگير و اعدام شد. در 1347ق/1928م در سراسر بخش هاي مسلمان نشين شمال قفقاز بار ديگر جنبش هايي روي داد که دولت شوروي آن ها را سرکوب کرد. در سال هاي 1934 و 1941-1942م آتش قيام شعله ور شد. گرچه اين قيام ها جنبه ي ملي داشت، ولي گروه هاي انبوهي از چريک هاي پيرو طريقت قادريه در آن ها شرکت کرده بودند (همان جا).
منبع اصلي حقوقي مردم داغستان و چچن «عادت» ناميده مي شد که آميزه اي از سنت هاي قومي وشريعت اسلامي بود. نظام اداري - مذهبي داغستان وچچن «امامت» ناميده مي شد. امامت به چند «نيابت» منقسم مي گشت که شمار آن گاه به 52 مي رسيد. هر نيابت براي خود داراي سازماني روحاني و نظامي بود که همگي تابع امام بودند. نايبان حق داشتند جز اعدام، انواع تعزيرات وحدود شرعي را اجرا کنند. نايبان، مفتيان را تعيين مي کردند و مفتيان نيز قاضياني را در تابعيت خود داشتند. قاضيان و مفتيان موظف به اجراي دستورهاي امام بودند. هرگاه قاضي در احکام خود از حدود شرع خارج مي شد، مفتي حق داشت، وي را برکنار کند. نايبان در قلمرو خود همه ي امور زندگي و اجتماعي را رهبري مي کردند. در محدوده ي امامت محتسباني وجود داشتند که مراقب و ناظر بر اعمال و افعال مردم بودند. براي اداره ي امور، ديوان خانه اي مرکب از 32 عضو وجود داشت. براي حل مسائل مهم مجالسي از علما و ديگر رجال دولتي تشکيل مي شد ( «تاريخ داغستان»، 1968-1967: 101-I/956,II/99). بديهي است با الحاق اين سرزمين ها به روسيه مقررات مزبور دستخوش تحول شد و سرانجام، در دوران حاکميت شوروي از ميان رفت.
چچن ها سني و پيرو مذهب حنفي هستند. در 1253ق/1837م شمار مسجدها در چچن 310 بود. در دهه ي 1930م شمار مساجد و عبادتگاه هاي مسلمان به 675 2، و شمار مدارس مذهبي به 140 باب رسيد. در1944م با تبعيد چچن ها و اين گوش ها تمام مساجد و بناهاي مذهبي آنان بسته شد، به گونه اي که در 1978م تنها دو باب مسجد گشوده بود (آکينر، 1986: 181). پس از فروپاشي اتحاد شوروي امکاناتي براي اجراي مراسم مذهبي فراهم آمده است.
اين گوش ها که در کنار چچن ها زندگي مي کنند، همانند آنان مسلمان سني و پيرو مذهب حنفي هستند. دين اسلام از طريق چچن به سرزمين اين گوش راه يافت و در نيمه ي نخست سده ي 13ق/19م به صورت دين رسمي درآمد. طبق آثار به دست آمده، مردم اين گوش در سده هاي 11 و 12 ق/17 و 18م پيرو آيين مسيح بودند که از طريق گرجستان به سرزمين آنان راه يافته بود ( «مردم قفقاز»، 1960: 387/I).
اوست ها (آس ها) که خود را ايرون مي نامند، مردم آريايي نژادي هستند که در همسايگي جمهوري چچن و اين گوش سکني دارند. محققان، اين قوم را ايراني و از آرياييان سکايي- سرمتي و آلاني مي دانند که با مردم قفقاز در آميخته اند. سرزمين اوستي يا اوستيا از دو قسمت اوستياي شمالي و جنوبي تشکيل شده است که بخش شمالي جزو جمهوري فدراتيو روسيه، و بخش جنوبي جزوگرجستان است (آکينر، 1986: 184-181). بيش تر مردم اوستيا مسيحي، و اقليتي از آنان مسلمان اند.اسلام از طريق قبارطه (کاباردين) در سده هاي 11 و 12ق/17 و 18م در اوستياي شماي گسترده شد ( «مردم قفقاز»، همان، 332/I). مسلمانان اوستي سني مذهب و تابع مرکز روحاني شمال قفقاز و داغستان هستند که مقر آن مخاچ قلعه است (آکينر، همان، 190).
سرزمين قبارطه - بلغار در غرب اوستياي شمالي واقع است. مردم قبارطه مسلمان و سني مذهب اند. اسلام و مذهب تسنن از طريق سلاطين عثماني و خان هاي تاتار کريمه (قرم-قريم) در سده هاي 9-11ق/15-17م به ميان مردم قبارطه راه يافت ( «مردم قفقاز»، 184/I). پيش از نفوذ اسلام، آيين مسيح از طريق روميان وگرجيان به ميان مردم قبارطه راه يافته بود. گرچه اکنون مردم اين سرزمين مسلمان اند، ولي هنوز آثاري مسيحيت در ميان اين قوم باقي است (همان، 185-I). در 995ق/1587م خان کريمه تهاجم گسترده اي را بر قبارطه آغاز کرد و ويراني هاي بسيار به بار آورد (بنيگسن، 1370 ش: 35). با نفوذ دولت عثماني وتاتارهاي کريمه، رقابت ميان اسلام و مسيحيت با پيروزي کامل اسلام پايان پذيرفت (همان، 36)، به گونه اي که جز گروهي اندک، مردم قبارطه همه مسلمان شدند (آکينر؛ «مردم قفقاز»، همان جاها).
قراچايي ها، و چرکس ها که درغرب سرزمين قبارطه- بلغار سکني دارند، مسلمان سني، پيرو مذهب حنفي، و تابع مرکز روحاني قفقاز شمالي وداغستان در مخاچ قلعه هستند (آکينر، همان، 236-235، 208؛ بولشايا (6)، 1978-1970: 81/XXIX). اسلام در سده ي 12ق/18م در ميان اين دو قوم گسترش يافت. معروف است که اسحاق افندي، از مردم قبارطه، در انتقال دين اسلام به مردم قراچايي نقش مهمي داشت. در روستاهاي ايالت خود مختار قراچايي- چرکس شماري مسجد وجود دارد. هزينه ي بناي مساجد و مدارس اسلامي از طريق زکات تأمين شده است («مردم قفقاز»، 1960م: 263/I).
چرکس ها که آديغه نيز ناميده شده اند، همانند بسياري از اقوام ساکن شمال قفقاز در سده هاي ميانه پيرو آيين مسيح بودند. وجود بقايايي از کليساهاي قديم، نشانه ي رواج مسيحيت در سرزمين آن ها بوده است. اسلام از سده ي 10ق/16م در آديغه رايج شد، ولي مردم کوهستان، بعضي تا سده ي 12ق/18م به آيين کهن خود باقي بودند. از اواخر سده ي 18 و نيمه ي نخست سده ي 19م اسلام و مذهب تسنن از طريق ترکان عثماني به درون قوم آديغه راه يافت. پذيرش اسلام موجب نفوذ عناصري از زبان عربي در ميان مردم اين سرزمين گرديد. در جريان جنگ هاي قفقاز، اسلام مظهر مبارزه ي مردم اين سرزمين با روس ها بود (همان، 213/I). آديغه ها پيرو مذهب حنفي هستند (آکينر، همان 220).
آبازها از اقوام بومي شمال باختري قفقازند که نخست در کرانه ي درياي سياه مي زيستند و سپس در فاصله ي سده هاي 8-10ق/14-16م به محل کنوني کوچ کردند (همان، 236). آبازها پس از کوچيدن به شمال قفقاز با نوغاي ها (نوگاي ها) که مسلمان وسني مذهب بودند، مرتبط شدند. دين اسلام به تدريج به درون آبازها راه يافت. درباره ي رواج و گسترش اسلام در ميان آباز ها و تبديل آن به دين اصلي اين قوم اطلاع دقيقي در دست نيست. گمان مي رود اسلام درسده هاي 11 و 12ق/17 و 18م به درون آبازها راه يافته باشد( «مردم قفقاز»، همان، 237/I).
نوغاي ها از اقوام ساکن شمال قفقاز و پيرو دين اسلام اند که از نيمه ي دوم سده ي 7ق/13م آن را پذيرا شدند. از اوايل سده ي 8ق/14م اسلام به مقياسي وسيع در سرزمين نوغاي ها گسترده شد (همان، 400-399/I). اينان از اخلاف قوم اردوي نوغاي هستند که پس از ضعف اردوي زرين در اواخر سده ي 8ق/14م از آن جدا شدند. هنگامي که نوغاي ها به قفقاز کوچ کردند، به نوبه ي خود سبب شدند تا آبازها اسلام بياورند (آکينر، 1986: 161-160). روحانيان ازميان آن دسته از نوغاي ها که خواندن و نوشتن زبان و خط عربي را مي دانستند، برگزيده مي شدند. در سده هاي 12 و 13ق/18 و 19م خط و کتابت عربي در ميان نوغاي ها متدوال بود. کودکان ذکور را براي آموختن زبان عربي به ويژه فراگرفتن قرآن به مکتب خانه ها مي فرستادند، ولي از نيمه ي دوم سده ي 19م در سرزمين آن ها مدارس روسي تأسيس گرديد ( «مردم قفقاز»، 400/I). نوغاي ها پيرو مذهب حنفي هستند (آکينر، همان، 164).
لک ها که قوم بومي قفقاز هستند، در دامنه ي جنوبي کوه هاي شمال قفقاز سکني دارند. اينان مسلمان و سني مذهب اند. اسلام در عهد فتوحات مسلمين به سرزمين لک ها راه يافت، ولي از سده هاي 7 و 8ق/13 و 14م صورتي رسمي يافت ( «مردم قفقاز»، 1960: 500/I). اينان همانند آوارها شافعي مذهب اند.
لزگي ها در جنوب شرقي داغستان زندگي مي کنند. گروهي از اين قوم سني وگروهي شيعه مذهب اند (آکينر، همان، 143-142).
به جز آن چه ياد شد، اقوام دارگين (دارقين)، روتول، تساخور، آگول، کرد، ابخاز، آجار، تات، آيروم، آخوخ، اندي ارچين، بگولل، بتليخ، بودوخ، چمل، ديدوي، گودوبرين، اينگيلوي، کاپوچين، قراپاپاخ، قراتاي، خمشين، خينالوگ، خونزل، خوارشين، کريز، قبه چي، لاز، ترک هاي مسختي، ايراني هاي قفقاز، شاهسون، طالش، تيندي، تروچمن و ميسکلانو نيز مسلمان اند (همان، جم).
اکنون در روسيه و کشورهاي مستقل مشترک المنافع 4 مرکز روحاني اسلامي وجود دارد که از آن جمله دو مرکز به منطقه ي مورد بحث تعلق دارد: مرکز روحاني اسلامي شمال قفقاز و داغستان که مقر آن در مخاچ قلعه است و ديگري مرکز روحاني اسلامي منطقه ي قفقاز که مقر آن در شهر باکوست. مرکز نخست سني، و مرکز اخير شيعي - سني است. هر يک ازمراکز نامبرده از لحاظ اداري و ديني مستقل وخود مختارند (بنيگسن، 1370 ش: 125-126).
پي نوشت :
1. Istoriya Dagestana
2. Istoriya Armyanskogo
3. Istoriya Dagestana
4. Narodi Kavkaza
5. Gotzo
6. Bol 'shaya sovetskaya Entsiklopediya
/س