سقیفه و بازتاب های آن

از نظر تاریخی، سر منشأ اصلی اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاه های گوناگون درباره رهبری جامعه اسلامی، پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت و در سقیفه بنی ساعده پدیدار گشت . بنا به گزارش بیشتر تاریخ نگاران، انصار به محض شنیدن خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) بدون اینکه در کنار بدن مطهر رسول خدا (ص) حاضر شوند در منزل سعد بن
جمعه، 15 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سقیفه و بازتاب های آن
سقیفه و بازتاب های آن
سقیفه و بازتاب های آن


سقیفه، آغاز اختلافات

از نظر تاریخی، سر منشأ اصلی اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاه های گوناگون درباره رهبری جامعه اسلامی، پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت و در سقیفه بنی ساعده پدیدار گشت .
بنا به گزارش بیشتر تاریخ نگاران، انصار به محض شنیدن خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) بدون اینکه در کنار بدن مطهر رسول خدا (ص) حاضر شوند در منزل سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج، تجمع کرده و به لحاظ عدم گنجایش منزل او، به سقیفه بنی ساعده که محل اجتماعشان در مسائل مهم بود، رفتند. (1)
خبر تجمع انصار توسط دو نفر انصاری به نامهای، عُوَیم بن ساعده و معن بن عدی به قریش رسید. (2) عمر به محض شنیدن خبر تجمع انصار، ابوبکر و ابوعبیده جراح را نیز با خبر کرد و به اتفاق آنان، به طرف سقیفه حرکت کردند. (3)
سعد بن عباده در حالی که بیمار بود، به عنوان رئیس انصار برای تصدی جانشین پیامبر (ص) به سقیفه آمد و به سخن پرداخت. او ابتدا به تعریف از مهاجران و ذکر سابقه آنان در اسلام و لزوم حرمت نهادن به آنان پرداخت، سپس مدینه را شهر انصار خواند و آنان را به لحاظ موقعیتی که نزد پیامبر (ص) داشتند و به عنوان مدافعان و نخستین پناه دهندگان او به شمار می آمدند، ستود و گفت: پیامبر (ص) در میان ما عزت پیدا کرد، و رواج اسلام به کمک ما صورت گرفت، مهاجران توسط ما سر و سامان یافتند و ....؛ بدین جهت، انصار برای تصدی خلافت سزاوارترند، سخنان سعد مورد تأیید انصار قرار گرفت. (4)
در همین حال، ابوبکر همراه عمر بن خطاب و ابوعبیده وارد شدند و سخن به اعتراض گشودند. ابوبکر ضمن تعریف و تمجید از مقام والای انصار و موقعیتی که آنان نزد پیامبر (ص) داشتند، گفتار آنان را در امر جانشینی ناصواب خواند و با تمسک به قرابت قریش با پیامبر (ص)، آنان را مستحق تصدی جانشینی او دانست. (5)
انصار وقتی از تمسک به موقعیت والای خویش نزد پیامبر (ص) نتیجه ای نگرفتند، گفتند: امیری از ما و امیری از شما. (6)
ابوبکر در برابر این اقدام انصار سخن مجعول و تأثیر گذار الائمة من قریش را مطرح کرد و ستون اصلی حکومت و جانشینی پیامبر (ص) را از آن قریش دانست و سخن انصار را رد کرد. عمر بن خطاب نیز تأیید سخنان ابوبکر گفت: دو شمشیر هرگز در یک نیام نمی گنجد. (7)
این سخن ابوبکر سبب شد قریش بعدها نیز خلافت را حق انحصاری خود بداند. در واقع این استدلال، مغالطه ای بود که توانست انصار را خاموش کند؛ زیرا قرشی بودن جانشینی پیامبر (ص) در نزد انصار هم امر مسلمی بود و آنها نیز این را به خوبی می دانستند؛ البته ابوبکر را به عنوان مصداق آن قبول نداشتند.
افزون بر آن، الائمة من قریش که به شدت مورد حمایت عمر بن خطاب قرار گرفت، با سخن او که در هنگام تعیین شورای شش نفره می گفت اگر سالم مولی حذیفه زنده بود، خلافت را به او می دادم، سازگاری نداشت، چرا که سالم نیز از انصار بود، نه از قریش.(8)
برای لحظاتی اوضاع سقیفه به هم ریخت. سخنان مجدد ابوبکر، تعصبات قبیله ای انصار و کینه های باقی مانده در زوایای دل آنان را که توسط اسلام تبدیل به برادری شده بود، زنده کرد و شیرازه وحدت آنان را از هم پاشید و میان آنان اختلاف ایجاد نمود. بعد از این اختلاف، ابوبکر وعده داد که بدون مشورت انصار کاری انجام ندهد؛ اگرچه انصار برای همیشه از حکومت رانده شدند و هیچ گاه با آنان مشورتی صورت نگرفت. این وعده ابوبکر باعث شد تا عده ای از انصار به طرفداری از او برخیزند. (9)
اشتباه عجولانه انصار برای انتخاب رهبر از بین خود، در حقیقت موقعیت مناسبی برای ابوبکر بود و برای او فرصتی فراهم کرد که سخنگو و ادامه دهنده اتحاد در بین مسلمانان قرار گیرد؛ اتحادی که از سوی انصار مورد تهدید قرار گرفته بود. (10)
ابوبکر بعد از سخنرانی خویش، بلافاصله دستش را به عنوان بیعت با عمر و ابوعبیده به طرف آنان دراز کرد، اما آن دو از پذیرفتن عنوان خلیفه برای خودشان امتناع ورزیدند و با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند. (11) در واقع ابتکار عمل انصار، فرصتی بود که ابوبکر به عنوان بعیت به دنبال آن بود و خود او بود که این اشتباه عجولانه «فلته» را، با پیشنهاد دو نامزد برای انتخاب شدن مطرح کرد و البته این نمایشی بود تا خود در معرض پیشنهاد قرار گیرد. از همین رو، لحظه ای در پذیرش بیعت درنگ نکرد؛ زیرا آنچه می خواست به دست آورده بود. (12) بدین ترتیب، انصار برای همیشه از حکومت کنار زده شدند و نظر آنان، در هیچ دوره ای برای دستگاه خلافت اهمیتی پیدا نکرد. این مسأله، اقدام عجولانه انصار را در اقدام برای تعیین خلیفه توجیه می کند.
با توجه به ترتیب تاریخی این واقعیه، بیعت اولیه با ابوبکر تمام شد و به اصطلاح انتخاب ابوبکر از طرف قریش و قبیله بنی اسلم مورد حمایت قرار گرفت. دسته ای از انصار نیز به رهبری اسید بن حضیر از عشیره بنی عبدالاشهل به جهت حسادت با برادران خزرجی خود، با قریش هماهنگ شدند و به کمک آنان توانستند از جمع بسیاری نیز بیعت بگیرند (13) و بدین ترتیب، خلافت ابوبکر تثبیت شد.
هم زمان با تجمع عده ای از صحابه در سقیفه بنی ساعده، علی (ع) که همراه چند نفر از صحابه مشغول تجهیز( غسل و کفن) پیامبر اکرم (ص) بود، خبر واقعه سقیفه را دریافت نکرد و با شیندن این خبر، آیات ابتدایی سوره عنکبوت را مبنی بر فتنه بودن واقعه سقیفه تلاوت فرمود. (14) درباره تاریخ دقیق تجهیز پیامبر اکرم (ص) که چه زمانی صورت گرفت، در بین شیعه و سنی اختلاف است. اهل سنت بر آن اند که اثبات کنند حضرت (ص) در روز سه شنبه کفن و دفن گردید، اما شیعه بر آن است که پیامبر (ص) در روز دوشنبه کفن و دفن شده است. (15)
انگیزه اختلاف در یک روز آن است که اهل سنت می خواهند اثبات کنند که بیعت با ابوبکر، روز دوشنبه تمام شده و ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمان بر اوضاع مسلط گشته بود و کفن و دفن حضرت زیر نظر او انجام شد و هیچ بی توجهی در مورد تجهیز آن حضرت صورت نگرفته. شاهد آن نیز روایتی است که عروه از عایشه نقل کرده که صحابه در مکان دفن پیامبر اکرم (ص) حیران بودند که ابوبکر گفت: حضرت (ص) را در همان مکان که رحلت کرده دفن کنید. (16)
شیعه اعتقاد دارد تجهیز پیامبر (ص) به دست امیرمؤمنان علی (ع) هنگامی صورت گرفت که ابوبکر همراه برخی انصار در سقیفه بنی ساعده مشغول گفتگو بر سر جانشینی آن حضرت (ص) بود، از این رو خلیفه اول حضوری در تجهیز پیامبر (ص) نداشت . (17)
عده ای از مهاجر و انصار که همراه علی (ع) مشغول تجهیز پیامبر اکرم (ص) بودند، انتخاب سقیفه را تقبیح کرده و آن را نپذیرفتند. آنان به عنوان مخالفت با این اقدام، همراه علی (ع) در خانه تنها دختر پیامبر (ص) فاطمه زهرا (س) تجمع کردند. (18)
خلیفه در اولین واکنش به اقدام مخالفان، خانه حضرت زهرا (س) را بیت حرب ( اتاق جنگ) نامید و به دنبال آن، مشاوران او به همراهی عمر بن خطاب، خانه فاطمه (س) را تهدید به آتش زدن کردند. (19) او در اقدامی دیگر، امکانات مالی اهل بیت (ع) اعم از خمس، فدک، سهم ذوی القربی را - که قرآن به آن تصریح دارد- از آنان گرفت.(20)
به دنبال انتخاب ابوبکر، افزون بر مخالفت اهل بیت (ع) دو جریان بسیار مهم نیز اتفاق افتاد. یکی اعتراض عامه مردم مدینه بود، چنانکه بعضی به محض شنیدن انتخاب ابوبکر گفتند:
ما کنت احسب ان الامر منتقل
عن هاشم ثم منها عن أبی الحسن(21)
از این رو، می توان گفت که تصور همه انصار و بیشتر مهاجران این بود که خلافت حق علی (ع) است و کسی بر او مقدم نمی شود، چنانکه نقل شده: و کان عامة المهاجرین وجل الانصار لا یشکون ان علیها هو صاحب الامر بعد رسول الله (ص) (22) بر این اساس بود که در بیعت عمومی نیز، انصار ابتدا به بیعت غیر از علی (ع) اعتراض داشتند. (23)
دیگری جریان ارتداد بخش مهمی از مناطق تحت سیطره مسلمانان بود که علل و انگیزه های مختلفی داشت که برخی از آنها عبارت اند از:
1. انصار که بیشتر جمعیت مدینه را تشکیل می داد، بعد از انتخاب ابوبکر در سقیفه و محرومیت آنان از حاکمیت امیدوار بودند که خلافت را به علی (ع) برگردانند. از این رو، در یکجا جمع شدند و همدیگر را ملامت نموده و اسم علی (ع) را با فریاد بلند بر زبان جاری می ساختند و می گفتند: لا نبایع الا علیاً(24) عمر آنها را به توطئه بر ضد مهاجران متهم و با رهبر خزرجیان با خشونت تمام رفتار کرد و بعدها نیز که به حکومت رسید، او را از موطن خویش به شام تبعید نمود. (25)
2. گروه دیگری که با خلافت ابوبکر به مخالفت برخاست، بنی هاشم بود، آنان اندیشه روشنی از جانشینی رسول اکرم (ص) داشتند و حق حاکمیت را الهی و تنها علی (ع) را به جانشینی پیامبر (ص) می شناختند. از این رو، نه تنها با ابوبکر برخاستند، بلکه باور نمی کردند کسی جز علی (ع) جانشین پیامبر (ص) شود، چنانکه عده ای از صحابه مثل سلمان، ابوذر و مقداد نیز هماهنگ با بنی هاشم، علت مخالفت خود را غصب خلافت علی (ع) اعلام کردند. (26)
3. گروهی دیگر از معترضان با انگیزه های سیاسی و بر اساس رقابتهای قبیله ای ابوبکر را شایسته این مقام نمی دیدند. برای مثال، ابوسفیان که می گفت تیم و عدی دون شأن ترین قریش، و طبقات پایین این قبیله هستند و شایستگی حکومت بر قریش را ندارند. (27) عده ای نیز مثل قبیله مالک بن نویره، ابوبکر را شایسته دریافت زکات نمی دانستند و او به مخالفت برخاستند. (28)
4. و عده ای به منظور خروج از اسلام و انحراف و برگشت از دین، نه تنها زکات پرداخت نمی کردند، بلکه مثل اسود عنسی، مسیلیمه کذاب، سجاح و...، ادعای نبوت کردند که به طور معمول انگیزه آنان از این ادعا، حاکمیت بخشی از جزیرة العرب بود. (29)
در کشمش اقدامات مخالفان خلیفه، جامعه اسلامی دچار کشاکش شورشهای داخلی گشت، به طوری که مخالفان خلیفه نیز که سالها برای برپایی اسلام زحمات بی شائبه ای کشیده بودند، احساس خطر کردند و فرصت مخالفت جدی از آنان گرفته شد. جریان حاکم نیز بیشترین بهره را از وضعیت موجود برد و مخالفان سیاسی خلیفه را به چوب ارتداد بست و خلیفه نیز پرچم سرکوبی مخالفان را برافراشت و مدینه را به صورت کانون مبارزه با ارتداد درآورد. از این رو، گروه های مخالف حاکمیت خلیفه مثل انصار و بنی هاشم نیز برای حفظ اصل اسلام، از طرح مسائل اختلاف انگیز دست برداشتند.
در این میان و در این اوضاع نابسامان سیاسی و به دنبال شورش عمومی مدینه و جریان ارتداد در بخشهایی از جریرة العرب، علی (ع) با صبر و خویشن داری، از برپایی آشوب و فتنه جلوگیری کرد. اگر علی (ع) می خواست یا اجازه می داد، چنانکه ابوسفیان مایل بود(30) یا عمده انصار (31) و شاعرانی که بر ضد انتخاب ابوبکر (32) شعر می گفتند می خواستند، فتنه و آشوب با سرعت تمام سراسر جزیرة العرب را در بر می گرفت و تعصبات کور، یکپارچگی جامعه اسلامی را برهم می زد و جنگهای سختی پدید می آمد. ولی خویشتن داری علی (ع) و درایت او، در حالی که دندان بر جگر، استخوان در گلو و خار در چشم داشت، بقای اصل اسلام را تضمین کرد.

فاطمه زهرا(س) و سقیفه

حضرت زهرا(س) به عنوان نمونه عالی و منحصر به فرد زن مسلمان و دختر رسول خدا (ص)، اولین کسی بود که به دفاع از علی (ع) برخاست و معتقد بود که امامت اهل بیت (ع) موجب وفاق امت می شود. از این رو، اصول فکری، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی امامت را بیان کرد تا مسلمانان را گرد محور اهل بیت (ع) جمع کند. آن حضرت تأکید داشت که حق حاکمیت، حق کسانی است که دین خدا حقانیت آنان را بیان کرده است.
اما چون از این امر که مسلمانان را به دور محور اهل بیت (ع) جمع کند، ناامید شد، موضع صریح و آشکار خود را در برابر جریان سقیفه بنی ساعده در پیش گرفت. ابتدا مخالفان با بیعت ابوبکر در خانه او جمع شدند، سپس حضرت از انصار کمک خواست و شبانه همراه دو فرزندش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به خانه های انصار می رفت و کمک می خواست (33) و چون از این اقدامات ناامید گشت، از آنان اعلام نارضایتی کرد و در حالی که به راستی از آنان دل شکسته و ناراحت بود، وصیت کرد تا او را شبانه و مخفیانه دفن کنند. (34)

امام علی (ع) و سقیفه

اهمیت مواضع شگفت انگیز سیاسی امام علی (ع) در قبال وقایع سقیفه در این است که او سیاست را دوشادوش دین، می دانست و آنجا که پای دین در میان بود، حاضر نبود با هیچ کس و بر هیچ چیز مصالحه کند. این تفاوت اساسی بین مواضع علی (ع) در تمام حیات او و سایر سیاستمداران و دینداران است که تمام مواضع او را سرشار از حکمت کرده است.
فعالیت علی (ع) در دوران پیامبر (ص) به عنوان غیرتمندترین یار و همراه آن حضرت (ص) در همه کارهای بزرگ، با مواضع انفعالی و بی سر و صدای او پس از رحلت پیامبر (ص) و در مقابل مجریان سقیفه، نشان مقدم داشتن اصول و ارزشهای دینی، بر منافع شخصی علی (ع) و اولویت حفظ اساس اسلام است.
حضرت علی (ع) از اینکه حق الهی اش غصب شده و در جامعه اسلامی انحرافی پدید آمده، به شدت آزرده خاطر بود، چنانکه با استدلالهای متین خویش، مناقشه مهاجر و انصار را در سقیفه مورد اعتراض قرار داد و بعدها نیز در خطبه شقشقیه، (35) با آنان که روی کار آمدند، به مخالفت آشکار نپرداخت به جهت همان مصلحتها، پس از مدتی با آنان بیعت کرد تا اساس اسلام حفظ شود. (36) بعدها در دوره عثمان نیز با علم به اینکه حق امامت از آن اوست، برای حفظ مصالح اسلام بیعت کرده و فرمود: می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت منم. به خدا سوگند بدانچه کردید گردن می نهم، چندان که مرزهای مسلمانان ایمن شود. (37)
یکی از پژوهشگران درباره موضع اصولی امام علی (ع) در حفظ کیان دین می نویسد: با توجه به ایمان راسخ علی (ع) به اینکه او بهترین شایستگی ها را برای جانشینی پیغمبر داشت، آن چنانکه از همه مآخذ موجود پیدا و آشکار است، از او انتظار می رفته است که برای احقاق حقوق خود تا آخرین حد جنگ کرده باشد. با وجودی که فرصتهای فراوانی برای مبادرت به چنین امری پیش می آمد، ولی علی (ع) هرگز چنین اقدامی را انجام نداد. او از به کار بستن نیروی قوی نظامی که ابوسفیان برای جنگ به خاطر احقاق حقش به او پیشنهاد کرد، زیرا می دید که چنین عملی به نابودی اسلام جوان و نوپا می انجامد. (38)
با توجه به مطالب بالا، می توان واکنشهای حضرت علی (ع) را در مقابل سقیفه که حاکی از مواضع اصولی آن حضرت است، چنین ذکر کرد:
1. به خاک سپردن بدن مبارک پیامبر (ص) بدون حضور دست اندرکاران سقیفه. (39)
2. احتجاج به دست اندرکاران سقیفه. بر اساس منابع، آنگاه که به امیر مؤمنان علی (ع) خبر دادند که رسول اکرم (ص) در سقیفه چه گذشت، فرمود: انصار چه گفتند: گفتند سخن آنان این بود که از ما امیری و از شما امیری. فرمود: چرا بر آنان حجت نیاوردند که رسول خدا (ص) سفارش فرمود با نیکوکاران انصار نیکی کنید و از گناهکارانشان درگذرید؟ (40) گفتند: در این چه حجتی است؟ فرمود: اگر امارت از آن آنان می بود، سفارش آنان را کردن، درست نمی بود. سپس پرسید: قریش چه گفتند؟ گفتند: حجت آوردند که آنان درخت رسولند.» فرمود: حجت آوردند که درخت اند و خلافت را بردند و خاندان رسول را که میوه اند تباه کردند و تیمار آنان را نخوردند. (41)
عمر بن خطاب وقتی که این احتجاج را شنید، گفت: ذهبت و الله لنا و لو ذکرناها ما احتجنا الی غیرها(42)؛ قسم به خدا حاکمیت از دست ما می رود اگر این سخن علی برای دیگران ذکر شود، چون جای احتجاج و دلیلی برای ما باقی نمی گذارد.
3. تجمع اعتراض آمیز بنی هاشم وعده ای از صحابه پیامبر (ص) در خانه‏ى فاطمه (س) به دنبال این تجمع خلیفه همراه عده ای از مهاجر و انصار به خانه فاطمه (س) آمدند و از علی (ع ) نیز خواستند بیعت کند. حضرت فرمود: شما خلافت را با استدلال به قرابت به پیامبر (ص) ربودید، من نیز با شما به قرابت با پیامبر (ص) استدلال می کنم .(43)
4. یاری خواستن از انصار برای احقاق حق از دست رفته و اجابت نکردن انصار. (44)
موارد بالا، گرچه از واکنشهای حضرت علی (ع) در مقابل وضع پیش آمده حکایت می کند، در واقع مواضعی است که آن حضرت در مقابل این حادثه اتخاذ کرده و بعد از نتیجه نگرفتن، هدایت باطنی و اصلی جامعه را برعهده گرفته است.
این هدایت جلوه های مختلفی داشته و از راه های گوناگونی صورت گرفته است؛ گاه در قالب نصیحت بود و گاهی در قالب مشاوره، تبیین معارف دینی یا هر کاری که به پیشبرد اهداف اسلام کمک می کرد. (45) اما حضرت علی (ع) برای اینکه نشان دهد حاکمیت موجود را نپذیرفته یا آن را مشروع نمی داند، هیچ مسئولیت حکومتی را نپذیرفته است. در نتیجه، هم زمان با شروع ارتداد اعراب با خلیفه بیعت کرد، اما در عین حال کناره گیری خود را حفظ کرده، کوشش خود را به تصحیح موارد اشتباه خلفا مبذول داشت و همواره از سیاستهای نادرست آنان انتقاد می کرد. (46)
زمان بیعت علی (ع) و برخی صحابه، به خوبی نشان می دهد که بیعت گروه های مختلف موجود در مدینه، خاستگاه یکسانی نداشت. بیعت علی (ع) که نقش رهبری بنی هاشم و عده ای از صحابه را به عهده داشت، با وجه تمایل سایر مهاجران به بیعت- که خود دستی در برپایی خلافت ابوبکر داشتند- و نیز با وجه تمایل برخی انصار متفاوت بود. از این رو، امام علی (ع) در مناصب حکومتی دخالت نکرد و انصار نیز همچنان که احساس خطر می کردند، از دخالت در امور حکومتی کنار زده شدند.

پي نوشت :

1- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 3.
2- تاریخ الطبری، ج 3، ص 206.
3- الطبقات الکبری، ج 3، ص 616.
4- تاریخ الطبری، ج 3، ص 22؛ الامامة و السیاسة، ص 17.
5- همان، ص 205.
6- الطبقات الکبری، ج 3، ص 182.
7- همان، ص 220؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 329؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 38. ابن ابی الحدید چنین نقل کرده لا یجتمع سیفان فی غمد، و الله لا ترضی العرب ان تؤمرکم و نبیها من غیرکم و ...
8- الطبقات الکبری، ج 3، ص 261؛ العقد الفرید، ج 4، ص 274.
9- تاریخ الطبری، ج 3، ص 205؛ مسائل الامامة ...، ص 13؛ جاحظ، البیان و التبین، ج 3، ص 205.
10- جانشینی محمد (ص)، ص 63.
11- الطبقات الکبری، ج 2، ص 7؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 18.
12- جانشینی محمد، ص 63.
13- الجمل ....، ص 118؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 21.
14- بحارالانوار، ج 28، ص 181.
15- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 113.
16- تاریخ الطبری، ج3، ص 303؛ سیرة رسول الله (ص)، ترجمه و انشای رفیع الدین همدانی، ج 2، ص 1123.
17- مروج الذهب...، ج 2، ص 77؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 213؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 172. علامه مجلسی در این باره چنین نقل کرده است: لم یحضر دفن رسول الله من اکثر الناس لما جری بین المهاجرین والانصار من التشاجر فی امر الخلافه و فات اکثرهم الصلاة علیه لذالک... (بحارالانوار، ج 22، ص 519). اهل سنت درباره حضور ابوبکر در تجهیز پیامبر (ص) تنها یک روایت را نقل می کند که آنهم از حماد بن سلمه است که روایات او از هشام بن عروه تضعیف شده. از طرف دیگر، در روایتی آمده که حضرت رسول (ص) قبل از وفات خود فرمود: فضعونی علی سریری فی بیتی هذا علی شفیر قبری، که با این روایت، حضرت آشکارا مدفن خود را معین کرده است، ر.ک: رسول جعفریان و دیگران. نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص 112.
18- تاریخ الطبری، ج 2، ص 446.
19- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 126؛ الامامة و السیاسة، ص 18؛ مروج الذهب...، ج 2، ص 301.
20- تاریخ الطبری، ج 2، ص 444؛ کحاله، عمر رضا، اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، ج 4، ص 124؛ العقد الفرید، ج 4، ص 260، الجمل ... ، ص 115؛ الامامة و السیاسة، ص 13.
21- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 124، الجمل ...، ص 118، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 21.
22- همان، ص 124؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 23.
23- تاریخ الطبری، ج 3، ص 202. دوبار برای ابوبکر بیعت گرفتند: نخست در سقیفه و بار دوم روز بعد و به کمک قبیله بنی اسلم و بیرون از سقیفه. ابن ابی الحدید از براء بن عازب نقل کرده است که چون با ابوبکر به خلافت بیعت شد، او را دیدم که همراه عمر، ابوعبیده و جماعتی به راه افتاده بودند، احدی را نمی دیدند مگر آنکه او را می زدند و دستش را می کشیدند و به عنوان بیعت به دست ابوبکر می زدند. براء می گوید: با مشاهده این صحنه، متحیر و مبهوت دویدم تا به خانه بنی هاشم رسیدم. مقداد، عبادة بن صامت، سلمان، ابوذر، حذیفه و ابو الهیثم بن التیهان را دیدم، که می خواهند در بین مهاجران دوباره شورا برگزار کنند. ( شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 219 و ج 2، ص 51).
24- شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 18 و ج 17، ص 38.
25- مروج الذهب...، ج 2، ص 301.
26- فرق الشیعه، ص 4؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 311.
27- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 45 و ج 6، ص 40؛ مسائل الامامة ... ، ص 9-10.
28- ابن کثیر، اسماعیل، تاریخ ابی الفداء المسمی المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 221؛ البدایة و النهایة ج 6، ص 311.
29- بلاذری، احمد، البلدان و فتوحها و احکامها، ص 109؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 314.
30- أنساب الأشراف، ج 3، ص 69. علی (ع) در نامه ای که در زمان خلافت خود به معاویه نوشت. تصریح کرد، وقتی پدرت آمد و خواست با من بیعت کند، «مخافة الفرقه» از بیعت ابوسفیان با خود، سرباز زدم.
31- تاریخ الطبری، ج 3، ص 209؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 326؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 47.
32- شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 21.
33- همان، ج 11، ص 14.
34- شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 356؛ السقیفه و فدک، ص 147.
35- نهج البلاغه، خطبه 3.
36- این مصالح را می توان حفظ اهل بیت پیامبر (ص) خطر مرتدان که در صحنه ظاهر شده بودند، خطر احتمالی رومیان و ... نام برد. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 66-70.
37- امام علی (ع) صدای عدالت انسانی، ج 1، پاورقی ص 188.
38- نهج البلاغه، خطبه 74، ص 56.
39- تشیع در مسیر تاریخ، ص 77.
40- الطبقات الکبری، ج 2، ص 304؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 213؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 172.
41- همان، ص 250.
42- نهج البلاغه، خطبه 67، ( ترجمه‏ى شهیدی)، ص 52؛ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 116.
43- نثر الدر، ج 1، ص 279.
44- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 11.
45- همان، ص 12؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 13.
46- نهج البلاغه، (صبحی صالحی)، نامه 62؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 155.
47- تشیع در مسیر تاریخ، ص 78.

منبع: برگرفته از تاریخ تشیع (1)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.