اسلام در اروپا
الف. جنوب فرانسه
قرار داشتن ايالت سپتيماني (1) اسپانيا درآن سوي پيرنه و وجود ايالت آکيتن (2) (اقطانيه) در غرب و شمال غرب اين ايالت اسپانيا در سرزمين گل (در منابع عربي: غاليه-غاليا) که در دست دوک اود (3) بود، و قدرت فزاينده ي فرانک هاي کارلنژي (4) استقلال آن را تهديد مي کرد، همه عواملي بود که فاتحان اسپانيا را به پيشروي در آن سوي پيرنه بر مي انگيخت. دولت مرونژي (5) (فرزندان کلويس )(6) که به علت مساعدت افکار عمومي وملاحظه کاري هاي حاجبان کارلنژي، که به نام شاهان بي کفايت مرونژي قدرت خود را افزايش مي دادند، هنوز بر سر پا بود، رو به انحطاط داشت و آن حاجبان در آستانه ي انتقال پادشاهي به خود، و در صدد سرکوب و منقاد ساختن طوايف ژرمن و دوک هاي مستقل بودند. امير مقتدر خاندان کارلنژي به هنگام فتح اسلامي اسپانيا پپن دو هرستال (7) نام داشت که در 96 ق/715م در گذشت و پس از چند سال کشمکش خانوادگي، يکي از پسران او به نام شارل مارتل (در منابع عربي: قارله) از 102ق/720م با منصب کاخباني (حاجب) بر همه ي فرانک ها امارت يافت (لئونار، 1957؛ 348-343؛ عنان، همان، 78/1-80).
دوک اود که در کشمکش هاي کارلنژي هاگاه از طرف برخي از مدعيان به ياري خواسته مي شد، به دست شارل مارتل منهزم شد و به صلح با او تن درداد (عنان، همان جا). در اين هنگام، سمح بن مالک خولاني از سوي عمر ابن عبدالعزيز والي اندلس شد و در 100ق/718م بدان جا رفت (ابن اثير، همان، 55/5؛ اخبار مجموعه، 1867 م: 23). سمح پس از سامان دادن به امور اندلس، به ايالت سپتيماني هجوم برد و بر مرکز آن دست يافت و تا طرسونه (تاراسکون) و طولوشه (تولوز) مرکز اقطانيه (آکيتن) پيش رفت. دوک اود که بازماندگان گت و مردم ناوار دور او را گرفته بودند و در انديشه ي مقابله با شارل مارتل بود، به مقابله ي مسلمانان آمد. در نبردي سخت، سمح کشته شد (روز عرفه ي 102ق/10 ژوئن 721 م) و مسلمانان به سپتيماني بازگشتند (عنان، همان، 81/1؛ مونس، همان، 245). مردم مناطق لانگدک (8) (اطراف تولوز) و پيرنه از اين خبر دلگرم شدند و بر مسلمانان شوريدند. اما مسلمانان هنوز اربونه (ناربن) را در دست داشتند و از اندلس هم نيروي کمکي به آنان مي رسيد (شکيب ارسلان، 1352 ق: 72). بر اثر سامان يابي مجدد نيروهاي مسلمان در سايه ي کوشش هاي يکي از سران سپاه به نام عبدالرحمان بن عبد الله غافقي، سپاهيان وي او را به ولايت و فرماندهي خود برگزيدند، اما اندکي بعد عنبسه بن سحيم کلبي از سوي والي افريقيه فرماندهي و حکومت يافت (عنان، همان، 82/1؛مونس، 1959 م: 245-246).
عنبسه در صفر 103/اوت 721 به اندلس در آمد (عنان، همان جا) و در اواخر واليگري 4 ساله اش (عنان، همان جا: در اواخر 105ق/اويل 724 م) به سرزمين فرنگ حمله برد و شهر قرقشونه (کارکاسن) (9) را پس از محاصره با شروطي به صلح گرفت (ابن اثير، همان، 136/5، ذيل حوادث 107ق) . پس از آن شهر نيم (10) را تسخير کرد و پيشروي سريع خود را تا دره ي رود رن بدون برخورد به مقاومتي ادامه داد و تا رود سائون (11) و شهراتن (12) در بورگني (13) پيش رفت و آن جا را گرفته، به شهر سانس (14) (در 30 کيلومتري جنوب پاريس) هجوم برد. در اين جا دوک اود بيمناک از حمله ي مسلمانان به قلمروش درخواست صلح کرد (عنان، 1366-1371 ش: 83/1؛ مونس، همان، 247). عنبسه در بازگشت به جنوب در نبردي سخت با فرانک ها مجروح شد و در گذشت (عنان، ابن اثير، همان جاها؛ قس: مونس، همان جا). پس از او تا مدتي تهاجم جديدي تدارک ديده نشد. در زمان ولايت هيثم بن عبيد کلابي يا کناني (111-112ق/729-730م) حرکت هاي جنگي در ماوراي سپتيماني در دره ي رن تا کرانه ي سائون و در جنوب بورگني از سر گرفته شد، اما به سبب اختلافات داخلي ميان عرب ها و بربرها دوامي نيافت و حتي شهرهاي تصرف شده از دست رفت (عنان، همان، 83/1-84). در واقع، نابساماني ها و مشکلات دروني دستگاه خلافت اموي و واليان آن ها در ايالات دور در اين دوران به گونه اي بود که دوره ي فتوح بزرگ و پايدار ديگر سپري شده، و حرکت هاي جنگي سرداراني مانند عنبسه و ديگران بيش تر صورت تاخت و تازهاي نامنظم به خود گرفته بود؛ چنان که هيچ کوششي براي ايجاد يک پايگاه مرکزي در سرزمين گل (جنوب فرانسه) که استمرار حضور نيروي اسلام را در منطقه تضمين و پشتيباني کند، صورت نگرفت (مونس، همان، 247-248).
در اوايل سال 113ق/731 م عبدالرحمان غافقي والي اندلس شد. انگيزه هايي چون انتقام جويي و مقابله با برخي تحرکات خيانت کارانه، او را در اوايل سال 114 ق به حرکت در سرزمين هاي جنوب فرانسه واداشت. مسلمانان شهر آرل (15) را پس از نبردي سخت گرفتند و با عبور از رود گارن (16)نيروي اود را در هم شکستند و شهر بردو را تصرف کردند و سراسر آکيتن به دست مسلمانان افتاد. عبدالرحمان به جانب رن بازگشت. نيروهاي او برليون و بزانسون (17) هم غلبه يافتندو برخي گروه ها تا سانس در نزديکي پاريس پيش رفتند. به اين ترتيب، عبدالرحمان در چند ماه نيمي ازجنوب فرانسه را از مشرق تا مغرب گرفت (عنان، همان، 86/1-92؛ مونس، همان 262-265). نيروهاي او سپس به سوي تور، (18) دومين شهر منطقه رفتند و آن جا را گرفته، کليساي مشهور آن سن مارتن را ويران کردند (مونس، همان، 266). در اين وقت شارل مارتل که خود را در خطر مي ديد و هم آرزوي گسترش قلمرو خود را داشت، به تدارک نيروي بزرگي براي مقابله با مسلمانان برخاست و لشکري از تيره هاي گوناگون فرانک ها، ژرمن ها و طوايف وحشي شمالي فراهم آورده، رهسپار جنوب شد. نقطه ي تلاقي شارل با مسلمانان دقيقاً شناخته نيست، اما مي دانيم که از اواخر شعبان 114/اکتبر 732 در دشت ميان دو شهر پواتيه (19) و تور جنگ درگرفت ( شکيب ارسلان ، 1352 ق : 90-91). مورخان مسلمان آگاهي چنداني از چند و چون اين حادثه ي بزرگ ندارند. با همه ي شور ديني، در اردوي مسلمانان عوامل نامساعد چندي وجود داشت که نتيجه ي برخورد را به ضرر آنان رقم مي زد. پس از چند روز پيکارهاي نامنظم، نبرد اصلي شروع شد و روز دوم رخنه در صفوف مسلمانان افتاد و آنان شبانگاه به سوي سپتيماني عقب نشستند (اوايل رمضان 114). مورخان مسلمان به علت کثرت کشتگان، اين نقطه را «بلاط الشهداء» ناميدند و نويسندگان اروپايي آن را نبرد پواتيه خوانده اند (همان، 84؛ 100/1-104؛ مونس، همان، 267-275). اين نبرد آخرين حد پيشروي سپاهيان اسلام را در مغرب زمين مشخص کرد (حتي، 1344 ش: 277/1). مورخان اروپايي براي اين جنگ اهميت بسيار قائل شده، و تقريباً همگي شکست مسلمانان را در آن موجب رهايي اروپا و مسيحيت از سلطه ي اسلام و عرب دانسته اند (عنان، همان، 113/1-114).
با انتشار خبر اين شکست مردم جنوب گل و شمال اسپانيا بر مسلمانان شوريدند. والي افريقيه به شتاب عبدالملک بن قطن فهري را ولايت اندلس داد. عبدالملک نيز بي درنگ براي تثبيت موقعيت مسلمانان به کار پرداخت. او با حمله به مناطق ناوار و آراگون در جنوب پيرنه و عبور از گذرگاه کوه به لانگدک درآمد و استحکامات مسلمانان را سامان داد. سران محلي منطقه ي سپتيماني هم که از استيلاي دوک اود و شارل مارتل هر دو بيم داشتند، از مسلمانان ياري جستند، اما عبدالملک چون سپاه کافي نداشت، در سرزمين فرنگان داخل نشد وبه جنوب بازگشت و به هنگام گذر از پيرنه دسته هاي جنگجويان محلي به او حمله کردندو زيان فراوان رساندند و او به قرطبه بازگشت. حکمراني او چندان به درازا نکشيد و در رمضان 116/اکتبر 734 معزول، و عقبه بن حجاج سلولي در شوال همان سال والي اندلس شد. عقبه به عنوان سرداري سلحشور و با عزم و هيبت بار ديگر سلطه ي اسلام را در ايالات شمالي و در سرزمين گل مستقر کرد، استحکامات مسلمانان را در کناره ي رن استوارتر گردانيد و ثغر اربونه را پايگاه جهاد ساخت (همان، 117/1-118). در اين مدت شارل مارتل به مقابله در برابر مسلمانان برنخاست، اما وقتي در 117 ق دوک اود درگذشت، به شتاب به آکيتن آمد و پسر اود را به جاي پدر نشاند و او را وادار به تبعيت از خود کرد (همان، 119/1، مونس، همان، 279).
ظاهراً سختي جنگ پواتيه، شارل را از انديشه ي درگيري مجدد با مسلمانان دور مي داشت (همان جا). چون عقبه به شمال پيرنه آمد، مسلماناني که در منطقه ي پرووانس شهرهايي را گرفته، و به پايگاهي تبديل کرده بودند، با او رهسپار ناحيه ي دفينه (20) شدند و پس از تصرف و تخريب سن پل تروا شاتو (21) و دنزر (22) به سمت شمال رفتند و به انتقام بلاط الشهداء، در والانس همه ي کليساهاي اطراف وين (23) را ويران کردند (همان، 280-281). در اين حرکت ها والي اربونه عبدالرحمان بن علقمه ي لخمي، معروف به «شهسوار اندلس» سرکردگي داشت و مورونت، دوک مارسي، امير پرووانس، حکمران سرزمين هاي ميان رن و آلپ و نيرومندترين سردار منطقه با نيروي خود مسلمانان را همراهي مي کرد. مسلمانان در آغاز ليون و پس از آن بورگني را در نورديدند و تقريباً همه ي مراکز پيشين خود را در جنوب فرانسه، از مرزهاي شمال ايتاليا (پيمون) (24) تا اقيانوس به دست آوردند (همان جاها). در اين جا شارل مارتل به مقابله برخاست: برادرش شيلد بران (25) را با نيرويي گران به آوينيون فرستاد و از لويتبران (26) پادشاه لمباردي (در شمال ايتاليا) خواست که به جناح شرقي مسلمانان در کوه پيمون حمله برد. شيلد بران در حمله به آوينيون که مسلمانان آن را بسيار استوار کرده بودند، توفيق نيافت. شارل مارتل خود با نيروي تازه نفسي آمد و لويتبران هم از پيمون دست به حمله زد. مسلمانان محصور در آوينيون با دليري دفاع کردند، اما فرنگان سرانجام پيروز شدند و مسلمانان را کشتار کردند (مونس، 1959 م: 281-282). نيروي فرانک ها به سوي اربونه هجوم آورد و مردم مناطق پيرنه هم راه هاي ارتباطي مسلمانان را با اندلس بستند. نيروي مسلمانان در گل تنها از راه دريا مي توانست با اندلس ارتباط يابد و نيرويي که عقبه از دريا به اربونه فرستاد، به دست شارل مارتل غافلگير شد (119ق/بهار737م)، اما او از محاصره ي اربونه سودي نبرد. مردم جنوب گل نيز از شارل حمايت نکردند و او را به چشم دشمن نگريستند و او نيز پس از ويران کردن چند شهر با اسيران بسياري از مسلمانان و گروگان هايي از بزرگان گل به شمال بازگشت (همان، 282-284؛ عنان، 1366 - 1371 ش: 119/1-120).
عقبه در 120 ق/بهار 738م به سپتيماني بازآمد و بارديگر بر شهر آرل و آوينيون و چند جاي ديگر در پرووانس مستولي شد. اما نيروي ائتلافي شارل مارتل و ديگر امراي فرانک عقبه را وادار به عقب نشيني کردند و او به زحمت توانست بقيه ي نيروهاي خود را از پيرنه عبور داده، به قرطبه برساند. بدين ترتيب، از سپتيماني جز اربونه و باريکه اي ميان اربونه و پيرنه در دست مسلمانان بازنماند (عثمان، همان، 120/1-121؛ مونس، همان، 286-287). در اين ميان، عقبه درگذشت و جانشين او عبدالملک بن قطن گرفتار شورش بربرها و مخالفت گروه هاي عرب ديگر شد و به قتل رسيد و کين خواهان او با قسمت بزرگي از نيروي مستقر در اربونه براي انتقام جويي به قرطبه آمدند (اخبار مجموعه، 1867 م: 37-43)و اين موجب شد که جنوب فرانسه از بهترين مدافعان مسلمان خالي شود و به شکست نهايي مسلمانان در آن جا بينجامد. با تثبيت قدرت پپن دوم، جانشين شارل مارتل و توجه او به جنوب، شهرهاي بزرگ سپتيماني مانند بزيه، نيم و مگلون (27) از دست مسلمانان بيرون رفت و در امير نشين هاي پيرنه، مانند کنتبريه(28)، و نبره (ناوار) نيز کار به دست مردم محلي افتاد و عبدالرحمان بن علقمه با موقعيت ضعيفي به اربونه بازگشت (مونس، همان، 288).
پس از چند سال در 133ق/751م که پپن دوم تاج و تخت مرونژي ها را به دودمان خود (کارلنژي ها) منتقل کرد، با نيروي بزرگي به سوي اربونه رفت و به ياري يکي ازامراي گت در جنوب گل، به نام آنسموندوس که قلمرو خود را تسليم پپن کرد، اربونه را در محاصره گرفت، اما کاري از پيش نبرد و عقب نشست. تا 7 سال پس از آن به سبب انقراض امويان و ورود عبدالرحمان داخل به اندلس، نيرويي به جنوب فرانسه گسيل نشد و اربونه تنها وبه پشتيباني پادگان خود و نيز به سبب گرفتاري هاي داخلي پپن، در دست مسلمانان ماند. عبدالرحمان داخل با تثبيت قدرت خود در اندلس، در 140 ق/757م يکي از سردارانش را به اربونه فرستاد. اين نيرو گرفتار هجوم قبايل منطقه ي پيرنه شد و درهم شکست. از آن پس اربونه به حال خود رها شد و مسيحيان آن جا به هم دستي يکديگر در 141ق به کشتار مسلمانان پرداختند و دروازه هاي شهر را به روي نيروهاي فرنگ باز کردند . پپن به شتاب نيرويي به کمک شورشيان فرستاد که سرانجام، پس از نزديک به 30 سال اين پايگاه اسلامي منطقه ي سپتيماني و جنوب گل را از مسلمانان پس گرفتند (مونس، همان، 289-291). با آن که گروه هاي مسلمان در برخي از مناطق دوک نشين دفينه و کنت نشين نيس و در دره هاي باختري آلپ در زمان حکمراني شارلماني (151-198ق/768-814م) باقي ماندند و گاهي حرکت هايي تا نواحي گرنوبل هم انجام دادند، اما استيلاي مسلمانان در جنوب فرانسه با سقوط اربونه پايان يافته بود (همان، 291-292). پناهندگي و تمسک برخي از امراي مسلمان شمال اندلس به سلاطين فرنگ براي کسب حمايت آنان در برابر امويان اندلس و روابط دوستانه ي عباسيان با دولت فرانسه در عين خصومت فرنگان با مسلمانان جنوب فرانسه و دولت اموي قرطبه (شکيب ارسلان، 1352 ق: 117-119) تکرار داستان تاريخي شکست وحدت عقيده در برابر اختلاف منافع اقتصادي و سياسي است.
ب. منطقه ي آلپ (سوئيس و ايتالياي شمالي)
ج. جزاير مديترانه
از سوي ديگر در 30 يا 35ق/651 يا 655م هم پس از فتح افريقيه، قسطنطين امپراتور روم با نيروي دريايي بزرگي بر مسلمانان حمله آورد، اما از نيروي دريايي مسلمانان به فرماندهي عبدالله بن ابي سرح در پيکار معروف به غزوه ي «ذات الصواري» به سختي شکست خورد (طبري، 1387 ق: 290/4؛ حتي، همان، 214/1، 260). حملات دريايي مسلمانان در زمان معاويه تا سيسيل کشيده شد (ابن عذاري، 1950 م: 10/1). هم در آن زمان، نيروي دريايي مسلمانان تا مقابل قسطنطنيه نيز رفت (ابن اثير، 1402 ق: 95/3-96). با گسترش نفوذ و درگيري مسلمانان در سواحل مغرب و اندلس اهميت نيروي دريايي و جزاير مديترانه بيش از پيش براي آنان آشکار شد. حسان پايگاه کشتي سازي و نيروي دريايي تونس را در نزديکي قرطاجنه براي رويارويي با حمله هاي احتمالي روميان ساخت (مونس، 1959 م: 45). موسي بن نصير با احداث مجراي آبي به طول 12 ميل از دريا به داخل خشکي در بندر تونس کارگاه کشتي سازي و لنگرگاه امن و زمستاني براي کشتي ها ايجاد کرد (الامامه، 1378 ق: 57/2). در دوره ي حکومت امويان در اندلس نيز در بنادر آن جا مانند طرکونه، طرطوشه، قرطاجنه، اشبيليه و المريه کار کشتي سازي رونق گرفت (شکيب ارسلان، همان، 139).
در پيشروي مسلمانان به سمت مغرب و اندلس جزيره هايي نيز به دست آنان افتاد، از جمله بالئار (درمنابع عربي: بليار) در غرب مديترانه و نزديک کرانه ي اندلس و مرکب از 3 جزيره ميورقه، مينورقه و يابسه (32) که در دوران موسي بن نصير به تصرف مسلمانان درآمد (ابن قوطيه، 1958 م: 156؛ ابن عذاري، همان، 40/1؛ عنان، همان، 31/1، حاشيه ي 15)؛ جزيره ي سردانيه (ساردني) نيز از سده ي 1 ق تا سال ها ميان مسلمانان و اروپاييان دست به دست مي گشت (ابن اثير، همان، 567/4-568).
از اواخر قرن 2 ق/اوايل قرن 9 م مهاجمان دريايي مسلمان به جزيره ي کرس هجوم بردند. اينان با پناهگاه ساختن بندرهاي تونس و سوسه در افريقيه به جزيره هاي نزديک سواحل اروپايي حمله مي کردند. تدريجاً دريازنان نرماندي نيز به مسلمانان پيوستند و شارلماني براي مقابله با اين دست اندازي ها به ساختن برج ها و استحکامات در سواحل دريا و در مصب رودخانه ها پرداخت و ناوگاني براي راندن آنان تدارک ديد. آخرين حمله ي مسلمانان به کرس در زمان مجاهد عامري در 406ق/1015م بود (شکيب ارسلان، 1352 ق: 140-142؛ عنان، همان، 285/1، 459، 469).
د. سيسيل (صقليه)
در منابع اسلامي، فتح واقعي سيسيل به سلسله ي اغلبيان (184-296ق/800-909م) نسبت داده شده است (بلاذري، همان جا؛ ياقوت، 1388 ق: 417/3). تقويت نيروي دريايي بيزانس در سيسيل و توجه نخستين امراي اغلبي به ايجاد بحريه اي نيرومند در افريقيه از يک طرف و روابط نسبتاً خوب دربارهاي شارلماني و بغداد وقيروان به ويژه پيمان اغلبيان و بيزانسي ها در 197ق/813م موجب نوعي حالت تعادل و روابط مسالمت آميز ميان سيسيل و افريقيه شد. اما اين پيمان چند سال بعد با لشکر کشي اغلبيات به سيسيل در 204ق/819م پايان گرفت و مسلمانان با گرفتن اسيراني بسيار از سپاه دشمن باز گشتند (احمد، 1362 ش:7). در 211ق/826م اختلاف قسطنطين، بطريق و فرماندار نظامي سيسيل با ائوفميوس (35) (در منابع عربي؛ فيمي)، فرمانده نيروي دريايي بيزانس موجب شد که فيمي بر ضد امپراتور ميخائيل دوم شورش کند و سرانجام به امير اغلبي افريقيه پناهنده گردد. او زياده الله اغلبي را به حمله به سيسيل به کمک خود او ترغيب کرد، مشروط به آن که خود وي با عنوان امپراتور در جزيره بماند و خراج گزار امير اغلبي باشد. قاضي اسد بن فرات موافق اين طرح بود و بنابراين زياده الله نيز او را که 70 سال داشت به رغم فقدان تجربه ي نظامي به فرماندهي لشکر مسلمانان، مرکب از اقوام مختلف از جمله ايراني ها منصوب کرد و بدان جا فرستاد (ابن اثير، 1402ق: 333/6-334؛ مونس، 1980 م: 88؛ احمد، همان، 11-13؛ عباس، 1975 م: 32-33).
اسد بن فرات پس از جنگي سخت در بندر مازر(36) بر مخالفان فيمي پيروز شد و آن جا را گرفت و روي به سرقوسه نهاد. محاصره ي سرقوسه به درازا کشيد و بيماري در اردوي مسلمانان افتاد و قاضي اسد را هم از پا درآورد. جانشين او محمد بن ابي الجواري کشتي هاي خود را سوزاند تا راه بازگشت نماند. سپس شهر ميناو (مينئو) (37) در شمال غربي سرقوسه، و نيز قلعه ي جرجنت (38) در ميانه ي ساحل جنوبي جزيره را گرفتند و نيروي کمکي قسطنطنيه را نيز درهم شکستند، اما کارشان به سستي کشيد تا اين که در 214ق که ناوگاني به ياري مسلمانان رسيد؛ روميان شکست خوردند و مسلمانان در 216ق شهر بلرم (پالرمو) در شمال غربي جزيره را گرفتند (ابن اثير، همان، 334/6-336).
در سال هاي بعد، مسلمانان از پايگاه پالرمو چندين بار به قصريانه و سرقوسه و همچنين از افريقيه به جزيره ي قوصره و در سيسيل تا حدود جبل النار (اتنا) حمله کردند (همان، 336/6-339). ابوعقال برادر زياده الله اغلبي هم در مدت حکومت 3 ساله ي خود توانست شهرهاي ديگري چون ابلاطنو(39) حصن بلوط، قرلون (40) و احتمالاً مرو(41) و جراجه(42) را وادار به تسليم کند (احمد، 1362 ش: 19).
در سال 228ق/843 م، مسلمانان متوجه شرق جزيره شدند و در سايه ي اتحادي که با ناپل برقرار کرده بودند، توانستند بندر مسينه را تصرف کرده، ناوگان بيزانس را از مديترانه ي غربي دور کنند (همان جا). ابواغلب ابراهيم بن محمد اغلبي امير سيسيل 16 سال در آن جا با قدرت و کفايت فرمان راند. او پالرمو را مرکز سيسيل گردانيد و فرماندهان سپاه را به پيشروي در سراسر جزيره فرستاد (ابن اثير، همان، 339/6-340؛ احمد، همان، 20).
چون عباس بن فضل والي سيسيل شد، دوباره به شهرهاي قطانيه (43)، سرقوسه، نوطس(44) و طبرمين (45) هجوم برد. در 243ق/858م قلعه ي جفلوذي و سال بعد قلعه ي قصريانه (مرکز بيزانس در سيسيل) هم به تصرف درآمد (ابن اثير، همان جا؛ احمد، همان، 20-21). عباس بن فضل در مناطق جنوب ايتاليا نيز جنگيده، مسلمانان را در آن جا مستقر کرده بود (احمد، همان، 20). در دوره ي امارت خفاجه بن سفيان (از 248 ق/862م به بعد) شهرهاي مهمي مانند نوطس و شکله (46) نيز به تصرف مسلمانان درآمد و شورش هاي برخي مناطق متصرفي سابق مانند رغوس (47) سرکوب شد و سپاهيان مسلمان در سراسر جزيره فعال شدند (ابن اثير، همان، 106/7-107؛ احمد، همان، 22). سرقوسه سرانجام پس از محاصره اي سخت در 264ق به تصرف مسلمانان درآمد (ابن اثير، همان، 108/7؛ احمد، همان، 23-24).
تا نزديک به ربع قرن بعد، از حملات مسلمانان به شهرهاي بيزانسي سيسيل نتيجه ي چنداني عايد نشد. جنگ داخلي با بربرها در جزيره و سرپيچي مسلمانان آن جا از گماشتگان امير اغلبي از وقايع برجسته ي اين دوره است. امير اغلبي، ابراهيم دوم، سرانجام پسر خود عبدالله را با سپاه نيرومندي براي برقراري نظم به سيسيل فرستاد (287 ق/899م). عبدالله پس از استقرار آرامش، در امتداد تنگه ي مسيني به شهر ريو (48) تاخت و باروي آن را ويران ساخت و آن جا را به زور تصرف کرد. در 289 ق ابراهيم اغلبي خود پيش از سفر حج، براي جهاد رهسپارسيسيل شد (ابن اثير، همان، 507/7؛ احمد، همان، 24-25).
از رويدادهاي مهم اين دوره، جنگ سخت ابراهيم با رومي ها در طبرمين، و پيروزي او در ماه شعبان 289 بود. اين حادثه چنان بر امپراتور روم سخت افتاد که خود با لشکري سنگين عازم جزيره شد. ابراهيم نيز دسته هايي به مناطق رومي نشين مانند ميقش (49) و دمنش (50)، رمطه و باج فرستاد وهمه را وادار به تسليم، و قلعه هايشان را ويران کرد و عازم کسنته (51) شد و آن جا را در محاصره داشت که بيمار شد و در 19 ذيقعده ي 289ق/25 اکتبر 902م درگذشت (ابن اثير، همان، 285/7-286، 520؛ احمد، همان، 25-26). به اين ترتيب، به هنگام مرگ ابراهيم دوم سراسر جزيره عملاً در تصرف مسلمانان بود.
فتح سيسيل از حمله ي اسد تا زمان ابراهيم دوم تقريباً 80 سال طول کشيد (همان جا). با اين همه، قسمت شرقي جزيره کاملاً به انقياد مسلمانان درنيامد. در زمان استيلاي عبيديان و کلبيان لشکرکشي مجدد به دمنش و طبرمين ضروري شد و حکمرانان مسلمان سيسيل به دريافت جزيه از مردم اين مناطق اکتفا کردند و بيش تر کوشش خود را متوجه ايتاليا و جلوگيري از استيلاي روميان بر جزيره ساختند (عباس، 1975 م: 39). حکمراني مسلمانان در سيسيل تا نيمه ي دوم قرن 5ق/11 م طول کشيد و به دست نرمان ها منقرض شد (احمد، همان، 81-100).
هـ . ايتاليا
آپوليا، منطقه ي ميان کالابريا (قلوريه، قلفريه) در جنوب، و لمبارديا در شمال، نزديک به 18 سال در تصرف مسلمانان باقي ماند و از آن جا مناطق ايتاليا را غارت کردند. سرانجام، در 257ق/871م از باري و در حدود 270ق/884م از شبه جزيره ي ايتاليا رانده شدند. با اين همه، مسلمانان حملات خود را در مسيرهاي گوناگون دنبال کردند و دو خليج تارانتو در مشرق، و سالرنو در مغرب پايگاه مهم دريايي مسلمانان بود. بر عکس، آن چه در سيسيل اتفاق افتاد، مسلمانان طرح فتح و استقرار دائمي در ايتاليا را نداشتند و اين حرکت ها بيش تر جنبه ي ماجراجويي يا دفاع نظامي و غارت و کسب غنيمت داشت (احمد، 1362 ش: 27-32؛ شکيب ارسلان، 1352 ق: 151-155؛ دورانت، 1963: 490-489/X).
و. کرت (56) (اقريطش)
مالت (مالطه) جزيره ي کوچک ناآباد، اما مشهور آن زمان که ميان سيسيل، کرت و افريقيه واقع بود (ابن حوقل، صوره الارض، [بي تا]، 185)، به سبب قرار داشتن بر سر راه سيسيل، از زماني که اغلبيان به سيسيل حمله کردند، توجه مسلمانان را جلب کرد. نخستين حمله ي مسلمانان به مالت شايد در زمان زياده الله اغلبي در 221 ق/836م اتفاق افتاد (دايره المعارف اسلام(58)، 1978: 260/VII؛ به تفسير نقلي نادرست از ابن اثير؛ مونس، 1959 م: 87). در زمان برادر و جانشين اين امير اغلبي، به نام ابوعقال اغلب بن ابراهيم نيز که در سال هاي 224 و 226 ق/839 و 841م دوبار از افريقيه به سيسيل نيرو فرستاد، به جزيره ي مالت هم توجه شد (دايره المعارف اسلام، همان جا). خبر قطعي تصرف مالت به دست مسلمانان مربوط به 255 ق/869م در زمان حکمراني ابوالغرانيق محمد (دوم) بن احمد بن محمد بن اغلب (ابن خلدون، 1391 ق: 201/4) به دست احمد بن عمرو بن عبيدالله بن اغلب (دايره المعارف اسلام، 261/VII). از آن زمان، مالت تدريجاً به صورت جزيره اي اسلامي درآمد (مونس، همان، 91)، با اين همه، تصرف آن را به زمان حکمراني ابوالعباس محمد بن ابي عقال (محمد اول، حک: 226-242ق/841-856م) نسبت داده اند (بازورث، 1349 ش: 51-52). رسّي با استدلال به اين که توجه مسلمانان به سيسيل، بدون تسلط بر مالت معقول نمي بود، بر آن است که تاريخ فتح مالت به دست مسلمانان بايد پيش از 226 ق/841م باشد (شکيب ارسلان، 1352 ق: 303). حاکميت مسلمانان در اين جزيره (در شهر مليطه (59) و با تغيير نام آن به مدينه) بيش از دو قرن طول کشيد و به وسيله ي نرمان ها زوال يافت (دايره المعارف اسلام، همان جا). نوشته هاي مسلمانان بر روي سنگ هاي گور از نيمه ي دوم سده ي 6ق/12م در مالت به دست آمده است (شکيب ارسلان، همان، 303-304).
پي نوشت :
1. Septimania
2. Aquitaine
3. Duc d'Eudes
4. Carolingiens
5. Merovingiens
6. Clovis
7. Pepin de Herstal
8. Languedoc
9. Carcassonne
10. Nimes
11. Saon
12. Autun
13. Bourgogne
14. Sens
15. Arles
16. Garonne
17. Basancon
18. Tours
19. Poitiers
20. Dauphine
21. Saint - Paul - Trois - Chateaux
22. Donzaire
23. Vienne
24. Piedmont
25. Childebrand
26. Luitbrand
27. Maguelonne
28. Cantabria
29. Montferrat
30. Tarentaise
31. (Vaud (Waadt
32. Ibiza
33. Messina
34. Syracusa
35. Euphemius
36. Mazara
37. Mineo
38. Girgenti
39. Palatni
40. Corleone
41. Marineo
42. Geraci
43. Catania
44. Noto
45. Taormina
46. Scicli
47. Ragusa
48. Reggio
49. Mico
50. Demone
51. Cosenza
52. Benvento
53. Brindisi
54. Bari
55. Ostia
56. Crete
57. Candia
58. Islam Ansiklopedisi
59.Melita
/س